هزار و يك نكته از قرآن كريم
جلد اول

اكبر دهقان

- ۱۳ -


ايمان و عمل صالح 
480 انسان و عمل صالح
تعبيرهاى قرآن كريم در باره ى انسان و عمل صالح را مى توان چنين برشمرد:
1 تشويق به كار خوب ؛ و اعملوا صالحا انّى بما تعملون بصير.
2 ملاك ارزش ، بهترين عمل است ، نه بيشترين ؛ انّا جعلنا ما على الا رض زينة لها لنبلوهم اءيّهم اءحسن عملا(1516)
3 استقامت در عمل ؛ و أ ن لو استقاموا على الطريقه لا سقيناهم ماء غدقا(1517)
4 كار خوب گناهان را مى زدايد؛ انّ الحسنات يذهبن السّيّئات (1518)
5 دعوت به كار شايسته ؛ و من اءحسن قولا ممّن دعا إ لى اللّه و عمل صالحا(1519)
6 رابطه ايمان وعمل صالح ؛ انّ الّذين ءامنوا وعملوا الصّالحات طوبى لهم وحسن ماءب (1520)
7 برترى انسان در قيامت در پرتو كار اوست ؛ و لكلّ درجات ممّا عملوا(1521)
8 نتيجه ى كار از بين نمى رود؛ فمن يعمل من الصّالحات و هو مؤ من فلا كفران لسعيه (1522)و و أ ن ليس للا نسان الاّ ماسعى # و أ نّ سعيه سوف يرى (1523)
9 مسئوليت انسان در برابر عمل ؛ و لتساءلنّ عما كنتم تعملون (1524)
10 پاداش دنيوى كار شايسته ؛ من عمل صالحا من ذكر اءو اءنثى وهو مؤ من فلنحينّه حيوة طيّبة (1525)
481 تفاوت اسلام با ايمان
قالت الا عراب ءامنّا قل لم تؤ منوا و لكن قولوا اءسلمنا و لما
يدخل الايمان فى قلوبكم
(1526)
تفاوت اسلام با ايمان در اين است كه اسلام شكل ظاهرى قانونى دارد و هر كس ‍ شهادتين را بر زبان جارى كند، در زمره ى مسلمانان وارد و احكام اسلام بر او جارى مى شود، ولى ايمان يك امر واقعى باطنى است و جايگاه آن قلب آدمى است ، نه زبان و ظاهر او. اسلام آوردن اشخاص ممكن است انگيزه هاى مختلفى داشته باشد، حتى انگيزه هاى مادى و منافع شخصى ، ولى ايمان آوردن حتما از انگيزه هاى معنوى برخوردار است .
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در بيانى نورانى مى فرمايد: الاسلام علانية و الايمان فى القلب و نيز امام صادق عليه السلام مى فرمايد: الاسلام يحقن به الدّم و تؤ دّى به الا مانة و تستحلّ به الفروج و الثواب على الايمان ؛ با اسلام خون انسان محفوظ و اداى امانت او لازم و ازدواج با او حلال مى شود، ولى ثواب در برابر ايمان است و نيز به همين دليل است كه در بعضى روايات مفهوم اسلام منحصر به اقرار لفظى شمرده شده ، در حالى كه ايمان تواءم با عمل معرّفى شده است ؛ الايمان اقرار و عمل و الاسلام اقرار بلا عمل .
بنا بر اين ، مى توان گفت : نسبت ميان ايمان و اسلام عموم و خصوص مطلق است ؛ يعنى هر مؤ منى مسلمان است ، ولى هر مسلمانى مؤ من نيست ، اما اين تفاوت مفهومى در صورتى است كه اين دو واژه در برابر هم ذكر شوند، اما اگر جداگانه ذكر شوند، ممكن است هر دو در يك معنا به كار رفته باشد.(1527)
482 ايمان به معناى تسليم
قرآن كريم ايمان به معناى اعتقاد را تاءييد نمى كند، بلكه بهترين معناى آن ، تسليم تواءم با اطمينان خاطر است . زيرا آنان را كه اعتقاد دارند، ولى تسليم عقيده ى خويش نيستند، كافر مى شمارد. در باره ى فرعون و قوم او آمده است ؛ و جحدوا بها و استيقنتها اءنفسهم ظلما و علوّا(1528) فرعونيان در باطن خويش ‍ عقيده داشتند كه آيات موسى عليه السلام از قبيل عصا و غير آن از جانب خداست ، ولى در ظاهر تسليم نشدند.
