ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ
يَعْلَمُونَ وَ مآ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ اِلاّ وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ.(1)
بگذارشان كه بخورند و كامروايى كنند و آرزو سرگرمشان سازد. پس زود است كه بدانند و
ما هيچ آبادى را هلاك نكرديم مگر اينكه براى آن برنامهاى روشن بود.
وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى
فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.(2)
اما قوم ثمود. پس آنها را هدايت كرديم، ولى آنها كورى را بر هدايت ترجيح دادند.
پس آنها را صاعقه عذاب خوارى برگرفت به سبب آنچه كه انجام داده بودند.
از اين گونه آيات در قرآن فراوان به چشم مىخورد كه فسق و سقوط اخلاقيّات در كلّيّت
قضيّه مورد بيان واقع شده است؛ اما در چند آيه از قرآن انحرافات اخلاقى و روحيّات
ضدّ معنوى، به طور خاصّى مطرح مىشود و قرآن به عنوان ارائه نمونه، گناهان بهخصوصى
را نام مىبرد:
وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاّفٍ مَهينٍ هَمّازٍ مَشّآءٍ بِنَميمٍ مَنّاعٍ لِلْخَيْرِ
مُعْتَدٍ أَثيمٍ عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنيمٍ أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنينَ اِذا
تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ سَنَسِمُهُ عَلَى
الْخُرْطُومِ.(3)
و پيروى نكن از هر سوگند خورنده زبون عيبجويى كه مىرود تا سخن چينى كند.
بازدارنده از نيكى، تجاوزگر گناهكار، وبا اين همه متكبّرى خشن است و بىاصل و نسب؛
چرا كه صاحب مال و فرزندان است. هنگامى كه آيات ما بر او تلاوت
مىشود مىگويد: افسانههاى پيشينيان است. به زودى بر دماغ او داغ مىگذاريم.
وَ أَمّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى فَسَنُيَسِّرُهُ
لِلْعُسْرى وَ ما يُغْنى عَنْهُ مالُهُ اِذا تَرَدّى.(4)
و امّا كسى كه بخل ورزيد و بىنيازى كرد و نيكوكارى را تكذيب نمود، به زودى او را
به طرف دشوارى مىرانيم و هنگامى كه هلاك شد مالش او را بىنياز نمىكند. (سودى
نمىبخشد).
وَ لا تَتَّخِذُوآا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ
ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوآءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ لَكُمْ
عَذابٌ عَظيمٌ.(5)
سوگندهاى خود را مايه فريب و نيرنگ در ميان خود قرار ندهيد كه قدمى پس از استواريش
بلغزد. و شما بدى را بچشيد به سبب آنكه از راه خدا باز مىداشتيد و براى شما است
عذابى بزرگ.
و درباره قوم لوط كه دچار انحرافات و فساد جنسى شده بودند، مىفرمايد:
اِنّا مُنْزِلُونَ عَلىآ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمآءِ بِما
كانُوا يَفْسُقُونَ.(6)
ما براى مردم اين آبادى عذابى از آسمان فرود مىآوريم، به خاطر فسقى كه انجام
مىدادند.
قرآن چنين افراد فاسدى را كه در اثر گناه و فسق و فجور و بيگانگى با ارزشهاى معنوى
و الهى دچار هلاكت شدهاند، مورد تحقير قرار مىدهد و درباره آنان كه زمانى به مال
و ثروت و امكانات خود مىباليدند و براى خود شخصيّت و ارزش فوق العاده قائل بودند،
با طنز خاصّى مىفرمايد:
فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمآءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرينَ.(7)
پس آسمان و زمين بر آنان گريه نكرد و به آنان مهلت داده نشد.
بدبختى چنين جوامع در اين است كه در اثر غوطه ورى در گناه و معصيت، نمىتوانند به
زشتى كارهاى خود پى ببرند و در فكر اصلاح خود باشند. شيطان اعمال زشت و ناپسند
آنها را در نظرشان زينت مىدهد و آنان چنين مىپندارند كه راه درستى مىروند. قرآن
كريم چنين افرادى را زيانكارترين مردم مىداند:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً اَلَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى
الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا.(8)
بگو: آيا به شما خبر بدهم از آنها كه از لحاظ عمل زيانكارترين مردمند؟ آنها
كسانى هستند كه سعيشان در زندگى دنيا تباه شده است در حالىكه خودشان چنين
مىپندراند كه كار خوب انجام مىشود.
از بين رفتن اتحاد و تفاهم و پيدايش گروهبندىها
وحدت براى جامعه همچون روح است براى بدن. يك جامعه وقتى زنده و پايدار است كه در
ميان افراد آن يگانگى و تفاهم وجود داشته باشد و با همسو كردن نيروهاى فعّالّ و
امكانات موجود، از منافع خود دفاع و پايههاى قدرت و پيشرفت خود را تثبيت نمايد.
البتّه انگيزه وحدت جامعه هر چه قوىتر و گستردهتر باشد، دوام آن جامعه بيشتر و
پيشرفت آن سريعتر خواهد بود. انگيزه وحدت ممكن است عصبيّتهاى قومى، يا اشتراك در
زبان، يا اتّحاد رنگ پوست، يا عامل جغرافيايى و يا ايمان به يك مكتب باشد و به طورى
كه در مبحث بعد خواهيم ديد، قوىترين و پايندهترين عامل وحدت و انسجام جامعه، عامل
ايمان است.
