علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۱۲ -


مصاحف غير معروف

از برخى كتب قرائات بر مى‏آيد كه اختلاف قرائت صحابه به دليل اختلاف درمصحف‏هاى جمع آورى شده آن‏ها بود،زيرا در دوران عثمان براى يك سان نمودن‏مصاحف و از بين بردن اختلاف در قرائات،دستور جمع آورى مصحف‏ها داده شدتا منشا اختلاف از بين برود.ابن خطيب مى‏گويد:«قرائات مختلف كه از رجال صدراول و صحابه منقول است در مصحف‏هاى آنان ثبت‏شده بود» (1) .اكنون به برخى ازمصاحف غير معروف به نقل از شواذ القراءات اشاره مى‏كنيم: (2) .

مصحف‏ها - قرائت مشهور

1.مصحف عايشه (3)

حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى و صلاة العصر(ص 15)/حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى...(بقره،238).

/ان يدعون من دونه الا اوثانا...(ص 29)./ان يدعون من دونه الا اناثا...(نساء،117)

/انكم و ما تعبدون من دون الله حطب/جهنم(ص 93)./انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم(انبيا،98).

اذ تلقونه...(ص 100)./اذ تلقونه(نور،15).

و الذين ياتون ما اتوا و قلوبهم وجلة...(ص 90)/و الذين يؤتون ما اتوا و قلوبهم وجلة...(مؤمنون، /60).

ان الله و ملائكته يصلون على النبي‏يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما وعلى الذين يصلون الصفوف الاول (4) /ان الله و ملائكته يصلون..و سلموا تسليما/(احزاب،56).

2.مصحف معاذ بن جبل

الا ان ياتيهم الله في ظلل من الغمام و الملائكة وقضاء الامر(ص 13) /...و قضي الامر...(بقره، 210).

و من يكسب خطيئة...(ص 28)/و من يكسب خطيئة...(نساء،112).

ان الذين يكسبون الاثم...(ص 40)/ان الذين يكسبون الاثم...(انعام،120).

و بالله لاكيدن...(ص 65)./و تالله لاكيدن...(انبيا،57).

و اذا القوا منها مكانا ضيقا مقرنون(104)./و اذ القوا منها مكانا مقرنين...(فرقان،13)

يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد(132) (5) ./يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد(غافر،38).

3.مصحف ابو الدرداء

لو اطاعونا ما قتلوا...(ص 23)./...لو اطاعونا ما قتلوا...(آل عمران،168).

من بعد وصية يوصى بها او دين...(ص 25)./من بعد وصية يوصين بها او دين...(نساء،12).

قليلا ما تتذكرون...(ص 42)./قليلا ما تذكرون...(اعراف،3).

بالغدو و الايصال...(ص 48)./بالغدو و الآصال...(اعراف،205).

ما كان للنبي ان يكون له اسرى(ص 50)./ما كالنبى ان يكون له اسرى(انفال،67).

/...ليخرج الناس من الظلمات الى النور...(ص 68)/...لتخرج الناس من الظلمات الى النور(ابراهيم،1).

ما كان ينبغي لنا ان نتخذ من دونك.من اولياء(ص 104)ما كان ينبغي لنا ان نتخذ من دونك من/اولياء(فرقان،18).

من ازواجنا و ذرياتنا قرات اعين./من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين(فرقان،74).

ما اخفى لهم من قرات اعين(ص 118)./ما اخفي لهم من قرة اعين(سجده،17).

ما كذب الفؤاد ما رآى...(ص 146)./ما كذب الفؤاد ما رآى...(نجم،11).

كعصف ماكول(ص 180)./...كعصف ماكول(فيل،5).

4.مصحف عثمان

ان ربك هو الخالق العليم(ص 71)/ان ربك هو الخلاق العليم(حجر،86).

و يهيا لكم من امركم مرفقا(ص 78)/و يهيي‏ء لكم من امركم مرفقا(كهف،16).

ليلا يعلم اهل الكتاب(ص 153)./لئلا يعلم اهل الكتاب(حديد،29).

و ان كان ذا عسرة فنظرة الى ميسرة(ص 17)/و ان كان ذو عسرة فنطرة الى ميسرة(بقره،280) .

و اني خفت الموالي من ورائي(ص 83)./و اني خفت الموالي من ورائي...(مريم،5).

5.مصحف انس بن مالك

ملك يوم الدين(ص 1)./مالك يوم الدين(حمد،4).

