فصل بيست و چهارم
بيست و سومين مثال: اعمال كافران
قرآن در آيه شريفه 18 سوره ابراهيم مى فرمايد:
«مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ اَعْمالُهُمْ كَرَماد اشْتَدَّتْ بِهِ
الرّيحُ فى يَوْم عاصِف لا يَقْدِرُونَ مِمّا كَسَبُوا عَلى شَىْء ذلِكَ هُوَ
الضَّلالُ الْبَعيدُ»; اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند، همچون
خاكسترى است در برابر تندباد در يك روز طوفانى; آنها توانايى ندارند تا كمترين چيزى
از آنچه را انجام داده اند، به دست آورند; و اين همان گمراهى دور و دراز است.
دورنماى بحث
آيه شريفه مَثَل در صدد بيان اعمال نيك كفار برآمده، مى فرمايد: آنها
چون فاقد ايمان به خدا هستند، اعمالشان پذيرفته نمى شود. از اين رو، بر اساس آيه
شريفه احتمال اين كه اعمال نيك آنها جدا از كفر و بى ايمانى آنها محاسبه شود، مردود
شمرده شده است.
ارتباط آيه مَثَل
با آيات قبل
آيات قبل «جَبّار عَنيد» را مورد بررسى قرار
داده است. «جَبّار عَنيد» كسانى هستند كه هم گردنكش هستند
و هم نااميد از الطاف خداوند; جهنّم در انتظار آنها خواهد بود و از آب بدبوى
متعفّنى نوشانده مى شوند. در پى آيات فوق اين سؤال مطرح مى شود كه آيا اعمال نيك
آنها ناديده گرفته مى شود؟ چه اين كه افراد ظالم گردنكش نيز در طول عمر خود اعمال و
كارهاى خيرى انجام مى دهند; مثلاً درباره فرعون گفته مى شود كه: آشپزخانه بسيار
وسيع و گسترده اى داشت كه به تمام خانه ها غذا مى داد، نيازمندان، فقرا، بيماران،
زنان حامله و ديگران از اين آشپزخانه بى بهره نبودند.
گاهى حاكمان ظالم هم كارهاى خير مهمّى انجام مى دادند; مساجد بزرگ و
تاريخى وجود دارد كه به دست اين حاكمان ظالم ساخته شده است; عتبات مقدّسه و بارگاه
ائمّه معصومان
(عليهم السلام) غالباً به دست همين
ظالمان تعمير و توسعه داده شده است; به عنوان مثال قسمت زيادى از مسجدالحرام و مسجد
النبى (صلى الله عليه وآله)به وسيله حكّام ظالم آل
سعود توسعه داده شده است. همچنين بعضى از بيمارستان هاى مهم، دانشگاه هاى عظيم،
درمانگاه ها، مدارس علميّه و مانند آن به دستور اين گونه افراد بنا شده است. آيا
اين همه كارهاى خير، همه بى اثر است و هيچ اثر و فايده اى براى صاحبان آنها ندارد؟
و انجام دهندگان آن مشمول الطاف الهى نخواهند بود؟
آيه شريفه مَثَل - كه شرح و تفسير آن خواهد آمد - در صدد پاسخ گويى به
اين سئوال مقدّر است كه ممكن است در ذهن خواننده اين آيات الهى خطور كند.
شرح و تفسير:
مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ:
مثل هاى قرآن مجيد از جهتى بر دو دسته تقسيم مى شود:
يك دسته مثل هايى است كه براى اعمال انسان ها زده مى شود. آيه شريفه
از زمره اين مثال هاست كه درباره اعمال كفّار بحث مى كند.
دسته ديگر مثل هايى است كه
براى اشخاص زده مى شود و خود اشخاص را به چيزى تشبيه مى كند; مثلاً آيه شريفه 261
سوره بقره - كه شرح آن گذشت - انسان انفاق كننده را به دانه گندمى تشبيه مى كند كه
هفتصد دانه بلكه بيشتر محصول مى دهد.
