تقديم به:
* ثقل اصغر، تالى تلوِ ثقل اكبر،
اهلبيت پيامبراكرم، ائمهى معصومين عليهمالسلام
پيش نوشتار
آنچه پيش روى شما قرار دارد، دربارهى "جدل و استدلال" يا "گفتمان"(1)
است كه بحث درسى رشتهى علوم قرآن و حديث، در دانشكدهى علوم قرآنى قم، وابسته به
سازمان اوقاف و امور خيريه مىباشد.
دربارهى جدل و استدلال تحقيق جامعى صورت نگرفته؛ اگر هم بحثى مطرح شده، بطور
پراكنده يا بسيار ناچيز بودهاست. رجاى واثق دارم كه محققان علوم قرآنى آستين همت
بالا مىزنند و در اين باره كمبودها را جبران خواهند كرد.
آنچه در اين جزوهى بسيار ناچيز مطرح شده فتحِ بابىاست تا بتوانيم در راه
انجام وظيفه، توفيقى بدست آورده، قدمى براى شكوفايى علوم آل محمد
صلىاللهعليهوآله و قرآن برداريم.
فصل نخست، در بارهى معناى لغوى و اصطلاحى جدل ، نظر كارشناسان بزرگ لغت و تفسير
و پيرامون نظر قرآن نسبت اين واژه با استناد به آيات، بحث شده؛ در فصل دوم، به
انواع و روش جدل و استدلال قرآن پرداخته و فصل سوم را، براى حسن ختام، جهت آموزش و
فراگيرى استدلال، به چند بحث مورد نياز و كاربردى اختصاص دادهايم. گرچه مىشد در اين باره قلمفرسايى كرد و مطالب بسيارى را ارائه داد امّا در علم كلام
كه جايگاه اصلى اين نوع استدلالهاست در حد نياز مباحثى آمده و تكرار آن بر دانش ما
نمىافزايد.
به دنبال هر فصل سؤالاتى آورده شده، كه دانشجويان محترم را بيشتر به اين بحث
آشنا نمايد. در پايان، فهرست آيات، احاديث و منابع آمدهاست.
در ترجمهى آيات، از ترجمهى آيةالله مكارم شيرازى استفادهشده كه با پوزش،
گاهى در آن تصرف كردهايم.
اين جزوه، در يك ترم تحصيلى براى دانشجويان عرضه گرديد. ان شاءالله در راه
شكوفاتر شدن "ثقل اكبر" يعنى كتاب آسمانىمان قرآن، مورد توجه حضرت حجةابن الحسن
العسكرى عليهالسلام قرار گيريم.
با درود به روان شهدا و امام شهيدان، خمينى كبير(ره).
نصرتالله جمالى
قم مقدسه
آذر 1379
فصل اول
جدل در لغت و تفسير
ابتدابه كتابهاى لغت در بارهى جدل، مراجعه مىكنيم تا معناى دقيقِ اين كلمه را
دريابيم؛ سپس به كتابهايى كه واژههاى قرآنى را مورد بحث قرارداده، مىپردازيم و
در آخر هم ديدگاه قرآن را با استفاده از جدلِقرآنى خواهيم ديد.
جَدَل، يعنى چيزى را محكم تاباندن(2). مثل طناب كه از لايههاى نازكِ
چندين رشتهى نخ تشكيل شده و باتابيدن آنها به يكديگر، ريسمانِ محكمى پديد مىآيد
كه كمتر مىتوان آن را از هم گسست. جَدَل در سخن نيز چنين حالتى را دارد كه از
مجموعهاى كلماتِبجا و درست، به همپيوسته و در كلّ، گفتار و كلامى محكم و متقن
بوجودمىآورد.
اساس البلاغه
اين كتاب معناى اصلى جَدَل را ـ همانند ديگران ـ با مثال "حبل" يا "ريسمان" و
"طناب" آورده كه محكم تابيده شدهباشد(3).
جَدل، جِدل، كُلُّ عَظمٍ مُوَفَّر: هراستخوان كامل محكم (استخوانهاى قوىِ بدن)
را گويند.
جَدَل ولدُ النّاقة و الظّبيّة: بچه شتر (حاشى) يا بچه آهو و ... توانا شدند.
جَدْلَة: دسته هاون.
جَدَل: شدت دشمنى، توانايى و مهارت در دشمنى، گفت و گو و مناظره.
جَدل: الصَّرع: به زمين زدن، انداختن چيزى بر زمين. الازهرى: الكلام المعتمد:
ازهرى گويد: جدل، سخن قابل اعتماد است. (يعنى سخن مستدل)
جَدَل : مقابلة الحجّة بالحجّة: جدل: دليل، در مقابل دليل آوردن است. المجادلة:
المناظرة و المخاصمة: مجادله، مناظره و دشمنى كردن با يكديگر است. (ج2،ص211)
مجمعالبحرين: جَدَلتُ الحبل اي فَتَلتُهُ محكما: حبل را جدل كردم يعنى ريسمان
را محكم بافتم. از مجموع گفتار صاحب مجمعالبحرين معانى ذيل را برداشت مىكنيم:
الف ـ دليل آوردن: جادِلهم بالَّتي هِيَ أحسن: (سورهى16/آيهى 125) اي حاجِجهم
بالتي هي احسن. من الجَدَل و هي مقابلةُ الحُجّة بالحجّة»: رويارويى با دليل (دليل
در مقابل دليل آوردن)،از انواع جدل است.
