ارزش ، ابعاد وآثار تقوا
519 كرامت در پرتو
تقوا
انّ اءكرمكم عند اللّه اءتقيكم
(1641)
از نظر فطرى هر انسانى به دنبال كمالى مى گردد كه با داشتن آن از
ديگران امتياز پيدا كند و در ميان افراد جامعه داراى شرافت و كرامتى
مخصوص گردد و از آنجا كه دلبستگى عموم مردم به زندگى مادى و دنيوى است
، قهرا اين امتياز و كرامت را در همان مزاياى زندگى دنيا؛ يعنى در مال
و جمال و اولاد جستجو مى كنند، و همه ى تلاش و توان خود را در به دست
آوردن آن به كار مى گيرند، تا با آن به ديگران فخر بفروشند، در حالى كه
اين گونه مزايا، مزيت هاى موهوم و خالى از حقيقت است .
از نظر قرآن مزيت حقيقى كه مايه ى كرامت بشر مى گردد، تقوا و پرهيزكارى
است . تنها وسيله ى سعادت در آخرت ، همان تقواست كه مى فرمايد:
تزودّوا فإ نّ خير الزّاد التقوى
(1642)
520
شخصى به حضرت رضا عليه السلام عرض كرد: كسى از نظر خانوادگى با شرافت
تر از شما وجود ندارد. حضرت فرمودند: شرافت پدران من به دليل تقوا و
فرمانبردارى از خداست . شخص ديگرى به حضرت عرض كرد: به خدا سوگند، شما
بهترين افراد هستيد. حضرت فرمودند: چنين سوگند مخور. زيرا بهتر از من
كسانى هستند كه اهل تقوايند؛ قسم به خداوند اين آيه
إ نّ اءكرمكم عند اللّه اءتقيكم هنوز نسخ
نشده است .
قال الرجل للرّضا عليه السلام : و اللّه ما على
وجه الا رض اءشرف منك أ با. فقال : التّقوى شرّفهم و طاعة اللّه أ
خفضهم فقال له آخر: اءنت و اللّه خير النّاس . فقال له : لا
تحلف ، يا هذا خير منّى من كان اتقى اللّه و اءطاع اللّه و اللّه ما
نسخت هذه الايه : إ نّ اءكرمكم عند اللّه
اءتقيكم
(1643)
521 حقّ تقوا
يا اءيّها الّذين ءامنوا اتّقوا اللّه حقّ تقاته
و لا تموتنّ الاّ و اءنتم مسلمون
(1644)
قرآن كريم در آيه ى فوق ، خطاب به افراد باايمان مى كند و از آن ها مى
خواهد كه حق تقوا را پيشه ى خود سازند. حقّ تقوا؛ يعنى رعايت آخرين
درجه ى تقوا در تمام ابعادش . از تقواى فرهنگى و اخلاقى و سياسى گرفته
تا نظامى و اقتصادى و ... .
ابو بصير از امام صادق عليه السلام سؤ ال كرد: حقّ تقوا چيست ؟ امام
فرمود: حق تقوا ايمان است كه همواره اطاعت خدا كنى و هيچ گاه گناه او
نكنى و همواره به ياد او باشى و هيچ گاه او را فراموش نكنى و پيوسته
شكر او را به جاى آورى و هيچ گاه ناسپاسى نكنى .(1645)
522 تقوا وسيله ى اعتصام به خداوند
و من يعتصم باللّه فقد هدى إ لى صراط مستقيم #
يا اءيّها الّذين ءامنوا اتّقوا اللّه حق تقاته ... # و اعتصموا بحبل
اللّه جميعا(1646)
سرّ ترتيب اين آيات سه گانه آن است كه اگر انسان قصد اعتصام به
((اللّه ))
را دارد، راه آن جز تقوا نيست و حقيقت تقوا تحصيل طاعات است و آن نيز
جز با رويكرد به كتاب و سنت نيست كه همان حبل
اللّه است . بنا بر اين ، معناى اين سه آيه چنين است : به
حبل اللّه اعتصام جوييد؛ يعنى به كتاب و
سنت تمسك كنيد تا به تقوا برسيد و از تقوا به اعتصام الهى نايل شويد.(1647)
گفتنى است كه در اين سه آيه اول رابطه با خداوند، سپس رابطه ى انسان با
خودش و در آيه ى سوم رابطه ى انسان با جامعه را بيان مى كند.
523 جوانمردى پرتوى از ايمان و تقوا
إ نّهم فتية ءامنوا بربّهم
(1648)
امام صادق عليه السلام از يكى از ياران خود پرسيد:
((فتى )) به چه كسى مى گويند؟
او عرض كرد: فتى به جوان گوييم . امام فرمود: أ
ما علمت أ نّ اءصحاب الكهف كانوا كلّهم كهولا فسمّاهم اللّه فتية
بايمانهم ؟؛ آيا نمى دانى كه اصحاب كهف كامل مرد بودند، اما خدا
از آن ها به فتية نام برده ، چون ايمان
به پروردگار داشتند. سپس اضافه فرمود: من ءامن
باللّه و اتّقى فهو الفتى ؛ هر آن كه به خدا ايمان داشته باشد و
تقوا پيشه كند، جوانمرد است .(1649)
همچنين پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
أ نا الفتى ابن الفتى ، اءخو الفتى .
