بخش هشتم ناسخو منسوخ(2)
فصل پنجم شبهات منكران نسخ
در اين فصل به برخى از عواملى كه سبب گرديده است برخى وجود نسخ را انكار كنند و
يا بر وجود نسخ در شريعت خرده گيرند، اشاره مىكنيم.
شبهه اول: نسخ در تشريع كه همان پيدايش نظر جديد و آگاهى از مصلحتى است كه در
آغاز مخفى بوده، بر خداوند محال است؛ زيرا علم خداوند ازلى است و تبدّل و تجدّد رأى
درباره او پذيرفتنى نيست.
پاسخ: گويا اين گروه گمان كردهاند كه نسخ در تشريع، به معناى حقيقى آن است؛ در
حالى كه پيشتر توضيح داديم كه نسخ در اينجا صرفاً به معناى ظاهرى است.
شبهه دوم: وجود آيات منسوخ در قرآن كريم، چه بسا سبب اشتباه مكلّفان گردد؛ چراكه
ممكن است در برخورد با آن آيات به گمان آنكه آيهاى محكم است، به آن عمل نموده يا
به مفاد آن ملتزم گردند. اين امر اغرا به جهل، و از خداوند قبيح است.
پاسخ: از آنجا كه مصلحتهايى وجود داشته است كه تشريع سابق با تشريع لاحق، نسخ
گردد و مكلّفان خود مىدانند كه در قرآن ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد و
محكم و متشابه وجود دارد، شتاب در اخذ يك آيه و عمل به آن پيش از آنكه نوع و حقيقت
آن شناخته شود، بر كسى روا نيست. به همين دليل است كه على(ع) در برخورد با آن قاضى
از او مىپرسد: «آيا تو كه فتوا مىدهى، ناسخ قرآن را از منسوخ آن مىشناسى؟»
شبهه سوم: التزام به وجود آيات ناسخ و منسوخ در قرآن كريم، مستلزم وجود تنافى
ميان آيات قرآن كريم است و اين امر با قول خداوند منافات دارد كه مىفرمايد: أفلا
يتدبَّرون القرآن ولَو كانَ مِنْ عندِ غيرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيه اختلافاً
كثيراً؛(1)
آيا در جمعانىج قرآن نمىانديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود، قطعاً در آن اختلاف
بسيارى مىيافتند.
پاسخ: اختلافى كه در اين آيه نفى مىگردد، اختلاف حقيقى و واقعى است؛ امّا
اختلاف آنگونه كه در ناسخ و منسوخ وجود دارد، منافاتى با مفاد آيه ندارد. منطقيان
براى تناقض هشت وحدت را شرط دانستهاند كه از جمله آنها وحدت زمان، ملاك و شرط است؛
در صورتى كه هريك از اينها تغيير كند، ديگر تنافى و تناقضى وجود نخواهد داشت. در
ناسخ و منسوخ، تفاوت زمانى و از همه مهمتر تفاوت در ملاك حكم وجود دارد كه با
تعمّق در آن روشن خواهد گرديد كه تنافى ميان آنها، ظاهرى است.
شبهه چهارم: چه فايدهاى بر وجود و ثبت آياتى كه نسخ گرديدهاند، مترتب است؟
آياتى كه ديگر به حكم آنها عمل نمىشود، آيا هدف فقط، قراءت آنهاست كه قاريان و
مسلمانان در طول زمان آن را قراءت نمايند، بدون آنكه به مفاد آن عمل نمايند؟
پاسخ: اگر ثمره نزول آيات قرآن كريم تنها در حكم تشريعى آنها بود، اين اشكال
صحيح به نظر مىرسيد. امّا بايد دانست كه تشريع يكى از اهدافى است كه در نزول قرآن
مدّ نظر بوده است. بسيارى از آيات قرآن، اساساً حكم تشريعى را در بر ندارند.
قرآنشناسان بر اين باورند كه آياتالاحكام از پانصد آيه تجاوز نمىكنند.
آنچه هدف اساسى از نزول آيات بوده هدايتگرى آن است.
اگر در مواردى حكم تشريعى آيات برداشته شده است، بُعد اعجاز و تحدّىِ آن،
همچنان به قوّت و ثبات اولى خود برقرار است.
در فصل نهم به هنگام بيان آيات ناسخ و منسوخ، خواهيم ديد كه وجود آيات منسوخ،
بيشترين تأثير را در بهتر فهميدن مفاد آيات ناسخ دارند. در برخى موارد حكم آيه ناسخ
دقيقاً ناظر بر حكم آيه منسوخ است؛ بنابراين وجود آيه منسوخ ضرورت دارد، تا فضاى
حاكم بر آيه ناسخ به صورت اوليه خود براى ما معلوم گردد. مراجعه به دو آيه جزاى
فاحشه و آيه نجوا اين امر را به خوبى اثبات مىنمايد.
