بخش پنجم تاريخ قرآن (4) قراءات قرآن
هدفهاى آموزشى اين بخش عبارتند از:
1. نگاهى اجمالى و گذرا بر مراحل پيدايش قراءتها تا قرن چهارم هجرى.
2. بررسى چگونگى ظهور و پيدايش قراءتهاى مختلف پس از توحيد مصاحف و علل آن.
3. نگرشى بر نظريّه تواتر قراءتها و نقد آن.
4. تحقيقى در حديث «نزل القرآن على سبعة احرف» ومفهوم آن.
5. آشنايى با علم تدوين قراءتها و علّت حصر آنها در هفت قراءت.
6. آشنايى با قرّاء سبعه و راويان آنها.
7. آگاهى از ضابطه صحّت يك قراءت و نظريّات دانشمندان در اين زمينه.
8. نگاهى به ويژگى قراءت عاصم در ميان ساير قراءات.
برخى از منابع مهمّ اين بخش عبارتند از:
البيان فى تفسير القرآن؛ الاتقان؛ نوع 22 - 27؛ البرهان، نوع 11 و 22 و 23؛
مناهلالعرفان، مبحث ششم و يازدهم؛ حقائق هامّه حول القرآن الكريم، باب سوم؛
التّمهيد، ج 2؛ علوم القرآن عند المفسّرين؛ مباحث فى علوم القرآن؛ كتاب المصاحف؛
كتاب السبعه فى القراءات؛ الحجة للقراء السّبعه؛ حرز الامانى و وجه التهانى
(شاطبيّه)؛ الكشف عن وجوه القراءات السّبع؛ النّشر فى القراءات العشر؛ التيسير فى
القراءات السّبع؛ الحجّة فى القراءات السّبع؛ المحتسب؛ تاريخ قراءات قرآن كريم.
فصل اول مراحل پيدايش قراءات
قراءت قرآن مراحل گوناگون و متفاوتى را به خود ديده است:
مرحله اول:
در اين مرحله شخص پيامبر اكرم(ص) قرآن را بر اصحاب خويش «اقراء» مىفرمود. گروهى
از اصحاب، قراءت قرآن را بىواسطه و بهطور مستقيم از آن حضرت فراگرفتند؛ به عنوان
مثال مىتوان از على بن ابى طالب(ع)، عبدالله بن مسعود، عثمان، ابىّبن كعب، زيد بن
ثابت، معاذ بن جبل، و ديگران نام برد. در طبقهبندى قُرّا، اين گروه را طبقه اول از
قرّا قرار دادهاند كه قرآن را بر پيامبر عرضه نمودهاند. ذهبى در معرفةالقراء طبقه
اول قرّا را به اين ترتيب ذكر مىكند:
1. عثمانبن عفّان.
2. على بن ابى طالب.
3. ابىّ بن كعب.
4. عبدالله بن مسعود.
5. زيدبن ثابت.
6. ابو موسى اشعرى.
7. ابوالدّرداء.(2)
مرحله دوم:
صحابه پيامبر در طبقه اول كه قرآن را از آن حضرت فراگرفته بودند، خود، به تعليم
قرآن و قراءت آن بر ديگران مأمور بودند. پس از رحلت پيامبر اكرم(ص)، از ميان صحابه،
بعضى به مقامات بلندى در قراءت رسيدند؛ به گونهاى كه قراءت آنان و مصاحفشان در
ميان مسلمانان مشهور و معروف گرديد. در بخش سوم به مصاحف بعضى از آنان، چون ابىّ بن
كعب و عبدالله بن مسعود اشاره نموديم. آنچه در دومين مرحله از فراگيرى قراءت قرآن
- كه تعليم آن از سوى بعضى از صحابه صورت مىگرفت - مشهود بود، رواج قراءت هر يك از
آنان در شهرهايى است كه در آن جا از نفوذ بيشتر و موقعيّت بهترى برخوردار بودهاند.
در همين مرحله مىبينيم كه جهت مشخّص نمودن هر قراءت، آن را به صاحب آن نسبت
مىدهند؛ مثلاً قراءت ابن مسعود، قراءت ابىّ، قراءت معاذ، قراءت ابوموسى و... .
بنابراين مشخصه اصلى اين مرحله، انتساب قراءت به اشخاص است و همين امر تفاوت آن را
با مرحله بعد آشكار مىسازد. در طبقهبندى قُرّا افرادى در طبقه دوم قراءت قرار
گرفتهاند كه قرآن را بر طبقه اول عرضه نمودهاند. نام دوازده تن از معروفين اين
طبقه را ذهبى ذكر كرده است.(3)
مرحله سوم: مرحله توحيد مصاحف است.
عثمان انجمنى را مركّب از چند تن تشكيل داد؛ قرآنها از همه نقاط جمعآورى شدند
و چند مصحف (به احتمال قوى پنج مصحف) بهصورت يك نواخت تنظيم گرديد. هدف عثمان از
اين اقدام، ايجاد وحدت در قراءت قرآن بود و به همين جهت مصحفها به چهار نقطه مهمّ،
يعنى كوفه، بصره، شام و مكه ارسال شد و يك نسخه نيز در مدينه مركز خلافت نگه داشته
شد. عثمان با هر مصحف، يك قارى را نيز اعزام نمود. فرستادگان عبارت بودند از:
عبدالله بن سائب مخزومى (محدوداً 70 ق.) به مكه، ابوعبدالرحمن سُلَمى (م 47 ق.) به
كوفه، عامر بن عبد قيس (م55ق.) به بصره و مغيرة بن شهاب مخزومى به شام. زيد بن
ثابت نيز قراءت مصحف مدينه را بر عهده گرفت.
از اين زمان به بعد را مىتوان آغاز سومين مرحله و دوره قراءت قرآن بهحساب
آورد. مشخصه اصلى اين دوره انتساب قراءتها به شهرهاست كه به آن قراءت «امصار»
اطلاق شده است.(4)
در اين مرحله، قراءت قرآن از انحصار اشخاص خارج گرديد و اگر اختلافاتى در قراءت
بروز مىكرد، از آن تعبير به قراءت كوفه، يا قراءت بصره يا قراءت شام و...
مىگرديد. ناگفته نماند گرچه عثمان هدفش، اتحاد قراءتهاى مختلفى بود كه بهوجود
آمده بود، اما دستور داده بود عبارات به صورتى نوشته شوند كه قابليت پذيرش وجوه
مختلف قراءت را داشته باشند و در مواردى كه چنين امرى امكانپذير نبود، موارد
اختلافى، در هر يك از مصحفها به يك صورت نوشته مىشد؛ تا قراءتهاى معتبر در مجموع
مصحف پخش گردند.(5)
كار متحد ساختن مصاحف در دهه سوم هجرت به سال 25 اتفاق افتاد.
مرحله چهارم: پيدايش نسل جديد از قرّاء.
نيمه دوم قرن اول هجرى در حالى آغاز گرديد كه طبقه اول از قرّاى قرآن (آنان كه
قرآن را بىواسطه از پيامبر فراگرفته بودند) و بسيارى از قاريان ممتاز كه يا خود
داراى مصحف معروفى بودند و يا در جريان جمعآورى قرآن در زمان خليفه اول و توحيد
مصاحف در زمان خليفه سوم نقش مهمّى ايفا كرده بودند، از دنيا رفته و نسلى نو از
حافظان و قاريان قرآن به ميدان آمده بودند.
نگاهى به تاريخ وفات اين گروه، در تبيين شرايط جديد حاكم بر مرحله چهارم قراءت
قرآن بسيار سودمند است: ابوبكر (12 ق.)، عمر (23 ق.)، ابىّ بن كعب (29 يا 33 ق.)،
عبدالله بن مسعود (32 ق.)، ابوالدّرداء (32 ق.)، معاذ بن جبل (33 ق.)، حذيفة بن
يمان (35 ق.)، عثمان (35 ق.)، علىبن ابىطالب(ع) (40 ق.)، ابوموسى اشعرى (44 ق.)،
زيدبن ثابت (45 ق.)، ابوعبدالرحمن سُلَمى (47 ق.) و ابن عباس (68 ق.).
