مثالهای زیبای قرآن جلد ۱

آية اللّه العظمى مكارم شيرازى(مدّظلّه)
گردآورى و تنظيم: ابوالقاسم عليان نژادى

- ۵ -


فصل هفتم

ششمين مثال: انفاق هاى همراه با اذيّت و آزار

خداوند متعال در آيه 264 سوره بقره مى فرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذى كَالَّذى يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لايُؤمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوان عَلَيْهِ تُرابٌ فَاَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لايَقْدِرُونَ عَلى شَىْء مِمَّا كَسَبُوا وَ اللّهُ لايَهْدِى الْقَومَ الْكافِرينَ» اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بخششهاى خود را با منّت و آزار باطل مسازيد. همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم، انفاق مى كند و به خدا و روز رستاخيز ايمان نمى آورد. [كار او] همچون قطعه سنگى است كه بر آن [قشر نازكى از] خاك باشد [بذرهايى در آن افشانده شود] و رگبار باران بدان رسد [و همه خاكها و بذرها را بشويد] و آن را صاف [و خالى از خاك و بذر] رها كند. آنان از كارى كه انجام داده اند، چيزى به دست نمى آورند و خداوند جمعيّت كافران را هدايت نمى كند.

شرح و تفسير آيه

اين آيه شريفه با خطاب به مؤمنان و اهل ايمان شروع مى شود. معناى اين خطاب آن است كه آنچه در اين آيه بيان شده و بدان دستور داده شده است، شرط ايمان است و كسى كه آن را انجام ندهد، مؤمن نيست.

خداوند مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقات خود را با منّت نهادن و سخن گفتن درباره آن و اذيّت كردن گيرندگان صدقات، باطل نكنيد. از اين بخش از آيه شريفه نتيجه گرفته مى شود كه دو چيز صدقه را باطل مى كند: نخست، منّت گذاردن و ديگر، آزار و اذيّت رساندن; زيرا گاه ديده مى شود كه كسى به ديگرى كمك مى كند; ولى تا آخر عمر او را اذيّت مى كند; مثلا مى گويد: «اگر من نبودم بيچاره مى شدى و آبرويت مى رفت» يا «آبرو و سرمايه ات مرهون من است» و يا «اين پول را بگير، ولى ديگر تو را اين جا نبينم».

نه تنها آزار و منّت بر فقير، صدقه را باطل مى كند و كارى پسنديده محسوب نمى شود، حتّى قطع سخن نيازمند در شرح حال و بيان مشكلات خويش، امرى نكوهيده و ناپسنديده است.

در روايتى آمده است: «اگر فقيرى شرح حال و مشكلات و ناراحتى هايش را برايت مى گويد، اگر نمى توانى كمكش كنى، دست كم به سخنش گوش كن و كلام او را قطع نكن».(1) زيرا اگر چنين كنى و سپس به او كمك نمايى، كمكت بى فايده و از نظر اسلام بى ارزش است.

بجاست درباره «منّت» توضيح بيشترى داده شود: اصل اين كلمه «مَنْ» به معناى وزن خاص است و شايد كاربرد منّت بدين خاطر باشد كه «من» در معناى وزن، سنگينى ايجاد مى كند و بارى را بر ترازو تحميل مى كند. شخص منّت گذار نيز نوعى سنگينى بر ديگرى وارد و تحميل مى كند و در حقيقت شخص منّت پذير با اين عمل او احساس سنگينى مى كند.

از سوى ديگر، هرگاه شخصى نعمتى را به ديگرى ببخشد به آن «منّت» گويند كه خود به دو دسته تقسيم مى شود:

اوّل ـ منّتِ عملى كه شخص عملا نعمتى را به ديگرى ببخشد. اين نوع منّت پسنديده و ستايش شده است.

دوّم ـ منّت ادّعايى و زبانى كه شخص تنها سخن از دادن نعمت به ديگرى مى كند و عملا دادن نعمت در ميان نيست. در قرآن مجيد اين كلمه و مشتقّاتش بيش از بيست بار به كار برده شده است.

از جمله، در آيه 17 سوره حجرات مى خوانيم: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ اَنْ اَسْلَمُوا قُلْ لاتَمُنُّوا عَلَىَّ اِسْلامَكُمْ بَلِ اللّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ اَنْ هَداكُمْ لِلاِْيمانِ...» ]اين عرب ها[ بر تو منّت مى گذارند كه مسلمان شده اند. بگو به خاطر اسلام آوردنتان بر من منّت نگذاريد ]شما منّتى بر اسلام نداريد[ بلكه خداوند بر شما منّت دارد كه شما را هدايت كرده است.

در اين جا منّت اوّل، منّت ادعايى و زبانى است; زيرا عربها نعمتى بر پيامبر خد (صلى الله عليه وآله) نرسانده بودند; زيرا مثلا اگر بيمارى نزد پزشكى برود و پزشك نسخه اى براى درمان به او بدهد و او با عمل بدان، تندرست شود، آيا بيمار منّتى بر پزشك دارد؟

منّت دوّم در آيه شريفه بالا كه از سوى خداوند است، منّت عملى است; زيرا خداوند نعمت اسلام آوردن را به آنان داده است.

بنابراين، منّت از ناحيه خداوند، به معناى بخشش و منّت عملى است; ولى منّت از سوى انسانها، مى تواند به هر دو معناى ياد شده باشد. و امّا منّت مورد نظر در آيه شريفه بالا، منّت ادعايى و زبانى است.

در ادامه آيه شريفه، خداوند مى فرمايد: مَثَل چنين كسانى كه اين گونه انفاق مى كنند و منّت مى گذارند، مَثَل آدم كافر يا رياكار است; زيرا چنين شخصى نه به خدا ايمان دارد، نه به روز رستاخيز. بنابراين، چنين انفاقى هم به درگاه خداوند، پذيرفتنى نيست; چه شرط قبولى انفاق، ايمان است و اخلاص و چنين شخصى كه ايمان ندارد، مخلص نيز نمى باشد. سپس مى فرمايد: مَثَل هر دوى آنان يعنى رياكار و انفاق كننده ادعايى و زبانى، مثَل قطعه سنگى صاف است كه لايه اى خاك بر سطح آن نشسته است و بر اين خاك ظاهراً بارور، بذرى افشانده اند: «فَاَصابَهُ وابل» ناگاه دانه هاى درشت باران مى بارد و در يك آن، تمام اين خاكها و بذرها را مى شويد و از بين مى برد و سنگ بى هيچ پوششى، خود را نمايان مى سازد. «لايَقْدِرُونَ عَلى شَىء» تلاش هايى كه در اين بذرافشانى صرف شده بود، همه بى حاصل مى شود; زيرا اين كار تنها بر پايه توجّه به ظاهر بوده است و نه عملى متّكى بر شناخت باطن و عمق.