مسأله مهمّ ديگر آن است كه وجود چنين آياتى در قرآن، نشانِ مراحل تحوّل احكام و
بيانگر استعدادها و ظرفيتهاى متفاوت امت اسلامى در تاريخ تشريع است.
از ديگر دلايلى كه مىتوان براى ثبت آيات منسوخ در قرآن كريم ذكر نمود، حفظ آيات
به عنوان يك ميراث فرهنگى است. در زمانى كه ملتها در مورد حفظ ذخاير فرهنگى خود،
اهتمامى شگفت نشان مىدهند، آيا در مورد آيات قرآن كريم كه وحى آسمانى بوده است و
ظاهر و باطن آن نورانيّت دارد، چنين كارى شايستهتر نيست؟
شبهات ديگرى درباره امكان يا وقوع نسخ از سوى يهوديان، مسيحيان و ديگران وجود
دارد كه به دليل روشنبودن بطلان آنها از ذكر آنها خوددارى مىكنيم.(2)
گزيده مطالب
1. منكران نسخ به امورى استناد نمودهاند كه مهمترين آنها عبارت است از:
الف)نسخ در تشريع، يعنى پيدايش نظر جديد و اين بر خداوند محال است. ب)وجود آيات
نسخشده موجب اشتباه مسلمانان مىگردد. ج) وجود آيات ناسخ و منسوخ مستلزم تضاد ميان
آيات قرآن است. د) وجود آيات نسخشده در قرآن، لغو است.
2. اشكالات فوق ناشى از عدم درك صحيح معناى نسخ و عدم توجه به فلسفه ابقاى آياتى
است كه حكم آنها نسخ شدهاست.
فصل ششم اقسام نسخ
بسيارى از دانشمندان علوم قرآن، نسخ را در قرآن به سه قسم تقسيم نمودهاند:
الف) نسخ تلاوت و حكم
همانطور كه از معناى آن پيداست، مدعيان وقوع اين قسم از نسخ، معتقدند كه آيه يا
آياتى بوده كه تلاوت آنها همراه با حكمشان نسخ گرديده است. مثالى كه معمولاً در اين
مورد ذكر كردهاند بر اساس روايتى از عايشه است. وى گفتهاست: از جمله آيات نازل
شده بر پيامبر اين آيه بود: عَشْرُ رَضَعاتٍ معلوماتٍ يُحَرّمْن (ده مرتبه شيردادن
معلوم، باعث حرمت مىشود) اين آيه با حكمِ پنجبار، نسخ گرديد. رسولخدا وفات نمود؛
در حالى كه اين آيه در ميان مردم قراءت مىگرديد.(3)
جالب اين جاست كه در بيان چگونگى از بين رفتن آيه گفتهاند: صحيفهاى كه آيه بر
آن نوشته شده بود، هنگام فوت رسول خدا، زير تخت بود و وقتى آنان مشغول دفن رسول خدا
بودند، حيوانى خانگى داخل شده و آن را خورده است!
باطلبودن اين سخنان و بطلان قول به نسخ در اين قسم به قدرى روشن است كه نيازى
به ابطال از سوى شيعه ندارد. آنچه نقل شده است، خبر واحدى است كه خواستهاند با
آن، وجود آيهاى را كه كسى از آن خبر نداشته اثبات كنند، آنگاه با همان خبر، نسخ
آن را نيز ثابت نمايند. محققان اهل سنت خود به انكار اين قسم پرداختهاند.
قاضى ابوبكر در كتاب انتصار خود ردّ اين قسم را از گروهى نقل نمودهاست.(4)
سرخسى در كتاب اصول، جزيرى و حسن عريض، همگى اين قسم را مردود شمردهاند.(5)
صبحى صالح پذيرش اين قسم را مولودِ عشق و شيفتگى طرفداران كثرت نسخ در قرآن
دانسته كه با جرأت شگفتى چنين ادعايى نمودهاند.(6)
اين قسم از نسخ مستلزم وقوع تحريف در قرآن نيز خواهد بود.
ب) نسخ تلاوت بدون حكم
منظور اين است كه لفظ آيهاى، نسخ و از متن قرآن حذف شده است؛ ولى حكمى كه با آن
آيه نازل شده است، همچنان ادامه دارد و بدان عمل مىشود. كسانى كه چنين نسخى را
معتقدند، مىگويند: در سوره نور آيه رجم (الشيخ والشيخة اذا زَنيا فارجموهما البتة،
نكالاً من اللَّه...) وجود داشته، سپس تلاوت آن نسخ گرديد، ولى حكم رجم پيرمرد و
پيرزن زناكار، همچنان باقى است.