ابن جرزى و دكتر عبدالهادى الفضلى قاريان شهرهاى معروف را در نيمه دوم قرن اول
كه قراءت قرآن را از صحابه آموخته بودند ذكر نمودهاند كه به برخى از آنها اشاره
مىكنيم:
الف) مدينه
سعيد بن مسيّب (م 92ق.)، عروة بن زبير (م95ق.) و عمربن عبدالعزيز (م 101ق.)
ب) مكه
عبيدبن عميرات (م 74 ق.) و مجاهدبن جبر (م 103ق.)
ج) كوفه
عمروبن شرحبيل (م پس از 60 ق.)، علقمة بن قيس (م 62ق.)، ابوعبدالرّحمن عبدالله
بن حبيب سُلمى (م 72 ق.)، زرّ بن حبيش (م82 ق.) و سعيدبن جبير (م95ق.)
د) بصره
عامربن عبدقيس (م حدود 55 ق.)، يحيى بن يعمر عدوانى (م 90ق.) و نصربن عاصم (م
قبل از 100ق.)
ه) شام
مغيرة بن ابى شهاب مخزومى (م پس از 70 ق.) و خليدبن سعد(6)
بدين ترتيب روشن مىشود كه در اين مرحله نسلى از قاريان، كه بسيارى از آنان
پيامبر اكرم(ص) را درك كرده بودند، از دنيا رفتهاند و قراءت قرآن به نسلى ديگر
منتقل گشته است.
مرحله پنجم: پيدايش قراءتهاى معروف.
پنجمين دوره و مرحله قراءت قرآن را مىتوان با شروع سده دوم هجرى مرتبط دانست.
تاريخ وفات تمامى قرّاى سبعه در همين سده بوده است.(7)
در بين هفت نفر ديگرى كه به عنوان قاريان دهگانه و چهاردهگانه به ضميمه قرّاى سبعه
معروف گشتهاند، تنها سه نفر از آنان در اوايل سده سوم درگذشتهاند، كه عبارتند از:
يعقوب حضرمى (م 205 ق.)، يحيىبن مبارك يزيدى (م 220 ق.) و خَلَف (م229ق.). با
توجه به نقش مهمّ و تأثير فراوانى كه قاريان اين دوره بر قراءات قاريانِ قرنهاى
بعد داشتهاند، با اطمينان مىتوان قرن دوم هجرى را قرن شكوفايى و اوجگيرى علم
قراءات دانست. مكاتب و مذاهب مختلف در قراءت قرآن در همين قرن پديد آمدند و اساتيد
بنام و مسلّم قراءت قرآن به مقاماتى رسيدند كه بعدها، آيندگان در جستوجوى يافتن
بهترين قراءات و قاريان، چشم به قاريان قرن دوم هجرى دوختند.(8)
در اواخر سده اول و سرتاسر سده دوم، گروهى منحصراً به قراءت قرآن پرداختند و همه
سرمايه و توان خويش را در تدوين علم قراءت به كار گرفتند.(9)
بنابراين مىتوان قرندوم را، قرن پايهگذارى علم قراءت ناميد و دو شهر بصره و كوفه
را خاستگاه مهمّى براى آن به شمار آورد.
مرحله ششم: نگارش قراءتها.
بسيارى از محققان علوم قرآنى، بر اين باورند كه اولين نگارش در زمينه
«قراءات
قرآن» از آن ابوعبيد قاسم بن سلام (م 224 ق.) است.(10)
سيد حسن صدر در كتاب تأسيس الشيعه مىنويسد: «بايد ابان بن تغلب (م 141 ق.) را
نخستين مؤلف كتاب «قراءات» دانست.»(11)
پس از قاسمبن سلام، ابوحاتم سجستانى(م 255 ق.) و ابوجعفر طبرى (م 310 ق.) و
اسماعيل قاضى به تصنيف و تدوين كتب «قراءات» پرداختند.(12)
به ابوالعباس محمد بن يزيد بصرى مشهور به مبرّد (م 286 ق.) نيز، كه از اديبان و
عالمان بزرگ قرن سوم بوده است، تأليف پنج كتاب در مباحث قرآنى از جمله احتجاج
القراءات نسبت داده شده است.(13)
بدين ترتيب، علم قراءت، كه در قرن دوم هجرى با ظهور قاريان برجسته، پرآوازه شد،
در قرن سوم به صورت مدوّن درآمد. قرآنپژوهان بر اين باورند كه علّت تدوين و نگارش
قراءات را در قرن سوم بايد در شيوع و كثرت قراءات و نيز آشكارشدن اختلاف در قراءات
جستوجو نمود. گسترش استنساخ از مصاحف و افزايش روز افزون قاريان قرآن، كه بعضاً
خود، در كرسى قراءت قرآن مىنشستند و در امر قراءت قرآن صاحبنظر بودند و نيز عوامل
متعددى كه موجبات بروز اختلاف قراءات را فراهم مىآوردند، باعث شد تا كسانى چون
ابوعبيد قاسمبن سلام، بهفكر تدوين ضوابط و قواعد اين علم بيفتند و قراءات قرآن را
از تشتّت و پراكندگى حفظ نمايند.
مرحله هفتم: حصر قراءتها.
قرن چهارم هجرى، بستر اين مرحله از قراءات قرآن بوده است.(14)
تذكر اين نكته لازم است كه برخى از نگارندگان تاريخ قرآن بهجاى توضيح مراحل
قراءات، به طبقهبندى قاريان پرداختهاند. ذهبى (م748 ق.) در كتاب معرفة القرّاء
الكبار نام و مشخّصات 734 قارى تا قرن هشتم هجرى را در هيجده طبقه ذكر نموده است.(15)
عوامل پيدايش اختلاف قراءات
در بحث سابق تنها به بيان مراحل پيدايش قراءتهاى مختلف نظر داشتيم. اينك به
منشأ پيدايش اين قراءتها توجه مىكنيم. اين پرسش در ذهن هركس وجود دارد كه پس از
متحد ساختن قراءات مصاحف در زمان عثمان، كه به هدف هماهنگى همه قراءتها صورت
پذيرفت، چرا مسلمانان دوباره گرفتار اختلاف در قراءت قرآن شدند؟
در پاسخ به اين سؤال، به اختصار به چند عامل كه نقش مهمّى در اين باره
داشتهاند، اشاره مىنماييم:
الف) عارى بودن مصاحف عثمانى از نقطه و اعراب
يكى از مهمترين عوامل بروز اختلاف قراءات، ويژگى رسمالخط عثمانى بود.
عدم وجود نقطه و اعراب در مصاحف عثمانى يا به علّت ابتدايى بودن(16)
رسمالخط و كتابت در آن زمان بود كه در بحثهاى پيشين ذكر گرديد و يا بدين جهت بود
كه به دستور عثمان، مصاحف از هرگونه نقطه و اعرابى عارى گشتند تا قراءت آنها، تحمّل
پذيرش وجوه هفتگانهاى را كه قرآن بر آن وجوه نازل گشته است داشته باشند.(17)
در هر مصحف، رسم الخط مصاحف عثمانى به گونهاى بود كه قراءت آن جز با تكيه بر حفظ
قرآن، امكانپذير نبود. بسيارى از كلمات در قرآن قابليت قراءت بهصورتهاى مختلف را
داشتند. نمونههايى از اختلاف قراءات، كه از همين عامل ناشى شده است، بدين قرارند:
1. كسائى قراءت كرده است: إن جاءكم فاسقٌ بِنَبَأٍ فَتَثَبَّتوا. در حالى كه
ديگران فَتَبَيَّنوا خواندهاند.
2. ابن عامر و كوفيان: ننشزها. ديگران: ننشرها.(18)
3. ابن عامر و حفص: ويكفّر عنكم. ديگران: نكفّر.(19)
4. قراى كوفه، به جز عاصم: لنثوينّهم. ديگران: لنبوّئنَّهم.(20)
5. ابن سميقع: فاليومَ ننحّيك ببدنك. ديگران: نُنجّيك.(21)
در زمينه اختلافات ناشى از عدم اعراب به عنوان نمونه مثالهاى زير، گويا
مىباشند.
