ارزشها و ضد ارزشها در قرآن
آیت الله حاج شیخ ابو طالب
تجلیل تبریزى
- ۱۷ -
مصيبتى را كه صبر بر آن به تو عطا شده و
مستوجب ثواب آن شده اى مصيبت مشمار، مصيبت آن است كه شخص از ثواب آن به علت جزع و
بى صبرى محروم گردد(990)
.
بى تابى در مواجهه با ناملايمات و از دست دادن صبر و شكيبائى گذشته از آنكه شخص را
از مائده و نعمت بزرگ و بسيار ارزشمند صبر بى بهره مى سازد، دو پى آمد منفى هم به
دنبال دارد:
نخست در اثر بى تابى نيروى بازدارى و كنترل از گناه كم شده و در معرض مخاطره تمرد
و معصيت الهى قرار مى گيرد.
دوم اسير غم و اندوه شده و نا اميدى در جان او ريشه مى دواند، و سرانجام به انسانى
سرخورده و نگران و وحشت زده مبدل مى شود، و گرفتار عذاب روحى مداوم مى گردد.
اينك شاخه هائى از اين نوع صبر:
1 - صبر بر بيمارى :
هنگامى كه انسان دوران بيمارى را طى كرده و مشغول درمان است ، گاه دردهاى جانكاهى
مى كشد كه شكيبائى در برابر آنها هم جنبه اخلاقى دارد و هم جنبه كمك به بهبودى ،
زيرا چنانچه ثابت شده شكيبائى و قدرت روحى بيمار در بهبودى او تاءثير بسزائى دارد.
2 - صبر و شكيبائى در برابر دشمن و سائر عوامل ترس و وحشت .
3 - صبر بر صدمات بدنى و مشكلات جسمى
عالى ترين مرتبه اين نوع صبر نصيب شير مردانى است كه در نبردهاى اسلام دچار نقص عضو
شده و براى رضاى خدا درد و رنج آن را بجان خريده اند.
4 - صبر بر از دست دادن فرزند در ميدان جهاد و غير آن .
چنين پدر و مادرى كه بر از دست دادن فرزند خود صبر و تحمل نمايند پيش خداوند متعال
پاداش بزرگى دارند، مقام والاتر را پدر و مادرى دارند كه فرزند عزيز و نور ديده
گرانمايه خود را در راه اسلام تقديم كرده اند.
5 - صبر بر مشكلات رفاهى .
6 - صبر بر فشار مادى و كمبود مالى ، و خوددارى از آلودگى به حرام و افزودن بر تلاش
و فعاليت براى بى نيازى از مردم .
7 - صبر بر سائر انواع گوناگون تلخى ها در زندگى اجتماعى و خانوادگى .
8 - صبر بر نداشتن آنچه ديگران دارند
وجعلنا بعضكم
لبعض فتنة اتصبرون و كان ربك بصيرا(991)
((برخى از شما را براى برخى ديگر مايه امتحان قرار داديم كه
آيا صبر مى كنيد يا نه پروردگار تو (اى پيامبر) بيناست )).
تفسير: اين آيه بيانگر آن است كه انسان در رابطه با انسانهاى ديگر، با توجه به
اختلافاتى كه از نظر ثروت و فقر و بهبودى و بيمارى و داشتن مزاياى گوناگون طبيعى يا
اجتماعى و فقدان آنها با ديگران دارد، مورد آزمايش و امتحان قرار مى گيرد، كه آيا
در اين شرائط با نفس طغيانگر خود چگونه كنار مى آيد، و آيا در اثر كمبودى كه در خود
احساس مى كند، به حقوق ديگران تجاوز مى كند، يا خويشتن دارى نموده و صبر مى ورزد.
و آيا در اثر دارا بودن امتياز بر ديگران ، از توانائى خود سوء استفاده نموده ،
بيچارگان را پايمال مى كند، يا به آنان با بهره گيرى از آنچه خدا به او ارزانى
داشته يارى و كمك مى كند.
توصيه همديگر به صبر
والعصر ان
الانسان لفى خسر الا الذين امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر(992)
((سوگند به عصر، كه حقا انسان در زيانكارى است ؛ جز آنان كه
ايمان آورند و همديگر را به حق و صبر توصيه كنند)).