به هر حال، آيه شريفه مَثَل را براى كسانى مى زند كه نسبت به
پروردگارشان كافر شده اند. نكته جالب توجّه اين كه در اينجا به جاى كلمه
«اللّه» كلمه «ربّ» به كار برده شده است; يعنى
اى انسان! آثار پروردگارت را در همه جا مى بينى! لطف و رحمت حضرت حق را در تمام
اعضاى بدنت و در تمام لحظات زندگيت شاهد هستى! از نعمت هايى كه به تو داده است - كه
تنها يكى از آنها براى يك عمر شكرگزارى كافى است - هر روز استفاده مى كنى و خلاصه
در تمام عمر تحت تربيت و نظر او هستى، ولى باز كفر مىورزى و از او روى گردان
مى شوى! در حالى كه انسان بايد هميشه از ولى نعمت و مربّى و كسى كه به او نعمت
مى بخشايد سپاس گزار باشد.
اَعْمالُهُمْ كَرَماد: آيه شريفه، اعمال نيك
كفّار را به خاكستر تشبيه مى كند و در آيه از اعمال زشت آنها بحثى به ميان نيامده
است; زيرا اعمال زشت آنها آنقدر بى ارزش است كه جاى گفتگو و بحث ندارد و آيه تنها
به بررسى اعمال نيك آنها برآمده است.
فوايد خاكستر
خاكستر فوايد و آثارى دارد كه به برخى از آن اشاره مى شود:
1- اگر خاكستر با خاك زمين مخلوط شود، از آن كود بسيار خوبى به وجود
مى آيد و شايد بدين جهت باشد كه باقيمانده علفزارها و مزارع را آتش مى زنند تا خار
و خاشاك موجود تبديل به خاكستر گردد و كود مناسبى براى آن زمين به وجود آيد.
2- خاكستر اشياى كثيف و
زنگ زده را تميز مى كند و صيقل مى دهد. به همين جهت در قديم آينه هاى فلزى را با
خاكستر صيقل و شفاف مى كردند. «روزگار آيينه را محتاج خاكستر
كند».
3- فايده ديگر خاكستر، حفظ آتش و گرماى آن است. ضرب المثل
«آتش زير خاكستر» اشاره به همين مطلب دارد. اگر آتشى داشته باشيم و بر روى
آن خاك بريزيم خاموش و نابود مى گردد; ولى اگر خاكستر بر روى آن ريخته شود، نه تنها
خاموش نمى شود بلكه گرماى آن حفظ مى شود. از اين رو، در زمان قديم بر روى آتش داخل
منقل كه در زير كرسى قرار مى دادند خاكستر مى ريختند تا حرارت آن ديرتر از بين
برود.
اِشْتَدَّتْ بِهِ الرّيحُ فى يَوْم عاصِف لا
يَقْدِرُونَ مِمّا كَسَبُوا عَلى شَىْء: اعمال كافران و انسان هاى بى ايمان،
به خاكسترى مى ماند كه در روزهاى طوفانى، تندباد شديدى آن را به آسمان مى برد و
پراكنده مى سازد به گونه اى كه هيچ كس قدرت به دست آوردن هيچ چيز از آن را ندارد.
ذرّات خاكستر بسيار ريز و كوچك است. وقتى پراكنده شود همرنگ محيط
مى گردد; به گونه اى كه نه تنها صاحب آن، بلكه اگر همه اهالى يك شهر جمع شوند قدرت
نخواهند داشت حتّى يك مثقال آن را جمع آورى كنند تا چه رسد به اينكه روز، روز
طوفانى باشد و تندباد شديد و قوى نيز در جريان باشد كه در اين صورت حقيقتاً هيچ
قدرتى توانايى بر كسب هيچ مقدار آن را نخواهد داشت!
تندباد بى ايمانى و كفر نيز اعمال خير و نيك كافران را چنين مورد هدف
قرار داده، آن را نابود مى سازد; به طورى كه هيچ چيزى از آن نصيب كافر نمى شود و
كافر از آن بهره اى نمى برد.
ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعيدُ: اين انحراف
كفّار بى ايمان، يك گمراهى دور است كه صاحبان آن به راحتى و به سهولت به راه حق باز
نمى گردند و هدايت آنها به راه راست كارى بس مشكل است.
