ارزشها و ضد ارزشها در قرآن
آیت الله حاج شیخ ابو طالب
تجلیل تبریزى
- ۲ -
((تا
خدا كسانى را كه ايمان آورده و اعمال صالحه انجام داده اند از تاريكى
ها بسوى نور بيرون برد)).
و
كان حقا علينا نصر المؤمنين
(65)
((حق است بر ما يارى مؤمنان )).
و ما
كان الله ليضيع ايمانكم ان الله بالناس لرؤ ف رحيم
(66)
((خدا تضييع نمى كند ايمان شما را، خدا به مردم
مهربان و رحم كننده است )).
و ما
عند الله خير و ابقى للذين امنوا و على ربهم يتوكلون
(67)
((آنچه پيش خداست بهتر است براى كسانى كه ايمان
آورده و بر پروردگار خود توكل كنند)).
علائم ايمان ذكر شده در
قرآن
انما
المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم اياته
زادتهم ايمانا و على ربهم بتوكلون الذين يقيمون الصلوة و مما رزقناهم
ينفقون اولئك هم المؤمنون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق كريم
(68)
((مؤمنان كسانى هستند كه هرگاه خدا نزد آنها ياد
شود دلهاى آنها مى ترسد و هرگاه آيات خدا بر آنها تلاوت شود ايمانشان
بيشتر مى گردد و بر پروردگار خود توكل مى كنند، آنانكه نماز را بپا مى
دارند و از آنچه به آنها داده ايم انفاق مى كنند.
مؤمنان حقا آنها هستند. و براى آنها پيش پروردگارشان درجه ها و مغفرت
خدا و رزق گرانقدر است )).
انما
يؤ من باياتنا الذين اذا ذكروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم
لا يستكبرون تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما
رزقناهم ينفقون فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بماكانوا
يعملون
(69)
((جز اين نيست كه ايمان دارد به آيات ما كسانى
كه هرگاه آيات ما را يادآورى مى شوند به حالت سجده برو افتاده و به
سپاس پروردگار خود تسبيح مى كنند و تكبر نمى ورزند، پهلوهاى آنها از
بسترها دور شده و به خوف و اميد پروردگار خود را مى خوانند و از آنچه
به آنها داده ايم انفاق مى كنند كسى نمى داند در برابر عملكرد آنها چه
پاداشى كه ديدگان را روشنى مى بخشد در نهان براى آنها فراهم شده است
)).
والذين امنوا وهاجروا و جاهدوا فى سبيل الله والذين اوو او نصروا اولئك
هم المؤمنون حقا(70)
((كسانى كه ايمان آورده اند و مهاجرت نموده اند
و در راه خدا جهاد كرده اند، و كسانى كه مؤمنان را پناه داده و يارى
كرده اند، مؤمنان به حق آنانند)).
تفسير: اين آيه در مورد مهاجرين و انصار از اصحاب رسول الله نازل شده
است .
انما
المؤمنون الذين امنوا بالله و رسوله و اذا كانوا معه على امر جامع لم
يذهبوا حتى يستاذنوه
(71)
((مومنان كسانى هستند كه به خدا و پيامبر او
ايمان آورده اند و هنگامى كه همراه پيامبر بايد كارى به اجتماع و تعاون
انجام گيرد (كنار) نمى روند مگر اينكه از پيامبر اذن بگيرند)).
انما
كان قول المؤمنين اذا دعوا الى الله و رسوله ليحكم بينهم ان يقولوا
سمعنا و اطعنا و اولئك هم المفلحون
(72)
((سخن مؤمنان آنگاه كه فرا خوانده مى شوند تا
پيامبر ميان آنان حكم كند، اين است كه شنيديم و اطاعت كرديم ، آنها
هستند كه رستگارند)).
انما
المؤمنون الذين امنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و
انفسهم فى سبيل الله اولئك هم الصادقون
(73)
((مؤمنان كسانى هستند كه به خدا و پيامبر او
ايمان آورده و پس از آن نيز به خود ترديد راه ندهند و با مال و جان در
راه خدا جهاد كنند، آنان راستگويانند)).
