جهادوپاداش مجاهدان
403 برخوردهاى
مثبت نسبت به جنگ و جهاد
گروهى براى رفتن به جهاد هجرت مى كنند؛ و الّذين
هاجروا فى سبيل اللّه ثمّ قتلوا اءو ماتوا ليرزقنّهم اللّه رزقا حسنا(1293)و
گروه ديگرى به استقبال جبهه و جهاد مى روند و از اين كه توفيق حضور در
صحنه را پيدا نكردند، ناراحت هستند؛ و اءعينهم
تفيض من الدّمع حزنا أ لاّ يجدوا ما ينفقون
(1294)
404 برخوردهاى مختلف در باره ى ترك جبهه و جهاد
رفتار مسلمانان پيرامون عدم حضور در جبهه هاى نبرد با دشمن را مى توان
چنين تشريح كرد:
# گروهى هنگام شنيدن مسايل جنگ و جهاد، مجلس را ترك مى كنند؛
و إ ذا ما اءنزلت سورة نظر بعضهم إ لى بعض هل
يريكم من اءحد ثمّ انصرفوا(1295)
# - گروهى رفتن به جنگ و جهاد را امر سنگينى مى دانند؛
يا اءيّها الّذين ءامنوا مالكم إ ذا قيل لكم
انفروا فى سبيل اللّه اثّاقلتم إ لى الا رض اءرضيتم بالحيوة الدّنيا(1296)
# گروهى از مردم از نرفتن به جنگ و جهاد خوشحال هستند؛
فرح المخلّفون بمقعدهم خلاف رسول اللّه
(1297)
# گروهى از مسلمانان از رفتن به جنگ و جهاد مى ترسند؛
فلمّا كتب عليهم القتال إ ذا فريق منهم يخشون
النّاس كخشية اللّه
(1298)
# گروهى تبليغ منفى و بازدارنده اى از حضور در جبهه و جنگ را دارند؛
قالوا لا تنفروا فى الحرّ قل نار جهنّم اءشدّ
حرّا لو كانوا يفقهون
(1299)
# گروهى طاقت رفتن ندارند، فورا مرخصى طلب مى كنند؛
إ نّما يستاءذنك الّذين لا يؤ منون باللّه و
اليوم الاخر وارتابت قلوبهم
(1300)
# گروهى از جبهه و جنگ فرار مى كنند؛ قل لن
ينفعكم الفرار إ ن فررتم من الموت اءو القتل
(1301)
# گروهى در باره ى جبهه رفته ها نيش مى زنند و مى گويند: رزمندگان اگر
به جبهه نرفته بودند، به شهادت نمى رسيدند؛ لو
كانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا(1302)
405 دستور جامع در باره ى جهاد
قرآن كريم شش دستور در زمينه ى جنگ و جهاد مى دهد:
1 اى اهل ايمان هنگامى كه با گروهى از دشمنان مواجه شديد، ثابت قدم
باشيد؛ يا اءيّها الّذين ءامنوا اذا لقيتم فئة
فاثبتوا(1303)
2 خداوند را فراوان ياد كنيد تا پيروز شويد؛ و
اذكروا اللّه كثيرا لعلّكم تفلحون
(1304)
3 از خدا و پيامبر اطاعت كنيد؛ و اءطيعوا اللّه
و رسوله
(1305)
4 نزاع و كشمكش نكنيد تا مبادا سست شويد و قدرت و هيبت شما از ميان
برود؛ و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم
(1306)
5 صبر و استقامت كنيد كه خداوند با صابران است ؛
و اصبروا إ نّ اللّه مع الصّابرين
(1307)
6 مانند كسانى نباشيد كه از سرزمين خود از روى غرور و هواپرستى و
خودنمايى خارج شدند؛ و لا تكونوا كالّذين خرجوا
من ديارهم بطرا و رئاء النّاس
(1308)
مجموع اين امور شش گانه ، دستور جامعى است كه همه ى امور نظامى را
دربرمى گيرد و اگر انسان در باره ى جنگ هاى اسلامى كه در زمان رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله اتفاق افتاد، از قبيل جنگ بدر و احد و خندق و
حنين و غير آن كاملا دقت كند، اين معنا برايش روشن مى گردد كه سرّ غلبه
و پيروزى مسلمين ، در آنجا كه غالب شدند، رعايت موادّ اين دستورات بوده
، و رمز شكست خوردنشان هر جا كه شكست خوردند، رعايت نكردن و سهل انگارى
در آن ها بوده است .(1309)
406 هدف از جهاد با دشمن
در قرآن براى جهاد با دشمنان اسلام اهداف مختلفى ذكر شده كه به برخى از
آن اشاره مى شود:
الف ترساندن دشمنان خداوند و دشمنان مسلمان ها؛
و أ عدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخيل ترهبون به عدوّ
اللّه و عدوّكم
(1310)
ب حفظ مراكز عبادى و مساجد الهى ؛ و لولا دفع
اللّه النّاس بعضهم ببعض لهدّمت صَوامع و بِيَع و صلوات و مساجد يذكر
فيها اسم اللّه
(1311)
ج از ميان رفتن فساد در زمين ؛ و لولا دفع اللّه
الناس بعضهم ببعض لفسدت الا رض ولكن اللّه لذو فضل على العالمين
(1312)
د خوارى و رسوايى دشمنان ؛ قاتلوهم يعذّبهم
اللّه باءيديكم و يُخزهم و ينصركم عليهم و يشف صدور قوم مؤ منين
(1313)
ه نابود ساختن شرك و بت پرستى و حاكميت بخشيدن به دين الهى ؛
و قاتلوهم حتّى لا تكون فتنة و يكون الدّين كلّه
للّه
(1314)
407 حفاظت از دين به وسيله ى جهاد
از نظر قرآن كريم مسئله ى حفاظت از دين و مكتب ، از ناحيه ى خداوند
امرى مسلّم و قطعى است ؛ إ نّا نحن نزّلنا
الذّكر و إ نّا له لحافظون . از اين رو در بعضى از آيات مى
فرمايد: اگر مسلمانان از دين الهى برگردند، اين طور نيست كه خداوند دست
از دين خود بردارد. افرادى را مى آورد كه محبّ و محبوب او باشند و دين
او را به وسيله ى جهاد در راه خدا نگهدارى كنند؛
من يرتدّ منكم عن دينه فسوف ياءتى اللّه بقوم يحبّهم و يحبّونه اءذلّة
على المؤ منين اءعزّة على الكافرين يجاهدون فى سبيل اللّه
(1315)
مشابه همين معنا را در آيات ديگرى بيان مى كند و مى فرمايد: اگر شما به
ميدان جنگ و جهاد حركت نكنيد، مشمول عذاب الهى مى شويد و خداوند گروه
ديگرى غير از شما را براى حفاظت از دين خود مى آورد؛
إ لاّ تنفروا يعذبكم عذابا اءليما و يستبدل قوما
غيركم
(1316) بنابراين ، اگر خداوند دين خود را يارى مى كند،
چه بهتر كه ما وسيله ى يارى دين او باشيم تا سعادت ابدى را براى خويش
تاءمين كنيم . بدين جهت در ادعيه آمده است : خداوندا! ما را ياور دين
خود قرار بده و ديگران را به جاى من قرار مده ؛
واجعلنى ممّن تنتصر به لدينك و لا تستبدل بى غيرى
(1317)
408 سيماى جهادگران واقعى
قرآن كريم پس از بيان معامله ى سودمند با خداوند و خريدن جان آنان در
برابر بهشت ، جهادگران واقعى را با نُه صفت مى ستايد؛
إ نّ اللّه اشترى من المؤ منين اءنفسهم ... #
التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون
بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود اللّه و بشّر المؤ منين
(1318)
1 توبه كنندگان . 2 عبادت پيشگان . 3 ستايشگران .