1. حمزه و كسائى اعلم را به صيغه امر حاضر اِعْلَمْ اَنَّ الله على كل شىء قدير(22)
وديگران به صيغه متكلم وحده أَعْلَمُ قراءت كردهاند.
2. نافع ولاتسألْ عن أصحاب الْجَحيم(23)
را به صيغه نهى لاتسأَلْ. ولى ديگران به صيغه مضارع مجهول لاتُسأَلُ قراءت
كردهاند.
ب) خالى بودن از «الف» در وسط كلمات
عامل فوق نيز در بسيارى از موارد موجب اختلاف قراءات گشته است.
1. در مورد قراءت آيه مالك يوم الدين بعضى مالِك و بعضى مَلِك قراءت نمودهاند.(24)
2. كلمه غشوة(25)
به صورتهاى غُشاوةٌ، غَشاوَةٌ، غِشاوَةٌ، غَشْوَةٌ، غَشْوَةً و وجوه ديگر قراءت
شده است.(26)
3. كلمه يَخْدَعُونَ(27)
به صورتهاى يُخادِعوُنَ، يُخادَعُونَ، يَخْدَعُونَ، يُخَدَّعون و يا وجوه ديگر
قراءت شده است.(28)
4. كلمه قِصاص(29)،
قَصَص نيز قراءت شده است.(30)
5. كلمه مسكين(31)
را به صورت مَساكين قراءت كردهاند.(32)
دهها نمونه ديگر از اين قبيل وجود دارد كه مىتوان با مراجعه به معجم
القراءاتاز همه آنها آگاه شد.
ج) تفاوت لهجهها
قرآن به لغت ولهجه قريش كه بهترين و فصيحترين لهجه در ميان لهجههاى عرب بود
نازل گشت. اما قاريان قرآن كه داراى لهجههاى گوناگون بودند، چه بسا در تلفظ يك
كلمه آن را به لهجه خويش قراءت مىكردند و همين امر به تدريج باعث اختلاف قراءات
مىشد.
در فصل سوم خواهيم ديد كه اهل سنت محتملترين معنا براى روايات نزول قرآن بر هفت
حرف را، لهجههاى مختلف عرب گرفتهاند.
1. كلمه نعبُدُ(33)
در بعضى از لهجههاى عرب نِعبُدُ تلفظ شده است.(34)
2. كلمه نَستَعينُ(35)
در بعضى از لهجههاى عرب نِستَعينُ تلفظ شده است.(36)
3. گاه اختلاف لهجه باعث تقديم و تأخير در اداى حروف يك كلمه مىشده است؛ مثلاً
«بنو تميم» به جاى صاعقه و صواعق، صاقعه و صواقع تلفظ مىكردهاند.(37)
4. قبيله هذيل «واو» مكسوررابدل به همزه مىنمودند؛ مثلاً وعاء را اِعاء تلفظ
مىكردند.(38)
5. اختلافات قراءتى كه ناشى از اظهار و ادغام و اشمام و مد و قصر و اماله و...
بوده است نيز، اغلب به خاطر تأثير لهجههاى گوناگون و گرايش هر لهجه به نوعى از
اداى حروف است؛ مثلاً «ابن محيصن» لَمَيّتون را در آيه پانزدهم سوره مؤمنون،
لمائتون قراءت كرده است.(39)
د) اِعمال رأى و اجتهاد قاريان
يكى از عوامل مهمّ بروز اختلاف قراءات را بايد اعمال نظر قاريان دانست. قراءت
قرآن، كه صحت آن منوط به سماع و نقل است، در برخى موارد از اين قاعده ضرورى فاصله
گرفته است. پس از توحيد مصاحف و اعزام قاريان به شهرهاى مختلف چه بسا قارىِ يك شهر
در مورد قراءت آيهاى در مصحف، كه خالى از هرگونه اعراب و اعجامى بود، دچار ترديد
مىشد. در اين گونه موارد آنچه را در نظر او مناسبتر مىنمود، انتخاب و به حدس و
گمان عمل مىشد و حتى بر آن استدلال نيز مىكرد. كتب بسيارى نظير الحجّة للقرّاء
السبعه يا الكشف عن وجوه القراءات السبع بر همين اساس تدوين شدند، تا قراءات مختلف
قرّا را توجيه نمايند و براى صحّت آن از قواعد ادبى و نحوى دليل اقامه كنند.(40)
آنچه ذكر شد چهار عامل مهمّ اختلاف قراءات بود. البته عوامل اختلاف به
اينموارد محدود نمىشوند. در كتب قراءات به قاريانى برمىخوريم كه فضاى حاكم
برقراءات آنان، قراءاتى است كه شاذّ و مخالف با قراءت مشهور است. شايد ابتدا
بهنظرعجيب مىرسد كه چگونه يك قارى در بيشتر قراءتش با ديگران اختلاف دارد؛ولى
بايد اذعان نمود وقتى بازار قراءت در قرن دوم و سوم رواج پيدا مىكند ودراين ميان
عدهاى از قاريان از ديگران سبقت مىگيرند و آوازه و شهرت آنان همهجا را فرا
مىگيرد، گروهى ديگر نيز، كه در طلب نام و نان و مقامى هستند، شهرتخويش را در
انتخاب قراءتهايى نادر و مخصوص به خود مىجستند. اينانهمّت خود را بر اين قرار
مىدهند كه قرآن را به گونهاى بخوانند كه ديگران نمىخوانند و البته براى قراءت
خويش نيز با توجّه به انعطافپذيرى قواعد ادبى، دليلتراشى نيز مىنمايند.
گزيده مطالب
1. مراحل پيدايش قراءات را مىتوان در قالب هفت مرحله بررسى نمود:
مرحله اول: تعليم قراءت از سوى پيامبر(ص) به بعضى از صحابه و عرضه نمودن قراءت
توسط آنان بر پيامبر. در اين مرحله افراد معروف عبارتند از: علىبنابىطالب(ع)،
عثمان بن عفّان، ابىّ بن كعب، عبدالله بن مسعود، زيدبنثابت، ابوموسى اشعرى و
ابوالدّرداء.
مرحله دوم: تعليم قراءت توسط طبقه اول به بعضى از صحابه و رواج مصاحف و قراءات
بعضى از قاريان طبقه اول و انتساب قراءات به اشخاص.
مرحله سوم: دوره متحد ساختن قراءتها بهدست عثمان و ارسال مصاحف يكنواخت به
شهرها و انتساب قراءات به امصار.
مرحله چهارم: شروع دوباره اختلاف قراءتها از نيمه دوم قرن اول هجرى و بهميدان
آمدن نسلى نو از حافظان و قاريان قرآن در شهرهاى مختلف از جمله مدينه، مكّه، كوفه،
بصره و شام.
مرحله پنجم: دوره پيدايش قراءات و پديدار گشتن بزرگترين قاريان، در سده
دومهجرى از جمله قرّاى سبعه.
مرحله ششم: دوره تدوين قراءات در قرن سوم بهدست افرادى چون ابوعبيد قاسم بن
سلام، ابوحاتم سجستانى، ابوجعفر طبرى و....
مرحله هفتم: دوره حصر قراءات در هفت قراءت بهدست «ابن مجاهد». اين كار در آغاز
قرن چهارم هجرى صورت گرفت و پس از آن تأليفات ديگران نيز به همين سمت گرايش پيدا
نمود.
2. بعضى از عوامل پيدايش اختلاف قراءات عبارت بودند از: عارى بودن مصاحف از نقطه
و اعراب؛ خالى بودن از «الف» در وسط كلمات؛ تفاوت لهجهها؛ اجتهاد قاريان و شهرت
طلبى بعضى از قرّا در انتخاب قراءات شاذ.