همان گونه كه باران نعمت زا و حيات بخش كه كشتزارها را بارور مى سازد، در اين مَثَل كشت و كاشته را نابود ساخته است، آيات الهى نيز مؤمنان و صالحان را از بركت نعمات الهى خود، بهره مند و هدايت مى كند، ولى كافران و منافقان را رسوا و گمراه.

كشاورزى كه دانه اخلاص مى كارد و شخصى كه دانه ريا كشت مى كند، هر دو زحمت كشيده اند; لكن دستاوردهاى متفاوتى نصيبشان مى شود. آن يكى هفت صد برابر و شايد بيشتر و اين ديگرى، هيچ و حتّى همه داشته هايش را نيز از دست مى دهد.

پيام هاى آيه

1ـ خطاب هاى قرآن مجيد، غالباً عام است: «يا اَيُّهَا النّاسُ»، «يا بَنى آدَمُ»، «يا ايّهَا الاِنْسانُ» و «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا». يعنى به بيانى است كه عموم انسان ها از هر نژاد، رنگ و سرزمينى را در برمى گيرد و هرگز نگفته است: «يا اَيُّهَا القُرَيشُ» و «يا ايُّهَا العَرَبُ» و مانند اينها.

در اين نوع خطاب ها نكته اى ظريف و مهم نهفته است و آن، «جهانى بودن دين اسلام» است; يعنى اين اسلام محدود به يك سرزمين و مختص به يك قوم و قبيله و نژاد نمى باشد.

2ـ ريا و تظاهر، عملى بى بنيان و ناپايدار است و رياكار و متظاهر، محكوم به رسوايى است; زيرا هر رويداد و پديده اى ممكن است، پرده هاى رياى آنان را بدرد و حقيقت پرفريب آنان را آشكار سازد. همان گونه كه در اين آيه شريفه، قطره هاى باران، لايه خاك روى سنگ را مى شويد و حقيقت سختى سنگ را نمايان مى سازد.

3ـ كسانى كه انفاقهايشان توأم با آزار و اذيّت كمك شوندگان است، وجودى همچون سنگ اند و قلب هايشان به سختى سنگ. نكته قابل توجّه آن است كه اين سختى قلب و سرشت اين گونه اشخاص را باران لطيف، آشكار و نمايان مى سازد. باران كه دانه را سيراب و بارور مى كند، در اين مثَل آن را از بين مى برد و در اين مثال نمى توان بر باران و بذر خرده گرفت. باران آيات الهى نيز در قلب شخص رياكار، باعث شسته شدن لايه ريا و سبب نمايش سختى قلب و رسوايى صاحب خود مى شود.

4ـ رياكاران و انفاق كنندگانى كه منّت مى نهند، بهره و ثمره اى از كار خود به دست نمى آورند. همان گونه كه يك كشاورز كه بر زمين سخت و سنگى بذرافشانى مى كند، هم بذرش را از دست مى دهد و هم تلاش بى حاصل مى كند، انفاق هاى رياكارانه و پرمنّت نيز، نه تنها ثوابى عايد انفاق كننده نمى كند، بلكه مال انفاق شده را نيز از بين مى برد.

5ـ در بيشتر تفكّرات فلسفى و به باور عموم انسان ها «پول» چيزى ارزشمند و پولدارى يك ارزش است. دين مبين اسلام با در نظر داشتن اهمّيّت و نقش پول در زندگى مادّى انسان ها، معتقد است كه مفاهيمى همچون ايمان، ايثار، شهادت و... ارزشى، ارزشمندتر از «پول» هستند. از جمله اين ارزش ها، احترام به انسانيّت و حرمت آبرو و حيثيّت «مؤمن» را مى توان برشمرد.

بنابراين، كسى كه به گمان خود براى كمك به يك نيازمند به شيوه آشكار مبلغى پول مى پردازد و با اين عمل خود، آبرو و حيثيّت انسانى وى را از بين مى برد، آيا مى تواند عمل خود را «كمك»، «صدقه» و يا «انفاق» بنامد؟ و در برابر از خداوند طلب پاداش كند؟

متأسّفانه نظام ارزشى مكتب هاى مادّى دنيا، پول و مظهر امروزى آن «دلار» است كه توجيه كننده اقدامات و موجّه سازنده بسيارى از جنايات فجيع انسانىِ صاحبان آن مى باشد.

از جمله اين جنايات ننگين مى توان از خريد و فروش انسانها، به ويژه دختران و پسران خردسال نام برد. دلاّلان بين المللى، دختران و پسران خردسال كشورهاى جهان سوّم، بخصوص كشورهاى شرقى را به ارزان ترين قيمت مى خرند و آنان را به غرب متمدّن مى برند و به قيمت هاى گزاف به غربيان طرفدار حقوق بشر مى فروشند. اين خردسالان معامله شده، مورد سوء استفاده هاى متعدّد از جمله پيوند اعضاى بدن و آزار جنسى قرار مى گيرند.

يكى ديگر از اقدامات توجيه شده با دلار، آن است كه غربيان، حتّى «دموكراسى» را كه بنيان ادعايشان در حقوق بشر بر آن استوار است، با «دلار» معامله مى كنند. مثلا آراى مردم ستمديده الجزاير را در انتخابات آن كشور ناديده مى گيرند و كشتارهاى بى رحمانه به راه مى اندازند. گويا مدّعيان رئوف و نازك دل حقوق بشر در الجزاير، كر و كورند. نه خبر جنايات را مى شنوند و نه تصاوير آنها را در رسانه هاى خبرى خود مى بينند. اينها در واقع از آثار ارزشمند دلار است; زيرا اين حوادث و رويدادها تأمين كننده منافع آنان است و حتّى خود با واسطه يا بى واسطه، عاملان آنها هستند!

اين امر تنها به الجزاير منحصر نيست. در سراسر جهان، هر روند و رويدادى كه در مسير تأمين منافع آنان باشد و جريان به دست آوردن و افزايش دلارهايشان را به خطر نيندازد، بدترين نوع حكومت در يك كشور، حتّى حكومت بدوى قبيله اى و استبدادى هم، «خوب» شناخته مى شودو نقش نداشتن مردم آن سرزمين در حكومت خود، «بد» تلقّى نمى گردد. ولى اگر در كشورى و حكومتى، منافع و دلارهاى آنان مورد تهديد قرار گيرد، بهترين نوع نظام حكومتى و مردمى ترين اداره سياسى آن كشور، بد و مخالف ارزش هاى والاى انسانى معرّفى و شناسانده مى شود!

امّا همان گونه كه ياد شد، نظام ارزشى اسلام مبتنى است بر ارزش هايى چون ايمان، كمال انسانى، حرمت مقام والاى انسان و حفاظت از آبرو، شرف و حيثيّت وى.

