مصاحف غير معروف
از برخى كتب قرائات بر مىآيد كه اختلاف قرائت صحابه به دليل اختلاف
درمصحفهاى جمع آورى شده آنها بود،زيرا در دوران عثمان براى يك سان
نمودنمصاحف و از بين بردن اختلاف در قرائات،دستور جمع آورى مصحفها داده
شدتا منشا اختلاف از بين برود.ابن خطيب مىگويد:«قرائات مختلف كه از رجال
صدراول و صحابه منقول است در مصحفهاى آنان ثبتشده بود» (1)
.اكنون به برخى ازمصاحف غير معروف به نقل از شواذ القراءات اشاره مىكنيم:
(2) .
مصحفها - قرائت مشهور
1.مصحف عايشه (3)
حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى و صلاة العصر(ص 15)/حافظوا على
الصلوات و الصلاة الوسطى...(بقره،238).
/ان يدعون من دونه الا اوثانا...(ص 29)./ان يدعون من دونه الا
اناثا...(نساء،117)
/انكم و ما تعبدون من دون الله حطب/جهنم(ص 93)./انكم و ما تعبدون من دون
الله حصب جهنم(انبيا،98).
اذ تلقونه...(ص 100)./اذ تلقونه(نور،15).
و الذين ياتون ما اتوا و قلوبهم وجلة...(ص 90)/و الذين يؤتون ما اتوا و
قلوبهم وجلة...(مؤمنون، /60).
ان الله و ملائكته يصلون على النبييا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و
سلموا تسليما وعلى الذين يصلون الصفوف الاول (4) /ان الله و
ملائكته يصلون..و سلموا تسليما/(احزاب،56).
2.مصحف معاذ بن جبل
الا ان ياتيهم الله في ظلل من الغمام و الملائكة وقضاء الامر(ص 13)
/...و قضي الامر...(بقره، 210).
و من يكسب خطيئة...(ص 28)/و من يكسب خطيئة...(نساء،112).
ان الذين يكسبون الاثم...(ص 40)/ان الذين يكسبون الاثم...(انعام،120).
و بالله لاكيدن...(ص 65)./و تالله لاكيدن...(انبيا،57).
و اذا القوا منها مكانا ضيقا مقرنون(104)./و اذ القوا منها مكانا
مقرنين...(فرقان،13)
يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد(132) (5) ./يا قوم اتبعون
اهدكم سبيل الرشاد(غافر،38).
3.مصحف ابو الدرداء
لو اطاعونا ما قتلوا...(ص 23)./...لو اطاعونا ما قتلوا...(آل
عمران،168).
من بعد وصية يوصى بها او دين...(ص 25)./من بعد وصية يوصين بها او
دين...(نساء،12).
قليلا ما تتذكرون...(ص 42)./قليلا ما تذكرون...(اعراف،3).
بالغدو و الايصال...(ص 48)./بالغدو و الآصال...(اعراف،205).
ما كان للنبي ان يكون له اسرى(ص 50)./ما كالنبى ان يكون له
اسرى(انفال،67).
/...ليخرج الناس من الظلمات الى النور...(ص 68)/...لتخرج الناس من
الظلمات الى النور(ابراهيم،1).
ما كان ينبغي لنا ان نتخذ من دونك.من اولياء(ص 104)ما كان ينبغي لنا ان
نتخذ من دونك من/اولياء(فرقان،18).
من ازواجنا و ذرياتنا قرات اعين./من ازواجنا و ذرياتنا قرة
اعين(فرقان،74).
ما اخفى لهم من قرات اعين(ص 118)./ما اخفي لهم من قرة اعين(سجده،17).
ما كذب الفؤاد ما رآى...(ص 146)./ما كذب الفؤاد ما رآى...(نجم،11).
كعصف ماكول(ص 180)./...كعصف ماكول(فيل،5).
4.مصحف عثمان
ان ربك هو الخالق العليم(ص 71)/ان ربك هو الخلاق العليم(حجر،86).
و يهيا لكم من امركم مرفقا(ص 78)/و يهييء لكم من امركم مرفقا(كهف،16).
ليلا يعلم اهل الكتاب(ص 153)./لئلا يعلم اهل الكتاب(حديد،29).
و ان كان ذا عسرة فنظرة الى ميسرة(ص 17)/و ان كان ذو عسرة فنطرة الى
ميسرة(بقره،280) .
