آمادگى بيشتر براى تربيت در جوانى
اينجا دو سه نكته را بايد متوجه شد.يك نكته اين است كه به طور كلى در تعليم
و تربيت، انسانها هر چه از نظر سنى كوچكتر و جوانتر باشند آمادگىشان براى
هرگونه تربيتى بيشتر است،يعنى انسان هر چه كوچكتر است نقش پذيرتر است و هر چه
كه بزرگتر مىشود نقش ناپذيرتر مىشود.اين،هم در خوبيها صدق مىكند هم در
بديها.همسر انسان در همان اوايل نقش پذيرتر است تا وقتى كه سنش بالا برود.بچه
انسان هم اينچنين است.اين است كه حضرت امير در وصيتشان به امام حسن مرتب توصيه
مىكنند،مىفرمايند مراقب بچهها باش:«و انما قلب الحدث كالارض الخالية
(1) دل جوان مانند زمين كشت نشده است،آماده هر بذرى است كه در آنجا
بكاريم.ولى اگر زمين را يك بار كشت كردند،ديگر كشت دوم كارش مشكل مىشود.سعدى
مىگويد:
هر كه در خردىاش ادب نكنند در بزرگى صلاح از او برخاست چوب تر را چنان كه
خواهى پيچ نشود خشك جز به آتش راست
چوب وقتى كه تر است هر طور كه آن را بپيچى بعد كه خشك شد به همان شكل در
مىآيد، ولى وقتى كه خشك است نمىتوان آن را به شكل دخلواه در آورد.
كيفيت اعمال اين مسؤوليت:
1- از راه ارشاد و گفتن
حال كيفيت چگونه است؟دو راه دارد.يك راه ارشاد و راهنمايى است،گفتن،تعليم و
ياد دادن. اگر خود انسان مىداند،خودش اين كار را بكند،اگر نمىداند لااقل
افرادى را كه مىدانند در داخل خانه بر آنها بگمارد كه به آنها تعليم كنند،يا
آنها را ببرد در جايى كه چنين تعليماتى وجود دارد.ولى به هر حال بايد امر و
نهىهاى الهى،معارف الهى به وسيله پدر و مادر به گوش فرزندان برسد،مامور ابلاغ
و وسيله ابلاغ،آنها هستند.اگر بچهاى بزرگ بشود و به گوشش نرسد،مسؤول پدر و
مادرند.
2- از راه عمل
از اين بالاتر،عمل خود پدر و مادر است و مخصوصا پدر،يعنى پدر در منزل اگر
عملش به گونهاى باشد كه پسر،دختر و همسر هميشه در وجود او حقيقت را
ببينند،[خاندان او اهل حقيقتخواهد شد،]در وجود او نه فقط نماز خواندن را
ببينند،احترام به نماز را ببينند، ببينند اصلا نماز براى او يك حقيقت محترمى
است.بچهاى مىبيند پدرش نماز مىخواند،اما مىبيند اين نماز براى پدرش
كوچكترين كارهاست.سر ظهر كه به خانه مىآيد،از همه كارهايش فارغ شده مىخواهد
ناهار بخورد،مىگويد چقدر فاصله تا ناهار هست؟پنج دقيق. پس ما نمازمان را
بخوانيم تا خيالمان راحتشود.نماز در دل بچه به صورت يك امر غير مهم وارد
مىشود،بر خلاف آن بچهاى كه پدر را مىبيند براى او نماز مهمترين كارها و
اصلهاست، حتى برنامهاش را طورى تنظيم مىكند كه نماز اول وقتش[از بين
نرود،]مسافرت مىخواهد برود،مىگويد به گونهاى برويم كه اول مغرب به نمازمان
برسيم.بعد اين نماز را با آداب و مستحباتش انجام مىدهد.اصلا نماز در ذهن اين
بچه حالت ديگرى پيدا مىكند.مرحوم پدر خودمان رضوان الله عليه،ما از بچگى اين
را مىديديم كه از نظر ايشان آنچه كه مربوط به دين و مذهب بود در نهايت احترام
بود،نماز يك حقيقت محترم بلكه محترمترين حقيقتها بود.ما حس مىكرديم ماه رمضان
كه مىآيد واقعا يك امر قابل احترامى مىآيد،يك امرى مىآيد كه دارد استقبال
مىشود،از ماه رجب و شعبان به استقابل مىرفتند يعنى مرتب روزه مستحبى
مىگرفتند،پيشواز مىرفتند.پيشواز رفتن[يعنى]مهمانى دارد مىآيد كه ما داريم
استقبالش مىكنيم.آداب ماه رجب،آداب ماه شعبان و مستحبات اين دو ماه عمل
مىشد.معلوم بود كه به سوى يك امر بزرگ و خطير دارند مىروند.اگر بچه يك ذره
قابل باشد در او اثر مىگذارد. اگر در خانوادهاى بچه حس كند كه پدر راستى را
به دليل اينكه راستى است[ترك نمىكند و] دروغ اساس به زبان اين پدر نمىآيد،او
راستگو مىشود.اما بچهاى كه مىبيند پدرش به خاطر كوچكترين منفعتى دروغ
مىگويد،اگر پدر يك ساعت بنشيند بگويد بچه جان ذروغ نگو،او نمىتواند بپذيرد.