ثم كان من الذين
امنوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة اولئك اصحاب الميمنة
(993)
((آنان كه ايمان آوردند، و همديگر را به صبر و شكيبائى ، و
رحم و دلسوزى سفارش نمودند، آنان اصحاب يمين هستند)).
تفسير: اصحاب يمين كسانى هستند كه در سوره واقعه ، قرآن خبر مى دهد كه به نعمتهاى
بهشتى متنعم خواهند بود.
صلح
والصلح
خير واحضرت الانفس الشح و ان تحسنوا و تتقوا فان الله كان بما تعملون خبيرا(994)
((صلح بهتر است ، نفوس آدميان را بخل (و خوددارى از عفو و
اغماض ) فرا گرفته (ولى ) اگر احسان نموده و تقوا ورزيد خدا به آنچه مى كنيد آگاه
است و پاداش آن را خواهد داد -)).
اين فقره بخشى از آيه است كه در مورد صلح ميان زن و شوهر آمده است ، ولى عموم آن
شامل صلح در غير مورد زن و شوهر را هم فرا مى گيرد.
بطور كلى صلح و صفا ميان برادران ايمانى در اسلام بسيار اهميت دارد، و بايد پايه
هاى آن را با عدل و احسان و عفو و اغماض از حقوق شخصى تحكيم بخشيد، ولى در مورد
دفاع از دين و ناموس و در برخى از مراحل نهى از منكر، موضوع صلح منتفى مى گردد، مگر
آنكه مصلحت مسلمين به علت ضعف و ناتوانى در صلح و سازش باشد به عناوين اصلاح ،
مسالمت ، احسان ، اتحاد، عفو، تكبر، ظلم ، تجاوز به حقوق ديگران و جهاد مراجعه شود.
صوم (روزه )
روزه در دين اسلام همانند سائر اديان گذشته واجب است .
در سوره بقره آيه ((183)) مى فرمايد:
كتب عليكم الصيام
كما كتب على الذين من قبلكم تتقون
((نوشته شده بر شما روزه همانگونه كه بر كسانى كه پيش از شما
بودند نوشته شده بود، باشد كه پرهيزكار شويد)).
در مدح مردان و زنان روزه دار در سوره احزاب ، آيه ((35))
مى فرمايد:
ان المسلمين و
المسلمات ... و الصائمين و الصائمات ... اعدالله لهم مغفره و اجرا عظيما
((همانا خدا براى مردان مسلمان و زنان مسلمان .... و مردان
روزه دار و زنان روزه دار.... آمرزش و پاداش بزرگ مهيا ساخته است )).
روزه در اسلام اجتناب از ده چيز است كه عمده شهوات جسمانى را در بر مى گيرد و از
هنگامى كه سپيده صبح مى دمد تا شامگاه كه نيمه شرقى آسمان نيلگون گردد ادامه مى
يابد.
به موجب نص قرآن كريم ، روزه در ماه رمضان واجب است .
ماه رمضان كه از ماههاى قمرى است بطور متناسب در عرض 36 سال با تمام فصلهاى سال از
بهار و تابستان و پائيز و زمستان منطبق مى گردد.
هر فرد مسلمان هنگامى كه به سن بلوغ مى رسد ماه رمضان به هر فصلى مصادف باشد تا 36
سال كه روزه بگيرد، به ترتيب در همه فصول سال ماه رمضان را درك كرده و روزه دار
خواهد بود.
روزه ، داراى فوائد است كه از جمله دو فائده زير است :
1 - فائده بهداشتى - استراحت دستگاه گوارش در اثر تعطيل آن .
2 - فائده اجتماعى - آشنا ساختن انسان جسم و جان خود را با گرسنگى و احساس سختى و
مرارتى كه گريبانگير بى نوايان است .
در نتيجه روزه ، عاطفه و حس ترحم در انسان زنده شده ، و يك نوع احساس همدردى در
او پديد مى آيد، كه او را به كمك كردن به بينوايان و رهانيدن آنها از رنج و گرسنگى
وا مى دارد.
