مثالهای زیبای قرآن جلد ۱

آية اللّه العظمى مكارم شيرازى(مدّظلّه)
گردآورى و تنظيم: ابوالقاسم عليان نژادى

- ۶ -


فصل نهم

هشتمين مثال: عاقبت امور

خداوند متعال در هشتمين مَثَل از مَثَلهاى قرآن در آيه 266 سوره بقره چنين مى فرمايد: «اَيَوَدُّاَحَدُكُمْ اَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيل وَ اَعْناب تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ لَهُ فيها مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ وَ اَصَابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفآءُ فَاَصابَها اِعْصارٌ فيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الاْياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن، نهرها بگذرد و براى او در آن باغ، از هر گونه ميوه اى وجود داشته باشد، در حالى كه به سنّ پيرى رسيده و فرزندانى [كوچك] و ضعيف دارد; [در اين هنگام،] گردبادى [كوبنده] كه در آن آتش [سوزانى] است، به آن برخورد كند و شعلهور گردد و بسوزد؟ [همين طور است حال كسانى كه انفاق هاى خود را با ريا و منّت و آزار، باطل مى كنند]. اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى سازد; شايد بينديشيد [و با انديشه، راه حق را بيابيد].

دورنماى بحث

چگونه راضى مى شويد به سرنوشت انسانى مبتلا گرديد كه با تلاش فراوان باغ سرسبز و پر از ميوه اى را فراهم آورده و در سنّ پيرى فرزندان كوچك و ضعيفى را گرد خود جمع نموده است; آن گاه بادى از آتش همه هستى او را نابود سازد؟! چگونه راضى مى شويد بعد از يك عمر زندگى با عزّت، ناگهان ذليل شويد و به خاك سياه بنشينيد؟!

شرح و تفسير «آيه مثل»

مفسّران در تفسير آيه مثل اقوالى دارند:

برخى معتقدند: اين مثال، سرنوشت و عاقبت انسان هايى را بيان مى كند كه با آتش «ريا» خرمن انفاق و بخشش خويش را آتش مى زنند; با آتش ريا اعمال صالح و عبادات خويش را از بين مى برند!

اعمال بسيارى از قبيل: حجّ، نماز، روزه، جهاد، كمك به مسجد، ساختن بيمارستان، يتيم نوازى و... به جا مى آورند و عمرى را در اين مسير مى گذارند; ولى با تندباد ريا چنان آنها را مى سوزانند و خاكسترش را بر باد مى دهند كه هيچ اثرى از آنها باقى نمى ماند.(1)

عدّه اى ديگر برآنند كه: آيه مثل اختصاص به «ريا» ندارد، بلكه همه گناهان را فرا مى گيرد. اين آيه، به مسلمانان هشدار مى دهد كه از اعمال خود مواظبت كنند و عبادات و خدمات شايسته اى را كه بجا مى آورند، حفظ كنند، كه مبادا آتش گناه همه آنها را نابود سازد!

بر اساس اين آيه شريفه، اگر از اعمال و عبادات خود مواظبت نكنند، به سرنوشت آن پيرمردى مبتلا مى گردند كه هم خود متضرّر گرديده و هم آيندگان و فرزندان خردسالش را به زحمت و رنج افكنده است.(2)

يعنى اى انسان! همواره به عاقبت امر خويش بينديش و بطور شايسته اعمال و عباداتى را كه انجام داده اى حفظ كن، كه هميشه حفظ عمل مشكل تر از اصل عمل است.

پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) در روايتى چنين فرموده است: «مَنْ قالَ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ، غَرَسَ اللّهُ لَهُ بِها شَجَرَةً فِى الْجَنَّةِ» هر كس يك «لااله الاّ اللّه» بگويد، خداوند در بهشت درختى براى او مى كارد.

يعنى هر بار گفتن اين «كلمه طيّبه» مساوى است با يك درخت در بهشت و هر كس بيشتر اين كلمه را بر زبان جارى سازد درختان بيشترى نصيب او خواهد شد.

آنچه از اين روايت استفاده مى گردد، اين است كه بهشت و جهنّم از اعمال ما ساخته مى شود; نه اين كه از پيش ساخته شده باشد! بعد از فرمايش پيامبر (صلى الله عليه وآله)، انسان بى خبرى كه در محضر آن حضرت نشسته بود، عرض كرد: «يا رسول اللّه! در اين صورت من درختان بسيار زيادى در بهشت خواهم داشت; چون اين ذكر را زياد بر زبان جارى مى سازم!

حضرت فرمودند: آرى به شرط اين كه آتشى نفرستى تا آنها را بسوزاند و خاكستر كند.»(3) يعنى بدين شرط كه گناه نكنى و باعث نابودى و حبط عمل خويش نگردى.

بر تأييد اين مطلب پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در حديث ديگرى فرمودند: «اَلْعُلَماءُ كُلُّهُمْ هَلْكى اِلاّ العامِلُونَ وَ الْعامِلُونَ كُلُّهُمْ هَلْكى اِلاّ الـْمُخْلِصُونَ وَ الـْمُخْلِصُونَ عَلى خَطَر» علما و دانشمندان همه در معرض هلاكتند، مگر كسانى كه به علم خود عمل كرده اند; اين دسته نيز در معرض هلاكت هستند، مگر آنها كه عملشان از روى اخلاص بوده است و مخلصان در معرض خطر بزرگى قرار دارند.(4)

در اين حديث نيز هشدار ديگرى است كه مبادا گناهان آينده، اعمال مخلصانه گذشته را نابود سازد!

«اَيَوَدُّاَحَدُكُمْ اَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخيل وَ اَعْناب» اين كه خداوند در بين همه ميوه ها و موادّ غذايى تنها از خرما و انگور نام مى برد، نشانگر اين است كه اين دو ميوه از مهمترين غذاهاى بشر است و مهمتر از اين دو، يا وجود ندارد و يا اندك است.

«تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ لَهُ فيها مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ» گاهى باغ از قنات يا بركه اى آبيارى مى گردد، كه در اين صورت آبيارى آن زحمت دارد; شب زنده دارى مى خواهد; كار و فعّاليّت مى طلبد و چه بسا نياز به خريدن داشته باشد و گاهى باغ در مسير آب قرار دارد و آبيارى آن تلاش زيادى را نمى خواهد. باغى كه در آيه مثل ذكر شده به اين صورت آبيارى مى گردد، و زحمتى را براى باغبان ندارد; و علاوه بر آن در اين باغ ميوه ها يافت مى شود و ميوه هاى آن به خرما و انگور بسنده نمى گردد.

«وَ اَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ» باغبان چنين باغ سرسبز و پرميوه، پير و ناتوان شده است; علاوه بر آن سرپرستى تعدادى از فرزندان خردسالش را عهده دار است كه نه تنها اين فرزندان توان كمك به پدر را ندارند، بلكه زحمت نگهدارى اين فرزندان نيز بر دوش اوست. با اين حال، نگهدارى اين باغ سرسبز فعّاليّت زيادى را نمى طلبد و اكنون اين باغبان پير پس از عمرى رنج و زحمت، مى تواند به همراه فرزندانش با استفاده از اين باغ زندگى خوشى را بگذراند.

«فَاَصابَها اِعْصارٌ فيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ» در اين هنگام كه باغبان سالخورده شديداً به اين باغ نياز دارد، ناگهان گردباد كوبنده اى از آتش مىوزد و اين باغ را به آتش مى كشد و آن را تبديل به تلّى از خاكستر مى كند و سپس خاكستر آن را نيز به همراه مى برد و هيچ اثرى از باغ باقى نمى گذارد.

