جلسه اول
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم و اذكروا اذ انتم قليل
مستضعفون فى الارضتخافون ان يتخطفكم الناس فآويكم و ايدكم بنصره ورزقكم من
الطيبات لعلكم تشكرون.يا ايها الذين آمنوا لاتخونوا الله و الرسول و تخونوا
اماناتكم و انتم تعلمون.و اعلمواانما اموالكم و اولادكم فتنة و ان الله عنده
اجر عظيم.ياايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا و يكفرعنكم سيئاتكم
و يغفر لكم و الله ذو الفضل العظيم.
ترجمه آيه اول:به ياد آوريد زمانى را كه جمعيتى اندك
بوديد ومردمى ناتوان در روى زمين به شمار مىآمديد.بيم آن داشتيد كه مردم ديگر
شما را بربايند.پس خداى متعال شما را ماوى داد و با يارىخودش،يارى و تاييد و
تقويت نمود و شما را از نعمتهاى پاكيزه و خوببرخوردار كرد.همه اينها براى اين
است كه شما شاكر و سپاسگزارباشيد.
به طور كلى قرآن كريم همواره كوشش مىكند كه
اعتمادمسلمين و مؤمنين را به ايمانشان جلب كند.يعنى مىخواهد به آنهابفهماند كه
ايمان داشتن و مسلمان درست و واقعى بودن چه آثار ونتايجخوبى دارد.خيلى كوشش
مىكند كه توجه ما را به اين نكته جلبكند،و هرگز تايجخوب ايمان و مسلمانى را
تنها محول نمىكندبه دنياى ديگر،و به اصطلاح حواله به نسيه نمىكند كه به مردم
بگويدبياييد چنين عمل كنيد،زحمات عبادت را تحمل كنيد و نتيجهايمانتان را فقط
در دنياى ديگر از ما بخواهيد،بذرى است كهمحصولش انحصارا در دنياى ديگر به
انسان مىرسد.اين يك منطقاست ولى منطق قرآن اين نيست.البته منطق قرآن يك منطق
مادى همنيست كه بگويد بذرى كه اينجا مىپاشيد محصولش را همين جامىبريد و
استفاده مىنماييد.اينطور نيست كه نظر فقط به منافع مادى،آن هم در دنيا باشد.به
انسانها ثابت مىكند كه در همين دنيا آثار ونتايجخوبى مىبريد،نتايج آن مختص
به آخرت و آن دنيا نيست.لذامىفرمايد: و اذكروا اذ انتم قليل... فراموش نكنيد
آثار را دردنيا. اينها را ببينيد اعتمادتان جلب مىشود،اطمينان بيشترى
پيدامىكنيد.البته مخاطب، مسلمانان آنروزند:خداوند شما مردم را قبل ازاينكه به
اسلام گرايش و به خدا ايمان پيدا كنيد،در آن وقتى كه ضعيف بوديد و كفار
مىخواستند شما را از بين ببرند،در وضع نوينىقرار داد[و به اوضاع شما]بهبودى
بخشيد.شما جماعتى اندك بوديد،از بركت اسلام و ايمان،كثير شديد و بر عدهتان
افزوده شد.قرآنمىگويد: مستضعفون فى الارض در روى زمين مردمى ناتوان بودهبه
حساب نمىآمديد.كلمه«مستضعف»از ماده ضعف و ضعيفاست،يعنى ناتوان شمرده شده.
شما همين حالا بعضى ملتها را مىبينيد كه آنها را به
حسابنمىآورند،ولى روى بعضى ديگر حساب مىكنند. و اذكروا اذ انتمقليل
مستضعفون فى الارض. به ياد آريد زمانى را كه شما ناتوانبوديد و روى شما حساب
نمىشد،ولى اكنون به خاطر اسلام و مسلمانىروى شما حساب مىشود.نه تنها ديگران
روى شما حساب نمىكردندبلكه ضعف و ناتوانى شما به قدرى زياد شده بود كه خودتان
هم روىخودتان حساب نمىكرديد.نزديك بود مردمى حمله كنند شما را بربايندمثل
كركسى كه گنجشكى را بربايد.ترس داشتيد حمله كنند و هستى ونيستى شما را
ببرند.ولى پس از ايمان و به كار بستن دستورات اسلام وقرآن،شما را ماوى
داد.ببينيد! آثارش را خدا در همين دنيا ظاهرمىكند:شما ضعيف شدگان را تقويت
كرد. ايدكم بنصره ورزقكم من الطيبات از نعمتهاى پاكيزهاى كه محروم بوديد در
هميندنيا به شما داد.از اين دنياى پر از نعمت كه ديگران استفاده مىكردندو شما
محروم بوديد روزيهاى پاكيزهاى نصيب شما كرد و شما از آنهااستفاده كرديد.ولى
بايد دانست كه هدف نهايى اين نيست.اينمقدمه است براى توجه به خدا و نعمتهاى
الهى.اين،اول دادن نعمتها است براى هدفى كه آن،شكر و سپاسگزارى خداست:
لعلكمتشكرون.