و اني خفت الموالي من ورائي(ص 83)./و اني خفت الموالي من
ورائي...(مريم،5).
5.مصحف انس بن مالك
ملك يوم الدين(ص 1)./مالك يوم الدين(حمد،4).
فلا جناح عليه ان لا يطوف بهما(ص 11)./فلا جناح عليه ان يطوف
بهما(بقره،158).
و المقيمون الصلاة(ص 11)./و المقيمين الصلاة(نساء،162).
حتى يتطهرن فاذا تطهرن(ص 14)./حتى يطهرن فاذا تطهرن(بقره،222).
كشجرة طيبة ثابت اصلها(ص 68)./كشجرة طيبة اصلها ثابت(ابراهيم،24).
اني نذرت للرحمان صوما و صمتا(ص 84)./اني نذرت للرحمان صوما(مريم،26).
يكسان شدن مصاحف
همان گونه كه گفته شد دوره پس از در گذشت پيامبر صلى الله عليه و آله
دوره جمع آورى قرآنبه شمار آمده است.بزرگان صحابه بر حسب دانش و شايستگى
خود به جمع آورىآيات و مرتب كردن سورههاى قرآن دست زدند و هر يك آن را در
مصحف خاصخود گرد آوردند. برخى كه خود از عهده اين كار بر نمىآمدند،از
ديگرانمىخواستند تا مصحفى براى آنان استنساخ كنند و يا آيات و سورههاى
قرآن را درمصحفى براى آنان گرد آورند.به اين ترتيب و با گسترش قلم رو حكومت
اسلامى،تعداد مصحفها رو به فزونى گذاشت.با افزايش تعداد مسلمانان نياز
بهنسخههايى از قرآن نيز بيشتر مىشد.چه اين كتاب تنها دستور آسمانى بود
كهمسلمانان،تمام جوانب زندگى خود را بر اساس آن تنظيم مىكردند و براى
آنان منبعاحكام و قانون گذارى و تشكيلات نيز به شمار مىآمد.
برخى از اين مصحفها به تبع موقع و پاىگاه جمع كننده آن در جهان اسلام
آنروز،مقام والايى را كسب كرد.مثلا مصحف عبد الله بن مسعود،صحابى بزرگوار
كهمرجع اهل كوفه (6) به شمار مىآمد و مصحف ابى بن كعب مورد
توجه مردم مدينه بود و مصحف ابو موسى اشعرى در بصره و مصحف مقداد بن اسود
در دمشق مورد توجهمردم بود.
اختلاف مصحفها
جمع كنندگان مصحفها متعدد بودند و در اين جهتبا يك ديگر
رابطهاىنداشتند.و از نظر صلاحيت و استعداد و توانايى انجام اين كار يك
سان نبودند.
بنابر اين نسخه هر كدام از نظر روش،ترتيب،قرائت و...با ديگرى يك سان
نبود.
اختلاف در مصحفها و قرائتها،اختلاف ميان مردم را ايجاب مىكرد.چه
بسامسلمانان ساكن مناطق دور دست،كه به مناسبتشركت در جنگ و يا
مناسباتديگر گرد هم مىآمدند، بر اثر تعصبى كه نسبتبه مذهب،عقيده و راى
خودداشتند،به محكوم كردن يك ديگر دست مىزدند.همين امر به نزاع و جدال
ميانآنان مىكشيد.
نمونههايى از اختلافات مردم درباره مصحفها و تعصب آنان
نسبتبهقرائتهاى صاحبان اين مصحفها بدين شرح است:
1.در بازگشت از جنگ سرزمين ارمنستان،حذيفه به سعيد بن عاص گفت:«دراين
سفر به موضوعى برخورد كردم كه اگر ناديده گرفته شود موجب اختلاف مردمدر
مورد قرآن خواهد شد.و هيچ گاه نمىتوان آن را چاره كرد».سعيد پرسيد:
«موضوع چيست؟»گفت:«مردمى را از حمص ديدم كه تصور مىكردند قرائت
آنانبهتر از قرائت ديگران است و آنان قرآن را از مقداد فرا گرفتهاند.مردم
دمشق را ديدمكه مىگفتند: قرائت آنان بهتر از ديگر قرائتهاست.اهل كوفه را
ديدم كه قرائتابن مسعود را پذيرفتهاند و همين عقيده را درباره قرائت او
دارند.هم چنين مردمبصره كه قرآن را طبق قرائت ابو موسى اشعرى قرائت
مىكنند و مصحف او رالباب القلوب مىنامند».
