معرفت ارزش عمل را بالا مىبرد
پس يكى از چيزهايى كه ارزش عمل را از نظر كيفيت بالا مىبرد معرفت است.چرا
در باب زيارات اينقدر آمده است كه مثلا«من زار الحسين عليه السلام عارفا
بحقه...»هر كسى كه امام را زيارت كند به شرط اينكه او را بشناسد چنين و چنان
است؟زيرا اساس شناخت است.اينكه بعضى از اشخاص شبهه مىكنند كه يك قطره اشك براى
امام حسين مگر مىتواند اينقدر ارزش داشته باشد،پاسخ اين است كه گاهى ممكن است
انسان آنقدر براى امام حسين بگريد كه اگر اشك همه عمر را جمع كنند يك استخر
بشود و هيچ ارزشى هم نداشته باشد.ولى يك انسان ممكن است به اندازه يك بال مگس
براى امام حسين اشك بريزد كه ارزشش از آن استخر اشك ديگرى خيلى بيشتر باشد.
بنابراين يكى از چيزهايى كه عمل انسان را احسن مىكند،يعنى درجه عمل را بالا
مىبرد و اصوب مىكند،صواب (1) عمل را بيشتر مىكند، حقانيت عمل را
بيشتر مىكند معرفتخداوند است،و همان معرفت است كه به دنبال خودش هيبت و خشيت
و احساس عظمت مىآورد.درباره پيغمبر اكرم و ائمه اطهار چقدر زياد رسيده است كه
وقتى براى نماز آماده مىشدند[منقلب مىشدند.]امام مجتبى عليه السلام تا
مىخواست براى وضو گرفتن آماده شود،رنگ در چهرهاش باقى نمىماند.«يابن رسول
الله»چرا؟مىدانى به حضور چه عظيمى دارم مىروم؟يعنى شما انسانها اگر بخواهيد
به حضور يك صاحب قدرتى،صاحب سلطهاى،پادشاهى برويد چطور خودتان را جمع و جور
مىكنيد،من مىخواهم به حضور يك چنين ذاتى حاضر شوم.اين،حد و درجه معرفت را
نشان مىدهد.دو ركعت نمازى كه با چنين حضورى خوانده شود بيشتر است از ميلياردها
نماز ديگرى كه ديگران بخوانند.
خلوص نيت
صدقهاى كه انسان در راه خدا مىدهد از نظر آن خلوص نيتش[متفاوت است.]يك وقت
كسى صدقهاى مىدهد،از مال خودش چيزى به ديگران مىدهد،در دل خودش هزار جور
غرور هست:اين من هستم كه با مال خودم كه از كد يمين و عرق جبين خودم به دست
مىآورم،دارم جان مردم را نجات مىدهم،چنين و چنان مىكنم.ولى يك فرد ديگر است
كه اساسا براى خودش كوچكترين ارزشى قائل نيست،خيلى در ته دلش ممنون است كه خدا
او را واسطه قرار داده است،حالتش حالت كسى است كه يك نفر ديگر[صدقه را]به دست
او داده مىگويد:آقا اين را تو بده.اين ديگر براى خودش شخصيتى قائل نيست،فقط
اين امتنان را دارد كه من وسيله قرار گرفتم.خدا را شكر مىكند كه وسيله چنين
كارى قرار گرفته است. چرا صدقه سر و مخفى اجرش بيشتر است از صدقه علنى؟براى
اينكه صدقه سر از نظر كيفيت بالاتر است،يعنى انسان به اصطلاح معروف يك دستش
مىدهد دست ديگرش آگاه نمىشود،و حتى خود طرف متوجه نمىشود كه چه كسى به او
داده است.ما در اخبار ائمه اطهار داريم كه افرادى بودند از خاندان خودشان بنى
هاشم كه ائمه اگر مستقيم مىخواستند به آنها كمك كنند بسا بود احساس حقارت
مىكردند،ائمه به افراد ديگرى[مساعده]مىدادند و به آنها مىسپردند كه تو از
طرف خودت بده و اسم ما را نبر، نفهمند از طرف ماست.گاهى اتفاق مىافتاد كه آنها
گله مىكردند،مىگفتند:شما بيگانهها به ما مىرسيد،ولى اين پسر عموهاى ما به
ما رسيدگى نمىكنند.اينها همه به كيفيت عمل،به جنبه«اصوب عملا»و به جنبه«احسن
عملا»بر مىگردد.
