آموزه هايى از پيام هاى تاريخى قرآن

على كرمى فريدنى

- ۵ -


ه -و آياتى كه سرنوشت سياه آلودگان به گناه و ستم و تاريك انديشان و بدمنشان و تكذيب كنندگان پيامبران را نشان مى دهند؛ عناصر و چهره هاى چون : هابيل وفرزند حضرت نوح ، همسر لوط ملكه ى مصر، برادران يوسف ، كاروانيان پول پرست و نظاير آنان را.
4.بخش چهارم از مسايل تاريخى قرآن ، تاريخ اقوام پيشين است كه به نظر مى رسد، بخشى مستقل و جدا از تاريخ پيامبران است .
داستان قوم ((سباء))، ((سد مارب ))و تمدن درخشان آنان ، و از پى آن ، ناسپاسى و مستى و قدرت و ثروت و سرانجام دردناكشان در سوره ى سباء؛
داستان اصحاب رس ،
داستان قوم تبع
داستان باغداران آزمند و خودخواه ، در سوره ى قلم ؛
داستان فرشتگان بابل و ساحران در سوره ى بقره ،
داستان ((طالوت ))و((جالوت ))در سوره ى بقره ؛
داستان رسولان انطاكيه ، در سوره ى يس ؛
داستان توحيدگرا و آزادى خواه آل فرعون در سوره ى غافر؛
داستان قارون در سوره ى قصص ،
داستان اصحاب ((اخدود))يا كوره هاى آدم سوزى استبدادگران ((يمن ))،
داستان سپاه فيل سوار و مغرور و فرجام شوم آن ، و داستان هاى ديگرى كه بايد تحقيق و استخراج و دسته بندى كرد.
5.بخش مهم ديگر از مسايل تاريخى قرآن ، در مورد تاريخ اسلام و فراز و نشيب هاو پيچ هاى حساس آن ، نظير: تاريخ آغاز بعثت ، اعلام آشكار دعوت ، دعوت نزديكان و حمايت آگاهانه ى برخى ديگر از دعوت جديد، داستان معراج پيامبر، رويداد تاريخ ‌ساز هجرت ، صلح حديبيه ، داستان بيعت زن و مرد با پيامبر براى افكندن طرح جامعه و نظم نوين ، داستان پيكار ((بدر))، ((احد))، ((خندق ))، ((حنين ))؛
داستان مسجد ((ضرار))يا برخورد فكرى و فرهنگى و روشنگرانه و اساسى با پديده ى زشت بهره ورى ابزارى و سوداگرانه از دين ،
داستان مباهله ،
جريان شنيدنى و درس آموز فتح مكه ،
آخرين حج پيامبر و رويداد غدير،
سر گذشت هاى الهام بخش و درس آموز از فراز و نشيب هاى زندگى پيامبر و نقش آزادى بخش و ظرافت هاى او در سياست و مديريت و ويژگى هاى اخلاقى و انسانى آن حضرت بحث مى كند؛ هم چنين از جهاد مسلمانان ، امدادهاى الهى ، حوادث مهمى چون : تغيير قبله و ديگر مسائل سخن مى گويد.
اين است بخش هاى مهم مسائل تاريخى قرآن ، كه بى ترديد اگر همه ى آيات مربوط به بخش هاى پنج گانه ى ياد شده ، به وسيله ى قرآن پژوهان انديشمند به خوبى استخراج و دسته بندى گردد، آن گاه نو انديشانه و روشن بينانه مورد مطالعه و پژوهش قرار گيرد و تفسير و تحليل گردد، حقايق ارزشمند و مسائل درس آموز و مهمى را روشن و درس هاى گرانبهايى را براى ساختن فرد، خانواده ، جامعه ، نظام و دنياى نو و شرايط آزاد و آباد و پيشرفته اى را به بشريت خواهد آموخت .
