ارزشها و ضد ارزشها در قرآن
آیت الله حاج شیخ ابو طالب
تجلیل تبریزى
- ۲۵ -
ولا تجعلوا الله
عرضة لايمانكم .
ولا تكونوا
كالتى نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا تتخذون ايمانكم دخلا بينكم ان تكون امة هى اربى
من امة انما يبلوكم الله به وليبينن لكم يوم القيمة ما كنتم فيه تختلفون
(1424)
((در مثل ، مانند زنى كه رشته خود را پس از تابيدن محكم ،
واتابيد نباشيد، كه عهد و قسمهاى استوار و محكم خود را براى فريب يكديگر و فسادكارى
بكار بريد، تا آنكه قومى بر قوم ديگر تفوق يابيد، زيرا خداى شما بندگان را به اين
عهد و قسمها مى آزمايد، و در روز قيامت همه تقلبها و اختلافات شما را بر شما آشكار
خواهد ساخت )).
ولا تتخذوا
ايمانكم دخلا بينكم فتزل قدم بعد ثبوتها و تذوقوا السوء بما صددتم عن سبيل الله
ولكم عذاب عظيم
(1425)
((و عهد و سوگندهاى خود را براى فريب ميان خود بكار مبريد،
تا آن كه ثابت قدم است نيز (به فريب و سوگند دروغ ) بلغزد، و از اينكه راه خدا را
بستيد همه به سختى مبتلا شويد و به عذاب سخت گرفتار گرديد)).
سوگند اگر راست هم باشد مذموم است به عنوان ((ترك عمل به قسم
)) نيز مراجعه شود مناسب است .
سخن چينى
ولا تطع
كل حلاف مهين هماز مشاء بنميم مناع للخير معتد اثيم عتل بعد ذلك زنيم اءن كان ذا
مال و بنين
(1426)
((اطاعت مكن هيچ فردى را كه بسيار سوگند (بناحق ) مى خورد و
پست و خوار است بسيار عيب مردم را مى گويد و بسيار سخن چينى مى كند، بسيار از خير
باز مى دارد، تجاوزگر گناهكار جفاگر درشتخوى ، و منتسب كننده خود به دروغ به ديگران
است (اطاعت چنين كسى را منما) براى اينكه صاحب مال و فرزندان است )).
تفسير: براى ((زنيم )) معانى ديگر نيز
روايت شده است .
سب و دشنام به كافران
ولا
تسبواالذين يدعون من دون الله فيسبواالله عدوا بغير علم
(1427)
(((شما مؤمنان ) به آنان كه غير خدا را مى خوانند دشنام
مدهيد تا آنان نيز خدا را بدون علم (و آگاهى ) دشنام دهند)).
فحش به مؤمن در شرع ، بيشتر از همه مورد توبيخ قرار گرفته .
در اصول كافى از حضرت صادق عليه السلام آمده است كه فرمود:
قال رسول الله
صلى الله عليه و اله : سباب المؤمن كالمشرف على الهلكة
(1428)
((دشنام گوى مؤمن مانند كسى است كه در پرتگاه هلاكت است
)).
سوء ظن و بدگمانى
يا ايها
الذين امنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم
(1429)
((اى مردمى كه ايمان داريد از بسيارى از گمانها دورى كنيد،
برخى از گمانها گناه است )).
ان الظن لايغنى
من الحق شيئا(1430)
((همانا گمان ، از حق بى نياز نمى كند)).
شرك به خدا
شرك مقابل توحيد و يگانه پرستى است ، شرك بزرگترين گناهى است كه براى بشر
متصور است اينك برخى از آيات مربوط به شرك :
و اذ قال لقمان
لابنه و هو يعظه يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم
(1431)
((هنگامى كه لقمان به فرزند خود به موعظه گفت اى پسرك من به
خدا شريك قرار مده كه شرك ، ظلم بزرگى است )).
ان الله لا يغفر
يشرك به ويغفر مادون ذلك لمن يشاء(1432)
((همانا خدا نمى آمرزد كه به او شرك ورزيده شود، و مى آمرزد
غير آن را براى هر كسى كه بخواهد)).