شيطان نيز به خداوند و انبيا و معاد اعتقاد داشت ، در عين حال چون تسليم عقيده ى خويش نبود، قرآن كريم او را كافر دانسته است ؛ اءبى و استكبر و كان من الكافرين (1529)
الف اعتقاد به خداوند؛ چون گفت : خلقتنى من نار(1530)
ب اعتقاد به انبيا؛ چون گفت : الاّ عبادك منهم المخلصين (1531)
ج اعتقاد به معاد؛ چون گفت : خدايا! تا روز قيامت مرا مهلت بده ؛ اءنظرنى إ لى يوم يبعثون (1532)
483 ايمان نوعى عشق است نه تنها درك عقلى
و لكن اللّه حبّب إ ليكم الايمان و زيّنه فى قلوبكم (1533)
آيه ى شريفه ى فوق دلالت دارد كه ايمان نوعى علاقه ى شديد الهى و معنوى است ، هر چند از استدلالات عقلى ريشه گيرد. از اين رو، وقتى از امام صادق عليه السلام سؤ ال كردند: آيا حب و بغض از ايمان است ؟ حضرت در جواب فرمود: و هل الايمان الاّ الحبّ و البغض ؟ ثم تلا هذه الا ية : و حبّب إ ليكم الايمان و زيّنه فى قلوبكم (1534)
484 محبت سودمند
قل إ ن كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى (1535)
شخصى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: فدايت شوم ، ما نام فرزندان خود را به نام شما مى گذاريم ، آيا اين عمل ما سودى دارد؟ حضرت فرمود: آرى به خدا سوگند، آيا دين جز محبت است ؟ سپس حضرت آيه ى فوق را تلاوت كرد؛ قيل لا بى عبداللّه عليه السلام : جعلت فداك ، انّا نسمّى اءبنائنا باءسمائكم و اءسماء آبائكم اءينفعنا ذلك ؟ فقال اى و اللّه ! و هل الدّين الاّ الحبّ؟ قال اللّه : ان كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى (1536)
485 شرايط ايمان واقعى
فلا و ربّك لا يؤ منون حتى يحكّموك فيما شجر بينهم ثمّ لا يجدوا فى اءنفسهم حرجا ممّا قضيت و يسلّموا تسليما(1537)
خداوند در آيه ى فوق سوگند ياد مى كند كه مردم ، ايمان واقعى پيدا نمى كنند، مگر اين كه سه شرط را دارا باشند:
الف به هنگام اختلاف و نزاع به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مراجعه كنند، نه به طاغوت .
ب در دل خود هيچ گونه احساس ضيق و دلتنگى از قضاوت تو نكنند.
ج در برابر قضاوت تو تسليم محض باشند.(1538)
486 امكان اجتماع ايمان و شرك
قرآن كريم اكثريت اهل ايمان را به مشرك بودن توصيف مى كند؛ و ما يؤ من اءكثرهم باللّه الا و هم مشركون (1539) اكنون اين پرسش مطرح است : آيا اجتماع ايمان و شرك در قلب يك انسان ممكن است ؟ در پاسخ بايد گفت : اگر به شكل حقيقى مراد باشد، محال است ، ولى به صورت نسبى امكان دارد. زيرا توصيف شهر مقدس مدينه به دو صفت قريب و بعيد اشكالى ندارد. چون نسبت به مكه نزديك است و نسبت به طائف دور است .
بررسى احوال مسلمانان ، صدق گفتار قرآن كريم را آشكار مى سازد. چون در حالى كه ادعاى ايمان مى كنند، در برابر طواغيت و حاكمان قلدر ناتوان و هراسناكند و عزت را در آستانه ى افراد بشر جستجو مى كنند و روزى نيست كه از گناهان پاك باشند، با اين كه مى دانند قدرت نامحدود و عزّت جاودانه و علم بى پايان از آن خداست .(1540)
487 ارزش ايمان به خدا
اءجعلتم سقاية الحاجّ و عمارة المسجد الحرام كمن ءامن باللّه و اليوم الاخر
و جاهد فى سبيل اللّه
(1541)
عباس عموى پيامبر و شيبه ، هر كدام بر ديگرى افتخار مى كردند. عباس به آبرسانى خود به زائران خانه ى خدا مباهات مى كرد و شيبه به كليد دارى آن . على عليه السلام فرمود: من با سنّ كم خود به اين افتخار مى كنم كه با شمشير جهاد كردم تا شما به خدا و پيامبر ايمان آورديد. آن ها ناراحت شده و نزد پيامبر آمدند و جريان را گفتند. در اين هنگام آيه ى فوق نازل شد.
از اين آيه استفاده مى شود كه ارزش عمل به زنده بودن آن و داشتن روح ايمان است ، اما عمل بى ايمان كه لاشه اى بى روح است ، از نظر دين و بازار حقيقت ، هيچ وزن و ارزشى ندارد. پس مؤ منان نبايد ظاهر اعمال را معتبر شمرده ، آن را ملاك فضيلت و قرب خداى تعالى بدانند، بلكه بايد آن را بعد از در نظر داشتن حيات كه همان ايمان و خلوص است ، به حساب بياورند.(1542)
488 بى ارزشى ايمان بدون عمل
الّذين يتّبعون الرّسول النّبىّ الا مّى (1543)
قرآن كريم وقتى پيروان حقيقى تورات را توصيف مى كند، مى فرمايد: آنان كسانى هستند كه از رسول گرامى اسلام تبعيت مى كنند. در اين آيه به جاى كلمه ى يؤ منون كلمه ى يتّبعون به كار رفته و اين بهترين تعبير است . زيرا ايمان به آيات خداى سبحان و ايمان آوردن به انبيا و شرايع ايشان ، با اطاعت و تسليم در برابر دستورات آنان است ، و تعبير به يتّبعون دلالت مى كند كه ايمان به معناى صرف اعتقاد فايده اى ندارد. چون هر قدر هم انسان اعتقاد به حقّانيت آيات و شرايع الهى داشته باشد، مع ذلك وقتى اطاعت و تسليم در كارش نباشد، عملا حق بودن آن آيات را تكذيب كرده است .(1544) جمله ى آخر همين آيه كه مى فرمايد: و اتبعوا النّور الّذى اءنزل معه ، به منزله ى تفسيرى براى صدر آيه است و توضيح مى دهد كه مراد از پيروى از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله به طور حقيقت ، همان پيروى از كتاب خداست .