بخش 5: پيام هاى بيست و هفت گانه بينش تاريخى قرآن
درس هاى متنوع و انسان ساز
پيام ها و درس هاى گران بهايى كه بعد تاريخى قرآن براى رشد و تكامل انسان ، نجات بخشيدن او از تنگناها و تاريكى هاى حق كشى و استبداد به سوى روشنايى ، و از اسارت شرك و كفر و حق ناپذيرى ، به توحيد و آزادى و رعايت مقررات خدا و حقوق بشر به همراه دارد، بسيار متنوع و عبرت انگيز است ؛ مهم ترين آنها، پيام هاى چندگانه اى است كه بدين صورت قابل ترسيم و تفسير و درس آموختن است :
1.انگيزش انسان به انديشيدن ، عبرت آموختن و انديشاندن ؛
2.ترسيم سرانجام نيك حق طلبان و عدالت خواهان ؛
3.انعكاس سرنوشت شوم زورمداران و اصلاح ستيزان ؛
4.نقش پيامبران در رشد و پيشرفت انسان ؛
5.منطق توحيد گرايان و آزادى خواهان ؛
6.منطق استبدادگرايان و تاريك انديشان شرك گرا؛
7.ايجاد قوت قلب و ثبات روح در راه حق طلبى و ستم ستيزى و جهانى نو و آزاد و آباد؛
8.باز بودن راه رشد و رستگارى و خودشكوفايى بر روى همگان ؛
9.پيروزى و سر فرازى در گرو آگاهى ، ايمان و تلاش سازنده ؛
10.ارائه الگوهاى جمال و كمال براى گروه هاى متنوع و براى عصرها و نسل ها و مديريت ها؛
11.مسائل ظريف عقلى در لباس محسوس و ملموس ؛
12.ارزش هاى حقيقى و پوشالى ؛
13.مبارزه ى جدى و همه جانبه با آفت هاى تكامل توسعه ؛
14.زندگى ، بر اساس استقلال و آزادى ؛
15.خطرات و موانع راه رشد و كمال ؛
16.در راه آزادى و حق طلبى ، از شمار كم آزادمنشان و رهروان راه آزادى و دادخواهى نبايد هراسيد.
17.نمايش عوامل فراز و فرودها جامعه ها و تمدن ها؛
18.چهره ى تابناك پيشوايان عدالت و آزادى ؛
19.چهره ى كريه سرمداران بيدادپيشه و پايمال كنندگان حقوق بشر؛
20.ناتوانى انسان در برابر اراده و خواست خدا؛
21.هدفدارى طبيعت و تاريخ ،
22.قانون مدارى جامعه و تاريخ ؛
23.نقش تاريخ ساز انسان در حركت تاريخ ؛
24.نقش عوامل معنوى در حركت تاريخ ؛
25.حاكميت اراده ى خدا بر طبيعت و تاريخ ؛
26.منبع مهم سنن و ضوابط حاكم بر جامعه و تاريخ ؛
27.پديده ى تكرار تاريخ در آينده ى قرآن ؛
28.دو روش مديريت و ساماندهى ، در بينش تاريخى قرآن ؛
و اينك نگرشى به هر كدام از اين درس هاى بينش تاريخى قرآن ،
1 - انگيزش انسان به انديشيدن و انديشاندن
از هدف هاى مهمى كه قرآن در طرح مسائل و توضيحات تاريخى پى مى گيرد، انگيزش فرزندان انسان به سوى انديشيدن و انديشاندن و عبرت انگيزى و عبرت آموزى است ؛ به سوى تجربه اندوزى از فراز و نشيب هاى ، صعود و سقوطها و اوج و حضيض جامعه ها و تمدن ها و قهرمانان داستان هاست ؛ چرا كه تاريخ قرآن جنبه ى سرگرمى و تفنن ندارد، بلكه قسمت هايى از تاريخ انتخاب و به سبك ويژه اى ترسيم مى گردد، كه انسان را به تفكر و تدبر برانگيزد و عطش او را در جست و جوى حقيقت عميق تر نمايد، اينك دو نمونه :
1- قرآن در سوره ى اعراف ، داستان تكان دهنده و عبرت آموزى را ترسيم مى كند كه قهرمان داستان ، دو بينش و گرايش و منش و عمل كرد متضاد از خود نشان داده ، و به طور طبيعى ، دو ثمره ى شايسته و شوم دريافت كرده است .