اين مسالهاى كه عرض كردم مساله منت است.ما در دعاى«مكارم
الاخلاق»مىخوانيم كه:«و اجر للناس على يدى الخير و لا تمحقه بالمن»خدايا
براى مردم به دست من خير را جارى كن، اما اثر آن را با منت گذاشتن من از بين
نبر،يعنى خيرى كه به دست من جارى بشود ولى توام با يك منت گذاشتن باشد از بين
رفته است. قرآن مىفرمايد: لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى (2)
يعنى اگر شما كار خير بكنيد بعد با يك منتيا يك اذيت،كارى بكنيد كه روح طرف را
خرد كنيد،تمام آن عملتان بىارزش است.اينها كيفيت عمل است.
از همه اينها بالاتر به طور كلى درجه خلوص عمل است،يعنى صرف لله و فى الله
بودن،هيچ غرضى انسان نداشته باشد،در آن اعماق قلبش هم دوست نداشته باشد كه مردم
اگر اطلاع پيدا كنند او را ستايش كنند.اين تعبيرى است كه در حديث آمده است،وقتى
راجع به اخلاص عمل[سؤال مىكنند]كه اخلاص عمل چگونه است،مىفرمايد:اخلاص عمل به
اين نحو است كه اين طور نباشيد كه اگر مردم اطلاع پيدا كنند خوشحال بشويد،و
بلكه آنهايى كه خيلى خوف دارند از اينكه شركى در عملشان وارد شود،از اينكه مردم
ديگر اطلاع پيدا كنند وحشت دارند،ناراحت مىشوند،بلكه نمىخواهند ديگر در دنيا
باشند.
داستان غلام على بن الحسين عليهما السلام
شخصى مىگويد در يك سختى و در سالى كه باران نيامده بود و مردم دعا و
استغاثه مىكردند و نماز استسقاء مىخواندند،هر چه مىكردند اثرى نمىبخشيد.يك
وقت در يك خلوتى در دامنه كوهى غلامى را ديدم كه عبادت مىكند و حال عجيبى دارد
و در مناجات خودش مىگويد:خدايا ما بندگان چنين هستيم،خدايا رحمتخودت را از ما
قطع نكن،خدايا چنين و چنان.او هنوز مشغول عبادت بود كه ديدم اوضاع عالم عوض
شد.شك نكردم كه اثر دعاى همين يك شخص بود.دنبالش را گرفتم ببينم اين
كيست،فهميدم غلامى است.نشانى او را پيدا كردم،خانه حضرت على بن الحسين.پيش خودم
گفتم:هر جور هست من اين را از امام مىخرم ولى نه براى اينكه خادم من باشد،براى
اينكه من خادم او باشم و او مخدوم من باشد تا از فيض وجود او استفاده كنم.رفتم
خدمت امام و گفتم:من يكى از غلامهاى شما را مىخواهم.فرمود:كدام يك؟تا بالاخره
من او را پيدا كردم.ناراحتشد،گفت:اى مرد!تو چرا مرا از اين خانه جدا
مىكنى؟چرا مرا از محبوب و مخدومم جدا مىكنى؟گفتم:من نه تو را براى خدمتكارى
خودم مىبرم،من تو را مىبرم براى اينكه من تا آخر عمر خدمتگزار تو باشم و از
محضر تو استفاده كنم.من در فلان جا شاهد و حاضر بودم كه اين دعاها را
مىكردى،شك نكردم كه اين بارانى كه نازل شد اثر استجابت تو بود.مىگويد:اين
جمله را كه از من شنيد،سر به آسمان بلند كرد،گفت:خدايا من نمىخواستم از اين
رازى كه ميان من و توستشخص ديگرى آگاه شود.(اخلاص را ببينيد!)حالا كه خلقت را
به اين راز آگاه كردى،خدايا مرا ببر.اين را گفت و جان به جان آفرين تسليم
كرد.اين را مىگويند اخلاص،كه اصلا وحشت مىكند كه احدى از رابطهاى كه ميان او
و خداى خودش هست اطلاع پيدا كند.«بين المحبين سر ليس يفشيه...»در ميان دوستان
رازى است كه به اين زوديها افشا نمىشود و نمىخواهند كه افشا بشود.و لهذا در
همان حديث هست كه«الابقاء على العمل اشد من العمل»نگهدارى يك عمل از خود عمل
سختتر است،يعنى احيانا يك عملى در ابتدا از روى خلوص نيت صادر مىشود ولى
انسان بعدها در اثر بازگو كردن آن، عمل را از خلوص مىاندازد و شرك را وارد آن
مىكند.
