آشنايى با قرآن جلد ۸

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۸ -


آمادگى بيشتر براى تربيت در جوانى

اينجا دو سه نكته را بايد متوجه شد.يك نكته اين است كه به طور كلى در تعليم و تربيت، انسانها هر چه از نظر سنى كوچكتر و جوانتر باشند آمادگى‏شان براى هرگونه تربيتى بيشتر است،يعنى انسان هر چه كوچكتر است نقش پذيرتر است و هر چه كه بزرگتر مى‏شود نقش ناپذيرتر مى‏شود.اين،هم در خوبيها صدق مى‏كند هم در بديها.همسر انسان در همان اوايل نقش پذيرتر است تا وقتى كه سنش بالا برود.بچه انسان هم اينچنين است.اين است كه حضرت امير در وصيتشان به امام حسن مرتب توصيه مى‏كنند،مى‏فرمايند مراقب بچه‏ها باش:«و انما قلب الحدث كالارض الخالية (1) دل جوان مانند زمين كشت نشده است،آماده هر بذرى است كه در آنجا بكاريم.ولى اگر زمين را يك بار كشت كردند،ديگر كشت دوم كارش مشكل مى‏شود.سعدى مى‏گويد:

هر كه در خردى‏اش ادب نكنند در بزرگى صلاح از او برخاست چوب تر را چنان كه خواهى پيچ نشود خشك جز به آتش راست

چوب وقتى كه تر است هر طور كه آن را بپيچى بعد كه خشك شد به همان شكل در مى‏آيد، ولى وقتى كه خشك است نمى‏توان آن را به شكل دخلواه در آورد.

كيفيت اعمال اين مسؤوليت:

1- از راه ارشاد و گفتن

حال كيفيت چگونه است؟دو راه دارد.يك راه ارشاد و راهنمايى است،گفتن،تعليم و ياد دادن. اگر خود انسان مى‏داند،خودش اين كار را بكند،اگر نمى‏داند لااقل افرادى را كه مى‏دانند در داخل خانه بر آنها بگمارد كه به آنها تعليم كنند،يا آنها را ببرد در جايى كه چنين تعليماتى وجود دارد.ولى به هر حال بايد امر و نهى‏هاى الهى،معارف الهى به وسيله پدر و مادر به گوش فرزندان برسد،مامور ابلاغ و وسيله ابلاغ،آنها هستند.اگر بچه‏اى بزرگ بشود و به گوشش نرسد،مسؤول پدر و مادرند.

2- از راه عمل

از اين بالاتر،عمل خود پدر و مادر است و مخصوصا پدر،يعنى پدر در منزل اگر عملش به گونه‏اى باشد كه پسر،دختر و همسر هميشه در وجود او حقيقت را ببينند،[خاندان او اهل حقيقت‏خواهد شد،]در وجود او نه فقط نماز خواندن را ببينند،احترام به نماز را ببينند، ببينند اصلا نماز براى او يك حقيقت محترمى است.بچه‏اى مى‏بيند پدرش نماز مى‏خواند،اما مى‏بيند اين نماز براى پدرش كوچكترين كارهاست.سر ظهر كه به خانه مى‏آيد،از همه كارهايش فارغ شده مى‏خواهد ناهار بخورد،مى‏گويد چقدر فاصله تا ناهار هست؟پنج دقيق. پس ما نمازمان را بخوانيم تا خيالمان راحت‏شود.نماز در دل بچه به صورت يك امر غير مهم وارد مى‏شود،بر خلاف آن بچه‏اى كه پدر را مى‏بيند براى او نماز مهمترين كارها و اصلهاست، حتى برنامه‏اش را طورى تنظيم مى‏كند كه نماز اول وقتش[از بين نرود،]مسافرت مى‏خواهد برود،مى‏گويد به گونه‏اى برويم كه اول مغرب به نمازمان برسيم.بعد اين نماز را با آداب و مستحباتش انجام مى‏دهد.اصلا نماز در ذهن اين بچه حالت ديگرى پيدا مى‏كند.مرحوم پدر خودمان رضوان الله عليه،ما از بچگى اين را مى‏ديديم كه از نظر ايشان آنچه كه مربوط به دين و مذهب بود در نهايت احترام بود،نماز يك حقيقت محترم بلكه محترمترين حقيقتها بود.ما حس مى‏كرديم ماه رمضان كه مى‏آيد واقعا يك امر قابل احترامى مى‏آيد،يك امرى مى‏آيد كه دارد استقبال مى‏شود،از ماه رجب و شعبان به استقابل مى‏رفتند يعنى مرتب روزه مستحبى مى‏گرفتند،پيشواز مى‏رفتند.پيشواز رفتن[يعنى]مهمانى دارد مى‏آيد كه ما داريم استقبالش مى‏كنيم.آداب ماه رجب،آداب ماه شعبان و مستحبات اين دو ماه عمل مى‏شد.معلوم بود كه به سوى يك امر بزرگ و خطير دارند مى‏روند.اگر بچه يك ذره قابل باشد در او اثر مى‏گذارد. اگر در خانواده‏اى بچه حس كند كه پدر راستى را به دليل اينكه راستى است[ترك نمى‏كند و] دروغ اساس به زبان اين پدر نمى‏آيد،او راستگو مى‏شود.اما بچه‏اى كه مى‏بيند پدرش به خاطر كوچكترين منفعتى دروغ مى‏گويد،اگر پدر يك ساعت بنشيند بگويد بچه جان ذروغ نگو،او نمى‏تواند بپذيرد.