انما
يعمر مساجد الله من امن بالله و اليوم الاخر(74)
((جز اين نيست كه آباد مى كند مسجدهاى خدا را
كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده است )).
و ان
الذين امنوااتبعوا الحق من ربهم
(75)
((آنانكه ايمان دارند حق را از پروردگار خود
(پذيرفته و) پيروى مى كنند)).
قد
افلح المؤمنون الذين هم فى صلوتهم خاشعون والذين هم عن اللغو معرضون
والذين هم للزكوة فاعلون والذين هم لفروجهم حافظون
(76)
((همان مؤمنان رستگار شدند آنان كه در نماز حالت
خشوع دارند و از بيهودگى روگردانند، و زكات مى دهند و از عفت خود
پاسدارى مى كنند)).
و
ذكر فان الذكرى تنفع المؤمنين
(77)
((تذكر ده زيرا تذكر مؤمنان را نفع مى دهد)).
اقسام غير مؤمن
(كافر، منافق ، مرجى لامرالله ، مستضعف )
كافر
كافر كسى است كه منكر وحدانيت پروردگار متعال يا رسالت و پيامبرى نبى
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشد، يا منكر يكى از ضروريات دين
اسلام گردد، بطوريكه انكار آن به انكار پيامبر نبى اكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم ) بيانجامد، و آن در صورتى است كه به ضرورى بودن آن توجه
داشته باشد.
ضرورى به مطلبى گفته مى شود كه اگر كسى وارد محيط اسلام شود بدون نياز
به دليل بفهمد كه آن در اسلام هست .
خداى متعال مى فرمايد:
و من
لم يؤ من بالله و رسوله فانا اعتدنا للكافرين سعيرا(78)
((هر كس به خدا و رسول او ايمان نياورد همانا ما
براى كافران شعله آتش مهيا ساخته ايم )).
توضيح : فرقه خوارج و همچنين دشمنان اهل بيت عصمت محكوم به كفر هستند
زيرا حب و ولاء اهل بيت عصمت و طهارت از ضروريات اسلام است ولى انكار
امامت و وصايت بلافصل اميرالمؤمنين (عليه السلام ) موجب كفر نيست .
اثر كفر
اثر كفر بى بهره شدن از مزاياى اسلام در دنيا و خلود در آتش
جهنم در آخرت است .
قال الله تبارك و تعالى :
ان
الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين فى نار جهنم خالدين فيها(79)
((به تحقيق كسانى كه كافر شدند از اهل كتاب و
مشركان براى هميشه در آتش جهنم خواهند بود))
اقسام كافر
كافر به دو قسم ، كافر اصلى ، و مرتد، تقسيم مى شود.
مرتد كسى است كه بعد از اسلام كافر شود.
مرتد نيز بر دو قسم است : مرتد فطرى ، مرتد ملى .
1 - مرتد فطرى به كسى گفته مى شود كه در اسلام متولد شده باشد و بعد
كافر شود.
2 - مرتد ملى كسى را مى گويند كه در اسلام متولد نشده ولى خود او اسلام
آورده و بعد كافر شده است .
مضار كفر
ان
الله لا يهدى القوم الكافرين
(80)
((به تحقيق خداوند گروه كافران را هدايت نمى كند)).
و
الله لا يهدى القوم الكافرين
(81)
((همانا خدا گروه كافران را هدايت نمى كند)).
كذالك زين للكافرين ما كانوا يعملون
(82)
((آنگونه براى كافران عملى كه انجام مى دهند
زينت داده شده است كه بدان خرسندند و به آن دل بسته اند)).
زين
للذين كفروا الحياة الدنيا و يسخرون من الذين امنوا(83)
((تزيين شده براى كسانى كه كافر شده اند زندگى
دنيا (يعنى زندگى دنيا را زيبا مى بينند) و كسانى را كه ايمان آورده
اند مسخره مى كنند)).