معنى آيه
بنابراين با اين بيانى كه در باب اخلاص عرض كرديم،معناى ليبلوكم ايكم احسن
عملا اين است:براى اينكه در آزمون«توحيد در عمل»قرار بگيرد،در آزمون«توحيد
در عبادت»قرار بگيريد،چون انسان اگر دوست داشته باشد عملش را كسان ديگر بفهمند
و براى اين كار خوشحال بشود،به يك معنا دارد آنها را پرستش مىكند.پس معنى آيه
بر مىگردد به اين مطلب:براى اينكه از شرك خالص بشويد و به توحيد واقعى در عمل
و در عبادت واقع بشويد.
از اينجا رابطه اين آيه با آيه قبلش روشن مىشود: تبارك الذى بيده الملك
(اگر شعار باشد معنى زنده باد را مىدهد.البته تعبير«زنده باد»غلط است)فزون باد
خير و بركت آن خدايى كه همه اقتدارها در دست اوست(توحيد در فاعليت) ليبلوكم
ايكم احسن عملا (توحيد در عبادت و توحيد در عمل)،يعنى بدانيد كه اگر انسان به
توحيد در فاعليت ايمان واقعى داشته باشد،اگر ايمان داشته باشد كه واقعا زمام
همه كارها در دست اوست،آن وقت از اسباب چشم مىپوشد و توجهش به مسبب الاسباب
است.قهرا ديگر چنين كسى در عمل خودش هم خلوص نيت دارد.وقتى كه انسان كارى را
براى غير خدا مىكند او در واقع از نظر توحيد در فاعليت لنگى دارد،يعنى از باب
اين است كه براى غير خدا در مقابل خدا شخصيت و استقلالى قائل است،خيال مىكند
اين مقدار خير به دست اين است و به دستخدا نيست. ولى آدمى كه مىداند همه
خيرها به دستخداست،هرگز غير خدا را قبله و معبود و مطاع خودش قرار نمىدهد.
ليبلوكم ايكم احسن عملا كه در روايات به جنبه«اصوب عملا»و به جنبه«اخلص
عملا»تكيه شده است.خود اخلاص عمل فرع بر معرفت است،كه اول عرض كرديم.پس در
واقع[معنى آيه چنين است:]براى اين است كه شما در عمل حد معرفتتان چقدر باشد،حد
اخلاصتان چقدر باشد،كيفيت عملتان چه باشد.ما مكرر اين معنا را عرض كردهايم،حتى
در بعضى نوشتههايم آوردهام كه در مساله«ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة
الثقلين»(يك ضربت على در روز خندق برتر است از عبادت همه جن و انس)بعضى
توجهشان فقط به اثر اجتماعى اين ضربت است،يعنى اين ضربت اسلام را نجات داد.شك
ندارد كه چنين چيزى بود.ولى آنچه از نظر معنا آن ضربت را در آن حد با ارزش
مىكند آن كمال اخلاصى است كه على عليه السلام در وارد كردن چنين ضربتى دارد.
الذى خلق الموت و الحيوة ليبلوكم ايكم احسن عملا و هو العزيز الغفور .
در روايات در مورد«احسن عملا»بر همين دو نكتهاى كه من عرض كردم تكيه شده
است،يكى مساله اخلاص در عمل،و ديگر مساله عقل و معرفت،يعنى عمل نيكوتر عملى است
كه با عقل و فهم و معرفت بيشتر و با خلوص نيت بيشتر و احساس عظمت و خشيت بيشتر
توام باشد.