4 تلاشگران . 5 ركوع كنندگان . 6 ساجدان .
7 آمران به معروف . 8 ناهيان از منكر. 9 حافظان حدود الهى .
يكى از عابدان ناآگاه ، به امام سجاد عليه السلام گفت : تركت الجهاد و
صعوبته و اءقبلت إ لى الحج و لينته ؟؛ تحمل سختى جهاد را رها كرده ، به
آسانى انجام دادن حج روى آورده اى ؟ آيا اين آيه را نخوانده اى :
إ نّ اللّه اشترى من المؤ منين .... حضرت
در پاسخ وى فرمود: آيا آيه ى بعدى آن را نخوانده اى :
التائبون العابدون الحامدون ...؛ يعنى
اگر ياران ما داراى اين اوصاف نه گانه بودند، ما نيز جهاد با دشمنان
اسلام را بر انجام دادن حج مقدم مى دانستيم .(1319)
409 فلسفه جنگ وجهاد
و قاتلوا فى سبيل اللّه الّذين يقاتلونكم و لا
تعتدوا إ نّ اللّه لا يحبّ المعتدين # ..... و لا تقاتلوهم عند المسجد
الحرام حتى يقاتلوكم فيه .... # و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة
(1320)
در اين آيات به سه نكته اشاره شده است كه منطق اسلام را در باره ى جنگ
كاملا تبيين مى كند. با جمله ى قاتلوا فى سبيل
اللّه ؛ در راه خدا نبرد كنيد، هدف اصلى جنگ هاى اسلامى را روشن
مى سازد كه جنگ به دليل انتقام جويى ، جاه طلبى و رياست و كشورگشايى از
نظر اسلام محكوم است ، بلكه جنگ تنها بايد در راه خدا باشد.
در مورد اين كه با چه كسانى بايد جنگيد، جمله ى
الّذين يقاتلونكم ؛ با آن ها كه با شما مقاتله مى كنند، صراحت
دارد كه تا طرف مقابل دست به اسلحه نبرده و به مقاتله نپرداخته ،
مسلمانان نبايد بجنگند. ابعاد جنگ نيز با جمله ى
و لا تعتدوا؛ از حد تجاوز نكنيد، مشخص شده است ، چه اين كه جنگ
در اسلام براى خدا و در راه خداست و در راه خدا نبايد هيچ گونه تعدى و
تجاوز باشد.
در آيه دوم محدوديت مكانى و در آيه ى سوم محدوديت زمانى جنگ را نيز
بيان كرده است .(1321)
410 اهداف مختلف در جنگ و جهاد
انسان ها براى هدف هاى متفاوت جنگ مى كنند. بعضى براى دنيا مى جنگند و
بعضى براى آخرت مى جنگند. آيه ى شريفه ى منكم من
يريد الدّنيا و منكم من يريد الاخرة
(1322) در باره ى شكست مسلمانان در جنگ احد نازل شده
است كه عده اى به دليل رويكرد به جمع غنايم ، باعث شكست لشكر جبهه ى
مسلمانان شدند.
411 حركت به سوى جهاد
يا اءيّها الّذين ءامنوا مالكم إ ذا قيل لكم
انفروا فى سبيل اللّه اثّاقلتم إ لى الا رض
(1323)
خداوند در آيه ى فوق از مؤ منان سؤ ال مى كند كه چرا به سوى ميدان جهاد
در راه خدا حركت نمى كنيد و سنگينى به خرج مى دهيد؟ على عليه السلام مى
فرمايد: به سوى ميدان جهاد براى كشتن دشمن خود حركت كنيد، خدا شما را
رحمت كند وسنگينى به خرج ندهيد تا در عاقبت تن به ذلّت وخوارى دهيد.
زيرا مبارز جنگجو هميشه بيدار است واگر كسى در جنگ بخوابد، بداند كه
دشمن او هرگز نمى خوابد؛ انفروا رحمكم اللّه إ
لى قتال عدوّكم ولاتثاقلوا إ لى الا رض فتقرّوا بالخسف وتبوؤ ا بالذلّ
ويكون نصيبكم الاخسّ انّ اءخا الحرب الا رِق ومن نام لم ينم عنه
(1324)
412 علوّ همّت در مبارزه و جهاد
فقاتلوا اءئمّة الكفر انّهم لا أ يمان لهم
(1325)
قرآن كريم وقتى سخن از مبارزه با كافران را مطرح مى كند، نمى گويد با
كفار مبارزه كنيد، بلكه مى گويد: با رؤ سا و پيشوايانشان به جهاد
برخيزيد. اشاره به اين كه توده ى مردم پيرو رؤ سا و زعماى خود هستند و
آن ها هستند كه مردم را به اعمال زشت و باطل دعوت مى كنند.