در نقل ديگرى اين آيه را از آيات سوره احزاب، كه آياتش برابر آيات سوره بقره
بوده است، دانستهاند!(7)
بهعقيده شيعه، اينقسم از نسخ نيز، همانند قسماول، ممنوع و در قرآن اتفاق
نيفتادهاست. آنچه در اين باره نقل گرديده است، اولاً، از يك يا دو نمونه بيشتر
نيست، و همين موارد نيز اخبار آحادى هستند كه درباره قرآن - كه ثبوتش با تواتر ونسخ
آن نيز با تواتر بايد باشد- كاربردى نداشته از اعتبار ساقطند. آيةاللَّه خوئى
دراينباره مىگويد:
نسخِ امر مهمى چون آيه قرآن، اگر واقع شده باشد، نقل آن شيوع پيدامىنمود و دليل
روشن بر كذب راوى همين است كه ديگران آن را نقل نكردهاند....(8)
التزام به چنين نسخى به معناى التزام به تحريفِ قرآن است كه هيچ مسلمانى آن را
قبول ندارد.
صبحى صالح - كه همچون شيعه از اساس اين تقسيم را قبول ندارد - در بيانى زيبا و
رسا مىگويد:
تقسيم مسائل به اقسام، زمانى صحيح است كه براى هر قسمى، شواهد فراوان يا حداقل
كافى وجود داشته باشد، تا بتوان قاعدهاى را از آن شواهد، استنباط و استخراج نمود؛
امّا براى عاشقان نسخ در اين دو قسم، جز يك يادو نمونه شاهد وجود ندارد. آنچه را
هم كه ذكر كردهاند، خبرهاى واحدند و مىدانيم كه قطع پيدا نمودن در نزول قرآن و
نيز نسخ آن با خبرهاى واحدى كه حجّيتى ندارند، جايز نيست.(9)
ج) نسخ حكم بدون تلاوت
اين قسم، تنها قسمى است كه نسخ در آن واقع شده است. مؤلّفانى كه درباره ناسخ و
منسوخ و بررسى آيات آن كتاب نوشتهاند، همگى در اين قسم كوشيدهاند.(10)
آياتى از قرآن مجيد كه نسخ گرديدهاند، نسخ فقط در ناحيه حكم آنها واقع شدهاست؛
امّا لفظ آيه و تلاوت همچنان در قرآن محفوظ مانده است.
در اين قسم، سه نوع نسخ مورد بحث قرار گرفته است:
الف) نسخ قرآن به قرآن.
ب) نسخ قرآن به خبر متواتر.
ج) نسخ قرآن به خبر واحد.
در مورد نوع اول بحثى وجود ندارد.
در مورد نوع دوم دانشمندان اختلافنظر دارند. بعضى قائل به جواز و برخى ديگر
قائل به منع شدهاند. تجويزكنندگان نيز خود به دو گروه تقسيم شدهاند: آنانكه قائل
به وقوع چنين نسخى هستند، و آنانكه مىگويند جايز است ولى واقع نشده است.
قائلان به جواز چنين استدلال كردهاند كه نسخ قرآن به سنت، نه بالذات و نه
بالغير، محال نيست. ذاتاً كه روشن است. استحاله بالغير نيز ندارد چون، همانگونه كه
قرآن وحىِ الهى است، سنّت نيز وحى از جانب خداست. خداوند خود فرمودهاست: وَما
يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ الاّ وَحْىٌ يُوحى.(11)
زرقانى به دنبال اين بحث چنين نتيجهگيرى مىكند: نسخ قرآن به سنّت مانع عقلى و
شرعى ندارد؛ منتها چنين نسخى واقع نشدهاست و دليل كسانى كه قائل به وقوعند تمام
نيست.(12)
آيةاللَّه خوئى در اين مورد معتقدند:
حكم ثابت به وسيله قرآن، با سنّت متواتر يا با اجماع قطعى، كه كاشف از صدور نسخ
از معصوم باشد، نسخ مىگردد. اين نوع نسخ، اشكال عقلى و نقلى ندارد. بنابراين اگر
در موردى ثابت شد، قبول مىكنيم والاّ ملتزم به نسخ نخواهيم شد.(13)
ظاهراً چنين نسخى در قرآن واقع نشده است.
امّا نوع سوم، يعنى نسخ قرآن به خبر واحد، چون يكى از شرايطِ دليل ناسخ،
همسنگبودن با دليل منسوخ است، چنين نسخى ممكن نيست.
گزيده مطالب
1. اقسام نسخ در قرآن عبارت است از: نسخ تلاوت و حكم؛ نسخ تلاوت بدون حكم؛ نسخ
حكم بدون تلاوت. شيعه و محقّقان اهل سنّت تنها قسم سوم را صحيح مىدانند.
2. نسخ حكم بدون تلاوت در قرآن كريم به چند صورت متصور است: نسخ قرآن به قرآن،
نسخ قرآن به خبر متواتر و نسخ قرآن به خبر واحد. صورت سوم باطل است و صورت دوم گرچه
محال نيست، اما واقع نشده است.