در بخشى از زندگى اش به طور شگرفى ، به خودسازى و رشد و خود شكوفايى و توسعه ى شخصيت نايل مى آيد و به يكى از مراحل پرفراز علمى و معنوى اوج مى گيرد و در بخش ديگر از زندگى ، تا مرز جانورى كثيف ، انحطاط پيدا مى كند. نخست مشمول عنايت آفريدگارش مى شود، و جانش از آيات و نشانه هاى حق سيراب مى گردد؛ اما در برهه اى از حيات خود به دليل گرايش به حيات ابليسى ، دنياپرستى و اطاعت هواها و هوس ها و سپردن دست همكارى به استبداد و انحصار و توجيه ظلم و فساد، مارك نگون بختى بر چهره اش نواخته مى شود، و پس از ترسيم اين دو مرحله از سرنوشت عبرت انگيز و عبرت آموز يك انسان ، سرانجام هشدار مى دهد كه اين يك قانون عمومى و جهان شمول است ، شما هم تفكر كنيد و با تدبر عمل نماييد؛فاقصص القصص لعلهم يتفكرون .(55)
پس اين داستان ها را براى آنان بازگو كن ، شايد آنان بينديشند و بيدار شوند. و اين هم چكيده اين سرگذشت عبرت انگيز در تابلو تاريخى قرآن :
و اتل عليهم نبا الذى اتيناه فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين # و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الى الارض واتبع هويه فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث ذلك مثل القوم الذين كذبوا باياتنا فاقصص القصص لعلهم يتفكرون # ساء مثلا القوم الذين كذبوا باياتنا و انفسهم كانوا يظلمون (56)
تو اى پيامبر! خبر و سرگذشت كسى را بر آنان بخوان كه ما آيات و نشانه هاى قدرت خود را به او داديم ، اما او از آن كوشش و كرامت و تقوا برهنه گرديد، آن گاه شيطان از پى او روان گشت و او از گمراهان و گمراهگران نگون بخت . و اگر شايسته اش مى ديدم ، جايگاه و مقام او را به وسيله ى آن نشانه ها و دانش ها اوج مى بخشيم ، اما او با گرايش به دنيا و ارزش هاى مادى به زمين دل بست و از هواى دل خويش پيروى نمود، بنابراين داستان او، همچون داستان سگ هار است ، كه اگر بر آن بتازى ، زبان از كام بر مى آورد و اگر آن را به حال خود واگذارى باز هم زبان از كام بر مى آورد، و چنان است كه اندرزش دهى يا ندهى به حق نمى گرايد.اين وصف گروهى است كه آيات ما را دروغ انگاشتند.اينك تو اى پيامبر! اين داستان را براى مردم بازگو نما، باشد كه آنان درست بينديشند.راستى كه چه زشت و عبرت انگيز است داستان مردمى كه آيات ما را دروغ انگاشته و بر خود و ديگران ستم مى نمودند.
2.در سوره ى يوسف ، در آغاز داستان ، پيامبر و توحيدگرايان را به تفكر و بيدارى و عبرت آموزى فرامى خواند كه :
نحن نقص عليك احسن القصص (57)
ما زيباترين و نيكوترين سرگذشت ها را از راه اين قرآن - كه به تو وحى كرديم - بر تو باز گو مى كنيم ؛ آن گاه در پايان همين سوره نيز، به همين نكته اشاره مى كند كه : بى ترديد در داستان شگفت آنان ، عبرتى است براى صاحبان خرد؛لقد كان فى قصصهم عبره لاولى الالباب (58)
به راستى كه در سرگذشت آنان ، براى صاحبان انديشه درس عبرتى است !