489 عنايت خاص خداوند به اهل ايمان
1 قل يا اءهل الكتاب لم تكفرون بايات اللّه ...(1545)
2 قل يا اءهل الكتاب لم تصدّون عن سبيل اللّه ...(1546)
3 يا اءيّها الّذين ءامنو ان تطيعوا فريقا ....(1547)
4 يا اءيّها الّذين ءامنوا اتّقوا اللّه حق تقاته ...(1548)
در دو آيه ى اول كه روى سخن در آن با يهود است ، به صورت خطاب بالواسطه است . زيرا به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دستور مى دهد كه اين مطالب را به آن ها بگو. از اين رو، با كلمه ى قل شروع شده است ؛ اما در دو آيه ى اخير كه روى سخن با مؤ منان است ، خطاب بدون واسطه صورت گرفته و بدون كلمه ى ((قل )) آمده است و اين نشانه ى نهايت لطف و توجه خاص خداوند به بندگان باايمان است .(1549)
490 درجات ايمان
از نظر قرآن كريم ايمان داراى درجات و مراتبى است . از اين رو، به اهل ايمان دوباره دستور به ايمان مى دهد كه مقصود، درجه ى برتر و بالاتر آن است ؛ يا اءيّها الّذين ءامَنوا ءامِنوا باللّه و رسوله (1550). اصحاب پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز از نظر ايمان و اعتقاد در يك درجه نبودند. بعضى از آن ها در راه خدا جان مى دادند و پيامبر را در جبهه ى جنگ تنها نمى گذاشتند؛ إ نّما المؤ منون الّذين ءامنوا باللّه و رسوله و إ ذا كانوا معه على أ مر جامع لم يذهبوا حتّى يستاءذنوه (1551)
اما بعضى از اصحاب به دليل دستيابى به متاع دنيوى ، پيامبر را در مراسم نماز جمعه تنها گذاشتند؛ و إ ذا راءوا تجارة اءو لهوا انفضّوا إ ليها و تركوك قائما(1552) در شاءن نزول اين آيه مى خوانيم كه وقتى بعضى از مسلمانان خبر آمدن كاروان تجارتى را شنيدند، نماز جمعه را ترك و به سوى كاروان تجارتى رفتند.
491 پاداش اهل ايمان
وعد اللّه المؤ منين و المؤ منات جنّات تجرى من تحتها الا نهار ... و رضوان من اللّه اءكبر ذلك هو الفوز العظيم (1553)
خداوند متعال براى مؤ منان دو گونه پاداش را وعده داده است : مادى و معنوى ، كه بى ترديد دومى برتر و ارزشمندتر است . رضوان همان نعمت معنوى است و نكره آوردن آن نشانه ى عدم امكان شناخت حقيقت رضوان الهى است .
از سوى ديگر، بزرگترين سعادت و كاميابى انسان سالك و محب خدا، جلب رضايت محبوب است ، بى آن كه براى تاءمين خواسته هايش بكوشد. از اين رو، در پايان آيه ى كريمه از خشنودى خداوند به فوز عظيم تعبير مى كند.(1554)
492 نسبت مردم به ايمان و عمل صالح
# گروهى از مردم داراى ايمان و عمل صالح هستند و آنان اهل سعادتند؛ إ نّ الّذين ءامنوا و عملوا الصّالحات طوبى لهم و حسن ماب (1555)، من عمل صالحا من ذكر اءو اءنثى و هو مؤ من فلنحيينّه حيوة طيّبة و لنجزينّهم اءجرهم باءحسن ما كانوا يعملون (1556)
# گروهى نه ايمان دارند و نه عمل صالح ، و آنان اهل عذابند؛ إ نّه من يشرك باللّه فقد حرم اللّه عليه الجنّة و ماءواه النّار(1557)
# گروهى ايمان دارند، ولى عمل صالح ندارند. اين گروه بر دو قسم هستند: بعد از آن كه ايمان آورده اند، مهلت و فرصت عمل صالح را پيدا نكردند؛ يعنى بعد از ساعاتى از ايمان آوردن ، از دنيا رفتند. اين گروه اهل نجاتند، اما افرادى كه ايمان آورده اند و از روى عمد واجبات و محرمات را اعتنا نكردند، اين گروه فاسقان هستند كه در قيامت گرفتارند.