ب ـ ستيزهجويى: و من الجدل و هو اَلَدَّ في الخصومة: يكى ديگراز جدلها اين است
كه او در دشمنى، سرسختى نشان داد.
ج ـ دفاع: يَومَ تَأتي كُلُّ نفسٍ تُجادِلُ عَن نَفسِها (16/111) اي تأتي كل
انسان يجادل عن ذاته لا يَهُمُّه غيرَها، كلٌيقول نَفسي نَفسي: هر انسانى در آن
روز (قيامت) از خودش دفاع مىكند و به غير خود نمىپردازد، فقط خود را منظور
مىدارد.
د ـ دليل و عذر آوردن(عذر و بهانهتراشى): و معنى المجادلة: الاحتجاج عنها و
الاعتذار لهابقولهم: هولاء أضَلّونا و نحو ذلك: مجادله يعنى اين كه دليل مدافعانه
مىآورد و عذر خود را در اين دفاع، بيان مىكند؛ مثل اينكه مىگويد: اينها عامل
گمراهى ما شدند ...
ه ـ سوگند در ايامِ حج و مراء كردن (با خدمتگزاران و همراهان كشمكش لفظى داشتن،
بگومگو كردن از روى عناد يا هجو و مسخرهكردن آنانكه باعث رنجيده خاطر و غضبناك
شدنِطرف مقابل شود):«لا جِدالَ فيالحجّ (2/197): اي لا مِراءَ مَع "الخَدَمِ" و
"الرِّفقَةِ" فيالحج ...» و فيالحديث «الجدال فىالحج هو قول الرّجلِ لا وَاللّهِ و
بَلى واللّهِ». مجمعالبيان ذيل آيه روايتى را آورده كه منظور از جدل «"لا والله"،
"بلى والله" صادقا كان او كاذبا» و از قول مفسران آورده كه منظور از "جدل": "مراء"،
"فحاشى"، "لجاجت" و "خشمناك شدن بر ديگران، از روى خصومت" است.)
و ـ گفت وگو براى رسيدن به هدفى : يُجادِلُنا في قَومِ لوطٍ (11/74) يعنى
ابراهيم در باره قوم لوط گفتوگوكرد.
ابراهيم: اگر 50 نفر باشند آنها را هلاك مىكنيد؟
گفتند: نه.
ابراهيم: اگر 40 نفر باشند آنها را هلاك مىكنيد؟
گفتند: نه.
تا اينكه ابراهيم از افراد كم كرد و رسيد به يك نفر، آنها گفتند: نه. پس گفت:
لوط در بين آنهاست.
گفتند: ماآگاهتريم دربارهى كسى كه بين آنان است : قالوا نَحنُ اَعلَمُ بِمَن
فيها لَنُنَجِّيَنَّه و أهلَهُ (29/32). انواع مجادله: قبيحٌ و حسنٌ و أحسنٌ. فما
كان لتبيين الحق من الفرائض فهو أحسن. و ما كان لغير ذلك فَحَسَنٌ. و ما كان لغير
ذلك فقبيحٌ:مجادله بر سه قسم، حق واجب را بيان كردن، مجادلهى عالى؛حق غير واجب،
مجادلهى خوب؛ و غير حق، مجادلهى قبيح است. (مجمع البحرين 6جلدى كه بر اساس حرف
آخركلمه تنظيم شده.)
«مراء، از "مَرى"، به معناى "دوشيدن"، "انكار كردن"، "خصومت"، "كشمكش" ـ كش و
مكش ـ ، "داد و بيداد" است». (اساسالبلاغه).
مرحوم سيد عبدالله شُبّر، در «كتاب الاخلاق» مىفرمايد: «مراء عبارت از آن است
كه كسى فقط براى اظهار زيركى خويش و تحقير ديگرى به سخن كسى اشكال كند تا نقص و خلل
آنرا اظهار نمايد و مجادله عبارت از مرايى است براى اظهار و تقرير عقيده باشد.»
ترجمهى محمد رضا جباران، ص 225، انتشارات هجرت، قم، 1380.