«اعصار» در آيه مذكور به معناى گردباد است. گردباد بر اثر برخورد دو باد كه در دو جهت مخالف مىوزند، به وجود مى آيد، گردباد داراى قدرت عجيبى است. وقتى كه اين دو باد به هم مى پيچند و به حركت درمى آيند، هر چه بر سر راه خود بيابند با خود مى برند. حتّى گاهى به قدرى شديد است كه مى تواند انسان را از روى زمين بلند كند. بلكه گاهى گردباد با استخر آبى برخورد مى كند و تمام آب استخر و ماهى هاى آن را به جاى ديگرى منتقل مى كند; به گونه اى كه بعضى تصوّر مى كنند اين ماهى ها از آسمان آمده است.

سؤال: آتش كه همراه اين گردباد است و باغ را به آتش مى كشاند، چگونه به وجود مى آيد؟

در پاسخ به اين سؤال اقوال متعدّدى ذكر شده است:

الف ـ عدّه اى بر اين عقيده هستند كه گردباد از خود آتشى ندارد و آتش آن از صاعقه است. بنابراين، نخست صاعقه باغ را به آتش مى كشد و تبديل به خاكستر مى كند; سپس گردباد، خاكستر آن را پراكنده مى سازد.

ب - عدّه ديگر برآنند كه گردباد از شعله آتشى عبور مى كند و شعله اى همراه خود برمى دارد; سپس در هنگام برخورد با باغ، آن را به آتش كشانده، باغ را نابود مى سازد.

ج ـ بعضى نيز مى گويند، اين گردباد، باد طبيعى نيست، بلكه همانند «باد سموم» (5) است كه مانند آتش داراى حرارت سوزانى است; به گونه اى كه هر چه بر سر راه او باشد به آتش كشانده، آن را نابود مى سازد.

«كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الاْياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» خداوند در پايان آيه، هدف از بيان مثل را تفكّر و تعقّل مى شناسد. براساس اين آيه شريفه، بايد انسان همواره خود را به خداى خويش بسپارد و معتقد باشد كه عبادات و طاعات او شايسته مقام پروردگار نيست و هر چه از خداوند بدو رسيده است، سراسر لطف و احسان است; نه اين كه به خاطر انجام عمل، مستحقّ احسان بوده است. ولى متأسّفانه، اين انسان ضعيف گاهى تفكّر نمى كند و به چند ركعت نماز و به چند روز، روزه خود مغرور شده، خود را بهشتى مى داند، بلكه بهشت را بر خود واجب مى شمارد. همين انسان ناگهان چشم باز مى كند; مى بيند بى ايمان از دنيا رفته است!

«اَللّهُمُّ اجْعَلْنا مِنَ الْمَرْحومينَ وَ لاتَجْعَلْنا مِنَ الَْمحْرومين» پروردگارا! ما را مشمول رحمت خود قرار بده و از لطف و احسانت محروم مفرما».

عاقبت اين شخص ختم به شر شد!

در زمان طاغوت (حكومت پهلوى) طلبه اى بود، بسيار متديّن و باتقوا كه از اعمال و كردار خود بسيار مواظبت مى كرد و با برادرش كه اهل خمس و زكات و وجوه شرعى نبود معاشرت نمى كرد. اتّفاقاً اين طلبه بيمار شد، بيمارى سخت و شديد، و چون برادرش او را بيمار ديد، به كمك او شتافت و براى پرستارى، او را به خانه خود برد. روزى استاد ما به ملاقاتش رفت. طلبه بيمار به استاد گفت: روى اين فرش ننشينيد; زيرا اين فرش غصبى است! ولى وضع او بدين حالت نگذشت، بلكه گذشت روزگار او را عوض كرد و عاقبت اين مسلمان متديّن و متّقى و محتاط به جايى رسيد كه اگر بر سر سفره اى شراب نبود غذا نمى خورد!

حضرت على (عليه السلام) در خطبه قاصعه(6) ـ كه در قسمتى از آن آثار تكبّر و عُجب را بيان كرده است ـ مى فرمايد: «از سرنوشت شيطان عبرت بگيريد; چه اين كه او شش هزار سال در صف ملائكه به عبادت مشغول بود; ولى عاقبت به خير نگشت و بر اثر لجاجت و تكبّر، تمام عبادات خود را نابود ساخت و به چنين سرنوشت شومى گرفتار شد».

بنابراين، انسان هرگز نبايد به عبادات و طاعات خود مغرور گردد، بلكه همواره بايد به عفو و رحمت پروردگار چشم بدوزد.

«اَللّهُمَّ اجْعَلْ عاقِبَة اَمْرِنا خَيراً» پروردگارا! عاقبت كار ما را به خير ختم گردان.

پيام آيه مَثَل: «احباط و تكفير»

يكى از بحث هايى كه در «علم كلام» مطرح مى شود، مسأله «احباط و تكفير» است، كه در آيه مثل بدان اشاره شده است.

«احباط» عبارت است از اعمال و گناهانى كه انجام آن باعث از بين رفتن حسنات و عبادات انسان مى گردد; امّا «تكفير» عبادات و اعمالى است كه انجام آنها سبب نابودى گناهان مى گردد. به عنوان مثال عمل «شيطان» ـ كه تكبّر، حسد و لجاجت ورزيد ـ سبب «حبط» و نابودى عبادتهاى شش هزار ساله اش شد (احباط). و توبه «حرّبن يزيد رياحى» در محضر امام حسين (عليه السلام) كفّاره گناهان او شد (تكفير).

توبه آتش گناهان را خاموش مى گرداند و شخص مسلمان بايد همواره با دعا و راز و نياز و توسّل به ائمّه معصومين (عليهم السلام) در محضر خداوند انابه كند.

علاوه بر آيات، در دعاهاى دهه سوم ماه مبارك رمضان به مسأله «احباط و تكفير» اشاره شده است; مثلا در شب قدر مى خوانيم: «وَ اِنْ كُنْتُ مِنَ الاَشْقياءِ فَامْحُنى مِنَ الاَشْقياءِ وَاكْتُبْنى مِنَ السُّعَداء» خداوندا! اگر در زمره اشقيا بوده ام نام مرا از دفتر آنها محو بفرما و اسم مرا در دفتر رستگاران ثبت فرما. (7) (قسمت اوّل دعا به احباط و قسمت دوّم به تكفير اشاره دارد).

استدلالى بر وجود احباط و تكفير

اگر چه بعضى از دانشمندان اسلامى بر اين عقيده اند كه احباط و تكفير وجود ندارد و به عبارت ديگر، اعمال خوب و بد انسان بر يكديگر تأثير گذار نيستند; لكن قرآن مجيد در آيات متعدّدى بطور صريح بيان مى فرمايد كه احباط و تكفير وجود دارد و اعمال شايسته بر ناشايست و بالعكس، تأثير گذار است، كه به چند نمونه از آن آيات اشاره مى شود:

الف ـ درباره تكفير خداوند متعال در سوره هود، آيه 114 چنين مى فرمايد: «وَ اَقِمِ الصَّلوةَ طَرَفَىِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ الليلِ اِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذّاكِرِينَ» در دو طرف روز و اوايل شب، نماز را برپادار; زيرا حسنات، سيّئات ]و آثار آنه[ را از بين مى برند; اين تذكّرى است براى كسانى كه اهل تذكّرند.