انه من يشرك
بالله فقد حرم الله عليه الجنة و ماءويه النار و ما للظالمين من انصار(1433)
((همانا كسى كه به خدا شريك قرار دهد، خدا بهشت را بر او
حرام كرده و جايگاه او آتش است ، و براى ستمكاران ياورانى نخواهد بود)).
واتخذوا من دون
الله الهة ليكونوا لهم عزا كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا(1434)
((خدايان ديگرى غير از خداى يكتا بر گرفتند، تا براى آنها
مايه عزت شود. هرگز چنان نيست ، به زودى به پرستش آنها كفر ورزيده و به خصومت آنها
برخيزند)).
وقالوا اتخذ
الرحمن ولدا لقد جئتم شيئا ادا، تكاد السموات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال
هدا ان دعوا للرحمن ولدا، و ما ينبغى للرحمن ان يتخذ ولدا، ان كل من فى السموات
والارض الا اتى الرحمن عبدا، لقد احصيهم وعدهم عدا وكلهم اتيه يوم القيمة فردا
(1435)
انواع شرك
شرك مراتبى دارد كه در شدت و ضعف متفاوت است :
1 - شرك جلى .
2 - شرك خفى .
3 - شرك اخفى .
همچنين اقسام ديگرى نيز دارد 1- شرك ذاتى 2- شرك صفاتى 3- شرك عبادى .
شرك صفاتى نيز، خود داراى اقسامى است .
1- شرك در خالقيت .
هل من خالق غير
الله يرزقكم من السماء و الارض
(1436)
((آيا خالقى غير از خدا هست كه شما را از آسمان و زمين روزى
دهد؟!))
2- شرك در رازقيت .
قل من يرزقكم من
السماء و الارض
(1437)
((بگو چه كسى شما را از آسمانها و زمين روزى مى دهد)).
3- شرك در ربوبيت تكوينى (تدبير)
و من يدبر الامر
فسيقولون الله ))(1438)
((كيست كه امور عالم را تدبير مى كند؟ (مشركان ) خواهند گفت
خدا)).
4- شرك در ربوبيت تشريعى (مولويت و حاكميت ).
ان الحكم الالله
(1439)
((حكم و فرمان نيست مگر براى خدا)).
توضيح : وجوب اطاعت پيامبر اكرم و اولوالامر به علت امر الهى است و رشحه اى از
رشحات مولويت حق تعالى است .
((گفتند خدا فرزند اتخاذ كرده ، بكار بزرگى دست زديد، نزديك
است آسمانها شكافته شود و زمين منشق گردد و كوهها به سختى شكسته و سقوط كند از اين
سخن كه براى خدا فرزند خواندند سزاوار نيست براى خدا كه فرزند اتخاذ كند، بلكه كسى
در آسمانها و زمين نيست جز آنكه خدا را بنده فرمانبردار است . او به شماره همه
موجودات كاملا آگاه است و تمام آنها روز قيامت منفرد و تنها به پيشگاه حضرتش حضور
مى يابند)).
سنلقى فى قلوب
الذين كفروا الرعب بما اشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا و ما يهم النار و بئس
مثوى الظالمين
(1440)
((دل كافران را بيمناك و هراسان كنيم زيرا كه چيزى را براى
خدا شريك قرار داده اند كه اصلا بر آن حقيقت و دليلى نبود و منزلگاه آنها آتش دوزخ
است ، كه بد آرامگاهى ستمكاران خواهند داشت )).
شرابخوارى
انما
الخمر والميسر والاءنصاب والاءزلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون انما
يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى اخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر
الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون
(1441)
((به درستى كه شراب مست كننده و قمار بازى و انصاب و ازلام ،
پليد و از عمل شيطان است . از آن دورى كزينيد كه اميد است رستگار شويد، شيطان مى
خواهد بوسيله شراب و قمار در ميان شما ايجاد عداوت و كينه نمايد، و شما را از ياد
خدا (و نماز) باز دارد، آيا نهى خدا را اطاعت مى كنيد))
تفسير: ((انصاب )) سنگ هائى بوده است
كه در جاهليت آنها را مى پرستيدند و براى آنها قربانى مى كردند.
