نسب و سبب تاثيرى در سعادت يا شقاوت انسان ندارد
اينجا يك نكته-چنانكه عرض كرديم- همين عطف آخر سوره است به اول سوره،و نكته
ديگر يك اصل كلى است كه در آيه بعد آمده است.قرآن يك اصل كلى بيان مىكند كه
چقدر اين اصل،اصل آموزندهاى است و لازم است كه ما و همه مسلمانها اين اصل را
در عمق قلب خود نفوذ بدهيم و آن اين است كه مساله نسب و سبب كوچكترين تاثيرى در
سعادت يا شقاوت انسان ندارد.به قول سعدى از انسان مىپرسند چيست عملت،نمىپرسند
كيست پدرت، نمىپرسند كيست همسرت.قرآن مىخواهد بگويد دنيا دار عمل است و آخرت
دار پاداش و كيفر.يك زن وقتى به پروردگار خود وارد شود از او نمىپرسند كه سر
كار عليه همسر كى هستى،تا او بگويد كه من همسر پيغمبر آخر الزمان هستم.اينكه ده
سال،بيستسال،سى سال همسر پيغمبر بودى و در يك فراش خوابيدى چه اثرى در شخصيت و
هويت تو،در روح و عقيده تو و در ايمان و عمل تو داشته است؟
نزديكترين رابطهها،يكى رابطه همسرى است،و ديگر رابطه پدر و فرزندى.در همسرى
اين آيه را مثال آورده است و در پدر و فرزندى داستان پسر نوح را در جاى ديگر
مثال آورده است. نه همسرى در پاداش و كيفر اثر دارد و نه پدر و فرزندى.حتى وقتى
كه پدر به حكم مهر پدر و فرزندى،پسرى را كه مستلزم عقوبت است دعا مىكند[شديدا
به او عتاب مىكنند]: يا نوح... انى اعظك ان تكون من الجاهلين (1)
پندت مىدهيم كه كارهاى جاهلانه نكن،تو دارى براى اين پسر تقاضاى نجات
مىكنى؟!اين بنده خدا عرض كرده بود: رب ان ابنى من اهلى (2) خدايا
بچه من از خاندان من است و ان وعدك الحق و انت احكم الحاكمين وعده تو حق است،تو
احكم حاكمين هستى،حكم بودن تو از هر حكم بودنى بهتر است،تو عادلترين حاكمها
هستى.با همه اينها در عين حال به او مىگويند: انى اعظك ان تكون من الجاهلين
،چه فرقى ميان بچه تو و بچههاى ديگران است؟همان طور كه بچههاى ديگران بايد
هلاك شوند،بچه تو هم بايد هلاك شود.
بنابراين رابطه پدر و فرزندى تاثيرى ندارد.اگر كسى خيال كند كه من فرزند
پيغمبر هستم، سيد هستم و حساب ما سيدها فرق مىكند،چنين نيست،حساب شما سيدها
فرق نمىكند. حساب شما سيدها از اين جهت فرق مىكند كه اگر گناه كنيد دو برابر
برايتان مىنويسند چون هم گناه كردهايد و هم آبروى جدتان را بردهايد،البته
اگر ثواب هم كنيد دو برابر مىنويسند،چون هم ثواب كردهايد و هم به جدتان
آبرودادهايد،يعنى سيد بودن به اصطلاح«اشل»شما را بالا مىبرد و الا اينكه
تبعيضى در كار باشد محال است.
قرآن در كمال صراحت مىگويد همسرى يك پيغمبر هم كوچكترين تاثيرى در سعادت
انسان ندارد.امام باقر عليه السلام همسرى گرفته بود كه زيبا بود و حضرت هم به
او علاقهمند بودند.يكمرتبه ديدند حضرت اين همسر را طلاق دادند.گفتند:چرا طلاق
داديد؟فرمود: احساس كردم او دشمن جدم على است و من ترسيدم از اينكه با پارهاى
از آتش جهنم در يك بستر بخوابم.اين مثالى است براى اين مساله كه رابطه با همسر
خوب،يك همسر ناصالح را صالح نمىكند و اثر روى او نمىگذارد.
قرآن آب پاك و صاف روى دست همسران پيامبر مىريزد كه روى همسرى پيغمبر حساب
نكنيد،روى عمل و ايمانتان حساب كنيد.آيا اين آيه صريح در اين مطلب نيست؟
پس ما نمىتوانيم در مورد همسران پيغمبر فقط به دليل همسرى پيغمبر بگوييم
اينها خوب هستند.البته اينكه ما در دنيا وظيفه احترام ظاهرى داشته باشيم يك
مساله است و اينكه اعتقاد داشته باشيم كه اينها در آخرت نزد پيغمبر هستند مساله
ديگرى است.