جَدَلَ الحَبلَ: فَتَلَهُ: "رسن" يا "طناب" را "محكم بافت" يا "تاباند".(4)
جادَلَ يُجادِلُ مُجادلةً و جِدالاً در موارد مختلف به حسب مقام، معانى مختلف
دارد از جمله: به نزاع و پيكار برخاستن، دفاعكردن، جانبدارىكردن، عقيده خود را
ثابت كردن و حرف خود را به كرسى نشاندن ، دليل، مقابل دليل آوردن، مباحثه و گفت و
گو در مسألهاى و... كه هر يك از طرفين بخواهد رأى خود را به مخاطب بقبولاند. گاه
جدال در امر باطل است كه حق را بپوشاند و گاه در امر حق است كه حق را آشكار و باطل
را از بين ببرد و مقام و مورد مراد را معين كند». نكاتى چند پيرامون بحث اين كتاب
قابل ذكر است:
اگر دقت كنيم اولين معنايى كه در بارهى «پيكار و ستيزه» به ذهن مىرسد، جنگ و
قتال است، نه گفتار جانبدارانه؛ مگر اينكه بگوييم پيكار و ستيزه، در فارسى معناى
گستردهترى از جنگ دارد كه بعيد است بدون قيد، چنين معنايى را برساند. راجع به
معناى «دفاع كردن»، قبلاً اشارهكرديم؛ بقيه معانى مذكور، قابل قبول مىباشد اما
آنچه از همه آنها بدست مىآيد: «گفتارِ محكموقوى پيرامون موضوعى، در مقابل طرف
ديگر، بهطورِ استدلالىاست»؛ البته سخن استدلالى و داراى استحكام از ديدِ گوينده،
نه از نظر شنونده؛ زيرا شنونده ممكن است در مقابل، كلام متقن و محكمترى بر او وارد
كند و چيره شود. بايد گفت بدون زمينهى فكرى جدل در منطق ارسطويى، به بعضى از معانى
كه اين كتاب آورده، نمىتوان رسيد.
معناى مجازى آن را اِمرَأَةٌ مَجدولَةُ الخَلق: "بانوى خوش اندام" گرفته كه با
واژهى قَضيفة: "باريك اندام" آوردهاست. در وجه مجاز آن مىتوان گفت، قَضيفة ربطى
به محكم بودن چيزى ندارد ولى آنچه معناى مجازى را با اصلى پيوندمىدهد، "استحكامِ
وجودى"، بر اثر "تابيدن" مىباشد كه مانندِ درستكردنِ طناب، وقتى لايهها و
رشتههاى آنرا به هممىتابانند، از ضمختى به حالت باريكىِ توأم با محكمشدن
مىرسد.
معجم مقاييس اللغة
جَدَل: هو من باب استحكام الشيء في استرسالٍ يكون فيه و امتداد الخصومة و مراجعة
الكلام: جدل يعنى محكم كردن آن قسمت از چيزى كه سست و ضعيف است؛ ادامهى دشمنى و
برگرداندن سخن كسى (پاسخ دادن).
جَدَلَ الحَبُّ في سنبلة: قَوِيَ: دانه در سنبله محكم،قوى و پُر گرديد.(5)
بهتر است براى استنباط معناى حقيقى جدل در قرآن، ذهن خود را از جدل اصطلاحى در منطق خالى كنيم تا بتوانيم به معناى جدل كه «محاوره يا گفت وگوى
قانع كننده يا با دليل، از يكى از دو طرفِ صحبت ، يا دو گروه با حالتى حق به جانب،
دربارهى يك موضوع است»، برسيم و بگوييم:
«گفتارى مستدل، در مقابل گفتار بادليلِ هم صحبت خود،در بارهى موضوعى مشخص»، يا
«سخنى غيرِ استدلالى، در مقابل گفتار مستدلِ ديگرى، در بارهى مطلبى خاص»، يا
«بالعكس» و يا «گفتار توجيهگرايانهى عملكِرد خود، در مقابل طرف ديگر».
آنچه بطور مسلم روشن است ،در مناظره و گفتار دو طرفه، چون يكى از آنان بحث را
مىبازد ـ اگر خويشتندار و حليم نباشد، ـ ممكن است نسبت به طرف مقابل خود، خشمگين
شود.(6) ـ اين نكته در لا جدالَ فِي الحَجّ مورد توجه قرار گرفته است.
بعدا در اين باره به تفصيل سخن خواهيم گفت. ـ
مفردات راغب
جدل :الجدال المفاوضةُ على سبيل المنازعةِ و المغالبةِ؛ و أصلُهُ مِن جَدَلتُ
الحبل اي أحكَمتُ فَتلَهُ...: جدال، «گفتوگو با روشى ستيزهجويانه» است كه هر يك، دنبال غلبه يافتن بر ديگرى مىباشد. جدال، چون از
«جدل ـ طناب را محكم تاباندن ـ» گرفته شده، مثل اين است كه هر يك از جدال كنندگان،
ديگرى را در بحث مىپيچاند تا از رأى و نظر خود برگرداند.
چند آيه از آيات مورد استناد او را مىآوريم :
ـ جادِلهُم بِالَّتي هِيَ أحسَنُ [125نحل].
ـ قَد جادَلتَنا فَأكثَرتَ جِدالَنا[32هود].
ـ وَ كانَ الانسانُ أكثَرَ شىءٍ جَدَلاً[54كهف].
ـ يُجادِلُنا في قَومِ لوطٍ [74هود].
ـ لا جِدالَ فيالحجّ [197بقره].
ملاحظه مىفرماييد مفردات نيز، جدال قرآنى را با جدال منطقى و مراء مترادف
دانسته، كه دربارهى آن سخن خواهيم داشت.
اكنون به چند كتاب تفسيرى مراجعه مىكنيم تا معناى جدل را بهتر دريابيم و از جدل
منطق(7) فاصله گيريم كه دچار انحراف و "تفسير به رأى" نشويم و بتوانيم
با ذهن خالى، جدلِ قرآن را درك كنيم:
مجمعالبيان
در ذيل آيهى«قالوا يا نوحُ قَد جادَلتَنا فَأكثَرتَ جِدالَنا... » (8)
به معناى لغوى «جدال» و «مجادله» پرداخته و مىگويد: «مقابله كردن به وسيلهى دليل
يا شُبهه است كه خصم را از روشش برگرداند. فرق بين "حِجاج" و "جدال" اين است كه
هدفاز"حجاج"، آشكار كردن حجت و دليل است ولى مقصود از "جدال"، برگرداندن از عقيده مىباشد».