((ازلام )) نيز كاسه هائى بوده است كه
برخى از آنها را دليل خير بودن و برخى را دليل شر بودن كارها مى دانستند و يا با
آنها نوعى قمار انجام مى دادند.
يسئلونك عن
الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما(1442)
((از شراب مست كننده و از قمار از تو مى پرسند بگو در آن دو
گناهى است و منافعى نيز (در آنها) براى مردم هست و گناه و آنها بزرگتر از نفع
آنهاست )).
صيحه بر سائل زدن
و اما
السائل فلا تنهر(1443)
((صيحه بر سائل نزدن ))
قول معروف و
مغفرة خير من صدقه يتبعها اذى
(1444)
((سخن نيكو و گذشت بهتر از دصدقه اى است كه به دنبال آن
ايذاء و آزار باشد.)).
طعنه زدن
و لا
تلمزوا انفسكم و لا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الايمان و من لم يتب
فالئك هم الظالمون
(1445)
((همديگر را طعنه نزنيد، و به همديگر لقب بد ندهيد زشت است
كسى را بعد از ايمان آوردن با اسم فسق ذكر كنيد، آنانكه توبه نكنند ستمكارانند)).
ويل لكل همزة
لمزة
(1446)
((واى بر هر آن كس كه در پشت سر، عيب مردم را مى گويد و در
حضورشان نيز به عيب آنان زبان مى گشايد)).
طمع و چشم به مال مردم داشتن
لا تمدن
عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم .(1447)
((به آنچه گروهى از مردم را (از جلوه زندگى دنيا) براى
امتحان به آن بهره مند ساخته ايم چشم مدوز)).
مراد از كلمه ((ازواجا)) كه به معنى
چند جفت است شايد گروهى از مردم است ، و شايد نيز گروهى از همسران و زن و مردم هاى
همسر يكديگر است .
و لا تمدن عينيك
الى ما متعنا به ازواجا منهم زهرة الحيوة الدنيا لنفتنهم فيه ورزق ربك خير و ابقى
(1448)
((به آنچه گروهى از مردم را (از جلوه زندگى دنيا) براى
امتحان به آن بهره مند ساخته ايم چشم مدوز كه رزق پروردگارت بهتر و پايدارتر است
)).
و لا تتمنؤ ا ما
فضل الله بعضكم على بعض للرجال نصيب مما اكتسبوا وللنساء نصيب مما اكتسبن و اسئلوا
الله من فضله ان الله كان بكل شى ء عليما(1449)
((آرزو نكنيد آنچه را كه خدا به آن برخى از شما را بر برخى
ديگر برترى داده ، براى مردان از آنچه بدست آورده اند بهره اى است ، و براى زنان
نيز از آنچه بدست آورده اند بهره اى است .
از خدا بخواهيد از فضلش (به شما عطاء كند) خدا به همه چيز دانا است
)).
تفسير: بهره همه كس از آنچه از مال دنيا بدست آورد همانقدر است كه در چند روزه
زندگى از آن ارتزاق مى كند بيشتر از آن نصيب و بهره او نيست و با مرگ ، نصيب و بهره
او پايان مى يابد.
يا ايها الذين
كلوا مما فى الارض حلالا طيبا و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين
(1450)
((اى مردم ، از آنچه در زمين حلال و پاكيزه است بخوريد و
دنبال قدمهاى شيطان نرود، او براى شما دشمن آشكار است )).
ظلم
عقوبت ظالمان در دنيا
فكاين من
قرية اهلكناها و هى ظالمة
(1451)
((چه فراوان قريه هائى (محل اجتماع انسانها) كه اهل آنها را
نابود كرديم در حالى كه ظلم مى كردند)).
و تلك القرى
اهلكناهم لما ظلموا وجعلنا لمهلكهم موعدا(1452)
((ما اهل آن قرى را به علت آنكه ظلم كردند نابود كرديم ، و
بر آن نابودى آنان وعده گاه معين ساختيم )).