مثل به زن فرعون در نقطه مقابل
قرآن به دنبال اين مثل،مثل ديگرى ذكر مىكند.همان طور كه يك همسر ناپاك به
دليل همسرى با يك مرد پاك تبرئه نمىشود،يك همسر پاك هم به دليل همسرى با يك
مرد ناپاك، ناپاك نمىشود. و ضرب الله مثلا للذين امنوا امرات فرعون و مثلى
مىآورد از اهل ايمان(بنا بر تفسيرى)و براى اهل ايمان(بنا بر تفسير ديگرى).زن
فرعون را مثل مىآورد... (3) حال او چه كرده است؟زن فرعون،يعنى ملكه
زمان خود،و ملكه زمان خود قهرا يعنى مرفهترين زن زمان خود و داراى همه نوع
وسايل و امكانات.اين زن از همه اين وسائل و از همه اين تعلقات مىگسلد و به
عقيده و ايمان خدا مىپيوندد.حس مىكند كه موسى عليه السلام كه براى واژگون
كردن اين بساطى كه خودش حد اكثر استفاده را از آن مىكند آمده،بر حق است.به
دعوت موسى ايمان مىآورد و از تمام اين تعلقات مىگسلد.فرعون مىفهمد كه همسرش
به دشمنش ايمان آورده است.او را به بدترين عقوبتها معاقب مىكند.فرعون گفت:او
نبايد به طور عادى اعدام شود و به دار كشيده شود،بعضى گفتهاند دستور داد او را
در جايى بنشانند و بعد سنگ بسيار بزرگى از بالا روى او پرت كنند تا در زير سنگ
له شود و بعضى نوشتهاند دستور داد اين زن را با چهار ميخ به روى زمين
كوبيدند.در قديم معمول بود كه با ريسمان به دار نمىكشيدند،تنه درختى انتخاب
مىكردند،بعد در حالى كه فرد زنده بود ميخ آهنى به بدنش مىكوبيدند به طورى كه
از بدنش وارد آن درخت مىشد و او را چهار ميخ مىكردند و خلاصه به درخت ميخكوب
مىشد.بعد همين طور مىماند و مدتى خون از بدنش مىرفت تا وقتى كه مىمرد.فرعون
دستور داد همسرش را بخوابانند و او را چهار ميخ كنند و بعد يك سنگ آسياب مانندى
روى سينهاش بگذارند تا جان بدهد.
هيچ يك از اينها تاثيرى در وضع روحى اين زن نكرد.گفت:خدايا من را از فرعون و
از خانه فرعون نجات بده،پروردگارا در نزد خودت در بهشت براى من خانهاى بساز كه
هم به نعم ظاهرى منعم باشم و هم در جوار قرب تو به سر ببرم(اين جنبه معنوى قضيه
است)، پروردگارا من از فرعون و از كردارهاى فرعون متنفرم،مرا از فرعون و
كردارهاى فرعون و از اين مردم ستمكار نجات بده.
و ضرب الله مثلا للذين امنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى
الجنة پروردگارا در جوار مكرمتخودت براى من خانهاى در بهشت بنا كن و مرا از
فرعون و كردار پليد او نجات بخش،و مرا از اين زمره و گروه ستمكاران نجات
بده.اين زن همسر فرعون است ولى كوچكترين گرد و غبارى از پليدى فرعون بر چهره
نورانى او نمىنشيند.پس همان طور كه همسرى آدم خوب در يك زن بد اثر
نمىگذارد،همسرى يك مرد بد هم روى زن خوب اثر نمىگذارد.
