1-
بقره / 138.
2- بااين بيان ، كتاب حاضر در انديشه ى
نگارش داستان هاى هدفدار و سازنده ى قرآن نيست ؛ بلكه بر آن است تا روح و جان و
عصاره ى پيام برخى از آن سرگذشت ها را به تابلو برد.
3- مرتضى مطهرى /جامعه تاريخ /ص 315تلخيص
.
4- يعقوب جعفرى /بينش تاريخى قرآن / ص 10.
5- روش هاى جامعه شناسى / ص 167.
6- زرين كوب /تاريخ در ترازو / ص 17- 25
7- بينش تاريخى قرآن /ص 14 با اندك ويرايش
و تلخيص .
8- اعراف / 76.
9- يوسف / 3.
10- يوسف / 111.
11- طه /99.
12- اعراف /100.
13- هود / 100.
14- هود/120.
15- كهف /9-15.
16- نساء/164.
17- غافر/78.
18- نهج البلاغه / خ 99.
19- نهج البلاغه /خ 182.
20- نهج البلاغه /خ 161.
21- نهج البلاغه / خ 157.
22- نهج البلاغه / نامه ى 31.
23- نهج البلاغه / نامه ى 31.
24- شعراء / آيه هاى 5 -20.
25- عنكبوت /20-19.
26- زمر/21.
27- نور / 47-43.
28- بقره /164.
29- نحل /36.
30- آل عمران / 137.
31- نمل / 69.
32- حج / 46.
33- غافر / 21-22.
34- تفسير نموبه / ج 14/ ص 129.
35- همانان كه در اين فرستاده ى خدا،
پيامبر درس ناخوانده - كه نام و نشان او را نزد خويشتن در تورات و انجيل نوشته شده
مى يابند - پيروى مى نمايند همان پيام آورى كه آنها را به كارهاى مترقى و پسنديده
فرا مى خواند و از كارهاى ناپسند بازشان مى دارد؛ چيزهاى پاك و پاكيزه را براى آنان
حلال و رواو چيزها و كارهاى پليد و ظالمانه را بر آنان حررام مى سازد، و بار گران
بافته ها و ساخته هاى حاكم بر جامعه ى آنان ، و زنجير هايى را كه بر مغز و دل و دست
و پاى آنان پيچيده است بر مى دارد؛ پس آن كسانى كه بر او ايمان آورده اند و او را
گرامى داشتند و يارى اش نمودند و از نورى كه با او فرو فرستاده شده است پيروى كردند
اينان همان رستگارانند.
36- جامعه و تاريخ / ص 359.
37- بينش تاريخى قرآن / ص 31.
38- در اين مورد، مى توان به آيات تاريخى
قرآن ، يا كتاب هاى بيان گر قصص و داستان هاى قرآن نگريست ، كه ما به دليل رعايت
اختصار از تفصيل معذوريم .
39- آيت الله محمد باقر صدر/سنت هاى تاريخ
/ص 11.
40- سيد قطب /آفرينش هنرى در قرآن /ص 149.
41- در اين مورد رجوع شود به سوره ى يوسف
، آيات : 22/23/34/40/52/53/54/56/90/101/110/111.
42- احزاب /45-47.
43- ابراهيم /2.
44- نساء/105.
45- انعام /155.
46- نمل /89.
47- اعراف /2.
48- اعراف /176.
49- يوسف /111.
50- يوسف /3.
51- كهف /13.
52- آل عمران / 62.
53- بقره /31.
54- مائده /31.
55- اعراف / 176.
56- اعراف / 175 - 177.
57- يوسف /3.
58- يوسف /111.
59- شعرا/65-67.
60- اعراف /72.
61- انبياء/76-77.
62- اعراف /64.
63- عنكبوت /24.
64- اعراف /83.
65- انبياء/71.
66- انبياء/74-75.
67- يونس /103.
68- انبياء/88.
69- انبياء/83-85.
70- نمل /50-53
71- اعراف /141.