حديثى از امام صادق عليه السلام
در اصول كافى از امام صادق عليه السلام نقل مىكند كه حضرت همين آيه را
ليبلوكم ايكم احسن عملا خواندند و فرمود:«ليس يعنى اكثركم عملا»اشتباه
نكنيد«احسن عملا»غير از«اكثر عملا»است«و لكن اصوبكم عملا» مقصود اين است كه
عملتان چقدر صوابتر باشد و حقانيت بيشترى داشته باشد«و انما الاصابة خشية
الله»اصابت بستگى دارد كه تا چقدر توام با خدا ترسى باشد،كه خدا ترسى دنباله
خداشناسى است«اعرفكم بربه اخوفكم منه»يا«اخوفكم من ربه اعرفكم به»هر كس خدا
را بيشتر بشناسد،عظمت الهى را بيشتر درك مىكند و خوف خدا را بيشتر دارد).«و
النية الصادقة»و صدق نيت،كه به همان خلوص بر مىگردد.بعد فرمود: «الابقاء على
العمل حتى يخلص اشد من العمل»باقى ماندن بر عمل كه خالص بماند،از خود عمل
سختتر است،يعنى بسا هست انسان در حين عمل،عمل را خالصا مخلصا انجام مىدهد،
ولى بعد از عمل آن را از خلوص مىاندازد،مثل اينكه بعد در ميان مردم بازگو
مىكند براى اينكه مردم او را ستايش كنند.بعد فرمود:«الا و العمل الخالص الذى
لا تريد ان يحمدك عليه احد الا الله»عمل خالص آن عملى است كه تو نخواهى كسى جز
خدا تو را بر آن عمل ستايش كند،جز از خدا انتظار ستايش نداشته باشى.اگر عملى
انجام دهى،يك گوشه كوچك چشمت هم به اين باشد كه مردم هم تو را خوب بدانند،آن
عمل،عمل خالص نيست.بعد فرمود:«و النية افضل من العمل الا و ان النية هى العمل»
(3) .نيت عمل از خود عمل افضل است،يعنى روح عمل از اندام عمل مهمتر
است.اصلا عمل يعنى نيت.بعد حضرت اين آيه را فرمود: قل كل يعمل على شاكلته
(4) اصلا انسان آن طور عمل مىكند كه نيت دارد،يعنى عمل نمودار كننده نيت
است،پس اساس نيت است.
دو حديث ديگر
حديث ديگرى است از حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله كه ابو قتاده گفت:از
حضرت رسول معناى«ايكم احسن عملا»را سؤال كردم،فرمود:«ايكم احسن عقلا».اينجا به
جنبه معرفت[توجه مىدهد،]آن كسى كه عقلش بيشتر و كاملتر است.
شخصى از حدود كوفه خدمت امام صادق عليه السلام مىآيد و از مردمى از سواد
كوفه تعريف مىكند كه اينها چنين مردم خوبى هستند،شيعيان چنين و چنان
هستند.راوى مىگويد:همه تعريفها را كه من كردم،حضرت فرمود:حال عقلشان چقدر
است؟گفتم:من اين جهتش را فكر نكرده بودم.
ميرزاى شيرازى و تاييد افراد
داستانى را من خيلى سابق از يكى از علماى قم شنيدم.در ميان علما و مراجع
گذشته در اين صد سال اخير،مرحوم ميرزاى شيرازى(ميرزاى بزرگ،مرحوم حاج ميرزا
محمد حسن،همان كه تنباكو را تحريم كرد)از كسانى است كه در علم و در عقل و در
تقوا تقريبا در طراز اول است، و مخصوصا در صفا و معنويتشايد در طبقه مراجع كسى
به حد او نرسيده يا كمتر رسيده است،و ظاهرش هم هيچ نشان نمىداد،خيلى مرد عجيبى
بوده است.در يكى از شهرستانها يك ملايى بوده است،بعضى از دوستان ميرزا گفته
بودند ما نامهاى خدمت ايشان نوشتيم و از ايشان تاييد خواستيم كه اين آقا در
اين شهرستان هست،مرتب نامه به ايشان نوشتيم كه فلان شخص در اين شهر مردى
استخيلى عالم،در اين حد عالم است،مجتهد است و خيلى هم با تقوا،شما ايشان را
تاييد كنيد،مثلا اجازه به ايشان بدهيد.مىگويد:ما نامه نوشتيم،ميرزا جواب
نداد.بار ديگر نامه مىنويسد،باز تعريف مىكند كه اين مردى است بسيار عالم و با
تقوا، هم علمش را تاييد مىكند و هم تقوايش را.مىگويد:باز ميرزا جواب نداد.تا
بالاخره آن كسى كه اينهمه او را تاييد مىكرده بلند مىشود مىرود سامره كه چرا
ميرزا جواب نداد،آيا به حرف ما اعتماد نكرد؟رفت و گفت:آقا!چرا ما هر چه براى
اين آقا تاييد خواستيم شما تاييد نكرديد، چرا نامههاى ما را جواب نداديد،آيا
حرف ما را قبول نداريد كه او مرد عالم و با تقوايى است؟ فرمود:چرا،همه حرفهاى
شما را قبول كردم.پس چرا شما تاييد نكرديد؟فرمود:تو همواره در نامههايت نوشتى
كه اين چقدر عالم است و چقدر با تقواست،در يك نامهات ننوشتى كه عقلش در چه حدى
است؟براى ملا علم و تقوا كافى نيست،عقل و فكر و دورانديشى و هوشيارى و ادراك
شرايط زمان خودش و شناختن مردم،اينها خودش ركن اساسى است. خيلى هم عالم و با
تقوا باشد اما يك آدم ساده دل،نتيجه چيست؟ابزار دستشيادها مىشود، يعنى ابزارى
از اسلام در دست ضد اسلامها،ابزارى از علم و تقوا در دست فاسق و فاجرها،
فايدهاش چيست؟تو هيچ اسمى از آن مساله عمده نبرده بودى.من نمىتوانم كسى را
فقط به دليل علم و تقوا تاييد كنم در صورتى كه براى من محرز نيست كه از نظر عقل
و تدبير و هوشيارى و درك شرايط زمان و درك و شناخت مردم در چه حدى است.بسيار
خوب،آدم عالم و با تقوا براى خودش آدم خوبى است،اما من نمىتوانم مقدرات اسلامى
مردم را در دست كسى بدهم كه عقلش براى من محرز نيست.