پيام هاى آيه
1- ايمان شرط صحّت
اعمال:
پشتوانه اعمال نيك وشايسته، ايمان است; اگر
ايمان نباشد عمل فاقد ارزش است. فقها يكى از شرايط قبولى عبادات، بلكه يكى از شرايط
صحّت آن را ايمان ذكر نموده اند; يعنى اعمالى از قبيل حج، نماز، روزه، انفاق، كمك
به ديگران، دست گيرى از مستمندان و مانند آنها، بدون ايمان به خدا و رسولش هيچ
ارزشى ندارد.
درباره «ولايت» نيز چنين بحثى مطرح شده
است. برخى آن را فقط شرط قبولى طاعات و عبادات شمرده اند. بدين جهت، اعمال عبادى
منكران ولايت از نظر فقه شيعه صحيح محسوب مى گردد (يعنى تكليف از عهده آنها ساقط
است)، اگرچه مقبول درگاه الهى نيست و اجر و پاداشى به او تعلّق نمى گيرد; ولى
عدّه اى توسعه نظر داده، آن را همچون ايمان، شرط صحّت تكاليف دانسته اند.
در اين باره روايات زيادى در كتاب هاى روايى شيعه به چشم مى خورد كه
به يك نمونه از آن بسنده مى شود.
امام باقر
(عليه السلام) مى فرمايد:
«لَوْ اَنَّ رَجُلاً قامَ لَيْلُهُ وَ صامَ نَهارُهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَميعِ مالِهِ
وَ حَجَّ جَميعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وِلايَةَ وَلِىِّ اللّهِ فَيُواليهِ وَ
يَكُونَ جَميعُ اَعْمالِهِ بِدِلالَتِهِ اِلَيْهِ ما كانَ لَهُ عَلَى اللّهِ حَقٌّ
فى ثَوابِهِ اَبَداً; اگر مسلمانى تمام شب ها شب زنده دارى كند و تمام روزها
(غير از عيد فطر و قربان كه روزه آن حرام است) روزه دارى نمايد و تنها به پرداخت
وجوه شرعيّه واجب اكتفا نكند، بلكه تمام اموال و سرمايه اش را در راه خدا صدقه بدهد
و در تمام طول عمرش هر ساله به حج برود، ولى اهل ولايت نباشد و
«ولىُّ الله» را نشناسد تا ولايتش را به گردن نهد و اعمالش را طبق دستور او
انجام دهد، چنين مسلمانى هرگز انتظار ثواب و پاداش الهى را نداشته باشد.(1)
آيه مورد بحث نيز همين مطلب را در مورد اصل ايمان به خداوند مطرح
كرده، مى فرمايد: كسانى كه ايمان به خداوند ندارند، هيچ پاداشى نخواهند داشت هرچند
بهترين اعمال را انجام دهند. قرآن مجيد در آيات متعدّدى اين مطلب را مورد بررسى
قرار داده است كه به برخى از آن اشاره مى شود:
الف - در آيه 264 سوره بقره - كه شرح آن در بحث هاى قبل گذشت - آمده
است:
«اعمال كسانى كه به خداوند و روز رستاخيز ايمان ندارند همچون قطعه
سنگى است كه بر آن قشر نازكى از خاك باشد; و بذرهايى در آن افشانده شود; و رگبار
باران بر آن برسد; و همه خاكها و بذرها را بشويد; و آن را صاف و خالى از خاك و بذر
رها كند. آنها از كارى كه انجام داده اند، چيزى به دست نمى آورند و خداوند جمعيّت
كافران را هدايت نمى كند».
ب - در آيه 39 سوره نور آمده است: «كسانى كه كافر شدند، اعمالشان
همچون سرابى است در يك كوير كه انسان تشنه از دور آن را آب مى پندارد; اما هنگامى
كه به سراغ آن مى آيد، چيزى نمى يابد، و خدا را نزد آن مى يابد كه حساب او را به
طور كامل مى دهد».
ج - خداوند در آيه 23 سوره فرقان مى فرمايد: «وَ
قَدِمْنا اِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَل فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»; و
ما به سراغ اعمالى كه كافران بى ايمان انجام داده اند مى رويم، و همه را همچون
ذرّات غبار پراكنده در هوا قرار مى دهيم.