سيره امامان در انفاق و بخشش

يكى از جلوه هاى آموزنده زندگى امامان بزرگوارمان، نحوه بخشش آنان است. علامه مجلسى در شرح حال امام حسن مجتبى (عليه السلام) داستان زيبا و پرعبرت زير را نقل مى كند:

«امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) و عبداللّه بن جعفر(رحمهما الله) (شوهر حضرت زينب) همراه با كاروانى عازم زيارت بيت اللّه الحرام شدند و در يكى از منازل، از قافله باز ماندند. بى توشه راه، تشنه و گرسنه در بيابان گرم و سوزان پياده به راه خود ادامه دادند. هنگامى كه تشنگى و گرسنگى بر آنان غلبه كرده بود، چادرى را در بيابان ديدند. به قصد يافتن آب و خوراك، بدان سو شتافتند. پيرزنى را درون چادر ديدند و از او آب طلبيدند. پيرزن گفت: آبى ندارم، ولى مى توانيداز شير آن گوسفند براى رفع عطش خود استفاده كنيد. آن بزرگواران چنين كردند و پس از لختى استراحت گفتند: آيا خوردنى هم دارى كه به ما بدهى؟ پيرزن گفت: جز آن گوسفند چيزى ندارم. آن را سر ببريد و از گوشتش بخوريد. بازماندگان عزير از قافله نپذيرفتند كه تنها دارايى پيرزن، گوسفندش، را بكشند. پيرزن اصرار ورزيد و آنان را سوگند داد. بناچار گوسفند را سر بريدند و به قدر رفع گرسنگى از گوشتش خوردند.

پس از قدردانى از مهمان نوازى و ايثار پيرزن، بدو گفتند: ما اهل مدينه و از خاندان بنى هاشميم. هرگاه به مدينه آمدى نزد ما بيا تا اندكى از مهمان نوازى تو را جبران كنيم; سپس خداحافظى كردند و به راهشان ادامه دادند.

پس از چندى، شوهر آن پيرزن از صحرا برگشت و علّت نبود گوسفند را از همسرش پرسيد. وى تمامى واقعه را برايش گفت: شوهر با ناراحتى پيرزن را سرزنش كرد كه چرا تنها سرمايه ما را تنها در برابر يك نشانى مبهم از دست دادى؟

پس از مدّتى به سبب خشكسالى، پيرزن و شوهرش ناچار به مهاجرت به مدينه شدند و چون سرمايه اى نداشتند به گدايى مشغول شدند. روزى امام حسن (عليه السلام) آن پيرزن را ديد و شناخت و فرمود: آيا تو همان پيرزنى نيستى كه در صحرا به ما كمك كردى و از ما پذيرايى نمودى؟ عرض كرد: بلى يا بن رسول اللّه! امام حسن (عليه السلام)دستور داد، هزار رأس گوسفند و هزار مثقال طلا به او بدهند.(2) و پس از عذرخواهى از او كه اين تنها جبران اندكى از محبّت ها و ايثار اوست، او را به خانه امام حسين (عليه السلام) راهنمايى كرد.

امام حسين (عليه السلام) از پيرزن پرسيد: برادرم چقدر كمك كرد؟ پيرزن مقدارش را عرض كرد. آن حضرت نيز همان مقدار به پيرزن بخشيد و دستور داد او را نزد عبداللّه بن جعفر بردند و او دو هزار رأس گوسفند و دو هزار مثقال طلا به وى داد.(3)

صدقه بازدارنده مرگ هاى بد

پيشتر گفته شد كه انفاق و صدقه پيش از آن كه براى گيرنده مفيد باشد، براى دهنده آن سودمند است. اجر، پاداش هاى معنوى، بروز صفات اخلاقى نيكو و به طور كلّى، كمال انسانى شخص انفاق كننده را در سطور بالا مورد بررسى قرار داديم. و اينك گوييم كه صدقه بازدارنده بلايا و مرگ هاى بدفرجام است. روايت زير به نقل از «وسائل الشّيعه» نمونه روشنى از ظرايف انفاق در پيشگيرى از مرگ بد است.

«مردى يهودى از كنار پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى گذشت و به عنوان سلام گفت: «اَلسّامُ عَلَيكَ»(4) حضرت در پاسخ فرمودند: «عليك». اصحاب كه متوجّه ظرافت پاسخ پيامبر (صلى الله عليه وآله) نشدند. عرض كردند: يهودى در ظاهر عرض سلام، براى شما آرزوى مرگ كرد. حضرت فرمودند: و من هم با پاسخ «عليك» نفرينش را به خودش برگرداندم; يعنى «مرگ بر تو باد» سپس فرمودند: اين يهودى با نيش مارى سياه در صحرا كشته مى شود، امّا طولى نكشيد كه يهودى با كوله بارى از هيزم از صحرا برگشت. اصحاب با حيرت و نگاه هاى ترديدآميز مبنى بر عدم تحقّق فرموده پيامبر (صلى الله عليه وآله) به ايشان نگريستند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) به يهودى گفت كه پشته هيزمش را بر زمين بگذارد و هيزم ها را پخش كند. به محض باز شدن بسته هيزم، ناگاه مار سياهى در ميان هيزم ها ديده شد كه تكّه چوبى را به دندان گرفته بود.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمودند: مرد يهودى! چه عملى در صحرا انجام دادى؟ عرض كرد: كار خاصّى نكردم. پس از جمع آورى هيزم ها و به دوش كشيدن آنها، يك تكّه از دو تكّه نان همراه خود را خوردم و چون به فقيرى برخوردم، تكّه ديگر را به او دادم. پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند: اين مار مأمور گرفتن جان اين مرد يهودى بود; ولى خداوند با اين انفاق او، مرگ با نيش مار را از او دور كرد. سپس اين حديث زيبا را بيان فرمودند: «اِنَّ الصَّدَقَةَ تَدْفَعُ ميتَةَ السُّوءِ عَنِ الاِنْسان» صدقه و انفاق، مرگ هاى سياه و بد(5) را از انسان دفع مى كند.(6)

فصل هشتم

هفتمين مثال: «انفاق»هاى شايسته

در هفتمين مَثَل، خداوند رازق در آيه265 سوره بقره مى فرمايد: «وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبْوَة اَصَابَها وابِلٌ فَأَتَتْ اُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ» مَثَل كسانى كه اموال خود را براى خشنودى خدا و مشيّت [ملكات انسانى در] روح خود [يا از روى يقين و اعتقاد] انفاق مى كنند، همچون باغى است بر تپّه اى كه بارانهاى تند [ و درشت ] بر آن بارد و دو چندان ميوه دهد. اگر بارانى تند نبارد، نم نم بارانى بر آن بارد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد، بيناست.

گرچه اين مثل نيز درباره انفاق است، ولى بر خلاف مثل قبلى كه انفاق منفى يا جلوه هاى ناپسند انفاق ريايى و آزاردهنده را مطرح مى ساخت، در اين مثل، انفاق مثبت يا زيباترين مظاهر انفاق خالصانه مورد بررسى قرار مى گيرد.