هنگامى كه وحدت يك جامعه از بين رفت و نيروهايى كه در ايجاد آن دست به دست هم داده
بودند، از يكديگر جدا شدند و رو در روى هم قرار گرفتند و در درون جامعه
گروهبندىها به وجود آمد، طبيعى است كه آن جامعه ديگر نمىتواند پايدار
بماند و محكوم به شكست و نابودى است. حال ممكن است يكى از آن گروهها با كسب توان
بيشتر و غلبه بر گروههاى رقيب، جامعه جديدى را به دلخواه خود بهوجود آورد و ممكن
است كه نيروهاى همه گروهها در اثر مبارزه با يكديگر فرسوده گردند و به طور كلّى آن
جامعه از هم متلاشى شود.
به هر حال، يكى از عوامل سقوط جامعهها از بين رفتن اتّحاد وتفاهم و پيدايش اختلاف
در ميان مردم است و لذا مىبينيم كه استعمارگران و زورگويان هميشه براى شكستن قدرت
يك جمعيّت متشكّل در ميان آنان ايجاد اختلاف مىكنند و پايههاى حكومت و قدرت خود
را برآن اساس محكم مىسازند؛ به خصوص انگلستان در اين مورد تجربيّات زيادى دارد.
اين حقيقت در چندين آيه از قرآن كريم مورد توجّه قرار گرفته است. قرآن ضمن آنكه
مسلمانان را به سوى وحدت و يگانگى دعوت نموده آنان را از اختلاف و پراكندگى برحذر
داشته و نزاع و مخاصمه و اختلاف را عامل از هم پاشيدگى جامعه و تلف شدن نيرو وتوان
آن دانسته است:
وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ
ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوآا اِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ.(9)
و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد و با يكديگر ستيز نكنيد كه از هم مىپاشيد و نيروى
شما از بين مىرود و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با صابران است.
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا.(10)
و همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد.
وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جآءَهُمُ
الْبَيِّناتُ وَ أُولآئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ.(11)
و مانند كسانى نباشيد كه متفرّق شدند و پس از آنكه برايشان نشانههايى آمد،
اختلاف كردند و از براى آنها عذابى بزرگ است.
وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكينَ مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا
شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ.(12)
و از مشركان نباشيد؛ از آنهايى كه دين خود را دچار تفرقه ساختند و به گروههاى
مختلفى تقسيم شدند و هر حزبى به آنچه كه در نزد او است، شادمان است.
همچنين قرآن كريم وجود پراكندگى و اختلاف را كه باعث تسلّط گروهى بر گروهى ديگر و
در نتيجه اِعمال فشار و خشنوت در ميان آنها مىشود، به عنوان يك عذاب الهى نام
مىبرد و جامعه كفر و شرك را با آن تهديد مىكند و در جاى ديگرى از قرآن در مورد
فرعون متذكّر مىشود كه يكى از شگردهاى او پراكنده ساختن مردم و ايجاد چند دستگى در
ميان آنان بود:
قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلىآ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ
مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ
بَعْضِ.(13)
بگو: او است كه قادر است براينكه براى شما از بالاى سرتان و يا از زيرپاهايتان
عذابى برانگيزد و يا شما را به پراكندگى دچار سازد و خشونت گروهى از شما را بر
گروهى ديگر بچشاند.
اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِى الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعًا.(14)
همانا فرعون در زمين برترى جست و مردم آن را گروه گروه كرد.
نقش ايمان در پيشرفت جامعهها
در طول تاريخ بشرى، تمدّنها و جوامع بسيارى پيدا شده و رشد كرده و سپس طبق سنّت
محتوم الهى كه بر كلّ تاريخ حاكميّت دارد، از بين رفته و عبرت تاريخ شدهاند و ما
اينك ميراثدار تجربههاى ارزشمندى از تاريخ گذشتگان هستيم؛
تجربههاى پُربارى كه به قيمت مرگ و زندگى و خوشى و ناخوشى ميليونها و ميليونها
انسان در جارى تاريخ و در تداوم عصرها و نسلها به دست آمده است و هم اينك در
اختيار ما است؛ اگر ديدگانمان را باز كنيم و اعماق تاريخ را بنگريم.
يكى از اين تجربههاى بسيار مهمّ و گرانبها، نقش حياتى و تعيين كننده ايمان به خدا
و ارزشهاى آسمانى در پيدايش جوامع سعادتمند و پيشرو و اثر عميق آن در پويايى و
حركت نيروهاى مؤمن به سوى تشكيل حكومتى بر اساس حقّ و عدالت است.
درست است كه گاهى جامعهاى با وجود شرك و كفر به نظر مىرسد كه سعادتمند و پيشرفته
است و از رفاه و آسايش برخوردار (نمونهاش جوامع غربى معاصر)، اما اين فقط ظاهر
قضيه است و اگر ژرف نگر باشيم، خواهيم ديد كه اينهمه جز سراب نيست و در پس اين
ظاهر قشنگ و فريبا، پوچى و بيهودگى، وحشت و اضطراب و نگرانى و بيم از آينده و به
تعبير قرآن خوف و حزن موج مىزند و عاقبت كارشان هم جز سقوط و نابودى چيز ديگرى
نيست و سرنوشتى هولناك در انتظار آنان است، به گونه كه بسيارى از جامعه شناسان،
پايان دردناكى را براى تمدّن كنونى غرب پيش بينى مىكنند، چنانكه هم اكنون در ميان
قشر روشنفكر و پيشرو اين جوامع، پوچگرايى و نيهيليسم در حال افزايش است و بعضىها
بار ديگر به معنويّت مذهب پناه بردهاند و كنشت و كليسا رونق بازار يافته است.