ب ـ قرآن مجيد در سوره مائده، آيه 5، درباره احباط نيز اين گونه مى فرمايد: «وَمَنْ يَكْفُرْ بِالاِْيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِى الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ» كسى كه آنچه را بايد به آن ايمان بياورد، انكار كند، اعمال او تباه مى گردد و در سراى ديگر از زيانكاران خواهد بود.(8)

بنابراين، اصل مسأله احباط و تكفير در آيات قرآن بطور روشن بيان شده است; ولى جزئيّات آن ـ كه چه گناهانى سبب حبط اعمال و چه عباداتى سبب تكفير گناهان مى شود ـ بايد از روايات استفاده گردد.

از اين رو، بايد از اعمال خود مواظبت كنيم و هزاران كار خوب و ارزشمند را با انجام يك گناه از بين نبريم و اگر مرتكب گناهى شديم، با كمك از خدا با اشك و آه و ناله، دريايى از آب تهيّه كنيم تا با آن آتش گناه را خاموش گردانيم. وقتى امام معصومى همانند اميرالمؤمنين (عليه السلام) در مقابل حضرت حق به سجده مى افتد و خاضعانه مى گويد: «آه مِنْ قِلَّةِ الزّاد وَ طُولِ الطَّريقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ...» (9) خدايا! از كمى زاد و توشه و طولانى بودن راه و دورى سفر به تو پناه مى برم، ديگر وظيفه من و شما خواننده محترم روشن است!

فصل دهم

نهمين مثال: رباخواران

خداوند متعال در آيه 275 سوره بقره درباره «رباخواران» مى فرمايد: «اَلَّذينَ يَأكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ اِلاّ كَما يَقُومُ الَّذى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ المَسِّ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قالُوا اِنَّما الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ اَحَلَّاللّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جائَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ اَمْرُهُ اِلَى اللّهِ وَ مَنْ عادَ فَاُولئِكَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ» كسانى كه ربا مى خورند، ]در قيامت [ برنمى خيزند مگر مانند كسى كه بر اثر تماسّ شيطان، ديوانه شده است ]و نمى تواند تعادل خود را حفظ كند; گاهى به زمين مى خورد، گاهى به پا خيزد[. اين بدان جهت است كه گفتند: «داد و ستد هم مانند رباست ]و تفاوتى ميان آن دو نيست.[» در حالى كه خدا بيع را حلال كرده است و ربا را حرام و اگر كسى اندرز الهى به او رسد، و ]از رباخوارى [ خوددارى كند، سودهايى كه در سابق (قبل از نزول حكم تحريم) به دست آورده، مال اوست; و كار او به خدا واگذار مى شود; ]و خداوند گذشته او را خواهد بخشيد.[ امّا كسانى كه بازگردند ]و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند[، اهل آتشند; و هميشه در آن مى مانند.

دورنماى بحث

بر اساس اين آيه مَثَل، رباخواران در روز قيامت، وقتى وارد محشر مى شوند، مانند آدم هاى مست و ديوانه و انسانهاى مبتلا به صرع هستند كه قادر بر حفظ تعادل خود نيستند; از اين رو به محض برداشتن چند قدم بر زمين مى خورند و دوباره برمى خيزند. اين منظره وحشتناك سبب جلب توجّه اهل محشر مى شود و همگان متوجّه مى شوند كه اينان رباخوارانند.

رابطه اين آيه با آيات قبل

در چندين آيه از مثل هاى قبل، بحث درباره صدقه و انفاق در راه خدا بود. اين آيه مثل نيز به نحوى مربوط به صدقه است; زيرا صدقه بر دو قسم است:

1ـ صدقه بدون عوض، كه همان انفاق و بخشش به نيازمندان است.

2ـ صدقه با عوض، كه آن را وام يا قرض الحسنه ناميده اند.

در صورتى كه وام بدون دريافت سود و اضافه باشد، قرض الحسنه است وگرنه ربا و حرام خواهد بود. در روايات اسلامى وارد شده است كه: صدقه و بخشش بدون عوض ثوابش ده برابر است و قرض الحسنه و صدقه با عوض اجر و پاداشش هجده برابر است.(10) دليل اين امر روشن است; زيرا وام گيرندگان افراد آبرومند و محتاج هستند.

بنابراين، در «وام» دو كار نيك صورت مى گيرد: 1ـ رفع حاجت نيازمند، 2ـ حفظ آبرو و حيثيّت او.

بر اساس آيه شريفه «مَنْ جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها» (11) هر يك از اين دو، ده حسنه دارد، كه مجموعاً بيست حسنه مى شود; ولى از آن جايى كه وام پس از مدّتى بازگردانده مى شود، دو حسنه از آن كم مى گردد كه در اين صورت قرض الحسنه هجده پاداش دارد.

شرح و تفسير

«اَلَّذينَ يَأكُلونَ الرِّبا...» كسانى كه به گناه بزرگ رباخوارى آلوده گشته اند، در روز محشر و قيامت، همچون افراد مصروع و ديوانه حركت مى كنند و تعادلى در راه رفتن ندارند.

«ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قالُوا اِنَّما الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا» علّت اين كه رباخواران به چنين سرنوشت شومى دچارند، بدان جهت است كه علاوه بر رباخوارى و ارتكاب كار حرام، در صدد توجيه كار زشت خود برمى آيند و به خداوند اعتراض مى كنند كه «ربا همانند بيع است و هيچ تفاوتى بين اين دو نيست; پس همانگونه كه بيع حلال است ربا نيز بايد حلال باشد!»

«اَحَلَّاللّهُ البيعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا» خداوند متعال معامله را حلال و رباخوارى را حرام شمرده است; زيرا در «بيع و معامله» مصلحتى وجود دارد ولى در «ربا» نه تنها مصلحتى نيست، بلكه مفاسدى نيز وجود دارد. در معامله گاهى سود وجود دارد; گاهى زيان، ولى در ربا اين گونه نيست. رباخوار همواره سود مى برد و هيچگاه ضرر نمى بيند. در ربا خسارت هميشه از آن وام گيرنده است. از همين رو كه رباخوار ضررى را متحمّل نمى شود، اموال او را «گنج بى رنج» خوانده اند.

علاوه بر آن، رباخوار عامل ايجاد فاصله طبقاتى در جامعه است; چون اگر رباخوارى در جامعه گسترده گردد، با گذشت زمان، ثروت در نزد آنان اندوخته مى شود و ديگران به خاك سياه مى نشينند.

«فَمَنْ جائَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ اَمْرُهُ اِلَى اللّه» در بيان اين حكم، نخست خداوند عدّه اى را مشمول رحمت خود قرار مى دهد و كسانى را كه قبل از حكم حرمت ربا به اين عمل زشت آلوده بودند، مورد عفو و بخشش خود قرار داده، مى فرمايد: «كسانى كه موعظه الهى را درباره حرمت ربا شنيده اند و از رباخوارى خوددارى كنند، برگذشته خود خوفى نداشته باشند زيرا خداوند گناه گذشته آنان را مى بخشد.

بنابراين، كسانى كه در هنگام نزول آيه و بيان حكم با مردم قراردادهاى ربوى داشتند، تنها مالك سرمايه خود هستند و حقّ دريافت ربا را ندارند.