هدف گيرى شما بايد هميشه آن ها باشند. بايد سرچشمه هاى گمراهى و ضلالت
و ظلم و فساد را ببنديد و ريشه ها را بسوزانيد و تا آن ها هستند،
مبارزه با پيروانشان سودى ندارد. افزون بر آن ، چنين دستورى نوعى
بلندنگرى و علوّ همت و تشجيع براى مسلمانان به شمار مى رود كه طرف اصلى
شما، آن ها هستند، خود را آماده ى مبارزه با آنان كنيد.(1326)
413 معناى مجاهدت در راه خداوند
و الّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا(1327)
كلمه ى جاهدوا از ماده ى
((جهد)) است و جهد به
معناى وسع و طاقت است و مجاهدت به معناى به كار بردن آخرين حدّ وسع و
قدرت در دفع دشمن است و جهاد بر سه قسم است : جهاد با دشمن ظاهرى ،
جهاد با شيطان و جهاد با نفس ، و معناى ((جاهدوا))
اين است كه جهادشان همواره در راه ما است و كنايه از اين است كه
جهادشان همواره در امورى است كه متعلق به خداوند است ، چه جهاد در راه
عقيده باشد و چه در راه عمل ، و چون جهادشان در راه خداست ، هيچ عاملى
ايشان را از ايمان به خدا و اطاعت او باز نمى دارد.
لنهدينّهم سبلنا؛ اينجا خداوند براى خود
سبيل هايى نشان مى دهد و راه ها هر چه باشد، سرانجام به درگاه او منتهى
مى شود. زيرا راه را براى اين راه گفته اند كه به سوى صاحب راه منتهى
مى شود و آن صاحب راه ، منظور اصلى از راه است . مثلا وقتى مى گويند:
اين راه سعادت است ؛ يعنى اين راه به سوى سعادت منتهى مى شود، پس راه
هاى خدا طريقه هايى است كه آدمى را به او نزديك مى كند.(1328)
414 مجهّز بودن در برابر دشمن ظاهرى و باطنى
از نظر قرآن هر انسان باايمانى در برابر دشمن ظاهرى و باطنى قرار دارد
كه اين دو تلاش مى كنند تا انسان را از طريق سعادت باز دارند. پس ،
براى نجات از اين دو دشمن لازم است مجهّز به سلاح مناسب باشد تا پيروزى
نصيب انسان شود.
قرآن كريم مى فرمايد: در جنگ ظاهرى ، دشمنان همواره مى كوشند تا شما را
از دين الهى برگردانند؛ و لا يزالون يقاتلونكم
حتى يردّوكم عن دينكم ان استطاعوا(1329)
در اينجا وظيفه ى مؤ منان آن است كه در حدّ استطاعت در برابر آن ها
مجهّز و مسلّح به سلاح ظاهرى شوند؛ و أ عدّوا
لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخيل
(1330)
در جنگ باطنى نيز، نفس هر انسانى او را به زشتى و كار ناپسند دعوت مى
كند؛ إ نّ النّفس لا مّارة بالسّوء(1331)
در اينجا نيز وظيفه ى مؤ منان آن است كه در حدّ استطاعت به سلاح مناسب
مجهّز شوند و اين دشمن را از پاى درآورند؛ و
اتّقوا اللّه ما استطعتم و سلاح مناسب در اين نبرد، گريه و ناله
به درگاه الهى است ؛ و سلاحه البكاء.
چنان كه تقوا و پرهيزكارى سلاح مناسب در اين نبرد است . حضرت على عليه
السلام مى فرمايد: انّما هى نفسى أ روضها
بالتقوى
(1332)
415 انواع جهاد
جهاد بر سه قسم است :
الف جهاد اصغر؛ مقاتله با دشمنان اسلام است ؛
فيقتلون و يقتلون
(1333)
ب جهاد كبير؛ جهاد فرهنگى است كه به وسيله ى معارف قرآن كريم با كژى ها
و انحرافات در جامعه مبارزه مى شود. قرآن كريم در اين زمينه به پيامبر
اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: فلا تطع
الكافرين و جاهدهم به جهادا كبيرا(1334)
ج جهاد اكبر؛ جهاد با نفس است كه در حديث معروف نبوى آمده است : آفرين
بر گروهى كه جهاد اصغر را انجام دادند كه منظور جهاد با دشمن ظاهرى است
و بر عهده ى آن ها جهاد اكبر؛ يعنى مجاهدت با
نفس باقى مانده است .
416 تفاوت جهاد اصغر با جهاد اكبر
و جاهدوا فى اللّه حق جهاده
(1335)
منظور از جهاد اصغر، جنگ ظاهرى بين دو گروه است و مقصود از جهاد اكبر
مبارزه و مجاهدت با نفس است و ميان اين دو جنگ و جهاد تفاوت هايى به
شرح ذيل وجود دارد:
1 در جهاد اصغر دشمن ظاهر است ؛ قاتلوا الّذين
يقاتلونكم ، در جهاد اكبر مخفى و پنهان است . امام كاظم عليه
السلام مى فرمايد: أ خفاهم لك شخصا مع دنّوه منه
(1336)
2 در جهاد اصغر مدت كوتاه است ، در جهاد اكبر مدت طولانى ، بلكه هميشگى
است .
3 در جهاد اصغر مرگ يك بار است ، آن هم احتمالا، ولى در جهاد اكبر و
مبارزه با نفس ، در هر كارى انسان با مرگ معنويت خود مواجه مى شود؛
فى حديث المعراج فى صفة اءهل الخير و الاخرة
يموت النّاس مرّة و يموت اءحدهم فى كلّ يوم سبعين مرّة من مجاهدة
اءنفسهم و مخالفة اءهوائهم
(1337)
4 در جهاد اصغر و جنگ ظاهرى ، زمان و مكان مشخص است ، در جهاد اكبر چون
نفس انسان خارج از منطقه جغرافيايى است ، هيچ مكان و زمان و سنگر و دژ
كارسازى نيست ، حتى در شب تاريك و در حال اشك و سجده ، نفس ، انسان را
رها نمى كند.