فلسفه روزه
گذشته از فوائد بهداشتى و اجتماعى و ساير فوائد روزه ، مهمترين فائده آن كه
فلسفه روزه را تشكيل مى دهد، فائده روانى آن است كه قرآن به آن اشاره نموده و تشريع
حكم روزه را به آن تعليل نموده است .
براى توضيح فائده روانى روزه و بيان مراد قرآن ، بايد به اين مقدمه توجه داشت :
انسان طبيعتا خوپذير است ، و طبعا به چيزى كه عادت نموده ميل دارد و مى خواهد بر
طبق عادت خود رفتار نمايد، و در نتيجه عادت به عملى ، از آن لذت مى برد، و تلخى آن
در ذائقه اش ناچيز مى گردد، و به همين جهت رنج و زحمت آن براى وى كمتر، و انجام آن
آسان مى گردد.
ما اشخاص معتاد به اعمال زشت را عملا مى بينيم با اينكه در نخست از آن متنفر بودند،
ولى بعد از عادت به آن ، تنفر از بين رفته و به سوى آن كشيده مى شوند، تلخى و
بدبوئى افيون مثلا كه براى ديگران منفور است براى معتاد موجب لذت مى گردد.
مثال ديگر سحرخيزى براى كسى كه به آن عادت كرده آسان و لذت بخش است ، ولى كسى كه
عادت كرده سحرگاهان بخوابد، بستر خواب را ترك كردن براى وى مشكل و مستلزم رنج و
مشقت است ، به همين منوال هر عمل نيك يا بدى را كه انسان به آن عادت نموده حساب
كنيم ، براى وى لذت بخش و ترك آن مستلزم رنج و زحمت است .
دستور روزه در اسلام براى آن است كه انسان را به كنترل نفس در برابر تمايلات و
شهوات عادت دهد، و تسلط بر نفس را در انسان تقويت نموده و در موارد نامشروع از
طغيان آن جلوگيرى نمايد.
كسى كه يك ماه متوالى روزه گرفته ، به كنترل نفس در برابر خواهشها و هواهاى نفسانى
عادت مى كند، و رنج آن بر وى كمتر مى گردد. به عبارت ديگر روزه ، انسان را به تقوا
و پرهيزكارى عادت مى دهد.
انسانى كه تقوا و پرهيزكارى براى او عادت گشت ، تحمل تلخى ، ترك حرام و رنج
بازداشتن نفس را ارتكاب آن بر وى آسان مى گردد، و اين عالى ترين هدف روزه است كه
اسلام در روزه منظور داشته است .
بديهى است كه تقوا و پرهيزكارى سرچشمه تمام خوشبختيهاى دنيوى و اخروى است .
اين است كه قرآن مى فرمايد:
كتب عليكم الصيام
كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون
(995)
يعنى : ((بر شما روزه نوشته شد همانطورى كه بر گذشتگان نوشته
شد تا شايد شما متقى و پرهيزكار شويد)).
صدقه
((صدقه )) آنست كه مالى صرفا
براى رضاى خدا داده شود، و فرق آن با ((هبه
)) كه ترجمه فارسى آن ((بخشش ))
است ، اين است كه هبه براى اكرام كسى است كه به او مى دهد، اگر چه خود اكرام هم
براى خدا باشد.
خذ من اموالهم
صدقة تطهرهم و تزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتك سكن لهم والله سميع عليم الم يعلموا
ان الله هو يقبل التوبة عن عباده و باءخذ الصدقات و ان الله هوالتواب الرحيم
(996)
((از اموال آنان صدقه بگير تا آنان را پاكيزه سازى و به آنان
بركت بخشى و از خداى براى آنان طلب رحمت كن ، طلب رحمت تو موجب آرامش جان آنهاست ،
خدا شنوا و داناست ،
آيا نمى دانند خداست كه توبه را از بندگان خود مى پذيرد و صدقات را دريافت مى دارد
و او بسيار توبه پذير و مهربان است )).
تفسير: اصل ((زكات )) به معنى نموى
است كه از بركت خداى تعالى حاصل شود، چه در امور دنيوى و چه در امور اخروى .