اما در طول تاريخ، جوامعى كه بر اساس ايمان و تعاليم پيامبران استوار شدهاند،
همواره سعادت را به معناى واقعى آن در آغوش كشيده و در بدترين شرايط نيز احساس
خوشبختى و كامروايى كردهاند و پيروزى با آنان همسو بوده است.
اگر ما تاريخ بشرى را در كلّيّت آن مورد توجّه قرار بدهيم و در اين استقراى تاريخى
با نظرى تند و تيز، حركت مستمرّ تاريخ را بررسى كنيم، به نتيجهها و استنباطهاى
جالبى مىرسيم و حقايق زير براى ما رخ مىنمايد:
1. در مسير تاريخ بشرى، پيامبران و دعوتهاى آسمانى با وجود مخالفتها و سر سختىها
و حتّى جنگها و ستيزها همواره پيروز بودهاند؛ آن هم يك پيروزى
مستمرّ و ابدى. هم اينك مكتب انبيا، اكثريّت انسانهاى امروز را زير چتر خود دارد.
2. اگر سعادت و خوشبختى را از جنبهها و بعدهاى مختلف وجود انسان در نظر بگيريم و
آن را در بعد مادّى محصور نكنيم، خواهيم ديد كه جوامع شرك آلود در تأمين نيمى از
سعادت انسان عاجز بوده است؛ زيرا نتوانسته نيازهاى عميق روحى انسان را برطرف سازد،
در حالىكه نيازهاى مادّى را گاهى تأمين كرده و گاهى تأمين نكرده است. در مقابل، در
جوامع مؤمن نيمى از سعادت انسان كه همان بعد روحى باشد قطعا تأمين شده و نيم ديگر
كه جنبه مادّى آن باشد گاهى تأمين شده و گاهى تأمين نشده است.
بنابراين، با يك حساب رياضى چنين به دست مىآيد كه احتمال تأمين سعادت انسانى در
جوامع مؤمن از پنجاه درصد تا صددرصد است، ولى در جوامع شرك و كفر از صفر تا پنجاه
درصد است.
3. جوامع مؤمن و پيروان انبيا هميشه در نشاط كامل به سر برده و در هر شرايطى از
آرامش روحى و امنيّت خاطر برخوردار بودهاند؛ چون به حقّانيّت راه خود ايمان داشتند
وهميشه حتى در زير ضربات كوبنده، دشمن خود را شكست خورده نمىدانستند، زيرا مرگ در
چنين شرايطى را شهادت و شهادت را پلى براى رسيدن به نعمتهاى جاودانى وبه تعبير
قرآن يكى از دو كار خوب (شهادت يا پيروزى) مىدانستند و اين، لذّت بسيار عميقى است
كه جوامع شرك و كفر كاملاً از آن بىبهرهاند.
اكنون با توجه به مطالبى كه گفته شد، اين موضوع را از ديدگاه قرآن مورد بررسى قرار
مىدهيم. قرآن كريم مسأله را به عنوان يكى از سنن الهى و قوانين حاكم بر تاريخ مطرح
مىكند و خاطر نشان مىسازد كه پيروزى و سعادت و آرامش و امنيّت واقعى مخصوص جوامع
مؤمن است و خداوند پيروزى آنها را در اين جهان تضمين مىكند و آن را با سعادت جهان
ديگر مضاعف مىسازد:
اِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ
يَقُومُ الْأَشْهادُ.(15)
ماهمواره پيامبران خود و كسانى را كه ايمان آوردهاند يارى مىكنيم، هم در زندگى
دنيا و هم روزى كه گواهان برخيزند (روز قيامت).
اَلَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوآا ايمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولآئِكَ لَهُمُ
الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ.(16)
كسانى كه ايمان آوردند و ايمان خود را با ظلم نيالودند، ايمنى براى آنها است و
آنان هدايت شدگانند.
أَلا آاِنَّ أَوْلِيآءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرى فِى الْحَياةِ الدُّنْيا
وَ فِى الْآخِرَةِ لا تَبْديلَ لِكَلِماتِ اللّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ
الْعَظيمُ.(17)
آگاه باشيد كه دوستان خدا را هراسى نيست و نه غمگين مىشوند. كسانى كه ايمان آوردند
و تقوا پيشه كردند، براى آنها است بشارت در زندگى دنيا و هم در آخرت. سخنان خدا
تغيير نمىيابد و اين رستگارى بزرگى است.
در آيه اخير خداوند از يك حقيقت مهم پرده برمىدارد و آن اينكه جوامع با ايمان
دچار خوف و حزن نمىشوند. مىدانيم كه «خوف» يعنى ترس از آينده و «حزن» يعنى غصّه
خوردن براى گذشته، هيچ سعادتى در جهان نمىتواند معادل اين باشد كه انسان در حالتى
به سر برد كه خوف و حزن نداشته باشد.