قرى جمع قريه در زبان عرب به معنى محل اجتماع انسانها است كه بر شهر و ده هر دو صدق
مى كند.
و كذالك اخذ ربك
اذا اخذ القرى وهى ظالمة
(1453)
((چنان است گرفتن پروردگار تو (عذاب او) آنگاه كه اهل قرى
(مجتمع هاى انسانى ) را مى گرفت در حالى كه ظالم بودند)).
و اخذنا الذين
ظلموا بعذاب بئيس بما كانوا يفسقون
(1454)
((آنان را كه ظلم و ستمكارى كردند به كيفر فسقشان به بدترين
عذاب گرفتار كرديم )).
هل يهلك الا
القوم الظالمون
(1455)
((آيا به هلاكت مى رسد جز گروه ظالمان ؟!
و اخذ الذين
ظلموا الصيحة فاصبحوا فى ديارهم جاثمين
(1456)
((كسانى را كه ظلم كردند صيحه فرا گرفت پس در ميان منازل خود
برو افتاده و جان دادند)).
فقالوا ارنا
الله جهرة فاخذتهم الصاعقة بظلمهم
(1457)
((گفتند خدا را آشكارا در معرض ديد ما قرار ده ، پس صاعقه به
سبب ظلمشان آنان را فرا گرفت )).
فاخذتهم الصيحة
بالحق فجعلنا هم غثاء فبعدا للقوم الضالمين
(1458)
((صيحه و بانگ عذاب به حق ، آنها را فرا گرفت پس آنان را خس
و خاشاك نموديم ، دور باد (به رحمت خدا) از گروه ظالمان )).
فارسلنا عليهم
رجزا من السماء بما كانوا يظلمون
(1459)
((بر آنان از آسمان عذاب فرو فرستاديم به سبب آنكه ظلم كردند)).
فانزلنا على
الذين ظلموا رجزا من السماء(1460)
((و كسانى كه ظلم كردند از آسمان عذاب نازل كرديم
)).
ولقد جاءهم رسول
منهم و كذبوه فاخذهم العذاب و هم ظالمون
(1461)
((پيامبرى از خودشان به سوى آنان آمد او را تكذيب كردند پس
عذاب (طوفان ) آنان را فرا گرفت در حالى كه ظالم بودند)).
ولقد اهلكنا
القرون من قلبكم لما ظلموا(1462)
((ما اقوام و مللى را پيش از شما به كيفر ظلمشان سخت به
هلاكت سپرديم )).
وما كنا مهلكى
القرى الا و اهلها ظالمون
(1463)
((ما قريه ها (مجتمع هاى انسانى ) را نابود نمى كنيم مگر در
حاليكه اهل آنها ظالم باشند)).
ولا تخاطبنى فى
الذين ظلموا انهم مغرقون
(1464)
((در مورد كسانى كه ظلم كردند با من سخن مگو آنان غرق شده
هستند)).
فنبذنا فى اليم
فانظر كيف كانا عاقبة الظالمين
(1465)
((آنان را در دريا انداختيم بنگر كه چگونه است عاقبت ظالمان
)).
فاخذهم طوفان و
هم ظالمون
(1466)
((طوفان آنان را فرا گرفت در حالى كه ظالم بودند)).
والظالمون مالهم
من ولى ولا نصير(1467)
((ظالمان هيچ يار و ياورى ندارند)).
فتلك بيوتهم
خاويه ظلموا ان فى ذلك لاية لقوم يعلمون
(1468)
((همانا خانه هاى آنان به سبب آنكه ظلم كردند خالى مانده است
حقا كه در آن نشانه اى (عبرتى ) است ، براى گروهى كه بدانند)).
ووقع القول
عليهم بما ظلموا فهم لا ينطقون
(1469)
((فرمان (عذاب شديد) به كيفر (كفر و) ظلم بر آنها رسيد، ديگر
هيچ سخن نتوانند گفت )).
الا ان الظالمين
و فى عذاب مقيم
(1470)
((اى مردم بدانيد كه ستمكاران عالم به عذاب دائمى گرفتارند)).