3.بسيارى از مفاهيم و مسائل و داستان هاى تاريخى ، با شيوه و جمله اى تفكرانگيز و در قالب پرسشى انديشاننده و بيدادگر آغاز مى شود؛نظير:
((اولم يروا...)).
((اولم يعلموا...)).
((اولم يسيروا...)).
((اولم يتفكروا...)).
((افلم يسيروا...)).
((فسيروا...)).
((قل سيروا...)).
((ثم انظروا...)).
الم تر كيف فعل ربك بعاد...
الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل
((فلينظر...)).
((فانظروا...)).
((افلا ينظرون ...)).
((افلا يتذكرون ...)).
((افلا يتدبرون ...)).
((وكاين من قريه ...)).
((و كاين من نبى ...)).
با اندك دقت در اين مورد و نظاير آنها - كه در كران تا كران قرآن ، به ويژه در آيات تاريخى آن ، فراوان است - از سبك آغاز آيه ها، انگيزش انسان به سوى انديشيدن و انديشاندن به روشنى آشكار است .
4. و در پايان بسيارى از مسائل و موضوعات تاريخى ، با جمله هاى رو به رو مى شويم كه در انگيزش انسان به سوى تعقل و تفكر و عبرت آموزى نقش ‍ مهمى دارد؛ با جملات تكان دهنده اى همانند:
ان فى ذلك لآيات لاولى النبى
ان فى ذلك لآيات لاولى الالباب
ان فى ذلك لآيات لقوم يعقلون
ان فى ذلك لآيات لقوم يومنون
ان فى ذلك لآيات للمتو سمين
((لعلهم يتفكرون )).
((لعلهم يهتدون )).
((لعلهم يرشدون )).
((لعلهم يذكرون )).
((لقوم يتقون )).
ان فى ذلك لآيه لقوم يتفكرون
ان فى ذلك لآيه لقوم يعقلون
ان فى ذلك لآيه لقوم يذكرون
ان فى ذلك لآيه للمؤ منين
ان فى ذلك لآيه لقوم يسمعون
((...لقوم يعقلون )).
((افلا تعقلون )).
فاتقو الله يااولى الالباب
((لكل صبار شكور)).
لقد كان فى قصصهم عبره لاولى الالباب
فاعتبروا يا اولى الابصار و
اين نخستين پيام بينش تاريخى قرآن است ، كه در پى انگيزش انسان ، جامعه ها و تمدن ها و نظام ها و مديريت ها به پژوهش ، انديشيدن ، انديشاندن ، آينده نگرى و عبرت آموزى است .
2 - ترسيم سرانجام پيروزمندانه عدالت خواهان
قرآن در انگيزش انسان به شناخت حق و باطل و يافتن راه هدايت و حقيقت ، در سوره ها و آيات بسيارى به ترسيم درخشان ترين ، حساس ترين ، و تكان دهنده ترين نقطه ها، از زندگى افتخارآميز پيامبران و پيشتازان راه توحيد و تقوا و پرچمداران آزادى خواهى و اصلاح طلبى و تساوى جويى و دگردوستى پرداخته است .