فصل هفتم عاشقان نسخ
در فصل سوم، شروطى را براى تحقق نسخ ذكر كرديم و در فصل ششم به اين رهيافت
رسيديم كه از ميان اقسام سهگانه نسخ، تنها نسخ حكم بدون تلاوت جايزاست و در همين
قسم آنچه در قرآن اتفاق افتاده، نسخ قرآن به قرآن است. باتوجّه به اين امور،
مجموعه آيات ناسخ و منسوخ در قرآن، شمارى اندك خواهندبود، كه البتّه فراگيرى آنها
لازم است. متأسفانه بسيارى از نويسندگان علومقرآن -بهويژه آنان كه در زمينه ناسخ
و منسوخ كتاب مستقلى نگاشتهاند- بدونتوجه به شرايط نسخ و مراعات ساير ضوابط، چنان
در تعيين آيات ناسخ ومنسوخ مبالغه كردهاند كه ناآشنايان به كتاب الهى را به اين
گمان انداختهاند كهگويااصل، در قرآن بر «نسخ» بودهاست. شيفتگى و گشادهدستى در
خلقِ «نسخ» در قرآن، گروهى را واداشته تا تقسيمات عجيبى از خود ابداع نمايند و از
زواياى گوناگونى به بحث در زمينه نسخ قرآن بپردازند. به عنوان نمونه تقسيمات زير
رابنگريد:
الف) دستهبندى سورههاى قرآن به اعتبار وجود ناسخ يا منسوخ
افراطيون گفتهاند: سورههاى قرآن به اين اعتبار به چهار دسته تقسيم مىشوند:
1. سورههايى كه ناسخ و منسوخ ندارند (43 سوره).
2. سورههايى كه ناسخ و منسوخ دارند (25 سوره و به نقل البرهان 31سوره).
3. سورههايى كه فقط آيه ناسخ دارند (6 سوره).
4. سورههايى كه فقط آيه منسوخ دارند (40 سوره).(14)
ما از ذكر نام سورهها خوددارى نموده پاسخ دكتر صبحى صالح را به اين گروه
بازمىگوييم:
در اين تقسيم، سورههاى محكمات قرآن، كه خالى از نسخند، بيش از 43 سوره نيستند.
بنابراين قاعده اوّليه در قرآن، نسخ است، نه اِحكام! و اصل اين است كه سورههاى
قرآن يا ناسخ داشتهباشند يا منسوخ! حق اين است كه اصل و قاعده در تمام قرآن،
اِحكام آيات آن است؛ جز در مواردى كه دليل صريحى بر نسخ دلالت نمايد كه به آن اخذ
خواهيم نمود....(15)
زرقانى ضمن انتقاد از نحّاس، هبةاللَّهبن سلامه و ابنحزم و ديگرانى كه در
تأليف كتابهاى ناسخ و منسوخ خويش شمار آيات ناسخ و منسوخ را افزايش دادهاند، اين
امر را غلط قلمداد نموده و منشأ اشتباه آنان را چنين بيان كردهاست:
اينان فريب چيزى را خوردهاند كه از گذشتگان نقل گرديده و غافل شدهاند كه مقصود
گذشتگان از نسخ، معناى اصطلاحى امروز نبوده است؛ بلكه آنان ناسخ را اعم از بيانِ
مجمل و تقييد مطلق و نظاير آن مىدانستهاند....(16)
ب) وجود نسخ در يك آيه
شيفتگان نسخ در جستوجو براى يافتن نواسخ قرآن، گاه به نتايج جالبى رسيدهاند؛
مثلاً در مورد آيه يا أيّها الذين آمنوا عليكم أنفسَكم لايضرُّكم مَنْ ضَلَّ
إذَاهْتَدَيْتُم(17)
گفتهاند: اوّلِ آن، منسوخ و آخر آن، ناسخ است!(18)
ج) وقوع نسخ در اوّل و آخر آيه
ابنعربى گفتهاست:
از شگفتترين آيات نسخ در قرآن كريم اين آيه است: خُذِ الْعَفْوَ وَأمُرْ
بالعُرفِ وأَعْرض عن الجاهلين.(19)
اول و آخر اين آيه، منسوخند و وسط آن محكم است!(20)
د) نسخ ناسخ
شيفتگانِ نسخ، گفتهاند: مواردى وجود دارد كه آيه ناسخى خود، منسوخ شدهاست.
زركشى مىگويد:
نسخِ ناسخ، جايز است و در اين صورت، ناسخ، منسوخ مىگردد؛ مثل قولِ خداوند:
لكُمْ دينُكم وَلِىَ دين.(21)
اين آيه با آيه فَاقْتُلوا المشركين(22)
نسخ گرديده و سپس همين آيه با آيه حَتَّى يُعْطوا الجزيةَ عن يدٍ وهُمْ صاغِرون(23)
نسخ شده است.
و نيز ناسخ آيه فاعْفوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يأتى اللَّهُ بِأَمْرِه،(24)آيه
فَاقتُلُوا الْمشركين است كه اين آيه نيز به وسيله آيه حَتى يُعطوا الجِزيَةَ...