جامعهاى كه گرفتار خوف و حزن باشد، هرگز سعادتمند نيست و خوف و حزن مانند دو تيغه
قيچى سعادت آن جامعه را قطع مىكند، اگرچه همه گونه وسايل رفاه و آسايش مادّى را هم
در اختيار داشته باشد. در واقع، چنين جامعهاى همچون مرغى است كه در قفس طلايى
محبوس گردد.
در آيات ديگرى به جوامع با ايمان وعده مىدهد كه اگر در ايمان خود ثابت و استوار
باشند و اگر گناهى كردند توبه كنند و به سوى خدا باز گردند، در چنين صورتى خداوند
همه گونه وسايل و امكانات پيشرفت را در اختيار آنان قرار مىدهد و درهاى خير و بركت
را به روى آنها مىگشايد و زمينه را براى شكوفايى هرگونه
فضل و استعدادى فراهم مىسازد.
ضمنا اين مطلب را هم متذكّر مىشود كه اگر زمانى اين جامعهها از تعهّد و ايمان خود
دست بردارند، خداوند عيش آنها را تبديل به عذاب مىكند و آنان را كيفر مىدهد. اين
آيات را با هم بخوانيم:
وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوآا اِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعًا
حَسَنًا اِلىآ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذى فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ اِنْ
تَوَلَّوْا فَاِنّىآ أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ كَبيرٍ.(18)
و اينكه از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد و به سوى او باز گرديد كه در چنين حالتى،
خداوند به صورتى نيكو كامروايتان مىسازد و براى هر صاحب فضلى فضلش را مىدهد؛ ولى
اگر پشت كرديد، پس من از عذاب روزى بزرگ بر شما مىترسم.
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرىآ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ
بَرَكاتٍ مِنَ السَّمآءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما
كانُوا يَكْسِبُونَ.(19)
و اگر مردم آبادىها ايمان مىآوردند و پرهيزگارى مىنمودند، البتّه براى آنان
بركتهايى را از آسمان و زمين مىگشوديم، ولكن تكذيب كردند؛ پس به خاطر كارهايى كه
انجام دادند آنان را مؤاخذه كرديم.
نكتهاى را كه بايد در اينجا يادآور شويم، اين است كه قرآن كريم براى تداوم بخشيدن
به حالت ايمان جامعه با ايمان و براى مقابله با خطراتى كه از داخل و خارج، ايمان
مردم و در نتيجه سعادت آنان را تهديد مىكند، پيش بينى لازم را به عمل آورده و به
خصوص به جامعه اسلامى دستور اكيد مىدهد كه مواظب خطرات باشند و براى اين منظور
جهاد را در مقابل خطرات و تهاجمات خارجى، و امر به معروف را در مقابل سستىها و
نافرمانىهاى داخلى واجب مىكند و بدين
سان امّت اسلامى را به عنوان يك امّت مؤمن نمونه، به آماده باش كامل فرا مىخواند.
در چنين صورتى است كه امّت اسلامى هميشه پويا و همواره زنده خواهد ماند.
حكومت صالحان، واپسين حركت تاريخ
كتاب زندگى انسان را در گستره تاريخ ورق مىزنيم و او را مىبنيم كه با كوله بارى
از رنجها و مشقّتها و با دلى پر از دردها و مرارتها، حيات پر نشيب و فراز خود را
ادامه داده و در مسير اين سفر طولانى و پر رنج، از دست ظلم و ستم همواره سيلى خورده
است.
آيا اين، سرنوشت محتوم جوامع انسانى است كه هميشه در زير پاى زورگويان لگدكوب شود و
حكومت حقّ و عدالت را هرگز تجربه نكند و شيرينى آن را در كام خود نچشد؟
بشريّت مظلوم چه كند؟ او همواره خود را اسير ستمگران يافته و صرف نظر از چند نمونه
نادر هميشه حكومت را در دست ناصالحان ديده و گاهى با جنايتكاران بزرگى روبرو شده كه
او را مثلگوسفند دوشيده و در آخر كار به مسلخ بردهاند؛ جنايتكاران پليدى كه گويى
صدهزار شيطان در وجودشان رها شدهاند.
براى بشر همواره اين سؤال مطرح بوده است كه آيا اين وضع به همين صورت ادامه خواهد
يافت و ظلم و بيداد تا ابد همزاد انسان خواهد بود؟ يا آرزوى عدالت خواهى انسان روزى
تحقّق خواهد پذيرفت و انتظار تشكيل حكومت جهانى بر اساس حقّ و عدالت و اميد فرداى
بهتر، عينيّت خواهد يافت و انسان، پيروزى بر ستمگران را جشن خواهد گرفت؟
اين عشق و آرزو و اين اميد و انتظار همواره با انسان بوده و در تداوم قرنها و
نسلها انسان با آن زندگى كرده و با آن مرده و اين مسأله براى بشريّت به عنوان يك
آرمان مشترك شناخته شده است.
چنين مىنمايد كه انتظار فرج، ريشه در عمق جان انسان دارد واز فطرت او سرچشمه
مىگيرد. و لذا مىبنيم در كتب مقدّس و متون به جاى مانده از دورانهاى
قديم، مژده پيروزى نهايى حقّ بر باطل و تشكيل حكومت جهانى صالحان داده شده و
چنانكه خواهيم ديد، قرآن كريم با تأكيد بيشترى اين مسأله را دنبال كرده است.
