ارزشها و ضد ارزشها در قرآن

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۵ -


((بگو: انفاق كنيد به ميل يا كراهت ، هرگز از شما پذيرفته نخواهد شد، زيرا شما مردمان فاسق هستيد. مانع از قبول شدن انفاق هاى آنان نبود، جز آنكه آنان به خدا و پيامبر او كافر شده و نماز را جز با كسالت بجاى نمى آورند و انفاق نمى كنند جز با كراهت ، اموال و فرزندان آنان تو را به شگفتى وا ندارد، خداوند اراده فرموده آنها را در زندگى همين جهان عذاب كند و هنگام مرگ نيز كافر بميرند)).
4 - براى خدا باشد نه براى بازداشتن از راه خدا
ان الذين كفروا ينفقون اموالهم ليصدوا عن سبيل الله فسينفقونها ثم تكون عليهم حسرة ثم يغلبون (249)
((مردمى كه كفر مى ورزند، اموال خويش را صرف مى كنند كه راه خدا را سد نمايند، در نهايت اين عمل موجب حسرت آنان خواهد بود (پيروزى نيز به دست نياورده ) و مغلوب خواهند شد)).
5 - از مال پاكيزه و حلال باشد
انفقوا من طيبات ما كسبتم (250)
((از پاكيزه هاى آنچه به دست آورده ايد انفاق كنيد)).
6 - حد وسط رعايت شود
والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما(251)
- از صفات بندگان خدا ((كسانى كه هنگام انفاق نه اسراف و زياده روى كنند و نه كم داده سختگير باشند و بين آندو ميانه روى كنند)).
ولا تجعل يدك مغلولة الى عنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا ان ربك يبسط الرزق لمن يشاء و يقدرانه كان بعباده خبيرا بصيرا(252)
((دست خود را بگردن مبند، و نه به تمامى بگشاى ، تا بنشينى و مورد ملامت و دچار بى چيزى شوى . پروردگار تو روزى را بسط مى نمايد و اندازه مى دهد خدا به بندگان خود بينا و با خبر است )).
قدر و تقدير به معنى بيان اندازه و مقدار است ، در اينجا منظور از آيه آنست كه خداوند عالم هرجا كه مصلحت يك فرد اقتضاء كند به او ثروت و دارائى و امكانات فراوان مى دهد، و اگر مصلحت فردى خلاف آن را اقتضاء كند او را به همان ميزان مصلحت روزى مى دهد.
در طبيعت هيچكس بمانند مادر مهربان نيست ، مادر دانائى كه از طفل خود به مهربانى نگهدارى مى كند به او به همان اندازه خوراك مى دهد موجب ناراحتى مزاج او نشود و او را رنجور و مريض و ناراحت نسازد، اگر به او عطوفت بيشتر از اندازه نموده و بيشتر از اندازه خوراك دهد، و او را مبتلا به مرض و ناراحتى سازد در عين عطوفت به او ستم كرده است .
خدا به پيامبر خود امر مى كند، كه او نيز در انفاق ميانه رو باشد، نه از انفاق و بخشش به ديگران كوتاهى كند، و نه به كلى هر چه دارد به اين و آن داده و خود نيازمند گردد.
7 - موجب ضيق معاش عائله نشود
يسئلونك ماذا ينفقون قل العفو(253)
((از تو مى پرسند چه چيز انفاق كنند بگو عفو را)).
تفسير: برخى از مفسران عفو را به معنى مازاد مخارج ساليانه عائله گرفته اند چنانچه از حضرت باقل (عليه السلام ) روايت شده .
برخى ديگر نيز بمعنى اندازه متوسط ميان سختگيرى و اسراف دانسته اند.
8 - از چيزى انفاق كند كه دوست دارد
لن تنالواالبر حتى تنفقوا مما تحبون (254)
((به خوبى نمى رسيد، تا اينكه از آنچه دوست داريد انفاق كنيد)).
فداكارى آنست كه انسان از آنچه به آن علاقه و دلبستگى دارد صرف نظر كند و با فداكارى است كه نفس انسان در برابر خدا از خود تاءثر نشان مى دهد و با اين تاءثر و اثر پذيرى از جانب خداست كه براى او كمال حاصل مى شود.
9 - منت ننهد و آزار ننمايد
يا ايها الذين امنوا لا تبطلوا صدقاتكم (255) بالمن و الاذى (256)
((اى مردمى كه ايمان داريد صدقه هاى خود را با منت گذاشتن و آزار رساندن باطل نكنيد)).