شرح و تفسير آيه

خداوند مى فرمايد: كسانى كه به خاطر رضايت و خشنودى خدا و بدون منّت و آزار با اخلاص انفاق مى كنند، همچون بوستانى اند كه در بلنداى زمين حاصل خيزى واقع است. آفتاب از هر سو بر آن مى تابد و بارانى تند، آن را سيراب مى كند و طبيعتاً ميوه هاى فراوانى مى دهد. مَثَل آن انفاق كنندگان مثل چنين باغ سرسبز و پر ميوه است. يعنى خودشان خرّم و زنده دل و انفاقشان تا اين اندازه پرثمر است.

انگيزه و قصد انفاق كنندگان را برابر اين آيه شريفه مى توان چنين برشمرد:

اوّل ـ «ابتغاء مرضات اللّه» يعنى تنها براى طلب رضاى حق انفاق مى كنند نه براى ريا و خودنمايى و نه قصد آزار و اذيّت و منّت و نيز نه به قصد رفتن به بهشت و نه از ترس جهنّم.

شايد جمله «ابتغاء مرضات اللّه» اشاره اى به حديث معروف حضرت على (عليه السلام)باشد كه فرمود: «ما عَبَدْتُكَ خَوْفَاً مِنْ نارِكْ» [ خداوندا!] از ترس آتش دوزخ تو را عبادت و پرستش نمى كنم. گرچه آتش جهنّم بسيار سوزان و تصوّر آن ترسناك است و فراتر از توان تحمّل انسان.

«وَ لا طَمَعاً فى جَنَّتِكَ» و به طمع رسيدن و دست يافتن به بهشت نيز تو را نمى پرستم. هر چند نعمتهاى بهشتى بسيار ارزشمند و والا و فراتر از قدرت تصوّر و تخيّل انسانى است.(7)

«لكِنْ وَجَدْتُكَ اَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ» بلكه چون تو را سزاوار و شايسته پرستش يافتم، عبادت مى كنم.(8)

عبادت نوع اوّل را «عبادت بردگان» مى نامند; زيرا برده از ترس تازيانه ارباب خود، از او اطاعت مى كند.

پرستش نوع دوّم را «عبادت تجّار» مى خوانند; زيرا تاجر تنها در انديشه سود و آسايش خويش است. و آخرين شكل عبادت و پرستش را «عبادت احرار و آزادگان» مى گويند; زيرا نه به قصد رفع زيان است و نه به منظور كسب سود، بلكه تنها براى خداست.(9)

شايد آيه شريفه فوق ناظر به اين نوع عبادت باشد; يعنى انگيزه انفاق در اين مثل تنها خشنودى خداوند رحمان است.

دوّم ـ نيّت و انگيزه ديگر انفاق كنندگان در اين آيه شريفه، رشد كمالات نفسانى و ملكات روحانى است. «تَثْبيتاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ» يعنى اينان به منظور تثبيت كمالاتى چون ايثار، فداكارى، جود، سخاء، و نوع دوستى و... انفاق مى كنند.

در مفردات راغب، «تثبيت» به معناى تقويت آمده است; مثلا معناى «اَللّهُمَّثَبِّتْ اَقْدامَنا» اين نيست كه پاهايم در يك جا ثابت باشد، بلكه به معناى تقويت يا قوّت و استحكام گامهاست.(10)

پيام هاى آيه

1ـ در اين مثال، انفاق كننده به جنّت(11) و باغى واقع بر تپّه اى تشبيه شده است. در يك باغ مرتفع، چند ويژگى به چشم مى خورد كه عبارت اند از:

الف ـ نور آفتاب، يكى از عوامل مهم رشد گياهان، از هر سو بر آن مى تابد و هيچ چيز مانع از تابش پرتو حيات بخش آفتاب نمى شود.

ب ـ هواى مناطق مرتفع معمولا پاك تر و سالم تر است و اين نيز يكى از عوامل رشد و نموّ درختان است.

ج ـ از خطر سيلاب در امان است، در حالى كه باغ هاى واقع در درّه ها و كناره رودخانه ها، هميشه مورد تهديد سيل و گل و لاى آن هستند.

د ـ زيبايى و شكوه يك باغ مرتفع به مراتب بيش از ديگر باغهاست.

بنابراين، چنين انفاق كنندگان اوّل اين كه: بهتر و بيشتر از پرتو انوار هدايت الهى بر دل و جانشان برخوردار مى شوند.

دوّم اين كه: بهتر و گسترده تر از نسيم دل انگيز بخشايش و توفيقات خداوندى بهره مى گيرند.

سوّم اين كه: كمتر مورد آسيب بلايا و مرگ هاى بد واقع مى گردند.

و چهارم اين كه، با معنويّتى پرشكوه در نظر ديگران، محبوب آنان مى شوند.

تنها مشكل و ايراد چنين باغى آن است كه آب جويباران در آن جارى نمى شود و آن را آبيارى نمى كند. بدين منظور خداوند، بارانى تند را مأمور سيراب كردن آن مى كند.

2ـ اشاره آيه شريفه به نوع باران، شايد ناظر به درجات انفاق باشد. باران تند و زياد، گياهان باغ را بطور كامل آبيارى و سيراب مى كند و در نتيجه ميوه باغ فراوان و نيكوست و باران آرام و اندك كه آب كمترى به ريشه گياهان مى رساند و در نتيجه ميوه باغ كم و نامرغوب است.

در انفاق به منظور خشنودى خدا، با وجود نيّت الهى انفاق كنندگان، فرق است ميان آن كه خود به مال انفاق شده محتاج است; ولى به رضايت، آن را انفاق مى كند با كسى كه مال انفاق شده او خارج از محدوده نياز وى مى باشد. و همچنين فرق است ميان انفاقى كه در حقّ نيازمند راستين بشود با انفاقى كه به نيازمند غير حقيقى يا مشكوك پرداخت شود.

ذيل آيه شريفه «وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ» هم شاهد ارزنده اى است بر اين مطلب كه خداوند مى داند كه چه كسى على رغم احتياجش انفاق كرده و چه كسى انفاقش چنين نبوده است، و يا چه كسى به فقير حقيقى كمك كرده است و چه كسى به محتاج مشكوك؟

3ـ موضوع و محتوى انفاق در آيات شريفه 262، 263 و 265 سوره بقره، موضوع انفاق مال و ثروت است. خداوند در اين آيات مى فرمايد: از اموال و ثروتتان مانند لباس، خانه، خوراك، دارو، كتاب و لوازم التّحرير، ابزار كار و مانند اينها به ديگران كمك كنيد; ولى از آيه سوم سوره بقره مى توان استدلال كرد كه موضوع انفاق گسترده تر و در برگيرنده تمامى نعمت ها و روزيهايى است كه خداوند به انسان بخشيده است. در اين آيه كه در مقام بيان اوصاف متّقين است، خداوند در اطلاق يكى از صفت هاى افراد باتقوا مى فرمايد: «وَ مِما رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» ]متّقين[ از ]تمام [ آنچه كه ما به آنان روزى داده ايم، انفاق مى كنند.(12)

بنابراين، موضوع انفاق طبق اين آيه شريفه، عام است و تمامى روزيهاى خداوند را در بر مى گيرد.