وقتى به معناى آيه پرداخته، "جادَلتَنا" را "خاصَمتَنا و حاجَجتَنا": ـ «با ما
دشمنى ورزيدى و احتجاج كردى» ـ گرفتهاست.(9)
مرحوم طبرسى در كتاب "جوامعالجامع" ذيل همين واژه در آيهى سورهى هود، فقط
"حاججتنا" را به عنوان معنا آورده و از "خاصمتنا" چشمپوشى كردهاست.
نظر خود را دربارهى آن، به بحث بعدى، پيرامون "مفردات راغب" ـ راجع به
آياتِمربوط به حضرت نوح ـ، موكول مىكنيم.
تفسير القرآن العظيم
ابن كثير از علماى قرن هشتم نيز مانند مرحوم طبرسى "جادلتنا" را "حاججتنا":
احتجاج كردى، دليل آوردى، معنا كردهاست.(10)
در ذيل آيهى «... لا جدال في الحج...» ـ (بقره/197) ـ آوردهاست: «دو قول در
بارهى جدال داريم؛ يكى مجادله در ايّام حج در بارهى مناسك حج ... يكى ديگر مراد
از جدل در اينجا مخاصمه و دشمنى با يكديگر است. از ابن جرير طبرى آورده،كه ابنعباس
گفت: ... المِراءُ تُماري صاحبَك حتّى تُغضِبَه: جدالى در حج نيست، يعنى مراء كردن
كه رفيقت را بهوسيلهى آن غضبناك كنى. با سند ديگرى از ابنعباس آوردهاست: "لا
جدال في الحجِّ"، المراءُ و المُلاحاةُ حتّى تُغضبَ اخاك و صاحبَك فَنَهَى اللّهُ
عن ذلك: جدال در حج نيست، يعنى مراء و بذلهگويى (مسخرهكردن) و شوخى كردن تا جايى
كه برادر و رفيقت را به خشم آورى».(11)
همانطوركه ملاحظه مىشود، مقصود از جدال، در اينجا نيز گفتوگو با ديگرى برسر
مطلبى فهميدهمىشود ولى نوع گفتار، حالت كينهورزى دارد كه عامل خشم ديگرى يا خُرد
كردن طرف مقابل مىشود. به عبارت ديگر، جدال در حج: گفتار «خشمآفرين» يا «نابودگر
شخصيت ديگران» است كه به نظر خود گوينده، حالت استدلالى هم دارد.
اين معنا در فارسى رساتر از معناهاى ديگر بهنظر مىرسد كه حالت «بگومگوى دو نفر
با هم دربارهى چيزى» را مىرساند.
الميزان
در ذيل آيهى 32 سوره هود كه "جادلتنا" دارد، مىفرمايد:
«"حِجاج"، "حُجة" يعنى پاسخ مستدل و احتجاج آوردن، بگومگو؛ آن جناب قوم خود را
به توحيد مىخواند و به فنون مختلف مناظره و احتجاج تمسك مىجستهاست بطورى كه
تمامى بهانهها و عذرهاى آنان را قطع نموده و حق را براى آنان چون روز آفتابى، روشن
كردهاست».(12)
اين مىشود مجادله. مجادله در اينجا يعنى گفتار مستدلى پيرامون مطلبى كه ديگران
در بارهى آن اظهار نظر مىكنند و نغمهى مخالفت سر مىدهند.
فى ظلال القرآن
در ذيل آيهى 197 بقره مىگويد:
«الجدال: المناقشة و المشادّة حتى يغضب الرجل صاحبه»:(13) جدال، عبارت
است از: مناقشه (بحث و استدلال، كه هر يك، براى ديگرى نقشه بكشد، منتهى نقشهى سخنى نه تصويرى)، «يك و دو كردن»، «بگومگو كردن» يا
«مباحثه يا مناظره با يكديگر» بهطورى كه همصحبت خود را خشمگين نمايد.
در بارهى "جادلتنا" در سورهى هود مىگويد: «و عند هذاالحد كان المَلَأ من قوم
نوح قد يئسوا من مناهضة الحجة بالحجة ...»(14): وقتى سخنان نوح به اينجا
رسيد، ملأ قوم نوح از اقامهى استدلال، در مقابل دليل و برهان نوح مأيوس شدند».
ملاحظه مىشود، "سيد قطب" نيز «مجادله» را «دليل و حجت» معناكردهاست.
المنار
در ذيل آيهى 32 هود، "جادَلتنا" را "خاصَمتنا و حاجَجتنا" (15) يعنى
دشمنى كردن و دليل و برهان آوردن گرفتهاست.