جالب است كه علاوه بر كتب مذهبى متعلّق به اقوام وملل و نژادهاى گوناگون كه نمونه
هايى از آن را خواهيم خواند، در بسيارى از مكاتب مادّى نيز داشتن زندگى سعادتمندانه
براى جوامع بشرى به عنوان آخرين مرحله حكومت تاريخ پيشبينى شده است و مثلاً
ماركسيسم جامعه بىطبقه و كمونيسم نهايى را آخرين مرحله از مراحل پنجگانه تاريخ
بشرى مىداند و ديكتاتورى پرولتاريا را به عنوان پلى براى عبور به سوى آن مرحله
پيشنهاد مىكند.
در هر حال اين يك اعتقاد عمومى و يك آرمان مشترك براى همه انسانها است كه تاريخ
بشرى به سوى تشكيل يك حكومت جهانى كه سعادت جامعه را تأمين خواهد كرد، در حركت است
و ما اين مطلب را در عقايد ملّتهاى مختلف و در كتب مذهبى و مقدّس آنها به وضوح
مىبينيم و اين چيزى جز انعكاس يك آرمان مشترك و يك نياز فطرى نمىتواند باشد؛
آرمانى كه در قالب جملههايى ماندگار تبلور يافته است.
اكنون ما چند نمونه از متون مذهبى را كه در اينباره آمده است، ذكر مىنماييم و
تفصيل بيشتر را به كتابهايى كه در اين زمينه نوشته شده است، محوّل مىكنيم.(20)
در اوستا كتاب مقدّس زرتشتيان آمده است:
«بامداد روز فراز آيد. جهان دين راستين فرا گيرد با آموزشهاى فزايش بخش پر خرد.
رهانندگان كيانند؟ آنان كه بهمن به ياريشان خواهد آمد از براى آگاه ساختن...»(21)
و در اوپانيشاد يكى از كتب مقدّس هندوها چنين آمده است:
«كالكى مظهر دهم و يشنو در انقضاى كلّى يا عصر آهن سوار بر اسب سفيدى در حالى كه
شمشير برهنه درخشانى به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد، ظاهر
مىشود و شريران را تماما هلاك مىسازد و خلقت از نو تجديد و پاكى را رجعت خواهد
داد».(22)
و در عهد عتيق آمده است:
«اگر چه تأخير نمايد، برايش منتظر باش، زيرا كه البتّه خواهد آمد و درنگ نخواهد
كرد... ، بلكه جميع امّتها را نزد خود جمع مىكند و تمامى قومها را براى خويشتن
فراهم مىآورد...»(23)
و در مزامير داود آمده است:
«زيرا كه شريران منقطع خواهند شد و اما منتظران خداوند وارث زمين خواهند شد».(24)
و در انجيل مىخوانيم:
«همچنانكه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مىشود، ظهور پسر انسان نيز چنين
خواهد شد. لهذا شما نيز حاضر باشيد، زيرا در ساعتى كه گمان نبريد، پسر انسان
مىآيد... امّا چون پسر انسان در جلال خود با جميع ملائكه مقدّس خويش آيد، آنگاه بر
كرسى جلال خود خواهد نشست و جميع امّتها در حضور او جمع شوند».(25)
به گفته «مسترهاكس» امريكايى عبارت «پسر انسان» بيش از 80 بار در انجيل و ملحقات آن
تكرار شده فقط 30 مورد آن با حضرت عيسى عليهالسلام قابل تطبيق است و 50 مورد ديگر
از مصلح و نجات دهندهاى سخن مىگويد كه در پايان جهان ظهور خواهد كرد.(26)
به هر حال، اعتقاد به ظهور يك منجى كه تبلور آرزوهاى ديرينه بشر باشد و رهبرى جامعه
بشرى را به عهده گيرد وعدالت اجتماعى را به درستى اجرا كند، يك اعتقاد عمومى و
همگانى در طول تاريخ بشر بوده است.
«گلدزيهر» مىگويد: «اعتقاد به بازگشت و ظهور منجى موعود اختصاص به اسلام دارد و
پندارهاى مشابهى را مىتوان در ميان اقوام ديگرى نيز به فراوانى يافت... بنابر
اعتقاد «هندوايسم»، «ويشنو» در پايان دوره كنونى جهان به عنوان كالكى ظاهر خواهد شد
و سرزمين آريا را از دست ستمگران غاصب رهايى خواهد بخشيد... در ميان اقوام شرقى و
غربى پندارهاى مشابهى درباره بازگشت يا ظهور منجى موعود پديد آمده است.»(27)
اكنون نظريّه قرآن را در اين زمينه، مورد مطالعه قرار مىدهيم.