بنابراين اينجا كه قرآن دارد: قوا انفسكم و اهليكم نكته ديگرى هم هست و آن اين است:قرآن اگر مى‏گفت: يا ايها الذين امنوا قوا اهليكم اى اهل ايمان خاندان خودتان را حفظ كنيد، مطلب درست كاملى گفته بود.ولى وقتى فرمود: قوا انفسكم و اهليكم خودتان را و خاندانتان را حفظ كنيد،و اول‏«خودتان‏»را ذكر كرد،ضمنا شاره به رابطه ميان ايندو هست،يعنى تا خودتان را حفظ نكنيد آنها را نمى‏توانيد حفظ كنيد.من نماز نمى‏خوانم ولى بچه!تو نماز بخوان،نماز چيز خيلى خوبى است!تو به من نگاه نكن اگر دروغ مى‏گويم،تو راستگو باش! «نگاه نكن‏»حرف است.

سخن مرحوم شاه آبادى

مى‏گويند مرحوم شاه آبادى مى‏گفته طبيعت دزد است،يعنى انسان با انسان بد بنشيند، خودش نمى‏فهمد،يك وقت مى‏بيند خصلت او در وى آمده،يعنى طبيعتش دزدكى از او گرفته است.«دزد است‏»يعنى طبيعت،مخفى از شعور انسان مى‏گيرد.مولوى اين[نكته]را به اين صورت مى‏گويد:

مى‏رود از سينه‏ها در سينه‏ها از ره پنهان صلاح و كينه‏ها

يعنى تو با ديگرى دارى حرف مى‏زنى،[بدون آنكه خودت بفهمى صفات او را مى‏گيرى.]برخى اشخاص گاهى از اين غرورها دارند،به او مى‏گويند با فلان كس ننشين،مى‏گويد من مواظب خودم هستم.مى‏گوييم تو مواظب هستى يعنى آگاهانه نمى‏گيرى،ولى نمى‏فهمى،مى‏بينى ناآگاهانه طبيعتت گرفته،و خودت نفهميده‏اى.

حال وقتى كه انسان از معاشر خودش ناآگاهانه بگيرد،اولاد از پدر و مادر ناآگاهانه نمى‏گيرد؟ پس اين باورى نيست كه انسان خودش را حفظ نكند و بتواند خاندانش را حفظ كند.مرحوم شيخ غلامرضا يزدى رضوان الله عليه كه مرد بسيار بزرگى بود(دو سال به قم آمد،علماى قم خيلى اصرار كردند كه او را نگه دارند.جريان مفصلى دارد.پسرش هم همان جا فوت كرد،براى درس تفسيرى كه داشت)يك وقتى در يك منبر مطلبى آورد،گفت كه يك دهاتى اسهال داشت،يك كسى برايش فرنى آورد.گفت من نمى‏خورم.گفتند چرا؟گفت اين خودش را نمى‏تواند نگه دارد،شكم مرا مى‏تواند نگه دارد؟حال،آدمى كه خودش خودش را نمى‏تواند نگه دارد،مى‏تواند مردم را نگه دارد؟پدرى كه خودش را نتواند نگه دارد،بچه‏هايش را مى‏تواند نگه دارد؟اين است كه قرآن مى‏گويد: قوا انفسكم و اهليكم اول خودت را نگه دارد،بعد برو سراغ زن و بچه.تو كه خودت را نمى‏توانى نگه دارى چطور زن و بچه‏ات را مى‏توانى نگه دارى؟اول خود نگهدارى،بعد غير نگهدارى.مطلق كسانى كه مى‏خواهند نگهدارنده اخلاقى جامعه باشند،اگر خودشان را نتوانند نگه دارند[جامعه را نمى‏توانند نگه دارند.]امكان ندارد كه انسان خودش را نتواند نگه دارد،بعد بگويد من جامعه را مى‏خواهم نگه دارم.