آنگاه از حضرت پرسيدند: اين كه خودتان جوانمرد هستيد، روشن است ؛ اما
دو قست ديگر را توضيح دهيد. حضرت فرمود: اين كه فرزند جوانمرد هستم ،
چون من فرزند ابراهيم عليه السلام هستم و قرآن در باره ى حضرت ابراهيم
عليه السلام مى فرمايد: فتى يذكرهم يقال له
ابراهيم
(1650)و اما اين كه برادر جوانمرد هستم ، چون برادر على
عليه السلام هستم و در باره ى حضرت على عليه السلام جبرئيل ندا داد:
لا فتى الاّ على لا سيف الاّ ذوالفقار(1651)
524 تقوا، اساس نجات از گرفتارى ها
حضرت على عليه السلام بعد از تلاوت آيه ى شريفه ى
من يتّق اللّه يجعل له مخرجا(1652)
قسمتى از آثار تقوا را چنين بيان مى كند: هرگاه كسى تقوا پيشه كند،
خداوند راه خلاصى از فتنه ها را به رويش مى گشايد و نورى در دلش مى
درخشاند تا در تاريكى ها در پرتو آن نور، همه ى حقايق را ببيند و او را
به آنچه علاقه مند است ؛ يعنى بهشت ، مخلّد مى گرداند و در منزل كريم و
بزرگ از او پذيرايى مى كند... در حالى كه زائرانش فرشتگان و همنشينانش
پيامبران هستند.(1653)
525 تقواى قلبى
و من يعظّم شعائر اللّه فانها من تقوى القلوب
(1654)
از نظر قرآن كريم منشاء تعظيم شعاير الهى تقواى قلب انسان است و اضافه
ى تقوا به قلوب ، اشاره به اين است كه حقيقت تقوا و اجتناب از گناهان
امرى است معنوى كه وابسته به قلب است ، و منظور از قلب ، دل و نفس
انسانى است . بنا بر اين ، تقوا فقط در گرو ظاهر اعمالى كه جز حركات و
سكنات بدنى نيست ، نخواهد بود. چون حركات و سكنات در اطاعت و معصيت
مشترك است . مثلا دست زدن و لمس كردن بدن جنس مخالف در نكاح و زنا و
همچنين بى جان كردن در قصاص و جنايت ، و نيز نماز براى خدا و براى ريا
و مانند اين ها از نظر ظاهرى يكى است . پس ، اگر يكى حلال و ديگرى حرام
، و يكى زشت و ديگرى معروف است ، به دليل همان امر معنوى درونى و تقواى
قلبى است ، نه خود عمل .(1655)
526 تقواى تن و تقواى دل
پرهيزكاران از نظر تعظيم شعاير سه گروهند:
الف كسانى كه در مقام عمل هستند؛ اينان از جهنّم نجات پيدا كرده ، به
بهشت مى رسند؛ انّما يتقبّل اللّه من المتّقين
(1656)، اما تقواى دل چيز ديگرى است . گاهى انسان خود
را بزرگ دانسته و محبوب مى دارد و براى نجات جان خود از عذاب ، دست به
آلودگى نمى زند. چنين شخصى گرچه اوامر الهى را انجام داده و از نواهى
پرهيز كرده ، اما در حقيقت خودش را بزرگ مى دارد، نه دستورهاى الهى را،
او متّقى است و تقواى بدنى دارد، نه تقواى دل .
ب گروه دوم از گروه اول بالاتر و كسانى هستند كه شعاير الهى را بزرگ مى
شمارند؛ يعنى آنچه را كه خدا به آن امر كرده ، چون فرمان الهى است ،
گرامى مى دارند و عمل مى كنند. اين گروه داراى تقواى قلب هستند؛
و من يعظّم شعائر اللّه فانّها من تقوى القلوب
(1657)
ج گروه سوم از گروه اول و دوم بالاتر و كسانى هستند كه اوامر و نواهى
الهى را كه تكريم مى كنند، نه براى رهايى از جهنّم و رسيدن به بهشت است
، بلكه به دليل آن كه خدا محبوب بالاصاله و عظيم و اعلاى بالذات است ؛
يعنى آنچه از ناحيه ى او و به او منسوب است ، نيز از عظمت برخوردار است
. حضرت على عليه السلام در اوصاف چنين انسان هاى وارسته اى مى گويد:
عظم الخالق فى اءنفسهم فصغر ما دونه فى اءعينهم
(1658)
527 تقوا بهترين لباس
تشبيه تقوا و پرهيزكارى به لباس تشبيه بسيار زيبايى است ؛
و لباس التّقوى ذلك خير(1659).