فلا جناح عليه ان لا يطوف بهما(ص 11)./فلا جناح عليه ان يطوف بهما(بقره،158).

و المقيمون الصلاة(ص 11)./و المقيمين الصلاة(نساء،162).

حتى يتطهرن فاذا تطهرن(ص 14)./حتى يطهرن فاذا تطهرن(بقره،222).

كشجرة طيبة ثابت اصلها(ص 68)./كشجرة طيبة اصلها ثابت(ابراهيم،24).

اني نذرت للرحمان صوما و صمتا(ص 84)./اني نذرت للرحمان صوما(مريم،26).

يك‏سان شدن مصاحف

همان گونه كه گفته شد دوره پس از در گذشت پيامبر صلى الله عليه و آله دوره جمع آورى قرآن‏به شمار آمده است.بزرگان صحابه بر حسب دانش و شايستگى خود به جمع آورى‏آيات و مرتب كردن سوره‏هاى قرآن دست زدند و هر يك آن را در مصحف خاص‏خود گرد آوردند. برخى كه خود از عهده اين كار بر نمى‏آمدند،از ديگران‏مى‏خواستند تا مصحفى براى آنان استنساخ كنند و يا آيات و سوره‏هاى قرآن را درمصحفى براى آنان گرد آورند.به اين ترتيب و با گسترش قلم رو حكومت اسلامى،تعداد مصحف‏ها رو به فزونى گذاشت.با افزايش تعداد مسلمانان نياز به‏نسخه‏هايى از قرآن نيز بيش‏تر مى‏شد.چه اين كتاب تنها دستور آسمانى بود كه‏مسلمانان،تمام جوانب زندگى خود را بر اساس آن تنظيم مى‏كردند و براى آنان منبع‏احكام و قانون گذارى و تشكيلات نيز به شمار مى‏آمد.

برخى از اين مصحف‏ها به تبع موقع و پاى‏گاه جمع كننده آن در جهان اسلام آن‏روز،مقام والايى را كسب كرد.مثلا مصحف عبد الله بن مسعود،صحابى بزرگ‏وار كه‏مرجع اهل كوفه (6) به شمار مى‏آمد و مصحف ابى بن كعب مورد توجه مردم مدينه بود و مصحف ابو موسى اشعرى در بصره و مصحف مقداد بن اسود در دمشق مورد توجه‏مردم بود.

اختلاف مصحف‏ها

جمع كنندگان مصحف‏ها متعدد بودند و در اين جهت‏با يك ديگر رابطه‏اى‏نداشتند.و از نظر صلاحيت و استعداد و توانايى انجام اين كار يك سان نبودند.

بنابر اين نسخه هر كدام از نظر روش،ترتيب،قرائت و...با ديگرى يك سان نبود.

اختلاف در مصحف‏ها و قرائت‏ها،اختلاف ميان مردم را ايجاب مى‏كرد.چه بسامسلمانان ساكن مناطق دور دست،كه به مناسبت‏شركت در جنگ و يا مناسبات‏ديگر گرد هم مى‏آمدند، بر اثر تعصبى كه نسبت‏به مذهب،عقيده و راى خودداشتند،به محكوم كردن يك ديگر دست مى‏زدند.همين امر به نزاع و جدال ميان‏آنان مى‏كشيد.

نمونه‏هايى از اختلافات مردم درباره مصحف‏ها و تعصب آنان نسبت‏به‏قرائت‏هاى صاحبان اين مصحف‏ها بدين شرح است:

1.در بازگشت از جنگ سرزمين ارمنستان،حذيفه به سعيد بن عاص گفت:«دراين سفر به موضوعى برخورد كردم كه اگر ناديده گرفته شود موجب اختلاف مردم‏در مورد قرآن خواهد شد.و هيچ گاه نمى‏توان آن را چاره كرد».سعيد پرسيد:

«موضوع چيست؟»گفت:«مردمى را از حمص ديدم كه تصور مى‏كردند قرائت آنان‏بهتر از قرائت ديگران است و آنان قرآن را از مقداد فرا گرفته‏اند.مردم دمشق را ديدم‏كه مى‏گفتند: قرائت آنان بهتر از ديگر قرائت‏هاست.اهل كوفه را ديدم كه قرائت‏ابن مسعود را پذيرفته‏اند و همين عقيده را درباره قرائت او دارند.هم چنين مردم‏بصره كه قرآن را طبق قرائت ابو موسى اشعرى قرائت مى‏كنند و مصحف او رالباب القلوب مى‏نامند».