5 در جنگ ظاهرى و جهاد اصغر، شكست از دشمنان زود نمودار مى شود، ولى در
جهاد اكبر گاهى انسان هشتاد سال از نفس و هوس خود شكست مى خورد، ولى
توجه ندارد.
6 در جهاد اصغر، هجوم دشمن ظاهرى زمان و برنامه و بودجه لازم دارد،
ليكن در جهاد اكبر وسوسه نفس فورى و مجّانى صورت مى گيرد.
7 در جهاد اصغر از دشمن ظاهرى فرار ممكن است ، ولى در جهاد اكبر از
دشمن باطنى (نفس ) فرار ممكن نيست .
8 در جهاد اصغر صلح و سازش با دشمن ممكن است ، ولى در جهاد اكبر صلح و
سازش با دشمن درون ممكن نيست .
9 در جهاد اصغر، مريض و لنگ و كور و زن و پيرمرد معاف هستند، ولى در
جهاد اكبر هيچ كدام معاف نيستند.
10 هر كس در جهاد اكبر بر دشمن نفس پيروز شود، در جهاد اصغر نيز شركت
مى كند، ليكن هركس در جهاد اصغر شركت كرد، معلوم نيست در جهاد اكبر
پيروز شود.
11 حفظ و تداوم جهاد اصغر به وسيله ى جهاد اكبر است ، هم قبل از جهاد
اصغر و هم بعد از آن ، هم در حين جهاد اصغر، جهاد اكبر لازم است ؛ اما
حفظ و تداوم جهاد اكبر وابسته به جهاد اصغر نيست .
12 در جهاد اكبر، درگيرى و مبارزه با خود شيطان است ، در جهاد اصغر با
پيروان شيطان .
13 در جهاد اكبر مباشرت لازم است ، ولى در جهاد اصغر با مال هم مى توان
جبهه را كمك كرد.
14 پيروزى در جهاد اصغر نياز به تجهيزات مادى دارد؛
و أ عدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط
الخيل
(1338)، پيروزى در جهاد اكبر نياز به اشك و ناله در
درگاه الهى دارد؛ و سلاحه البكاء و
وأ عنّى بالبكاء على نفسى
(1339)
15 در جهاد اصغر، همه ى مردم موظف به شركت نيستند؛
و ما كان المؤ منون لينفروا كافّة
(1340) در جهاد اكبر همه ى مردم شركت دارند.
تفاوت منزلت مجاهدان
و المجاهدون فى سبيل اللّه باءموالهم و اءنفسهم
فضّل اللّه المجاهدين باءموالهم و اءنفسهم على القاعدين درجة و كلاّ
وعد اللّه الحسنى و فضّل اللّه المجاهدين على القاعدين اءجرا عظيما
#درجات منه و مغفرة و رحمة و كان اللّه غفورا رحيما(1341)
417
در آيه ى فوق سه بار نام مجاهدان به ميان
آمده است . در نخستين بار مجاهدان همراه با هدف و وسيله ى جهاد ذكر شده
اند؛ المجاهدون فى سبيل اللّه باءموالهم
، و در مرتبه ى دوم نام مجاهدان فقط با وسيله ى جهاد ذكرشده ، اما سخنى
از هدف به ميان نيامده است ؛ المجاهدين
باءموالهم و اءنفسهم ، و سومين بار فقط نام مجاهدان به ميان
آمده است و اين يكى از نكات بارز بلاغت در كلام است كه چون شنونده
مرحله به مرحله به موضوع آشناتر مى شود، از قيود و مشخّصات آن مى كاهند
و كار آشنايى به جايى مى رسد كه تنها با يك اشاره همه چيز معلوم مى
شود.
418
در آيه ى نخست برترى مجاهدان بر قاعدان به صورت مفرد (درجه ) ذكر شده ،
در حالى كه در آيه ى دوم به صورت جمع (درجات ) آمده است و ميان اين دو
تعبير منافاتى نيست . زيرا در مرحله ى اول منظور، بيان اصل برترى
مجاهدان بر غير آن ها است ، ولى در تعبير دوم اين برترى را شرح مى دهد.
از اين رو، با ذكر مغفرت و رحمت نيز تواءم شده است و به عبارت ديگر،
تفاوت ميان اين دو، تفاوت ميان اجمال و تفصيل است .
419
از تعبير ((درجات ))
نيز مى توان استفاده كرد كه مجاهدان همه در يك حد و پايه نيستند و به
اختلاف درجه ى اخلاص و فداكارى و تحمّل ناراحتى ها، مقامات معنوى آن ها
مختلف است . پس ، هر يك به تناسب كار ونيت خود پاداش مى گيرند.(1342)
420 لزوم احتياط در جنگ
و لياءخذوا حذرهم و اءسلحتهم
(1343)
خداوند در اين جمله از آيه ى شريفه دستور به احتياط در جنگ مى دهد كه
مسلمانان مبادا در جنگ از دشمن غفلت كنند. همان گونه كه موظفند در
ميدان جنگ مسلح باشند، لازم است احتياط را از دست ندهند، از اين رو
حذر كه به معناى احتياط است ، مانند
((سلاح ))
ابزار دفاعى به شمار آمده و همان كلمه ى اخذ
كه به اسلحه نسبت داده شده ، عينا به ((حذر))
نيز نسبت داده شده است .(1344)
421 خداوند خريدار جان مؤ منان
إ نّ اللّه اشترى من المؤ منين اءنفسهم و
اءموالهم بأ نّ لهم الجنّة يقاتلون فى سبيل اللّه فيقتلون و يقتلون
وعدا عليه حقّا(1345)
خداوند در اين آيه ، مقام والاى مجاهدان را با يك مثال جالبى بيان كرده
است . در اين مثال خداوند خود را خريدار و مؤ منان را فروشنده معرفى
كرده است و هر معامله اى ، در حقيقت پنج ركن اساسى دارد: خريدار،
فروشنده ، متاع ، قيمت و بها، سند معامله . خداوند متعال نيز در اين
آيه به تمام اين اركان اشاره كرده است : خودش خريدار، مؤ منان فروشنده
، جان ها و اموال متاع ، بهشت را ثمن و كتب آسمانى را سند اين معامله
قرار داده است .(1346)
422
بعضى از اهل معنا گفته اند: در معاملات متعارف ، مشترى غير از فروشنده
است و چيزى را مى خرد كه مالك نباشد؛ اما در اين تجارت ، مشترى و
فروشنده يكى است و خداوند چيزهايى را از بندگان خود مى خرد كه خودش
مالك و آفريننده ى آن هاست . پس ، تعبير به بيع ، براى تشويق به جهاد
در راه اوست .(1347)
423
هر كسى معامله مى كند، تمام شادى او به اين است كه ثمنى را از مشترى
دريافت مى كند، اما در اين معامله نفرمود: به ثمنى كه دريافت كرديد،
شادى كنيد، بلكه مى فرمايد: به بيع و معامله اى كه با من كرديد شادى
كنيد.زيرا چه غم دارد كسى كه خدا را دارد.(1348)
424 اين آيه ى شريفه مشتمل بر ده تاءكيد است :
1 كلمه ى إ نّ مفيد تاءكيد است .