زيرا همان گونه كه لباس ظاهرى عيوب انسان را مى پوشاند، لباس باطنىِ
تقوا نيز زشتى هاى انسان را مى پوشاند. آرى ! انفعالى كه از كشف عيوب
ظاهرى به انسان دست مى دهد، در عيوب باطنى نيز آن تاءثر پديد مى آيد،
با اين تفاوت كه تاءثّر از ناحيه ى بروز معايب باطنى ناگوارتر و دوامش
زيادتر است . زيرا حسابگرِ آن مردم نيستند، بلكه خداوند است و نتيجه اش
هم اعراض مردم نيست ، بلكه عذاب ابدى است . بدين سبب لباس باطنىِ تقوا
از لباس ظاهرى بهتر است .(1660)
528 تقوا، بهترين زاد قيامت
و تزوّدوا فإ نّ خير الزّاد التّقوى
(1661)
براى انسان دو گونه سفر وجود دارد: در دنيا و از دنيا. براى سفر در
دنيا نياز به زاد و توشه ى مادى است ، و سفر از دنيا نيز نياز به زاد و
توشه دارد كه همان معرفت و محبت به خداوند متعال و اشتغال به طاعت و
اجتناب از معصيت اوست . زاد و توشه ى مادى ، انسان را از عذاب و رنج
موقت نجات مى دهد، اما زاد و توشه ى معنوى انسان را از عذاب و رنج
هميشگى مى رهاند.(1662)
از نظر قرآن كريم هر انسانى مسافر است و بايد براى اين سفر، زاد و توشه
تهيه كند. قرآن كريم مى فرمايد: يا اءيّها الا
نسان إ نّك كادح إ لى ربّك كدحا فملاقيه
(1663) امام مجتبى عليه السلام به جناده مى فرمايد:
استعدّ لسفرك و حصّل زادك قبل حلول اءجلك
(1664)
بهترين زاد و توشه ى اين سفر تقواست ؛ و تزوّدوا
فان خير الزّاد التّقوى
(1665)و بدترين زاد و توشه ظلم به بندگان خداست . حضرت
على عليه السلام مى فرمايد: بئس الزاد إ لى
المعاد العدوان إ لى العباد(1666).
قابل توجه اين كه آن حضرت نه تنها در تمام عمرش به بندگان خدا ظلم
نكرد، حتّى به مورچه اى نيز ظلم نكرد؛ بلكه فرمود: اگر تمام هستى را به
من بدهند، دانه اى را از دهان مورچه از روى ظلم نخواهم گرفت ؛
واللّه لو أ عطيت الا قاليم السبعة بما تحت
اءفلاكها على أ ن اءعصى اللّه فى نملة أ سلبها جلب شعيرة ما فعلته
(1667)
529
عبداللّه مبارك مى گويد: سالى به حج خانه ى خدا مى رفتم . در مسير به
كودكى برخوردم كه سن او هفت يا هشت سال بود و بدون هيچ زاد و راحله اى
راه را طى مى كرد. با خود گفتم : سبحان اللّه ! كودكى به اين خردسالى
دراين بيابان چه مى كند؟ به او گفتم : اى صبّى ! از كجا مى آيى ؟ گفت :
من اللّه . گفتم : به كجا مى روى ؟ گفت :
إ لى اللّه . گفتم : چه مى جويى ؟ گفت :
رضى اللّه . گفتم : زاد و توشه ات كجاست
؟ گفت : زادى تقواىَ و راحلتى رجلاىَ.
بعد از آن ديگر كودك را نديدم تا اين كه در ميان ركن و مقام او را
مشاهده كردم ، ديدم ايستاده و مردم در اطراف او جمع شده و از مسايل
حلال و حرام و احكام اسلام از او سؤ ال مى كنند واو پاسخ مى دهد. گفتم
: اين كودك كيست ؟ گفتند: على ابن الحسين عليهما السلام است .(1668)
530 تقواى همه جانبه
از نظر قرآن كريم موضوع رعايت تقوا از اهميت ويژه اى برخوردار است . از
اين رو، در نوع مسايل زندگى به آن سفارش شده است . از جمله :
1 تقوا در غذا خوردن ؛ و كلوا ممّا رزقكم اللّه
حلالا طيّبا و اتّقوا اللّه
(1669)
2 تقوا در جهاد؛ ان تمسسكم حسنة تسؤ هم و ان
تصبكم سيئة يفرحوا بها و ان تصبروا و تتّقوا لا يضرّكم كيدهم شيئا(1670)
3 تقوا در معامله ؛ لا تاءكلوا الرّبا اءضعافا
مضاعفة و اتّقوا اللّه لعلكم تفلحون
(1671)
4 تقوا در پيروى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ؛
وما ءاتاكم الرّسول فخذوه ومانهاكم عنه فانتهوا
واتّقوا اللّه
(1672)
5 تقوا در معاشرت با مردم ؛ و لا يغتب بعضكم
بعضا اءيحبّ اءحدكم اءن ياءكل لحم اءخيه ميتا فكرهتموه و اتّقوا اللّه
(1673)
6 تقوا در انفاق ؛ فأ مّا من اءعطى و اتّقى # و
صدّق بالحسنى # فسنيسّره لليسرى
(1674)
7 تقوا در برخورد با مشركان ؛ و لايجرمنّكم
شنئان قوم أ لاّ تعدلوا اعدلوا هو اءقرب للتقوى و اتّقوا اللّه
(1675)
531 تركيب صبر و تقوا
دو واژه ى صبر و تقوا در قرآن با يكديگر تركيب شده اند كه در چهار
مورد، با تقدم صبر بر تقوا در سوره ى آل عمران و يك بار در سوره ى يوسف
تقوا پيش از صبر آمده است .