فصل دوم عدم تواتر قراءات
همه مسلمانان در مورد متواتر بودن قرآن كريم، اتفاق نظر دارند. اساساً حجّيت
قرآن به عنوان مهمترين منبع معارف دينى جز از طريق تواتر و قطعيت صدور آن ثابت
نمىگردد. آية الله خوئى(ره) مىگويد:
همه مسلمانان از همه فرقهها و مذاهب در اينكه ثبوت قرآن، منحصراً ازطريق تواتر
امكانپذير است، اتفاقنظر دارند. بسيارى از علماى شيعه و سنى چنين استدلال
كردهاند كه چون قرآن پايه و اساس دين و معجزه الهى بوده است، دواعى و انگيزهها
براى نقل آيات قرآن فراوان بوده است و هرچيزى كه انگيزه براى نقل آن زياد وجود
داشته باشد، ناگزير بايد متواتر باشد. به همين جهت، آنچه از طريق خبرهاى واحد نقل
شد، مطمئناً قرآن نخواهد بود.(41)
اين مطلب درباره خود قرآن كريم معلوم و روشن است؛ اما در مورد قراءات چطور؟ آيا
قراءات قرآن نيز چون قرآن متواترند؟ يا ميان قرآن و قراءات تفاوت وجود دارد؟
با نگاهى اجمالى به سير تحوّل و مراحل پيدايش قراءات و نيز عوامل اختلاف قراءات
به خوبى پاسخ اين سؤال روشن مىشود. به اعتقاد شيعه و پيروان مكتب اهلبيت(ع) قرآن
بر يك قراءت نازل شده است. از امام باقر(ع) منقول است كه فرمود: إنّ القرآنَ واحدٌ
نَزَل مِن عندِ واحدٍ ولكنّ الاختلافَ يَجيء من قِبَلِ الرُّواة؛(42)
قرآن يك قراءت دارد كه از سوى خداى واحد نازل گشته است. اما اختلاف (در قراءت آن)
از ناحيه راويان قرآن ناشى شده است.
امين الاسلام طبرسى نقل اين گونه اخبار را، كه بر نزول قرآن بر يك قراءت دلالت
دارند، از طريق شيعه فراوان مىداند.(43)
در ميان دانشمندان اهل سنت زركشى بيانى جالب دارد. وى مىگويد:
قرآن و قراءات، دو حقيقت جداگانه و متفاوتند. قرآن عبارت است از وحيى كه براى
بيان و اعجاز بر پيامبر(ص) نازل شده است؛ امّا قراءات عبارت است از: اختلاف الفاظ
همين وحى در كتابت حروف يا كيفيت آنها.(44)
دو عامل مهمّ در اينجا وجود داشته است كه على رغم وضوح و روشنى عدم تواتر
قراءتها، بعضى چنين توهّمى را نمودهاند: اولين عامل همان چيزى است كه زركشى به آن
اشاره نمودهاست؛ يعنى خلط ميان قرآن و قراءات. بعضى از افراد -كه نگرش سطحى
داشتهاند- در مورد قراءات همان نظر را دادهاند كه در تواتر خود قرآن قايل
بودهاند؛ در حالى كه نصّ قرآنى چيزى است و نحوه قراءت اين نصّ، چيز ديگر.
عامل دوم خلط ميان قراءتها و احرف سبعه است. بعضى قراءتهاى قرّاى سبعه را همان
احرف سبعهاى دانستهاند كه براساس روايات اهل سنّت قرآن بر هفت حرف نازل شده است؛
در حالى كه هيچ ارتباطى ميان اين دو وجود ندارد. چنانكه خواهد آمد شهرت قرّاى سبعه
و قراءت آنان در پى اقدام ابن مجاهد در قرن چهارم صورت گرفت؛ در حالى كه به تصريح
بسيارى، در ميان قرّا افرادى بهتر از آنان نيز وجود داشت. در قراءت قاريان هفتگانه
نيز، قراءاتى شاذ ديده شده كه ائمه فن به آن تصريح نمودهاند. دكتر صبحى صالح در
انتقاد از ابن مجاهد در مورد انحصار قراءات در هفت قراءت مىگويد:
بسيارى با توجه به اين عدد، توهم نمودند كه اين قراءات همان احرف سبعهاى هستند
كه در حديث نبوى وارد شده است.(45)
گزيده مطالب
1. همه مسلمانان بر تواتر نصّ قرآن اتفاق نظر دارند.
2. قرآن و قراءات قرآن دو حقيقت كاملاً جدا از يكديگرند.
3. دو عامل مهم كه موجب توهّم تواتر قراءات گشته، عبارتند از: خلط ميان تواتر
نصّ قرآن و تواتر قراءات، و خلط ميان احرف سبعه و قراءات سبعه.
فصل سوم احرف سبعه
الف) احرف سبعه در روايات اهل سنّت
در بسيارى از منابع اهل سنّت احاديثى از رسول خدا به اين مضمون نقل شده است:
«قرآن بر هفت حرف نازل گشته است.» اهل سنّت كثرت اين روايات را در حدّ تواتر
مىدانند و تقريباً نزد همه دانشمندان سنّى، اصل آن امرى مسلّم و پذيرفته شده است.
البته در مراد و مفهوم احرف سبعه اقوال بسيار متعدد و مختلفى مطرح شده است.
بخش مهمى از كتاب الابانه عن معانى القراءات از مكى بن ابى طالب (437-355 ق.)
ناظر به حديث احرف سبعه است.
روايات احرف سبعه از طرق عامّه(46)
1. به گزارش ابن عباس، رسول خدا فرموده است:
اَقْرَأنى جبرئيل على حرفٍ فراجَعْتُهُ فلم أَزَلْ أَستزيدُهُ فيزَيدنى حتى
انتهى إلى سبعة أحرف؛ جبرئيل قرآن را بر يك حرف (قراءت) بر من اقراء نمود، پس به او
مراجعه نمودم و پيوسته حروف بيشترى را طلب كردم و او نيز حروف بيشترى اقراء كرد، تا
آنكه به هفت حرف منتهى شد.
2. مردى نزد عمر قرآن را قراءت كرد؛ عمر بر او خشم گرفت. آن مرد گفت: اين را بر
پيامبر قراءت نمودم، بر من ايراد نگرفت. آن دو نزد پيامبر به نزاع پرداختند. مرد رو
به پيامبر كرد، عرض نمود: يا رسول الله(ص) آيا قراءت فلان آيه را شما به من تعليم
ندادى؟ حضرت فرمود: آرى. در دل عمر ترديدى پديد آمد كه بر پيامبر(ص) پنهان نماند.
پس حضرت به سينه عمر زد و سه مرتبه فرمود: شيطان را از خود دور كن. قرآن همهاش
يكسان است، مادام كه آيه رحمت را به عذاب و آيه عذاب را به رحمت تبديل نكنى!
3. زرّ بن حبيش از ابىّ بن كعب روايت نموده است كه رسول خدا در ملاقات با جبرئيل
فرمود: «من به سوى امّتى درس ناخوانده برانگيخته شدم كه در ميان آنان كودك و پيرمرد
و پيرزن وجود دارند.» جبرئيل گفت: «به آنان دستور ده قرآن را بر هفت حرف قراءت
كنند.»
4. ابن مسعود از پيامبر اكرم(ص): «كتاب اول از يك باب و بر يك حرف نازل گرديد.
ولى قرآن از هفت باب و بر هفت حرف نازل شد: زجر، امر، حلال، حرام، محكم، متشابه و
امثال....»
5. عمرو بن دينار از پيامبر(ص) نقل مىكند كه فرمود: «قرآن بر هفت حرف نازل
گرديد: همگى شفا دهنده و كفايتكننده هستند.»(47)
آنچه ذكر شد نمونهاى از رواياتى است كه در همه متون تفسيرى و قرآنى اهلسنت به
چشم مىخورد. ابن جزرى نام بيست تن از صحابه كه اين حديث را از پيامبر(ص) نقل
كردهاند، ذكر كرده است.(48)
پيش از بررسى احرف سبعه در روايات يادشده نظرى به منابع شيعى در اين زمينه
مىاندازيم.