چون حذيفه و سعيد بن كوفه رسيدند،حذيفه اين موضوع را با مردم در ميان‏گذاشت و از آن چه بيم داشت‏به آنان هشدار داد.صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و بسيارى ازتابعين با وى موافقت كردند.اصحاب ابن مسعود به وى اعتراض كردند كه چه ايرادى به ما دارى،مگر جز اين است كه ما قرآن را مطابق قرائت ابن مسعود قرائت‏مى‏كنيم؟حذيفه و موافقان او به خشم آمدند و به آنان گفتند:«ساكت‏باشيد كه به‏خطا مى‏رويد».او گفت:«به خدا سوگند اگر زنده باشم اين موضوع را با خليفه‏مسلمين(عثمان)در ميان مى‏گذارم تا چاره‏اى بينديشد».حذيفه وقتى با ابن مسعودرو به رو شد مطلب را با او در ميان گذاشت،ولى ابن مسعود با حذيفه به درشتى‏سخن گفت.سعيد سخت عصبانى شد و مجلس را ترك كرد.مردم نيز پراكنده شدندو حذيفه با عصبانيت‏براى ملاقات با عثمان حركت كرد (7) .

2.يزيد نخعى مى‏گويد:«در زمان ولايت وليد بن عقبه كه از جانب عثمان والى‏كوفه بود به مسجد كوفه رفتم.در آن جا گروهى جمع بودند و حذيفة بن يمان در ميان‏آن جمع بود.در آن وقت مسجد گماشته‏اى نداشت و كسى فرياد بر آورد:آنان كه‏پيرو قرائت ابو موسى اشعرى هستند به زاويه نزديك باب كنده و آنان كه پيرو قرائت‏ابن مسعودند به زاويه نزديك خانه عبد الله بيايند.دو گروه درباره آيه‏اى از سوره بقره‏اختلاف داشتند.يكى مى‏گفت:«و اتموا الحج و العمرة للبيت‏»و ديگرى مى‏گفت:

و اتموا الحج و العمرة لله (8) .حذيفه سخت‏بر آشفت و گفت:«همين اختلافات پيش‏از شما نيز وجود داشت و موضوع مراجعه به عثمان را مطرح كرد».

در روايت ابن ابى الشعثاء آمده است كه حذيفه گفت:«قرائت ابن ام عبد!وقرائت ابو موسى اشعرى!قسم به خدا!اگر باقى بمانم تا خليفه مسلمين(عثمان)راببينم،او را بر آن خواهم داشت كه قرائت واحدى ترتيب دهد.عبد الله به خشم آمد وگفت:اين سخن سختى است و حذيفه سكوت كرد».

در روايت ديگر آمده است كه حذيفه گفت:«مردم كوفه مى‏گويند قرائت عبد الله‏و اهل بصره مى‏گويند قرائت ابو موسى.به خدا سوگند اگر نزد عثمان رفتم او را به‏غرق اين مصحف‏ها وادار خواهم كرد».عبد الله به او گفت:«قسم به خدا كه اگرچنين كنى خداوند تو را در جايى غير از آب(جهنم)غرق خواهد كرد» (9) .

ابن حجر گفته است:«ابن مسعود،به حذيفه گفت:به من خبر داده‏اند كه تو چنين‏»گفته‏اى. حذيفه گفت:آرى،من دوست ندارم كه بگويند قرائت فلان و قرائت فلان‏همانند اهل كتاب، دچار اختلاف شوند» (10) .

3.ابن اشته از انس بن مالك روايت كرده است كه مردم در زمان عثمان در كوفه‏نسبت‏به قرآن اختلاف داشتند.معلمى قرآن را طبق قرائت‏يكى از صاحبان‏مصحف‏ها تعليم مى‏كرد و معلمى ديگر طبق قرائت ديگر و اين به اختلاف بين‏جوانان كشيده مى‏شد.اين اختلافات به معلمان مى‏رسيد و هر يك از قرائت ديگرى راغلط مى‏شمرد.اين خبر به عثمان بن عفان رسيد و گفت: «در اين جا(مدينه)قرآن رامورد اختلاف قرار مى‏دهيد و آن را به غلط مى‏خوانيد پس آن كه دورتر است‏بيش‏تربه بيراهه مى‏رود و قرآن را دست‏خوش اختلاف قرار مى‏دهد!» (11) .