بنابراين اينجا كه قرآن دارد: قوا انفسكم و اهليكم نكته ديگرى هم هست و آن
اين است:قرآن اگر مىگفت: يا ايها الذين امنوا قوا اهليكم اى اهل ايمان خاندان
خودتان را حفظ كنيد، مطلب درست كاملى گفته بود.ولى وقتى فرمود: قوا انفسكم و
اهليكم خودتان را و خاندانتان را حفظ كنيد،و اول«خودتان»را ذكر كرد،ضمنا شاره
به رابطه ميان ايندو هست،يعنى تا خودتان را حفظ نكنيد آنها را نمىتوانيد حفظ
كنيد.من نماز نمىخوانم ولى بچه!تو نماز بخوان،نماز چيز خيلى خوبى است!تو به من
نگاه نكن اگر دروغ مىگويم،تو راستگو باش! «نگاه نكن»حرف است.
سخن مرحوم شاه آبادى
مىگويند مرحوم شاه آبادى مىگفته طبيعت دزد است،يعنى انسان با انسان بد
بنشيند، خودش نمىفهمد،يك وقت مىبيند خصلت او در وى آمده،يعنى طبيعتش دزدكى از
او گرفته است.«دزد است»يعنى طبيعت،مخفى از شعور انسان مىگيرد.مولوى
اين[نكته]را به اين صورت مىگويد:
مىرود از سينهها در سينهها از ره پنهان صلاح و كينهها
يعنى تو با ديگرى دارى حرف مىزنى،[بدون آنكه خودت بفهمى صفات او را
مىگيرى.]برخى اشخاص گاهى از اين غرورها دارند،به او مىگويند با فلان كس
ننشين،مىگويد من مواظب خودم هستم.مىگوييم تو مواظب هستى يعنى آگاهانه
نمىگيرى،ولى نمىفهمى،مىبينى ناآگاهانه طبيعتت گرفته،و خودت نفهميدهاى.
حال وقتى كه انسان از معاشر خودش ناآگاهانه بگيرد،اولاد از پدر و مادر
ناآگاهانه نمىگيرد؟ پس اين باورى نيست كه انسان خودش را حفظ نكند و بتواند
خاندانش را حفظ كند.مرحوم شيخ غلامرضا يزدى رضوان الله عليه كه مرد بسيار بزرگى
بود(دو سال به قم آمد،علماى قم خيلى اصرار كردند كه او را نگه دارند.جريان
مفصلى دارد.پسرش هم همان جا فوت كرد،براى درس تفسيرى كه داشت)يك وقتى در يك
منبر مطلبى آورد،گفت كه يك دهاتى اسهال داشت،يك كسى برايش فرنى آورد.گفت من
نمىخورم.گفتند چرا؟گفت اين خودش را نمىتواند نگه دارد،شكم مرا مىتواند نگه
دارد؟حال،آدمى كه خودش خودش را نمىتواند نگه دارد،مىتواند مردم را نگه
دارد؟پدرى كه خودش را نتواند نگه دارد،بچههايش را مىتواند نگه دارد؟اين است
كه قرآن مىگويد: قوا انفسكم و اهليكم اول خودت را نگه دارد،بعد برو سراغ زن و
بچه.تو كه خودت را نمىتوانى نگه دارى چطور زن و بچهات را مىتوانى نگه
دارى؟اول خود نگهدارى،بعد غير نگهدارى.مطلق كسانى كه مىخواهند نگهدارنده
اخلاقى جامعه باشند،اگر خودشان را نتوانند نگه دارند[جامعه را نمىتوانند نگه
دارند.]امكان ندارد كه انسان خودش را نتواند نگه دارد،بعد بگويد من جامعه را
مىخواهم نگه دارم.