مانند: الف ـ علم و دانش، علما و دانشمندان بايد از دانش خود به ديگران انفاق كنند و به آنان بياموزند، و گرنه همچون محتكران كالا، در دادگاه عدل الهى، مورد بازخواست واقع مى شوند.

در روايتى وارد شده است كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «زَكاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ» زكات دانش انتشار و پراكنده ساختن آن است.(13)

ب - نفوذ كلام، يكى ديگر از روزق هاو روزيهاى الهى است كه شايسته است از آن انفاق شود. وقتى شاهد اختلاف بين زن و شوهر، همسايه، يا دو شريك مغازه، يا برادرها و خواهرها و يا اهل روستا و... هستى، از نفوذ كلامت استفاده كن و اختلاف آنان را از بين ببر و ميانشان آشتى و دوستى پديدآور.

ج ـ اعتبار و حيثيت در جامعه، يكى ديگر از نعمت ها و روزيهاى خداوند است كه بايد موضوع انفاق قرار گيرد. اگر مظلومى در چنگال ظالمى گرفتار است و مى توانى با استفاده از حيثيّت و اعتبار اجتماعى خود و شفاعت نزد آن ظالم، مظلوم را نجات دهى او را از چنگال ظالم برهانى، نبايد از اين انفاق خوددارى كنى، بلكه بايد با اشتياق بدان عمل كنى.

د ـ فرزندان، از بزرگ ترين نعمت ها و روزيهاى خداوند هستند كه هرگاه ضرورتى پديد آيد بايد آنان را در راه خدا و براى خشنودى وى انفاق كرد. همان گونه كه مردم بزرگوار و سرفراز ايران اسلامى در طول انقلاب شكوهمند اسلامى و نيز در سالهاى جنگ تحميلى عراق، از هيچ گونه انفاقى در اين زمينه كوتاهى نكردند.

هـ ـ انديشه و تفكّر، از جمله ارزشمندترين روزيهاى الهى است كه بايد در مقام مشورت، انفاق شود و به ديگران كمك و يارى كرد و براى آن مشاورى محرم و دلسوز بود.

راه هاى انفاق و كمك به ديگران

كمك به ديگران راههاى گوناگونى دارد كه يكى از آنها، شيوه اى است كه معمولا همه مردم بدان عمل مى كنند; يعنى پول نقد يا كمك هاى غيرنقدى خود را به انسان هاى نيازمند پرداخت مى كنند كه كارى خوب و پسنديده است. ولى راه هاى بهتر و مؤثّرتر ديگرى هم براى انجام اين كار وجود دارد كه يكى از عملى ترين و مفيدترين آنها، تشكيل سازمانهاى مخصوص براى كمك به ديگران يا انفاق هاى سازمان يافته است.

در بعضى از شهرستانها چنين مؤسّساتى با سازمانى گسترده تشكيل شده است. اين مؤسّسات و سازمان ها از يك سو، كمك هاى مردم را جمع آورى مى كنند و از سوى ديگر با شناسايى خانواده هاى نيازمند و اطمينان از نياز حقيقى آنان، به روشهاى گوناگونى به آنان كمك مى رسانند; مانند تهيّه لوازم ارزان قيمت از سازمان ها، شركت ها و ادارات و عرضه آنها به نيازمندان.

بعضى از اين سازمان ها، امر آموزش و تحصيل فرزندان خانواده هاى نيازمند را زير نظر و رسيدگى دارند. حتّى بعضى از فرزندان اين خانواده ها از طريق كمك هاى مالى و آموزشى اين مؤسّسات به دانشگاه ها راه يافته و به درجات بالاى علمى رسيده اند!

بعضى از اين مؤسّسات علاوه به امور مادّى، كارهاى فرهنگى نيز انجام مى دهند و در اين راستا، كلاس هاى گوناگون آموزشى براى رده هاى متفاوت سنّى اين خانواده ها تشكيل مى دهند.

در جهان كنونى، مسلمانان بايد به اين نوع انفاق هاى سازمان يافته بيشتر توجّه كنند. وظايف و كارهاى سازمان هاى دولتى عهده دار اين امور، گرچه چشمگير و قابل تقدير است، ولى گستردگى كار و فراوانى نيازمندان، وجود اين سازمان هاى منسجم مردمى بيشترى را ضرورى مى نماياند.

سازمان هاى كمك به زندانيان و يا بيماران خاص، يكى ديگر از راه هاى كمكهاى سازمان يافته در چارچوب انفاق است كه پيشتر بدانها اشاره شده بود.

توجّه و ابتكار و نوآورى(14) و افزايش بهرهورى مؤسّسات و جمعيّت هاى خيريّه موجود، سبب مى شود از كمترين امكانات، بيشترين كمك ها در اختيار نيازمندان قرار گيرد.

پيشتر در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) گفته شد كه صدقه از مرگ بد جلوگيرى مى كند. در روايتى ديگر آن حضرت مى فرمايد: «اِنَّ اللّهَ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ لَيَدْفَعُ بِالصَّدَقَةِ الدّاءِ وَ الدُّبَيْلَةِ وَ الْحَرْقِ وَ الْغَرْقِ وَ الهَدْمِ وَ الجُنُونِ; وَعَدَّ سَبْعينَ باباً مِنَ السُّوءِ» خداوند به وسيله صدقه و انفاق، دردهاى بيرونى و درونى، آتش سوزى، غرق شدن، ماندن زير آوار و ديوانگى را از انسان دفع مى كند. سپس راوى مى گويد: پيامبر (صلى الله عليه وآله) هفتاد نوع درد و بلا را برشمرد كه به وسيله صدقه دفع مى شود.(15)

قطعاً فرموده پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) گزافه و مبالغه نيست. به واقع همه اينها از آثار صدقه و انفاق است و اگر اين سنّت اسلامى احيا شود، بسيارى از مشكلات اجتماعى حل مى شود.

4ـ در آيه شريفه مثل هفتم، در موضوع مَثَل، چهار ويژگى ديده مى شود: اوّل ـ زمين بلند. دوّم ـ درختان باغ. سوّم ـ بارش باران هاى تند و ملايم و چهارم ـ ميوه هاى فراوان كه هر يك از آنها يك طرف تشبيهى است كه طرف ديگرش اندام ها و صفات انسانى يا نعمت هاى الهى است.