بخش تاريخى قرآن مبارزات رهايى بخش و عدالت خواهانه آنان را منعكس مى سازد و فراز و نشيب هاى آموزنده و رشد بخش را بيان مى كند،تا بدين وسيله انسان را در گزينش راه تعالى و تكامل مدد مى كند.به او الگو دهد، سرمشق هديه كند، تجربيات گرانبها به او انتقال دهد، مشعل هاى نورافشان و پرفروغى سر راه زندگى اش روشن سازد، به او امكان و قدرت دهد تا بر سر دو راهى هاى حساس و سرنوشت ساز زندگى ، راه هدايت و نجات و فلاح و تقوا را، از بيراهه هاى كفر و شرك و محافظه كارى ، تاريك انديشى و ددمنشى و بيدادگرى و خشونت منشى باز شناسد.راه آزادگى و طهارت و پرهيزگارى را از فسق و فجور، قانون شكنى و آلودگى به شهوات و گناهان تشخيص دهد.راه عدالت خواهى ها، حريت طلبى ها،بشر دوستى ها، تعالى جويى ها، توحيدگرايى ها و مردم خواهى ها را، از كوره راه هاى ستم و استبداد و ديكتاتورى و اختناق امتياز دهد و با سرمشق ساختن شايستگان و آرمان خواهان تاريخ ساز، و با تعمق در زندگى مردمى و آزادمنشانه و مرگ آفرين آنان ، با اطمينان خاطر، اين راه را برگزيد و با تنظيم رابطه ى درست و عادلانه با خدا، خلق ، طبيعت ، و دنياى پر اسرار و پيچيده ى خويش ، هدف زندگى را گام سپارد و رنگ حق گيرد.بتواند تخلق به اخلاق خدا يابد، به ارزش هاى والاى معنوى آراسته گردد، به معيارها و مقياس ها و ملاك هاى اخلاقى مجهز گردد،و در پرتوى دين و دانش ، فرهنگ و ادب و نوانديشى و ترقى خواهى به پر فرازترين قله ى توحيد و تقوا اوج گيرد و به مرتفع ترين جايگاه جمال و كمال و نيك بختى دنيا و آخرت پر گشايد.
در اين راستا كه قرآن در آيات تاريخى اش از با ترسيم دعوت هاى توحيدى پيامبران و مبارزات رهايى بخش و بشر دوستانه ى آنان و نقل امانت دارانه ى منطق مخالفانشان ، به سرانجام نيك و فلاح و نجات آنان به صورت هاى گوناگون توجه مى دهد؛ براى نمونه :
1.قرآن در مورد سرانجام نيك و نجات و سرافرازى موسى و خدا جويان و آزادى خواهان و نوانديشان همراه او مى فرمايد:
و انجينا موسى و من معه اجمعين ثم اغرقنا الاخرين .ان فى ذلك لآيه و ما كان اكثرهم مؤ منين (59)
و موسى و كسانى كه با او بودند، همه را از غرق شدن در دريا رهانيدم . آن گاه ديگران را غرق ساختيم .راستى كه در اين سرگذشت ، نشانه اى از قدرت ماست ، و با اين وصف بيشترشان ايمان آورنده نبوده اند.
2.و در مورد فرجام خوش و نجات و سرافرازى ((هود))و خداجويان و ستم ناپذيران همراه او، مى فرمايد:
فانجيناه والذين معه برحمه منا و قطعنا دابر الذين كذبوا باياتنا وما كانوا مومنين (60)
پس با بخشايش و رحمتى از سوى خود، او و كسانى را كه همراه او بودند نجات بخشيديم ، و ريشه و نسل كسانى را كه آيات ما را دروغ مى انگاشتند و ايمان نمى آوردند، از بيخ و بن بر كنديم و نابودشان ساختيم .
3.در گزارش از سرانجام پر شكوه نوح و ياران و همراهان آزادى خواه و معنويت جوى او مى فرمايد:
و نوحا اذ نادى من قبل فاستجبنا له فنجيناه و اهله من الكرب العظيم .و نصرناه من القوم الذين كذبو بآياتنا انهم كانوا قوم سوء فاغر قناهم اجمعين (61)
و نوح ، آن پيامبر بزرگ ما را به ياد آور، آن گاه كه پيش از ديگران پيامبر، ما را ندا داد و گناهكاران خيره سر و حق ستيز را نفرين كرد؛ پس ما دعاى او را - كه از دل سوخته اش بر مى خاست - پذيرفتيم و وى و خاندانش را از اندوه بزرگ رهانيديم .و او را يارى رسانديم و از مردمى كه آيات و نشانه هاى قدرت و يكتاپرستى ما را دروغ مى انگاشتند، نجات بخشيديم ؛ چرا كه آنان مردمى بدى بودند و ما آنان را يكسره در دريا غرق كرديم .