كيفر آخرت عين اعمال ماست
يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون .
همان طور كه مفسرين گفتهاند اين آيه دوم تاكيدى است بر آيه قبلى،منتها آيه
قبلى به صورت اشاره مطلب را گفته بود،در كلمه«وقود»بيان كرده بود،اين آيه به
صروت صريحتر بيان مىكند.اين يا ايها الذين كفروا خطاب امروز نيست،در قيامت اين
خطاب تكرار مىشود: لا تعتذروا اليوم امروز عذر خواهى نكنيد،امروز اعتذار
نجوييد.اعتذار جويى نوعى اظهار پشيمانى و بازگشت و به يك معنا توبه است.امروز
اعتذار نجوييد،چرا؟عذر پذيرفته نمىشود، چرا؟آيا از پذيرفتن عذر مضايقه مىشود
يا پذيرفتنى نيست؟ قرآن در بيانات خودش عجيب است.اين مساله مطرح مىشود كه خداى
كريم رحيم مهربان كه كرم و رحمتش نامتناهى است،چرا عذر را نمىپذيرد؟قرآن جواب
مىدهد هر چه قابل پذيرش باشد او مىپذيرد،آنچه را نمىپذيرد كه امكان پذيرش
ندارد و پذيرفتنش محال است.اين مثالى كه عرض مىكنم از يك نظر مثال خوبى
است،تشبيه است و نمىتواند حتما از هر جهت مثال كاملى باشد.مثلش مثل اين است كه
ما در يك شيشه را محكم ببنديم،بعد آن را وارد يك اقيانوس كنيم،آنگاه بگوييم
اقيانوس به اين عظمت چرا يك ذره آب در اين شيشه نيم ليترى نمىريزد؟جواب اين
است كه اقيانوس بى پايان است ولى در اين شيشه بسته است.اقيانوس كارش اين است كه
هر جا كه موجودى و راه بازى باشد،سرايت كند.اين راه از ناحيه خود اين موجود
بسته است. انسان اگر راه را بر خود نبندد رحمت الهى او را مىگيرد،رحمت الهى
آنجا را نمىگيرد كه راه را انسان خود بر خود بسته باشد.اينجا قرآن اين طور
تعبير مىفرمايد: لا تعتذر و اليوم عذر نجوييد امروز كه پذيرفته نمىشود،نه از
آن جهت كه عذر قابل پذيرش است و خدا از پذيرش امساك مىكند،بلكه پذيرش پذير
نيست.حال چرا پذيرش پذير نيست؟ انما تجزون ما كنتم تعملون كيفر داده مىشويد به
عين اعمال خودتان،يعنى ما كه كيفر را از بيرون نياوردهايم، مثل يك آتش
بيرونى،كه شما بگوييد اين آتش را از من دور كن.اين آتش خود اعمال شماست، همان
اعمال شماست،اين الآن ديگر جزء وجود و شخصيتشماست،جزء من شماست،جزء منش
شماست.همان طور كه مرز براى خود شما محال است،جدا شدن اينها از شما غير ممكن
است مگر در دنيا،فقط در دنياست كه انسان مىتواند عمل خوب يا بد را از خودش
ببرد،يعنى انسان تا در دنيا هست رابطه قطع شدنى و بريدنى هست،كه رابطه عمل بد
را بريدن همان است كه اسمش«توبه»است.دنيا دار عمل است،در اين دار عمل انسان
مىتواند با يك شستشو،با يك نوع عمل جراحى روحى اعمال سيئه را از خودش ببرد و
دور كند و دور بريزد.اما آخرت،ديگر دار عمل نيست و لهذا در اينجا
مىفرمايد:امروز عذر مجوييد،كه در واقع اين جمله به چند جمله تحليل مىشود.
قرآن را انسان بايد بخواند و آن تحليلهايش را در بياورد،يك جمله به جاى چند
جمله مىگويد،آن جملههايى كه در زير پنهان است. لا تعتذروا اليوم عذر مجوييد
امروز.اينجا چند جمله در تقدير است كه با انما تجزون همه آنها را يكجا بيان
كرده است.عذر مجوييد كه پذيرفته نمىشود،چرا؟آيا قابل پذيرش است و خدا امساك
مىكند؟نه.پس چرا پذيرفته نمىشود؟قابل پذيرش نيست.چرا قابل پذيرش نيست؟چون
كيفر اينجا خود اعمال است، چيز ديگرى نيست.