مثال به مريم عليها السلام
قرآن براى زن بد و شوهر خوب دو مثال آورده بود،براى زن خوب هم دو مثال
مىآورد،منتها مثال دوم زنى است كه شوهر ندارد و آن مريم دختر عمران است: و
مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا (4) و مثل
ديگر براى اهل ايمان مثل مريم دختر عمران است،همان كه دامن خود را پاك نگه
داشت.اين كه دامن خود را پاك نگه داشت،در نظر ما مساله مهمى به حساب
نمىآيد.اين از آن جهت است كه يهود تا نزديك به زمان ما همان طور كه با مسلمين
دشمن بودند با مسيحيها هم دشمن بودند.اين قصه اسرائيل كه پيش آمد و كشور
اسرائيل تشكيل شد،ميان پاپ و يهوديها آشتى داد.و چون يهود با مسيحيها دشمن
بودند عيسى مسيح را متهم مىكردند كه العياذ بالله زنا زاده است و مريم العياذ
بالله زن بد كارهاى بوده است.قرآن كه اين موضوع را بيان مىكند و اينهمه اصرار
دارد،مىخواهد تو دهنى به يهوديها بزند.خدمتى كه قرآن به مسيح و مريم كرد،يعنى
دفاع بحقى كه كرد،اگر مسيحيهاى دنيا همين يك نعمت و همين يك خدمت قرآن را در
نظر بگيرند[بايد حق مسلمين را ادا كنند.]
يهوديها در آن زمان دنيا را پر كرده بودند كه عيسى مسيح زنا زاده است و مريم
هم يك زن بد كاره بوده است.الان در دنيا هفتصد ميليون جمعيت، يعنى مسلمانهاى
دنيا،همه به وحدت نظر مىگويند مريم سلام الله عليها صديقه و قديسه بود،و
مىخوانند: و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها ،يعنى قرآن سبب شده كه هفتصد
ميليون جمعيت عالم از حضرت مريم در مقابل اين تهمتهايى كه يهوديها مىزنند دفاع
كنند.اگر مسيحيها همين يك خدمت را در نظر بگيرند بايد حق مسلمين را ادا كنند
ولى عليرغم همه اينها الان دستگاه پاپ با يهوديها سازش كرده است،همان يهوديهايى
كه به عقيده خود آنها قاتل عيسى مسيح عليه السلام بودند.كتابهاى خود مسيحيها پر
است از اين عقيده و كتابهاى يهوديها پر است از نسبت ناروا به مريم، ولى مسيحيها
دارند با يهوديها عليه مسلمين متحد مىشوند.
قرآن كريم در اين آيه مثل ديگرى براى زن پاك ذكر كرده است براى اينكه مقام
قديسه بودن يك زن را بيان كند بدون اينكه از نظر رابطه با همسر هم چيزى بيان
كرده باشد.مثل ديگر براى اهل ايمان مريم دختر عمران است،او كه عليرغم تبليغات
دروغ يهوديها دامن خود را پاك نگه داشت،او«طاهره»و«مطهره»بود،او صديقه بود.
فنفخنا فيه من روحنا ما از روح خود به شكل اعجاز انگيزى در او دميديم و عيسى
روح ماست كه به وجود آمد. و صدقت بكلمات ربها او زنى بود كه سخنان پروردگار خود
را تصديق كرد،دستورات پروردگار خود را به درستى عمل كرد،به كتابهاى پروردگار
خود ايمان داشت. و كانت من القانتين زنى بود در زمره قانتين(قانتين مذكر است
ولى اعم از زن و مرد است.«قانت»يعنى خاضع،مطيع)،زنى بود بنده و مطيع امر
پروردگار خود.سوره در اينجا پايان مىپذيرد.
كاملترين زنان جهان
در قرآن دو زن فوق العاده تقديس شدهاند.البته ما زنان ديگرى هم داريم كه در
قرآن تقديس شدهاند،اما نه در حد اين دو زن،مثل مادر موسى عليه السلام.در
احاديث ما رسيده است كه كاملترين زنهاى جهان چهار زن هستند كه دو تاى اينها در
امم پيشين بودهاند،يكى همين زن فرعون،كه مىگويند نام او آسيه بوده است،و
ديگرى مريم مادر عيسى مسيح عليه السلام. عرض كردم اينها در درجه اعلى هستند،و
الا قرآن از مادر همين مريم هم تجليل كرده است، ولى نه در حد خود مريم.و دو زن
در اسلام هستند كه در عاليترين سطحها قرار گرفتهاند، يكى جناب خديجه دختر
خويلد،همسر بزرگوار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله،كه به اتفاق شيعه و سنى تا
اين زن-كه همسر اول پيغمبر بود-زنده بود حضرت همسر ديگرى انتخاب نكرد و با
اينكه وقتى اين زن از دنيا مىرفت نزديك هفتاد سال از عمر او گذشته بود،پيغمبر
اكرم تا آخر عمر هر وقت نام خديجه را مىشنيد اشكهايش جارى مىشد.اين نشان
مىدهد منتهاى وفاق روحى را كه ميان اين زن و حضرت رسول وجود داشت.