موارد مذكور در سوره ى آل عمران تماما در ارتباط با اهل كتاب و مشركين
بيان شده و صبر و پايدارى در برابر تهاجمات نظامى و فرهنگى و ايذاى
تبليغاتى آنان را آموزش مى دهد و از آنجا كه پايدارى در برابر مكايد
دشمنان ، بيش از تقوا به صبر احتياج دارد، واژه ى صبر مقدم آمده است ،
اما در سوره ى يوسف ، به دليل وسوسه و تحريك زنان دربارى و استمرار
نيرنگ هاى آنان ، موضوع تقوا براى يوسف عليه السلام مهم تر از صبر بوده
و مقدم بر آن ذكر شده است . آن آيا عبارتند از:
# انّه من يتّق و يصبر فانّ اللّه لا يضيع اءجر
المحسنين
(1676)
# و ان تصبروا و تتّقوا لا يضرّكم كيدهم شيئا(1677)
# بلى ان تصبروا و تتّقوا و ياءتوكم من فورهم
هذا(1678)
# و ان تصبروا و تتّقوا فانّ ذلك من عزم الا مور(1679)
# يا اءيّها الّذين ءامنوا اصبروا و صابروا و
رابطوا و اتّقوا اللّه
(1680)
532 رستگارى مقصد عالى پرهيزكاران
از نظر قرآن كريم هدف آفرينش و نظام هستى بهره گيرى انسان ها است ؛
سخّر لكم
(1681)، خلق لكم
(1682) و هدف انسان ها عبادت است ؛
و ما خلقت الجنّ و الا نس إ لاّ ليعبدون
(1683) و هدف عبادت تقواست ؛
اعبدوا ربّكم ... لعلّكم تتّقون
(1684) و هدف تقوا رستگارى است ؛
و اتّقوا اللّه لعلّكم تفلحون
(1685)
533 درجات تقوا
الف پرهيز از شرك كه تقواى عام ناميده شده است ؛
يا اءيّها النّاس اتّقوا ربّكم إ نّ زلزلة السّاعة شى ء عظيم
(1686)
ب اجتناب از معصيت كه تقواى خاص است ؛ يا اءيّها
الّذين ءامنوا اتّقوا اللّه
(1687)
ج پرهيز از شبهه كه تقواى خاص الخاص است ؛ يا
اءيّها الّذين ءامنوا اتّقوا اللّه حقّ تقاته
(1688)
534 اوج تقوا و پارسايى
اتّقوا اللّه حقّ تقاته
(1689)
حق تقوا برترين درجه ى بندگى است كه به هيچ وجه غفلت در آن راه پيدا
نكند و انسان ، فرمانبردار محض و شكرگزار خالص خداوند باشد. اين معنا
غير از آن است كه از آيه ى فاتّقوا اللّه ما
استطعتم
(1690) استفاده مى شود. زيرا از سويى مراعات تقوا به
اندازه ى استطاعت ، با توجه به اختلاف قواى فهم و همت ما متفاوت است .
از سوى ديگر حق تقوا از وسع و قدرت بيشتر مردم خارج است . آرى ! در اين
مسير باطنى ، مواقف و خطرهايى است كه جز دانايان به آن اطلاع ندارند و
از دقايق و لطايفش جز مخلصين آگاه نيستند.