بنابر آيه مَثَل و ديگر آيات قرآن مجيد، اعمال خوب انسان در صورتى كه
ناشى از ايمان و اعتقاد درونى او به خداوند متعال نباشد اثرى ندارد و سودى به او
نمى بخشد.
هـ - در آيه 54 سوه توبه آمده است: «وَ ما
مَنَعَهُمْ اَنْ تُقْبَلَ نَفَفاتُهُمْ اِلاّ اَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَ
بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلوةَ اِلاّ وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ
اِلاّ وَ هُمْ كارِهُونَ»; هيچ چيز مانع قبول انفاقهاى آنها نشد، جز اينكه
آنها به خدا و پيامبرش كافر شدند، و نماز بجا نمى آورند جز با كسالت، و انفاق
نمى كنند مگر با كراهت.
اين آيه نيز ايمان را شرط قبولى اعمال مى داند. بنابراين، آيات مذكور
و ديگر آيات و روايات فراوانى - كه از معصومان(عليهم
السلام) به ما رسيده است - ايمان را شرط صحّت و كمال اعمال مى دانند همچنين
بنابر آيات و روايات، ولايت نيز شرط كمال، بلكه شرط صحّت اعمال شمرده شده است.
چرا ايمان و ولايت شرط صحّت اعمال است؟
به عبارتى، چرا خداوند كارهاى خوب و بد كفّار را جداگانه محاسبه
نمى كند؟ يعنى بدين ترتيب كه پرونده كارهاى زشت و ناشايست آنها جدا محاسبه شود و بر
اساس آن مجازات صورت گيرد و پرونده كارهاى خوب و شايسته آنها نيز جدا محاسبه شود و
بر اساس آن جزاى نيك داده شوند.
پاسخ: در روايات و آياتى كه ايمان و ولايت
را شرط صحّت اعمال دانسته اند، جواب اين سئوال آمده است.
در روايتى كه قبلاً در اين باره گذشت امام(عليه
السلام) چنين فرمودند: «وَ لَمْ يَعْرِفْ وِلايَةَ
وَلِىِّ اللّهِ فَيُواليهِ وَ يَكُونَ جَميعُ اَعْمالِهِ بِدِلالَتِهِ اِلَيْهِ»
بر اساس اين روايت، راز و رمز اشتراط ايمان و ولايت اين است كه انسان كارها و اعمال
شايسته را به راهنمايى و هدايت بزرگان دين انجام دهد و از مسير خاصّى كه آنها بيان
مى كنند حركت كند. وقتى انسان ولايت خداوند و رسولش را پذيرفت، ديگر خودسرانه و با
هوى و هوس كار نمى كند، بلكه سعى مى كند در خط ولايت حركت كند; زيرا اعمال نيك
داراى شرايط، موانع، مقدّمات و مقارناتى است كه اگر طبق نظر امامان معصوم(عليهم
السلام) انجام نشود عمل نيك منظور نخواهد شد.
مَثَل انسانهاى بى ايمان كه كارهاى نيك انجام مى دهند، مَثَل انسانهاى
بيمارى است كه بدون مراجعه به طبيب، خود به معالجه خويشتن اقدام مى كنند كه در برخى
موارد چنين طبابت هايى موجب ضررهاى فراوان و حتى مرگ مى گردد.
رسول خد (صلى الله عليه وآله) و ائمه
معصوم
(عليهم السلام) پزشكان معنوى هستند كه
انسان ها براى مداواى دردهاى خويش بايد طبق دستور آن بزرگواران به معالجه خويشتن
بپردازند.
از اين رو، حضرت على
(عليه السلام) در
كلام زيبا و جامع خود به كميل بن زياد مردم را بر سه دسته تقسيم مى كند:
1- علماء و دانشمندان ربّانى كه خود راه هدايت را يافته اند و در
جادّه مستقيم الهى حركت مى كنند.
2- شاگردان آن علماء كه هرچند خود استاد نيستند، ولى در پيمودن طريق
حق از اساتيد و علماء پيروى مى كنند و به راه نجات دست مى يابند.
اين دو گروه شبيه خورشيد و ماه هستند كه يكى از خود نور دارد و ذات او
منبع نور و روشنايى است و ديگرى اگرچه نورى از خود ندارد، ولى از ديگرى - كه منبع
نور است - كسب نور مى كند و در شبهاى تاريك و ظلمانى چراغ هدايت ديگران مى شود.