2 تعبير از پاداش الهى به بيع و شراء.
3 كلمه ى وعدا افاده ى تاءكيد مى كند،
زيرا خداوند به وعده ى خويش وفا مى كند.
4 كلمه ى عليه دلالت بر لزوم دارد.
5 كلمه ى حقّا ثبوت اين معنا را مى
رساند.
6 سند معامله را كه گواهى كتب آسمانى است ، ذكر كرده است .
7 جمله ى و من اءوفى بعهده نهايت تاءكيد
است .
8 بشارت به اين معامله نيز تاءكيد ديگرى است .
9 اين معامله را فوز و رستگارى دانسته است .
10 اين رستگارى را به عظمت توصيف كرده است .(1349)
425 تجارت پرسود
إ نّ اللّه اشترى من المؤ منين اءنفسهم ...(1350)
هنگامى كه آيه ى فوق نازل شد، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در
مسجد بود. حضرت آيه را با صداى بلند تلاوت كرد و مردم تكبير گفتند.
مردى از انصار پيش آمد و از روى تعجب از پيامبر پرسيد: راستى اين آيه
بود كه نازل شد؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آرى . مرد انصارى
گفت : بيع ربيح لا نقيل و لا نستقيل ؛ چه
معامله ى پرسودى ، اين معامله را بازنمى گردانيم و اگر بازگشتى از ما
بخواهند، نمى پذيريم .(1351)
426 شهادت در راه خدا
و لا تحسبنّ الّذين قتلوا فى سبيل اللّه اءمواتا(1352)
شخصى نزد پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمد و عرض كرد: من علاقه و
تمايل به جهاد دارم . حضرت فرمود: در راه خدا جهاد كن . اگر كشته شوى و
در راه خداوند به شهادت برسى ، نزد خداوند روزى مى خورى و اگر در ميدان
نبرد، با مرگ طبيعى از دنيا بروى ، اجر و مزد تو را خدا خواهد داد، و
اگر از جهاد سالم برگشتى ، گناهان تو آمرزيده مى شود.
عن جابر عن اءبى جعفر عليه السلام قال : أ تى
رجل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال : انّى راغب نشيط فى
الجهاد. قال : فجاهد فى سبيل اللّه فإ نّك ان تقتل كنت حيّا عنداللّه
ترزق و ان متّ فقد وقع اءجرك على اللّه و ان رجعت خرجت من الذّنوب إ لى
اللّه
(1353)
427 شهيد در قرآن
واژه ى شهيد و مشتقات آن بارها در قرآن كريم درباره ى : پيامبر، فرشته
ى مراقب اعمال انسان ها، امت اسلام ، جان باخته در راه خدا، گواه و
حاضر به كار رفته است ؛ اما شهيد به معناى فدايى در راه خدا، يكى از
مقدس ترين واژگان قاموس دينى است كه در قرآن كريم به صورت
مقتول فى سبيل اللّه از آن تعبير شده است
.
اهل لغت گفته اند: كشته شدگان در راه خدا را از آن جهت شهيد گويند كه
فرشتگان رحمت بر مشهد او حاضر مى شوند. بعضى ديگر گفته اند: زيرا
خداوند متعال و فرشتگان بر رستگارى او گواهى مى دهند. گروه سومى نيز
گفته اند: چون در روز قيامت از او گواهى مى طلبند.
به طور كلى شهيدان داراى اين ويژگى هاى هستند:
الف زنده بودن در نزد خدا؛ ولا تقولوا لمن يقتل
فى سبيل اللّه اءموات بل اءحياء...(1354)
ب از روزى خداوند در عالم برزخ بهره مند مى شوند؛
و لا تحسبنّ الّذين قتلوا فى سبيل اللّه اءمواتا
بل اءحياء عند ربّهم يرزقون
(1355)
ج مورد مغفرت خدا قرار مى گيرند؛ و لئن قتلتم فى
سبيل اللّه اءو متّم لمغفرة من اللّه و رحمة خير ممّا يجمعون
(1356)
د پاداش بزرگ دارند؛ ومن يقاتل فى سبيل اللّه
فيقتل اءو يغلب فسوف نؤ تيه اءجرا عظيما(1357)
ه اعمال شهيدان هرگز تباه نخواهد شد؛ و الّذين
قتلوا فى سبيل اللّه فلن يضلّ اءعمالهم
(1358)
و شهادت كفّاره ى گناهان و ضمانت بهشت است ؛
فالّذين هاجروا و اءخرجوا من ديارهم و اءوذوا فى سبيلى و قاتلوا و
قتلوا لا كفّرنّ عنهم سيّئاتهم و لا دخلنّهم جنّات ...(1359)
428 پاداش شهيد
... و من يقاتل فى سبيل اللّه فيقتل اءو يغلب
(1360)
كشته شدن (شهادت ) در آيه ى شريفه مقدم بر پيروزى ذكر شده است . زيرا
ثواب شهادت افزون تر و ماندنى تر است . چون هر چند مجاهد پيروز، اگر
باتقوا باشد، پاداش بزرگى دارد، ولى در معرض خطر ارتكاب كارهاى
ناشايستى است كه آن پاداش را تحت الشّعاع خود قرار مى دهد و ممكن است
پس از كردار نيك به كار زشتى اقدام كند، ولى شهيد از اين خطر رهيده و
نتيجه ى پاداش او نقد است و به سوى بهشت برزخى روانه شده است ، ولى
بقاى پاداش رزمنده ى پيروز در گرو كارهاى آينده ى اوست .(1361)
امربه معروف ونهى ازمنكر
429 سؤ ال : آيا امر به معروف و نهى از
منكر برگروه خاصى لازم است يا بر همه ى مردم ؟
و لتكن منكم أ مّة يدعون إ لى الخير و ياءمرون
بالمعروف و ينهون عن المنكر
و أ ولئك هم المفلحون
(1362)
كنتم خير اءمّة أ خرجت للنّاس تاءمرون بالمعروف
و تنهون عن المنكر(1363)
از ظاهر منكم اءمّة استفاده مى شود كه
اين دو فريضه ، وظيفه ى گروه خاصى است . زيرا كلمه ى
من دلالت بر تبعيض مى كند. با اين كه
ظاهر آيه ى دوم دلالت دارد بر اين كه اين دو برنامه وظيفه ى عموم مردم
است . به تعبير ديگر، ظاهر آيه ى اول وجوب كفايى را مى رساند و آيه ى
دوم ظهور در وجوب عينى دارد جمع بين اين دو آيه چگونه است ؟
پاسخ : امر به معروف و نهى از منكر دو مرحله دارد: مرحله ى نخست كه
جنبه ى عمومى دارد، شعاع آن محدود است و هر كس موظف است به تنهايى ناظر
اعمال ديگران باشد و از تذكر و موعظه و انتقاد تجاوز نمى كند.