نسخ گرديدهاست.(25)
ه) نسخِ آيات فراوان با يك ناسخ
ابن عربى گفتهاست:
آيه فَإِذا انْسَلَخَ الاَشْهُرُ الْحُرُم فَاقْتُلوا المشركين حيثُ وجدتُموهم(26)
ناسخ 114 آيه است! و آخرِ همين آيه (فَإِنْ تابوا وَأَقاموا الصَّلوة وآتوا الزّكاة
فَخَلّوا سَبيلَهُم إِنَّ اللَّه غفور رحيم) ناسخ اوّلِ آن است!(27)
گزيده مطالب
1. اصل در قرآن مجيد، عدم نسخ و اِحكام آيات آن است؛ جز در مواردى كه دليلى صريح
بر نسخ دلالت نمايد.
2. افراط برخى از نويسندگان در خلقِ نسخ در قرآن چنان بودهاست كه در نظر آنان
فقط 43 سوره قرآن ناسخ و منسوخ ندارند!
3. وجود نسخ در ابتدا و انتهاى يك آيه، نسخ ناسخ و نسخ آيات فراوان با يك ناسخ
از ابتكارات گشادهدستىهاى اين گروه است.
فصل هشتم بررسى آيات ناسخ و منسوخ
اگر از افراطى كه برخى در زمينه اكتشاف «نسخ» در قرآن كردهاند، بگذريم، با يك
سير اجمالى در اقوالِ بزرگانِ قرآنشناس روشن مىگردد كه به تدريج با ضابطهمند شدن
اصطلاح نسخ، دايره نواسخ قرآن محدود و محدودتر گرديده و نظر محقّقان متأخر خط
بطلانى بر نظريّه طرفداران فراوانى نسخ كشيده است بهگونهاى كه: «پيشينيان تا حدود
پانصد آيه را منسوخ مىدانستند.»(28)
مصطفى زيد در كتاب خود، موارد ادّعايىِ نسخ را نزد متقدمان اينگونه گزارش
مىكند:
ابوعبداللَّه، محمدبن حزم 214 مورد؛ ابوجعفر نحاس 134 مورد؛ ابنسلامه 213 مورد،
و ابنجوزى 247 مورد را از مصاديق نسخ دانستهاند.(29)
سيوطى در الاتقان ضمن ردّ طرفداران كثرت نسخ، در يك بررسى در مورد آياتنسخ، از
ابتدا تا انتهاى قرآن موارد معدودى را ذكر نموده است كه عبارتند از: سوره بقره شش
آيه، آلعمران يك آيه، نساء دو آيه، مائده سه آيه، انفال سه آيه، نور دوآيه، احزاب
يك آيه، مجادله يك آيه، ممتحنه يك آيه، مزّمّل يك آيه. مجموعه آيات منسوخ نزد
سيوطى، 21 آيه است كه در منسوخبودن يك مورد هم ترديد مىنمايد. زرقانى نيز به
پيروى از سيوطى همين آيات را مورد بررسى قرار داده است.(30)
دكتر صبحى صالح پس از بيان اين مطلب كه محقّقان، آيات منسوخ قرآن را اندك
مىدانند، به نظر سيوطى اشاره نموده مىگويد: «اگر بررسى نماييم، درمىيابيم آياتى
كه پذيراى نسخند افزون بر ده آيه نخواهند بود.»(31)
آيةاللَّه محمدهادى معرفت در بررسىهاى خود، تنها هشت آيه را منسوخ مىداند، كه
عبارتند از: آيه نجوا، آيه عدد مقاتلان، آيه اِمتاع، آيه جزاى فاحشه، آيه توارث به
ايمان، آيات صفح، آيات معاهده و آيات تدريجىبودن تشريع قتال.(32)
علاّمه شعرانى نيز به پنج مورد از نسخ معتقد است.(33)
آيةاللَّه خوئى، جز يك مصداق براى نسخ قائل نيست و آن آيه نجواست.(34)
سيد اسماعيل صدر افزون بر آيه نجوا، آيه 65 سوره انفال را نيز منسوخ مىداند.(35)
در پايان اين بحث آيات ناسخ و منسوخ در تفسير الميزان را انتخاب نموده به اختصار
توضيح خواهيم داد.
1. آيه عفو و بخشش
...فاعْفوا واصْفَحوا حتّى يَأتِىَ اللَّه بأَمْرِه.(36)
اين آيه دستور به گذشت از اهل كتاب درآغاز هجرت مىدهد. چراكه هنوز مسلمانان قدرت
قابل ملاحظهاى نداشتند. علاّمه طباطبائى مىگويد: «گفتهاند اين آيه با آيه قتال
نسخ گرديده است.»(37)
آيه قتال عبارت است از: قاتِلوا الَّذين لايؤمنونَ باللهِ ولا بالْيَوم الآخِرِ
وَلا يُحرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّه وَرَسُولُه ولايدينون دينَ الْحَقِ من الّذين
اوُتُوا الكتابَ حتَّى يُعطُوا الجزيَةَ عَنْ يدٍ وهُم صاغِرون؛(38)
با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمىآورند و آنچه را خدا و
فرستادهاش حرام كردهاند، حرام نمىدارند و متديّن به دين حق نمىگردند، كارزار
كنيد تا با جكمالج خوارى به دست خود جزيه دهند.