و مى فرمايد:
فكذبوه فانجيناه و الذين معه فى الفلك و اغرقنا الذين كذبوا باياتنا انهم كانو قوما عمين (62)
اما حق ستيزان ، سرانجام او را دروغ گو انگاشتند، و ما او و كسانى را كه با وى در كشتى بودند، نجات بخشيديم و كسانى را كه آيات ما را دروغ انگاشتند و حق را نپذيرفتند، غرق كرديم ؛ چرا كه آنان گروهى تاريك انديش و كوردل بودند.
4.در خبررسانى از نجات و سرانجام پر شكوه ابراهيم مى فرمايد:
فما كان جواب قومه الا اءن قالو اقتلوه اءو حرقوه فانجاه الله من النار ان فى ذلك لآيات لقوم يومنون (63)
پس در برابر منطق درست و شايسته ى ابراهيم ، پاسخ سردمداران انحصارگر و خودكامه جامعه و قوم او، تنها اين بود كه گفتند: او را بكشيد يا بسوزانيد! اما خدا او را از آتش رهايى بخشيد.به يقين در اين سرگذشت درس آموز، براى گروهى كه ايمان آورند، نشانه هايى از يكتايى و قدرت بى كران خداست .
5.در مورد سرانجام ((لوط))و ياران فسادستيز و اصلاح طلب او مى فرمايد:
فانجيناه و اهله الا امراته كانت من الغابرين .وامطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبه المجرمين (64)
و پاسخ سردمداران اصلاح ناپذير و جامعه اش در برابر منطق خيرخواهانه و آزادى خواهانه ى او، تنها اين بود كه گفتند : اينان را از شهر و ديار خويش ‍ بيرون برانيد؛ چرا كه اينان مردمى هستند كه اصلاح و بهداشت همه جانبه ى جامعه را مى خواهند.پس ما او و خانواده ى وى ، جز زنش را كه از زمره ى باقى ماندگان در عذاب بود - نجات بخشيديم .و بارانى از سنگ ، بر سر آنان بارانديم اينك بنگر فرجام سياه گناهكاران و اصلاح ستيزان چگونه بود!
و نيز مى فرمايد:
و نجيناه و لوطا الى الارض التى باركنا فيها للعالمين
و ما او، و ((لوط))را با هجرت به سرزمينى - كه براى جهانيان در آن بركت نهاده بوديم - از نيرنگ استبدادگران رهانيديم .(65)
و مى فرمايد:
و لوطا آتيناه حكما و علما و نجيناه من القريه التى كانت تعمل الخبائث انهم كانوا قوم سوء فاسقين (66)
و به پيامبرمان ، ((لوط))فرزانگى و دانشى سرشار داريم و او را از آن شهرى كه مردمش به پليدى ها دست مى يازيدند، رهايى بخشيديم ؛ به يقين آنان جامعه اى بدكار و نافرمان بودند.
6.و نجات و سرافرازى كمال جويان و اصلاح گران را، از تدبيرگر تواناى حاكم بر جامعه و تاريخ ، تضمين شده اعلام مى دارد:
فهل ينتظرون الا مثل ايام الذين خلوا من قبلهم قل فانتظرو انى معكم من المنتظرين ثم ننجى رسلنا والذين امنوا كذلك حقا علينا ننج المومنين (67 )
پس آيا اصلاح ستيزان چيزى جز همانند روزهاى كسانى را كه پيش از آنان گرفتار كيفر كردارشان شدند و در گذشتند، انتظار مى كشند؟ هان اى پيامبر! بگو: شما انتظار بريد كه من نيز با شما از انتظاربرانم .سپس فرستادگان خود و كسانى را كه به آنان ايمان آوردند، از رنج و عذاب نجات مى بخشيم ، آرى ، همين گونه بر ما بايسته است كه ايمان آورندگان و حق طلبان را نجات دهيم .