4.از محمد بن سيرين نقل شده كه گفته است:«برخى قرآن را قرائت مى‏كردند وبرخى ديگر قرائت آنان را غلط مى‏دانستند.اين خبر به عثمان رسيد و آن را اهميت‏داد و 12 تن از قريش و انصار را جمع آورد...» (12) .

5.از بكير اشج روايت‏شده است كه در عراق كسى از ديگرى قرائت آيه‏اى رامى‏پرسيد و چون آيه را قرائت مى‏كرد مى‏گفت:اين قرائت را نمى‏پذيرم و مردودمى‏شمارم.اين موضوع ميان مردم شايع شد تا آن كه در اين باره با عثمان مذاكره‏كردند (13) .

حوادثى از اين قبيل در مورد قرائت قرآن و اختلاف درباره آن اگر به وسيله‏مردانى آگاه هم چون حذيفة بن يمان-كه خدايش رحمت كند-پيش بينى نمى‏شد،به‏حوادثى ناخوشايند و فتنه‏هايى بد فرجام منتهى مى‏گرديد.

ورود حذيفه به مدينه

وقتى حذيفه از جنگ ارمنستان باز گشت،و در حالى كه از اختلاف مردم درباره‏قرآن ناخوشنود بود،با آن عده از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله كه در كوفه بودند،درباره حل‏اين مشكل پيش از آن كه جاهاى ديگر را فرا گيرد،به مشورت پرداخت.نظر حذيفه‏اين بود كه عثمان را بر آن دارد كه به يك سان نمودن مصاحف و الزام مردم به قرائت‏واحد اقدام كند كه همه اصحاب به درستى اين نظر اتفاق كردند جزعبد الله بن مسعود (14) .لذا حذيفه با شتاب هر چه تمام‏تر،به سوى مدينه شتافت تاعثمان را بر انگيزد كه امت محمد صلى الله عليه و آله را پيش از پراكندگى دريابد.حذيفه به عثمان‏گفت:«اى خليفه مسلمين!من بدون پرده پوشى هشدار مى‏دهم،اين امت را درياب‏پيش از آن كه گرفتار همان اختلافى شوند كه يهود و نصارى به آن گرفتار شدند».

عثمان پرسيد:«موضوع چيست؟»حذيفه گفت:«در جنگ ارمنستان شركت داشتم.

در آن جا مردم شام،قرآن را به قرائت ابى بن كعب مى‏خواندند كه مواردى از آن رامردم عراق نشنيده‏اند.مردم عراق از قرائت ابن مسعود تبعيت مى‏كردند كه درمواردى مردم شام از آن بى‏اطلاع بودند و هر گروه،گروه ديگر را تكفير مى‏كرد» (15) .

مشورت عثمان با صحابه

اين حوادث و نظاير آن سر انجام نامطلوبى داشت.بدين لحاظ عثمان به طور جددر فكر يك‏سان كردن مصاحف بر آمد.در آن هنگام يك‏سان نمودن مصاحف كارى‏بس بزرگ و پديده‏اى جديد بود و هيچ يك از پيشينيان به چنين كارى دست نزده‏بود.به علاوه مشكلات و موانعى در اجراى اين كار ديده مى‏شد.زيرا نسخه‏هاى‏متعددى از اين مصحف‏ها در اطراف و اكناف منتشر شده و در وراى هر يك،رجالى‏از بزرگان صحابه ايستاده بودند كه ناديده گرفتن شئون آنان در جامعه اسلامى آن روزبسى دشوار بود.چه بسا ممكن بود كه اينان به حمايت و دفاع از مصحف خود قيام‏كرده و در اين راه موانعى بزرگ به وجود آورند.به همين دليل عثمان آن عده ازاصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله را كه در مدينه بودند گرد آورد و در اين كار با آنان مشورت نمود وهمگى بر ضرورت قيام به اين كار،به هر قيمتى كه تمام شود،اتفاق نظر داشتند.

ابن اثير مى‏گويد:«عثمان اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله را گرد آورد و موضوع را با آنان در ميان‏گذاشت و همگى نظر حذيفه را تاييد كردند» (16) .

كميته يك‏سان كردن مصاحف

عثمان به سرعت‏به يك‏سان كردن مصاحف اقدام كرد.نخست در پيامى عام،خطاب به اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را به مساعدت در انجام اين عمل دعوت نمود (17) .