72- غافر/21.
73- ق /36.
74- عنكبوت /35-41.
75- روم /9.
76- شادروان مهندس بازرگان /بازگشت به
قرآن /149؛ راه طى شده /9.
77- زمر/16-18.
78- مفسران و محدثان آورده اند كه : پس از
طنين انداز شدن نداى دعوت توحيدى و آزادى خواهانه ى پيامبر در جهان آن روز، گروهى
از مسيحيان ((نجران ))به سرپرستى شمارى از چهره هاى علمى و مذهبى و سياسى و مذهب
مسيح و موسى از كشور خويش به مدينه وارد شدند، و به محضر پيامبر رفتند تا در مورد
رسالت و آموزه هاى او پژوهش و بررسى نموده ، و درباره ى چگونگى بر خورد با آن پديده
ى جديد و پر جاذبه تصميمى مناسب و بهنگام بگيرند.پس از تشرف ،سرشناس ترين چهره ى
گروه - كه ((اسقف ))خوانده مى شد - سلسله پرسشهايى را كه از علوم انسانى و مذهبى آن
روز شمار مى رفت ، طرح كرد و پاسخ شنيد.سرانجام سخن به شخصيت والاى
((مسيح )) كشيد و از نام پدر او پرسيده شد.
پيامبر ساكت شد. در اين هنگام بود كه جبرئيل با اين پيام فرود آمد كه : عيسى ، روح
خدا و كلمه ى او بود.
((هو روح الله و كلمته ))
آنان قانع نشدند و پرسيدند: آيا سخن شما بدين معناست كه روح ، بدون
جسد مى باشد؟
پيامبر باز هم ساكت شد، كه خداوند به او وحى فرمود:ان مثل
عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون آل عمران /59.
بى ترديد وصف آفرينش آدم است . خدا او را از خاك آفريد و به او فرمود((موجودباش
!))پس وجود يافت .
اسقف با شنيدن اين آيه ، ناگهان از جاى برخاست و گفت : اى محمد! اين مطلب را نه در
تورات يافتيم و نه در انجيل و زبور، تنها از شما اين مطالب را مى شنويم .اينجا بود
كه اين آيه ى شريفه فرود آمد:
الحق من ربك فلا تكن من الممترين .فمن حاجك فيه من بعد
ماجاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و
انفسكم ثم نبتهل فنجهل لعنت الله على الكاذبين .ان هذا لهو القصص الحق و ما من اله
الا الله و ان الله لهو العزيز الحكيم آل عمران /60-61.
اى پيامبر!حق از سوى پروردگار توست ؛ پس از ترديدكنندگان مباش . اينك ، پس از دانشى
كه درباره ى مسيح به تو رسيده است ، هر كس درباره ى او با تو به بحث و ستيزه
پرداخت ، بگو((بياييد ما پسرانمان را فراخوانيم و شما نيز
پسرانتان را، ما زنانمان را و شما نيز زنانتان را و شما نيز خودتان را، آن گاه
((مباهله ))كنيم و لعنت خدا را بر
دروغ گويان قرار دهيم .
گروه اعزامى ((نجران )) گفتند: عالى
جناب ! اين سخن شما بر ما گران است كه مسيح از خاك آفريده شده است ، اما دعوت به
((مبادله )) براى روشن شدن حقانيت و
درستى ديدگاه يكى از دو طرف از سوى شما، به راستى كارى منصفانه و منطقى و
آزادمنشانه است ، از اين رو هنگامه ى ((مبادله
)) را مقرر فرماييد.
پيامبر فرمود: به خواست خدا پس از نماز بامدادى ، ((مبادله
)) انجام خواهد شد.پيامبر نماز بامدادى را به بارگاه خدا به
جا آورد و دست اميرمؤ منان و دخت سرفراز خويش ، فاطمه عليها السلام را گرفت و دو
نور ديده اش ، حسن و حسين عليهما السلام را نيز در سمت راست و چپ فراخواند و به سوى
ميعادگاه روان شدند. در آنجا از آن بندگان محبوب و برگزيده ى خدا خواست تا دست ها
را به آسمان گيرند و آماده ى ((مباهله ))
شوند.