# گروهى ايمان نياورده اند، ليكن عمل صالح دارند؛ اين افراد مانند گروه دوم ، اهل عذابند. مانند كفّارى كه خدمات اجتماعى كم يا زياد انجام داده اند؛ مثل الّذين كفروا بربّهم أ عمالهم كرماد اشتدّت به الرّيح فى يوم عاصف لا يقدرون ممّا كسبوا على شى ء(1558)
# گروهى ايمان آورده اند، بعضى از اعمال آن ها صالح و برخى غير صالح است ؛ اين ها به دليل ايمانشان اهل نجاتند، ليكن براى از ميان رفتن گناهانشان بايد يا در دنيا يا در آخرت گرفتارى را تحمّل كنند و ممكن است خداوند به طور كلّى اين ها را عفو كند و ببخشد؛ و ءاخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و ءاخر سيّئا عسى اللّه اءن يتوب عليهم إ نّ اللّه غفور رحيم (1559)
493 مقام رفيع انسان در پرتو ايمان و عمل
از نظر قرآن كريم انسان در احسن تقويم آفريده شده است ؛ لقد خلقنا الا نسان فى اءحسن تقويم (1560). منظور از اءحسن تقويم آن است كه تمامى جهات وجود انسان و همه ى شئونش مشتمل بر تقويم است . به تعبير ديگر، هر چيز و هر وضعى كه ثبات انسان و بقايش نيازمند به آن است ، خداوند آن را به او عنايت كرده است .
از جمله ى بعد كه مى فرمايد: ثمّ رددناه اءسفل سافلين ، استفاده مى شود كه انسان به حسب خلقت ، طورى آفريده شده كه صلاحيت دارد به رفيع اعلى عروج كند و به سعادت خالص نائل گردد. زيرا خدا او را به جهازى مجهّز كرده كه مى تواند به آن ، علم نافع كسب كند و نيز ابزار و وسايل عمل صالح را هم به او داده و فرموده : و نفس و ما سوّيها # فاءلهمها فجورها و تقويها(1561)
بنا بر اين ، هر گاه انسان به آنچه دانسته ايمان آورد و ملازم اعمال صالح گردد، خداوند متعال او را به سوى خود عروج مى دهد و بالا مى برد؛ إ ليه يصعد الكلم الطيّب و العمل الصالح يرفعه (1562)و يرفع اللّه الّذين ءامنوا منكم و الّذين أ وتوا العلم درجات (1563)و آيات ديگرى كه دلالت دارد بر بلندى مقام انسان و اين كه مى تواند به وسيله ى ايمان و عمل صالح بالا رود.(1564)
494 سلام الهى در پرتو ايمان و احسان
درودى كه خداوند بر اولياى خود مى فرستد، متفاوت است . گاهى با ذكر مقاطع سه گانه ى دنيا، برزخ و قيامت همراه است . چنان كه در باره ى يحيى عليه السلام آمده است : سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّا(1565)و نيز در باره ى عيسى عليه السلام مى فرمايد: و السّلام علىّ يوم ولدت و يوم أ موت و يوم أ بعث حيّا(1566)و گاه بدون قيد دنيا و برزخ و قيامت آمده است ، مانند سلام بر ابراهيم و موسى و هارون ؛ سلام على ابراهيم (1567)، سلام على موسى و هرون (1568)و گاهى با تصريح به گسترش و همگانى بودن ، همراه است . مانند: سلام على نوح فى العالمين (1569)و اين درودها بر اثر كارهاى نيك است ؛ إ نّا كذلك نجزى المحسنين (1570)
نكته ى شايان ذكر اين كه تنها انبيا از جزاى خاص برخودار نيستند، بلكه هر كس ‍ راه عبوديت را پيمود و احسان كرد، از جزاهاى الهى مانند هبه ى رحمت خاص ، شرح صدر، هدايت تكوينى و الهام هاى غيبى برخوردار است . زيرا وعده ى الهى است كه هر كس محسن باشد، خداوند چنين جزايى به او خواهد داد. چنان كه استدلال قرآن اين است كه چون موسى و هارون از بندگان مؤ من ما بودند، آن ها را از درود خود بهره مند كرده ، به اين پايگاه رسانديم ؛ إ نّهما من عبادنا المؤ منين (1571)
براين اساس ، عبادت و ايمان ؛ يعنى پذيرش قلبى و خضوع عملى است كه انسان را به پايگاه هاى رفيع مى رساند.(1572)
495 ايمان و عمل صالح دو امر جدايى ناپذير
در بسيارى از آيات قرآن ، ايمان و عمل صالح در كنار هم واقع شده اند. به گونه اى كه نشان مى دهد اين دو، جدايى ناپذيرند و راستى هم چنين است . زيرا ايمان و عمل صالح مكمّل يكديگرند. ايمان اگر در اعماق جان نفوذ كند، حتما شعاع آن در اعمال انسان خواهد تابيد و عمل او را عمل صالح مى كند، چون چراغ پرنورى كه در درون اتاقى برافروزد، اشعه ى آن از تمام پنجره ها و دريچه ها به بيرون مى تابد و چنين است چراغ پر فروغ ايمان كه در قلب انسان روشن مى شود و شعاعش از چشم و گوش و زبان و دست و پاى او آشكار مى گردد.