معنى شكر
«شكر»كلمهاى است كه در قرآن زياد با آن برخورد
داريم.
معنى«شكر»اين است كه انسان در مقابل فردى كه از او
خيرى بهوى رسيده است اظهار قدردانى كند و مثلا بگويد:من ممنون
هستم.آيامعنى«شكر خدا»همين است كه بگوييم: «الهى شكر»؟نه،اشتباهاست.«الهى
شكر»صيغه شكر است نه خود شكر.خود شكر چيزديگرى است.مثل اينكه كلمه استغفر الله
صيغه توبه است نه خودتوبه.توبه،پشيمانى از گناه و تصميم به عدم تكرار است.اظهار
الهىاستغفرك و اتوب اليك[اظهار صيغه توبه است نه خود توبه]. پسشكر يك معنى
دقيقى دارد و آن عبارت است از قدردانى،اندازه شناسى،حق شناسى. لهذا«شكر»هم
درباره بنده نسبت بهخدا و هم خدا نسبت به بنده به كار مىرود: ان الله شكور
حليم ،خدا شكور استيعنى او طاعت بندگان را قدرشناس است.هر طاعتىكه بنده
مىكند حقى دارد.خدا اجر بندهاش را ضايع نمىگرداند.
يعنى از عمل بنده قدردانى مىكند،آن را از بين
نمىبرد.بنده اگربخواهد قدرشناس و شاكر باشد بايد قدر نعمتهاى خدا را
بداند،يعنى هرنعمتى را بداند براى چه هدف و منظورى است و در همان مورد
مصرفكند.در تعريف«شكر»چنين گفتهاند:استعمال الشىء فيما خلقالله لاجله.به
كار بردن شىء در راهى كه به خاطر آن آفريده شده.
آيا شكر مثلا چشم كه خدا به ما داده اين است كه
بگوييم:خداياشكر كه به من چشم دادى؟ نه.عقل،فكر،عاطفه،احساسات،
فرزند،مال،سلامت،و هر نعمتى كه دارى،اگر اين نعمت را از مسيرخودش منحرف نكنى و
در مسير ديگر استفاده نكنى،شاكرى.مثلازبان را خداوند عبث نيافريده است.با اين
زبان مىشود حقايق راقلب كرد،دروغ گفت،به مردم آزار رسانيد،دشنام داد،بديهاى
مردمرا پخش كرد،اشاعه فحشاء كرد،جعل كرد،ولى واقعا بايد حساببكنيم آيا
دستخلقت زبان را براى همين به ما داده:تهمت،غيبت،دشنام؟يا اينكه مقاصد خود را
به ديگران بفهمانيم.فهماندن مقاصدخود به ديگران،تعليم،ارشاد،نصيحت،شكر زبان
است.پس بايدهميشه نعمتها را در راه خودش مصرف كرد.مثلا فكر و انديشه صدىهشتاد
مردم در راه شيطنتها صرف مىشود در حالى كه مىتوان در راهعلم و دانش و خير و
صلاح مردم به كار برد.
اى مؤمنان!ضعيف بوديد،محروم بوديد،خداوند
نعمتهائىنصيب شما كرد و شما را از چنگال دشمنان رهانيد.بايد بدانيد نعمتهارا
در چه راهى بايد مصرف كنيد.اين معنى لعلكم تشكرون است.