با مراجعه به آيات قرآنى ملاحظه مىكنيم كه موضوع پيروزى نهايى حق بر باطل و غلبه
مكتب انبيا بر مخالفان آن انعكاس وسيعى در قرآن يافته است و قرآن به طور مكرر و با
تعبيرهاى گوناگون، وعده قطعى مىدهد كه تاريخ بشرى سرانجام به پيروزى قاطع خطّ
انبيا و حكومت صالحان منجر خواهد شد و بندگان پرهيزگار وخوب خدا وارثان روى زمين
خواهند بود. اينك قسمتى از آياتى را كه بيانگر اين مطلب مهمّ و اساسى است، با هم
مىخوانيم. اين آيات را در سه قسمت مورد تدبّر قرار مىدهيم:
1. آياتى كه پيروزى نهايى خطّ انبيا و غلبه حتمى پيامبران و پيروان آنها را بيان
مىكند:
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ اِنَّهُمْ لَهُمُ
الْمَنْصُورُونَ وَ اِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ.(28)
و همانا سخن ما سبقت گرفت بر بندگان پيامبر ما كه آنان همان يارى شدگانند و همانا
سپاه ما پيروزمندانند.
اِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ
يَقُومُ الْأَشْهادُ.(29)
همانا به طور حتم يارى خواهيم كرد پيامبرانمان را و كسانى را كه ايمان آوردهاند هم
در زندگى دنيا و هم روزى كه گواهان به پا خيزند (روز قيامت).
كَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلىآ اِنَّ اللّهَ قَوِىٌّ عَزيزٌ.(30)
خداوند نوشته است كه محقّقا غلبه خواهم كرد، من و پيامبرانم. همانا خداوند توانا و
عزيز است.
2. آياتى كه در آنها به جوامع معاصر هشدار داده شده است كه در صورت لزوم، خداوند
آنها را از بين مىبرد و قومى صالح را جايگزين آنان مىسازد:
يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِه فَسَوْفَ يَأْتِى
اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمَؤْمِنينَ
أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ...(31)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هر كدام از شما از دين خود برگردد، به زودى خداوند
قومى را مىآورد كه آنان را دوست مىدارد و آنان نيز خدا را دوست مىدارند. متواضع
در مقابل مؤمنان و قدرتمندان در مقابل كافران...
فَلا آأُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ اِنّا لَقادِرُونَ عَلىآ أَنْ
نُبَدِّلَ خَيْرًا مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ.(32)
سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما تواناى آن هستيم كه تبديل كنيم بهتر از
ايشان را و ما پيشى گرفتگان نيستيم.
وَ اِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوآا
أَمْثالَكُمْ.(33)
و اگر پشت كنيد، خداوند قومى جز شما را جايگزين شما مىسازد؛ سپس آنان ديگر مثل شما
نخواهند بود.
3. آياتى كه در برگيرنده قطعى وعده خداوند است، در اين باره كه سرانجام حكومت زمين
به دست صالحان مىافتد و آنان جانشينان و وارثان حكومتهاى
ناروايى مىشوند كه در طول تاريخ بودهاند و زمين در آن عصر، مبارك مىشود و دين
خدا حكومت مىيابد و جز خدا كسى را پرستش نمىكنند و امنيّت و آسايش جايگزين ترس و
اضطراب مىشود:
وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ
لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ
وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ
مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنى لا يُشْرِكُونَ بى شَيْئًا.(34)
خداوند وعده كرده است بر كسانى از شما كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام دادهاند،
كه آنان را جانشينان در زمين قرار خواهد داد، همانگونه كه پيش از آنها را قرار
داد، و حاكم مىسازد بر آنا دينى را كه برايشان پسنديده است و پس از ترسشان آن ترس
را به امنيّت تبديل مىكند تا مرا بپرستند و چيزى را شريك من قرار ندهند.
وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ
مَغارِبَهَا الَّتى بارَكْنا فيها...(35)
و وارث كرديم قومى را كه ضعيف قرار داده شده بودند، مشرقها و مغربهاى زمين را كه
در آنها بركت نهاديم.
وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَ
نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ.(36)
و اراده كردهايم كه احسان كنيم بر كسانى كه در زمين ضعيف شدهاند و آنان را
پيشوايان قرار دهيم و آنان را وارثان قرار دهيم.
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها
عِبادِىَ الصّالِحُونَ
اِنَّ فى هذا لَبَلاغًا لِقَوْمٍ عابِدينَ.(37)
و همانا در زبور علاوه بر قرآن نوشتيم كه زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد
و همانا در اين، پيامى است براى گروه پرستندگان.
رهبرى در حكومت صالحان و احاديث مهدى عليهالسلام
با توجّه به آياتى كه گذشت و آيات مشابهى كه در قرآن وجود دارد، اكنون اين موضوع
مطرح مىشود كه اين پيش بينى و اين وعده قطعى قرآن چگونه و به دست چه كسى تحقّق
خواهد يافت؟ و رهبرى اين قيام بزرگ كه تجسّم آرمانهاى همه انسانها در هميشه تاريخ
است، به عهده چه كسى خواهد بود؟
از آنجا كه اين موضوع، بسيار مهمّ و سرنوشت ساز است، مىبينيم كه به صورت بسيار
گسترده و با عنايت و اهتمام خاصّى در احاديث و روايات انعكاس يافته است و در ميان
معارف و اعتقادات اسلامى كمتر موضوعى پيدا مىشود كه اينچنين مورد توجّه پيشوايان
اسلامى قرار بگيرد.
