آشنايى با قرآن جلد ۴

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۵ -


آيات پوشش

بسم الله الرحمن الرحيم

...اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا ماظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن‏و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن او ابائهن اواباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن اواخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن اونسائهن او ما ملكت ايمانهن او التابعين غيراولى الاربة من الرجال او الطفل الذين لم‏يظهروا على عورات النساء و لا يضربن‏بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن و توبواالى الله جميعا ايها المؤمنون لعلكم‏تفلحون (1) .

اين آيه و آيه قبل هر دو درباره وظيفه زن و مرد در برخورد بايكديگر و به علاوه مساله ستر عورت است.در آيه اول كه مربوط به‏مرد است و در جلسه قبل تلاوت شد،دو فرمان به مردها داده شده‏بود:نهى از چشم چرانى كردن و ديگر امر به ستر عورت و يا به تعبيربالاتر امر به خوددارى از زنا،يعنى حفظ كردن دامن هم از نگاه كه‏معنايش ستر عورت است و هم از فحشا. پس مردان موظفند هم‏چشمهاى خودشان را از چشم چرانى نگهدارى كنند و هم دامن‏خودشان را از فحشا نگهدارى كنند.آيه‏اى كه درباره مردهاست‏كوتاهتر[از آيه مربوط به زنها]است و همين مقدار بيشتر نيست جز آن‏كه بعد توصيه مى‏كند اينكه ما مى‏گوييم چشمها را از نگاه كردنهانگهدارى كنيد و دامنها را از فحشا،خيال نكنيد يك كارى است‏كه ما بد شما را مى‏خواهيم نه،پاكى شما را مى‏خواهيم و خداى شمابهتر مى‏داند و بهتر به كار شما آگاه است.

در آيه دوم كه مربوط به زنهاست،عين همين دو دستور آمده‏است با همان تعبير،با اين تفاوت كه ضمائر،مؤنث است.مى‏فرمايدبه زنها هم بگوييد كه چشمها را از چشم چرانى و از نگاه به آنچه‏نبايد نگاه كرد حفظ كنند و دامنهاى خودشان را،هم از نگاه كردن‏ديگران و هم از فحشا حفظ كنند،يعنى همان دستور و همان عبارتى‏كه در مورد مردان آمد.

اينجا دو مطلب بايد عرض كنم.اين دو مطلب در موردخانمها،با اينكه هيچ فرقى با آنچه در مورد مردهاست نمى‏كند،تااندازه‏اى كوچك شمرده مى‏شود:يكى اينكه برخى زنها شايد اينجورخيال كنند كه فقط مردها مجاز نيستند كه به زنها نگاه كنند(حال‏مطلقا نمى‏توانند يا از روى ريبه و تلذذ نمى‏توانند،بعد بحث مى‏كنيم)، فكر مى‏كنند اگر ممنوع است،فقط مردها از نگاه كردن يا نگاه كردن‏با تلذذ و ريبه ممنوعند و ديگر زن چنين ممنوعيتى نسبت به مرد نداردو حال آنكه هيچ فرق نمى‏كند،اگر جايز نيست براى هر دو جايزنيست و اگر جايز است براى هر دو جايز است،يعنى در همان حد كه‏مرد ممنوع است زن هم در همان حد ممنوع است.ولى معمولا خيال‏مى‏كنند كه نه،فقط مرد است كه نبايد چشمش به زن بيفتد يا ازروى تلذذ نبايد نگاه كند ولى زن اگر چشمش به مرد افتاد يا هر جورورانداز كرد اشكالى ندارد زيرا او زن است كه به مرد نگاه مى‏كند!

اينطور نيست،قرآن هيچ فرقى در مساله نگاه ميان زن و مردقائل نيست.البته بعضى از خانمها به اين مساله توجه دارند ولى شايدخيلى از آنان به آن بى‏توجهند.

مطلب دوم كه اين را البته بيشتر توجه دارند و شايد قليلى‏توجه نداشته باشند اين است كه خيال مى‏كنند زن به زن مطلقا محرم‏است‏يعنى حتى به عورت زن هم محرم است،فقط مرد است كه‏نسبت به عورت مرد ديگر نامحرم است ولى زن نسبت به تمام بدن هرزن حتى نسبت به عورت او،محرم است.البته اين را همان طور كه‏عرض كردم غالبا مى‏دانند كه چنين نيست ولى يك اقليتى خيال‏مى‏كنند كه زن به زن مطلقا محرم است.اينطور نيست،در موردعورت،زن هم به زن محرم نيست،حتى مادر هم به دختر خودش‏محرم نيست،دختر هم به مادر محرم نيست،خواهر هم به خواهر محرم‏نيست.