زهراى مرضيه افضل آنها
ديگر حضرت زهراى مرضيه،صديقه طاهره سلام الله عليها كه از اين چهار زن افضل
آنها ايشان هستند.با توجه به اينكه كار پيغمبر هيچ وقتحساب نشده و از روى
احساسات بى منطق بشرى نيست،اگر ما رفتار پيغمبر را با حضرت زهرا در نظر بگيريم
و سخنان پيغمبر را-كه ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى (5)
-درباره حضرت زهرا در نظر بگيريم كافى است تا بفهميم حضرت زهرا به چه كمالى از
انسانيت رسيده است.مساله اين نبود كه چون حضرت زهرا دختر ايشان بود احساسات
پدرى اقتضا مىكرد كه چنين تعبير كند.كسى كه كتاب آسمانىاش قرآن است و روابط
فرزندى و پدرى و روابط همسرى را از نظر تاثير در سعادت به اين شدت مىكوبد
امكان ندارد كه روابط حسنه او با دخترش و علاقه او به دخترش صرفا جنبه احساسى و
پدر و فرزندى داشته باشد و ريشه الهى نداشته باشد.
گفتيم كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله تا آخر عمر هر گاه كه نام جناب
خديجه را مىشنيدند اشك مىريختند.اين را زياد نوشتهاند كه در شب زفاف حضرت
زهرا و حضرت امير سلام الله عليهما بعد از آنكه عروس را به خانه داماد بردند و
زنها عروس را همراهى كردند چون عادت زنان آن زمان چنين بود-و زمانهاى بعد هم
گاهى همين طور بوده است-كه بعد از آنكه عروس و داماد را به حجله مىبردند دور و
بر حجله را خالى نمىگذاشتند و گوش مىكردند ببينند چه مىگويند-كه كار بد و
زشتى است-رسول اكرم فرمود احدى از زنها حق ندارد در نزديك حجله بماند.همه
رفتند.بعد از مدتى حضرت آمدند ديدند ام ايمن در آن نزديكهاست.فرمود:ام ايمن مگر
نگفتم كه هيچ زنى حق ندارد نزديك بماند،تو چرا ماندى؟عرض كرد:يا رسول الله!امر
فرموديد، ولى من به علت ديگرى اين نزديكها هستم. خديجه همسر بزرگوار شما وقتى
مىخواست از دنيا برود به من گفت:ام ايمن من هيچ ناراحتى ندارم،فقط يك ناراحتى
در قلب خودم دارم و آن اين است كه دخترم فاطمه كوچك است،موقعى خواهد رسيد كه
بايد شوهر كند و دختر در شب عروسى احتياج به مادر دارد، چون دختر حرفهايى دارد
كه فقط با مادرش در ميان مىگذارد و زهراى من مادر ندارد. فهميدم كه خديجه چه
مىخواهد بگويد،يعنى آيا تو به جاى من براى زهراى من مادرى مىكنى؟گفتم:من
حاضرم آن شب به جاى شما باشم.يا رسول الله!من اينجا ايستادهام كه اگر زهرا
حاجتى داشته باشد و كسى را صدا كند من نزديك بروم.ام ايمن مىگويد:تا نام خديجه
را بردم،اشكهاى مبارك رسول اكرم جارى شد.بعد فرمود:پس تو اينجا بمان.ام ايمن
كنيز خديجه و بسيار زن صالحهاى بود و در واقع به منزله مادر دوم حضرت زهرا
تلقى مىشد.
علاقه رسول اكرم به زهرا سلام الله عليها اعجاب آور است.پيغمبر كه گزاف حرف
نمىزند مىفرمايد:«فاطمة انسية حوراء»فاطمه يك انسان بهشتى است(مثل اينكه ما
مىگوييم يك انسان فرشته صفت، كه هم انسان است و هم فرشته،هم فضائل انسان را
دارد و هم فضائل فرشته را).
باسمك العظيم الاعظم الاجل الاكرم يا الله...
پروردگارا!دلهاى ما را به نور ايمان منور بگردان.
پروردگارا!به ما توفيق عنايت بفرما كه مراقب تغذيههاى جسمى و روحى خودمان
باشيم.
پروردگارا!ما را از همه لغزشها مصون و محفوظ بدار،
ما را از شر نفس خودمان محفوظ بدار،
نيتهاى ما را خالص بفرما،
اموات ما را مشمول عنايت و مغفرت خودت قرار بده.
رحم الله من قرا الفاتحة مع الصلوات
2- هود/ 45.
4- انبياء/91.
5- نجم/3 و 4.