طبق اين روايات كسى كه پرچم انقلاب عظيم توحيدى را در دست مىگيرد و حكومت جهانى
واحدى بر اساس حقّ و عدل تشكيل مىدهد و به آرزوهاى ديرينه بشر تحقّق مىبخشد،
عبارت است است قائم آل محمّد، مهدى امّت، حضرت حجّة بن الحسن عليهالسلام كه مىآيد
و كاخ ستمگران را فرو مىريزد و بر خرابههاى آن حكومت عادلانهاى بر اساس معيارها
و ارزشهاى اسلاى بنياد مىگذارد.
رواياتى كه در اين زمينه وارد شده، بسيار فراوان است. اين روايات، هم از طريق اهل
سنّت و هم از طريق محدّثان شيعه نقل شده و در ميان اهل حديث از مسلّمات است و گذشته
از محدّثان شيعه، بعضى از محدّثان اهل سنّت نيز در اين زمينه كتابهاى مخصوصى
نوشتهاند، مانند كتاب البرهان تأليف «متّقى هندى» و اخبار المهدى تأليف «ابو نعيم»
و كتابهاى ديگر. در اكثر كتابهاى حديثى معتبر اهل
سنّت احاديث مهدى نقل شده و بعضى از دانشمندان تصريح كردهاند كه اين احاديث به حدّ
تواتر رسيده و قابل انكار نيست.(38)
از جمله كسانى كه از محدّثان اهل سنّت، روايات مربوط به ظهور حضرت مهدى عليهالسلام
را نقل كردهاند عبارتند از: بخارى، ابن ماجه، ترمذى و ابى داود در كتب صحاح خود و
نيز احمد بن حنبل در مسند، حاكم نيشابورى در مستدرك، ابن جوزى در تذكرة الخواص، ابن
حجر در صواعق المحرقه، متّقى هندى در كنزالعمال، ابن صبّاغ مالكى در فصول المهمّه و
غير آنها.(39)
احاديث مهدى در كتب احاديث عامّه از چنان شهرتى برخوردار است كه صاحب التاج الجامع
للاصول مىگويد: «در ميان دانشمندان گذشته و حال مشهور است كه در آخر الزّمان مردى
از اهل بيت پيامبر ظهور مىكند كه مهدى ناميده مىشود و بر همه ممالك اسلامى مسلّط
مىگردد و مسلمانان از او پيروى مىكنند و در ميان آنان عدالت را برقرار مىسازد و
دين را تقويت مىكند. اين احاديث را جمعى از بزرگان صحابه و اكابر محدّثين نقل
كردهاند كه از جمله آنها است ابى داود و ترمذى و ابن ماجه و طبرانى و ابىيعلى و
بزاز و امام احمد و حاكم و...»(40)
از طريق محدّثان شيعه روايات مربوط به حضرت مهدى عليهالسلام و بيان خصوصيّات ظهور
آن حضرت بيشتر از آن است كه ذكر شود. علاوه بر كتب عمومى حديث كه بخشهاى مهمّى از
آنها به اين روايات اختصاص يافته، كتابهاى بسيارى نيز از دانشمندان و محدّثان
شيعه در دست است كه منحصرا درباره وجود مبارك حضرت مهدى عليهالسلام نوشته شده است،
مانند كتابهاى الغيبه نوشته محمد بن ابراهيم نعمانى، كمال الدّين و تمام النّعمه
نوشته شيخ صدوق، الفصول العشره فى الغيبه نوشته شيخ مفيد، الغيبه نوشته شيخ طوسى،
البرهان نوشته ابوالفتح كراجكى، المحجة فيما نزل فى القائم الحجّه نوشته سيّد هاشم
بحرانى، جلد سيزدهم بحارالأنوار نوشته علاّمه مجلسى، كشف الاستار نوشته محدّث نورى
و دهها و بلكه صدها كتاب ديگر.
ويژگىهاى حكومت مهدى عليهالسلام
اكنون ويژگىها و خصوصيّات حكومت صالحان را كه تاريخ بشرى به سوى آن پيش مىرود با
توجّه به آيات و روايات به طور اجمال در اينجا مىآوريم.