مفاد آيه،توجه دادن مردم به وضع سابق است كه عده آنها
اندك بود،مردمى ضعيف بودند و خودشان و ديگران آنها را به حساب
نمىآوردند،خداوند در كنف قدرت خود آنها را تقويت و تاييد كرد،روزيها رانصيب
آنان كرد تا آن نعمتها را در راهى كه خداوند فرموده و سعادتآنها در آن است
مصرف كنند.
يا ايها الذين آمنوا لا تخونوا الله و رسوله و
تخونوااماناتكم و انتم تعلمون. اى اهل ايمان!به خدا و پيغمبر خيانتنكنيد زيرا
به خودتان هم خيانت مىكنيد(مضمون آيه اين است).در اينجا نهى شده از خيانت به
خدا و پيغمبر و مسلمين،و خيانتخودشانبه خودشان.احكام الهى امانت است نزد
شما.آنها را ترك و تحريفنكنيد.همچنين به سنت پيغمبر،به مسلمين و خودتان[خيانت
نكنيد].
خيانت به مسلمين،خيانت به خدا و پيغمبر هم هست.
شان نزول اين آيه اين است كه در جريان جنگ بدر،يكآدم
ضعيف الايمان به خاطر حفظ مال و فرزند خود،يكى از اسرارمسلمين و جامعه اسلامى
را افشا كرد،جاسوسى كرد.قرآن مىگويدبه خدا و پيغمبر و خودتان خيانت
نكنيد.پيغمبر اكرم اسرار سياسى راخيلى مكتوم مىكرد مگر ضرورت ايجاب
مىنمود.لذا نوشتهاند[اتفاقنيفتاد كه]پيغمبر آهنگ و تصميم جنگى داشته باشد و
كسى بداند.
فقط مىفرمود آماده باشيد مىخواهيم به اين طرف
برويم.مگر درمواقعى مانند جنگ تبوك كه فرمودند صد فرسخ[راه در پيش داريم]،دشمن
قوى است،روم است نه قريش و عرب (1) . برويد به طرفتبوك.سى هزار نفر
بدون تجهيز كافى،به طورى كه اكثرا مركب عادىنداشتند. زمين حره است،آتشفشانى و
در مقام تشبيه مانند جگرگوسفند.
بزرگترين خيانتها خيانت به اجتماع است
در اين مواقع پيغمبر اكرم تصميم خود را به كسى
نمىگفت مگرموارد خاص.در جنگ بدر افشاء كرد.يكى از مسلمين ضعيف الايمانتصميم
پيغمبر و مسلمين به جنگ با قريش را به آنها خبر داد.زن و بچهو مال او نزد آنها
بود و خيال مىكرد اگر بگويد،مال و عيال او را حفظكرده برايش نگهدارى
مىنمايند.آيه،خطاب كلى است ولى نظر بهيك شخص معين است: يا ايها الذين آمنوا
لا تخونوا الله ورسوله .حضرت امير در نامه به يكى از حكام مىفرمايد: ان
اعظمالخيانة خيانة الامة و افظع الغش غش الائمة (2)
بزرگترينخيانتها خيانت به اجتماع است نه فرد.شما خداى نخواسته اگر به مالكسى
كه نزد شما استيا ناموس او خيانت كنيد خيانت به يك فردكردهايد به طور
مستقيم،و به يك اجتماع به طور غير مستقيم. خيانتجاسوسى،خيانت به اجتماع است،و
فظيعترين و شنيعترين خيانتهااين است كه كسى با پيشوايان مسلمين به غش رفتار
كند.مانند اينكهدر كشتى،كسى ناخدا را كه در نهايت صدق نيت كشتى را به
ساحلنجات مىبرد گمراه كند.در اين صورت خيانت به ناخدا خيانت بهتمام ساكنين
كشتى است.
از اين آيه انسان مىفهمد كه قرآن چقدر به مسائل
اجتماعىاهميت مىدهد.
و اعلموا انما اموالكم و اولادكم فتنة و ان الله
عندهاجر عظيم .بدانيد ثروت و فرزندان،براى شما فتنه يعنى مايه آزمايش
هستند.(چون خيانت آن شخص به خاطر مال و زن و بچهاش بود).
فتنه در قرآن يعنى آزمايش.بدانيد همين مال و ثروت
وسيله آزمايشند.
يعنى هم شما زن و بچه نباشد.اينجاست كه مساله آخرت
پيش مىآيد.