7.و در مورد فرجام نيك اصلاح گر بزرگ ديگرى مى فرمايد:
فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجى المؤ منين (68)
پس ما خواسته و دعاى او را پذيرفتيم و وى را از اندوه ، رهايى بخشيديم ، و ما ايمان آورندگان و رعايت گران مقررات خدا و حقوق بندگان او را اين گونه رهايى مى بخشيم .
8.و باز روشنگرى مى كند كه :
و ايوب اذ نادى ربه انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين .فاستجبنا له فاستجبنا له فكشفنا ما به من ضر و آتيناه اهله و مثلهم معهم رحمه من عندنا و ذكرى للعالمين (69)
و سرگذشت ((ايوب ))را به ياد آور، آنگاه كه پروردگارش را ندا داد كه : پروردگارا به من آسيب رسيده است و تويى پر مهرترين مهربانان .
پس ما دعاى او را پذيرفتيم و آن چه زيان و آسيب به او رسيده بود، از او دور ساختيم ، و خانواده اش و نظير آنان را به همراه همراهان دگرباره به او ارزانى داشتيم تا رحمتى از نزد ما و پندى براى پرستش گران راستين حق باشد.
9.و در ترسيم نگونسارى حق ستيزان و پيروزى و نجات حق پذيران و درست انديشان و ايمان آورندگان مى فرمايد:
و مكروا مكرا و مكرنا مكرا و هم لا يشعرون .فانظر كيف كان عاقبه مكرهم انا دمرناهم و قومهوم اءجمعين .فتلك بيوتهم خاويه بما ظلموا ان فى ذلك لآيه لقوم يعلمون .و انجينا الذين آمنو و كانو يتقون (70)
و خودكامگان براى رسيدن به هدف شوم خود، نيرنگى به كار بردند و ما نيز تدبيرى انديشيديم در حالى كه آنان تدبير ما را در نمى يافتند.پس بنگر فرجام شوم بيداد و نيرنگشان چگونه بود، كه ما آنان و قومشان را يكسره نابود ساختيم . پس اين هم خانه ها و سراهاى آنان است كه به كيفر آن كه ستم نمودند، از ساكنانش تهى مانده است ؛ راستى كه در اين داستان براى گروهى كه مى دانند، نشانه هايى از يكتايى ما است . و كسانى را كه ايمان آوردند و پروا، پيشه ساخته بودند، رهايى بخشيديم .
10.در صف نجات بنى اسرائيل از بلاى استبداد و انحصار و اختناق رژيم فرعون به اراده ى خدا و لطف او، مى فرمايد:
و اذ انجيناهم من آل فرعون يسو مونكم سوء العذاب يقتلون ابنآئكم و يستحيون نساء كم و فى ذلكم بلاء من ربكم عظيم (71)
و هنگامى را به يادآوريد، كه شما را از اسارت و بيداد فرعونيان نجات بخشيديم كه شما را سخت شكنجه مى كردند: پسرانتان را مى كشتند و زنانتان را زنده باقى مى نهادند و در اين ، براى شما از جانب پروردگارتان آزمونى بزرگ بود.
11. و نيز در رهايى و سر فرازى اصلاح طلبان و منتقدان و مخالفان روشنگر و هدفدار استبداد و گناه مى فرمايد:
فلما نسوا ذكروا به انجينا الذين ينهون عن السوء واخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس بما كانو يفسقون .
اما هنگامى كه آنچه را بدان اندرز داده شده بود به بوته ى فراموشى سپردند، كسانى را كه زشت كرداران را از بدى و بيداد باز مى داشتند، نجات بخشيديم و كسانى را كه ستم كردند، به كيفر اين كه نافرمانى خدا مى نمودند، و عذاب سخت و خفت آور گرفتار ساختيم .