ان
الذين كفروا لن تغنى عنهم اموالهم ولا اولادهم من الله شيئا(84)
((كسانى كه كافر شده اند اموال و اولادشان آنها
را از خدا هيچ بى نياز نمى كند)).
ان
الذين كفروا و ماتوا وهم كفار فلن يقبل من احدهم مل الارض ذهبا ولو
افتدى به اولئك لهم عذاب اليم و ما لهم من ناصرين
(85)
((كسانى كه كافر شدند، و در حالت كفر مردند از
يك فرد آنها به قدر گنجايش سرتاسر زمين طلا به عوض پذيرفته نمى شود، و
از ياوران برخوردار نخواهند بود)).
الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله اضل اعمالهم
(86)
((كسانى كه كفر ورزيدند و از راه خدا باز داشتند
خدا اعمال آنها را تباه و از رسيدن به نتيجه منحرف خواهد ساخت
)).
والذين كفروا فتعسالهم و اضل اعمالهم
(87)
((كسانى كه كفر ورزيده اند بدا به حال آنها و
خدا اعمال آنها را تباه كرده است )).
كذلك
يضل الله الكافرين
(88)
((آنچنان خدا كافران را گمراه مى كند)).
تفسير: به قرينه آيات ديگر قرآن گمراه كردن در اين آيه و آيات ديگر
مشابه آن به معنى هدايت نكردن است .
توضيح : ظاهر آنست كه اضلال يعنى گمراه كردن عمل چنانكه گذشت به معنى
آنست كه به نتيجه نمى رسد و به نفع عامل چنانكه گذشت به معنى آنست كه
به نتيجه نمى رسد و به نفع عامل آن تمام نمى شود. يعنى اگر در اين جهان
زود گذر نيز به حال او ظاهرا نفعى داشته باشد در آخرت به نفع او نخواهد
بود و پاداشى براى آن عائد او نخواهد شد.
ذلك
بان الله مولى الذين امنوا و ان الكافرين لا مولى لهم
(89)
((آن به اين جهت است كه خدا مولاى كسانى است كه
ايمان آورده اند و كافران مولا ندارند)).
سالقى فى قلوب الذين كفروا الرعب فاضربوا فوق الاعناق
(90)
((به زودى در دلهاى كافران رعب مى اندازيم پس
بزنيد گردنهاى آنها را)).
منافق
منافق كسى است كه در دل منكر وحدانيت خدا و يا نبوت پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) مى باشد و اعتقاد به حقانيت اسلام ندارد، ولى
كفر خود را در دل پنهان داشته و در زبان براى اغراض دنيوى اظهار اسلام
مى كند.
قرآن مى فرمايد:
اذا
جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله و الله يعلم انك لرسوله و
الله يشهد ان المنافقين لكاذبون
(91)
((هرگاه منافقان پيش تو آيند و بگويند ما شهادت
مى دهيم كه تو پيامبر خدائى خدا مى داند كه تو پيامبر اوئى ، و خدا مى
داند كه منافقان دروغگويند)).
ان
المنافقين يخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الى الصلوة قاموا
كسالى يراؤ ن الناس ولا يذكرون الله الا قليلا مذبذبين بين ذلك لا الى
هؤ لاء و لا الى هؤ لاء و من يضلل الله فلن تجد له سبيلا(92)
((منافقان مى خواهند خدا را فريب دهند، خدا آنان
را فريب مى دهد.
هرگاه به نماز مى ايستند به كسالت مى ايستند و براى رياء (و خوشايند
مردم ) نماز مى گزارند، و نه به سوى آنان ، هر كس را خدا گمراه كند
براى او راهى نخواهى يافت )).