از يكى از تفسيرهاى اين آيه شريفه، مى توان دو طرف چهار تشبيه بالا; يعنى مشبّه و مشبّهٌ به هر يك از تشبيه ها را چنين تعبير كرد: روح و قلب انسان به زمين بلند آن باغ تپّه اى و اعمال صالح و شايسته اى كه اين انسان انجام مى دهد، همچون انفاق و بخشش در راه خدا به درختان پربار و نهال هاى ظريف كاشته شده در آن تشبيه شده است و نيز رحمت ها و نعمت هاى خداوند و هدايت هاى تكوينى و تشريعى(16) پروردگار به بارانى كه بر سرزمين دل مى بارد و نهال ها و درختان، همان اعمال صالح و ملكات فاضله انسان را آبيارى مى كند و رشد و نمو مى دهد و سرانجام فضيلت هاى نفسانى و صفات برجسته روحى و اخلاقى، همچون فداكارى، ايثار، جود، سخاوت، بخشش، فروتنى، خضوع و نوع دوستى به ميوه هاى فراوان آن باغِ پربركت تشبيه شده است.

هدف از اين تشبيه ها و اين مثل، مانند ديگر مثل هاى قرآن مجيد، تكامل وجودى انسان و رسيدن به قرب اِلَى اللّه و به تعبير تازه تر، بنده خالص خدا شدن است كه در حقيقت هدف نهايى آفرينش انسان و ديگر موجودات با شعور نيز مى باشد.(17) كه عبارت است از رساندن انسان به مقامى كه شايسته خطاب اين آيات لطيف و آرامش بخش شود: «يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ! اِرْجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضيَّةً فَادْخُلى فى عِبادى وَ ادْخُلى جَنَّتى» تو اى روح آرام يافته! به سوى پروردگارت بازگرد، در حالى كه هم تو ]به نعمت هاى ابدى او[ خشنودى و هم او از ]اعمال نيك[ تو خشنود است. پس در سلك بندگانم درآى و در بهشتم وارد شو.»(18)

زهى سعادت كه نصيب انسان شده است!

يكى از نتايج به دست آمده از اين مَثَل آن است كه علاوه بر بهشت موعود در آخرت، بهشتى هم در اين دنيا وجود دارد و آن باغ سرسبز و پر ميوه دل و جان مؤمن; يعنى همان صفات و فضايل نيكوى اخلاقى و صفاى روح اوست. اين بهشت دنيايى را هنگامى مى توان درك و لمس كرد كه كارها تنها براى خشنودى خداوند باشد «اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ» و هيچ شائبه ريا و نيز غير خدا در بين نباشد.

جمله آخر به همين موضوع اشاره دارد «وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير» اگر ذرّه اى ناخالصى و يا اهداف و انگيزه هاى غير خدايى وجود داشته باشد، خداوند نسبت بدان آگاه است.

موضوع شرك در عمل كه اصطلاحاً «ريا» خوانده مى شود، در آيات و روايات فراوانى مطرح شده است.

بعضى از احاديثى كه در اين موضوع از معصومان (عليهم السلام) وارد شده است، بسيار تكان دهنده و عبرت آموز است.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در روايتى مى فرمايند: [شرك] و [ريا] در امّت من از حركت آرام مورچه اى سياه در شبى تاريك و ظلمانى، بر روى سنگى سياه و سخت، مخفى تر است».(19)

حركت يك مورچه سياه رنگ در شبى تاريك بر روى سنگى ناهموار و تيره رنگ، قابل ديدن نيست; ولى ناخالصى هاى اعمال انسان برابر اين حديث از حركت اين مورچه هم پنهانى تر و ناديدنى تر است.

انسان پس از سالها عبادت به ناگاه درمى يابد كه چه ناخالصى هايى در او وجود داشته است. چنين شخصى، انسانى سعادتمند خواهد بود اگر توبه كند و در صدد جبران برآيد. واى بر انسانى كه با دريافتن ناپاكى هاى درونش، فرصتى براى جبران نداشته باشد كه خداوند مى فرمايد: «... كَلاّ اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها...;... چنين نيست! اين سخنى است كه به او به زبان مى گويد».(20)

با خاطره اى از مرجع بزرگ جهان اسلام، حضرت آيه اللّه العظمى بروجردى ـ رضوان اللّه تعالى عليه ـ بحث ريا يا شرك در اعمال را به پايان مى بريم.

زمانى آن حضرت به منظور استراحت به روستاى «وشنوه قم» رفته بودند. در يكى از روزها، در كنار جويبارى، فرشى پهن كرده بودند، آقا و همراهان مشغول استراحت بودند. اصحاب آن مرجع عاليقدر مشاهده كردند كه معظّم له در تفكّر و انديشه عميقى فرو رفته است. از ايشان علّت را جويا شدند، فرمودند: «در فكرم كه آيا عملى خالص كه موجب خشنودى و رضاى خداوند باشد و خالى از هر گونه ناخالصى ها بوده باشد، انجام داده ام يا نه؟»

گفتند: حضرت آيت اللّه! شما به حمداللّه خدمات فراوانى به حوزه هاى علميّه و مردم مسلمان نموده ايد،(21) چه جاى نگرانى؟ آقا سرى تكان دادند و اين حديث را خواندند: «اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصيرٌ». (22)

«ناقد» كسى است كه سكّه هاى تقلّبى را از اصلى و خالص جدا مى كند. گاهى كه ميزان ناخالصى ها زياد باشد، همه مردم تقلّبى بودن آن را تشخيص مى دهند; ولى گاه كه ناخالصى بسيار ناچيز و اندك باشد، تنها «ناقد» قادر به تشخيص آن مى شود. برابر اين روايت، خداوندى كه «ناقد» نيّات انسانهاست و اعمال خالص و ناخالص او را به خوبى تشخيص مى دهد، بصير و بينا و آگاه است و كمترين ناخالصى هاى او را به خوبى تشخيص مى دهد. بنابراين، بايد سعى كرد كمترين ناخالصى در اعمال، گفتار و انديشه هايمان وجود نداشته باشد، تا به درگاه خداوند متعال پذيرفته شود.

آداب انفاق

برخى از آداب و اصول انفاق را مورد بررسى قرار مى دهيم:

1ـ انفاق از دوست داشتنى ها

اگر شخصى، غذاهاى اضافى، لباس هاى كهنه و آنچه را كه نياز ندارد، انفاق كند اشكالى در بين نيست. اين، حدّاقل و پايين ترين مرتبه انفاق است; ولى براى رسيدن به بالاترين مراتب انفاق و دست يافتن به كمال، انسان بايد آنچه را كه دوست دارد و خود مى خواهد، انفاق كند. «لَنْ تَنالُوا البِرَّحَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ...» (23) هرگز به مقام نيكان و خاصّان نخواهيد رسيد، مگر آن كه از آنچه كه دوست مى داريد، انفاق كنيد.

درباره حضرت زهر (عليه السلام) گفته اند كه: به هنگام عروسى آن حضرت، وقتى ايشان را به خانه شوهر مى بردند، نيازمندى از آن حضرت درخواست كمك كرد، ايشان با آن كه لباس كهنه و عادى اضافه همراه خود داشت و مى توانست آن را انفاق كند، لباس عروسى خود را به نيازمند داد و خود لباس كهنه پوشيد.(24)

در تمام تاريخ بشريّت، چنين انفاق خالصانه اى را نمى توان يافت كه دختر جوان تازه عروسى، لباس عروسى اش را به نيازمندى بدهد. اين براستى مصداق روشن آيه شريفه بالاست.