صدقه به شهادت اين آيه موجب تزكيه نفس است . تزكيه نفس ، پاك شدن آن از صفات
نكوهيده و آراستن آن به صفات پسنديده مى باشد كه موجب بركت يافتن نفس و شايستگى آن
براى ارتقاء به مدارج عالى انسانى و تقرب به سوى خداى تبارك و تعالى مى گردد.
زكات كه به صدقه واجب گفته مى شود و يا نوعى از آن است موجب تزكيه مال يعنى موجب
بركت يافتن آن نيز مى گردد، بنابراين در تسميه آن به زكات دو مناسبت موجود است .
يمحق الله الربوا
و يربى الصدقات والله لا يحب كل كفار اءثيم
(997)
((خدا ربا را رو به نابودى مى برد و صدقه ها را نمو داده و
بركت مى بخشد خدا هيچ كفران نعمت كننده گناهكار را دوست ندارد)).
تفسير: ((محق )) به معنى به تدريج كم
شدن تا به حد نابودى مى باشد، و مراد از آن در آيه يا به تدريج از بين رفتن مالى
است كه از ربا بدست آمده و بى بركت شدن آن است ، و يا همانطور كه در روايت وارد شده
ربا تواءم با نقصان دين است ، و اين مصداق همان از بين رفتن بركت و موجب خسران بودن
آن است .
ان المتقين فى
جنات و عيون آخذين ما اتيهم ربهم انهم كانوا قبل ذلك محسنين كانوا قليلا من الليل
ما يهجعون و بالاسحار هم يستغفرون و فى اموالهم حق للسائل و المحروم
(998)
((پرهيزكاران در باغها و چشمه ها هستند آنچه را كه
پروردگارشان به آنان اعطاء فرموده دريافت مى دارند، آنان پيش از آن نيكوكار بودند
كه كمى از شب را مى خفتند و در سحرها استغفار مى كردند و در اموال و دارائى آنها
حقى براى سائل و محروم بود)).
الم يعلموا ان
الله هو يقبل التوبة عن عباده و ياءخذ الصدقات و ان الله هوالتواب الرحيم
(999)
((آيا نمى دانند كه خدا توبه را از بندگان خود قبول فرموده و
صدقه ها را دريافت مى دارد و اينكه ، خدا بسيار توبه پذير و مهربان است ؟)).
تفسير: منظور از اينكه خدا صدقه را دريافت مى دارد، آن است كه صدقه براى خداست و
خدا آن را قبول مى كند.
و در حديث آمده كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: صدقه پيش از آنكه
بدست سائل برسد در دست خدا قرار مى گيرد(1000)
.
الذين يلمزون
المطوعين من المؤمنين فى الصدقات والذين لا يجدون الا جهدهم فيسخرون منهم سخرالله
منهم و لهم عذاب اليم
(1001)
((كسانى كه به مؤمنان صدقه دهنده كه جز آنچه به زحمت بدست
آورده اند نمى يابند، ايراد مى كنند و آنان را استهزاء مى نمايند، خدا آنان را
استهزاء مى نمايد، و براى آنان عذاب دردناك است )).
تفسير: اين آيه در مورد كسانى است كه به صدقه افراد كم مايه ، كه جز چيز كمى را به
زحمت بدست آورده اند نمى توانند صدقه دهند اهانت نموده و به آن ايراد مى كنند.
لا خير فى كثير
من نجويهم الا من امر بصدقة او معروف
(1002)
((در بسيارى از سخنهاى سرى آنها فائده نيست جز آنكس كه به
صدقه دادن يا كار خيرى دعوت كند)).
فائده اخفاء صدقه
ان تبدوا
الصدقات فنعما هى و ان تخفوها و تؤ توها الفقراء فهو خير لكم و يكفر عنكم من
سيئاتكم والله بما تعملون خبير(1003)
((اگر آشكارا به دادن صدقات اقدام كنيد چه نيكوست آن ، ولى
اگر پنهانى صدقات خود را به نيازمندان دهيد براى شما بهتر است ، و كفاره برخى از
گناهان شما مى گردد خدا از آنچه مى كنيد با اطلاع است )).