راجع به اين دو مطلب،قرآن دستورى كه به مرد مى‏دهد مشابه‏آن را به زن هم مى‏دهد و دستورى كه به زن مى‏دهد مشابهش را به مردهم مى‏دهد،ولى براى زنان يك وظيفه ديگرى قائل شده است كه‏اين وظيفه،ديگر براى مرد نيست و آن اينكه زن را مكلف كرده است‏كه بايد خودش را بپوشاند ولى مرد را مكلف نكرده است،يعنى اين‏تكليف متوجه زن است نه متوجه مرد.تعبير قرآن اين است:«زنان‏زينت‏خودشان را نبايد آشكار كنند».البته زينت و لو جدا هم باشد-مثل يك النگو كه در كنارى افتاده-مقصود نيست بلكه زينت درحالى كه در بدن است مقصود است چون[آشكار كردن آن]مساوى‏است با ديدن خود زن.زنان نبايد زينت‏خودشان را ظاهر كنند،اعم‏از اينكه از نوع زينتى باشد كه بشود از بدن جدا كرد مثل النگو و ياانگشتر،يا زينتى كه چسبيده به بدن است مثل چيزهايى كه به بدن‏مى‏مالند مانند«گل گونه‏»به اصطلاح قديم.

زن زينت‏خود را نبايد ظاهر كند مگر[در دو مورد].دواستثنا در اينجا وجود دارد:يك استثنا در مورد خود زينت است،يعنى مگر بعضى از زينتها و به تعبير قرآن زينت ظاهر (2) ،و استثناى‏دوم در مورد افراد است:و مگر براى بعضى از طبقات كه در برابرآن طبقات كه غير شوهر او هستند(در مورد شوهر كه محرز است)

زن مى‏تواند حتى زينت غير ظاهر را آشكار كند،و آنها پدران،پسران،برادرزادگان، خواهرزادگان،فرزندان شوهر[و چند طبقه‏ديگر هستند]كه استثناها را بعد عرض مى‏كنيم.

چرا پوشش به عنوان وظيفه زن ذكر شده؟

قبل از اينكه من اين آيه را تفسير كنم دو مطلب را بايدتوضيح دهم تا مطلب درست روشن بشود.يك مطلب اين است كه‏چرا زن مكلف شده است كه خود را بپوشاند و مرد مكلف نشده‏است؟پوشش به عنوان وظيفه زن ذكر شده است نه به عنوان وظيفه مرد؟

سر اين امر واضح و روشن است و آن اينكه زن و مرد نسبت‏به يكديگر احساسات مشابه ندارند و از نظر وضع خلقت هم وضع‏غير مشابهى دارند،يعنى اين زن است كه مورد تهاجم چشم و اعضا وجوارح و دست و همه بدن مرد است نه مرد مورد تهاجم زن.به طوركلى جنس نر و ماده در عالم اينطورند،اختصاص به زن و مرد انسان‏ندارد،جنس نر در خلقت،«گيرنده‏»خلق شده است و جنس ماده‏به عنوان موجودى كه مورد تهاجم جنس نر قرار مى‏گيرد.در هر حيوانى‏هم كه شما نگاه كنيد آنكه به سراغ جنس ديگر مى‏رود هميشه جنس‏نر است،در كبوتر و مرغ و اسب و الاغ و گنجشك و شير و گوسفند[و غيره]اينطور است.در هر حيوانى آنكه وظيفه‏اش تهاجم است وغريزه تهاجم به او داده شده جنس نر است،جنس ماده در عين اينكه‏طالب جنس نر است ولى به اين صورت نيست كه او به سراغ جنس‏نر برود،و به همين دليل است كه در انسان هم جنس نر است كه بايدبرود و خطبه كند و دختر را خواستگارى كند و اين پسر است كه‏به خواستگارى دختر مى‏رود.خواستگارى كردن پسر از دختر يك امربسيار عادى و يك امر بسيار طبيعى و فطرى است.اين اواخر،كسانى كه ندانسته،يا بگويم تحميق شده،دم از تساوى حقوق زن ومرد مى‏زنند-و تساوى را با تشابه اشتباه مى‏كنند و خيال مى‏كنندتفاوت جنس مرد و زن فقط و فقط در آلات تناسلى آنهاست و هيچ‏تفاوت ديگرى در كار نيست-مى‏نويسند اين عجب عادت بدى‏شده!چرا پسرها بايد به خواستگارى دخترها بروند؟نه،بعد از اين‏رسم اينجور باشد كه دخترها هم به خواستگارى پسرها بروند!