در زندگانى ديگر معصومان (عليهم السلام) نيز چنين انفاق هايى را مى توان يافت. حضرت على (عليه السلام) انگشتر قيمتى خود را به هنگام نماز و در حال ركوع به فقير نيازمندى مى دهد و آيه اى در شأن او نازل مى شود.(25)

در حالات آن حضرت نوشته اند: «هنگامى كه لباس مى خريد، دو لباس تهيّه مى كرد و هر دو را نزد قنبر، غلامش مى گذاشت و مى فرمود هر كدام را كه بهتر است بردار، و ديگرى را براى خود برمى داشت».(26)

امام صادق (عليه السلام) در روايتى مى فرمايد: «ما مِنْ شَىء اِلاّ وُكِّلَ بِهِ مَلَكٌ اِلاّ الصَّدَقَةَ فَاِنَّها تَقَعُ فى يَدِاللّهِ تَعالى» تمام اعمال شايسته انسان موكّلى دارد (روزه، نماز، جهاد، حج و... به وسيله فرشتگان به آسمان ها برده مى شود و به مقام قرب الهى مى رسد) تنها صدقه و انفاق است كه بدون واسطه و مستقيماً در دست خداوند قرار مى گيرد.»(27) آيا سزاوار است عملى تا اين پايه ارزشمند، يعنى انفاق، كه بدون واسطه به دست خدا مى رسد، از اموالى باشد كه خود دوست نداريم.

2ـ پرداخت انفاق همراه با نهايت ادب

در پرداخت انفاق و بخشش رعايت ادب و احترام لازم است و بايد در حفظ آبرو و شخصيّت نيازمند كوشيد. قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد: «قَوْلٌ مَعْرُوفٌوَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَة يَتْبَعُها اَذًى...» (28) گفتار نيكو [در برابر نيازمندان ] و عفو [و گذشت از خشونت هاى آنان] از بخششى كه آزارى به دنبال داشته باشد، بهتر است. اگر نيازمندى به شما مراجعه كند و شما بگوييد «معذرت مى خواهم يا شرمنده ام، نمى توانم كمك كنم» و با احترام او را رد كنيد، بهتر است از اين كه پولى به او بدهيد و بى حرمتى كنيد; مثلا بگوييد «ديگر اين جا پيدايت نشود؟» يا «اين پول را بگير تا از شرّت راحت شوم».

رعايت اين مفهوم در حالات معصومان (عليهم السلام) به خوبى ديده مى شود. در حالت امام سجّاد (عليه السلام) نوشته اند: «اِذا اَعْطَى السّائِلَ قَبَّلَ يَدَهُ، فَقيلَ لَهُ لِمَ تَفْعَلْ ذلِكَ...» وقتى حضرت به نيازمندى كمك مى كرد، دست او را مى بوسيد.

يكى از اصحاب عرض كرد: چرا اين كار را مى كنيد؟ حضرت فرمودند: چون اين صدقه قبل از آن كه در دست اين انسان نيازمند جاى گيرد، در دست خداى جاى مى گيرد.(29)

چقدر تفاوت است بين اين انفاق خالصانه و همراه با بهترين احترام و ادب، با انفاق هاى رياكارانه و تحقيرآميز.

3ـ تعجيل در پرداختن صدقه

به هنگام پرداخت صدقه و تقرّب به درگاه پروردگار عالم، نبايد خيلى تأمّل كرد و وسواس به خرج داد. چون در اين زمان، شيطان به شدّت در تلاش است تا شايد انسان را از كارش منصرف كند. خداوند متعال در اين باره در آيه 268 سوره بقره مى فرمايد: «اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلا وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ» شيطان، شما را ]به هنگام پرداخت انفاق [ وعده فقر و تهيدستى مى دهد ]و از بينوايى مى ترساند[ و به كارهاى زشت وا مى دارد، در حالى كه خداوند وعده آمرزش و فزونى به شما مى دهد و خداوند قدرتش وسيع و ]به همه چيز [ داناست.

شيطان به راههاى گوناگون وسوسه مى كند; مثلا مى گويد: «آينده نگر باش، به فرزندانت بينديش. زمان پيرى خود را در نظر داشته باش و سرمايه و دارايى ات را براى آن زمان حفظ كن» و مطالبى از اين قبيل، تا انسان را از انفاق منصرف كند. در مقابل، خداوند هم وعده مغفرت و آمرزش مى دهد و هم وعده بازگشت بيشتر اين مال انفاق شده.

اين كه در ميان مردم معروف است كه هنگام پرداخت انفاق، شيطان به دست انسان آويزان مى شود و نمى گذارد انفاق انجام شود، اشاره به همين آيه شريفه است.

قابل توجّه است كه در سراسر قرآن، كلمه «فقر» تنها در همين آيه به كار برده شده است (30) و در آن هم به شيطان نسبت داده شده است.

مگر زمانى كه جنينى بيش نبودى و در ظلمات سه گانه شكم مادر به سر مى بردى، جز خدا چه كسى به تو روزى مى داد؟ همان خدا به تو در زمان پيرى و ناتوانى و به فرزندان تو روزى خواهد داد.

يكى از بزرگان در اين مورد به زيبايى مى فرمايد: «براى آينده فرزندانم كارى نمى كنم; چون اگر آنان ولىّ و دوست خدا باشند، خداوند دوست خود را به خودش وانمى گذارد و رهايش نمى كند و اگر دشمن خدا باشند، من چرا به دشمن خدا كمك كنم؟»

4ـ صدقه آشكار يا پنهان

از آيات و روايات مى توان نتيجه گرفت كه صدقه، عملى پنهانى است و بهتر است كه مخفيانه انجام شود. ولى گاه به عنوان ثانوى، انفاق آشكار بهتر است.(31)

اين مطلب به خوبى در آيه شريفه 271 سوره بقره، بيان شده است: «اِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِىَ وَ اِنْ تُخْفُوها وَ تُؤتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُو خَيْرٌ لَّكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ» اگر آشكارا صدقه دهيد، كارى نيكوست و اگر در نهان به بينوايان انفاق كنيد، نيكوتر است و گناهان شما را مى زدايد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است.»