چون حذيفه و سعيد بن كوفه رسيدند،حذيفه اين موضوع را با مردم در
ميانگذاشت و از آن چه بيم داشتبه آنان هشدار داد.صحابه پيامبر صلى الله
عليه و آله و بسيارى ازتابعين با وى موافقت كردند.اصحاب ابن مسعود به وى
اعتراض كردند كه چه ايرادى به ما دارى،مگر جز اين است كه ما قرآن را مطابق
قرائت ابن مسعود قرائتمىكنيم؟حذيفه و موافقان او به خشم آمدند و به آنان
گفتند:«ساكتباشيد كه بهخطا مىرويد».او گفت:«به خدا سوگند اگر زنده باشم
اين موضوع را با خليفهمسلمين(عثمان)در ميان مىگذارم تا چارهاى
بينديشد».حذيفه وقتى با ابن مسعودرو به رو شد مطلب را با او در ميان
گذاشت،ولى ابن مسعود با حذيفه به درشتىسخن گفت.سعيد سخت عصبانى شد و مجلس
را ترك كرد.مردم نيز پراكنده شدندو حذيفه با عصبانيتبراى ملاقات با عثمان
حركت كرد (7) .
2.يزيد نخعى مىگويد:«در زمان ولايت وليد بن عقبه كه از جانب عثمان
والىكوفه بود به مسجد كوفه رفتم.در آن جا گروهى جمع بودند و حذيفة بن يمان
در ميانآن جمع بود.در آن وقت مسجد گماشتهاى نداشت و كسى فرياد بر
آورد:آنان كهپيرو قرائت ابو موسى اشعرى هستند به زاويه نزديك باب كنده و
آنان كه پيرو قرائتابن مسعودند به زاويه نزديك خانه عبد الله بيايند.دو
گروه درباره آيهاى از سوره بقرهاختلاف داشتند.يكى مىگفت:«و اتموا الحج و
العمرة للبيت»و ديگرى مىگفت:
و اتموا الحج و العمرة لله (8) .حذيفه سختبر آشفت و
گفت:«همين اختلافات پيشاز شما نيز وجود داشت و موضوع مراجعه به عثمان را
مطرح كرد».
در روايت ابن ابى الشعثاء آمده است كه حذيفه گفت:«قرائت ابن ام
عبد!وقرائت ابو موسى اشعرى!قسم به خدا!اگر باقى بمانم تا خليفه
مسلمين(عثمان)راببينم،او را بر آن خواهم داشت كه قرائت واحدى ترتيب دهد.عبد
الله به خشم آمد وگفت:اين سخن سختى است و حذيفه سكوت كرد».
در روايت ديگر آمده است كه حذيفه گفت:«مردم كوفه مىگويند قرائت عبد
اللهو اهل بصره مىگويند قرائت ابو موسى.به خدا سوگند اگر نزد عثمان رفتم
او را بهغرق اين مصحفها وادار خواهم كرد».عبد الله به او گفت:«قسم به خدا
كه اگرچنين كنى خداوند تو را در جايى غير از آب(جهنم)غرق خواهد كرد»
(9) .
ابن حجر گفته است:«ابن مسعود،به حذيفه گفت:به من خبر دادهاند كه تو
چنين»گفتهاى. حذيفه گفت:آرى،من دوست ندارم كه بگويند قرائت فلان و قرائت
فلانهمانند اهل كتاب، دچار اختلاف شوند» (10) .
3.ابن اشته از انس بن مالك روايت كرده است كه مردم در زمان عثمان در
كوفهنسبتبه قرآن اختلاف داشتند.معلمى قرآن را طبق قرائتيكى از
صاحبانمصحفها تعليم مىكرد و معلمى ديگر طبق قرائت ديگر و اين به اختلاف
بينجوانان كشيده مىشد.اين اختلافات به معلمان مىرسيد و هر يك از قرائت
ديگرى راغلط مىشمرد.اين خبر به عثمان بن عفان رسيد و گفت: «در اين
جا(مدينه)قرآن رامورد اختلاف قرار مىدهيد و آن را به غلط مىخوانيد پس آن
كه دورتر استبيشتربه بيراهه مىرود و قرآن را دستخوش اختلاف قرار
مىدهد!» (11) .