اولا اين،مبارزه با قانون خلقت است.اگر قانون خلقت را-آنجا كه دو جنسى است-در همه جاندارها عوض كرديد،اينجا هم مى‏توانيد عوض كنيد.ثانيا اين خودش يك امرى است كه به اين‏وسيله ارزش جنس ماده بالا رفته است،يعنى جنس نر جورى خلق‏شده است كه طالب است و بايد رضايت او را به دست بياورد وبه همين دليل جنس نر هميشه خود را در خدمت جنس ماده قرارمى‏دهد.در بسيارى از حيوانات و از آن جمله انسان نفقه جنس ماده‏بر عهده جنس نر است(در حيوانات لا اقل در مدت باردارى يا درمدتى كه جنس ماده روى تخم مى‏خوابد اينطور است).احساسات‏جنس نر،جورى آفريده شده است كه همين قدر كه جنس ماده‏به همسرى او رضايت دهد جنس نر حاضر است‏خود را در خدمت اوقرار دهد،و اينها بر اساس حكمتهاى بسيار بزرگى در عالم است.

«مهر»هم از همين قبيل است.اينكه گفته‏اند مرد يك‏چيزى را به عنوان‏«صداق‏»قرار بدهد،بر اساس همين اصل و ناموس (3) است،يعنى زن بايد در مقامى خودش را معرفى كند كه بگويد اين‏تو هستى كه به من نياز دارى و نه من به تو،و جنس مرد بايد در شكلى‏ظاهر شود كه اوست كه بايد چيزى به زن نثار كند تا زن در مقابل او«آرى‏»بگويد.مرد بايد به او هديه ببخشد. قرآن هم صداق رابه عنوان‏«نحله‏»يعنى يك تعارف بيان مى‏كند.اشتباه مى‏كنندكسانى كه مى‏گويند«مهر»يعنى ثمن،يعنى بها،يعنى پول براى‏خريد.نه،قرآن مى‏گويد:اين نحله و هديه است[همان طور كه]وقتى شما مى‏خواهيد كسى را راضى كنيد به شكلى كه نياز شما رارفع كند،شما به او هديه مى‏دهيد نه او به شما.

تعبير ديگر قرآن‏«صداق‏»است.صداق يعنى چيزى به علامت اينكه علاقه من علاقه راستين است،صادقانه است،دروغين نيست،براى شهوترانى نيست،براى همسرى است،براى‏فريب دادن نيست،از روى حقيقت است.

اساسا وضع زن با مرد در اصل خلقت متفاوت است‏و به همين دليل اين زن است كه خودآرايى مى‏كندبراى جلب مرد.مرد هرگز با خودآرايى نمى‏تواند نظر زن‏را به خود جلب كند.زن و زيور، زن و آرايش دو موجود توام بايكديگرند.زن موجودى است ظريف و لطيف.در هر جنسى-حتى‏در غير انسان هم-جنس ماده هميشه ظريف‏تر و مظهر جمال وزيبايى و آرايش است،و وقتى مى‏خواهند فتنه ايجاد نشود،به آنكه‏مظهر جمال است بايد بگويند خودت را نشان نده نه به آنكه مظهرخشونت و قوت است،آن كه جلب نظرى ندارد،به به آنكه جلب نظرمى‏كند مى‏گويند اسباب غوايت و گمراهى فراهم نكن.

در دنياى امروز[به كار ديگرى روى آورده‏اند]و البته اين‏يك چيزى است كه من به طور قطع و يقين مى‏گويم امرى نيست كه‏دوام داشته باشد و آخر سرشان به سنگ خواهد خورد و به ناموس‏خلقت برمى‏گردند.اينكه زنها كوشش مى‏كنند براى مردنمايى،وبر عكس،پسرها و مردها كوشش مى‏كنند در جهت زن‏نمايى ودخترنمايى،يكى از آن هوسهاى كودكانه زودگذر بشر است و بيشترهم در ناحيه پسرها ديده مى‏شود.اين ديگر يك پديده مخصوص‏زمان ماست و از نظر من يك پديده زودگذر است.خوششان مى‏آيدكه مثل دخترها لباس بپوشند و ژستهاى آنها را بگيرند،مثل آنهاآرايش كنند به طورى كه انسان وقتى برخورد مى‏كند نمى‏فهمد اين‏پسر است‏يا دختر،و به قول بعضى‏«مطالعات عميق‏ترى لازم است تا آدم بفهمد اين پسر است‏يا دختر!».اين يك امرى است بر خلاف‏خلقت و اصول فطرت.بشر از اين جور هوسهاى احمقانه و كودكانه‏زياد دارد ولى دوام پيدا نخواهد كرد.