روايات احرف سبعه از طرق اماميّه
شيخ طوسى گويد:
معروف در مذهب اصحاب ما و مشهور از اخبار و روايات آنان، اين است كه قرآن به يك
حرف و بر يك پيامبر نازل شده است؛ جز آنكه فقهاى ما قراءتهاى متداول قرآن را
تجويز نموده انسانْ مختار است به هر قراءتى كه خواست قراءت نمايد.(49)
فيض كاشانى:
از طرق خاصه، صدوق در خصال روايتى از عيسى بن عبدالله هاشمى از پدرانش از پيامبر
نقل كرده است كه فرمود: «كسى از جانب خدا نزد من آمد و گفت: خدا دستور مىدهد كه
قرآن را بر يك حرف قراءت كنى. گفتم: خدايا برامّت من توسعه ده! شخص مأمور به من
گفت: خداوند به تو دستور مىدهد كه قرآن را بر هفت حرف قراءتكنى.»
حمّاد بن عيسى از امام صادق(ع) مىپرسد كه احاديث از شما مختلف است، حضرت
مىفرمايد: قرآن بر هفت حرف نازل شده و كمترين حقى كه براى امام است اين است كه بر
هفت وجه فتوا دهد.
فيض كاشانى پس از نقل روايات، دو روايت را از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در
ردّ نزول قرآن بر هفت حرف از كافى ذكر مىكند.
زراره از امام باقر(ع): قرآن يكى است و از جانب خداى يگانه نازل شده است. ولى
اختلاف (در قراءات) از ناحيه راويان بهوجود آمده است.
فضيل بن يسار به امام صادق(ع) عرض مىكند: مردم مىگويند قرآن بر هفت حرف نازل
گشته است. حضرت مىفرمايد: «دشمنان خدا، دروغ گفتند. قرآن بر حرف واحد از سوى خداى
واحد نازل شده است.»(50)
ميزان اعتبار اين روايات از ديدگاه اماميه
آيةالله خوئى(ره) پس از نقل يازده روايت -كه مهمترين روايات در باب نزول قرآن
بر هفت حرفند- مىگويد: «اين احاديث با آنچه زراره از امام باقر(ع) و فضيل بن يسار
از امام صادق(ع) نقل كردهاند، مخالفند و قابل قبول نيستند.»(51)
التمهيد با ذكر چهار حديث از احاديثى كه فيض كاشانى در تفسيرش آورده است،
مىگويد: «سندهاى اين احاديث، كه از اهل بيت(ع) روايت كردهاند، توثيقى ندارد.»(52)
علامه محمد جواد بلاغى:
تمسّك به روايات نزول قرآن بر هفت حرف، تمسّكى واهى و بىاساس است؛ زيرا:
اولاً: سيوطى در الاتقان در مسأله دوم از نوع شانزدهم گفته است: اين اختلاف چيزى
جز موهون بودن اين روايات و اضطراب لفظى و معنوى آنها را نمىرساند.
ثانياً: (در روايات متعددى از اهل سنّت از «سبعة احرف» اقسام و اصناف قرآن اراده
شده است؛ مثلاً) ابن مسعود از پيامبر: قرآن از هفت باب و بر هفت حرف نازل شد: زجر و
امر و حلال و حرام و محكم و متشابه و امثال....
ثالثاً: در روايات احرف سبعه با سندهايى كه در نزد اهل سنت، سندهاى خوبى است،
احاديثى موهون و خرافى ديده مىشود.
در يك حديث از پيامبر نقل شده كه آن حضرت طلب زيادى در حروف قرآن نمود تا به هفت
حرف رسيد. جبرئيل گفت: تمام اين حروف، شفادهنده و كفايتكننده است، مادامى كه آيه
عذاب به رحمت و آيه رحمت به عذاب ختم نشود. در حديثى ديگر اين عبارت اضافه شده است:
مثل آنكه بگويى: «تعالِ و أقْبِل و هَلُمَّ و اِذْهَبْ و اسرع و اعجل» (يعنى تبديل
هر يك از اينها به ديگرى اشكال ندارد!)
رابعاً: در بعضى از روايات اهل سنت، اثبات قراءت واحد و ردّ هفت قراءت، وجود
دارد....
خامساً: از طرق شيعه از امام باقر و امام صادق(ع) نزول قرآن بر هفت حرف تكذيب
شده است.(53)
مفاد روايات از ديدگاه عامّه
جلال الدين سيوطى:
در معناى اين حديث نزديك به چهل قول وجود دارد:
1. از مشكلاتى است كه معانى آن دانسته نشده است.
2. منظور از هفت، عدد حقيقى نيست، بلكه مراد آسانگيرى و گشايش است و عدد هفت بر
كثرت دلالت مىكند. عياض و پيروان او به اين قول گرايش پيدا كردهاند.
3. مراد هفت قراءت است. اشكالى كه بر اين قول وارد مىشود اين است كه جز در
موارد اندك در قرآن كلماتى پيدا نمىشود كه به هفت صورت قراءت شده باشند.
4. منظور كلماتى هستند كه هفت قراءت بلكه بيشتر از هفت قراءت دارند.
5. منظور انواع اختلاف قراءات در قرآن مجيد است كه از هفت صورت خارج نيستند....(54)
عموم نويسندگان علوم قرآنى در توجيه روايات «سبعة احرف» به بحث از لهجهها و
لغات عرب پرداختهاند. بيشتر دانشمندان اهل سنّت بهترين تفسير براى اين روايات را
نزول قرآن بر هفت لهجه و لغت دانستهاند. آنان همچنين به تعابيرى دربعضى از اين
روايات استناد نمودهاند كه اين كار گشايشى براى امت پيامبر بوده وخداوند اجازه
داده است كه هر قبيلهاى به همان لهجه متداول خود قرآن را قراءت نمايد.
ابن قتيبه گويد:
از موارد آسانگيرى خداوند اين است كه به پيامبرش دستور داد براى هر قومى قرآن
را به لغت خود آنها قراءت نمايد؛ مثلاً كسى كه از قبيله هذيل (هُذَلى) است، به جاى
حتّى حين(55)،
عتّى حين تلفظ مىكند. كسى كه از قبيله «اسد» (اسدى) است تعلمون و تعلم و تسودّ
وجوه را به كسر تاء فعل مضارع تلفظ مىكند. تميميان به جاى تخفيف همزه كه در قريش
مرسوم است، همزه را اظهار مىكنند. اگر به هر يك از قبايل و گروهها دستور داده
مىشد كه از لهجه و لغت خود كنارهگيرى نمايند و برخلاف عادت هميشگى خويش - با
آنكه در ميان آنان كودكان، جوانان و پيران وجود دارند - عمل نمايند، دچار سختى و
محنت مىشدند. خداوند با رحمت و لطف خويش اراده فرمود، همانگونه كه در اصل دين بر
آنان آسان گرفته است، در لغات قرآن نيز بر آنان توسعه دهد.
ابوشامه از بعضى شيوخ خود نقل كرده است كه ابتدا قرآن به زبان قريش و مجاوران
آنان، كه از فصحاى عرب بودند، نازل شد. سپس به عرب اجازه دادهشد تا بالغاتى كه به
آن عادت كردهاند قرآن را قراءت نمايند.
اما سيوطى در نقلى از ابن قتيبه گفته است:
قرآن جز به لغت قريش نازل نگشته است. اين سخن با آيه قرآن كه فرموده است: و ما
أرسلنا من رسولٍ إلّا بلسانِ قومه؛ سازگارى ندارد؛ جز آنكه بگوييم لهجههاى
هفتگانه در درون لغت قريش وجود دارند.(56)
سخنى ديگر در اينباره، چنين است:
بهترين تفسير براى «سبعة احرف» بيانى است كه اكثر علماى اهل سنت آن را پذيرفته و
صاحب قاموس هم آن را تأييد كرده است و همچنين گروهى از متأخران مانند دكتر
عبدالحليم نجار و مصطفى صادق رافعى نيز آن را بر ساير معانى ديگر ترجيح دادهاند، و
آن اين است كه قرآن بر هفت وجه از وجوه لغات و لهجههاى عربى نازل شده است؛ چون
قرآن ازهفت لهجه لغات عرب، بيرون نيست؛ زيرا لهجههايى كه در جزيرةالعرب تفوّق و
انتشار داشت به هفت لهجه عمده باز مىگردد كه عبارتند از: لهجه قريش ، هذيل، ثقيف،
هوازن، كنانه، تميم و يمن.(57)
آنچه نقل كرديم بدين جهت بود تا گستره اختلاف روشن شود. با وجود چنين آشفتگى و
تشتّت رأى، چگونه مىتوان نسبت به اعتبار اصل اين حديث، دل، خوش نمود.