قول معروف و مغفرة خير من صدقة يتبعها اذى والله غنى حليم (257)
سخن نيكو و گذشت بهتر است از صدقه اى كه آزارى به دنبال داشته باشد، خدا غنى و حليم است .
اى مردم با ايمان صدقه هاى خود را با منت نهادن و آزار دادن باطل نسازيد)).
الذين ينفقون (258) اموالهم فى سبيل الله ثم لا يتبعون ما انفقوا منا ولا اذى لهم اجرهم عند ربهم ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون (259)
((آنانكه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، سپس به دنبال انفاق نه منت گذاشته و نه آزار مى نمايند، پاداش خود را دريافت داشته ، ترسى متوجه آنان نبوده و غمگين نخواهند شد)).
اتحاد و دورى از تفرقه
و اعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا و اذكروا نعمت الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم باصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تهتدون (260)
((همگان به ريسمان (دستاويز) خدا چنگ زنيد و متفرق نشويد، بياد آوريد نعمتى را كه خدا به شما اعطاء فرمود، آنگاه كه دشمن يكديگر بوديد در ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد، و در اثر اين نعمت الهى با هم برادر شديد، و آنگاه كه در پرتگاه حفره اى از آتش قرار گرفته بوديد، شما را از آن نجات بخشيد.
اينگونه خدا آيات خود را به شما تبيين مى كند، تا شايد هدايت يابيد)).
در حديث معروف كه سنى و شيعه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كرده اند چنين آمده است : ((اى مردم من در ميان شما دو چيز سنگين مى گذارم اگر به آن دو تمسك جوئيد هرگز گمراه نشويد، يكى از آن دو كتاب خداست كه ريسمانى است از آسمان به زمين كشيده شده ، و ديگرى عترت و اهل بيت من ، آن دو تا روز قيامت از هم جدا نشوند)).
ان الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا لست منهم فى شى ء انما امرهم الى الله ثم ينبئهم بما كانوا يفعلون (261)
((آنانكه در دين تفرقه ايجاد كرده و گروه گروه شدند، تو از آنان بدورى ، كار آنها با خداست ، به دنبال اين كردار خدا به آنان خواهد فهمانيد كه چه كرده اند)).
و اطيعوا الله و رسوله ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم (262)
((خدا و پيامبر او را اطاعت كنيد و با هم نزاع نكنيد كه در نتيجه بوى شما (خاصيت و نيروى شما) از بين برود)).
ولا تكونوا كالذين تفرقوا واختلفوا من بعد ما جاء هم البينات و اولئك لهم عذاب عظيم (263)
((مانند مردمى كه از هم جدا شدند و با هم اختلاف كردند بعد از آنكه دلائل روشنگر به آنان رسيده بود نباشيد، آنان عذاب بزرگ دارند)).
ولا تكونوا من المشركين من الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا كل حزب بما لديهم فرحون (264)
((از مشركان نباشيد از كسانى كه در دين خود تفرقه ايجاد كرده و گروه گروه شدند، هر گروه به آنچه گرويده اند دلشادند)).
ايثار يا در حال نيازمندى ديگران را بر خود مقدم داشتن
و يؤ ثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصة ومن يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون (265)
((بر خويشتن (سخت گرفته و) ايثار مى كنند (ديگران را بر خود مقدم مى دارند) اگر چه خويشتن نيازمند باشند، آنانكه از بخل نگهداشته شوند رستگارانند)).
انابه
انابه - بمعنى توبه است به (ماده توبه ) مراجعه شود.
استغفار
استغفار بمعنى طلب آمرزش است به (ماده توبه ) مراجعه شود.
اصلاح ميان مردم
ولا تجعلوا الله عرضة لايمانكم ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس ‍ والله سميع عليم (266)
((سوگند به خدا شما را از آن باز ندارد كه نيكى نموده و تقوا ورزيد و ميان مردم اصلاح نمائيد خدا شنوا و داناست )).
و ان امراءة خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا والصلح خير(267)
((اگر زنى از بى ميلى و روگردانى شوهر خود بترسد مانعى ندارد كه آن دو (از حقوقى كه بهم دارند چشم پوشى نموده ) و صلح و سازش نمايند كه صلح و سازش بهتر است )).
فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم و اطيعواالله و رسوله ان كنتم مؤمنين (268)
((از خدا بترسيد و بين همديگر اصلاح كنيد و خدا و پيامبر او را اطاعت كنيد اگر افراد با ايمانى هستيد)).
و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما(269)
((اگر دو طائفه از مؤمنان با همديگر به كشتار پرداختند ميان آنان اصلاح كنيد)).
انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم و اتقواالله لعلكم ترحمون (270)
((مؤمنان برادران همديگرند ميان دو برابر خود اصلاح كنيد و از خداى بترسيد اميد است كه مورد ترحم قرار گيريد)).
و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما ان الله كان عليما خبيرا(271)
((اگر بترسيد كه شكاف ميان زوجين حاصل شود، دو نفر حكم يكى از خانواده مرد و ديگرى از خانواده زن برانگيزيد كه اگر قصد اصلاح داشته باشند خدا ميان آنها توافق را برقرار مى سازد، خدا دانا و آگاه است )).
در نهج البلاغه نامه شماره 47 اميرالمؤمنين (عليه السلام ) در وصيت خود به امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) مى فرمايد: صلاح ذات البين افضل من عامة الصلوة والصيام
((اصلاح ميان مردم از همه نماز و روزه افضل است )).
استقامت در ديندارى
ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا ولا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى كتنم توعدون (272)
((همانا آنانكه مى گويند پروردگار ما الله است سپس (بر آن ) استقامت (و پايدارى ) مى كنند فرشتگان بر ايشان فرود مى آيد كه نترسيد و غمگين نشويد و بشارت باد شما را به بهشتى كه به شما وعده داده شده است )).
استقامت و پايدارى بر خداشناسى و توحيد آنست كه همواره بر آن پايدار بوده و هيچگاه گرايش به كفر پيدا نكند.
و همچنين در تمام مراحل زندگى بر آن ثابت بوده و همه ابعاد وجودى وى بر آن گويا باشد، و دست و پا و چشم و گوش و دل آنچه را زبان مى گويد تصديق نموده و بر آن گواهى دهد)).
ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون (273)
((همانا كسانى كه مى گويند پروردگار ما الله است سپس استقامت مى كنند بر آنان ترسى نيست و محزون نخواهند شد)).
يا ايها الذين امنوا كونوا قوامين لله (274)
((اى مردمى كه ايمان آورده ايد براى خدا بسيار قيام كننده باشيد))
يعنى همواره براى خدا قيام كنيد و اعمالى را كه براى خداست بكار گيريد.
واستقم كما امرت ولا تتبع اهوائهم (275)
((همانگونه كه به تو امر شده مستقيم باش و از دلخواه آنان پيروى مكن )).
فاستقم كما امرت و من تاب معك ولا تطغوا انه بما تعملون بصير(276)
((همانگونه كه به تو امر شده مستقيم باش ، و همچنين هر كس كه با تو توبه نموده ، (و از آنچه به آن امر شده ايد) سرپيچى نكنيد، خدا به آنچه عمل مى كنيد بيناست )).
استقامت در اين آيه به حسب ظاهر به معنى عدم تجاوز از خط الهى و عدم انحراف از آنست ، در آخر آيه تذكر مى دهد كه خدا بيناست و هر انحرافى را هر چند كوچك باشد او مى بيند.
اين آيه چنان سختگير و كوبنده است كه در مجمع البيان در ذيل اين آيه از ابن عباس روايت مى كند كه هيچ آيه اى بر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) سخت تر و شاق تر از اين آيه نازل نشد و بهمين علت بود وقتى اصحاب به او گفتند پيرى (سفيدى مو) به تو شتاب كرده فرمود: ((مرا (سوره ) هود و واقعه پير كرد.
يوحى الى انما الهكم اله واحد فاستقيموا اليه (277)
((به من وحى مى شود: جز اين نيست كه خداى شما خداى يگانه است به سوى او مستقيم شويد (يعنى از راه او منحرف نشويد((- .
ان تنصرواالله ينصركم و بثبت اقدامكم (278)
((اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى كند و قدمهاى شما را پايدار مى سازد)).
اميدوارى به رحمت خدا
اولئك الذين يدعون يبتغون الى ربهم الوسيلة ايهم اقرب و يرجون رحمته و يخافون عذابه (279)
((آنانكه كافران به خدائى مى خوانند آنان خود به درگاه خدا به طاعت وسيله تقرب مى جويند حتى آن كس كه مقرب تر است رحمت خدا را اميد مى برند و از عذاب او مى ترسند)).