پس يك مساله اين است كه حال كه امر دائر بوده است‏كه مرد و زن در معاشرت با يكديگر آنچه را كه‏«آزادى مطلق‏» ناميده مى‏شود نداشته باشند،يعنى به هر شكل با يكديگر تماس‏نداشته باشند،چرا زن مكلف به پوشيدن شده نه مرد؟رازش همين‏بود كه عرض كردم.

فلسفه پوشش چيست؟

مساله ديگر اين است كه اصل مطلب براى چيست؟چه‏لزوم و ضرورتى دارد؟چرا بايد مساله محرم و نامحرم مطرح باشد؟

چرا بايد زن خودش را از غير محارم خودش بپوشاند؟رمز و سر اين‏مطلب چيست و چه فايده‏اى دارد؟

اولين خاصيتش خاصيت روانى است،يعنى آرامش روانى.

در هر جامعه‏اى كه روابط زن و مرد بر اساس عفاف بود-عفاف درهمين حدود اسلامى كه عرض مى‏كنم-يعنى زنان در خارج دايره‏ازدواج،خود آرا و خودنما نبودند و وسيله تهييج مردان را فراهم نكردندو مردان هم در خارج از دايره ازدواج دنبال لذت جويى و كامجويى‏به وسيله چشم،دست،لامسه و غير لامسه نبودند قلبها و روحها آرام وسالم است،و در هر جامعه‏اى كه بر عكس[اين حالت]است اولين‏ناراحتى اجتماعى،ناراحتيهاى روانى است.

گروهى از فرنگيها گفتند خير،وقتى زن و مرد از يكديگردور باشند ناراحتيهاى روانى و عقده‏هاى روانى به وجود مى‏آيد.ولى‏تجربه همين يك قرن گذشته و كمتر از يك قرن گذشته كاملا ثابت‏كرد كه مساله بر عكس است،به هر اندازه كه آزادى در مسائل جنسى بيشتر است التهاب در افراد زيادتر و بيشتر است چون غريزه جنسى‏انسان(مانند چند غريزه ديگر مثل غريزه جاه طلبى،غريزه علم طلبى‏و غريزه عبادت)صرفا ظرفيت جسمانى ندارد،ظرفيت روحى هم‏دارد.غرائزى كه صرفا ظرفيت جسمانى دارند مثل خوردن،داراى‏يك ظرفيت محدودى هستند.انسان يك مقدار محدود مى‏تواند غذابخورد،از آن بيشتر نمى‏تواند،اگر بگويند باز هم مى‏خواهى،برايش‏مجازات است.ولى مالكيت چطور؟مالكيت هم مثل خوردن‏است؟آيا ظرفيت مالكيت براى انسان يك ظرفيت محدود است،يعنى اگر انسان مالك صد هزار تومان شد ديگر روحش هم از مالكيت[سير مى‏شود؟]نه،وقتى صد هزار تومان را دارا شد مى‏خواهد دويست‏هزار تومان داشته باشد،وقتى دويست هزار تومان دارا شد تشنه‏تراست براى پانصد هزار تومان،ميليونر كه شد تشنه‏تر مى‏شود براى‏ميلياردر شدن،و آنكه از همه مردم دنيا ثروتمندتر است از همه مردم‏دنيا براى ثروت تشنه‏تر است.

جاه طلبى چطور؟آن هم همين طور است.يك آدمى كه‏هيچ چيز ندارد،براى اينكه رئيس يك انجمن بشود دلش[لك]مى‏زند ولى آيا رئيس انجمن كه شد ديگر ظرفيتش پر مى‏شود ومى‏گويد همين كافى است؟نه،بعد دلش مى‏خواهد توسعه بيشترى‏پيدا كند،شهردار يك منطقه يا يك شهر كوچك بشود،بعد،از آن‏بالاتر[را مى‏خواهد].اگر به يك نفر تمام دنيا را بدهند و بگويند توسلطان جميع عالم هستى،باز دغدغه بيشترى دارد كه آيا مى‏شود يك‏كره ديگرى را هم تصاحب كنيم و بر آن كره هم حكومت كنيم؟

غريزه جنسى انسان هم همين طور است... (3)

 

پى‏نوشتها:

1. نور/31.

2. حال اينكه مقصود از«زينت ظاهر»چيست بعد عرض مى‏كنيم.

3. [به معنى قانون].

4. [نوار بقيه بيانات استاد شهيد متاسفانه در دست نيست.]