و
اذا جاءوكم قالوا امنا وقد دخلوا بالكفر و هم قد خرجوا به والله اعلم
بما كانوا يكتمون و ترى كثيرا منهم يسارعون فى الا ثم و العدوان و
اكلهم السحت لبئس ما كانوا يعملون لولا ينهيهم الربانيون والاحبار عن
قولهم الاثم و اكلهم السحت لبئس ما كانوا يصنعون
(93)
((هرگاه پيش شما مى آيند مى گويند ما ايمان
آورده ايم و حال آنكه با كفر وارد شده و با كفر خارج شده اند خدا به
آنچه كتمان مى كنند داناتر است بسيارى از آنان را مى بينى كه به گناه و
دشمنى و خوردن مال حرام مبادرت مى ورزند چه بد مى كنند. چرا روحانيون و
علماء يهود آنان را از گفتن سخن گناه و خوردن مال حرام نهى نمى كنند!
چه نكوهيده است آنچه آنها مى كنند)).
اثر نفاق
منافق اگر در زبان منكر اسلام يا ضروريات آن نباشد محكوم به
اسلام است ، ولى در آخرانند كافر مخلد در آتش خواهد بود. قرآن مى
فرمايد:
وعد
الله المنافقين و المنافقات و الكفار نار جهنم خالدين فيها(94)
((خدا مردان و زنان منافق و كافران را به آتش
جهنم و به خلود در آتش جهنم وعده داده است )).
ان
المنافقين فى الدرك الاسفل من النار ولن تجد لهم نصيرا
((همانا منافقان در طبقه زيرين آتش هستند و هرگز
براى آنها ياورى نخواهى يافت )).
المرجى لامر الله
مرجى لامر الله كه در قرآن به اين تعبير آمده ، كسى است كه در اسلام
وارد شده و به آن اقرار كرده ، ولى در قلب نه به اسلام معتقد است و نه
منكر آن است ، و فرق آن با منافق اينست كه منافق در دل منكر اسلام است
، اگر چه در زبان اقرار دارد.
امام باقر (عليه السلام ) در تفسير المرجون لامرالله فرمود:
((آنان گروهى هستند كه اسلام آورده و شرك را ترك
كردند ولى در دل ايمان ندارند تا مؤمن بوده و بهشت بر آنان واجب گردد و
نه اسلام را انكار نمودند تا آتش بر آنان واجب گردد، در اين حال يا خدا
آنها را معذب مى كند يا عفو مى فرمايد(95)
)).
مستضعف
مستضعف در اينجا به كسى گفته مى شود كه از تشخيص حق قاصر و ناتوان بوده
و فاقد هر گونه وسيله تشخيص باشد كه او را به ايمان يا كفر برساند.
اين گروه را اطفال و آن مردان و زنان كه در عقل همانند اطفالند تشكيل
مى دهند.
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:
الا
المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيلة ولا يهتدون
سبيلا فاولئك عسى الله ان يعفو عنهم و كان الله عفوا غفورا(96)
((مستضعفان از مردان و زنان و اطفال كه توان و
قدرت چاره جوئى ندارند و راه هدايت را نمى يابند، اميد است كه خدا آنان
را عفو كند، خدا عفو كننده و آمرزشگر است )).
در ((اصول كافى )) باب
المستضعف با سه سند كه يكى از آنها على التحقيق صحيح است از زراره نقل
مى كند:
قال
سئلت ابا جعفر(ع ) عن المستضعف فقال : هوالذى لا يستطيع حيلة يدفع بها
عنه الكفر و لا يهتدى بها الى سبيل الايمان ، لا يستطيع ان يؤ من ولا
يكفر، قال و الصبيان و من كان من الرجال و النساء على مثل قول الصبيان
((زراره مى گويد از حضرت ابى جعفر الباقر(عليه
السلام ) درباره مستضعف پرسيدم فرمود: آن كسى است كه نمى تواند چاره اى
بكند كه به آن كفر را از خود دور سازد و به راه ايمان هدايت يابد، نه
مى تواند ايمان آورد و نه كفر ورزد، همچنين كودكان و آن گروه مردان و
زنان كه در عقل همانند كودكان هستند))
تبصره : مستضعف در قرآن كريم به دو معنى استعمال شده :
1 - مستضعف عقيدتى كه گفته شد.