ما به زودى در همين زمينه نظريهاى جديد را از دكتر صبحى صالح نقل خواهيم كرد كه
با اشكالى كه برخود آن نظريّه نيزوارد است، همه نظريات گذشتگان بامشكل روبهرو
مىشود.
مطالعه آزاد
انواع اختلاف قراءات
شايد اين سؤال براى آنان كه به «قراءات قرآن» توجه نمودهاند، پيش آمده باشد كه
اختلاف قراءات در چه زمينههايى است؟ آيا مىتوان تمام اختلافات را تحت انواع و
اقسامى خاص ضابطهمند نمود؟ شايد بتوان بدين پرسش، پاسخ مثبتى داده در يك استقصا و
بررسى كامل، اختلافات را در دستهبندىهاى مشخّصى قرارداد. گرچه منشأ بخش مهمّى از
اختلافات را، كه در قراءات قرآن به وجود آمده است، مىتوان در اختلاف لهجهها
جستوجو كرد، اما بىگمان علل و عوامل ديگرى نيز در اختلافات نقش داشتهاند. اساساً
برخى از اختلافات در قراءت، نظير تقديم يا تأخير يك كلمه و يا زيادى يا نقصان يك
كلمه يا حرف و يا اختلافات اعرابى، هيچ گونه ربطى به تفاوت لهجه نداشته طبيعتاً از
آنها ناشى نشدهاند.
اين واقعيت، برخى از دانشمندان را واداشته است تا با ذهنيّتى كه از حديث «سبعة
احرف» داشتهاند، بكوشند انواع اختلافات قراءات را در قرآن در هفت نوع خلاصه
نمايند. حتى بعضى معناى حديث را به جاى اختلاف لهجهها، به همين انواع هفتگانه
اختلاف تفسير كردهاند.(58)
قبل از طرح اين انواع، يادآورى دو نكته لازم است:
الف) تلاش دانشمندان اهل سنّت براى حصر انواع در هفت نوع، آنان را در نوعى تنگنا
قرار داده است؛ بهگونهاى كه گاه مجبور شدهاند، انواع مختلف و متعددى را تحت
عنوان يك نوع به حساب آورند. روشن است كه اين مقدار التزام و تعبّد به عدد هفت، از
عشق به همان حديث ناشى شده است.
ب) در نحوه و كيفيّت دستهبندى انواع هفتگانه قراءات، تفاوتهاى مهمّى به چشم
مىخورد كه خود گوياى تصنّعى بودن اين تقسيمات است.
الف) انواع اختلاف قراءات در نظر ابن قتيبه
1. اختلاف در حركت اعرابى يا بنايى كلمه بدون آنكه شكل كلمه يا معناى آن تغيير
كند؛ مثل قول خداوند هنّ أطهر لكم،(59)
به رفع «اطهر» يا نصب آن. و يا قول خداوند و يأمرونَ النّاس بالْبُخل به ضم «با» و
سكون «خا»، و يا به كسره آن دو.
2. اختلاف در حركت اعرابى و بنايى كلمه، بهگونهاى كه شكل كلمه ثابت اما معنا
تغيير كند؛ مانند ربّنا باعد بين أسفارنا،(60)
كه به دو صورت فعل ماضى و فعل امر قراءت شده است. و ادّكر بعد أمّة،(61)
كه «اَمَهٍ» قراءت شده است.(62)
3. اختلاف در حروف كلمه نه اعراب آن، بدون هيچ گونه تغييرى در شكل و معناى كلمه
وَ انْظُر إلى العِظامِ كيفَ ننشزُها،(63)
كه ننشرها قراءت شده است.
4. اختلاف در كلمه، بهگونهاى كه شكل كلمه عوض شود، ولى معنا همان است
إنكانَتْ إلا صيحةً واحدةً،(64)
كه زقيةً واحدةً قراءت شده است. و يا كالعهنِ المنفوش(65)
كهكالصّوفِ المنفوش قراءت شده است.
5. اختلاف در كلمه بهگونهاى كه شكل و معنا هر دو عوض شوند طلح منضود(66)
كهطلعٍ منضود قراءت شده است.
6. اختلاف به تقديم و تأخير و جاءتْ سكرةُ الموتِ بِالحق كه سكرةُ الحق بالموت
قراءت شده است.
7. اختلاف به زيادى و نقصان و ما عَمِلَتْهُ أيديهِم(67)
كه و ما عَمِلَتْ أيديهِم و تجرى تحتَها الأنهار(68)
كه تَجْرى من تحتها الانهار(69)
قراءت شدهاست.
ب) انواع اختلاف قراءات در نظر ابن جزرى
ابن جزرى در سخن معروفش كه غالباً نويسندگان علوم قرآنى آن را نقل كردهاند،
مىگويد: من قراءات صحيح و شاذ و ضعيف و منكر، همه را، تفحص نمودم، همه اختلافات به
هفت وجه باز مىگردند:
1. اختلاف در حركات بدون تغيير در شكل و معناى كلمه؛ مثل البخل كه به چهار صورت
خوانده شده است.
2. اختلاف در حركات با تغيير در معنا و ثابت بودن شكل كلمه؛ مثل فتلقّى آدمُ من
ربّه كلماتٍ كه به نصب «آدم» و رفع «كلمات» نيز قراءت شده است و نيز و ادّكر بعد
أمّةٍ و بعد اَمَهٍ.
3. اختلاف در حروف با تغيير در معنا و ثابت بودن شكل كلمه تبلوا و تتلوا و يا
اختلاف قراءت در مثل ننجّيك و ننحّيك.(70)
4. اختلاف در حروف با تغيير در شكل و ثابت بودن معنا الصّراط و السراط و يا
بَصْطَة و بَسطة(71).
5. اختلاف در حروف با تغيير در شكل و معناى كلمه أشدّ منكم و أشدّ منهم و نيز
فَامضَوا إلى ذكر الله در عوض فَاسْعوا.
6. اختلاف در تقديم و تأخير كلمه و جاءت سكرة الحق بالموت.
7. اختلاف در زيادى و نقصان كلمه.
اين موارد، هفت وجهى هستند كه اختلافات قراءت، خارج از اين وجوه نخواهد بود. اما
مثل اختلاف در اظهار و ادغام، روم، اشمام، تفخيم، ترقيق، مدّ، قصر، اماله، فتح،
تحقيق، تسهيل، ابدال و نقل كه از آنها به «اصول»(72)
تعبير مىشود، از مواردى نيستند كه لفظ و معنا در آنها متنوع و متعدد شود. اين صفات
و خصوصيات كه تنوع در تلفظ و اداى آنها وجود دارد، آنها را از «لفظ واحد» بودن خارج
نمىسازد، و به فرض اين كه با اين تنوّع در ادا، ديگر يك لفظ نيستند، داخل در نوع
اول مىگردند.(73)
ج) انواع اختلاف قراءات در نظر ابوالفضل رازى (ابن شاذان م 290ق.)
1. اختلاف اسما در مفرد و مثنّا و جمع و مذكر و مؤنث و مبالغه و نظاير اينها.
2. اختلاف در افعال مثل ماضى، مضارع، امر و اسناد فعل به مذكر و مؤنث و متكلم و
مخاطب و فاعل و مفعول به.
3. اختلاف در اقسام اعراب.
4. اختلاف در زيادى و نقصان.