ولى مرحله ى دوم كه مخصوص جمعيت معينى است و از شئون حكومت اسلامى است
، دامنه ى بسيار وسيعى دارد؛ به اين معنا كه اگر نياز به شدّت عمل و
حتّى قصاص و اجراى حدود باشد، اين جمعيت اختيار دارند كه زير نظر حاكم
شرع و متصديان حكومت انجام وظيفه كنند.(1364)
430
فخر رازى در پاسخ سؤ ال پيش گفته چنين مى گويد: گرچه تكليف امر به
معروف و نهى از منكر بر همه لازم است ، جز اين كه هر گاه گروهى متكفّل
اين وظيفه شوند، از ديگران ساقط است و نظير آن را در مسئله ى جهادمى
بينيم كه رفتن به جبهه بر همه ى مردم لازم است . زيرا قرآن كريم مى
فرمايد: انفروا خفافا و ثقالا(1365)و
اگر گروهى به اين امر قيام كردند، از ديگران تكليف ساقط است و اگر همه
ى مردم اين واجب را ترك كردند، همگان مسئول هستند. زيرا قرآن كريم مى
فرمايد: الاّ تنفروا يعذبكم عذابا اءليما(1366)
431 اهميت امر به معروف و نهى از منكر
ولتكن منكم اءمّة يدعون إ لى الخير و ياءمرون
بالمعروف و ينهون عن المنكر
و أ ولئك هم المفلحون
(1367)
اين آيه ى شريفه مشتمل بر سه تكليف است :
دعوت به خير، امر به معروف و نهى از منكر، و بهترين دعوت به خير دعوت
به سوى توحيد است ؛ اءدع إ لى سبيل ربّك بالحكمة
(1368) چه اين كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
فرمود: من مردم را به سوى توحيد دعوت مى كنم ؛
قل هذه سبيلى اءدعوا إ لى اللّه على بصيرة اءنا و من اتّبعنى
(1369)
گفتنى است كه دعوت به خير شامل امر به معروف و نهى از منكر نيز مى شود
و از اين كه قرآن كريم آن دو را جداگانه ذكر كرد، براى مبالغه در بيان
اهميت آن دو است .
از سوى ديگر، چون دعوت به خير متوقف بر آگاهى از خير است ، پس اين
تكليف متوجه علما و دانشمندان مى شود، چنان كه در آيه ى
فلولا نفر من كلّ فرقة منهم طائفة ليتفقّهوا فى
الدّين
(1370) همين معنا را بيان كرده است .(1371)
432 امر به معروف مقدم بر نهى از منكر
ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر(1372)
شيوه ى قرآن كريم آن است كه امر به معروف را قبل از نهى از منكر مى
آورد. آرى ! اگر درهاى معروف باز شود، درهاى منكر بسته مى شود. ازدواج
آسان جلوى فحشا را مى گيرد، نماز كه معروف است ، انسان را از فحشا و
منكر باز مى دارد. اشتغال صحيح مى تواند مانع فسادهاى اجتماعى گردد.
شخصيت دادن به افراد و تكريم از آنان ، مانع سقوط و ابتذال آن ها مى
شود.(1373)
433 صبر و شكيبايى در امر به معروف و نهى از
منكر
يا بنىّ اءقم الصّلوة و أ مر بالمعروف و انه عن
المنكر و اصبر على ما اءصابك
(1374)
سرّ اين كه حضرت لقمان در موعظه به فرزندش ، بعد از سفارش به امر به
معروف و نهى از منكر، مى گويد: در برابر مصايب صبر و شكيبايى داشته
باشد، آن است كه انسان وقتى شخصى را امر به معروف و نهى از منكر مى
كند، آن شخص شايد تحمل نكند و انسان را اذيت و آزار دهد، از اين رو،
بايد در برابر اذيت و آزار، صبر و شكيبايى كرد.(1375)
كشته شدگان در راه امر به معروف و نهى از منكر از مصاديق آيه ى شريفه ى
و من النّاس من يشرى هستند. امام على
عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد: ان المراد
بالا ية الرّجل الّذى يقتل على الا مر بالمعروف و النهى عن المنكر.(1376)
434 رابطه ى امر به معروف و نهى از منكر با وحدت
اجتماعى
از نظر قرآن كريم ميان امر به معروف و نهى از منكر و وحدت اجتماعى مردم
، رابطه ى عميقى هست . زيرا آيه ى امر به معروف و نهى از منكر در ميان
دو آيه ى وحدت قرار گرفته است ؛ و اعتصموا بحبل
اللّه جميعا و لا تفرّقوا ... # ولتكن منكم اءمّة يدعون إ لى الخير
ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر ... # و لا تكونوا كالّذين تفرّقوا
و اختلفوا(1377)
435 مراقبت از خويشتن
يا اءيّها الّذين ءامنوا عليكم اءنفسكم لا
يضرّكم من ضلّ إ ذاهتديتم
(1378)
بعضى چنين پنداشته اند كه ميان اين آيه ى شريفه و دستور امر به معروف و
نهى از منكر كه ازدستورات مسلّم اسلامى است ، نوعى تضاد وجود دارد.