توبه
حال رابطه آيات را ببينيد.بعد مىفرمايد: يا ايها الذين امنوا توبوا الى
الله توبة نصوحا اى اهل ايمان به سوى خداى متعال تائب شويد،توبه كنيد،آنهم توبه
نصوح.قبل از اين آيه اين آيه را ذكر كرد كه در قيامت مردمى مىخواهند عذر
بجويند،اظهار ندامت و پشيمانى و بازگشت كنند،به آنها مىگويند اينجا عذر نجوييد
كه فايده پذير نيست.يكدفعه حساب آخرت را رها مىكند مىآيد[سراغ]دنيا:پس اى اهل
ايمان قبل از آنكه در آنجا عذر خواهى كنيد و عذرتان پذيرفته نشود،در جايى كه
عذر پذيرفته مىشود عذر بخواهيد،يعنى توبه كنيد.آن اعتذار آخرت است اين اعتذار
دنيا،در خانه كشت اعتذار بجوييد،در خانه عمل اعتذار بجوييد نه در خانه جزا.در
خانه جزا اعتذار فايده ندارد.فورا مساله توبه را مطرح مىكند: يا ايها الذين
امنوا توبوا الى اله توبة نصوحا توبه كنيد،از راه كج و انحرافى خودتان به سوى
حق بازگشت كنيد و به راه مستقيم خدا باز گرديد ولى توبهتان توبه نصوح باشد.
در باب توبه چند مطلب است كه بايد عرض كنم.يكى اينكه مقصود از«توبه
نصوح»چيست؟در باب توبه نصوح بعضى گفتهاند كه«نصوح»نام مردى بوده است و
گناهش اين بوده كه لباس زن مىپوشيده،خودش را به صورت زن در مىآورده است و در
حمام زنها مىرفته و كيسه كش زنها بوده و بعد توبه كرده است.اين سخن نه با
روايات معتبرى كه در ذيل اين آيه آمده جور در مىآيد نه با تعبير خود آيه،چون
اگر نصوح اسم انسان مىبود از نظر قواعد عربى بايد مىفرمود: يا ايها الذين
امنوا توبوا الى الله توبة نصوح توبه كنيد مانند توبه نصوح،[نصوح را به
توبه]اضافه مىكرد،مضاف و مضاف اليه مىآورد،در صورتى كه نصوح را به صورت صفت
آورده، يعنى توبهاى كه نصوح باشد،نه توبهاى مانند توبه انسانى كه اسمش نصوح
بوده است.
توبه نصوح
پس مقصود از توبه نصوح چيست؟نصوح از ماده«نصح»است.نصح يعنى خيرخواهى
خالصانه. ناصح را كه ناصح مىگويند به اعتبار اين است كه خيرخواه خالصانه و
مخلصانه است.توبه نصوح يعنى توبه خالصانه و مخلصانه،توبهاى كه تا آن عمق روح
انسان توبه كند. پيغمبر فرمود مقصود از توبه نصوح توبه غير قابل بازگشت
است،توبهاى كه دوباره انسان را به گناه بر نگرداند.تشبيه خوبى فرمود:توبه غير
قابل بازگشت،مثل شيرى كه از پستان يك حيوان بيرون مىآيد.آيا شيرى كه از پستان
حيوان در آمد دوباره بازگشت به پستان مىكند؟از گناه آنچنان بيرون بياييد كه
شير از پستان بيرون مىآيد،يعنى ديگر برگشتن نباشد.اين را مىگويند توبه نصوح.
امير المؤمنين توبه نصوح را در نهج البلاغه به اين صورت بيان كرده،فرموده
استشش پايه دارد:پشيمانى شديد از گذشته،تصميم اكيد نسبت به آينده،حقوق خدا و
حقوق مردم در گذشته را ادا كردن،هر چه حقى از خدا فوت شده،نمازى،روزهاى،حجى
فوت شده است، حقوق الهى را انجام دادن،حقوق مردم را ادا كردن،اگر ديونى از مردم
هست،هر نوع دينى، غيبتى از كسى كردهاى،اينها را به هر شكلى كه برايت ممكن است
صاف بكنى،دينى كه بايد بدهى بدهى،اگر نمىتوانى بدهى لااقل رضايت مردم را به
دست بياورى،غيبت اشخاص را كردهاى،رضايتشان را به دست بياورى،اگرمرده و
رفتهاند،به جاى آن براى آنها طلب مغفرت[بكنى.]... (2)