هياءت مسيحيان ((نجران )) هنگامى كه
با چهره هاى نورانى و سيماى معنوى و آمادگى روحى پيامبر و خاندانش رو به رو شد، از
تصميم خويش پشيمان شد و فرصت براى تبادل نظر ديگرى خواست و سراپا راستى و پاكى است
و اگر دست به دعا بر دارد و خاندان پاك و محبوب او آمين گويند، بى هيچ ترديدى
خواسته ى آنان به هدف اجابت مى رسد و همه ى اعضاى هيآت نابود خواهد شد
اينجا بود كه گفتند: تنها راه نجات اين است كه از ((مبادله
)) بازگردند و از آن حضرت بخواهد كه از آنان درگذرد.
بر اين باور بود كه هيات عالى رتبه ((نجران
)) با تواضع بسيار در برابر پيشواى بزرگ توحيد و آزادى نشست و تقاضا نمود كه
آن حضرت از ((مباهله )) بگذرد؛ چرا كه
آنان آماده ى امضاى پيمان زندگى مسالمت آميز هستند. پيامبر با بزرگ منشى بسيار،
تقاضاى آنان را پذيرفت و از شعله ور شدن آتش پيكار مذاهب و عقايد جلوگيرى فرمود.
براى آگاهى بيش تر در اين مورد، به ((ترجمه ى تفسير مجمع
البيان / ج / 3 ص 318 - 329 از همين قلم بنگريد.
79- بقره /213.
80- جمعه /2.
81- حديد/25.
82- بقره /151.
83- انعام /91.
84- انبياء/80.
85- سباء/10.
86- طه /47.
87- شعراء/22.
88- پاعراف /157.
89- انعام /148-153
90- نحل /35؛زخرف /17-25.
91- فرقان /7-8.
92- يس /30-31.
93- ذاريات /53.
94- زخرف /22-24.
95- شعراء/111.
96- شعراء/116.
97- شعراء/167.
98- عنكبوت /24.
99- هود/120.
100- آل عمران /146-148.
101- و اذ قال
لقمان لابنه و هو يعطه يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم .و وصينا الانسان
بوالديه حملته اءمه وهنا على وهن وفصاله فى عامين اءن اشكر لى ولوالديك الى المصير.
وان جاهداك على اءن تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا
معروفا واتبع سبيل من اءناب الى ثم الى مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعملون .يا بنى
آنهاان تك مثقال حبه من خردل فتكن فى صخره اءو فى السماوات اءو فى الارض ياءت بها
الله ان الله لطيف خبير.يا بنى اءقم الصلاه و اءمر بالمعروف و انه عن المنكر واصبر
على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور و لا تصعر خدك للناس و لا تمش فى الارض مرحا ان
الله لا يحب كل مختال خفور.و اقصد فى مشيك واغضض من صوتك ان اءنكر الاءصوات لصوت
الحمير
و هنگامى را به ياد آور كه ((لقمان ))
به پسرش - در حالى كه او را پند و اندرز مى داد - گفت : هان اى پسرك من ! هرگز به
خدا شرك مورز، چرا كه شرك به او بيدادى سهمگين است ...
پسركم !بى گمان آن كارى كه انسان در زندگى خويش انجام مى دهد، اگر هموزن دانه ى
خردلى باشد، و در درون سنگى سخت يا در گوشه اى از آسمان ها يا در نقطه اى دور
افتاده از زمين ، نهفته باشد، خدا آن را براى حساب مى آورد؛ چرا كه خدا، سخت دقيق و
آگاه است .