«وَ مَنْ عادَ فَاُولئِكَ اَصْحابُ النّارِهُمْ فيها خالِدُونَ» خداوند در اين قسمت از آيه، رباخواران را مورد تهديد قرار داده، مى فرمايد: اگر رباخواران بعد از نزول آيه باز به كار زشت خود ادامه دهند و دست از اين گناه بزرگ ـ كه در روايات فراوانى اين عمل همچون عمل منافى عفّت با محارم شمرده شده است(12) ـ برندارند، جهنّم در انتظار آنهاست و هميشه در جهنّم خواهند ماند.

سؤال: خلود و جاودانگى در جهنّم مخصوص كفّار است; در حالى كه برخى از رباخواران مسلمان هستند، پس خلود در مورد آنها به چه معناست؟

پاسخ، يكى از تفسيرهايى كه در اين زمينه گفته شده، اين است كه رباخواران به سبب عمل زشتشان بى ايمان از دنيا مى روند و روشن است كه شخص بى ايمان جاودانه در جهنّم خواهد ماند.(13)

پيام هاى آيه

1ـ مجازات رباخواران در دنيا و آخرت

در بين مفسّران گفتگوست كه آيا اين تشبيهى كه قرآن درباره رباخواران بيان فرموده، مربوط به سرنوشت آنها در دنياست؟ يا يك نوع مجازات و عذاب اخروى است.

از روايات اسلامى استفاده مى شود كه اين نوع سرنوشت متعلّق به هر دو جهان است. در تفسير «نور الثقلين» روايتى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه حضرت فرمودند: «آكِلُ الرِّبا لايَخْرُجُ مِنَ الدُّنيا حَتّى يَتَخَبَّطَهُ الشَّيْطانُ» رباخوار در همين دنيا به سرنوشت ديوانه گرفتار خواهد شد!(14)

در روايت ديگرى از حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه آن حضرت در شبى كه به معراج(15) رفتند، عدّه اى را ديدند كه با شكمهاى بزرگ به زحمت بر مى خيزند و چند قدمى را بطور غير متعادل راه مى روند و به زمين مى خورند; دوباره برمى خيزند و همچنان مى افتند و اين حالت مدام تكرار مى شود. آن گاه حضرت از جبرئيل پرسيدند: اينها چه كسانى هستند؟ جبرئيل امين عرض كرد: يا رسول اللّه! اينها رباخوارانند.(16)

نسبت جنون به شيطان

چرا در آيه مَثَل جنون به شيطان نسبت داده شده است؟

آنچه از ظاهر آيه استفاده مى گردد اين است كه سبب جنون و ديوانگى، شيطان است. در صورتى كه از نظر علمى ثابت شده است كه جنون عامل ديگرى دارد. از اين رو مفسّران در تفسير اين آيه نظرات مختلفى دارند كه به بعضى از آنها اشاره مى شود:

الف ـ خداوند در اين آيه، طبق عقيده و فرهنگ مخاطبان زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله)سخن گفته است; زيرا عرب ها در آن زمان بر اين عقيده بودند كه جنون از شيطان گرفته مى شود و به عبارت ديگر، شيطان در فرد مجنون نفوذ مى كند، به همين جهت قرآن آن را كنايه از جنون دانسته است.

ب ـ مراد معناى حقيقى جمله است نه كنايى آن. نسبت جنون به شيطان از اين جهت است كه خداوند مجازات اين انسان هاى گنهكار را، سلطه شيطان بر آنها قرار داده است; و تسلّط شيطان سبب نگرانى و جنون آنها مى گردد.

تناسب جرم ها و مجازات ها

بعضى از مفسّران معتقدند: مجازاتى كه در قرآن مجيد براى گناهى مشخص شده است، با آن گناه مناسبت دارد; مثلا مجازاتى كه براى رباخواران بيان شده، با عمل ربا ارتباط دارد; زيرا همانگونه كه رباخوار با عمل زشت خود اقتصاد يك جامعه را از تعادل خارج مى سازد و چرخ اقتصاد را از حركت باز مى دارد، خود او نيز در جهان آخرت به همين سرنوشت گرفتار خواهد شد.

در روايتى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است كه حضرت فرمودند: «اَلظُّلْمُ فِى الدُّنْيا هُوَ الظُّلُماتُ فِى الآخِرَةِ» ظلم در دنيا سبب تاريكى آخرت است.(17)

در اين روايت نيز گناه ظالم با مجازات آخرتش مناسبت دارد; چه اين كه ظالم با ظلم خود، جهان را در نظر مظلوم تيره و تار مى كند. بر همين اساس خود ظالم نيز مجازاتش تيرگى و ظلمت در آخرت است.

فلسفه تحريم ربا

از اين جهت كه رباخوارى موجب مفاسد متعدّدى مى گردد، تحريم آن نيز فلسفه هاى مختلفى دارد كه به بعضى از آن اشاره مى شود:

الف ـ يكى از فلسفه هاى تحريم ربا، مسأله ظلم است كه در آيه 279 سوره بقره و در آيات ديگر بدان اشاره شده است.

ب ـ فلسفه ديگر آن، برچيده شدن سنّت حسنه «قرض الحسنه» است. اين مطلب در روايات فراوانى وارد شده است كه يكى از آنها، روايتى است كه «سماعه» از امام صادق (عليه السلام) سؤال مى كند: «اِنّى رأيتُ اللّهَ تعالى قَدْ ذَكَرَ الرِّبا فى غَيْرِ آية وَ كَررَّه؟ قال (عليه السلام): اَوَ تَدْرى لِمَ ذاكَ؟ قُلْتُ: لا، قال (عليه السلام): لِئلاّ يَمْتَنِعَ النّاسُ مِنَ اصْطِناعِ الْمَعْرُوفِ» خداوند متعال در آيات متعدّدى مسأله ربا را مطرح فرموده است. امام (عليه السلام) از سماعه پرسيدند: آيا علّت آن را مى دانى؟ سماعه عرض كرد: خير. امام (عليه السلام)فرمودند: علّت آن، اين است كه مردم از كارهاى شايسته ]و قرض الحسنه[(18) باز نمانند.(19)

يعنى، وقتى رباخوارى رواج يابد، سنّت نيكوى وام و قرض الحسنه از بين مى رود; و عواطف انسانى مى ميرد; و سودپرستى و افزون طلبى جايگزين آن مى گردد. از اين رو، رباخوارى در دين مقدّس اسلام ممنوع گشته است.(20)

رابطه «اخلاق» و «اقتصاد» در اسلام

بين اقتصاد اسلامى و اقتصاد مادّى، تفاوت فراوانى وجود دارد. مهمترين فرق بين او دو، اين است كه اقتصاد اسلامى، با اخلاق و اصول انسانى آميخته و توأم است; در حالى كه اقتصاد مادّى، نه تنها از عاطفه و اخلاق خالى است، بلكه اصل حاكم بر آن منافع مادّى است. از اين جهت هر چيزى كه در تعارض و تضادّ با آن باشد، فداى منافع مادّى مى گردد. توليد موادّ مخدر و درآمد آن ـ در حالى كه بر خلاف اصول انسانى است ـ در نظر بسيارى از كشورهاى دنيا مهم شمرده شده است. حتّى دولت هايى كه به ظاهر با آن مبارزه مى كنند و گاهى براى ريشه كن كردن آن كنفرانس ها و همايش هاى متعدّدى برگزار مى كنند، در اين تجارت پر سود سهم بسزايى دارند. براى طرفداران اين مكتب، فساد نسل جوان، تزلزل پايه هاى اخلاقى و فروپاشى خانواده ها اهميّت ندارد; آنچه براى آنها مطرح هست، خود دوستى با حفظ منافع شخصى است. تجارت انسان و خريد و فروش كودكان، اگرچه با هيچ يك از اصول انسانى و حقوق بشر سازگار نيست; ولى براى طرفداران دروغين حقوق بشر، جايز شمرده شده است و بصورت غيرعلنى بر آن اعتراف دارند! سلاح هاى كشتار جمعى، بمب هاى شيميايى، موشك هاى دوربرد زمين به هوا، بمب هاى خوشه اى و ميكروبى و امثال اينها را چه كسانى در اختيار دولت عراق قرار داد، تا به وسيله آن جنايت هاى شرم آورى بر ايران اسلامى بيافرينند؟ چرا در اين هنگام طرفداران حقوق بشر ساكت بودند و اعتراضى نداشتند؟! ولى به محض حمله عراق به كويت فرياد اعتراض آميز طرفداران حقوق بشر بلند مى شود و حكم به خلع سلاح عراق مى دهند.