5ـ اولويّت بانيازمندانى است كه اظهار نياز نمى كنند

قرآن مجيد فقرا و نيازمندانى را كه درخواست كمك نمى كنند، نيازمند حقيقى مى شناسد و آنان را در دريافت صدقات شايسته تر و اولى تر مى داند. خداوند متعال در آيه 273 سوره بقره چنين مى فرمايد: «لِلْفُقَراءِ الَّذينَ اُحْصِرُوا فى سَبيلِ اللّهِ لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِى الاَْرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ اَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النّاسَ اِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْر فَاِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ». ]انفاق و صدقات شما[ از آن نيازمندانى است كه در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند و ]به خاطر اطاعت از حق همچون شركت در جهاد و آوارگى از موطن و سرزمين خويش[ نمى توانند كارى در پيش بگيرند ]و روزى به دست آورند[ و از شدّت خويشتندارى، هر كه از حال آنان با خبر نباشد، مى پندارد كه توانگرند; امّا آنان را از چهره هايشان مى شناسى كه هرگز به اصرار چيزى از مردم نمى خواهند و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است.

فقرايى با اين عزّت نفس و آبرومندى، در دريافت صدقه و انفاق، سزاوارترند. به ويژه در اين ماه مبارك كه كارهاى عادى مؤمن در آن عبادت محسوب مى شود، چنين طاعتى تا چه حد ارزشمند و والاست. بخصوص كه يكى از فلسفه هاى روزه احساس نياز نيازمندان و رسيدگى به حال و وضع فقراست.(32)

پاورقى:‌


1- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 22، حديث 3.
2- با توجّه به حكومت معاويه و طرفدارى ظاهرى مردم از او، به نظر مى رسد كه دلهاى بيشتر مردم با خاندان رسول اللّه (صلى الله عليه وآله) بود و شايد هدايايى نيز خدمت آن بزرگواران تقديم مى شد كه اين انفاق از محل آنها بوده است.
3- بحار الانوار، جلد 43، طبع بيروت، صفحه 348.
4- اين نوع سلام كردن كه متأسّفانه ناخواسته و از روى جهالت در بين بعضى از مسلمانان نيز رواج دارد، نوعى نفرين و طلب مرگ براى مخاطب است.
5- منظور مرگ هاى دلخراش و بد منظر است; مانند سوختن در آتش، تكّه تكّه شدن در تصادفات و مانند آن.
6- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 9، حديث 3. روايات ديگرى نيز به همين مضمون در اين باب آمده است.
7- براى توضيح بيشتر درباره نعمت هاى جسمانى و روحانى بهشت ر.ك. «تفسير پيام قرآن» جلد 6، صفحه 227 به بعد.
8- بحار الانوار، چاپ بيروت، جلد 67، صفحه 186.
9- نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 237.
10- اين آيه شريفه (265 سوره بقره) شاهد ديگرى است در بحث مربوط به مثل ششم درباره اين موضوع كه منظور از مثل (مثل ششم) مال انفاق شده نيست، بلكه شخص انفاق كننده است. چه در اين آيه شريفه به صراحت، شخص انفاق كننده به باغ و بوستان تشبيه شده است.
11- كلمه «جنّت» از كلمه «جنّ» گرفته شده است كه به معناى «پوشش» است. بدين جهت باغ را جنّت گفته اند كه درختان آن، زمين را مى پوشاند. بنابراين، هر باغى جنّت نيست و نيز «جِنّ» را به واسطه آن كه موجود نامرئى و مخفى و پوشيده است بدين نام مى خوانند. همچنين «مجنون» را به اعتبار پوشيده و بى كار شدن عقل، بدين نام مى نامند.
12- چنين تعبيرى در سوره رعد، آيه 22; سوره نساء، آيه 39; سوره فاطر، آيه 29 و آيات متعدّد ديگرى نيز آمده است.
13- ميزان الحكمه، باب 1587، حديث 7603. در همين باب روايات ديگرى وارد شده است كه براى هر چيزى زكاتى معيّن كرده است، در روايتى آمده است «خداوند براى هر جزيى از اجزاى موجودات زكات واجب كرده است حتّى براى هر موى بدن و هر لحظه زندگى. و همچنين تعابير هولناكى درباره «مانع الزكاة» آمده است كه در بعضى از آنها، «مانع الزكاة» به سارق و در بعضى ديگر هم به كافر تعبير شده است. در روايات ديگر عذاب هاى وحشتناكى براى اين افراد بيان شده است. براى آگاهى بيشتر ر.ك. ميزان الحكمه، باب هاى 1580 تا 1582.
14- از جمله اين ابتكارات، تشكيل و سازماندهى گروه هايى است كه در مناطق محروم و به ويژه مرزى به اقدامات دينى، فرهنگى از جمله ساخت مدرسه، مسجد، درمانگاه و... مشغول شوند. اين گروه ها مى توانند خنثى كننده تهاجمات فرهنگى دشمنان اسلام به ويژه «وهّابّيت» باشند.
15- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 9، حديث 1.
16- منظور از هدايت تشريعى به زبان ساده، آيات قرآن مجيد و وحى الهى و سخنان و سنّت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)مى باشد و مراد از هدايت تكوينى، امدادهاى ناپيداى الهى است كه به طور ناخودآگاه قلب و روح انسان با ايمان را هدايت مى كند.
17- خداوند در آيه 56 سوره ذاريات مى فرمايد: «و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون» جنّ و انس را جز براى پرستش خود نيافريده ام.
19- ميزان الحكمه، باب 1994، حديث 9316.
20- سوره مؤمنون، آيه 100.
21- براستى معظّمٌ له خدمات فراوانى كرده اند مانند: احياى حوزه هاى علميّه شيعه، احداث نزديك به هزار مسجد در كشور و مرمّت بناهاى دينى، تجديد چاپ كتاب هاى ارزشمند از ياد رفته علماى گذشته، اقدام زيركانه فرستادن نماينده به دانشگاه الازهر مصر و اعلام آن مركز بزرگ اسلامى كه: «شيعه مانند ديگر مذاهب اسلامى است و مسلمانان مى توانند طبق آن عمل كنند» و خدمات مهم و فراوان ديگر.
22- بحار الانوار، جلد 13، صفحه 432.
23- سوره آل عمران، آيه 92.
24- احقاق الحق، جلد 10، صفحه 401 (به نقل از كتاب «مظهر ولايت»، صفحه 269).
25- اين داستان بطور مفصّل، در ذيل آيه 55 سوره مائده، در تفسير نمونه، جلد ششم، صفحه 422 آمده است.
26- بحار الانوار، چاپ بيروت، جلد 40، صفحه 324.
27- وسائل الشّيعه، جلد 6، صفحه 303.
28- سوره بقره، آيه 263.
29- وسائل الشّيعه، جلد 6، صفحه 303.
30- ديگر مشتقات كلمه «فقر» چهارده بار در قرآن به كار رفته است.
31- در موارد زير انفاق آشكار رواست: براى تشويق ديگران به دادن صدقه و پرداخت انفاق، يا براى زنده نگهداشتن سنن اسلامى در حالتى كه اگر همه مسلمانان انفاق پنهانى كنند، ممكن است متّهم به ترك انفاق و صدقه شوند و يا براى تعظيم شعائر دينى و... .
32- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب وجوب الصوم، باب 1، حديث 1، 3، 4 و 5.