سپس چهار تن از خواص خود را براى اجراى اين كار برگزيد كه عبارت بودند از:

زيد بن ثابت كه از انصار بود و سعيد بن عاص و عبد الله بن زبير وعبد الرحمان بن حارث بن هشام كه از قريش بودند.اين چهار تن اعضاى اوليه كميته‏يك‏سان كردن مصحف‏ها به شمار مى‏روند (18) كه زيد بر آنان رياست داشت،چنان كه‏از اعتراض و مخالفت ابن مسعود نسبت‏به انتخاب زيد بر مى‏آيد،او(ابن مسعود)

گفت:«مرا از اين كار كنار مى‏زنند و آن را به كسى(زيد)مى‏سپارند كه قسم به خدا،آن گاه كه او در صلب مردى كافر بود،من اسلام را پذيرفته بودم‏» (19) .عثمان خودمسؤوليت‏سرپرستى اين چهار تن را بر عهده گرفت (20) ولى آنان از عهده انجام اين كاربر نيامدند،و براى انجام كارى در اين حد مهم،به افرادى كاردان و با كفايت نيازداشتند.لذا از ابى بن كعب،مالك بن ابى عامر، ،عبد الله بن فطيمه (22) و به روايت ابن سيرين وابن سعد و ديگران از پنج تن ديگر كه جمعا 12 نفر شدند كمك گرفتند (23) . در اين‏دوره رياست‏با ابى بن كعب بود كه او آيات قرآن را املا مى‏كرد و ديگران مى‏نوشتند.

به نقل ابو العاليه،اينان قرآن را از مصحف ابى بن كعب گرد آوردند،ابى بن كعب خوداملا مى‏كرد و ديگران مى‏نوشتند (24) .

ابن حجر مى‏گويد:«گويا در ابتدا،كار با زيد و سعيد بود،چه عثمان پرسيد:كدام‏بهتر مى‏نويسند؟گفتند:زيد.سپس پرسيد:كدام فصيح‏ترند؟گفتند:سعيد.آن گاه‏گفت:سعيد املا كند و زيد بنويسد (25) .سپس اضافه مى‏كند:به افرادى نياز داشتند كه‏مصحف‏ها را به تعدادى كه بايد به مناطق مختلف فرستاده شود،بنويسند.و افرادمذكور را اضافه كردند و براى املا از ابى بن كعب كمك گرفتند» (26) .


پى‏نوشتها:

1- الفرقان في جمع و تدوين القرآن،ص 110.

2- با شماره صفحات آن كه در كنار هر قرائت آورده شده.

3- در صحيح بخارى آمده است كه شخصى عراقى مصحف عايشه را خواست تا از آن نسخه‏اى بردارد.معلوم‏مى‏شود كه عايشه نيز مانند ديگران مصحف گرد آورده‏اى داشت كه مخصوص خود او بود(صحيح بخارى،ج 6،ص 228.فتح الباري،ج 9،ص 36).

4- الاتقان ج 3،ص 73.

5- ابن خالويه مى‏گويد:«رشاد وصف مبالغه است و مقصود خداست‏».

6- كوفه در آن روز مركز علم و درس و بحث معارف اسلامى در سطح جهانى بود.

7- الكامل في التاريخ،ج 3،ص 111.

8- بقره 2:196.

9- مصاحف سجستانى،ص 14-11.

10- فتح الباري،ج 9،ص 15.

11- الاتقان،ج 1،ص 59.مصاحف سجستانى،ص 21.

12- طبقات ابن سعد،ج 3،ص 62.مصاحف سجستانى،ص 25.

13- فتح الباري،ج 9،ص 16.

14- الكامل في التاريخ،ج 3،ص 111.

15- صحيح بخارى،ج 6،ص 225.مصاحف سجستانى،ص 20-19.الكامل في التاريخ،ج 3،ص 111.

16- الكامل في التاريخ،ج 3،ص 111.

17- الاتقان،ج 1،ص 59.مصاحف سجستانى،ص 21.

18- صحيح بخارى،ج 6،ص 226.

19- فتح الباري،ج 9،ص 17.مصاحف سجستانى،ص 15.

20- مصاحف سجستانى،ص 25.

21- ارشاد الساري،ج 7،ص 449.

22- مصاحف سجستانى،ص 33.

23- همان و رجوع كنيد به:طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 62.

24- مصاحف سجستانى،ص 30.

25- فتح الباري،ج 9،ص 16.

26- فتح الباري،ج 9،ص 16.طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 62.ابن حجر عسقلانى، تهذيب التهذيب في‏اسماء الرجال،ج 1،ص 187.