زيرا اين آيه مى گويد: شما مراقب حال خود باشيد، انحراف ديگران اثرى در
وضع شما نمى گذارد.
با كمى دقّت مى توان دريافت كه تضادّى در ميان اين دو دستور نيست ؛
اولا آيه ى مورد بحث مى گويد: حساب هر كس جداست و گمراهى ديگران مانند
نياكان و غير نياكان كه مشرك يا منافق هستند، لطمه اى به هدايت افراد
هدايت يافته نمى زند، حتى اگر برادر هم باشند يا پدر و فرزند. بنا بر
اين ، شما از آن ها پيروى نكنيد و خود را نجات دهيد.
ثانيا: آيه ى شريفه در باره ى زمانى است كه امر به معروف و نهى از منكر
و موعظه تاءثيرى در افراد تبهكار ندارد و قرآن كريم به مؤ منان مى گويد
كه براى شما هيچ جاى نگرانى وجود ندارد؛ زيرا شما وظيفه ى خود را انجام
داده ايد و آن ها نپذيرفته اند و يا زمينه ى پذيرش در آن ها وجود
نداشته است . بنا بر اين ، زيانى از اين ناحيه به شما نخواهد رسيد.
اين معنا در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است ؛
إ يتمروا بالمعروف و تناهوا عن المنكر فاذا
راءيت دُنيا مؤ ثره و شُحّا متاعا و هوى متّبعا و اعجاب كل ذى راءى
براءيه فعليك بخويصة نفسك و ذَرْ عوامهم
(1379)
فصل هفتم : مسايل اخلاقى تربيتى عرفانى
بخش يكم : دستورهاى تربيتى
جامع ترين اصول اخلاقى
راه هاى دعوت به حق
برخورد با جاهل
نياز به موعظه در تمام عمر .....
# # #
بخش دوم : فضايل و رذايل اخلاقى
عفو و بخشش
نشانه هاى شرح صدر
محبت به كمال مطلق
كليد سعادت
انواع نيت ها و كارها .....
# # #
اخلاص
تمام كارها براى خداوند
صبر براى خداوند
صبر و نماز براى خداوند
پاداش مخلصين .....
دستورهاى تربيتى
436 جامع ترين اصول اخلاقى
خذ العفو و أ مر بالعرف و اءعرض عن الجاهلين
(1380)
اين آيه ى شريفه جامع ترين اصول اخلاقى را بيان مى كند. امام صادق عليه
السلام فرمود: امر اللّه بمكارم الا خلاق و ليس
فى القرآن آية اءجمع لمكارم الا خلاق منها(1381)و
هدف بعثت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز تتميم مكارم اخلاق است
؛ قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : بعثت
لاتمم مكارم الا خلاق
(1382)
437 ده دستور مهم اخلاقى در مقابله با مخالفان
در آيات 125 تا 128 سوره ى نحل يك سلسله دستورات مهم اخلاقى از نظر
برخورد منطقى و طرز بحث ، چگونگى كيفر و عفو و نحوه ى ايستادگى در
برابر توطئه ها و مانند آن بيان شده است كه مى توان آن را اصول تاكتيكى
و روش اسلامى مبارزه با مخالفان نام گذارى كرد و به صورت قانون كلى
در هر زمان و در همه جا از آن استفاده كرد:
1 دعوت به سوى خداوند از راه حكمت (منطق و استدلال صحيح )؛
اءدع إ لى سبيل ربّك بالحكمة
2 دعوت به سوى خداوند از راه موعظه ى نيكو؛ و
الموعظة الحسنة .
3 مناظره و بحث كردن با مخالفان به طريقى نيكو؛
و جادلهم بالّتى هى اءحسن .
4 اگر اين سه روش مؤ ثر واقع نشد و كار از اين فراتر رفت وآن ها دست به
تعدّى وتجاوز زدند، دستور مقابله به مثل مى دهد، نه بيشتر؛
و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به
5 ولى اگر شكيبايى پيشه كنيد و عفو و گذشت داشته باشيد، اين كار براى
شكيبايان بهتر است ؛ و لئن صبرتم لهو خير
للصّابرين .
6 اين عفو و گذشت و صبر و شكيبايى در صورتى اثر قطعى مى گذارد كه بدون
هيچ چشم داشتى انجام پذيرد؛ يعنى قربة الى اللّه باشد؛
و اصبر و ما صبرك الاّ باللّه .
7 هر گاه تمام اين زحمات در زمينه ى تبليغ و دعوت به سوى خدا تاءثير
نكرد، باز نبايد ماءيوس شد و يا بى تابى و جزع كرد، بلكه بايد با حوصله
و خونسردى همچنان به تبليغ ادامه داد. از اين رو، در هفتمين دستور مى
گويد: بر آن ها اندوهگين مباش ؛ و لا تحزن عليهم
.
8 با تمام اين اوصاف ، باز ممكن است دشمن لجوج ، دست از توطئه برندارد
و به طرح نقشه هاى خطرناك بپردازد، از اين رو، دستور مى دهد از توطئه
هاى آن ها نگران مباش و محدود نشو؛ و لا تك فى
ضيق ممّا يمكرون .