از آيه ى فاتّقوا اللّه ما استطعتم بر مى
آيد كه هر كس به مقدار استطاعت و قدرت شخصى خود معنايى مى فهمد و به
دنبال آن مى رود. پس ، با توجه به آن ، از آيه ى
اتّقوا اللّه حقّ تقاته درمى يابيم كه بايد در صراط حق تقوا،
قدم نهاد و آن مقام شامخ و بلند را مقصد قرار داد. بنا بر اين ، آيه ى
اتّقوا اللّه حق تقاته
(1691) دعوت به مقصد مى كند و آيه ى ديگر چگونگى و
كيفيت سلوك آن را بيان مى فرمايد.(1692)
535 راحتى در سه نشئه براى متّقين
از نظر قرآن كريم ، انسان متقى در سه نشئه ، دنيا و برزخ و قيامت ، در
راحتى و آسايش روحى به سر مى برد، و انسان غير متّقى در تنگنا و فشار
روحى به سر خواهد برد. گشايش و راحتى در دنيا براى متقى ؛
من يتق اللّه يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا
يحتسب
(1693)
گشايش و راحتى در برزخ براى متقى ؛ الّذين
تتوفيهم الملئكة طيّبين يقولون سلام عليكم
(1694)و الّذين ءامنوا و كانوا
يتقون لهم البشرى فى الحيوة الدّنيا(1695)
گشايش و راحتى در قيامت براى متقى ؛ مفتّحه لهم
الا بواب
(1696)
536 ناراحتى در سه نشئه براى غير متّقى
فشار و ناراحتى در دنيا براى غير متّقى ؛ من
اءعرض عن ذكرى فانّ له معيشة ضنكا(1697)
فشار و ناراحتى در برزخ براى غير متقى ؛ و لو
ترى إ ذا الظالمون فى غمرات الموت و الملئكة باسطوا اءيديهم أ خرجوا
اءنفسكم اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تقولون على اللّه غير الحق و
كنتم عن ءاياته تستكبرون
(1698)و و لو ترى ان يتوفّى
الّذين كفروا الملئكة يضربون وجوههم و اءدبارهم و ذوقوا عذاب الحريق
(1699)
فشار و ناراحتى در قيامت براى غير متقى ؛ و إ ذا
أ لقوا منها مكانا ضيّقا مقرّنين
(1700)
537 پاداش بزرگ براى رزمندگان با تقوا
للّذين استجابوا للّه و الرّسول من بعد ما
اءصابهم القرح للّذين اءحسنوا منهم و اتّقوا اءجر عظيم
(1701)
در اين آيه ى شريفه به بعضى از كسانى كه استجابت خدا و رسول كرده اند؛
منهم ، نه به همه ى آنان وعده ى اجر عظيم داده شده . زيرا
استجابت يك عمل ظاهرى است كه هميشه ملازم با تقوا نيست . بنابراين ،
كسانى كه دعوت خدا و پيامبر را در جنگ پذيرفتند و مجروح شدند، دو قسم
بودند: گروهى داراى عقيده و ايمان كامل بودند و پاداش عظيم به اين ها
وعده داده شد، و گروهى از آن ها داراى اين اخلاص نبوده و طبعا چنين
پاداش عظيمى براى آن ها نخواهد بود و به تعبير ديگر رزمندگان باتقوا،
از اجر عظيم برخوردار خواهند بود.(1702)
محبت الهى
اهميت محبت خداوند به انسان
محبت به خداوند، توفيق الهى
عدم خوف اولياى الهى .....
# # #
ياد خدا و آثار آن
عدم خوف اولياى الهى
ترس از خداوند عامل هراس يا آرامش
عوامل اضطراب و آرامش دل
اقسام ذكر .....
# # #
فضل و رحمت الهى
لطف و كرم الهى در پرتو شكر نعمت
قرب از طرف خدا و بنده
لطف و كرم الهى با مؤ منان
آمرزش ، فضل الهى
رحمت عامه و خاصه ى خداوند
تقدم رحمت الهى بر عقوبت
كمال رحمت الهى
رحمت الهى مانع مجازات در قيامت .....
محبت الهى
538 اهميت محبت
خداوند به انسان
فسوف ياءتى اللّه بقوم يحبّهم و يحبّونه
(1703)
اگر خداوند محبوب كسى باشد، خيلى مهم نيست ، ولى اگر انسان محبوب خدا
شد، بسيار مهم است . از آنجا كه كل نظام آفرينش جنود الهى است ؛
للّه جنود السّموات و الا رض
(1704) اگر خداوند نسبت به انسانى محبت داشت ، سراسر
هستى نسبت به او مهر مى ورزند. چون همه ى اين ها تابع اراده الهى هستند
و اگر اراده ى الهى به صورت محبت نسبت به انسان كاملى ظهور كرد، كل
نظام محبّ او خواهد بود و او را مى طلبد و اين مقام از برجسته ترين
مقام هاى انسانى به شمار مى رود. زيرا تعبير
يحبّهم همان گونه كه علامه ى طباطبايى قدس سره مى فرمايند،
دلالت بر محبت مطلق خداوند مى كند كه به ذات انسان كامل تعلق گرفته است
، نه به وصف او.(1705)
539 محبت به خداوند، توفيق الهى
فسوف ياءتى اللّه بقوم يحبّهم و يحبّونه
(1706)
در اين آيه خداوند محبت خود را بر مؤ منان مقدم داشته و مى فرمايد:
خداوند آنان را دوست دارد؛ يحبّهم ، بعد
مى فرمايد: مؤ منان خدا را دوست دارند؛ يحبّونه
سرّ اين كه محبت الهى مقدم بر محبت مردم نسبت به خداوند بيان
شده ، آن است كه اگر خداوند آن ها را دوست نداشت ، آن ها به دوستدارى
خدا موفق نمى شدند.(1707)
جالب اين كه همين نكته ى تقديم محبت الهى بر محبت مردم در آيه ى شريفه
رضى اللّه عنهم و رضوا عنه
(1708) نيز مطرح است كه تا خداوند از مردم راضى نباشد،
مردم توفيق رضايت از خداوند را نخواهند داشت .