كيفر آخرت عين اعمال ماست

يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون .

همان طور كه مفسرين گفته‏اند اين آيه دوم تاكيدى است بر آيه قبلى،منتها آيه قبلى به صورت اشاره مطلب را گفته بود،در كلمه‏«وقود»بيان كرده بود،اين آيه به صروت صريحتر بيان مى‏كند.اين يا ايها الذين كفروا خطاب امروز نيست،در قيامت اين خطاب تكرار مى‏شود: لا تعتذروا اليوم امروز عذر خواهى نكنيد،امروز اعتذار نجوييد.اعتذار جويى نوعى اظهار پشيمانى و بازگشت و به يك معنا توبه است.امروز اعتذار نجوييد،چرا؟عذر پذيرفته نمى‏شود، چرا؟آيا از پذيرفتن عذر مضايقه مى‏شود يا پذيرفتنى نيست؟ قرآن در بيانات خودش عجيب است.اين مساله مطرح مى‏شود كه خداى كريم رحيم مهربان كه كرم و رحمتش نامتناهى است،چرا عذر را نمى‏پذيرد؟قرآن جواب مى‏دهد هر چه قابل پذيرش باشد او مى‏پذيرد،آنچه را نمى‏پذيرد كه امكان پذيرش ندارد و پذيرفتنش محال است.اين مثالى كه عرض مى‏كنم از يك نظر مثال خوبى است،تشبيه است و نمى‏تواند حتما از هر جهت مثال كاملى باشد.مثلش مثل اين است كه ما در يك شيشه را محكم ببنديم،بعد آن را وارد يك اقيانوس كنيم،آنگاه بگوييم اقيانوس به اين عظمت چرا يك ذره آب در اين شيشه نيم ليترى نمى‏ريزد؟جواب اين است كه اقيانوس بى پايان است ولى در اين شيشه بسته است.اقيانوس كارش اين است كه هر جا كه موجودى و راه بازى باشد،سرايت كند.اين راه از ناحيه خود اين موجود بسته است. انسان اگر راه را بر خود نبندد رحمت الهى او را مى‏گيرد،رحمت الهى آنجا را نمى‏گيرد كه راه را انسان خود بر خود بسته باشد.اينجا قرآن اين طور تعبير مى‏فرمايد: لا تعتذر و اليوم عذر نجوييد امروز كه پذيرفته نمى‏شود،نه از آن جهت كه عذر قابل پذيرش است و خدا از پذيرش امساك مى‏كند،بلكه پذيرش پذير نيست.حال چرا پذيرش پذير نيست؟ انما تجزون ما كنتم تعملون كيفر داده مى‏شويد به عين اعمال خودتان،يعنى ما كه كيفر را از بيرون نياورده‏ايم، مثل يك آتش بيرونى،كه شما بگوييد اين آتش را از من دور كن.اين آتش خود اعمال شماست، همان اعمال شماست،اين الآن ديگر جزء وجود و شخصيت‏شماست،جزء من شماست،جزء منش شماست.همان طور كه مرز براى خود شما محال است،جدا شدن اينها از شما غير ممكن است مگر در دنيا،فقط در دنياست كه انسان مى‏تواند عمل خوب يا بد را از خودش ببرد،يعنى انسان تا در دنيا هست رابطه قطع شدنى و بريدنى هست،كه رابطه عمل بد را بريدن همان است كه اسمش‏«توبه‏»است.دنيا دار عمل است،در اين دار عمل انسان مى‏تواند با يك شستشو،با يك نوع عمل جراحى روحى اعمال سيئه را از خودش ببرد و دور كند و دور بريزد.اما آخرت،ديگر دار عمل نيست و لهذا در اينجا مى‏فرمايد:امروز عذر مجوييد،كه در واقع اين جمله به چند جمله تحليل مى‏شود.

قرآن را انسان بايد بخواند و آن تحليلهايش را در بياورد،يك جمله به جاى چند جمله مى‏گويد،آن جمله‏هايى كه در زير پنهان است. لا تعتذروا اليوم عذر مجوييد امروز.اينجا چند جمله در تقدير است كه با انما تجزون همه آنها را يكجا بيان كرده است.عذر مجوييد كه پذيرفته نمى‏شود،چرا؟آيا قابل پذيرش است و خدا امساك مى‏كند؟نه.پس چرا پذيرفته نمى‏شود؟قابل پذيرش نيست.چرا قابل پذيرش نيست؟چون كيفر اينجا خود اعمال است، چيز ديگرى نيست.