امن هو قانت اناء الليل ساجدا و قائما يحذر الاخرة و يرجوا رحمة ربه قل هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون انما يتذكروا اولواالالباب (280)
((كسى كه ساعات شب را به حالت سجده و قيام در عبادت و طاعت بسر مى برد، از آخرت مى هراسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است (يا آنكس كه كفر مى ورزد يكسان است ؟) (هرگز چنين نيست ) آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند برابرند، همانا خردمندان تذكر مى يابند)).
استعاذه
استعاذه يعنى از خدا خواستن كه او را در پناه خود قرار دهد.
در اين مورد آيات زير آمده است :
و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذاهم مبصرون (281)
((اگر از ناحيه شيطان وسوسه و تحريك به فسادى متوجه تو شود از خدا طلب كن كه تو را در پناه خود قرار دهد به تحقيق او شنوا و داناست .
كسانى كه تقوا ورزيده اند هرگاه وسوسه شيطان آنها را فرا گيرد متذكر شوند، آنگاه آنها بينا خواهند بود)).
و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه هوالسميع العليم (282)
((اگر از ناحيه شيطان وسوسه و تحريك به فسادى متوجه تو شود از خدا طلب كن كه تو را در پناه خود قرار دهد، خدا شنوا و داناست )).
فاذا قراءت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم انه ليس له سلطان على الذين امنوا و على ربهم يتوكلون (283)
((هرگاه قرآن خواندى از خدا بخواه كه تو را از شيطان رانده شده در پناه خود قرار دهد، به يقين او بر كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگار خود توكل مى كنند تسلط ندارد)).
اطاعت اولى الامر
اطيعواالله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم (284)
((خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولى الامر را اطاعت كنيد))
اولى الامر ائمه معصومين ((سلام الله عليهم اجمعين )) هستند كه جانشينان پيامبر اكرم و اوصياء او مى باشند فخر رازى مفسر بزرگ اهل تسنن در تفسير معروف خود ((مفاتيح الغيب )) در تفسير اين آيه گفته است كه ((مراد از اولى الامر غير از معصومين كه از گناه معصوم و مصون هستند نمى تواند باشد زيرا مستلزم تناقض صدر و ذيل آيه خواهد بود چون اگر اولى الامر معصوم نباشد ممكن است بر خلاف آنچه خدا و رسول به آن امر كرده اند امر كند در اين صورت اطاعت از امر او با اطاعت از امر خدا و رسول متناقض خواهد بود)).
در زمان غيبت امام معصوم فقهاء عادل از جانب او در حكومت نيابت دارند و در مورد آنها آمده است الراد عليهم كالراد علينا رد حكم آنها مانند رد حكم ائمه معصومين است . ولى چون اين نيابت كه از جانب امام ((عليه السلام )) به فقهاء اعطاء شده مشروط به عدالت است و اگر فقيه بر خلاف حكم خدا و رسول حكم كند از عدالت ساقط است در نتيجه از نيابت امام نيز ساقط مى شود ديگر اشكال تناقض پيش نمى آيد.
استثناء (ان شاء الله گفتن )
استثناء(285) بمعنى آنست كه انسان وقتى مى خواهد از انجام كارى در آينده خبر دهد ((ان شاء الله )) بگويد، يعنى : اگر خدا بخواهد، و توجه داشته باشد كه اگر خدا نخواهد هيچ كارى انجام نمى گيرد.
وجه تسميه آن به استثناء اينست كه در اين آيه به نحو استثناء بيان شده است .
ولا تقولن لشى ء انى فاعل ذلك غدا الا ان يشاء الله (286)
((البته مگو به چيزى كه من آنرا فردا خواهم كرد مگر آنكه خدا بخواهد)) يعنى : بگو خواهم كرد اگر خدا بخواهد.
قل لا املك لنفسى ضرا ولا نفعا الا ماشاءالله لكل امة اجل اذا جاء اجلهم فلا يستاءخرون ساعة ولا يستقدمون (287)
((بگو من هيچگونه نفع و ضرر خويش را مالك نيستم جز آنچه خدا بخواهد. براى هر امتى اجل معينى است كه چون فرا رسد ساعتى دير و زود نگردد)).
قل لا املك لنفسى نفعا ولا ضرا الا ماشاءالله (288)
((بگو من هيچگونه نفع و ضرر خويش را مالك نيستم جز آنچه خدا بخواهد)).