3- گروه سوم، كسانى هستند كه نه خود استادند و نه زانوى شاگردى در
مقابل استاد زده اند; نه خود منبع نور و روشنايى هستند و نه از نور كسانى كه منبع
نور هستند استفاده مى كنند، بلكه آدم هاى بى هدف، بى برنامه و بى تكيه گاهى هستند
كه نادانسته و جاهلانه سير مى كنند; مانند پشه هايى كه در مقابل كوچكترين نسيمى به
اين سو و آن سو مى روند.
افرادى كه از خط معصومان
(عليهم السلام)
جدا مى شوند و بدون پذيرش ولايت اعمالى را انجام مى دهند، از گروه سوم به شمار
مى روند. زندگى آنها سراسر اضطراب و پر پيچ و خم است. و همچون بيد با هر بادى
مى لرزند.
بنابراين، يكى از فلسفه هاى اشتراط ايمان و ولايت اين است كه اعمال
انسانها از مسير صحيح هدايت گردد و همانند مريضى باشد كه زير نظر طبيب آگاه معالجه
مى شود.
2- دومين پيام اين است كه آدم هاى بى ايمان، انگيزه هاى معنوى ندارند;
بلكه غالباً انگيزه آنان مادّى است. به عنوان نمونه، يكى از كارهاى مهم اين
انسان ها، خدمات انسانى و بشردوستانه است كه از طريق سازمان هاى بين المللى به
كشورهاى ضعيف انجام مى گردد از يك سو خدمت، يك خدمت انسانى است و از سوى ديگر كسانى
كه از آن بهره مند مى شوند محتاج هستند; ولى همين خدمت ها پوششى است براى جاسوسى;
زيرا بسيارى از اوقات سرويس هاى جاسوسى در همين پوشش كارهاى خود را انجام مى دهند.
و گاهى هدف از اين كمك ها زنده نگه داشتن آن مستضعفان و بهره گيرى
هرچه بيشتر از آنان است. همان گونه كه برده داران نيز براى بهره بردارى بيشتر از
بردگان خود، لقمه نانى به آنها مى دادند. بنابراين، گاهى خدمات به ظاهر انسانى،
اهداف مادّى و غير انسانى به همراه دارد.
آيه 54 سوره توبه - كه شرح آن گذشت - نيز به اين مطلب اشاره دارد.
خداوند در آن آيه فرمود: «انسان هاى بى ايمان و منافق چون انگيزه الهى
ندارند و از طرفى مى خواهند ظاهر خود را حفظ كنند تا از امتيازات مسلمانان برخوردار
باشند، نماز و عبادات خود را با حالت كسالت و بى حالى انجام مى دهند و بدترين وقت
را براى نماز انتخاب مى كنند».
از اين رو، حضرت على
(عليه السلام) در
عهدنامه مالك اشتر، خطاب به مالك مى فرمايد: «بهترين وقت را براى نماز انتخاب كن»;(2)
زيرا اگر پيوند خود را با خالقت مستحكم كردى، خداوند پيوند تو را با مخلوقات و
انسان هاى ديگر محكم خواهد نمود.
بر اساس آيه شريفه، انسان هاى منافق و بى ايمان كمك هاى مادّى و
انفاق هايشان نيز بدون نيّت خالص است، بلكه از روى بى ميلى و با كراهت اعمال را
انجام مى دهند.
آنها اگر بهترين اموالشان را نيز انفاق كنند; چون فاقد ايمان و ولايت
هستند و كارشان از صميم دل نيست، ارزش ندارد; مثلاً اگر شخص مؤمن مدرسه اى بسازد و
شخص بى ايمانى نيز مدرسه اى بنا كند، مؤمن چون هدفش رفع نياز مردم محروم است مناطق
محروم و دورافتاده را انتخاب مى كند و در صرف مخارج جهت استحكام آن مدرسه كوتاهى
نمى كند; ولى شخص منافق و بى ايمان، نه به فكر استحكام و تقويت بنا است و نه مناطق
محروم و نيازمند را در نظر مى گيرد، بلكه چون هدفش خودنمايى و تظاهر است، مكانى را
انتخاب مى كند كه در ديدگان مردم قرار گيرد اگرچه آن منطقه نيازى به مدرسه نداشته
باشد. و به استحكام بناى آن نيز نمى انديشد; زيرا يك ساختمان به ظاهر خوب نيز هدف
او را تأمين مى كند.