اصولا ايمان چون ريشه است و عمل صالح ميوه ى آن ، وجود ميوه ى شيرين دليل بر سلامت ريشه است و وجود ريشه ى سالم سبب پرورش ميوه هاى مفيد است .(1573) از اين رو در حديث مى خوانيم : و بالايمان يستدل على الصالحات و بالصالحات يستدل على الايمان (1574)
496 عمل صالح برنامه ى مستمر مؤ منان
و من يعمل من الصّالحات من ذكر اءو اءنثى و هو مؤ من فأ ولئك يدخلون الجنّة (1575)
خداوند در آيه ى فوق هنگامى كه سخن از مؤ منان مى گويد، عمل صالح را برنامه ى مستمر آن ها بيان مى كند. زيرا جمله ى يعملون الصالحات فعل مضارع و نشانه ى استمرار است .
در حقيقت چنين بايد باشد. زيرا انجام يك يا چند عمل خير، ممكن است تصادفا يا به علل خاصى از هر كسى صورت بگيرد و هرگز دليل بر ايمان راستين نخواهد بود.(1576)
497 استمرار در طريق ايمان و عمل
خداوند در آغاز سوره ى بقره پنج وصف را براى متقين بيان مى كند. ايمان به غيب ، برپاداشتن نماز، انفاق ، ايمان به كتب آسمانى ، يقين به آخرت . قابل توجه اين كه در همه جا فعل مضارع به كار رفته كه مفيد استمرار است ؛ يؤ منون بالغيب ، يقيمون الصلوة ، ينفقون ، يؤ منون بما اءنزل إ ليك ، يوقنون . پس ، پرهيزكاران راستين كسانى هستند كه در برنامه هاى خود ثبات و استمرار دارند. فراز و نشيب زندگى در روح و فكر آن ها اثر نمى گذارد.(1577)
498 تاءثير قرآن و جهاد در افزايش ايمان
از نظر قرآن كريم مؤ منان واقعى كسانى هستند كه به هنگام تلاوت قرآن كريم و حضور در جبهه ى جنگ ، ايمان آن ها افزوده مى شود و به خدا توكل مى كنند؛ إ نّما المؤ منون .... و إ ذا تليت عليهم ءاياته زادتهم ايمانا(1578) در جاى ديگرى مى فرمايد: وقتى گروهى از عوامل تبليغاتى دشمن به مسلمانان گفتند كه دشمن قوى است ، بايد از آن ها بترسيد، مسلمانان نترسيدند، بلكه بر ايمان آن ها افزوده شد و گفتند: خداوند ما را كفايت مى كند؛ الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا اللّه و نعم الوكيل (1579)
499 نقش سخن راست در اصلاح اعمال
يا اءيّها الّذين ءامنوا اتّقوا اللّه و قولوا قولا سديدا # يصلح لكم أ عمالكم
و يغفر لكم ذنوبكم
(1580)
قول سديد سخنى است كه مطابق با واقع باشد. و لغو و بيهوده نباشد. قرآن كريم در اين آيه مى فرمايد: نقش چنين سخنى آن است كه اعمال انسان اصلاح مى گردد و گناهانش نيز آمرزيده مى شود. زيرا وقتى نفس انسان به راستگويى و قول سديد عادت كرد و به هيچ وجه آن را ترك نكرد، دروغ نمى گويد و سخن لغو يا سخن فسادانگيز از او شنيده نمى شود، هنگامى كه اين صفت در جان انسان رسوخ پيدا كرد، طبعا از فحشا و منكر و سخن لغو دور گشته ، و در چنين زمانى انسان ، به اعمال صالح روى مى آورد و از عمرى كه در گناهان صرف كرده ، حسرت مى خورد و از اعمال خود پشيمان مى شود و همين ندامت و پشيمانى ، توبه است .
آنگاه كه توبه كرد، خدا هم او را در بقيه ى عمرش از ارتكاب گناهان مهلك نگه مى دارد، ديگر گناهان كوچك خيلى خطرى نيست . چون خداوند وعده داده است كه اگر از گناهان كبيره دورى كنيد، گناهان كوچك شما را مى آمرزيم ؛ إ ن تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر عنكم سيّئاتكم (1581)و در نتيجه ملازمت قول سديد، انسان را به سوى صلاح اعمال كشانيده و به اذن خدا به آمرزش گناهان منتهى مى شود.(1582)
500 باطل نكردن اعمال
يا اءيّها الّذين ءامنوا اءطيعوا اللّه و اءطيعوا الرّسول و لا تبطلوا اءعمالكم (1583)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: هركس سبحان اللّه بگويد، خداوند درختى را در بهشت براى او غرس مى كند و همچنين هركس الحمدللّه يا لا اله الاّ اللّه يا اللّه اكبر بگويد، چنين اثرى دارد. شخصى از قريش ‍ گفت : يا رسول اللّه ! بنا بر اين ما در بهشت درختان بسيارى داريم ! حضرت فرمودند: آرى در صورتى كه آتشى نفرستيد تا درختان را نابود كند، آنگاه آيه ى فوق را تلاوت كرد.(1584)
501 رستگارى مؤ منان
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم # قد اءفلح المؤ منون # الّذين هم فى صلاتهم خاشعون # و الّذين هم عن اللّغو معرضون # و الّذين هم للزّكوة فاعلون # و الّذين هم لفروجهم حافظون # .... والّذين هم لا ماناتهم و عهدهم راعون # و الّذين هم على صلوتهم يحافظون (1585)
انتخاب فعل ماضى اءفلح در مورد رستگارى مؤ منان براى تاءكيد بيشتر است ؛ يعنى رستگارى آن ها به گونه اى قطعى است كه گويا قبلا تحقّق يافته است و ذكر كلمه ى قد قبل از آن نيز، تاءكيد ديگرى براى موضوع است .