4.از محمد بن سيرين نقل شده كه گفته است:«برخى قرآن را قرائت مىكردند
وبرخى ديگر قرائت آنان را غلط مىدانستند.اين خبر به عثمان رسيد و آن را
اهميتداد و 12 تن از قريش و انصار را جمع آورد...» (12) .
5.از بكير اشج روايتشده است كه در عراق كسى از ديگرى قرائت آيهاى
رامىپرسيد و چون آيه را قرائت مىكرد مىگفت:اين قرائت را نمىپذيرم و
مردودمىشمارم.اين موضوع ميان مردم شايع شد تا آن كه در اين باره با عثمان
مذاكرهكردند (13) .
حوادثى از اين قبيل در مورد قرائت قرآن و اختلاف درباره آن اگر به
وسيلهمردانى آگاه هم چون حذيفة بن يمان-كه خدايش رحمت كند-پيش بينى
نمىشد،بهحوادثى ناخوشايند و فتنههايى بد فرجام منتهى مىگرديد.
ورود حذيفه به مدينه
وقتى حذيفه از جنگ ارمنستان باز گشت،و در حالى كه از اختلاف مردم
دربارهقرآن ناخوشنود بود،با آن عده از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله
كه در كوفه بودند،درباره حلاين مشكل پيش از آن كه جاهاى ديگر را فرا
گيرد،به مشورت پرداخت.نظر حذيفهاين بود كه عثمان را بر آن دارد كه به يك
سان نمودن مصاحف و الزام مردم به قرائتواحد اقدام كند كه همه اصحاب به
درستى اين نظر اتفاق كردند جزعبد الله بن مسعود (14) .لذا حذيفه
با شتاب هر چه تمامتر،به سوى مدينه شتافت تاعثمان را بر انگيزد كه امت
محمد صلى الله عليه و آله را پيش از پراكندگى دريابد.حذيفه به
عثمانگفت:«اى خليفه مسلمين!من بدون پرده پوشى هشدار مىدهم،اين امت را
دريابپيش از آن كه گرفتار همان اختلافى شوند كه يهود و نصارى به آن گرفتار
شدند».
عثمان پرسيد:«موضوع چيست؟»حذيفه گفت:«در جنگ ارمنستان شركت داشتم.
در آن جا مردم شام،قرآن را به قرائت ابى بن كعب مىخواندند كه مواردى از
آن رامردم عراق نشنيدهاند.مردم عراق از قرائت ابن مسعود تبعيت مىكردند كه
درمواردى مردم شام از آن بىاطلاع بودند و هر گروه،گروه ديگر را تكفير
مىكرد» (15) .
مشورت عثمان با صحابه
اين حوادث و نظاير آن سر انجام نامطلوبى داشت.بدين لحاظ عثمان به طور
جددر فكر يكسان كردن مصاحف بر آمد.در آن هنگام يكسان نمودن مصاحف كارىبس
بزرگ و پديدهاى جديد بود و هيچ يك از پيشينيان به چنين كارى دست
نزدهبود.به علاوه مشكلات و موانعى در اجراى اين كار ديده مىشد.زيرا
نسخههاىمتعددى از اين مصحفها در اطراف و اكناف منتشر شده و در وراى هر
يك،رجالىاز بزرگان صحابه ايستاده بودند كه ناديده گرفتن شئون آنان در
جامعه اسلامى آن روزبسى دشوار بود.چه بسا ممكن بود كه اينان به حمايت و
دفاع از مصحف خود قيامكرده و در اين راه موانعى بزرگ به وجود آورند.به
همين دليل عثمان آن عده ازاصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله را كه در مدينه
بودند گرد آورد و در اين كار با آنان مشورت نمود وهمگى بر ضرورت قيام به
اين كار،به هر قيمتى كه تمام شود،اتفاق نظر داشتند.
ابن اثير مىگويد:«عثمان اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله را گرد آورد
و موضوع را با آنان در ميانگذاشت و همگى نظر حذيفه را تاييد كردند»
(16) .
كميته يكسان كردن مصاحف
عثمان به سرعتبه يكسان كردن مصاحف اقدام كرد.نخست در پيامى عام،خطاب
به اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را به مساعدت در انجام اين عمل
دعوت نمود (17) .