فبظلم من الذين
هادو حرمنا عليهم طيبات احلت لهم
(1471)
((به سبب ظلمى كه يهوديان كردند نعمتهاى پاكيزه اى را كه بر
آنان حلال بود حرام ساختيم )).
ولا تحسبن الله
غافلا عما يعلم الضالمون
(1472)
((گمان مبر از آنچه ظالمان مى كنند خدا غافل است
)).
واتقوا فتنة لا
تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة
(1473)
((بپرهيزيد از فتنه اى كه تنها به ظلم كنندگان شما نمى رسد)).
فقطع دابر القوم
الذين ظلموا(1474)
((پس بريده شد دنباله گروهى كه ظلم كردند)).
كيفر ظالمان در آخرت
ولوترى
اذ الظالمون فى غمرات الموت والملائكة باسطوا ايديهم اخرجوا انفسكم اليوم تجزون
عذاب الهون بما كنتم تقولون على الله غير الحق وكنتم عن اياته تستكبرون
(1475)
((اگر تو ببينى ظالمان را در شدائد مرگ در حالى كه فرشتگان
دستهاى خود را گشوده اند (و به آنها مى گويند) جان از تن بدر كنيد، امروز با عذاب
ذلت بار كيفر مى شويد، به سبب آنچه بر خدا سخن ناحق گفتيد، و از آيات او به تكبر
سرباز زديد)).
ولوترى اذ
الظالمون موقوفون عند ربهم
(1476)
((اگر ببينى آنگاه را كه ظالمان پيش پروردگار خود باز داشته
شده اند)).
ولن ينفعكم
اليوم اذ ظلمتم انكم فى العذاب مشتركون
(1477)
((هرگز در آن روز، به سبب ظلمى كه كرده ايد، با همديگر شريك
در عذاب بودن ، شما را سودى نمى دهد)).
توضيح : بلا و عذاب اگر در ديگران نيز بود موجب تسلى خاطر مى گردد ولى روز قيامت
اين چنين تسلى نيز بر ظالمان نخواهد بود.
فويل للذين
ظلموا من عذاب يوم اليم
(1478)
((واى از عذاب روز دردناك بر كسانى كه ظلم كردند)).
فيومئذ لاينفع
الذين ظلموا معذرتهم ولا هم يستعتبون
(1479)
((در آن روز عذر خواهى به كسانى كه ظلم كرده اند سود نمى
دهد، و نه از آنان خواسته مى شود كه توبه كنند)).
لكن الظالمون
اليوم فى ظلال مبين
(1480)
((ولى ظالمان در آن روز در گمراهى آشكار خواهند بود)).
يوم لا ينفع
الظالمين معذرتهم ولهم اللعنة ولهم سوء الدار(1481)
((روزى كه عذر خواهى ظالمان آنان را سود نمى دهد و براى آنان
است لعنت و براى آنان است منزلگاه بد)).
ولويرى الذين
ظلموا اذيرون العذاب ان القوة لله جميعا(1482)
((اگر آنان كه ظلم كردند آنگاه كه عذاب را مى بينند مى ديدند
كه همه قدرت از آن خدا است (پى مى بردند كه ظلم چه فرجام بدى داشته است
((- .
ثم قيل للذين
ظلموا ذوقوا عذاب الخلد هل تجزون الا بما كنتم تكسبون
(1483)
((آنگاه به شما ستمكاران گويند: بچشيد عذاب ابدى را آيا اين
عذاب جز نتيجه اعمال شما است )).
والذين ظلموا من
هؤ لاء سيصيبهم سيئات ماكسبوا(1484)
((آنان كه از اين مردم ستم كردند بزودى نتيجه بد عملكردشان
به آنان خواهد رسيد)).
ولو ان لكل نفس
ظلمت ما فى الارض لافتدت به
(1485)
اگر هر كسى كه ظلم كرده همه آنچه را كه در زمين است دارا بود (براى نجات خود) فدا
مى كرد)).
ولو ان للذين
ظلموا ما فى الارض جميعا ومثله معه لا فتدوا به
(1486)
((اگر آنان كه ظلم كردند همه آنچه را كه در زمين است دارا
بودند و يك برابر ديگر را نيز دارا بودند (براى استخلاص از عذاب الهى ) همه را فدا
مى كردند)).