شما نبايد به اينها به عنوان ايدهآل نگاه كنيد بلكه
اينها وسيله هستند.
يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا
ويكفر عنكم سيئاتكم و يغفر لكم و الله ذو الفضل العظيم .
«تقوا»از ماده«وقى»به معنى خود نگهدارى است،اين كه
انسان دريك حالى باشد كه بتواند خود را نگهدارى كند.تقواى الهى نگهدارىخود است
از آنچه بد است،براى خدا.
تقوا و گشايش در كار
قرآن مىگويد اگر متقى واقعى باشيد دو اثر دارد.يكى
اينكهگشايش در كار به وجود مىآيد در اثر تاثير معنوى آن.واقعا اگر كسىپاك و
با تقوا زندگى كند،يك سلسله گرهها برايش پيش نمىآيد،واگر پيش بيايد حل
مىشود.خاصيت دوم تقوا اين است كه برروشنبينى مىافزايد. ابتدا به نظر مشكل
مىآيد.روشنبينى چهارتباطى دارد به تقوا؟!بستگى دارد به مغز و كار آن. تقوا
چه تاثيرىدارد در بينش؟ولى اين اشتباه است.اگر انسان متقى باشد،روشنبينتر
است زيرا تقوا صفاى روح مىآورد;تقوا آن تيرگيهايى راكه باعث مىشود انسان از
روشنبينىهايى كه مخصوص خود اوستاستفاده نكند از بين مىبرد.
چون غرض آمد هنر پوشيده شد صد حجاب از دل به سوى ديده
شد
تقوا و روشن بينى
شما اگر نسبت به موضوعى تعصب بورزيد نمىتوانيد آن را
آنطورى كه هست بگيريد.تقوا گرد و غبار تعصب را پاك مىكند، كينهتوزى را فرو
مىنشاند،در نتيجه عقل،آزاد فكر مىكند. سعدىمىگويد:
حقيقتسرائى است آراسته هوا و هوس گرد برخاسته نبينى
كه هر جا كه برخاست گرد نبيند نظر گر چه بينا است مرد تو را تا دلت باشد از حرص
باز نيايد به گوش دل از غيب راز
در اين زمينه دو جمله از حضرت امير(ع)است كه عالى است
ومطلب را مىشكافد:
1-اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع (3)
.
«مصرع»به معنى خوابگاه و محلى است كه انسان به زمين
مىخورد.
(مثلا محلى كه پشت پهلوان به خاك رسيده
است«مصرع»است).
بيشترين نقطههايى كه پهلوان عقل به زمين مىخورد آن
جايى استكه برق طمع در دل پيدا مىشود.
2-عجب المرء بنفسه احد حساد عقله (4) خوش
آمدانسان از خود،خودپسندى يكى از حاسدان عقل است.حسود دشمناست با محسود و
مىخواهد او را زمين بزند و نابود كند. عجبمىخواهد عقل را از مقام خودش ساقط
كند.چرا تقوا بينش رامىافزايد؟زيرا تقوا كه آمد،طمع نيست،عجب نيست،هوا و
هوسنيست،گرد و غبار نيست،روشنايى است.در فضا اگر مه يا دودبيايد،از يك مترى
اشياء را نمىبينيم.تقوا صفا است،صاف بودنفضاى روح است.
پىنوشتها:
1-ما امسال مشرف شديم به حج.گفتيم يكى از سنتها اين
است كه آثار پيغمبر را ببينند. خواستيم«خيبر»را كه در شمال مدينه است
ببينيم.(ما ايرانيها كه معمولا با اتومبيل كمتراتفاق مىافتد از آن طرف
برويم،شمال مدينه را نمىبينيم).ماشين سوارى گرفتيم به قصدديدن خيبر و تبوك.از
مدينه تا تبوك صد فرسخ است و من تعجب كردم كه چه تصميممهمى بوده[حركت دادن]جيش
العسره(لشكر مشقت)به طرف تبوك،كه به عللخاصى مثل كمبود آذوقه،گرماى شديد فصل
خرماپزان،اين لشكر به اين نام خوانده شد.
2-نهج البلاغه،نامه 26.
3-نهج البلاغه،حكمت 219.
4-نهج البلاغه،حكمت 212.