هان اى پسركم !نماز را بر پا دار، و به كار پسنديده فرمان ده و از كار ناپسند و
ناروا باز دار، و در برابر آنچه به تو ميرسد شكيبايى پيشه ساز؛ بى ترديد اين ها از
كار هايى است كه انجام هماده ى آنها خواسته شده است .و از مردم به تكبر و ناز چهره
ات را بر متاب ؛ و با سرمستى و خودخواهى در زمين راه مرو، چرا كه خدا هيچ خودپسند
فخر فروشى را دوست نمى دارد.
و در راه رفتن خود ميانه رو باش و بانگ خويش را فرود آر، كه ناپسندترين بانگ ها
بانگ خران است .
102- شعراء / 28 - 51؛ اعراف / 103 - 127.
103- و ضرب الله
مثلا للذين آمنو امرات فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بينا فى الجنه و نجنى من فرعون
و عمله و نجنى من القوم الظالمين
و خدا براى كسانى كه ايمان آورده اند، همسر فرعون را به عنوان نمونه مثال آورده است
؛ آن گاه كه او گفت : پروردگارا، براى من در بارگاه خود، در بهشت پر نعمت و زيبا
خانه اى بساز و مرا از شقاوت استبداد و اختناق فرعون و كردار او رهايى بخش و مرا از
دست مردم ستمكار نجات ده .تحريم /11.
104- آل عمران /133.
105- آل عمران / 141.
106- آل عمران /146.
107- ممتحنه /3-6.
108- احزاب /20.
109- احزاب /21.
110- و راز گراميداشت اين بانوى آزادى
خواه و نوانديش و اصلاح طلب و استبداد ستيز از سوى پيامبر نيز در همين نكته ى ظريف
و حساس و نهفته است ، كه او را در رديف برترين بانوان بهشت مى شمارد و مى فرمايد:
ان افضل نساء اهل الجنه : خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد
آسيه بنت مزاحم و مريم بنت عمران برترين بانوان بهشت عبارتند از خديجه
،فاطمه عليها السلام ، آسيه آن زن نوانديش و ستم ستيز و مريم پاك منش ، دختر عمران
.
و نيز مى فرمايد: بهترين زنان گيتى ، چهار زن هستند: مريم ،آسيه ، خديجه و فاطمه
عليها السلام ؛خير نساء العالمين اربع : مريم بنت عمران آسيه
بنت مزاحم و خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد
و نيز مى فرمايد:اربع نسوه سيدات سادات عالمهن : مريم بنت
عمران ، و آسيه بنت مزاحم ، و خديجه بنت خويلد، و فاطمه بنت محمد صلى الله عليه و
آله و افضلهن عالما فاطمه ؛
چهار زن نوانديش و ستم ستيز در زندگى خويش به گونه اى با درايت و شهامت زيستند و
درخشيدند، كه سالار زنان روزگار خويش شدند: مريم ، آسيه ، خديجه ، فاطمه .
و در بيان ديگر او را در صف زنان آزادى خواه و كمال جو و تحول طلب و با معنويت
روزگاران قرار مى دهد و در وصف او مى فرمايد:
سادات نساء العالمين اربع : خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت
محمد و آسيه بنت مزاحم مريم بنت عمران سالار زنان دو جهان اين چهار زن كمال
جو. ستم ستيز و آزادمنش هستند: خديجه ، فاطمه ،آسيه ، و مريم .
و نيز از برگزيده شدن او از سوى خدا، به عنوان بانوى نمونه و سنبل درخشان زن كمال
جو و مترقى در كنار زنان تاريخ ساز و نوپردازى چون : مريم و فاطمه خبر مى دهد و مى
فرمايد:
ان الله اختار من النساء اربع : مريم و آسيه و خديجه و فاطمه
؛
خداى فرزانه از ميان زنان نوانديش و تاريخ ساز، چهار زن را برگزيد، كه عبارتند از
مريم آسيه خديجه و فاطمه عليهاالسلام . فروغ آسمان حجاز،خديجه عليهاالسلام /ص
23/241/251؛ فاطمه عليهاالسلام از ولايت تا شهادت / ص 129 / از همين قلم .
111- نهج البلاغه /خ 224.