5. اختلاف در تقديم و تأخير.
6. اختلاف در قلب و تبديل از يك كلمه به كلمه ديگر و از يك حرف به حرف ديگر مثل
الصراط و السراط.
7. اختلاف لغات مانند فتح و اماله، ترقيق، تفخيم، تحقيق، تسهيل، ادغام، اظهار و
امثال اينها.
در حقيقت آنچه ابوالفضل رازى در تقسيم خود انجام داده است، تلاش در اينجهت
بوده كه «اصول قراءات» را، كه بيشترين ارتباط با تفاوت لهجههاى عرب دارند، در
تقسيم خود بگنجاند؛ زيرا غالباً تفاوتهاى لهجهها در چنين مواردى آشكار مىگردند.
اگر براساس حديث «احرف سبعه» علت و حكمت نزول قرآن بر هفت حرف، تسهيل و توسعه بر
امّت مطرح است، پيش از هر چيز اختلافاتى نظير اظهار و ادغام و روم و اشمام و مدّ و
قصر و فتح و اماله و تسهيل و تحقيق و... بايد مدّنظر قرار گيرند؛ در حالى كه
ابنقتيبه و ابن جزرى، مهمترين بخش و عامل را در تقسيم انواع خود نياوردهاند. از
ميان دانشمندان معاصر، صبحى صالح با توجه به اين واقعيت انواع جديدى از اختلاف
قراءات را تنظيم نموده است.
د) انواع اختلاف قراءات در نظر صبحى صالح
1. اختلاف در وجوه اعراب، خواه معنا ثابت باشد يا تغيير نمايد.
2. اختلاف در حروف يا با تغيير معنا بدون تغيير در شكل كلمه، و يا با تغيير شكل
كلمه، بدون تغيير در معنا؛ مثل الصراط و السراط.
3. اختلاف اسامى در مفرد و مثنا و جمع ومذكر و مؤنث.
4. اختلاف با تبديل يك كلمه به كلمه ديگر، بهطورى كه غالباً يكى به معناى ديگرى
باشد؛ مثل كالعهن المنفوش، كه به صورت كالصّوف المنفوش قراءت شدهاست.
5. اختلاف در تقديم و تأخير كلمه.
6. اندكى اختلاف در زيادى و نقصان به جهت عادت عرب در حذف ادوات جرّ و عطف، در
بعضى از موارد و اثبات آنها در مواقعى ديگر.
7. اختلاف لهجهها در فتح و اماله و ترقيق و تفخيم و....(74)
زرقانى در مناهل العرفان نظريه «ابن شاذان» را بر ديگران ترجيح داده است.(75)
صبحى صالح پس از ذكر نوع هفتم چنين مىگويد:
حق اين است كه وجه اخير، مهمترين نوع از هفت نوع است؛ زيرا حكمت و فلسفه بزرگى
كه در نزول قرآن بر هفت حرف نهفته بوده است، در همين نوع آشكار مىشود، و تخفيف بر
امّت و آسانگيرى بر مردمى كه از قبايل متعددند در همين زمينه مصداق پيدا مىكند.
صبحى صالح، همه آنچه را سيوطى و دانشمندان عامّه، از حديث «احرف سبعه» و گرايش
به نزول قرآن به هفت لغت برداشت كردهاند، مردود دانسته، تأكيد مىكند قرآن تنها به
لغت قريش نازل شده است. وى ادامه مىدهد:
قرآن بهترين لغت را كه تجسم لغات عرب بوده است برگزيده و دليلى بر مراعات لغات
قبايل ديگر كه بعضى از دانشمندان با زحمت در پى تأييد آن هستند وجود ندارد. لغت
قريش به اعتراف تمام قبايل از جهت ماده و لفظ، از حيث اسلوب، در بعد غناى كلمات و
در زمينه توانايى بر تعابير زيبا و دقيق، سرآمد همه لغات است. عرب خود، همين لغت را
براى كتابت و شعر و خط برمىگزيند؛ حتى شاعر غيرقرشى از خصوصيات لهجه خودش در هنگام
سخن دورى مىكند و.... بنابراين منظور ازهفت حرف هفت لهجه از لغت قريش است، نه لغات
ديگر و نه لهجههاى ديگر.
وى با خردهگيرى بر كمبودى كه در استقراى متقدمان وجود داشته مىگويد:
گرچه زرقانى در مناهل العرفان، مذهب ابوالفضل رازى را بر مذهب ابنقتيبه و
ابنجزرى و قاضى ابوبكر بن طيّب ترجيح داده است؛ اما چون رازى متعرّض وجه اختلاف در
حروف نگشته مذهب او را اختيار نكرديم. اما در مورد سه نفر ديگر، چون همگى در عمل
(گرچه بعضى در نظر و فكر متوجه بودهاند) از وجه اختلاف در لهجهها غافل بودهاند،
همين براى عدم قبول مذهب آنها كافى است.(76)
از كسى مانند ابن شاذان كه در قرن سوم مىزيسته چنين تقسيمى شگفتانگيز نيست؛
اما به راستى چه چيز باعث شده است كه دانشمندان متفكّرى چون زرقانى و صبحى صالح خود
را در تنگناى هفت نوع از اختلاف قراءات قرار دهند؟ در حالى كه آنان به خوبى
مىدانند در يك تقسيم طبيعى حداقل بيش از ده نوع كلّى از اختلاف قراءات خواهيم
داشت! آرى، آنها نيز به عددى متعبّد شدهاند كه متعصبان و مروّجان نزول قرآن بر هفت
حرف، تواتر آنرا مسلّم دانسته و به قول سيوطى بيش از بيستتن از صحابه آن را از
پيامبر نقل كردهاند!
گزيده مطالب
1. روايات متعددى از طرق اهل سنّت درباره نزول قرآن بر هفت حرف نقل شده است.
2. مشهور نزد اماميه نزول قرآن بر يك حرف و قراءت است، و براساس دو روايت از
امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نزول قرآن بر هفت قراءت به شدت نفى گرديده است.
3. در برخى روايات شيعى، نزول قرآن بر هفت حرف به معناى اصناف و انواع، نظير
امر، زجر، ترغيب، ترهيب، جدل، مثل و قصص، تفسير گشته است.
4. احاديث احرف سبعه اعتبارى ندارند؛ زيرا اهل بيت آنها را ردّ نمودهاند؛
اختلاف و تناقض ميان اين روايات فراوان است، بهطورى كه زركشى در البرهان 53 وجه و
سيوطى در الاتقان 35 وجه در تفسير «سبعة احرف» ذكر نمودهاند، و سرانجام در بعضى از
روايات اهل سنّت، نزول قرآن بر يك قراءت اثبات شده است.
5. گرچه بيشتر روايات عامّه، مراد از «سبعة احرف» را لهجهها و يا لغات
دانستهاند، اما در شمارش و تعيين لهجهها و يا لغات به قدرى تشتّت وجود دارد كه
مىتواند گوياى ساختگى بودن اين حديث باشد.
6. بعضى بر اين عقيدهاند كه مىتوان همه اختلافات قراءات را در هفت نوع خلاصه
نمود.
7. از ميان چهار نظريّهپرداز، يعنى ابنشاذان، ابنقتيبه، ابن جزرى و صبحى
صالح، دوتن از آنان (ابن شاذان و صبحى صالح) اختلاف لهجههاى مختلف در «اصول
قراءات» را يك نوع، از هفت نوع اختلاف قراءات دانستهاند.
8. انواع اختلافات قراءات، حتى در يك تقسيم بندى كلى، خيلى بيشتر از هفت نوعند؛
اما شيفتگان و متعبّدان بهحديث «احرف سبعه» ظاهراً راهى جز اين كه همه را در هفت
نوع جاى دهند نداشتهاند.
9. در اصطلاح علم قراءت، به قواعدى كه بيان كننده احكامى كلى در قراءتِ تمام
كلماتِ قرآن هستند، «اصول قراءات» و به اختلاف قراءات در موارد خاص، «فرش الحروف»
مىگويند.