تعبيراتى همچون خاشعون معرضون راعون حافظون يحافظون ، به صورت اسم فاعل يا فعل مضارع ، نشانه ى آن است كه برنامه هاى مؤ منان راستين در اتصاف به اين اوصاف برجسته ، موقّتى و محدود نيست ، بلكه مستمر و هميشگى است .(1586)
502 اوصاف مؤ منان حقيقى
تعبير أ ولئك هم المؤ منون حقّا(1587) كه حكايت از ايمان حقيقى افرادى مى كند، در دو مورد از قرآن كريم ذكر شده و تحقق ايمان حقيقى در صورتى است كه انسان داراى اوصاف زير باشد:
1 متاثر شدن دل به هنگام ياد الهى . 2 افزوده شدن ايمان به هنگام تلاوت آيات قرآن .
3 توكل بر خداوند. 4 برپا داشتن نماز. 5 انفاق در راه خدا.
قابل توجه اين كه اوصاف سه گانه ى اول ، حالات قلبى و مترتّب بر يكديگر است و دو وصف اخير مربوط به اعمال ظاهرى است ؛ إ نّما المؤ منون الّذين إ ذا ذكر اللّه وجلت قلوبهم و إ ذا تليت عليهم ءاياته زادتهم ايمانا و على ربّهم يتوكّلون # الّذين يقيمون الصّلوة و ممّا رزقناهم ينفقون # أ ولئك هم المؤ منون حقّا(1588)
6 هجرت در راه خدا. 7 جهاد در راه خداوند. 8 پناه دادن و يارى مسلمانان ؛ و الّذين ءامنوا و هاجروا فى سبيل اللّه و الّذين ءاووا و نصروا أ ولئك هم المؤ منون حقّا(1589)
503 حفظ آبرو
قرآن كريم دستوراتى به انسان داده كه از آنها استفاده مى شود در حدّ امكان آبروى اشخاص حفظ شود:
الف قرض الحسنه . واقرضوا اللّه قرضا حسنا(1590)
ب محروم نكردن سائل . وامّا السائل فلا تنهر(1591)
ج اجازه گرفتن به هنگام ورود به منزل ديگران . يا ايها الذين امنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستاءنسوا وتسلموا على اهلها(1592)
د مهلت دادن به بدهكار. وان كان ذو عسرة فنظرة الى ميسرة (1593)
ه‍ رفع اختلاف زن و شوهر به وسيله اقوام . وان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حَكما من اهله وحكما من اهلها(1594)
504 عوامل از بين رفتن آبرو
خداوند متعال در قرآن كريم براى حفظ آبرو و حيثيت مؤ منان اهميت ويژه اى قائل شده است . از اين رو، يكى از دلائل تحريم پاره اى از گناهان مانند غيبت ، تجسّس بيجا، تهمت ، سوء ظن ، بازگويى عيب ديگران ، مسخره كردن ، بدزبانى و ... حفظ آبروى مؤ منان است . امورى كه در ذيل ياد مى شود، عوامل و زمينه هايى براى از ميان بردن آبرو است كه در قرآن كريم حرام شمرده شده است :
الف سوءظن ، تجسس ، غيبت ؛ يا اءيّها الّذين ءامنوا اجتنبوا كثيرا من الظنّ إ نّ بعض الظنّ إ ثم و لا تجسّسوا و لا يغتب بعضكم بعضا(1595)
ب تهمت ؛ من يكسب خطيئة اءو إ ثما ثمّ يرم به بريئا فقد احتمل بهتانا وإ ثما مبينا(1596)
ج تمسخر؛ يا اءيّها الّذين ءامنوا لا يسخر قوم من قوم (1597)
د بدزبانى ؛ و لا تنابزوا بالا لقاب بئس الاسم الفسوق بعد الا يمان (1598)
ه‍ اشاعه ى فحشا؛ إ نّ الّذين يحبّون أ ن تشيع الفاحشة فى الّذين ءامنوا(1599)
و فاش كردن عيوب مؤ منان ؛ لا يحبّ اللّه الجهر بالسّوء من القول إ لاّ من ظلم (1600)
505 لزوم وفاى به عهد
اءوفوا بالعقود(1601)
اين آيه ى شريفه ى دلالت بر لزوم پاى بندى به عقود مى كند و ظاهر اين امر عام است و شامل همه ى چيزهايى مى شود كه عرفا ((عقد)) بر آن صادق و با ((وفا)) سازگار است .