از اين كه علاّمه پس از نقل نسخ آيه سوره بقره، بر آن ايرادى نگرفته، چنين
برمىآيد كه نظر خود وى نيز در اين زمينه، مثبت بوده است.
2. آيه نسخ حرمت زناشويى در شبهاى ماه رمضان
أُحِلَّ لَكُمْ ليلَةَ الصّيامِ الرَّفَثُ إلى نساءِكُم هُنَّ لباسٌ لكم واَنتم
لِباسٌ لَهُنَّ...(39)
در شبهاى روزه، همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گرديده است. آنان براى شما لباسى
هستند و شما براى آنان لباسى هستيد....
اين آيه با نزولش حرمت را نسخ و حليّتِ نزديكى با همسران را تشريع نمود؛
همانگونه كه گروهى از مفسّران اين عقيده را دارند و تعابيرى نظير أُحِلَّ لكم و
كُنتم تختانون و فتابَ عليكم و فالآن باشروهنّ در آيه، اشعار يا دلالت بر حرمت سابق
مىكند.(40)
3. آيه جزاى فاحشه
واللاّتى يأتينَ الْفاحِشَةَ من نِساءِكُم فاستشهدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعةً
منكُمْ فإِن شَهِدُوا فَاَمْسِكوهُنَّ فىِ البيوتِ حتَّى يتوفّاهُنَّ الْمَوتُ أَوْ
يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سبيلاً؛(41)
و از زنان شما، كسانى كه مرتكب زنا مىشوند، چهار تن از ميان خود جمسلمانانج بر
آنان گواه گيريد؛ پس اگر شهادت دادند، آنان جزنانج را در خانهها نگاه داريد تا
مرگشان فرارسد، يا خدا راهى براى آنان قرار دهد.
علاّمه مىنويسند:
ظاهراً همانگونه كه گروهى از مفسّران گفتهاند: مراد از «فاحشه» در اين آيه
«زنا» ست و روايت نمودهاند كه: پيامبر، هنگام نزول آيه جَلْد(42)
فرمود: اين همان «سَبيلى» است كه خدا براى زنان زناكار قرار دادهاست. شاهد بر اين
مطلب اين است كه آيه با جمله أو يجعل اللَّه لَهُنَّ سبيلاً ظهور بر اين مطلب دارد
كه حكمِ آيه در آينده نسخ مىگردد.
ترديد در آيه اشعار دارد به اين كه ممكن است اين حكم نسخ شود و چنين نيز شد؛ حكم
جَلْد و تازيانه، حكم حبس ابد آنها را نسخ نمود و بديهى است كه حكمى كه در اواخر
زمان حيات پيامبر و پس از آن حضرت بر زنان زناكار جارى مىگرديد، زدن تازيانه بود و
نه حبس ابد آنها در خانه. بنابراين آيه با فرض اين كه دلالت بر حكم زنان زناكار
داشته باشد، با آيه جَلْد (الزّانية والزّانى، فاجلدوا كُلَّ واحدٍ منهما مأة
جَلْدة...؛ به هر زن زناكار و مرد زناكار صد تازيانه بزنيد...) نسخ گرديده است.(43)
4. آيه توارث از طريق ايمان
إِنَّ الذينَ آمنوا وهاجَروا وجاهَدوا بأموالِهم وأَنْفُسِهِم فى سبيل اللَّهِ
والّذينَ آوَوْا ونَصَروا أولئك بعضُهم أولياءُ بعضٍ...؛(44)
كسانى كه ايمان آورده و هجرت كردهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد
نمودهاند و كسانى كه جمهاجران راج پناه دادهاند و يارى كردهاند، آنان ياران
يكديگرند....
از بيان علاّمه طباطبائى چنين استفاده مىشود كه، ولايت بر ارث با اخوّت دينى و
نه نَسَب و قرابت، در آغاز هجرت، ميان مهاجران و انصار، امرى مسلّم بوده است.
پيامبر ميان اصحاب خويش عقد اخوّت برقرار نمود و آنان با همين اخوّت از يكديگر ارث
مىبردند. مجمعالبيان از امام باقر(ع) نقل مىكند: اِنَّهم كانُوا يَتَوارثونَ
بالمُؤاخاة؛ مسلمانان به سبب برادرى دينى از يكديگر ارث مىبرند.
درّالمنثور به نقل از ابنعبّاس مىگويد: پيامبر ميان اصحاب خويش برادرى ايجاد
نمود و بعضى را وارث بعضى ديگر گرداند؛ تا آنگاه كه آيه وأُولوا الأرحامِ بعضُهم
أَوْلى ببعضٍ فى كتاب اللَّه؛(45)
و خويشاوندان جطبقج كتاب خدا، بعضى جنسبتج به بعضى اولويّت دارند جوج بر مؤمنان و
مهاجران جمقدّمندج...، نازل گرديد.