پىنوشتها:
1. معرفة القراء الكبار، ص42-24.
2. همان، ص61-43.
3. سجستانى، كتاب المصاحف، ص39.
4. ر.ك: الاتقان، ج1، ص157؛ النشر فى القراءات العشر، ج 1، ص7.
5. ر.ك: النشر فى القراءات العشر، ج1 ص8؛ تاريخ قراءات قرآن كريم، ترجمه
سيدمحمد باقر حجتى ص38-36.
6. ر.ك: فصل چهارم از همين بخش.
7. بنگريد به فصل سوم همين بخش.
8. ر.ك: النشر فى القراءات العشر، ج1، ص8 و 9؛ مناهل العرفان، ج1، ص415 و
416.
9. مناهل العرفان، ج1، ص416؛ معرفة القرّاء الكبار، ص172.
10. تاريخ قراءات قرآن كريم، ص40.
11. مناهل العرفان، ج1، ص416.
12. مقاله «سير نگارشهاى قرآنى»، بيّنات، ص97.
13. براى توضيح بيشتر ر. ك: فصل چهارم همين بخش.
14. علاوه بر معرفة القرّاء الكبار، ر.ك: مناهل العرفان، ج1، ص412 - 416؛
التمهيد، ج2، ص177 - 224.
15. تاريخ قراءات قرآن كريم، ص125 و 126.
16. در فصل سوم راجع به اين وجوه به تفصيل سخن خواهيم گفت.
17. بقره (2) آيه 259.
18. همان، آيه 271.
19. عنكبوت(39) آيه 58.
20. يونس(10) آيه 92.
21. بقره(2) آيه 259.
22. همان، آيه 119.
23. ر.ك: معجم القراءات القرآنيه، ج 1، ص 7.
24. بقره(2) آيه 7.
25. معجم القراءات القرآنيه، ج1، 22 - 24.
26. بقره(2) آيه 9.
27. معجم القراءات القرآنيه، ج1، ص 25.
28. بقره(2) آيه 179.
29. معجم القراءات القرآنيه، ج1، ص 140.
30.بقره(2) آيه 184.
31. معجم القراءات القرآنيه، ج1، ص 142.
32. حمد(1) آيه 5.
33. همان، آيه 10.
34. همان، آيه 5.
35. همان، آيه 5.
36. التمهيد، ج 2، ص 22.
37. همان، ص 25.
38. براى توضيح بيشتر ر.ك: همان، ص 27 - 30.
39. ر.ك: همان، ص 30 - 34.
40. البيان، ص 123 و 124.
41. اصول كافى، كتاب فضل القرآن، باب النوادر.
42. ر.ك: مجمع البيان، ج 1، ص 79.
43. البرهان، ج 1، ص 465.
44. مباحث فى علوم القرآن، ص 249.
45. از ميان دانشمندان شيعى بزرگانى چون آيةالله خوئى1 در البيان (ص170 - 193)
و آيةالله معرفت در التمهيد (ج2، ص93 - 116) به تفصيل از اين روايات سخن گفته و
به نقد آن پرداختهاند.
46. ر.ك: البيان فى تفسير القرآن، ص 176-171؛ التمهيد، ج 2، ص 97-93؛ علوم
القرآن عند المفسّرين، ج2، ص207-127.
47. ر.ك: حقائق هامّه حول القرآن الكريم، ص177 و 178.
48. علوم القرآن عندالمفسرين، ج 2، ص 209، به نقل از تبيان، ج 1، ص 7.
49. همان، ج2، ص213-211، به نقل از تفسير صافى، ج 1، ص59 - 61.
50. البيان، ص 177.
51. التمهيد، ج 2، ص 94.
52. علوم القرآن عندالمفسرين، ج2، ص219 و 220، به نقل از آلاءالرحمن، ج 1، ص
30 - 32.
53. سيوطى پس از نقل 35 قول، كه بسيارى از آنها، عجيب و غريبند، به نقل از ابن
حبان مىگويد: بعضى از اين اقوال شبيه يكديگرند و محتمل است همگى صحيح باشند! در
نقلى از «مرسى» صحّت اين اقوال مورد ترديد و اشكال قرار مىگيرد. (ر.ك: الاتقان،
ج1، نوع 16، مسأله سوم).
54. مؤمنون(23) آيه 54.
55. ر.ك: الاتقان، ج 1، نوع 16، مسأله سوم.
56. سيدمحمد باقر حجتى، تاريخ قرآن كريم، ص 257 و 258.
57. ر.ك: الاتقان، ج 1، نوع 16، مسأله سوم.
58. هود(11) آيه 78.
59. سبأ(34) آيه 19.
60. يوسف(12) آيه 45.
61. «اُمّةٍ» به معناى حين و زمان است و «اَمَهٍ» به معناى نسيان.
62. بقره(2) آيه 259.
63. يس(36) آيه 29.
64. قارعه(101) آيه 5.
65. واقعه(56) آيه 29.
66. يس(36) آيه 35.
67. براءة(9) آيه 100.
68. النشر فى القراءات العشر، ج 1، ص 27 و 28؛ التمهيد، ج 2، ص 106 - 108.
69. يونس(10) آيه 92.
70. بقره(2) آيه 247.
71. در اصطلاح قراءت، به قواعدى كه بيان كننده احكامى در قراءتِ تمام كلمات قرآن
مىباشند، بهگونهاى كه در هرجا بتوان آن قواعد را اجرا نمود، «اصول» گفته مىشود.
اصول در قراءات در مواد زير مطرح است: 1.وقف و ابتدا. 2. ادغام و اظهار. 3. مدّ و
قصر. 4. تحقيق و تسهيل. 5. اماله و فتح. 6. تفخيم و ترقيق (احكام راءات و لامات) 7.
ابدال و نقل. 8. احكام هاءات. 9. احكام ياءات. 10. وصل ميم جمع و هاء ضمير.
در مقابل اصطلاح «اصول»، اصطلاح «فرش» وجود دارد كه مراد از آن موارد جزئى از
اختلاف قراءات در كلمات قرآنى است كه ضابطهمند نيستند؛ مثلاً قراءت كلمه
«يَخْدَعون» در سوره بقره به قراءت «يُخدعونَ» در سوره نساء قياس نمىشود. در كتب
مربوط به اختلاف قراءات رسم بر اين است كه ابتدا، «اصول قراءات» مطرح مىشوند و سپس
به ترتيب از ابتداى قرآن اختلاف در فرش قراءت، كلمه به كلمه بررسى مىگردد. شاطبى
در كتاب حزرالامانى و وجه التّهانى (معروف به شاطبيّه) پس از ذكر اصول قراءات و
قواعد ادغام، هاء كنايه، مد و قصر، تسهيل همزه، اظهار، حروف قريب المخرج، اماله و
وقفها از بيت 445 در زمينه «فرش الحروف» از سوره بقره اختلاف قراءات را آغاز
مىكند. ر.ك: حرز الامانى و وجه التّهانى، ص68 به بعد. بعضى گفتهاند علّت
نامگذارى اختلافات جزئى و موردى قراءات به «فرش» ايناست كه چون بر خلاف اصول
قراءت، مثل ادغام يا اماله كه در هر جاى قرآن و در هر سوره، اصول اجرا مىگردند،
قراءتهايى كه تحت ضوابط و اصول قرار نمىگيرند فقط در همان موضع خودشان از سوره
بحث مىگردند و همان جا قرار گرفته و گسترده شدهاند به آنها «فرش الحروف» گفته شده
است.
72. النشرفى القراءات العشر، ج1، ص26 و 27؛ الاتقان، ج1، نوع16، مسأله سوم؛
و ر.ك: التمهيد، ج2، ص110 و 111؛ مناهل العرفان، ج1، ص159 و 160.
73. النشر فى القراءات العشر، ج 1، ص 27؛ و ر.ك: مناهل العرفان، ج 1، ص 155؛
مباحث فى علوم القرآن، ص116.
74. مناهل العرفان، ج 1، ص 157.
75. ر.ك: مباحث فى علوم القرآن، ص 109 - 116.