آباد كردن مساجد
انما يعمر مساجد الله من امن بالله واليوم الآخر و اقام الصلوة و اتى الزكاة و لم يخش الا الله فعسى اولئك ان يكونوا من المهتدين (289)
((به يقين مساجد خدا را مردمانى آباد مى كنند كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته و نماز بپا دارند و زكات دهند و جز خداى از كسى نهراسند، اميد است كه از هدايت يابندگان باشند))
اعراض از كسى كه ياد خدا نمى كند و جز دنيا هدفى ندارد
ولا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هواه وكان امره فرطا(290)
((كسى را كه دل او را از ياد خود غافل كرده ايم و به دنبال هواى نفس رفته است و تجاوزكار است اطاعت مكن )).
فاعرض عن من تولى عن ذكرنا ولم يرد الا الحياة الدنيا(291)
((روى برتاب از كسى كه از ياد ما روگردان شد و جز زندگى دنيا را نخواسته است )).
امر به معروف و نهى از منكر
معروف هر عملى است كه به عقل يا شرع حسن آن شناخته شده ، و منكر هر عملى است كه عقل يا شرع آن را انكار نمايد. معروفى كه امر به آن واجب است معروفى است كه خود واجب باشد يعنى ترك آن نيز منكر شمرده شود.
در اسلام علاوه بر اينكه هر فرد مسئوول نيكو بد اعمال خويش است ، يك نوع مسئووليت همگانى نيز بر عهده افراد گذاشته شده كه بمانند اعضاء يك پيكر مسئوول اعمال نيك و بد همديگر هستند. تكليفى كه در ارتباط با اين مسئووليت اسلام مقرر داشته وظيفه امر به معروف و نهى از منكر است ، كه با شرائط مقرره از مسلمات فرائض اسلام است .
قرآن امت اسلامى را به داشتن اين ويژگى بر تمام ملل جهان برترى مى نهد، و آن را بهترين امتها اعلام كرده و مى فرمايد:
كنتم خير امة اخرحت للناس تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر(292)
((شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم بوجود آورده شده است ، كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد)).
آيات زير را در سوره هاى مختلف قرآن در ستايش از امر به معروف و نهى از منكر مى خوانيم :
خذالعفو واءمر بالمعروف و اعرض عن الجاهلين (293)
- خطاب به پيامبر اكرم ((عفو را پيشه ساز، امر به معروف كن ، و از جاهلان روى برتاب )).
ياءمرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنكر(294)
در وصف پيامبر اكرم - ((آنها را به معروف امر مى كند و از منكر نهى مى نمايد)).
والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر(295)
((مردان و زنان مؤمن همگان اوليا (و پاسداران ) هم هستند (همديگر را) امر به معروف و نهى از منكر مى كنند)).
الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر(296)
- در وصف مؤمنان ((امر كننده به معروف و نهى كننده از منكر هستند)).
الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلاة و اتواالزكاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر(297)
- در وصف مؤمنان ((آنانكه هرگاه آنها را در روى زمين اقتدار و تمكين دهيم نماز بر پاى دارند، و زكات دهند، و امر به معروف و نهى از منكر نمايند)).
لا خير فى كثير من نجويهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نؤ تيه اجرا عظيما(298)
((در بسيارى از سخنان سرى آنها هيچ خيرى نيست مگر آنكه كسى با آن به صدقه يا معروف يا اصلاح ميان مردم امر كند، هر كس چنين كند به او پاداش بزرگى خواهيم داد)).
يا بنى اقم الصلاة و اءمر بالمعروف و انه عن المنكر(299)
لقمان : ((فرزندم نماز را بپادار و امر به معروف و نهى از منكر كن ))
و كان ياءمر اهله بالصلاة و الزكاة و كان عند ربه مرضيا(300)
- در وصف اسماعيل ((خانواده خود را به نماز و زكات امر مى كرد و مورد رضاى پروردگار خود بود)).
ان الانسان لفى خسر الا الذين امنوا و عملواالصالحات و تواصوا بالحق و تواصعوا بالصبر(301)
((به يقين انسانها در زيانكارى هستند، جز آنكه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادند، و همديگر را به حق و صبر و پايدارى (در راه خدا) توصيه نمودند)).