به عناوين انفاق ، نيكى كردن ، وصيت و اطعام مراجعه شود.
صدق و راستگوئى
يا ايها
الذين امنوا اتقوالله و قولوا قولا سديدا(1004)
((اى اهل ايمان از خدا بترسيد و سخن حق و صواب بگوئيد)).
الصابرين
والصادقين والقانتين والمنفقين والمستغفرين بالاسحار(1005)
(در وصف بندگان خدا) ((صبر كنندگان و راستگويان مطيعان و
انفاق كنندگان و در سحرها استغفار كننده گانند)).
يا ايها الذين
امنوا اتقواالله و كونوا مع الصادقين
(1006)
((اى مردم با ايمان از خدا بترسيد، و با راستگويان همراهى
كنيد)).
ليجزى الله
الصادقين بصدقهم و يعذب المنافقين ان شاء اويتوب عليهم
(1007)
((تا جزا دهد خدا راستگويان را به سبب راستگوئى آنان ، و
منافقان را عذاب كند يا بيامرزد)).
ان المسلمين و
المسلمات ... والصادقين و الصادقات ... اعد الله لهم مغفرة و اجرا عظيما(1008)
((خداوند براى مردان و زنان مسلمان و... و مردان و زنان
راستگو و... بخشش و پاداش بزرگى مهيا فرموده است )).
فلو صدقواالله
لكان خيرا لهم
(1009)
((اگر به خدا راست گويند براى آنان بهتر خواهد بود)).
قال الله هذا يوم
ينفع الصادقين صدقهم لهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا رضى الله
عنهم و رضوا عنه ذلك الفوز العظيم
(1010)
((خداى تعالى مى فرمايد: اين است روزى كه راستگوئى به
راستگويان سود مى بخشد، براى آنان است باغهائى ، كه نهرها از زير آنها جريان دارد،
و بطور هميشه در آنها مخلد خواهند بود. خدا از آنان خشنود و آنان از خدا خشنود گشته
اند، اين است بهره بزرگ )).
صله رحم
والذين
يصلون ما امرالله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب
(1011)
(در وصف عاقلان ) ((آنان كسانى هستند كه آنچه را خدا امر به
پيوند آن نموده اطاعت كنند و از خداى بترسند و از سختى روز قيامت بهراسند)).
تفسير: ظاهر آيه آن است كه منظور صله رحم و پيوند با خويشاوندان و قطع رابطه نكردن
با آل محمد تفسير شده است و شايد مراد هر دو است چنانكه برخى از مفسرين گفته اند.
حدود ((صله رحم )) در كتب مشروحا بيان
نشده بلكه به عرف واگذار گرديده است .
مثلا اگر برادر يك فرد ثروتمند، فقير باشد بايد به او رسيدگى بنمايد و الا قطع رحم
كرده است .
گاهى صله رحم به اين است كه از او ياد كرده و به ديدن او برود، و يا به او نامه
بنويسد و احوالپرسى نمايد. و گاهى به اين است كه هنگام ملاقات از سلام و اظهار
آشنائى ، سرباز نزند، هنگامى كه احتياج به كمك دارد از يارى او تا حدى كه از او
انتظار مى رود كوتاهى ننمايد.
البته حدود خويشاوندى نيز بر حسب درجات آن فرق مى كند آنچه درباره برادر و خواهر
صدق مى كند، درباره خويشاوندان دور صدق نمى كند. بالاخره بايد درباره آنها از
نيكوئى كردن به هر نحوى كه مقتضى است كوتاهى نشود.
طلب مغفرت براى مؤمنين و مؤمنات
واستغفر
لذنبك وللمؤمنين و المؤمنات
(1012)
((براى گناه خود و براى مردان مؤمن و زنان مؤمنه طلب مغفرت
كن )).
عبادت
چنانكه در مفردات راغب آمده است ((عبوديت
)) به معنى اظهار تذلل است و ((عبادت
))، از آن بالاتر است ، زيرا آن به معنى غايت تذلل است و
تنها كسى سزاوار آن است كه در نهايت درجه افضال و انعام باشد و آن خداى يگانه است
كه آفريننده عالم و هستى بخش همه موجودات است و لذا قرآن مى فرمايد:
امر الا تعبدوا
الا اياه
(1013)
((خداى امر فرموده كه جز او را عبادت نكنيد)).