كارها و اعمال انسان هاى بى ايمان غالباً از روى هوى و هوس، كسب شهرت،
كسب وجاهت و درآمد است و آنها را با نيّت پاك كارى نيست علاوه بر اين ما معتقديم كه
انسان هاى فاقد ايمان نمى توانند داراى ارزشهاى اخلاقى باشند.
إحباط در قرآن
ايمان و ولايت همان گونه كه در آغاز راه شرط است و بدون آن هيچ عملى
ارزشمند نخواهد بود، در ادامه راه نيز لازم و ضرورى شمرده شده است بدين جهت گفته
مى شود كه: «شرط قبولى اعمال موافات بر ايمان است»(3);
يعنى اين كه انسان اين ايمان را حفظ و با ايمان از جهان مادّى سفر كند.
بنابراين، اگر شخصى تمام كارهاى نيك را انجام بدهد و تمام اعمال او
شايسته باشد; ولى در دقايق و لحظات حسّاس پايانى بى ايمان از جهان رخت بربندد، تمام
اعمالش از بين مى رود و در آخرت هيچ سودى براى او نخواهد داشت!.
اين مسئله يكى از مصاديق «احباط» است كه
در قرآن مجيد به صورت گسترده مطرح شده است. شانزده آيه از آيات قرآن مجيد درباره
«حبط اعمال» سخن مى گويد كه به دو مورد از آن اشاره مى شود:
1- در آيه 88 سوره انعام آمده است: «وَ لَوْ
اَشْرَكُوا لَحَبِطَ لَهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»; اگر آنها مشرك شوند،
اعمال نيكى كه انجام داده اند، نابود مى گردد و نتيجه اى از آن نمى گيرند.
آيه شريفه فوق شرك به خداوند را يكى از عوامل نابودى و حبط اعمال نيك
شمرده است.
2- در آيه 65 سوره زمر آمده است: «وَ لَقَدْ
اُوحِىَ اِلَيْكَ وَ اِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ اَشْرَكْتَ لَيَحْبِطَنَّ
عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ»; به تو و همه پيامبران پيشين
وحى شده كه اگر مشرك شوى، تمام اعمالت تباه مى شود و از زيانكاران خواهى بود.
اين آيه اگرچه خطاب به پيامبر است، ولى روشن است كه او - كه خود كانون
توحيد و يكتا پرستى است - هرگز مشرك نخواهد شد. بنابراين، آيه هشدارى است براى
ديگران.
حبط در جهان طبيعت
آيا حبط و نابودى اعمال نيك فراوان، با يك گناه و لغزش عادلانه است؟
به ديگر عبارت، آيا اين كار موافق با قوانين جهان طبيعت است؟
در پاسخ بايد گفت: مسئله حبط هم در جهان طبيعت و عالم تكوين وجود دارد
و هم در عالم تشريع و قوانين دينى، و هم در كارهاى عادى روزمره انسان ها.
باغبانى كه ساليان درازى زحمت كشيده و با تلاش و كوشش فراوان و شب
زنده دارى هاى بسيار باغى بزرگ و پرميوه آماده كرده است، بر اثر غفلت و سهل انگارى
در گوشه اى از باغ آتشى روشن مى كند; اين آتش به باغ سرايت نموده، ظرف مدّت كوتاهى
تمام دست رنج باغبان بيچاره را طعمه حريق قرار مى دهد.
انسان سالم و نيرومندى كه سلامت او مرهون دهها سال زندگى صحيح با
رعايت اصول بهداشتى است، با روى آوردن به موادّ مخدّر، پس از چند صباحى تمام قدرت،
نيرو، شادابى، صبر، حوصله، همه و همه را از دست مى دهد; بنابراين آن آتش، باغ
باغبان و اين موادّ مخدّر، سلامت اين انسان را حبط و نابود مى كند.