جدل از منظر قرآن
از مجموع آنچه تاكنون پيرامون واژهى «جدل» مطرح شد به اين نتيجه مىرسيم كه
«چيزى را محكم و قوى كردن»، معناى اصلى آن است و در اصطلاح به «سخن توأم با برهان و
استدلال» يا «بگو مگوى عادى كه حداقل يك طرف صحبت، گفتارى جانبدارانه يا قانع
كننده، در مقابلِ طرف خود، پيرامون موضوعى دارد»، مىگويند و ممكن است، براى متقن
نشان دادن گفتار خود، به سوگند قابل قبول، براى طرف مقابل نيز متوسل شود.
آنجا كه از واژهى «جدال» استفاده مىشود، علاوه بر معناى اصطلاحى، معناى مجازى
هم به خود مىگيرد يعنى: «گفتارى كه عامل اختلاف مىشود و كوبيدن ديگرى را
مىرساند.» مثل مسخرهكردن، هجوكردن و يا زورگويى در گفتار. به همين جهت در فرهنگ
اسلامى «مراء» را «جدال» گويند.(16)
نكتهى قابل ذكر در اينجا، ايناست كه همهى لُغَويان و اكثر مفسران، طرفِ
مقابلِ در حالِ گفتوگو را با واژهى «خصم» و به پيروى از آنان، در زبان فارسى نيز
معادل آن، كلمهى «دشمن» بكار مىرود ـ همانطور كه قبلاً گفتيم ـ اين هم برگرفته
از منطق ارسطويى است و خود به خود در روح و روان انسان تأثير مىگذارد تا طرف
مناظره يا گفتوگو را دشمن خود فرض كند، اگرچه برادر دينىاش باشد! در حالى كه دو
گروه، يا دو نفر انسان عاقل و مؤمن نبايد با اين ديدگاه و روحيه، در مناظره يا بحث،
دربارهى موضوعى با يكديگر روبرو شوند.
***
حال براى تكميل بحث، ابتدا به آيات سورهى هود كه مجادلهى نوح و قوم او را بيان
مىكند، مىپردازيم تا نظر قرآن را پذيرا شويم و از جدل ارسطويى فاصله گيريم:
مجادلهاى كه مخالفان نوح مىگويند چيست؟ نوح به سخنان غير منطقى جبههگيران در
مقابل خود پاسخ مىگويد. او آمد تا مردم را به يگانه پرستى دعوت كند و «نَذيرٌ
مُبين»: "بيم دهندهى آشكار" يا "آگاهىدهِ روشنگر" باشد تا "عبادت غير خدا را رها
كنند و به فرمان خدا گردننهند" و از روى مهر و محبت كه من «نگران شما هستم،
مىترسم عذاب روز دردناك، شما را فراگيرد»،(17) بيان نمود. سپس مَلَأ(18)
قوم كفر پيشهى او در صدد پاسخ برآمدند «تو هممثل ما آدمى» يعنى برترى نسبت به ما
ندارى كه چنين ادعايى كردى و بگويى «نذير مبين» هستم و... . «اينها هم كه گرد تو
جمع شدهاند، اراذل سادهلوح ما هستند و هيچ فضيلتى بر ما نداريد و گمان مىكنيم شما دروغگو هستيد.»(19)
باز نوح زبان به سخن مىگشايد و در پاسخ به گفتهى آنان از خود دفاع مىكند به
آنها نمىگويد كه چه دروغى به شما گفتهام، يكى از آنها را بازگو كنيد. پاسخ او
دربارهى آن قسمت از سخن آنهاست كه گفتند: «تو هم بشرى مثل ما هستى و برترى نسبت به
ما ندارى (يعنى پيامبر نيستى)». نوح در صدد اثبات برترى خود نسبت به آنها از جنبهى
پيامبرى برمىآيد:
«اى قوم من! «أرَأيتُم»: آياديديد كه بر دليل روشنى از طرف پروردگارم بودم واز
نزد او رحمتى به من داده شده است ولى از شما پنهان بوده آيا شما را مجبور به
پذيرفتن آن نمايم در حالى كه شما از آن متنفريد؟»(20) در توضيح آيه بايد
گفت، نوح مىخواهد بگويد: خداوند دليل و برهانى به من داده كه شما آن را نديدهايد
اگر ديده بوديد هم، نمىتوانستم شما را مجبور به قبول آن كنم.
ملاحظه مىشود كه در رد سخن آنان، كلام نوح مستدل و دندانشكن است.آيهى بعد
مطلب جديدى را در بردارد كه شما فكر نكنيد «من در مقابل كارى كه انجام مىدهم از
شما پاداش مىخواهم.» خير اينطور نيست از شما چيزى نمىخواهم، «دستمزد من با
خداست.»
نكتهى ديگر اين كه پيروان مرا اراذل مىخوانيد و از من مىخواهيد آنان را «از
خود طرد كنم»، تا شما ايمان آوريد! بدانيد كه «مؤمنان رانمىتوانم طرد كنم، آنان
پروردگارشان را ملاقات مىكنند.» از من نزد خدا شكايت مىبرند لذا نمىتوانم
خواستهى شما را برآورده كنم.