در آيات زيادى از قرآن كريم به عبادت خدا امر شده است .
در سوره ذاريات آيه 57 مى فرمايد:
و ما خلقت الجن و
الانس الا ليعبدون
((جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه مرا عبادت كنند)).
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه ((عبادت
))، هدف آفرينش انسان است .
نه بدان معنى كه خدا نيازى به عبادت انسانها دارد بلكه بدان معنى كه كمال انسان
بدان حاصل مى شود.
در تفسير آمده است كه مراد از عبادت در اين آيه ((معرفت
)) است ، شايد مراد آنست كه معرفت ، روح عبادت است ، و معرفت
و خداشناسى ، عبادت دل است كه منشاء و سرچشمه عبادت در ساير اعضاء و جوارح مس
باشد.
عدالت
عدالت در اصل لغت به معنى مساوات است ، و به معنى مصطلح آن ، مساوات در اداى
حقوق مردم است . قسط نيز به همين معنى است .
فرق عدالت با احسان كه در آيه ذيل با هم ذكر شده چنانچه در ((مفردات
راغب )) آمده اين است كه در احسان ، مساوات نيست ، زيرا
احسان آن است كه نيكى را به بيشتر از آن و بدى را به كمتر از آن پاداش دهد.
ولى تحقيق آن است كه احسان آنگاه كه در مقابل عدالت استعمال مى شود به معنى خوبى
كردن به كسى است بدون داشتن حق ، در مقابل عدالت كه تاءديه حق است .
قرآن مى فرمايد:
ان الله باءمر
بالعدل و الاحسان
(1014)
((خدا به عدالت و نيكوكارى امر مى فرمايد)).
قل امر ربى
بالقسط(1015)
((بگو پروردگار من به عدالت امر نموده است )).
لقد ارسلنا رسلنا
بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط(1016)
((پيامبران خود را با دلائل فرستاديم و با آنان كتاب و ميزان
سنجش (حق ) نازل كرديم تا مردم عدل را بر پا دارند)).
لاينهاكم الله عن
الذين لم يقاتلوكم فى الدين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان
الله يحب المقسطين
(1017)
((خدا شما را از اينكه خوبى كنيد و به عدالت رفتار كنيد با
كسانى كه در دين با شما قتال ننموده و شما را از ديار خود اخراج نكرده اند نهى نمى
كند خدا عدالت كنندگان را دوست دارد)).
واقسطوا ان الله
يحب المقسطين
(1018)
((عدالت نمائيد كه خدا عدالت كنندگان را دوست دارد)).
و يقتلون الذين
ياءمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب اليم
(1019)
((آنان را كه امر كنندگان به عدالت را مى كشند به عذاب
دردناك بشارت ده )).
عدالت در وزن كردن
و
اوفواالكيل و الميزان بالقسط(1020)
((ترازو و پيمانه را به عدالت پر كنيد)).
و يا قوم اوفوا
المكيال و الميزان بالقسط(1021)
((شعيب خطاب به قوم خود: ((اى قوم من
ترازو و پيمانه را به عدالت پر كنيد)).
و اوفواالكيل اذا
كلتم وزنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خير و احسن تاءويلا(1022)
((پيمانه را پر كنيد و با ترازوى درست وزن كنيد، كه همان
بهتر و عاقبت آن نيكوتر است )).
و اقيمواالوزن
بالقسط ولا تخسرواالميزان
(1023)
((هر چيز را به ترازوى عدل و انصاف بسنجيد و از ترازو كم
نكنيد)).
عدالت در حكم
و ان حكمت
فاحكم بيهم بالقسط ان الله يحب المقسطين
(1024)
((اگر حكم كردى ميان آنها به عدالت حكم كن ، خدا عادلان را
دوست دارد)).
و قل امنت بما
انزل الله من كتاب و امرت لا عدل بينكم
(1025)
((بگو: ايمان آورده ام به آنچه خدا نازل فرموده ، و ماءموريت
يافته ام كه ميان شما عدالت كنم )).