آيات كريمه ى قرآن در موضوع وفاى به عهد به طور مطلق سخن گفته است . زيرا مردم با عقل هاى فطرى خود به اين مطلب مى رسند و راستى همين طور است و اين نيست جز از آن رو كه عهد و وفاى به عهد از چيزهايى است كه انسان در زندگانى از آن بى نياز نخواهد شد و در اين خصوص ، فرد و جامعه مساويند و اگر در حيات اجتماعى انسان تاءمّل كنيم ، مى فهميم همه ى مزايايى كه از آن بهره مند مى شويم و همه ى حقوق مربوط به زندگى اجتماعى كه بدان اطمينان داريم ، بر اساس يك عقد و قرارداد اجتماعى عمومى و عقد و عهدهاى فرعى كه بر آن مترتب است ، مبتنى و استوار است . از اين رو، خداوند در حفظ عهد و وفاى به آن تاءكيد كرده و مى فرمايد: اءوفوا بالعهد انّ العهد كان مسئولا(1602). اين آيه همان طورى كه شامل عهدهاى فردى مى شود كه فرد تعهد مى بندد، عهود اجتماعى ميان يك قوم و يك قوم ديگر و يك ملت با ملت ديگر را نيز شامل مى شود، بلكه وفاى به عهد اجتماعى در نظر دين مهم تر از وفاى به عهد فردى است . زيرا عدالت اجتماعى با عهد اجتماعى تمام تر و بليه اى كه از نقض عهد اجتماعى پديد مى آيد، عمومى تر است .(1603)
506 هوشيارى مؤ من
إ نّ فى ذلك لايات للمتوسّمين (1604)
متوسّم از ماده ى وسم به معناى اثر گذاردن است و متوسّم به كسى مى گويند كه از كمترين اثر، پى به واقعيت هايى مى برد و معادل آن در فارسى هوشيار، با فراست و با ذكاوت است . امام باقر عليه السلام در تفسير آيه ى فوق فرمودند: مراد از متوسمان ، امت اسلام است . سپس از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين نقل فرمود: از فراست مؤ من بپرهيزيد، زيرا به نور الهى مى نگرد؛ اتّقوا فراسة المؤ من فانّه ينظر بنور اللّه عزّوجل (1605)
در روايت ديگرى على عليه السلام مى فرمايد: متوسّم پيامبر بود و بعد از او، من و پس از من ، امامانى از فرزندان من ؛ كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله المتوسّم و اءنا من بعده و الا ئمّة من ذريّتى المتوسّمون (1606)
507 تفاوت تفكّر مؤ منان با مشركان
إ ذا قيل لهم ماذا اءنزل ربّكم قالوا اءساطير الا وّلين (1607)
... و قيل للّذين اتّقوا ماذا اءنزل ربّكم قالوا خيرا(1608)
سؤ ال : چرا در آيه ى اول اءساطير الا وّلين به صورت مرفوع و در آيه ى دوم خيرا به صورت منصوب ذكر شده است ؟
پاسخ : در آيه ى اول اءساطير الا وّلين خبر مبتداى محذوف است و در تقدير، هذه اءساطير الا وّلين است . در آيه ى دوم خيرا در حقيقت مفعول فعل محذوف است و در تقدير اءنزل خيرا است . اين تفاوت در تعبير حكايت از دو طرز تفكر مؤ منان و مشركان مى كند؛ يعنى وقتى از مؤ منان سؤ ال مى شد: خداوند بر شما چه نازل كرده است ؟ مى گفتند: خيرا؛ يعنى ((أ نزل خيرا))؛ خداوند خير و نيكى نازل كرده است و به اين وسيله ايمان خود را به وحى بودن قرآن آشكار مى كردند، اما هنگامى كه از مشركان سؤ ال مى كردند: پروردگارتان چه چيز نازل كرده است ؟ آن ها مى گفتند: اين ها ((اءساطير الاولين )) است و به اين ترتيب وحى بودن قرآن را به كلى انكار مى كردند.
كلمه ى ((خير)) تعبير بسيار زيبا و جامعى است . مفهومش خير مطلق و شامل همه ى انواع خير در دنيا و آخرت است ، خير براى فرد و خير براى جامعه . زيرا هنگامى كه متعلَّق كلمه اى حذف شود، دلالت بر عموميت مى كند.(1609)
508 درجات صالحان
از نظر قرآن كريم حضرت ابراهيم عليه السلام جزو صالحان است . زيرا قرآن كريم در باره ى او و فرزندش مى گويد: و كلا جعلنا صالحين (1610) در عين حال از خداوند تقاضاى ملحق شدن به صالحان را مى كند؛ و أ لحقنى بالصّالحين (1611)و خداوند اين دعا را به اجابت رسانيد؛ و إ نّه فى الاخرة لمن الصّالحين (1612)
دقت و بررسى در اين آيات با در نظر گرفتن مقامات ابراهيم عليه السلام به ما مى فهماند كه صالح بودن مراتبى دارد كه حضرت ابراهيم عليه السلام واجد برخى از آن بوده و تقاضاى بعضى ديگر را كرده است . بنا بر اين جاى تعجب نيست كه بگوييم ابراهيم از خداوند تقاضا كرده او را به مقام محمد و آل محمد عليهم السلام ملحق سازد. خداوند دعاى او را به اجابت رسانيد و به او وعده داد كه او را در آخرت به آنان ملحق سازد. چيزى كه مى تواند از اين موضوع بيشتر پرده بردارد، سخن پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله است كه خود را واجد اين مقام معرفى مى كند؛ إ نّ وليّى اللّه الّذى نزّل الكتاب و هو يتولّى الصّالحين (1613)