ياد خدا و آثار آن
540 عدم خوف اولياى الهى
... فمن ءامن و اءصلح فلا خوف عليهم و لا هم
يحزنون
(1709)
سؤ ال : چرا خداوند در بعضى از آيات نفى خوف از اولياى خود مى كند و مى
فرمايد: آن ها هيچ ترسى و حزنى ندارند. مانند:
فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون
(1710) اما در بعضى از آيات ، آن ها را به داشتن خوف و
ترس ستايش مى كند. مانند: يخشون ربّهم و يخافون
الحساب
(1711)
پاسخ : ستايش اولياى الهى به خوف در باره ى دنياست و عدم خوف و ترس در
باره ى قيامت است ؛ يعنى در قيامت هيچ گونه ترسى ندارند. چنان كه قرآن
كريم مى فرمايد: لا يحزنهم الفزع الا كبر(1712)
و و قالوا الحمد للّه الّذى أ ذهب عنّا الحزن
(1713) در روايات نيز آمده است :
من خاف اللّه فى الدّنيا آمنه اللّه فى الا خرة
(1714)
سؤ ال : در آيات متعدّد نسبت به اولياى الهى آمده است كه ترسى بر آنان
نيست ؛ لا خوف عليهم ، از طرفى از ويژگى
هاى آنان بيم از خداست ؛ انا نخاف من ربّنا(1715)
اين دو چگونه قابل جمع است ؟
پاسخ : مثل اين مى ماند كه بيمار از عمل جراحى و مداوا مى ترسد، پزشك
به او اطمينان مى دهد كه جاى نگرانى نيست . جاى نگرانى نبودن ، منافاتى
با دلهره داشتن خود بيمار ندارد.(1716)
541 ترس از خداوند عامل هراس يا آرامش
الّذين ءامنوا و تطمئنّ قلوبهم بذكر اللّه اءلا
بذكر اللّه تطمئنّ القلوب
(1717)
از سويى قرآن كريم اطمينان قلب را محصول ياد خدا مى داند، و از سوى
ديگر همان را مايه ى پيدايش ترس و اضطراب قلب معرفى مى كند؛
إ نّما المؤ منون الّذين إ ذا ذكر اللّه وجلت
قلوبهم
(1718) چگونه مى توان ميان اين دو آيه را جمع كرد؟
در پاسخ بايد گفت : وجود خداوند متعال رحمت محض است و همه ى خيرات و
نعمت ها از اوست و هيچ شرّى به او مستند نمى شود. زيرا شرور امر عدمى و
محصول امساك فيض اوست ؛ ما يفتح اللّه للنّاس من
رحمة فلا ممسك لها و ما يمسك فلا مرسل له من بعده
(1719) بنابراين ، مراد از ترس ، هراس از رفتارهاى زشت
آدمى است كه زمينه ى محروميت انسان را از فيوضات پروردگار فراهم مى كند
و آن اولين اثرى است كه از ياد خدا در دل انسان ايجاد مى شود و اندام
او را نيز مى لرزاند، ليكن باتوبه و توجه به ساحت ذات اقدس الهى در او
حالت امن و آرامش به وجود مى آيد، همان گونه كه قرآن مى فرمايد:
اللّه نزّل اءحسن الحديث كتابا متشابها مثانى
تقشعرّ منه جلود الّذين يخشون ربّهم ثمّ تلين جلودهم و قلوبهم إ لى ذكر
اللّه
(1720)
542 انواع ياد الهى
فأ ذكرونى أَذكركم
(1721)
در اين كه منظور از يادآورى بندگان چيست ويادآورى خداوند چگونه است ،
تفاسير مختلفى وجود دارد:
1 مرا به اطاعت ياد كنيد تا شما را به رحمتم ياد كنم . شاهد اين معنا،
اين آيه است : اءطيعوا اللّه و الرّسول لعلّكم
ترحمون
(1722)
2 مرا به مجاهدت ياد كنيد تا شما را هدايت كنم . شاهد اين معنا، اين
آيه است : و الّذين جاهدا فينا لنهدينّهم سبلنا(1723)
3 مرا به وسيله ى شكر نعمت ياد كنيد تا شما را به واسطه ى افزودن نعمت
هاى خود ياد كنم . شاهد اين معنا اين آيه است :
لئن شكرتم لا زيدنّكم
(1724)
4 مرا به وسيله ى دعا ياد كنيد تا شما را به اجابت ياد كنم . شاهد اين
معنا اين آيه است : اءدعونى اءستجب لكم
(1725)
5 مرا در دنيا ياد كنيد تا شما را در آخرت ياد كنم .