112- نهج البلاغه /خ 224.
113- بقره /143.
114- اعراف /143.
115- بقره /260.
116- عنكبوت /39-41.
117- طه /72-76.
118- قصص / 75-80.
119- شعراء/111-116.
120- هود /27-29؛ شعراء /114.
121- انعام /52.
122- الحيات /ج 1 /ص 159.
123- انفال /24-26.
124- آل عمران /103.
125- فتح / 29.
126- هود/114.
127- نازعات /37-41.
128- اعلى /13-15.
129- شمس /1-10.
130- جاثيه /23.
131- اعراف /15-17.
132- آفرينش هنرى در قرآن / ص 38.
133- رعد / 17.
134- نهج البلاغه / خ 201.
135- به آيه هاى 21 و 83 از سوره ى غافر؛
40 و 78 از سوره ى قصص ؛ 28 و 69 از سوره ى توبه ؛ 9 و 36 از سوره ى ق ؛ 50 و 9 از
سوره ى روم و 30 و 24 از سوره ى مريم بنگريد.
136- محمد جواد مغنيه / تفسير الكاشف / ج
6 / ص 448.
137- غافر/23-26.
138- غافر / پ 28-29.
139- غافر/30-35.
140- غافر / 38-43.
141- يس / 10-28.
142- نهج البلاغه / خ 201.
143- تحريم / 11.
144- نحل / 36.
145- انعام /15.
146- يونس /10.
147- اعراف / 59 ؛ شعراء / 135.
148- يوسف / 23-24.
149- مريم / 51.
150- انشراح / 1.
151- طه / 25-26.
152- احقاف / 35.
153- هود / 112-115.
154- و اشعر قلبك
الرحمه للرعيه ، و المحبه لهم ، واللطف بهم ؛ و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم
اءكلهم ، فانهم صنفان : اما اءخ لك فى الذين ، و اما نظير لك فى الخلق ؛ يفرط منهم
الزلل ، و تعرض لهم العلل ، و يوتى على اءيديهم فى العهد و الخطا فاءعطهم من عفوك و
صفحك مثل الذى تحب و ترضى اءن يعطيك الله من عفوه و صفحه ، فانك فوقهم و والى الامر
عليك فوقك و الله فوق من ولاك . و قد استكفاك اءمرهم و ابتلاك بهم ...
نهج البلاغه / نامه ى 53.
هان اى كارگزار! گسترده ى قلب خود را كانون مهر مردم گردان و با آنها بر اساس محبت
و بشردوستى رفتار نما. مباد كه نسبت به آنان ، چون درنده اى شكارافكن و خون آشام
رفتار نمايى ، كه دريدن و خوردشان را غنيمت شمارى ؛ نه ، هرگز؛ چرا كه آنان دو گروه
بيشتر نيستند: يا در انديشه و باورهاى دينى با تو برادر هستند و يا در آفرينش با تو
برابر و همانند.
آنان در راه زندگى ممكن است دست خوش خطاها گردند و لغزش هايى از آنان سر زند و
ناروايى از اجتماع ، به عهد يا به خطا به آنان سرايت مى كند و به خلافى دست مى
يازند؛ در اين صورت تو نسبت به آنان با گذشت و بخشش رفتار كن ؛ همان گونه كه دوست
دارى خدا با تو بر اساس عفت و بخشش رفتار كند؛ چرا كه تو در موقعيت و شرايط اجتماعى
، مدير جامعه و مافوق آن هايى و فرمانرواى تو مافوق توست و خداوند مافوق كسى است كه
تو را مدير جامعه ى آنان قرار داد و اوست كه حكومت را بر تو سپرده و مردم را وسيله
ى آزمون تو ساخته است . 155- آل عمران /
159.
156- توبه / 128.
157- زمر/12.
158- انعام / 161-163.
159- قصص / 15.
160- قصص / 17.
161- حديد / 25.
162- شورا / 15.
163- احزاب / 27-35.
164- شعرا / 181.