سرّ اين رخدادها روشن است; زيرا زمانى منافع استكبار، اقتضا مى كند كه دولت عراق تا دندان مسلّح باشد و زمان ديگر، منافع آنان با خلع سلاح عراق تأمين مى گردد. از اين رو، ملاك در نظر آنها منافع مادّى است و اصول انسانى تحت الشّعاع آن قرار دارد.

ولى اصل حاكم بر اقتصاد اسلامى اخلاق است; و تحصيل منافع بايد در سايه حفظ ارزش هاى اخلاقى باشد; بر همين اساس اسلام معامله اى را كه منشأ فساد باشد، حرام شمرده است; مثلا اگر تأسيس مراكز فحشا در اسلام ممنوع است; يا اگر شراب فروشى و داير كردن قمار خانه ها در اسلام حرام اعلام شده; و يا اگر تأسيس بانك هاى رباخوار در اسلام جايز نيست، همه و همه بدين جهت است كه اين گونه كارها منشأ مفاسد زيادى است و با اخلاق اسلامى سازگار نيست.

ارزش هاى اخلاقى كه بر اقتصاد اسلامى حاكم است، اصل هاى فراوانى دارد كه به بعضى از آنها اشاره مى گردد:

الف ـ يكى از اصول حاكم بر اقتصاد اسلامى، پيام آيه شريفه (لاتَظْلِمُونَ وَ لاتُظْلَمُونَ) است، يعنى فعّاليّت هاى اقتصادى بايد به گونه اى تنظيم شود كه هيچ يك از فروشنده و خريدار مورد ستم قرار نگيرند.(21)

ب ـ جلب منفعت و دفع ضرر عمومى: براساس اين اصل، منفعت شخصى فداى منفعت جمعى مى گردد. از اين رو، پرداختن به شغل هاى مورد نياز جامعه، واجب است; مثلا اگر جامعه به تعدادى معلّم نيازمند باشد، بر كسانى كه قدرت اين كار را دارند، واجب است كه به امر تعليم و تربيت بپردازند.

از طرف ديگر، مشاغلى كه براى جامعه ضرر دارد ـ اگرچه منفعت شخصى داشته باشد ـ حرام شمرده شده است; مثلا شراب فروشى و هر نوع فعّاليّتى كه مناسب با آن باشد، ممنوع شده است. به همين جهت، بر اساس روايات متعدّدى، كاشت درخت انگور به نيّت شراب سازى، باغدارى چنين باغى، چيدن چنين انگورى، حمل و نقل آن و... حرام است.(22)

ذكر اين مطلب لازم است كه اصول اخلاقى نه تنها در واجبات و محرّمات، بلكه در مستحبّات و مكروهات نيز حاكم است. از اين رو، در فقه اسلامى «تلقّى رُكبان» كراهت دارد. منظور از «تلقّى ركبان» اين است كه عدّه اى در خارج از شهر و روستا در كمين كاروان هاى تجارى قرار گيرند تا اگر كسى جنسى را وارد كرد، قبل از آن كه صاحب جنس از قيمت شهر مطّلع گردد. اجناس او را بخرند. اين عمل را بعضى از فقها حرام و بعضى ديگر مكروه دانسته اند.(23) و نيز شغل كفن فروشى در اسلام مكروه شمرده شده است; زيرا چنين كسى منتظر مرگ ديگران است و اين امر سبب قساوت قلب او مى گردد.

ج ـ هدايت سرمايه به سمت آخرت: اين اصل از آيه 77 سوره قصص استفاده شده است كه فرموده است: «وَابتَغِ فِيما آتاكَ اللّهُ الدّارَ الاْخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ اَحْسِن كَمآ اَحْسَنَ اللّهُ اِلَيْكَ وَ لاتَبْغِ الْفَسادَ فِى الاَْرْضِ اِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ» و در آنچه خدا به تو داده است، سراى آخرت را بطلب; و بهره ات را از دنيا فراموش مكن; و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده، نيكى كن; و هرگز در زمين در جستجوى فساد مباش، كه خدا مفسدان را دوست ندارد.

بر اساس اين آيه، در صورتى سرمايه ارزشمند است كه در مسير آخرت هدايت شود و به تعبير ديگر، هم نياز دنيا را برآورده سازد و هم توشه اى براى آخرت باشد. در نتيجه حاكم بر اقتصاد اسلامى، ارزش هاى اخلاقى است; در حالى كه اقتصاد مادّى فاقد اين ارزشهاست و طرفداران اين مكتب همه چيز را فداى منافع خود مى پندارند.

اسوه اخلاق در ارزش هاى اخلاقى

جضرت على (عليه السلام) در عهدنامه مالك اشتر(24) همه اقشار جامعه را، از جمله:

افسران، قضات، علما، تجّار، كشاورزان، وزرا، مسئولان كشورى و... مورد سفارش قرار مى دهند; ولى وقتى به قشر محروم جامعه مى رسند، تعبير زيبايى دارند كه آن تعبير در مورد هيچ يك از گروه هاى فوق ديده نمى شود. آن حضرت مى فرمايند: «ثُمَّ اللّهَ اللّهَ فى الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذينَ لاَ حِيلَةَ لَهُمْ...» اى مالك! خدا را خدا را درباره طبقه محروم جامعه فراموش نكن! كسانى كه گريزى براى آنها نيست; و نيازمند و از كار افتاده اند. مبادا اينها را به دست فراموشى بسپارى! در ميان اين گروه، عدّه اى اظهار فقر و نياز مى كنند، ولى عدّه ديگر راضى به اظهار فقر نيستند كه بايد بدون تقاضا به آنها بخشش كنى، بخشى از بيت المال را مخصوص اين افراد قرار بده. به كسانى كه در دست رسند، خود نظارت كن; و كسانى كه دور هستند، نمايندگان مطمئنّى را برگزين تا به امور آنان رسيدگى كنند. با آنها به گرمى برخورد كن تا احساس شخصيّت كنند. تمام احتياجات آنها را برآورده ساز حتّى امور جزيى آنها از نظر تو مخفى نماند و گرنه مورد بازخواست خداوند قرار خواهى گرفت. در ايّام هفته ساعت يا روزى را معيّن كن تا مردم آزادانه با تو ملاقات كنند و مشكلاتشان را در ميان بگذارند; چه اين كه گاهى وسطه ها اخبار و رخدادها را ناقص به تو مى رسانند و...»

آفرين بر اين سخنان زيبا، كه چون خورشيد بعد از هزار و اندى سال مى درخشد و روز به روز بر زيبايى و درخشش آن اضافه مى گردد; و هزاران آفرين بر گوينده اين سخنان جاويد، كه شايسته است زمامداران عالم آن را با آب طلا بنگارند و سرلوحه كار خود قرار دهند.