6 مرا در خلوتگاه ها ياد كنيد تا شما را در جمع ياد كنم .
7 مرا در روى زمين ياد كنيد تا شما را در موقعى كه در زير زمين قرار
خواهيد گرفت ، ياد كنم .
روشن است كه اين تفاسير مختلف در باره ى ذكر و ياد الهى بيان نمونه ها
و تبيين مصاديق مختلف آن است .(1726)
543 موانع ياد الهى
الف شيطان ؛ استحوذ عليهم الشّيطان فأ نسيهم ذكر
اللّه
(1727)
ب تكاثر و رقابت ها؛ أ لهيكم التّكاثر(1728)
ج آرزوها و خيال ؛ و يلههم الا مل
(1729)
544 افزايش ياد الهى
ياد خداوند هم از نظر كميت قابل تكثير است ؛ يا
ايها الذين آمنوا اذكروا اللّه ذكرا كثيرا(1730)
و هم از نظر كيفيت قابل افزايش است ؛ فإ ذا
قضيتم مناسككم فاذكروا اللّه كذكركم ءاباءكم اءو اءشدّ ذكرا(1731)
545 عوامل اضطراب و آرامش دل
هميشه اضطراب و نگرانى يكى از بزرگترين بلاهاى زندگى انسان بوده و
آرامش يكى از گم شده هاى مهم بشر است و به هر درى مى زند تا آن را
پيدا كند. از نظر قرآن كريم تنها عاملى كه مى تواند به نگرانى هاى بشر
خاتمه داده و آرامش را در روح او ايجاد كند، ياد خداوند است ؛
اءلا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب
(1732)
عوامل اضطراب را مى توان در موارد زير خلاصه كرد:
1 گاهى نگرانى به دليل آينده ى تاريك و مبهمى است كه در برابر فكر
انسان خودنمايى مى كند، احتمال زوال نعمت ها، گرفتارى در چنگال دشمن ،
ضعف و بيمارى ها، انسان را رنج مى دهد؛ اما ايمان به خداوند قادر متعال
، خداوند رحيم و مهربان ، انسان را آرام مى كند.
2 گاه گذشته ى تاريك زندگى ، فكر انسان را به خود مشغول مى دارد و
همواره او را نگران مى سازد، نگرانى از گناهانى كه انجام داده ، از
كوتاهى ها و لغزش ها؛ اما توجه به اين كه خداوند غفار توبه پذير و رحيم
و غفور است ، انسان را آرام مى كند.
3 گاهى ضعف و ناتوانى انسان در برابر عوامل طبيعى و گاه در مقابل انبوه
دشمنان داخلى و خارجى او را نگران مى سازد كه من در برابر اين همه دشمن
چه كنم ؛ اما ايمان به قدرت خداوند و رحمت او كه هيچ چيز در برابر او
ياراى مقاومت ندارد، انسان را آرام مى كند.
4 گاهى ريشه ى نگرانى ها احساس پوچى زندگى و بى هدف بودن آن است ، ولى
كسى كه به خدا ايمان دارد و مسير تكاملى زندگى را يك هدف بزرگ براى خود
پذيرفته است ، هيچ گاه احساس پوچى نمى كند.
5 انسان گاهى در زندگى كسى را نمى بيند كه از زحمات او قدردانى كند.
اين ناسپاسى او را شديدا رنج مى دهد، اما آنگاه كه احساس كند خداوند از
تمام تلاش هاى انسان باخبر است و به همه ى آن ها اجر و پاداش مى دهد،
ديگر جاى نگرانى نيست .(1733)
546 اقسام ذكر
1 لسانى ؛ انسان خداوند را حمد و ستايش و تسبيح كند.
2 قلبى ؛ انسان در تمام احوال به ياد خدا باشد.
3 به وسيله ى اعضا و جوارح ؛ جوارح انسان مشغول به اعمالى باشد كه
خداوند به آن امر كرده يا اين كه خالى باشد از آنچه او نهى كرده است .