ان الله ياءمر كم
ان تؤ دوا الامانات الى اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل ان الله نعما
يعظكم به ان الله كان سميعا بصيرا(1026)
((خدا امر مى كند كه امانتها را به صاحبان آن باز گردانيد و
هنگامى كه ميان مردم حكم مى كنيد به عدالت حكم كنيد.
خدا چه خوب شما را موعظه مى كند كه خدا بينا و شنواست )).
و ان احكم بينهم
بما انزل الله ولا تتبع اهوائهم و احذرهم ان يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك
(1027)
((حكم كن بر طبق آنچه خدا نازل فرموده ، و از اميال آنها
متابعت نكن ، و بترس از اينكه آنان تو را در برخى از آنچه خدا بر تو نازل فرموده
گمراه كنند)).
و من لم يحكم بما
انزل الله فاولئك هم الكافرون
(1028)
((آنان كه بر طبق ((ما انزل الله
)) حكم نكنند كافرند)).
و من لم يحكم بما
انزل الله فاولئك هم الظالمون
(1029)
((آنان كه بر طبق ((ما انزل الله
)) حكم نكنند ظالمند)).
عدالت در شهادت
يا ايها
الذين امنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط، ولا يجرمنكم شنان قوم على ان لا تعدلوا
اعدلوا هو اقرب للتقوى و اتقواالله ان الله خبير بما تعملون
(1030)
((اى افراد با ايمان ، بر پا دارنده مداوم عدل باشيد و براى
خدا شهادت دهيد (اگر چه بر ضرر خود يا پدر و مادر يا خويشاوندان شما باشد).
دشمنى گروهى ، شما را به گناه نكشاند كه بر آنان ستم كنيد به عدل عمل كنيد كه آن به
تقوا نزديك تر است ، و خدا به آنچه كنيد مطلع مى باشد)).
تفسير: ((قوام ))، صيغه مبالغه است
يعنى زياد قيام كننده ، قيام براى خدا در مورد خود انسان با پيروى از احكام خدا و
در مورد ديگران با امر به معروف و نهى از منكر و واداشتن آنها به پيروى آن است .
وليكتب بينكم
كاتب بالعدل ... وليتق الله ربه ولا يبخس منه شيئا(1031)
((ميان آن دو (وام دهنده و وام گيرنده ) نويسنده ، به عدالت
بنويسد... و از خدا بترسد و چيزى از آن نكاهد)).
عدالت در سخن گفتن
و اذ قلتم
فاعدلوا ولو كان ذا قربى
(1032)
((هرگاه سخن گفتيد به عدالت سخن بگوئيد اگر چه در مورد
خويشاوندان باشد)).
يعنى : هنگام سخن گفتن ، عدالت را نصب العين خود قرار دهيد، و سخن به ناحق نگوئيد،
اگر چه به ضرر كسى باشد كه با شما خويشاوندى دارد.
عدالت در اصطلاح ميان متخاصمين
و ان
طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احديهما على الاخرى فقاتلوا
التى تبغى حتى تفى ء الى امر الله ، فان فاءت فاصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا(1033)
((و اگر دو طايفه از اهل ايمان با هم به قتال و دشمنى
برخيزند، البته شما مؤمنان ، بين آنها صلح برقرار داريد، و اگر يك قوم بر ديگرى ظلم
كرد با آن طايفه ظالم قتال كنيد تا به فرمان خدا باز آيد (و ترك ظلم كند) پس هرگاه
به حكم حق برگشت با حفظ عدالت ، ميان آنها را صلح دهيد، و هميشه عدالت كنيد)).
عدل الهى
و نضع
الموازين القسط ليوم القيمة فلا تظلم نفس شيئا و ان كان مثقال حبة من خردل اتينابها
و كفى بنا حاسبين
(1034)
((ميزانهاى عدل را در روز قيامت همى نهيم هيچ كس كمترين ستمى
نمى بيند و اگر (عمل كسى ) به قدر سنگينى دانه اى باشد آن را مى آوريم و كفايت مى
كند كه حسابگر مائيم )).
|