2 - مستضعف حقوقى كه مقابل مستكبر است يعنى كسى كه بر او ستم رفته و به
حق او تجاوز شده است كه در آيه ذيل به اين معنى آمده است :
و
نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم
الوارثين
(97)
((اراده مى كنيم كه منت نهيم بر كسانى كه در روى
زمين ضعيف شمرده شده اند (يا به ضعف كشانده شده اند) و آنان را پيشوا
سازيم و وارث (زمين ) گردانيم )).
كلمه ((استضعاف )) و
مشتقات آن مانند ((مستضعف ))
و ((استضعفوا)) كه در اين
آيه آمده در كتب لغت به ضعيف يافتن و ضعيف شمردن معنى شده است ، ولى
طبق قاعده نحوى كه هياءت استفعال براى طلب است ، استضعاف به معنى طلب
ضعف و خواستار ضعيف شدن كسى است كه منطبق بر ضعف كشاندن و تجاوز به حق
ديگرى مى باشد.
اين آيه به آل محمد(ع ) تفسير شده كه با ظهور قائم آل محمد حضرت مهدى
(ع ) حقوق حقه آنها استرداد خواهد شد.
نكته اى كه چنين تفسير را تاءييد مى كند آنست كه آل محمد (عليه السلام
) سر آمد مظلومان جهان هستند، زيرا با اينكه آنها حجت خدا بر خلق و
پرچمدار هدايت الهى هستند همواره در طول تاريخ شديدا مورد ستم قرار
گرفته و به استضعاف كشيده شده اند.
با ظهور حضرت مهدى (ع ) اين استضعاف پايان يافته ، و اداره جامعه بشرى
در كف با كفايت او قرار خواهد گرفت ، و بدينگونه او وارث ملك شاهان و
ملوك و زمامداران ستمگر تاريخ خواهد شد و حقوق همه مظلومان را به آنان
مسترد خواهد نمود.
اخلاص
اخلاص يعنى دين خود را به خدا خالص ساختن ، و او را به يگانگى
شناختن ، و او را يگانه منبع قدرت و حول و قوه دانسته و توان و قدرت را
جز آنچه او عطا كند از هر موجود ديگرى سلب كردن ، و جز او ديگرى را
نپرستيدن و تنها او را عبادت كردن است .
قرآن كريم در مورد اخلاص چنين مى فرمايد:
انا
انزلنا اليك الكتاب بالحق فاعدالله مخلصا له الدين الا لله الدين
الخالص
(98)
((ما كتاب را به حق بر تو نازل كرديم پس خدا را
بگونه اى كه دين خود را به او خالص ساخته اى عبادت كن ، آگاه باش دين
خالص از آن خداست )).
قل
انى امرت ان اعبدالله مخلصا له الدين
(99)
((بگو به من امر شده است كه خدا را بگونه اى
عبادت كنم كه دين خود را به او خالص ساخته ام )).
و
ادعوه مخلصين له الدين
(100)
((خدا را بگونه اى كه دين خود را به او خالص
ساخته ايد عبادت كنيد)).
و ما
امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين
(101)
((انسانها جز به اينكه خدا را با اخلاص در دين
عبادت كنند امر نشده اند)).
و
اقيموا وجوهكم عند كل مسجد و ادعوه مخلصين له الدين
(102)
((در هر مسجد (پرستشگاه ) روى خود را به سوى خدا
كنيد و او را بگونه اى بخوانيد كه دين خود را به او خالص سازيد)).
فادعوا الله مخلصين له الدين و لوكره الكافرون
(103)
((خدا را به گونه اى كه دين خود را خالص او
ساخته ايد بخوانيد، اگر چه كافران از آن خرسند نباشند)).
هو
الحى لا اله الا هو فادعوه مخلصين له الدين
(104)
((اوست زنده ، جز او خدائى نيست پس او را بگونه
اى كه دين خود را خالص او ساخته ايد بخوانيد)).