انما السبيل على
الذين يظلمون الناس و يبغون فى الارض بغير الحق اولئك لهم عذاب اليم
(1487)
((تنها راه (مؤاخذه ) بر آنهائى است كه به مردم ظلم كنند، و
در زمين به ناحق شرارت انگيزند بر آنها عذابى دردناك است )).
وان الظالمين
لهم عذاب اليم
(1488)
((ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا وهو واقع بهم
(1489)
((ظالمان را خواهى ديد از كيفر آنچه مرتكب شده اند ترسانند،
در حالى كه بر آنها فرود خواهد آمد)).
وترى الظالمين
لماراوا العذاب يقولون هل الى مرد من سبيل
(1490)
((ظالمان را خواهى ديد آنگاه كه (بديده خود) عذاب را ديدند
مى گويند: آيا راهى براى بازگشت (به دنيا) هست ؟!)).
الا ان الظالمين
فى عذاب مقيم
(1491)
((آگاه باش ظالمان در عذابى پايدار هستند)).
وان الظالمين
بعضهم اولياء بعض والله ولى المتقين
(1492)
((برخى از ظالمان دوستان برخى ديگر هستند، و خدا دوست
پرهيزكاران است )).
فكان عاقبتهما
انهما فى النار خالدين فيها وذلك جزاؤ الظالمين
(1493)
((عاقبت هر دو (شيطان گمراه كننده و انسان گمراه شده ) آن
است كه در آتش بطور دائم خواهند بود. همان است كيفر ظالمان )).
وقيل للظالمين
ذوقوا ما كنتم تكسبون
(1494)
((به ظالمان گفته شد بچشيد (كيفر) آنچه را كه بدست آورده ايد)).
ما للظالمين من
حميم ولا شفيع يطاع
(1495)
((ظالمان دوست و شفاعتگرى كه شفاعت او پذيرفته باشد ندارند)).
واعتدنا
للظالمين عذابا اليما(1496)
((براى ظالمان عذابى دردناك فراهم كرديم )).
و ما للظالمين
من انصار(1497)
((ظالمان ياور ندارند)).
وذلك جزاؤ
الظالمين
(1498)
((آن (آتش ) پاداش ظالمان است )).
ثم ننجى الذين
اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا(1499)
((سپس آنان را كه تقوى ورزيده اند (از آتش ) نجات مى دهيم و
ظالمان را در آن (آتش ) بروى افتاده بر جاى مى گذاريم )).
وما للظالمين من
نصير(1500)
((ظالمان ياورى ندارند)).
فذلك تجزيه جهنم
كذلك تجزى الظالمين
(1501)
((ما او را به آتش دوزخ كيفر خواهيم كرد، كه ستمكاران را
البته چنين مجازات مى كنيم )).
فيقول الذين
ظلموا ربنا اخرنا الى اجل قريب
(1502)
((پس ستمكاران گويند پروردگارا عذاب ما را به تاءخير افكن
)).
والظالمون ما
لهم من ولى ولا نصير(1503)
((ظالمان يار و ياورى ندارند)).
انا اعتدنا
للظالمين نارا احاط بهم سرادقها(1504)
((ما براى ستمكاران آتشى مهيا ساخته ايم كه شعله هاى آن
(مانند خيمه هاى بزرگ ) گرد آنها احاطه كند)).
وتقول للذين
ظلموا ذوقوا عذاب النار التى كنتم بها تكذبون
(1505)
((به كسانى كه ظلم كرده اند مى گوئيم : بچشيد عذاب آتش را كه
آن را تكذيب مى نموديد)).
و اذا راى الذين
ظلموا العذاب فلا يخفف عنهم
(1506)
((و روزى كه ستمكاران عذاب خدا را به چشم ببينند ديگر هيچ
تخفيفى داده نخواهند شد)).
ولا يزيد
الظالمين الا خسارا(1507)
((كافران را به جز زيان چيزى نخواهد افزود)).