عجبا! اين اسوه اخلاق، يك زمامدار و حاكم است كه اين گونه درباره مردم مستضعف و محروم سفارش مى كند! دولت مردان دنياى غرب نيز نوع ديگرى از زمامدارانند كه براى جلب منافع خود به مرگ هزاران نفر از اين انسان هاى محروم راضى هستند. تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟!

سؤال: گاهى حفظ ارزش هاى اخلاقى، سبب كاهش رشد اقتصادى مى گردد. بنابراين، جمع بين ارزش هاى اخلاقى و رشد اقتصادى چگونه ممكن است؟

پاسخ: نظام ما يك نظام ارزشى است و آنچه براى ما مهم شمرده شده، حفظ ارزشهاست; علاوه بر اين مراعات اصول اخلاقى و آميختگى اخلاق با اقتصاد سبب عقب ماندگى نمى شود، بلكه اين اقتصاد غير ارزشى است كه در همين دنيا زيان هايى مى آفريند كه قابل جبران نيست.

مگر عامل عمده جنگ جهانى دوّم، همين اقتصاد غير ارزشى نبود! جنگى كه تعدادى از كشورها را كاملا ويران و تعداد ديگر را نيمه خراب كرد. فاجعه دردناكى كه 30 ميليون قربانى بر جاى گذاشت; جنگى كه 30 ميليون معلول به يادگار گذاشت. آيا اقتصاد عقب مانده ـ البتّه به تعبير طرفداران مكتب مادّى ـ بهتر است يا چنين اقتصاد پيشرفته اى؟!

بايد دانست كه عمران و آبادى جهان نيز در سايه اقتصاد ارزشى تحقّق مى يابد.

على(عليه السلام) و هديه شبانه

يكى از نامه هاى گرانقدر نهج البلاغه، نامه آن حضرت به «عثمان بن حنيف» فرماندار بصره است.(25) اشعث بن قيس منافق ـ كه عامل بسيارى از مفاسد و اختلافات در دوران خلافت حضرت على (عليه السلام) بود ـ با كسى به نزاع برخاست. پرونده اين نزاع به دست مبارك امير المؤمنين (عليه السلام) رسيد. قرار بر اين شد كه روز بعد حضرت درباره اين دو، قضاوت كند. شب هنگام درِ خانه آن حضرت به صدا درآمد. حضرت در را باز كردند; ديدند اشعث با ظرفى پر از حلوا جلوى در ايستاده است. وقتى حضرت امير (عليه السلام) او و كاسه حلوايش را مشاهده كردند، نگاه تندى به او افكندند و فرمودند: «آيا اين كاسه حلوا رشوه است؟ يا صدقه؟ يا زكات؟ على، نه اهل رشوه است تا به سبب رشوه بر خلاف حق قضاوت كند و نه اهل صدقه و زكات، كه اينها بر بنى هاشم حرام است.

اشعث كه از اين برخورد قاطع و تند امير زمامداران، دست و پاى خود را گم كرده بود، گفت: نه، هيچ كدام نيست، بلكه هديه است! هر مسلمانى حق دارد به مسلمان ديگر هديه دهد. ]اين كار در واقع كلاه شرعى بود كه متأسّفانه در عصر ما نيز صورت مى گيرد و رشوه در لباس هاى ديگر، تحت عناوينى از قبيل: هديه، انعام، شيرينى، حق و حساب و مانند اينها تحقّق مى پذيرد.[

حضرت كه چهره هزار رنگ اشعث را مى شناخت، به نيّت واقعى او واقف گشته، فرمودند: اشعث! آيا ديواه شده اى؟ يا عقلت را از دست داده اى؟! يا هذيان مى گويى؟! تو نيمه شب با اين كاسه حلوا مى خواهى على را بفريبى و او را به ظلم دعوت كنى تا فردا به نفع تو حكم دهد! اشعث تو مرا با خود مقايسه كرده اى! بگذار تا خود را بشناسانم: اشعث اين حلوا كه سهل است چون اين حلوايى كه من ديدم، گويا با آب دهان مار مخلوط گشته ]اگر چه ظاهرى زيبا دارد; ولى باطنش بسيار كثيف است.[ به خدا قسم اگر آسمان هاى هفت گانه را به على دهند تا بر مورچه اى ظلم كند، چنين نخواهد كرد.

حال، آيا دنيايى با چنين زمامدارى امن و امان است يا جهانى كه حاكمانش هستى كشور خويش را در مقابل يك زن آلوده مصالحه مى كنند؟! اين كجا و آن كجا! بنابراين، بر عهده هر مسلمانى است كه ارزشهاى انسانى را فرا گيرد و چرخ اقتصاد را توأم با ارزشهاى انسانى به حركت درآورد.

مباحث تكميلى آيه

1ـ رباخوارى در عصر ما

در زمانهاى گذشته، رباخوارى محدود بود. در هر جامعه اى چند شخص ثروتمندى وجود داشت كه به انسان هاى نيازمند وام مى پرداختند; و پس از مدّتى اصل پول را به همراه سود آن باز مى ستاندند و اين كار را پيشه خود مى دانستند; ولى در عصر و زمان ما، علاوه بر گسترش رباخوارى بين افراد جامعه، متأسّفانه اين عمل زشت بين ملّت ها و كشورها نيز سرايت كرده است. اكنون چندين كشور ثروتمند با رباخوارى، كشورهاى سوّم را در دام خود گرفتار كرده اند اين مرض مُسرى و مرگ آور چنان در پيكر اقتصادى بعضى از كشورهاى مستضعف سرايت نموده است كه بايد تمام سود خالص ملّى را صرف درمان اين بيمارى كنند.

از اين رو فاصله طبقاتى بين كشورهاى ثروتمند و جهان سوّم روز به روز بيشتر مى گردد و اگر به همين صورت ادامه يابد، بسيارى از اين كشورهاى استثمار شده، به خاك سياه خواهند نشست. به عنوان مثال، يكى از علّت هاى متزلزل و نابسامان وضع اقتصاد كشورهاى جنوب شرق آسيا، همين مسأله رباخوارى است.

رباخواران جهان بعد از جنگ تحميلى ـ كه ملّت شجاع ايران از اين امتحان بزرگ الهى نيز سرافراز بيرون آمد ـ اين دام را براى ما نيز گستردند. درِ كيسه بذل و بخشش خود را به روى ما گشودند و مقدارى ما را آلوده اين وام ها كردند; ولى بحمداللّه مسئولان كشور خيلى زود متوجّه اين زهر خطرناك شدند و دريافت چنين وام هايى را متوقّف ساختند; و اقساط آنها را تدريجاً پرداختند و كشور را از اين دام نجات دادند.

علاوه بر اين نوع رباخوارى كه ذكر شد، نوع ديگرى از رباخوارى در عصر ما وجود دارد كه از نوع پيشين زشت تر و قبيح تر خواهد بود و آن رباخوارى با سرمايه خود مردم است. اگر در گذشته شخص رباخوار با سرمايه خود مرتكب اين عمل زشت مى شد; ولى اكنون بانكهاى ربا كه سرمايه شان از آن مردم است، به امر رباخوارى اشتغال دارند كه قطعاً اين عمل، مفاسد بيشتر با عذاب هاى شديدترى در پى خواهد داشت.