از آنجا كه نماز مشتمل بر اين سه ذكر (لسانى ، قلبى ، جوارح ) است ،
خداوند آن را ذكر ناميده و فرموده است : فاسعوا
إ لى ذكر اللّه
(1734)
547 اقسام ذاكران
الّذين يذكرون اللّه قياما و قعودا و على جنوبهم
(1735)
ذاكران خداوند بر سه گروهند: يك گروه خدا را به زبان ياد مى كنند و از
نظر دل غافل هستند. گروهى خداوند را از نظر قلبى ياد مى كنند و از نظر
زبانى خاموش هستند. گروهى خداوند را هم از نظر زبانى و هم از نظر
قلبى ياد مى كنند.(1736)
548 مراتب ذكر ودرجات ذاكر
ذكر گاهى به لحاظ نعمت خداست و زمانى به لحاظ اسم خدا و گاهى به لحاظ
خود خداوند:
الف ذكر نعمت خدا. فاذكروا آلاء اللّه لعلكم
تفلحون
(1737)، يا ايها الذين آمنوا
اذكروا نعمت اللّه عليكم
(1738)
ب ذكر اسم خدا. قد افلح من تزكّى وذكر اسم ربّه
فصلّى
(1739)، واذكر اسم ربّك وتبتل
اليه تبتيلا(1740)،
واذكر اسم ربّك بكرة واصيلا(1741)
ج ذكر خود خداوند. يا ايها الذين آمنوا اذا
لقيتم فئة فاثبتوا واذكروا اللّه كثيرا(1742)،
فاذا قضيتم الصلوة فاذكروا اللّه قياما وقعودا
وعلى جنوبكم
(1743)، فاذكرونى اذكركم
(1744)
549 ياد نعمت و ياد منعم
خداوند متعال در خطاب به بنى اسرائيل مى گويد: به ياد نعمت من باشيد؛
يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى الّتى اءنعمت عليكم
(1745) اما به امت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
مى فرمايد: به ياد منعم باشيد؛ فاذكرونى اءذكركم
(1746)، و نعمت در صورتى براى انسان ارزش دارد كه انسان
را از منعم (خداوند متعال ) غافل نسازد.
بعضى از اهل معرفت گفته اند: بندگان نعمت فراوان هستند، اما بندگان
منعم (خداوند متعال ) بسيار اندك اند. از اين رو مى فرمايد:
و قليل من عبادى الشّكور(1747)
550 اعراض از ياد الهى و زندگى ناآرام
و من اءعرض عن ذكرى فإ نّ له معيشة ضنكا(1748)
اگر كسى از ياد الهى اعراض كند، گرفتار معيشتى ضنك و زندگى تنگ خواهد
شد. زيرا كسى كه خدا را فراموش و با او قطع رابطه كند، چيزى غير از
دنيا براى او نمى ماند كه به او دل ببندد. در نتيجه تمام تلاش هاى خود
را منحصر در آن مى كند و فقط به اصلاح زندگى دنيا مى پردازد و روز به
روز آن را توسعه مى دهد و اين زندگى ، او را آرام نمى كند. زيرا همواره
عمر او ميان دو چيز خلاصه خواهد شد: تلاش براى به دست آوردن چيزهاى
جديد و ترس از جدا شدن از دارايى ها.(1749)
551 لطف فراوان الهى نسبت به بندگان
اللّه لطيف بعباده
(1750)
خداوند الطاف فراوانى نسبت به بندگان خود دارد، از جمله :
# از انسان طاعت موقت مى خواهد، اما ثواب و پاداش ابدى مى دهد؛
عطاء غير مجذوذ(1751)
# تقوا و پرهيز را به مقدار استطاعت خواست ، نه فوق طاقت ؛
فاتّقوا اللّه ما استطعتم
(1752)
# براى انسان در صورت گناه كردن در توبه را باز كرد و از تائبان ستايش
كرد؛ التّائبون الحامدون
# انسان را به هنگام معصيت جاهل خواند تا عفو كند؛
إ نّه من عمل منكم سوء بجهالة
(1753)
# در صورت توبه ، خداوند خود را توبه پذير معرفى كرد؛
هو الّذى يقبل التّوبه عن عباده
(1754)
# افزون بر پذيرش توبه ، به انسان توبه كننده محبت مى ورزد؛
إ نّ اللّه يحبّ التّوابين
(1755)
# رحمت را بر خود واجب كرده است ؛ كتب على نفسه
الرّحمة
(1756)
# در برابر يك گناه يك جزا مى دهد و در برابر يك طاعت ده برابر پاداش
مى دهد؛ من جاء بالحسنة فله عشر اءمثالها(1757)
# پرده از كار زشت ما برنمى دارد؛ يا ستّار
العيوب
# در برابر نيت گناه ، گناه نوشته نمى شود، اما در برابر نيت طاعت ،
ثواب نوشته مى شود.
# هر گاه انسان مرتكب گناه شد، فورا فرشتگان نمى نويسند، بلكه ساعات و
لحظاتى مهلت مى دهند تا شايد توبه كند.
# خداوند در صورت توبه و ندامت زود راضى مى شود؛
يا سريع الرضا(1758)