ان
المنافقين فى الدرك الاسفل من النار ولن تجد لهم نصيرا الا الذين تابوا
و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دينهم لله فاولئك مع المؤمنين
(105)
((منافقان در پائين ترين طبقه آتش خواهند بود و
براى آنان ابدا ياورى نخواهى يافت ، مگر آنانكه توبه نموده و كار خويش
اصلاح نمايند و به خدا تمسك جويند و دين خود را به خدا خالص سازند كه
آنان با مؤمنان خواهند بود)).
قل
انى امرت ان اعبدالله مخلصا له الدين
(106)
((بگو به من امر شده است كه خدا را بگونه اى كه
دين خود را به او خالص كنم عبادت نمايم )).
قل
الله اعبد مخلصا له دينى
(107)
((بگو خدا را بگونه اى عبادت مى كنم كه دين خود
را به او خالص ساخته ام )).
قل
اتحاجوننا فى الله و هو ربنا و ربكم ولنا اعمالناولكم اعمالكم و نحن له
مخلصون
(108)
((بگو با ما در مورد خدا محاجه مى كنيد؟!، او
پروردگار ما و شماست ، براى ماست اعمال ما، و براى شماست اعمال شما، ما
به او اخلاص مى ورزيم )).
قل
افغير الله تامرونى اعبد ايها الجاهلون
(109)
((اى جاهلان آيا به من امر مى كنيد كه غير خدا
را عبادت كنم ؟)).
در آيات ذكر شده ((مخلص ))
بكسر لازم است كه به حسب قاعده ادبى به صيغه فاعل است ، يعنى خالص
كننده ، كه مفعول آن هم چنانكه در آيات فوق تبين شده دين است ، يعنى :
آن كس كه دين خود را به خدا خالص ساخته و جز او را نمى پرستد و ديگرى
را در پرستش همباز و شريك او نمى سازد.
اين آيات نيز بيانگر حقيقت اخلاص است اگر چه لفظ اخلاص در آنها به كار
نرفته است :
و
قضى ربك الا تعبدوا الا اياه
(110)
((حكم كرده پروردگار تو كه جز او را عبادت نكنيد)).
و ما
امروا الا ليعبدوا الها واحدا(111)
((آنها امر نشده اند جز به اينكه خداى يگانه را
ستايش و پرستش كنند)).
قل
انى نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون الله
(112)
((بگو من از عبارت آنهائى كه غير از خدا مى
خوانيد نهى شده ام )).
قل
انما امرت ان اعبدالله ولا اشرك به
(113)
((بگو به من امر شده است كه خدا را عبادت كنم ،
و براى او شريك قرار ندهم )).
الا
تعبدوا الا الله اننى لكم منه نذير و بشير(114)
((جز خدا را نپرستيد من از سوى او (برانگيخته
شده ام ) كه شما را (از عذاب ) ترسانده و (به ثواب او) نويد دهم
)).
ان
لا تعبدوا الا الله انى اخاف عليكم عذاب يوم اليوم
(115)
((رسالت نوح اين بود كه جز خدا را نپرستيد همانا
من از عذاب روزى دردناك بر شما بيمناكم )).
ان
الحكم الا الله امر ان لا تعبدوا الا اياه
(116)
((حكم فقط از آن خداست امر كرده كه جز او را
پرستش نكنيد)).
وسئل
من ارسلنا من قبلك من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن الهة يعبدون
(117)
((بپرس از پيامبرانى كه پيش از تو فرستاديم ،
آيا جز خدا خدايان ديگرى قرار داده ايم كه ستايش شوند)).
اذ
جائتهم الرسل من بين ايديهم و من خلفهم الا تعبدوا الا الله
(118)
((پيامبران بر آنها از پيش روى و پشت سر آمدند
كه جز خدا را عبادت نكنيد)).
و قد
خلت النذر من بين يديه و من خلفه الا تعبدوا الا الله
(119)
((بيم دهندگان (پيامبران ) پيش از وى و پس از وى
و (همگان گفته اند) جز خدا را نپرستيد)).