نوح ادامه مىدهد: «شما را گروهى ناآگاه مىبينم.»(21) اگر آگاه
بوديد، از من نمىخواستيد تا آنان را از خود برانم. «اگر طردشان كنم، چه كسى در مقابل خدا،
مرا يارى مىكند؟ آيا متوجه نيستيد؟»(22) «من كه نگفتهام گنجينههاى خدا
را دارم (تايك برترى براى خود فرضكنم و در مقابل، شما انكار كنيد و بگوييد، فضيلتى
بر ما ندارى)؛ من كه علم غيب ندارم(تا از اطرافيان خود با خبرباشم)؛ من نمىگويم
فرشتهاى هستم (تا شما بگوييد خير تو بشرى مثل ما هستى) و (مانند شما)، به آنهايى
كه از ديد شما رذل و خوار هستند، نمىگويم هرگز خدا به آنها خيرى نداده؛ خداوند
مىداند در وجود آنان چه هست. (اگر من هم مثل شما باشم) در آن صورت از ستمكاران
خواهم بود.»(23)
وقتى سخنان مستدل نوح به اينجا رسيد و پاسخ گفتار و انديشهى ناپختهى آنان را
داد، آنها جواب منطقى كه نداشتند، فقط «گفتند: "اى نوح با ما خيلى مجادله كردى (ما
پيرو تو نخواهيم شد) اگر راست مىگويى، آن عذابى را كه وعده دادى بر ما بياور".»(24)
نوح باز هم در مقابل آنان ساكت نشد و «گفت: "اگر خدا بخواهد برشما مىآورد و قادر
به مقابله با آن نخواهيد بود".»(25)
اين نوع گفتار منطقى و مستدل را قرآن "جدال" مىگويد، نه سخنى كه فقط براى فتيله
پيچ كردن طرف مقابل باشد، بلكه قرآن از روى استدلال به موضوعىمىپردازد. به عبارت
ديگر، قرآن «گفتارى "مبرهن"، "جامع و مانع"، دربارهى موضوعى را كه سخن مقابل
خدشهاى بر آن وارد نكند، جدال گويد و اين معناى اصطلاحى آن است كه به معناى اصلى
جدل نزديك است.»
در ضمن روشن شد، اين معنا با مراء و با آنچه راغب اصفهانى مىگويد، تفاوت دارد و
نبايد با جدال قرآنى يكى گرفته شود كه بى تأثير از جدل، در منطق ارسطويى نيست(26)
؛ البته مىگويند در قرآن به مراء با لفظ جدال اشاره شده كه در آيهى «لا جدال
فيالحج» آمده؛ ممكن است، اين معناى مجازى جدال، يا نوع سخيف و ناپسند آن، يا
مرتبهاى از مراتب جدال باشد كه هرنوع، يا تمام مراتب آن، در حج، ممنوع شدهاست. با
توجه به آيات ديگر ـ نه آيهى مذكور ـ در جدال قرآنى حيلهگرى و ستيزهجويى نيست
بلكه گفت و گوى دو طرفه، با دليل و برهان، در موضوع واحدى است. چون پيامبران از روى
ستيزهجويى و خصومت با مردم وارد گفتوگو نمىشدند بلكه بنا به فرمايش قرآن ـ از
زبان هود ـ اُبلِّغُكُم رسالاتِ ربّي و أنَا لَكُم ناصِحٌ أمين (27):
«پيامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و من برايتان دلسوزى امين هستم.»
حتى در مجادلهى نوح با قوم او آمده كه حضرت نوح به آنان گفت:
... لا يَنفَعُكُم نُصحي ... : (28) «نصيحتهاى دلسوزانهى من برايتان
سودى ندارد.» در جاى ديگرى نيز مىگويد:
ـ اُبَلِّغُكُم رِسالاتِ رَبّي و أنصَحُ لَكُم ...(29)
جدال نوح در اين آيات «نُصح»، يعنى سخنانى از روى دلسوزى و مهربانى است. نصيحت
در لغت، به «فعل و قولى كه صلاح يار در آن باشد» گفته مىشود.(30) تا
انسان دلسوز و مهربان نباشد، سخن به صلاح همصحبتِ خود نخواهدگفت، لذا در جدال
پيامبران، خصومت و ستيزهجويى نيست. حالت خصومت را از غير پيامبران، براى افراد
بشر، در جدال بين آنان، نمىشود ناديده گرفت ولى اينكه اصل در جدال، خصومت و
ستيزهجويى باشد فقط در يك صورت مىتوان پذيرفت؛ آنهم اينكه بگوييم: از ديد
ديگران كه پيامبران را ناصح امين نمىدانستند، آيات و استدلالهاى آنان را براى خود
گفتارى ستيزهجويانه براى غلبه كردن بر خصم تلقى مىكردند.
غير پيامبران اين حالت جدال را دارند كه با حيله و نيرنگ، از درِ ستيزهجويى
براى غلبه بر حريف مقابل، وارد شوند. همچنانكه در آياتى از قرآن اين حالت را
مشاهده مىكنيم:
ـ ... و اِنَّ الشَّياطينَ لَيوحُونَ اِلى أولياءِهِم لِيُجادِلوكُم... :(31)
شياطين به دوستانشان وحى مىفرستند (فتنهانگيزى را وسوسه مىكنند) تا با شما
مجادله كنند.