اثر معنوى ظلم كه پاگير ظالم مى گردد
1 - خدا او را دوست ندارد.
والله لا يحب
الظالمين
(1508)
((خدا ظالمان را دوست ندارد)).
انه لا يحب
الظالمين
(1509)
((او (خدا) ظالمان را دوست ندارد)).
2 - خدا او را هدايت نمى كند.
والله لا يهدى
القوم الظالمين
(1510)
ان الله لايهدى
القوم الظالمين
(1511)
((خدا گروه ظالمان را هدايت نمى كند)).
3 - رستگار نمى شود.
انه لايفلح
الظالمون
(1512)
((همانا ظالمان رستگار نمى شوند)).
آنچه بر مظلومان جائز است
1 - پيكار براى رفع ظلم و دفاع از دين و جان و ناموس و مال .
اذن للذين
يقاتلون بانهم ظلموا(1513)
((به كسانى كه به سبب مورد ظلم قرار گرفتن ، پيكار مى كنند
اذن داده شده ، و خدا بر يارى آنها توانا است )).
2 - كمك گرفتن براى رفع ظلم .
و لمن انتصر بعد
ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل
(1514)
((كسانى كه مورد ظلم قرار گرفته اند (اگر) طلب كمك كنند راهى
(براى ايراد) بر آنها نيست )).
معناى لغوى ظلم : قرار دادن چيزى در غير موضع خود است .
3 - فاش ساختن مظلوميت مظلوم و ستم ظالم .
لا يحب الله
الجهر بالسوء من القول الا من ظلم
(1515)
((خدا فاش ساختن بدى را دوست ندارد جز در مورد كسى كه مظلوم
شده )).
توضيح : طبق اين آيه شريفه ، مظلوم مى تواند ستم ظالم را بر او آشكارا بگويد ولى
چنانچه برخى از فقهاء گفته اند شايد اختصاص به مورد تظلم و دادخواهى و يا موردى
باشد كه با فاش كردن ظلم ، ظالم متنبه شده دست از ظلم بر مى دارد.
عبادت متزلزل
و من
الناس من يعبد الله على حرف فان اصابه خير اطماءن به وان اصابته فتنة انقلب على
وجهه خسر الدنيا والاخرة ذلك هو الخسران المبين
(1516)
((برخى از مردم خدا را بر كناره (بر پرتگاه سقوط) عبادت مى
كنند، اگر نفعى به آنها برسد بر عبادت خدا استقرار مى يابند، و اگر بلائى به آنها
رسيد بهمان راه اوليه خود (راه كفر) بر مى گردند (و سقوط مى كنند) همان خسران آشكار
است )).
عمل نكردن شخص به آنچه مى گويد
يا
ايهاالذين امنوا لم تقولون مالا تفعلون كبر مقتا عند الله ان تقولوا مالا تفعلون
(1517)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا مى گوئيد چيزى را كه
انجام نمى دهيد؛ بسيار مبغوض است پيش خدا كه بگوئيد چيزى را كه نمى كنيد)).
علوطلبى و برترى جوئى
تلك
الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض ولا فسادا والعاقبة للمتقين
(1518)
((آن است خانه آخرت (بهشت ) كه آن را قرار مى دهيم براى
كسانى كه در زمين اراده برترى نداشته و قصد فساد نكنند. عاقبت از آن پرهيزكاران است
)).
به عنوانهاى ((تكبر)) و
((استكبار)) مراجعه شود.
غفلت از ياد خدا و آيات او و آخرت
((به عنوان ذكر مراجعه شود)).
افترب للناس
حسابهم وهم فى غفلة معرضون
(1519)
(((وقت ) حساب مردم به ايشان نزديك شده در حالى كه آنان در
غفلت بوده و از آن رو گردانند)).
و اذكر ربك فى
نفسك تضرعا وخيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال ولا تكن من الغافلين
(1520)
((پروردگار خويش را در درون خود بازارى و ترس و با صداى
آهسته در سحرگاهان و شامگاهان ياد كن ، و از غافلان نباش )).
يعلمون ظاهرا من
الحيوة الدنيا وهم عن الاخرة هم غافلون
(1521)
|