همانگونه كه ديديم رهبرى اين حكومت طبق احاديث فراوانى كه از پيامبر و ائمّه
معصومين عليهمالسلام رسيده است با حجّة بن الحسن مهدى آل محمد صلىاللهعليهوآله
خواهد بود. وقتى آن حضرت ظهور كرد، حكومتش كه تجسّم آرمانهاى ديرينه بشريّت مظلوم
است، ويژگىهايى خواهد داشت كه برخى از آنها بدين قرار است:
1. حكومت او يك حكومت جهانى خواهد بود و شرق و غرب عالم را فرا خواهد گرفت و او
وارث روى زمين خواهد بود.(41)
2. اين حكومت بر اساس ايدهئولوژى اسلامى خواهد بود و دين اسلام كه همان دين مورد
رضايت خدا است، حاكم بر جهان خواهد بود و اسلام بر ديگر اديان پيروز خواهد شد و
شعار اسلام كه همان شهادت به يگانگى خدا و نبوّت محمّد صلىاللهعليهوآله است همه
جا سرداده خواهد شد.(42)
3. خوف و ناامنى از ميان خواهد رفت و امنيّت آرامش همه جا را فرا خواهد گرفت.(43)
4. زمين پر از عدل و داد خواهد شد و عدالت اجتماعى اسلام در تمام ابعاد آن آن به
مرحله اجرا در خواهد آمد و در اثر آن زمين زنده خواهد شد.(44)
5. بركتهاى آسمان و زمين ظهور خواهد يافت و معادن و گنجينههاى زمين استخراج خواهد
شد.(45)
6. كشاورزى رونق و شكوفايى بىسابقهاى خواهد يافت و همه جاى زمين سبز و خرّم خواهد
شد و كشاورزان از كشت و زرع خود چند برابر سابق محصول
برخواهند داشت.(46)
7. علوم و صنايع پيشرفت خارقالعادهاى خواهد داشت و عقول مردم به تكامل خواهد رسيد
و علم ودانش در ميان مردم منتشر خواهد شد.(47)
8. زمين آباد خواهد شد و شهرها توسعه خواهند يافت و جاى ويرانى نخواهد ماند مگر
آنكه آباد شود.(48)
9. اقتصاد جامعه آنچنان پيشرفت خواهد كرد كه ديگر در روى زمين فقيرى پيدا نشود و
اين در اثر انبوهى ثروت وتوزيع عادلانه آن خواهد بود.(49)
10. علم طبّ و بهداشت و درمان آنچنان پيشرفت خواهد كرد كه عمرهاى مردم طولانى
خواهد شد و بيمارىها از بين خواهد رفت.(50)
* * *
اين بود نمونه هايى از ويژگىهاى جامعه بشرى در دولت مهدى عليهالسلام و آثار و
بركات آن حكومت الهى كه ارزانى مردم آن روزگار فرخنده خواهد بود و البتّه در روايات
و احاديث فراوانى كه در اين زمينه وارد شده است، مطالب ظريف و نكات حسّاس برجستهاى
وجود دارد كه مطالعه آن هر انسان عدالتخواهى را به وجد مىآورد و هر آزاده دردمندى
را نشاط و اميد مىبخشد.
به اميد آن روزگار طلايى كه فرزند آدم را از اين هبوط رنج آور و از اين سكونت
جانكاه در دير خراب آباد، رها مىسازد و به او امكان مىدهد كه در فردوس برين اقامت
گزيند و بامداد رهايى را نفس بكشد.
بامداد روشنى كه خورشيد وامدارش خواهد بود. «وَالصُّبْحِ اِذا تَنَفَّسَ»
پىنوشتها:
1. سوره حجر، آيه 3 و 4.
2. سوره فصّلت، آيه 17.
3. سوره قلم، آيه 10 ـ 16.
4. سوره ليل، آيه 8 ـ 11.
5. سوره نحل، آيه 94.
6. سوره عنكبوت، آيه 34.
7. سوره دخان، آيه 29.
8. سوره كهف، آيه 103 و 104.
9. سوره انفال، آيه 46.
10. سوره آل عمران، آيه 103.
11. سوره آل عمران، آيه 105.
12. سوره روم، آيه 32.
13. سوره انعام، آيه 65.
14. سوره قصص، آيه 4.
15. سوره مؤمن، آيه 51.
16. سوره انعام، آيه 82.
17. سوره يونس، آيه 62 ـ 64.
18. سوره هود، آيه 3.
19. سوره اعراف، آيه 96.
20. ر ك. به محمّد صادقى: بشارات عهدين.
21. اوستا، بخش «گاتها» ص98، ترجمه ابراهيم پورداود.
22. اوپانيشاد، ترجمه محمد داراشكوه، ص737.
23. عهد عتيق، كتاب «حبقوق نبى» باب 2، جملههاى 3 و 5.
24. مزامير، باب 37، جمله 9.
25. انجيل متى، باب 24، جمله 27 و باب 25، جمله 31.
26. قاموس كتاب مقدّس، ص219.
27. گلدزيهر: العقيدة و الشّريعه، ص215.
28. سوره صافآات، آيه 171-173.
29. سوره غافر، آيه 51.
30. سوره مجادله، آيه 21.
31. سوره مائده، آيه 54.
32. سوره معارج، آيه 41.
33. سوره محمّد، آيه 38.
34. سوره نور، آيه 55.
35. سوره اعراف، آيه 137.
36. سوره قصص، آيه 5.
37. سوره انبياء، آيه 105 و 106.
38. ر ك. به كتاب موسوعة الامام المهدى.
39. ر ك. به كتاب منتخب الاثر تأليف لطف اللّه صافى و كتاب يوم الخلاص تأليف كامل
سليمان.
40. منصور على ناصف: التاج الجاع للاصول، ج5، ص310.
41. سوره اعراف، آيه 137؛ سوره انبياء، آيه 105؛ كمال الدّين شيخ صدوق، ص364.
42. سوره نور، آيه 55؛ سوره فتح، آيه 28؛ ينابيع المودّة، ص221.
43. سوره نور، آيه 55؛ ارشاد مفيد، ص364.
44. غيبت شيخ طوسى، ص120؛ الزام النّاصب، ص55.
45. سوره اعراف، آيه 96؛ بحارالأنوار، ج52، ص280؛ ارشاد شيخ مفيد، ص364.
46. منتخب الأثر، ص474.
47. بحارالأنوار، ج52، ص336؛ منتخب الأثر، ص483.
48. اسعاف الراغبين، ص 140؛ بحار الانوار، ج 52، ص 337.
49. نورالابصار، ص156؛ منتخب الأثر، ص168.
50. منتخب الأثر، ص474؛ غيبة نعمانى، ص317.