پيغمبر فرمود:«احسن عقلا»فهمشان،عقلشان[كاملتر باشد.]در حديثى هست كه پيغمبر
اكرم فرمود:«انى ما اخاف على امتى الفقر و لكن اخاف عليهم سوء التدبير»من از
فقر بر امتم هراسان و نگران نيستم،يعنى اگر امت من روزى دچار فقر اقتصادى
شوند،اين امر خطر ايجاد نمىكند،ولى اگر دچار فقر تدبير و فكر و عقل بشوند،آن
است كه امت مرا به خطر خواهد انداخت.
فرمود:يقول ايكم احسن عقلا.بعد فرمود:البته آن كسى كه عقلش بيشتر باشد
معرفتش بيشتر است.معرفتش كه بيشتر شد خدا ترسىاش بيشتر است.خدا ترسىاش كه
بيشتر شد خلوص نيتش بيشتر است.پس همه اينها به همديگر مربوط است.بعد
فرمود:«اتمكم عقلا و اشدكم لله خوفا»احسن عملا يعنى كسى كه عقلش كاملتر باشد،از
خدا بيشتر بترسد«و احسنكم فى ما امر الله به و نهى عنه نظرا»در آنچه كه خدا امر
كرده و نهى كرده است،بهتر و نيكوتر دقت و فكر مىكند و شناسايى پيدا مىكند«و
ان كان اقلكم تطوعا»اگر چه كمتر عمل مىكند.
«و هو العزيز»و اوست تنها موجود عزيز.عزيز به دو معناست.يكى به معناى غالب
مطلق كه باز همان معناى بيده الملك و هو على كل شىء قدير را تاييد مىكند
(5) .
و صلى الله على محمد و اله الطاهرين باسمك العظيم الاعظم الا عز الاجل
الاكرم يا الله...
پروردگارا دلهاى ما به نور ايمان منور بفرما،
گوش شنوا به همه ما عنايت بفرما.
خدايا هر گونه غلى و غشى و عنادى و كبرى و كينهاى و حسادتى و بالاخره هر
نوع عقدهاى اگر در روح ما هستخدايا به لطف و عنايتخودت اين عنادها و عقدهها
و كينهها را از دلهاى ما بيرون بفرما، قلبهاى ما را از اين نظر صاف بگردان.
3- حديث عجيبى است.احاديث ديگرى داريم به اين مضمون كه«نية المؤمن خير من
عمله»نيت انسان از عملش فاضلتر است.عمل انسان مثل خود انسان است.انسان شخصيتى
دارد و شخصى.شخصيت انسان به ملكات و معارف انسان است و خلاصه به روح انسان
است،و شخص انسان به همين تن انسان است،كه تن آدمى شريف است ولى به جان
آدميت.عمل انسان هم همين جور است،روحى دارد و اندامى،شخصيتى دارد و شخصى.روح و
شخصيت عمل انسان نيت انسان است،اندام عمل انسان پيكر عمل است،خم
شدنها،راستشدنها، رفتنها،سفر كردنها و امثال اينها.
5- [اين پاراگراف را استاد شهيد در اواسط بحث و بعد از آيه و هو على كل شىء
قدير بيان كردهاند و در آنجا فرمودهاند: و هو العزيز الغفور دنبال آيه بعد
است،آنجا معنى مىكنيم»ولى ظاهرا فراموش شده است.]