و اذ
اخذنا ميثاق بنى اسرائيل لا تعبدون الا الله
(120)
و
يوم يحشر هم و ما يعبدون من دون الله
(121)
((روزى كه خدا آنان را آنچه را كه جز خدا پرستش
مى كنند محشور سازد)).
انكم
وما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون
(122)
((شما و آنچه جز خدا مى پرستيد سوخت جهنم هستيد،
و در آن وارد خواهيد شد)).
و من
احسن دينا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن و اتبع ملة ابراهيم حنيفا(123)
((دين چه كسى بهتر از آنست كه روى خود را به سوى
خدا نموده (يا براى خدا خالص نموده ) و نيكوكارى پيشه كند و متابعت دين
ابراهيم نمايد)).
انى
وجهت وجهى للذى فطر السماوات و الارض حنيفا وما انا من المشركين
(124)
(ابراهيم ): ((من مخلصانه روى خود را بر
گردانيدم به سوى آن كس كه آسمانها و زمين را آفريد، و از مشركان نيستم
)).
قل
ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له و بذلك
امرت و انا اول المسلمين
(125)
((بگو: همانا نماز و قربانى (يا عبادت ) و زندگى
و مرگ من از آن خدا پروردگار عالميان است ، شريكى براى او نيست و به
همين ماءموريت يافته ام ، و من نخستين مسلم هستم )).
والذين صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلواة و انفقوا مما رزقنا هم
سرا وعلانية ويدرون بالحسنة السيئة اولئك لهم عقبى الدار(126)
((آنانكه براى رضاى پروردگار خود صبر كردند و
نماز بپا داشتند و از آنچه به آنان داديم در آشكار و پنهان انفاق
نمودند و بدى را با نيكى دفع مى كنند، خانه آخرت از آن آنها خواهد بود)).
فلا
و ربك لا يؤ منون حتى يحكموك فيما شجربينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا
مما قضيت و يسلموا تسليما(127)
((نه به پروردگارت سوگند آنان ايمان ندارند تا
تو را در آنچه ميان آنها مشاجره واقع شده حكم سازند.
سپس در نفس خود از آنچه تو حكم كرده اى تنگدل نشوند و جدا به آن تسليم
شوند)).
و
لما را المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و
رسوله و ما زادهم الا ايمانا و تسليما(128)
((هنگامى كه مؤمنان اجزاب را (گروه ها را)
ديدند، گفتند: اينست آنچه خدا و پيامبرش وعده داده اند خدا و پيامبرش
راست گفته اند، و جز ايمان و تسليم بر آنان نيفزود)).
تفسير: اين آيه در مورد گروه هائى كه با نفرات زياد براى جنگ با پيامبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) گرد آمده بودند نازل شده ، مؤمنان
با اينكه كثرت نفرات آنان را ديدند به وعده پيروزى كه پيامبر داده بود
اعتماد نموده و به جاى خوف و هراس از دشمن ايمان و تسليم آنها بيشتر
گشت .
و به قول برخى از مفسران مراد از وعده وعده بهشت است كه به مفاد آيه :
ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما ياءتكم مثل الذين خلوا من قبلكم
(129)
به مسلمانان وعده بهشت داده شد كه شرط آن صبر و شكيبائى و تحمل مشقات
است .
يعنى مسلمانان با ديدن اجزاب دريافتند كه موعد انجام آنچه به آن وعده
بهشت داده شده فرا رسيد و هنگام تحمل شدائد و پيكار با دشمنان اسلام
است كه با آنهمه نفرات بهم پيوسته و براى پيكار با مسلمانان همدست شده
اند.
اخلاص مراتب گوناگون دارد، همانگونه كه شرك (كه ضد آنست ) داراى مراتب
جلى ، و خفى ، و اخفى مى باشد.
اخلاص در كمال به حدى مى رسد كه در حديث آمده است كه پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
|