كوتاه سخن اين كه ، در اين روند است كه آيات تاريخى قرآن ، جهاد همه جانبه و قهرمانانه پيام آوران و همرزمان اصلاح طلب و آزادى خواه و نوانديش آنان را بر ضد استبداد و اختناق و محافظه كارى حاكم بر روزگارشان منعكس مى كند.
آرى ، قرآن در اين روند به زندگى شگفت انگيز((ذوالقرنين )) - كه چگونه دانش توان علمى و فنى خود را در راه نجات مظلومان و مبارزه با تبهكاران روزگار به كار مى گيرد - توجه مى دهد. حق شناسى و سپاسگزارى داود و سليمان ، و به كار گرفتن نعمت هاى خدا، در راه رشد و آزادى انسان به وسيله ى آنان را ترسيم مى نمايد، و خدا جويان و شايستگانى همانند: توحيدگرا و آزادى خواه آل فرعون ، يكتاپرست و ستم ستيز و آزادى خواه آل ياسين سيما و منش مريم پاك روش و كمال جو، دختران نجابت خواه و مترقى شعيب ، جوانان حق گرا و استبدادناپذير ((كهف )) و ديگر حق طلبان راه توحيد و رهايى انسان را معرفى مى كند و ارجشان مى نهد.
3 - انعكاس سرنوشت شوم قانون ستيزان و پايمال كنندگان حقوق بشر
قرآن در راه بيدارى انسان از خواب غفلت ، و هوش آمدنش از مستى و قدرت و امكانات و نعمت هاى زندگى ، به منظور دريدن پرده هاى غرور و اصلاح بيمارى خودبرترانگارى ، خود محورى و خود پرستى نمونه هايى چشم گير وتكان دهنده از رهبران تحميلى و خودكامه و حكومت ها و سلسله هاى ستم پيشه و خشونت كيش را با سرانجام دردناكشان در آيات متعددى ترسيم مى كند، و نمايش مى دهد كه چگونه آنهايى كه از نظر قدرت نظامى و امنيتى ،
آثار تمدن و سازندگى ،
از نظر علمى و فنى ،
از نظر توان اقتصادى و فزونى جمعيت ،
از نظر داشتن وسائل رفاه و زندگى لوكس و پر ناز و نعمت ،
از نظر ثروت فرزند و قبيله و هواداران ذوب شده ى در قدرت ،
از نظر خشونت و صلابت و جنگ جويى و انقلابى از اين زورمداران ، زورگوتر و خشونت كيش تر بودند، و دليل سركشى در برابر عدالت و عدم عدالت و عدم رعايت حقوق و كرامت بشر، طبق سنن حكيمانه و عدالت خواهانه ى و اصلاحگرانه ى خدا، به چه سرنوشت شوم و عبرت انگيزى گفتار آمدند!
شگفت انگيزتر اين كه ، قرآن بيش تر نابودى و هلاكت آنها را در همان چيزهايى به نمايش مى نهد، كه مايه حيات و اقتدار وتفاخر و مباهاتشان بود و بدان مى نازيدند!
به عنوان مثال :آياتى تاريخى قرآن ، نابودى قوم عصيانگر و اصلاح ستيز نوح را به وسيله ى باران - كه جلوه اى از مهر و رحمت خداست - به نمايش ‍ مى نهد، و تمدن شگفت انگيز جامعه و قوم ((سباء))را به وسيله ى سيل بنيان كن و در هم شكستن همان سد عظيمى كه بدان مى نازيدند.
نابودى فرعون و فرعونيان تاريك انديش و سپاهيان خودكامه و دستگاه اطلاعاتى و امنيتى خشن و بيرحم او را، به وسيله ى امواج توفنده ى نيل - كه فرعون آن را ملك اختصاصى خويش مى خواند - به تابلو مى برد، و مرگ جامعه اى ديگر را به وسيله ى امواج سريع امواج هوا.
كيفر گروهى را به وسيله ى حركت تند زمين ، و قومى را به وسيله ى باران سنگريزه ها.