با نزول اين آيه، ارث به نَسَب، جاى توارث به ايمان را گرفت.(46)
5. آيه نجوا
يا أَيُّهَا الذينَ آمَنوا إِذا ناجيتم الرَسُول فَقَدّموا بينَ يَدَى نَجواكم
صَدَقة...؛(47)
اىكسانى كه ايمان آوردهايد، هرگاه با پيامبر جخداج گفتوگوى محرمانه مىكنيد، پيش
از گفتوگوى محرمانه خود صدقهاى تقديم بداريد....
آيه فوق را همه قرآنشناسان شيعى و بسيارى از دانشمندان سنّى، جزو آيات منسوخ
قرآن مىدانند. قبلاً اشاره كرديم آيةاللَّه خوئى، تنها مصداق نسخ در قرآن را همين
آيه دانسته است. در شأن نزول اين آيه گفتهاند: مسلمانان در اثر كثرت سؤالات
غيرلازم، وقت پيامبر را بىنتيجه مىگرفتند، اين آيه نازل شد و براى هر بار صحبت،
انفاق يك درهم را به عنوان صدقه واجب نمود.
علاّمه طباطبائى مىگويد:
مؤمنان و صحابه، نجوا با پيامبر را براى خوف از بخشش مال، ترك نمودند و هيچكس
جز علىّبن ابىطالب با پيامبر سخن نگفت. على(ع) ده مرتبه اقدام به اين كار نمود و
براى هر مرتبه يك صدقه داد؛ تا آنكه آيه بعدى از همين سوره نازل شد و شديداً صحابه
و مؤمنان را مورد عتاب قرار داد: ءَأَشفَقْتُم اَنْ تُقَدِّموا بَيْنَ يَدى نجواكُم
صَدَقات...؛ آيا ترسيديد كه پيش از گفتوگوى محرمانه خود، صدقهاى تقديم بداريد....
با نزول اين آيه، حكم آيه سابق نسخ گرديد.(48)
6. آيه عدد مقاتلان
يا أيّها النبىّ حَرِّضِ الْمؤمنين عَلَى الْقِتال إِن يَكُنْ مِنْكُمْ عشرُونَ
صابرونَ يَغْلِبُوا مأتين وإن يَكُنْ منكُم مأَة يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الّذينَ
كفَرُوا بِأَنَّهم قومٌ لايفقهون؛(49)
اى پيامبر، مؤمنان را به جهاد برانگيز. اگر از جميانج شما بيست تن، شكيبا باشند،
بر دويست تن، چيره مىشوند و اگر از شما يك صد تن باشند بر هزار تن از كافران پيروز
مىگردند؛ زيرا آنان قومى هستند كه نمىفهمند.
در مورد اين آيه، گرچه التمهيد آن را از آياتى دانسته است كه با آيه بعدش نسخ
مىگردد،(50)
البيان و الميزان، سياق هر دو آيه را، شاهدى بر نزول همزمان آنها دانستهاند؛
بنابراين ناسخبودن آيه دوم، نسبت به آيه اوّل را نمىپذيرند.(51)
گزيده مطالب
1. با ضابطهمند شدن اصطلاحِ نسخ، ديگر نظريات بعضى از متقدّمان كه شمار آيات
منسوخ را تا پانصد آيه ذكر نمودهاند، ارزش علمى خود را از دست دادهاست.
2. قرآنشناسان شيعى و سنّىِ معاصر تعداد آيات منسوخ را بسيار اندك مىدانند.
دكتر صبحى صالح ده آيه، آيةاللَّه معرفت هشت آيه، علامه شعرانى و علامه طباطبائى
پنج آيه و آيةاللَّه العظمى خوئى فقط يك آيه را در كل قرآن منسوخ مىدانند.
3. پنج مورد از آيات منسوخ عبارتند از: آيه عفو و صفح؛ آيه نسخ حرمت زناشويى در
شبهاى رمضان؛ آيه جزاى فاحشه؛ آيه توارث از طريق ايمان؛ آيهنجوا.
پرسش
1. نسخ را در لغت تعريف كرده مكاتب سهگانه در تعريف اصطلاحى آن را توضيحدهيد.
2. قرآنشناسان معاصر به كدام يك از مكاتب در تعريف نسخ گرايش دارند؟ توضيح
دهيد.
3. شروط نسخ را بيان كنيد.
4. با توجه به شروط نسخ، تعريفى دقيق از آن ارائه نماييد.
5. دو آيه از قرآن را كه بر وقوع نسخ دلالت دارند، ذكر نماييد.
6. معناى حقيقى و مجازى نسخ در قوانين را بيان نموده، توضيح دهيد نسخ در احكام
دينى مربوط به كداميك است.