ـ وَ قالوا أآلِهَتُناخَيرٌ أم هو ما ضَرَبوهُ لَكَ اِلاّ جَدَلاً بَل هُم قومٌ
خَصِمُون: و گفتند: «آيا خدايان ما بهترند يا او (مسيح)؟ (اگر معبودان ما در
دوزخند، مسيح نيز در دوزخ است چرا كه معبود واقع شده!)» ولى آنها اين مَثَل را جز
از طريق جدال و (لجاج) براى تو نزدند؛ آنان گروهى كينهتوز و پرخاشگرند.(32)
ـ و اِن جادَلوكَ فَقُلِ اللّهُ أعلَمُ بما تَعمَلون: اگر آنان با تو به جدال
برخيزند، بگو خدا از كارهايى كه شما انجام مىدهيد، آگاهتراست.(33)
ـ اِنَّ الَّذينَ يُجادِلونَ في آياتِ اللّهِ بِغَيرِ سلطانٍ أتاهُم اِنْ في
صُدورِهِم اِلاّ كِبرٌ ما هُم بِبالغيهِ ...: كسانىكه در آيات خداوند بدون اين كه
دليلى براى آنها آمدهباشد، ستيزهجويى مىكنند، در سينههايشان فقط تكبر (و غرور)
است و هرگز به خواستههاى خود نخواهند رسيد.(34)
ـ ... و كانَ الانسانُ أكثَرَ شَىءٍ جَدَلاً:(35) ... ولى انسان بيش
از هر چيز به مجادله مىپردازد.
با توجه به آيات فوق ملاحظهمىشود طرف گفتوگوى پيامبران، سخنان سخيف و از روى
عناد داشتهاند و الاّ در نفسِ جدل، غلبهى گفتارى در يكى از دو طرف بحث، وجود دارد
ولى اينكه حالت منازعه و خصومت، هميشه از دو طرف باشد، بعيداست؛ همانطور كه
زيبندهى پيامبران نيست، زيرا آنان ناصحان جامعه هستند. حال كه بحث به اينجا رسيد
براى توجه بيشتر، راجع به لغت «نُصح» كه پيامبران بكار بردهاند، مطالبى را
بياوريم:
«نُصح» يا «نَصح» در لغت به معناى «اخلاص در عمل»، «پند واندرز» و هر كارى كه از
روى «شفقت و دلسوزى» انجام شود، آمدهاست.(36) به نظر مىرسد «پند و
اندرز دادن»، «دلسوزى و شفقت» و «خالص و پاك بودن،» هر سه به معناى اصلى نصح، كه
"مواظبتومراقبت از گزند حوادث" است، برمىگردد كه اين كار، انگيزهى درونى «عشق،
مهربانى و دلسوزى» را در بردارد و هر سه معناى فوق را بههم پيوند مىدهد.
(آيهى 12 قصص) ـ كه در بارهى خانوادهى عمران، مادر موسى ـ آمدهاست، مىگويد:
وقتى موسى از آب گرفته شد، در خانهى فرعون، شير مادران ديگر را نخورد و خداوند آن
را بر او حرام كرد. خواهرش كه مأموريت داشت موسى را زير نظر بگيرد و به مادر خبر
دهد، گفت: هَل أدُلُّكُم على أهلِ بيتٍ يَكفُلُونَه لَكُم وَ هُم له ناصحون: آيا
شما را به خانوادهاى راهنمايى كنم كه مىتوانند او را كفالت كنند و مراقب او از
گزند حوادث (و خير خواه او) هستند؟
... توبوا الى اللّهِ تَوبةً نَصوحا...:(37) بازگشتى خالصانه (كه
مواظب و مراقب باشيد، خطا نكنيد)، به طرف خدا نماييد.
پىنوشتها:
1- معناى «گفت» روشن است ولى «مان» در اينگونه كلمات به معناى «روش»، «راه» و
«انديشه»، «نظر» آمده كه در اينجا «روش گفتار» يا «روش گفت و گو» منظور است؛ اگر
معناى انديشه را براى گفتار در نظر بگيريم، باز همين معنا را مىرساند يعنى چگونه
گفت و گو صورت پذيرد كه همان معناى راه و روش گفت و گو را مىرساند. به فرهنگ معين
مراجعه شود.
2- در عرف ما فارسى زبانان نيز معناى "تابيدن" براى "جدل" بكار مىرود مثل اينكه
اگر كسى بى خواب شود و در رختخواب به خودبپيچد، مىگويد: «هرچه "جدل" كردم، خوابم
نبرد».
3- لسان العرب: جَدْل ـُِ شدّةُالفَتل: تافتن محكم، تابيدن محكم و سفت.
4- فرهنگ لغات قرآن:«جدل در اصل به معنى تابيدن و پيچيدن شديد طناب است. به باز
شكارى "اَجدَل" گفته مىشود كه از همه پرندگان پرخاشگرتر و پيچندهتر است. سپس در
مورد پيچاندن طرف در بحث و گفت و گو بكار رفتهاست. وَ كانَ الاِنسانُ أكثَرَ
شَىْءٍ جَدَلاً (كهف/ 54): و حقا كه ما در اين قرآن براى (منافع و مصالح) مردم هر
گونه مثلى آوردهايم ولى انسان بيش از هر چيز به جدل (پيكار و ستيزه) مىپردازد.
...