2ـ آيا فعّاليّت بانكها بدون رباخوارى ممكن است؟

برخى بر اين عقيده اند كه در اين عصر اقتصاد بدون ربا، قادر به فعّاليّت نيست. از اين رو، منع از رباخوارى توقّف فعاليّت بانكها را در پى خواهد داشت و نتيجه اين توقّف ركود اقتصادى است. به عبارت ديگر، مسأله ربا آن چنان با اقتصاد آميخته گشته كه تفكيك ناپذيراست.

اين نوع تفكّر و باور غلط از ناحيه افرادى القا مى شود كه خود باخته و غرب زده هستند. البتّه جا دارد كه كشورهاى ثروتمند، چنين تبليغاتى را از طريق ايادى خود داشته باشند; زيرا اين تفكّر مطابق با منافع آنهاست و آنها مطالب را مطابق منافع خود به ديگران القا مى كنند. در حالى كه اين تفكّر نادرست است.

بانكهاى اسلامى اگر بر اساس آيين نامه هاى مصوّب عمل كنند و مردم هم از متن قرار داد مطّلع گردند و بر آن وفادار بمانند، مشكل ربا پيش نخواهد آمد. هم سپرده گذاران بهره مند خواهند شد; و هم بانكها استفاده سرشارى خواهند برد; و هم چرخ اقتصاد كشور به حركت در خواهد آمد.

يكى از عقود اسلامى ـ كه در آيين نامه بانكدارى نيز وارد شده ـ عقد «مضاربه» است، كه تنها به تجارت اختصاص ندارد.(1) بلكه سرمايه گذارى در امر توليد، صنعت، دامدارى، كشاورزى، خدماتى و... را نيز شامل مى شود.

در عقد مضاربه، مشترى سرمايه خود را در اختيار بانك قرار مى دهد و بانك با قرارداد مضاربه سود هر يك را مشخّص مى كند. البتّه تعيين سود بايد درصدى از منفعت كار باشد; نه درصدى از اصل سرمايه. مشترى مى تواند به بانك وكالت دهد تا سهم او را از سود به مبلغ معيّنى مصالحه كند و هر ماه آن را دريافت نمايد; لكن در پايان قرار داد، سود پرداخت شده محاسبه گردد. آن گاه به بانك وكالت مطلق مى دهد تا در هر يك از امور مذكور كه مايل بود سرمايه گذارى صورت گيرد; و بانك هم بايد به آن عمل نمايد.

در اين صورت بدون آن كه مشكل ربا ايجاد شود، هم صاحب پول بهره مند مى گردد و هم بانك نصيب خود را از سرمايه گذارى به دست مى آورد و هم براى اين كه چرخ اقتصاد جامعه راكد نماند، تجارت سالمى صورت مى پذيرد.

بايد توجّه داشت در اين گونه موارد عقود شرعى بايد تحقّق پذيرد و گرنه به مجرّد روى كاغذ آوردن، اين عقود شرعى، چيزى را عوض نمى كند و مشكل ربا به قوّت خود باقى مى ماند. بنابراين، قطعاً حذف ربا از بانكها امكان پذير است. چنان كه در صدر اسلام و در عصر ظهور پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در مكّه و مدينه رباخوارى رواج داشت و جزء اقتصاد آن زمان محسوب مى شد; ولى با ظهور اسلام و حكم حرمت ربا، اين پديده شوم به دست فراموشى سپرده شد و در اقتصاد آنها هيچ وقفه اى ايجاد نشد.

3ـ حكم سپرده ها و وام ها

آيا سپرده هايى كه مردم در اختيار بانكها قرار مى دهند و هر ماه سود معيّنى دريافت مى كنند، مشروع و حلال است؟ و نيز وام هايى كه بانكها در اختيار مشتريان خود مى گذارند و در صدى سود از آنها دريافت مى كنند چه حكمى دارد؟

قبل از پاسخ به اين دو سؤال، مناسب است به عنوان مقدّمه، فلسفه اين نوع سپرده گذارى و پرداخت وام ذكر شود:

بسيارى از مردم داراى سرمايه اى هستند ـ مانند پولى كه از راه ارث به آنها رسيده، يا كارگر و كارمندى كه بازخريد شده اند، يا از طريقى پس اندازى به دست آورده است و... ـ ولى توان و مديريّت به كارگيرى سرمايه خود را در امر اقتصاد ندارند. از طرف ديگر، بسيارى از مردم داراى مديريّت اقتصادى قوى هستند; لكن سرمايه در دست ندارند; مانند بسيارى از جوانان فارغ التحصيل دانشگاهها كه هم مديريّت دارند و هم توان و نشاط كار; ولى فاقد سرمايه اند.

در اين جا بانكها مى توانند براى آن دو قشر جامعه كمك مؤثّرى داشته باشند. به اين صورت كه بانكها سرمايه اى را در اختيار افراد توانمند بى سرمايه قرار دهند تا آنها بر اساس قرارداد، در امر تجارى سرمايه گذارى كنند و از سود به دست آمده درصدى به خود و درصدى به بانك تعلّق دهند; سپس طى اقساطى، اصل سرمايه را به بانكها بازگردانند.

از سوى ديگر، بانكها مى توانند سرمايه افراد ناتوان و فاقد مديريّت را در اختيار خود بگيرند و با مشاركت در امر سرمايه گذارى مفيد، سهمى از سود به دست آمده را به صاحبان سرمايه اختصاص دهند.

بدين ترتيب، اگر اين دو نوع مشاركت سرمايه و كار بر اساس عقد شرعى صورت پذيرد، هيچ اشكالى در شرعيّت آن ايجاد نخواهد شد.

براى تحقّق اين امر، مطالب ذيل توصيه مى گردد:

1ـ به كارمندان بانكها آموزش داده شود تا احكام بانكدارى اسلامى و عقود شرعى مربوط به آن را فراگيرند و در اجراى قوانين ملزم باشند.

2ـ افراد عالم و مطّلع به احكام شرعى بانكدارى، مسايل بانكدارى اسلامى را با بيانى ساده براى مردم تبيين و روشن سازند، مخصوصاً خطرات ربا و حكم شديد و برخورد بسيار تند اسلام را درباره رباخواران كنند.

3ـ شايسته است كه بانكها بين سود سپرده ها و وامها توازن برقرار كنند و اين گونه نباشد كه سود وام، بيشتر از سود سپرده هاى مردمى باشد، و نيز در احياى هر چه بيشتر قرض الحسنه، گام هاى مؤثّرى بردارند.

4ـ آياتى ديگر درباره ربا

براى تكميل بحث، به سه آيه درباره احكام و جزيّيات ربا اشاره مى گردد:

الف ـ خداوند در آيه 278 سوره بقره فرموده است: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوْا ما بَقِىَ مِنَ الرِّبا اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنِينَ» اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از [مخالفت فرمان] خدا بپرهيزيد، و آنچه از [مطالبات] ربا باقى مانده است، رها كنيد; اگر ايمان داريد.

آغاز اين آيه، خطاب به مؤمنان است و پايانش نيز مشروط به ايمان شده است. معناى اين حُسن مطلع و حُسن ختام، اين است كه رباخوارى با روح ايمان ناسازگار است و فرد رباخوار مؤمن نيست.