توبه

حال رابطه آيات را ببينيد.بعد مى‏فرمايد: يا ايها الذين امنوا توبوا الى الله توبة نصوحا اى اهل ايمان به سوى خداى متعال تائب شويد،توبه كنيد،آنهم توبه نصوح.قبل از اين آيه اين آيه را ذكر كرد كه در قيامت مردمى مى‏خواهند عذر بجويند،اظهار ندامت و پشيمانى و بازگشت كنند،به آنها مى‏گويند اينجا عذر نجوييد كه فايده پذير نيست.يكدفعه حساب آخرت را رها مى‏كند مى‏آيد[سراغ]دنيا:پس اى اهل ايمان قبل از آنكه در آنجا عذر خواهى كنيد و عذرتان پذيرفته نشود،در جايى كه عذر پذيرفته مى‏شود عذر بخواهيد،يعنى توبه كنيد.آن اعتذار آخرت است اين اعتذار دنيا،در خانه كشت اعتذار بجوييد،در خانه عمل اعتذار بجوييد نه در خانه جزا.در خانه جزا اعتذار فايده ندارد.فورا مساله توبه را مطرح مى‏كند: يا ايها الذين امنوا توبوا الى اله توبة نصوحا توبه كنيد،از راه كج و انحرافى خودتان به سوى حق بازگشت كنيد و به راه مستقيم خدا باز گرديد ولى توبه‏تان توبه نصوح باشد.

در باب توبه چند مطلب است كه بايد عرض كنم.يكى اينكه مقصود از«توبه نصوح‏»چيست؟در باب توبه نصوح بعضى گفته‏اند كه‏«نصوح‏»نام مردى بوده است و گناهش اين بوده كه لباس زن مى‏پوشيده،خودش را به صورت زن در مى‏آورده است و در حمام زنها مى‏رفته و كيسه كش زنها بوده و بعد توبه كرده است.اين سخن نه با روايات معتبرى كه در ذيل اين آيه آمده جور در مى‏آيد نه با تعبير خود آيه،چون اگر نصوح اسم انسان مى‏بود از نظر قواعد عربى بايد مى‏فرمود: يا ايها الذين امنوا توبوا الى الله توبة نصوح توبه كنيد مانند توبه نصوح،[نصوح را به توبه]اضافه مى‏كرد،مضاف و مضاف اليه مى‏آورد،در صورتى كه نصوح را به صورت صفت آورده، يعنى توبه‏اى كه نصوح باشد،نه توبه‏اى مانند توبه انسانى كه اسمش نصوح بوده است.

توبه نصوح

پس مقصود از توبه نصوح چيست؟نصوح از ماده‏«نصح‏»است.نصح يعنى خيرخواهى خالصانه. ناصح را كه ناصح مى‏گويند به اعتبار اين است كه خيرخواه خالصانه و مخلصانه است.توبه نصوح يعنى توبه خالصانه و مخلصانه،توبه‏اى كه تا آن عمق روح انسان توبه كند. پيغمبر فرمود مقصود از توبه نصوح توبه غير قابل بازگشت است،توبه‏اى كه دوباره انسان را به گناه بر نگرداند.تشبيه خوبى فرمود:توبه غير قابل بازگشت،مثل شيرى كه از پستان يك حيوان بيرون مى‏آيد.آيا شيرى كه از پستان حيوان در آمد دوباره بازگشت به پستان مى‏كند؟از گناه آنچنان بيرون بياييد كه شير از پستان بيرون مى‏آيد،يعنى ديگر برگشتن نباشد.اين را مى‏گويند توبه نصوح.

امير المؤمنين توبه نصوح را در نهج البلاغه به اين صورت بيان كرده،فرموده است‏شش پايه دارد:پشيمانى شديد از گذشته،تصميم اكيد نسبت به آينده،حقوق خدا و حقوق مردم در گذشته را ادا كردن،هر چه حقى از خدا فوت شده،نمازى،روزه‏اى،حجى فوت شده است، حقوق الهى را انجام دادن،حقوق مردم را ادا كردن،اگر ديونى از مردم هست،هر نوع دينى، غيبتى از كسى كرده‏اى،اينها را به هر شكلى كه برايت ممكن است صاف بكنى،دينى كه بايد بدهى بدهى،اگر نمى‏توانى بدهى لااقل رضايت مردم را به دست بياورى،غيبت اشخاص را كرده‏اى،رضايتشان را به دست بياورى،اگرمرده و رفته‏اند،به جاى آن براى آنها طلب مغفرت[بكنى.]... (2)

 

پى‏نوشتها:

1- نهج البلاغه،نامه 31.

2- [چند جمله‏اى از آخر اين جلسه روى نوار ضبط نشده است.]