509 نتيجه ى ولايت خدا و ولايت شيطان
انسان مؤ من در پوشش ولايت خداوند و كافر تحت ولايت شيطان است ؛ نحن اءولياءكم فى الحيوة الدّنيا و الاخرة (1614)و انا جعلنا الشياطين اءولياء للّذين لا يؤ منون (1615)
هر يك از اين دو ولايت داراى اثر و نتيجه اى است ؛ انسان مؤ من چشم و گوش و زبانش مظهر چشم و گوش و زبان حق مى گردد و انسان كافر در اين جهت مظهر شيطان مى شود. در حديث قدسى مى خوانيم : وانه ليتقرب الى بالنافلة حتى احبه فاذا احببته كنت سمعه الّذى يسمع به و بصره الذى يبصر به لسانه الّذى ينطق به (1616) و نيز حضرت على عليه السلام در باره ى پيروان شيطان مى فرمايد: فنظر باءعينهم و نطق باءلسنتهم (1617)
510 فرشتگان همراه مؤ منان
از نظر قرآن كريم فرشتگان در دنيا و آخرت همراه مؤ منان هستند:
الف در دنيا؛ له معقّبات بين يديه و من خلفه (1618)
ب در آخرت ؛ و الملئكة يدخلون عليهم من كلّ باب (1619)
چه اين كه شياطين در دنيا و آخرت همراه كافران هستند:
الف در دنيا؛ أ لم تر أ نا اءرسلنا الشياطين على الكافرين تؤ زّهم أ زّا(1620)
ب در آخرت ؛ لا ملئنّ جهنّم منك و ممّن تبعك (1621)
511 مصونيت مؤ منان از عذاب
عذاب بر دو قسم است :
1 عذاب جسم ، مانند: كلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا غيرها(1622)
2 عذاب روح كه از آن به خزى و رسوايى ياد مى شود؛ ربّنا إ نّك من تدخل النّار فقد أ خزيته (1623) خدايا! تو هر كس را وارد آتش كنى ، وى را خوار مى سازى .
از نظر قرآن كريم ، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و پيروان او از اين عذاب روحى ، رسوايى در آخرت ، مصون هستند؛ يوم لا يخزى اللّه النّبىّ و الّذين ءامنوا معه (1624)
تفاوت اهل ايمان با اهل نفاق
512 اهل ايمان امر به معروف ونهى از منكر مى كنند؛ ياءمرون بالمعروف وينهون عن المنكر(1625)
اهل نفاق امر به منكر ونهى از معروف مى كنند؛ ياءمرون بالمنكر و ينهون عن المعروف (1626)
513
اهل ايمان به ياد خدا هستند و نماز را بر پا مى كنند؛ يقيمون الصّلوة (1627) و الّذين يذكرون اللّه قياما و قعودا و على جنوبهم (1628) اهل نفاق خدا را فراموش مى كنند؛ نسوا اللّه (1629)و نماز را با كسالت انجام مى دهند؛ و لا ياءتون الصلوة الاّ و هم كسالى (1630)
514
مؤ منان زكات را پرداخت مى كنند؛ يؤ تون الزّكوة (1631) منافقان امساك و بخل مى ورزند؛ يقبضون اءيديهم (1632)
515 حق گويان به جنگ و جهاد مى روند و از پيامبر مرخّصى طلب نمى كنند؛
لا يستاءذنك الّذين يؤ منون باللّه و اليوم الاخر أ ن يجاهدوا بأ موالهم و اءنفسهم (1633) فرصت طلبان ، خواهان مرخّصى هستند و به جبهه نمى روند؛ إ نّما يستاءذنك الّذين لايؤ منون باللّه و اليوم الاخر(1634)
516
اهل ايمان فرمانبردارند؛ يطيعون اللّه و رسوله (1635)، مسلمان نمايان اهل فسق و گناه هستند؛ إ نّ المنافقون هم الفاسقون (1636)
517
خداوند به اهل ايمان وعده ى بهشت داده است ؛ وعد اللّه المؤ منين و المؤ منات جنّات تجرى من تحتها الا نهار(1637)، ولى به نفاق پيشگان وعده ى آتش داده است ؛ وعد اللّه المنافقين و المنافقات و الكفّار نار جهنّم (1638)
518
مؤ منان از اين كه به دليل نبود امكانات توفيق رفتن به جبهه را پيدا نكردند، ناراحت و گريان هستند؛ تولّوا و اءعينهم تفيض من الدمع حزنا الاّ يجدوا ما ينفقون (1639) بيماردلان از اين كه به جبهه نمى روند، خوشحال هستند؛ فرح المخلّفون بمقعدهم خلاف رسول اللّه (1640)
ارزش ، ابعاد وآثار تقوا
ارزش ، ابعاد و آثار تقوا
حقّ تقوا
كرامت در پرتو تقوا
تقوا وسيله ى اعتصام به خداوند
جوانمردى پرتوى از ايمان و تقوا
تقوا، اساس نجات از گرفتارى ها
تقواى قلبى
تقوا بهترين لباس
تقوا، بهترين زاد قيامت
درجات تقوا
اوج تقوا و پارسايى
راحتى در سه نشئه براى متّقين
ناراحتى در سه نشئه براى غير متّقى
پاداش بزرگ براى رزمندگان باتقوا