شأن نزول آيه فوق

بعضى از ثروتمندان مسلمان، از وام هاى ربوى كه قبلا پرداخته بودند، مطالبات ربوى داشتند. از جمله اين افراد، عبّاس بن عبدالمطلب و خالدبن وليد بودند. وقتى آيه تحريم ربا بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نازل شد، اينها گفتند: پول ما در دست مردم است و ما قبل از تحريم ربا به آنها وام پرداختيم. اكنون تكليف ما چيست؟ بر اين اساس، آيه شريفه نازل شد و فرمود: تنها حق داريد اصل سرمايه را بازگردانيد; ولى چنانچه ايمان داريد، بايد سود ربوى آن را رها سازيد. آن هنگام كه حكم تحريم ربا بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) نازل شد، حضرت فرمودند: «تمام رباهايى كه از زمان جاهليّت باقى مانده بود، باطل كردم و اوّلين ربايى كه باطل نمودم، رباى عمويم، عبّاس بن عبدالمطلب بود».(27) از فرمايش پيامبر (صلى الله عليه وآله)استفاده مى گردد كه در اسلام، تقدّم رابطه بر ضابطه بى معناست.

ب ـ در آيه بعد خداوند مى فرمايد: «فَاِنْ لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْب مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وِ اِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ اَمْوالِكُمْ لاتَظْلِمُونَ وَ لاتُظْلَمُونَ» اگر چنين نكنيد (به رباخوارى ادامه دهيد)، بدانيد كه خدا و رسولش با شما پيكار خواهند كرد. و اگر توبه كنيد، سرمايه هاى شما [اصل سرمايه، بدون سود] از آن شماست [با اين كار، ] نه ستم مى كنيد و نه بر شما ستم وارد مى شود.(28)

بايد توجّه داشت كه در صدر آيه، اعلام جنگ از ناحيه خدا و رسولش است; نه از ناحيه رباخواران! زيرا «فَأذَنُوا» به معناى «فَاعْلَمُوا» يا «فَايْقَنُوا» است; يعنى بدانيد يا يقين كنيد كه خدا و رسولش با شما مى جنگند. ولى اگر جمله فوق «فَآذِنُوا» خوانده شود ـ چنان كه بعضى تصوّر كرده اند و اين قرائت غير معروف است ـ اعلام جنگ از ناحيه رباخواران است.(29)

ج ـ آيه 280 سوره بقره نيز مى فرمايد: «وَ اِنْ كانَ ذُو عُسْرَة فَنَظِرَةٌ اِلى مَيْسَرَةوَأَنْ تَصَدَّقُوا خيرٌلَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ».

اگر بدهكار توان بازپرداخت اصل سرمايه و بدهى شما را نداشت، او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد و چنانچه اصلا قدرت پرداخت را نداشت، آن را به عنوان صدقه و انفاق در راه خدا به حساب آوريد. در صورتى كه بدانيد منافع اين كار براى شما بهتر است.از مجموع اين آيات استفاده مى گردد كه ربا در نزد خداوند، گناهى بزرگ و خطرناك شمرده شده است و تعبيراتى كه در اين زمينه ذكر شده، درباره هيچ گناهى وارد نگشته است.

پاورقى:‌


1- تفسير نمونه، جلد 2، صفحه 245.
2- تفسير مجمع البيان، جلد 2، صفحه 379.
3- بحار الانوار، چاپ بيروت، جلد 90، صفحه 168.
4- ميزان الحكمه، باب 1032، حديث 4768.
5- اين نوع بادها، بيشتر در سرزمين عربستان مىوزد و آن قدر خطرناك است كه به هنگام وزش، كسانى كه در مسير آن قرار دارند، سر و صورت خود را مى پوشانند و روى زمين مى خوابند تا باد عبور كند; سپس به راه خود ادامه مى دهند.
6- نهج البلاغه، خطبه 192.
7- مصباح المنير، صفحه 398، اعمال شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان، علاوه بر دعاى مذكور، جمله «ان تجعل اسمى فى هذه الليلة فى السعداء» در تمام دعاهاى شب هاى دهه آخر ماه مبارك رمضان تكرار شده است.
8- آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز بر احباط و تكفير دلالت دارد، براى توضيح بيشتر و تفسير نمونه، جلد 2، صفحات 69، 70، 72; جلد 6، صفحه 448; جلد 9، صفحه 267; جلد 10، صفحه 196 و 312; جلد 17، صفحه 81 و 237; جلد 19، صفحه 340 و 527; جلد 21، صفحات 392 و 427، 484 و جلد 27، صفحه 230 ر.ك.
9- نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 77.
10- در اصل کتاب موجود نیست.
11- سوره انعام، آيه 160.
12- در روايات متعدّدى رباخوارى به زنا تشبيه شده است، براى آگاهى بيشتر به كتاب وسائل الشّيعه، جلد 12، روايات 1، 5، 6، 18، 19، 21، 22 باب يكم از ابواب الرّبا ر.ك.
13- احتمال ديگر آن است كه منظور از خلود، زمان طولانى است نه جاودانگى در جهنّم.
14- نور الثقلين، جلد 1، صفحه 291.
15- مسأله «معراج» يكى از عقايد مسلّم مسلمانان است و حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) نه يك بار، بلكه بارها به معراج رفتند. براى توضيح بيشتر به تفسير نمونه، جلد 12، صفحات 7، 8، 11، 14، 15، 16، 17، 18; و جلد 22، صفحه 501 تا 570، ر.ك. ذكر اين مطلب لازم است كه بهشت و جهنّمى را كه حضرت در اين سفر مشاهده كردند، بهشت و جهنّم برزخى است.
16- وسائل الشّيعه، جلد 12، ابواب الرّبا، باب اوّل، حديث 16.
17- ميزان الحكمه، باب 2448، حديث 11108، روايات ديگرى نيز در همين باب وجود دارد كه بر همين منظور دلالت دارند.
18- در روايت 11، باب يكم از ابواب الرّبا، جلد 6، وسائل الشّيعه، «صنايع معروف» به «قرض الحسنه» تفسير شده است.
19- وسائل الشّيعه، جلد 12، ابواب الرّبا، باب 1، حديث 3، و روايات 4، 9، 10، 11 باب 1 نيز بر همين مضمون دلالت دارند.
20- براى توضيح بيشتر به كتاب «ربا و بانكدارى اسلامى» از سلسله درس هاى حضرت آية اللّه العظمى مكارم شيرازى ر.ك.
21- سوره بقره، آيه 279.
22- وسائل الشّيعه، جلد 12، ابواب ما يكتسب به، باب 55، حديث 3 و 4 و 5.
23- شرح لمعه، جلد 1، صفحه 331.
24- نامه 53 نهج البلاغه، ذكر اين مطلب لازم است كه اين عهدنامه از طولانى ترين و جامع ترين فرمان هاى حضرت على (عليه السلام) است. بى شك اين فرمان براى تمام رؤساى حكوت ها مفيد است; زيرا آن قدر سخنان آن حضرت با طراوت و با حكمت است كه در هر عصر و زمانى اين سخنان نوآور است.
25- چهل و پنجمين نامه نهج البلاغه، كه حاوى بسيارى از مسايل اقتصادى است.
26- علما در اين مسأله اختلاف نظر دارند. بعضى معتقدند: مضاربه تنها در تجارت صورت مى پذيرد و برخى بر اين باورند كه امور ديگر را نيز در بر مى گيرد.
27- مجمع البيان، جلد 2، صفحه 392.
28- سوره بقره، آيه 279.
29- از تعبير آيه معلوم مى شود كه رباخواران با ارشاد و تذكّر از رباخوارى اجتناب نمى كنند. از اين رو، حكومت اسلامى مى تواند آنها را وادار به اجتناب از رباخوارى كند.