مثال سومى نيز مى توان زد و آن اين كه تعدادى از مهندسين و كارگران
ساليان درازى با زحمت فراوان سدّى عظيم بنا مى كنند. با بارش باران سيلاب پشت سد
جمع مى شود; ولى بر اثر يك غفلت و باز نكردن پنجره هاى مخصوص به هنگام زياد شدن آب
پشت سد، فشار زياد سيلاب، زحمات چندين ساله آنها را از بين مى برد و سدّ عظيم را
مى شكند!
بنابراين، مسئله حبط اختصاص به مسايل دينى و اعتقادى ندارد، بلكه در
جهات تكوين و كارهاى روزمره انسان نيز جريان دارد و هيچ منافاتى با عدالت الهى
ندارد. بايد دانست كه علّت و عامل اصلى حبط كارهاى خود انسان است; همان گونه كه
عامل اصلى آتش گرفتن باغ، خود باغبان و عامل از بين رفتن سلامت معتاد خود او، و
عامل شكستن سد نيز نگهبان سد است. پس، مسلمانان و مؤمنان نبايد تنها به فكر انجام
كارهاى نيك باشند، بلكه بايد در حفظ و نگهدارى آن نيز تلاش و كوشش كنند كه نگهدارى
اعمال، به مراتب سخت تر از انجام آن است گاهى از اوقات، انسان با مسايل بسيار
ساده اى آتش به باغ زندگى خود مى زند به عنوان نمونه طبق آيات قرآن، منّت و آزار از
عواملى است كه مايه حبط انفاق و صدقه مى گردد(4).
اگر شخصى بچه يتيم و بى سرپرستى را از سن طفوليّت تحت سرپرستى قرار
دهد و او را با مخارج خود بزرگ كند; به مدرسه و دبيرستان و دانشگاه بفرستد و سپس
برايش خانه اى تهيّه نموده، دخترى را به همسرى او درآورد و عمرى به او خدمت كند;
امّا در يك مجلس عمومى در حضور عده زيادى شخص يتيم را مورد خطاب قرار داده، با غرور
و منّت گذارى بگويد: «تو يك بچّه يتيم و بى سرپرستى بيش نبودى; من به تو آبرو دادم!
من تو را به مدرسه و دانشگاه فرستادم! من به تو شخصيّت دادم و...» با استفاده از
آيات قرآن در مى يابيم كه اين شخص، با اين عمل ناشايست خود تمام انفاق ها و كمك هاى
ساليان طولانى را باطل مى سازد.
همچنين بر اساس برخى از آيات قرآن، مسلمانان حق نداشتند در مقابل
پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)بى ادبى نموده،
صداهايشان را بلندتر از صداى آن حضرت كنند وگرنه اعمالشان حبط و نابود مى گرديد
«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا اَصْواتَكُم فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ
وَ لا تَجْهَرُوا لَهْ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض اَنْ تَحْبَطَ
اَعْمالُكُمْ وَ اَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ» (5).
و نيز در برخى از احاديث، بيمارى روحى حسد يكى از عوامل حبط معرّفى
گرديده است. از اين رو، در روايتى از پيامبر(صلى الله عليه
وآله) آمده است: «اِيّاكُمْ وَ الْحَسَدِ فَاِنَّهُ
يَاْكُلُ الْحَسَناتِ كَما تَأْكُلُ النّارُ الْحَطَبَ»; از حسدورزى
بپرهيزيد; زيرا همانگونه كه آتش چوبها را مى سوزاند و نابود مى كند حسد نيز اعمال
نيك انسان را نابود مى كند».(6)
در نتيجه ايمان و ولايت - چه در ابتدا و چه در ادامه مسير - شرط صحّت
اعمال، و بى ايمانى از عوامل حبط و نابودى اعمال به شمار مى رود.
پاورقى:
1- وسايل الشيعه، جلد اوّل، صفحه 91
2- نهج البلاغه، نامه 53.
3- بحارالانوار، جلد 92، صفحه 642.
4- سوره بقره، آيه 264.
5- سوره حجرات، آيه 2.
6- ميزان الحكمه، باب: 850، حديث 3941; حديث 3938 اين باب نيز به همين مضمون است.