سپس چهار تن از خواص خود را براى اجراى اين كار برگزيد كه عبارت بودند
از:
زيد بن ثابت كه از انصار بود و سعيد بن عاص و عبد الله بن زبير وعبد
الرحمان بن حارث بن هشام كه از قريش بودند.اين چهار تن اعضاى اوليه
كميتهيكسان كردن مصحفها به شمار مىروند (18) كه زيد بر آنان
رياست داشت،چنان كهاز اعتراض و مخالفت ابن مسعود نسبتبه انتخاب زيد بر
مىآيد،او(ابن مسعود)
گفت:«مرا از اين كار كنار مىزنند و آن را به كسى(زيد)مىسپارند كه قسم
به خدا،آن گاه كه او در صلب مردى كافر بود،من اسلام را پذيرفته بودم»
(19) .عثمان خودمسؤوليتسرپرستى اين چهار تن را بر عهده گرفت
(20) ولى آنان از عهده انجام اين كاربر نيامدند،و براى انجام كارى در
اين حد مهم،به افرادى كاردان و با كفايت نيازداشتند.لذا از ابى بن كعب،مالك
بن ابى عامر، ،عبد الله بن فطيمه (22) و به روايت ابن سيرين
وابن سعد و ديگران از پنج تن ديگر كه جمعا 12 نفر شدند كمك گرفتند
(23) . در ايندوره رياستبا ابى بن كعب بود كه او آيات قرآن را املا
مىكرد و ديگران مىنوشتند.
به نقل ابو العاليه،اينان قرآن را از مصحف ابى بن كعب گرد آوردند،ابى بن
كعب خوداملا مىكرد و ديگران مىنوشتند (24) .
ابن حجر مىگويد:«گويا در ابتدا،كار با زيد و سعيد بود،چه عثمان
پرسيد:كدامبهتر مىنويسند؟گفتند:زيد.سپس پرسيد:كدام
فصيحترند؟گفتند:سعيد.آن گاهگفت:سعيد املا كند و زيد بنويسد (25)
.سپس اضافه مىكند:به افرادى نياز داشتند كهمصحفها را به تعدادى كه
بايد به مناطق مختلف فرستاده شود،بنويسند.و افرادمذكور را اضافه كردند و
براى املا از ابى بن كعب كمك گرفتند» (26) .
1- الفرقان في جمع و تدوين القرآن،ص 110.
2- با شماره صفحات آن كه در كنار هر قرائت آورده شده.
3- در صحيح بخارى آمده است كه شخصى عراقى مصحف عايشه را خواست تا از آن
نسخهاى بردارد.معلوممىشود كه عايشه نيز مانند ديگران مصحف گرد آوردهاى
داشت كه مخصوص خود او بود(صحيح بخارى،ج 6،ص 228.فتح الباري،ج 9،ص 36).
4- الاتقان ج 3،ص 73.
5- ابن خالويه مىگويد:«رشاد وصف مبالغه است و مقصود خداست».
6- كوفه در آن روز مركز علم و درس و بحث معارف اسلامى در سطح جهانى بود.
7- الكامل في التاريخ،ج 3،ص 111.
8- بقره 2:196.
9- مصاحف سجستانى،ص 14-11.
10- فتح الباري،ج 9،ص 15.
11- الاتقان،ج 1،ص 59.مصاحف سجستانى،ص 21.
12- طبقات ابن سعد،ج 3،ص 62.مصاحف سجستانى،ص 25.
13- فتح الباري،ج 9،ص 16.
14- الكامل في التاريخ،ج 3،ص 111.
15- صحيح بخارى،ج 6،ص 225.مصاحف سجستانى،ص 20-19.الكامل في التاريخ،ج
3،ص 111.
16- الكامل في التاريخ،ج 3،ص 111.
17- الاتقان،ج 1،ص 59.مصاحف سجستانى،ص 21.
18- صحيح بخارى،ج 6،ص 226.
19- فتح الباري،ج 9،ص 17.مصاحف سجستانى،ص 15.
20- مصاحف سجستانى،ص 25.
21- ارشاد الساري،ج 7،ص 449.
22- مصاحف سجستانى،ص 33.
23- همان و رجوع كنيد به:طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 62.
24- مصاحف سجستانى،ص 30.
25- فتح الباري،ج 9،ص 16.
26- فتح الباري،ج 9،ص 16.طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 62.ابن حجر
عسقلانى، تهذيب التهذيب فياسماء الرجال،ج 1،ص 187.