7. منكران نسخ به چه امورى استناد كردهاند؟ پاسخ آنان چيست؟
8. كدام يك از اقسام نسخ در قرآن صحيح است؟ علت بطلان بقيه چيست؟
9. آيا نسخ قرآن به خبر متواتر و خبر واحد صحيح است؟ بر فرض صحّت، چنين نسخى
واقع شده است؟
10. سه مورد از آيات منسوخ را همراه با آيات ناسخ آن، ذكر نموده مختصراً توضيح
دهيد.
پژوهش
1. به نظر شما سير تحول تعاريف نسخ از سوى دانشمندان از نظر زمانى با پديدآمدن
مكاتب بيان، خطاب و رفع به طور كامل منطبق بوده است؟ چرا؟
2. با مراجعه به اقوال متقدمان، محدوده و قلمرو نسخ در اصطلاح آنان را با قلمرو
نسخِ اصطلاحىِ مورد نظر متأخّران مقايسه نماييد.
3. در زمينه «بَداء» در مكتب كلامى شيعه تحقيقى ارائه دهيد.
4. نسخ تلاوت و حكم و نسخ تلاوت بدون حكم از سوى بعضى از اهل سنت تأييد شده است.
موارد ادّعاشده را نقل و سپس نقد نماييد.
5. پنج نمونه از آيات ادعايى نسخشده (غير از موارد ذكرشده در كتاب) را مورد
تجزيه و تحليل قرارداده، نظر نهايى خويش را در ردّ يا قبول نسخ آنها بيان كنيد.
پىنوشتها:
1 . نساء(4) آيه 82.
2 . براى آگاهى از اين شبهات ر.ك: التمهيد، ج2، ص294 - 297؛ و دكتر مصطفى زيد،
النسخ فى القرآن الكريم، ص 27 - 52. متأسفانه اين محقق در آغاز كتاب خويش در رابطه
با نسخ و بَداء، بدون آنكه از اعتقاد شيعه آگاهى صحيح داشتهباشد، نسخ و بَداء را
به معناى غير قابل قبول آن به شيعه نسبت مىدهد. نسبت او نه از روى تحقيق بلكه
تقليدى محض از گذشتگان است.
خلق را تقليدشان بر باد داد
اى دو صد لعنت بر اين تقليد باد
3 . ر.ك: البرهان، ج1، ص169 و 170؛ الاتقان، ج2، ص705؛ مناهل العرفان، ج2،
ص212.
4 . البرهان، ج2، ص171؛ الاتقان، ج2، ص705.
5 . التمهيد، ج2، ص282 - 286.
6 . مباحث فى علوم القرآن، ص256.
7 . البرهان، ج2، ص166.
8 . البيان، ص285.
9 . مباحث فى علوم القرآن، ص265.
10 . الاتقان، ج2، ص706.
11 . الاتقان، ج2، ص701؛ مناهل العرفان، ج2، ص237.
12 . مناهل العرفان، ج2، ص244.
13 . البيان، ص286.
14 . ر.ك: ابن حزم اندلسى، الناسخ والمنسوخ، ص10 - 12؛ البرهان، ج2، ص164 و
165؛ الاتقان، ج2، ص704.
15 . مباحث فى علوم القرآن، ص273.
16 . مناهل العرفان، ج2، ص253 و 254.
17 . مائده(5) آيه 105.
18 . مباحث فى علوم القرآن، ص264، به نقل از ابنعربى.
19 . اعراف(7) آيه 199.
20 . البرهان، ج2، ص171؛ مباحث فى علوم القرآن، ص264.
21 . كافرون(109) آيه 6.
22 . توبه(9) آيه 5.
23 . همان، آيه 29.
24 . بقره(2) آيه 109.
25 . البرهان، ج2، ص162.
26 . توبه(9) آيه 5.
27 . البرهان، ج2، ص171.
28 . الفوز الكبير فى اصول التفسير.
29 . رساله «ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علاّمه»، ص106 و 107.
30 . ر.ك: الاتقان، ج2، ص708 - 712؛ مناهل العرفان، ج2، ص256 - 270.
31 . مباحث فى علوم القرآن، ص273 و 274.
32 . ر.ك: التمهيد، ج2، ص300 - 316.
33 . رساله «ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علاّمه»، ص107.
34 . البيان، ص373 - 380.
35 . رساله «ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علاّمه»، ص107.
36 . بقره (2) آيه 109 .
37 . الميزان، ج1، ص257.
38 . توبه (9) آيه 29.
39 . بقره(2) آيه 187.
40 . الميزان، ج2، ص45.
41 . نساء(4) آيه 15.
42 . نور (24) آيه 2.
43 . الميزان، ج4، ص233.
44 . انفال(8) آيه 72.
45 . احزاب(33) آيه 6.
46 . ر.ك: الميزان، ج9، ص141 - 143 و نيز ر.ك: التمهيد، ج2، ص309 و 310.
47 . مجادله(58) آيه 12.
48 . الميزان، ج19، ص189؛ البيان، ص373 - 380؛ التمهيد، ج2، ص300.
49 . انفال(8) آيه65.
50 . التمهيد، ج2، ص301.
51 . ر.ك: البيان، ص354؛ الميزان، ج9، ص125.