5- قاموس قرآن:«جدل، منازعه و مخاصمه. به هر حال اين كلمه در مجادله حق و مجادله
باطل و در مجادله به معنى دفاع در قرآن كريم بكار رفتهاست و همه در اصل معنى يكى
است و فرق در مصاديق است ... ناگفته نماند اكثر استعمال اين صيغه (جدل) در منازعه و
مخاصمه ناحق است.» از آياتى كه مورد استفاده قرار داده و ترجمه كردهاست:
«لاتُجادِل عن الَّذين يَختانونَ أنفُسَهم: از كسانى كه به خود خيانت مىكنند، دفاع
نكن.(سوره نساءآيه 107)، فَمَن يُجادِلُ اللّهَ عَنهم يومَ القيامة: از آنها در پيش
خدا روز قيامت كدام كس دفاع مىكند؟ (نساء/ 109)» مىباشد.
ولى اينطور كه ما برداشت مىكنيم، هر كجا با واژهى «عن» آمدهباشد به معناى «دفاع
كردن از» است و در موارد ديگر، «بحث» و «گفتوگو» يا «محاورهى قانع كننده در
بارهى مطلبى»و به عبارت بهتر معناى «مناظره» مىدهد. آنجا كه «دفاع كردن از» معنا
مىدهد، نيز «سخن مدافعانه و جانبدارانه» مىباشد نه صِرف «دفاع».
6- الاتقان: در بحث «فى جدل القرآن» با توضيح اين مطلب را مىآورد: «... خداى تعالى
مخاطبات خود را در محاجّه با بندگانش به روشنترين شكل آورده تا عموم مردم آنچه را
براى قانع شدنشان لازم است و حجت را بر آنان تمام مىكند، دريابند و خواص هم از
اثناى آن مطالبى بيش از آنچه عموم افراد فهميدهاند، درك مىنمايند.» - ترجمهى
الاتقان، ج2، ص427، مترجم سيد مهدى حائرى قزوينى، چاپ امير كبير تهران. -
از اين گفتار سيوطى برمىآيد، جدل يعنى «حجت و دليل، استدلال» يا گفتار روشنى
دربارهى جريانى كه با دليل و برهان توأم است و سكوت مخاطب را به همراه دارد، معناى
مناسبى براى جدل است و بحثى از خصومت و ستيزهجويى ندارد.
7- با اينكه، «منطقى را بحث از الفاظ نيست بحث از الفاظ وى را عارضىاست»،
نمىدانيم چطور آن جدل ناپسند را بدون توجه به آثار سوء آن، آموزش مىدهد كه ما در
بحث با همكيش خود، او را خصم خود مىپنداريم در حالىكه دينما او را برادر ما
معرفى مىكند!
8- هود/32.
9- مجمعالبيان، ج5-6، ص201، الشيخ ابوعلىالفضلبنالحسنالطبرسى،تحقيق سيدهاشم
رسولى محلاتى، مؤسسةالتاريخالعربى.
10- ج2 ص 459 ( دارالمعرفة، بيروت )
11- همان ج1، ص245.
12- ج10، ص215، محمد حسين طباطبايى، ترجمهى آن، ج10، ص321.
13- ج1، ص196، سيد قطب .
14- همان، ج4، ص1875.
15- المنار، ج12، ص69.
16- كهف/56: و مانُرسِلُالمُرسَلينَ اِلاّ مُبَشِّرينَ وَ مُنذِرينَ وَ يُجادِلُ
الَّذينَ كَفَروا بِالباطِلِ لِيُدحِضوا بِهِالحَقَّ وَاتَّخَذوا آياتي و ما
اُنذِروا هُزُوا: «پيامبران رانفرستاديم بشارتدهندگان و آگاهگران، و درحالىكه
كافران بوسيلهى باطل به جدال مىپردازند تا حق را با آن تباه گردانند و آياتمن و
آنچه عامل آگاهىشان مىشد، هجوكرده و به مسخرهگرفتند». از اين آيه استفاده
مىشود،براى كوبيدن حق، گفتارى زورمدارانه داشتن كه نتيجهى آن تمسخر و استهزاكردن
است، معناى مجازى جدال مىباشد.
17- هود/26و25.
18- براى توضيح بيشتر به صفحه 171 الى 174 كتاب عوامل سقوط حكومتها در قرآن و
نهجالبلاغه از همين نويسنده مراجعه شود.
19- هود/27.
20- هود/28.
21- هود/29.
22- هود/30.
23- هود/31.
24- هود/32.
25- هود/33.
26- مرحوم مظفر، در "المنطق"، در بارهى "صناعت جدل" مىگويد: «جدل به معناى عناد و
لجاج در دشمنى لفظىاست. اينعناد و لجاج اكثرا مقرون به مكر و حيله هاى دور از عدل
و انصافاست. به اين مناسبت شريعت اسلام، مخصوصا در مورد حج و زيارت، از مجادله منع
كردهاست». دربارهى بحث تفصيلى جدل، به ترجمهى آن، از ص373 تا 409 مراجعه شود؛
مترجم منوچهر صانعى دره بيدى.
27- اعراف/ 68.
28- هود/34.
29- اعراف/62.
30- مفردات راغب.
31- انعام/121.
32- زخرف/58.
33- حج/68.
34- غافر/56.
35- كهف/54.
36- مفردات راغب.
37- تحريم/8.