قرآن كريم به وظيفه عمومى امر به معروف و نهى از منكر اكتفا نكرده ، و دستور مى دهد كه گروهى بالخصوص در جامعه مسلمانان عهده دار اين وظيفه خطير باشند، چنانكه مى فرمايد:
ولتكن منكم امة يدعون الى الخير و ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون (302)
((بايد از شما گروهى باشد كه (مردم را) به خير و صلاح دعوت كند، و امر به معروف و نهى از منكر نمايد، آنانند رستگاران )).
چون امر به معروف و نهى از منكر بايد بر پايه اطلاعات كافى از معارف الهيه و احاطه بر احكام دينيه صورت گيرد، قرآن دستور مى دهد كه از هر شهر و ديار و جمعيتى گروهى براى تفقه و تعلم دين و معارف و احكام الهيه تن به سفر داده و به مراكز علمى عزيمت نمايند، تا پس از تحصيلات كافى به وطن خود مراجعت و با بهره گيرى از تحصيلات خود ديگران را انذار و از ترك معروف و ارتكاب منكرات برحذر دارند چنانكه مى فرمايد:
فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم بحذرون (303)
((چرا كوچ نمى كند از هر جمعيت گروهى ، تا تحصيل علم در دين كنند، و آنگاه كه مراجعت كردند قوم خود را بيم دهند، شايد كه آنها (از نافرمانى ) حذر نمايند)).
امر به معروف و نهى از منكر بطور كلى شرائطى دارد كه بقرار ذيل است :
1 - خويشتن به احكام اسلام آشنا بوده و واجبات و محرمات اسلامى و شرائط آن را به خوبى بشناسد تا بتواند ديگرى را به آن امر يا از آن نهى نمايد.
2 - كسى كه از بجاى آوردن واجب كوتاهى مى كند و يا حرامى را مرتكب مى گردد، در صورتى مى توان متعرض او شد كه قصد ادامه آن را داشته باشد، و در صورتى كه بدانيم از كرده خويش پشيمان شده و از ادامه جرم منصرف شده است تعرض به او ناروا بلكه حرام است .
3 - احتمال بدهد كه امر و نهى او در مرتكب جرم تاءثير كند و او را از جرم باز دارد و در صورتى كه بدانيم كه بر آن ترتيب اثر نخواهد داد واجب نيست .
4 - از امر به معروف و نهى از منكر هيچگونه ضررى متوجه جان و يا مال و يا حيثيت او يا كس ديگر نشود.
امر به معروف و نهى از منكر داراى مراتب زيادى است كه به هر مرتبه از آن نتيجه حاصل شود، مرتبه بالاتر از آن جائز نيست .
از كار ناشايست او روگردان شدن ، به نرمى تذكر دادن سخن به درشتى گفتن ، سپس درشت تر گفتن ، تا آزردن با هر يك از اينها كه مرتكب جرم از آن بازداشته شود نبايد به مرتبه بعد از آن اقدام نمود، و همچنين در هر يك از آنها نيز بايد مراعات شدت وضعف را نموده و اگر سهل تر مؤثر بود از شديدتر آن خوددارى شود.
بهره بردارى از مال دنيا براى آخرت
وابتغ فيما اتاك الله الدار الاخرة ولا تنس نصيبك من الدنيا و احسن كما احسن الله اليك ولا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا يحب المفسدين (304)
((در آنچه خدا به تو داده خانه آخرت را طلب كن ، و بهره خود را از دنيا فراموش منما، (به ديگران ) خوبى كن همانطور كه خدا به تو خوبى كرده است ، در زمين به دنبال فساد نباش كه همانا خدا فساد كنندگان را دوست ندارد)).
بهره مند ساختن خويشاوندان فقير از ارث
و اذا حضرالقسمة اولواالقربى واليتامى و المساكين فارزقوهم منه (305)
((هنگامى كه به تقسيم ميراث مردگان خود مى پردازيد اگر از خويشاوندان و يتيمان و مسكينان حضور داشتند به آنان نيز نصيبى بدهيد)).
در تفسير آمده است كه منظور خويشاوندان يتيم و يا فقير مى باشند كه از ارث به حسب طبقات ارث محروم شده باشند در اين آيه خطاب به ورثه است كه هنگام تقسيم ميراث آنان را بى نصيب نسازند برخى از مفسران نيز احتمال داده اند كه خطاب به خود مورث است كه پيش از مرگ طى وصيت سهمى نيز براى آنان قرار دهد.