در پايان به نهمين و دهمين دستور اشاره كرده و مى گويد:
9 خدا با كسانى است كه تقوا پيشه مى كنند؛ إ نّ
اللّه مع الّذين اتّقوا؛ تقوا در همه ى ابعاد و در مفهوم وسيعش
، از جمله تقوا در برابر مخالفان ؛ يعنى حتى در برابر دشمن بايد اصول
اخلاق اسلامى را رعايت كرد. با اسيران معامله ى اسلامى كرد، با منحرفان
رعايت انصاف و ادب كرد، از دروغ و تهمت پرهيز كرد و ... .(1383)
10 خداوند با كسانى است كه نيكوكارند؛ و الّذين
هم محسنون . احسان و نيكى اگر به موقع و در جاى خود انجام گيرد،
يكى از بهترين روش هاى مبارزه است و تاريخ اسلام پر است از مظاهر اين
برنامه . رفتارى كه پيامبر بعد از فتح مكه با مشركان مكه كرد، معامله
اى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با وحشى ، قاتل حمزه كرد و او را
بخشيد و قصاص نكرد. چنان كه در بعضى از روايات مى خوانيم كه اين آيات
در جنگ احد نازل شده است .(1384)
438 چهار بال اخلاق (عفو صفح غفران رحمت )
چهار كلمه ى فوق چهار مرحله ى رفتارى را نشان مى دهد كه بر حسب اراده و
تقوا و تسلط بر نفس ، انسان مى تواند در برابر كسانى كه به او بدى مى
كنند، عكس العمل نشان دهد. اولين گام ((عفو))
است كه معناى آن گذشت و صرف نظر كردن از انتقام و تلافى است . كسى كه
عفو مى كند، ظاهرا صرف نظر كرده است ، اما معلوم نيست كدورت و رنجش
قلبى اش به صورت اخم و ترشرويى در چهره اش ظاهر نشود.
((صفح ))
گام تكامل يافته ترى است كه آثار رنجش را از صفحه ى صورت و دل پاك مى
كند. از اين كامل تر مرحله اى است كه به جاى تلافى و انتقام به كسى كه
به ما ستم كرده ، احسان و انفاق كنيم كه اين گام را
((غفران )) مى نامند و دست
يازيدن بدان بسيار سخت است .
گام ديگر به عالى ترين مرحله ى انسانيت و اخلاق مانده و آن هم
((رحمت ))
است . رحمت يعنى دلسوزى و كمك و مساعدت به محتاج . در اين مرحله ، نه
تنها عفو و صفح نشان داده و به كسى كه به ما بدى كرده ، خوبى مى كنيم ،
بلكه به حال وى دلسوزى مى كنيم كه چرا از مكارم اخلاق محروم شده و
مرتكب اعمال ناشايست شده است .
در اين زمينه به آيات زير توجه كنيد:
# در رابطه با همسر و فرزندان ؛ و ان تعفوا و
تصفحوا و تغفروا فان اللّه غفور رحيم
(1385)
# دعا به درگاه خدا؛ واعف عنّا و اغفر لنا و
ارحمنا(1386)
# وظيفه ى توانگران در برابر تهى دستان ؛ و
ليعفوا و ليصفحوا أ لا تحبّون أ ن يغفر اللّه لكم و اللّه غفور رحيم
(1387)
# وظيفه ى پيامبر در برابر اهل كتاب ؛ فاعف عنهم
و اصفح انّ اللّه يحبّ المحسنين
(1388)
439 انتخاب بهترين دستورات
خداى سبحان در قرآن كريم مى فرمايد: همه ى دستورات ما زيباست ، ولى شما
از ميان آن ها زيباترين را انتخاب كنيد؛ و
اتبعوا اءحسن ما اءنزل إ ليكم
(1389) عدالت زيباست ، ولى شما بكوشيد بالاتر از عدالت
قدم برداريد كه آن احسان است ؛ إ نّ اللّه ياءمر
بالعدل و الا حسان
(1390) عدل آن است كه انسان ، متجاوز به عرض و جان و
مال خود را به سزاى مناسب برساند؛ فمن اعتدى
عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم ، اما اگر از گناه و
لغزش او بگذرد، احسن و بالاتر از عدل عمل كرده است . از اين رو خداوند
مى فرمايد: ادفع بالّتى هى اءحسن فاذا الّذى
بينك و بينه عداوة كأ نّه ولى حميم
(1391) بدى را با خصلتى برتر و نيكوتر دفع كن تا آن كه
دشمن كينه توز، با عفو شما، دوست حميم و رفيق گرم شما شود.
در همين زمينه مى فرمايد: قل لعبادى يقولوا التى
هى اءحسن
(1392) به بندگانم بگو: هنگام سخن گفتن ، بلكه هر
رفتارى ، نه تنها بد نگويند وزشتى نكنند، بلكه نيكوترين سخن وبهترين
شيوه را انتخاب كنند؛ يعنى در گفتار ((اءحسن
الا قوال )) و در رفتار
((اءحسن الا فعال )) را
برگزينند.(1393)
440 امداد و نصرت الهى در پرتو جهاد نفس
إ ن تنصروا اللّه ينصركم و يثبّت اءقدامكم
(1394)
از نظر قرآن كريم بهره مندى از نصرت الهى و امدادهاى غيبى مخصوص جهاد
اصغر نيست ، بلكه شامل هر دو جهاد است . زيرا حضرت على عليه السلام پس
از يك سلسله دستورات درباره ى جهاد با نفس و رياضت ، به آيه ى فوق
استناد مى كند؛ چشم خويش را بيدار نگه داريد و شكم خويش را لاغر كنيد و
قدم هاى خود را به كار گيريد و از اموال خود انفاق كنيد و از جسم خود
بگيريد و بر جان و روح خويش جود و بخشش كنيد و نسبت به تقويت روحى خود
بخل نورزيد. اسهروا عيونكم واضمروا بطونكم
واستعملوا اقدامكم وانفقوا من اموالكم وخذوا من اجسادكم وجودوا بها على
انفسكم
(1395)
در زمين ديگران ، خانه مكن
كار خود كن ، كار بيگانه مكن
كيست بيگانه ، تن خاكى تو
كز براى اوست ، غمناكى تو
تا تو تن را چرب وشيرين مى دهى
گوهر جان را نيابى فربهى
441 معناى خوف از مقام پروردگار
و لمن خاف مقام ربّه جنّتان
(1396)
خوف از مقام پروردگار يا به معناى خوف از مواقف قيامت و حضور در پيشگاه
او براى حساب است يا به معناى خوف از مقام علمى خدا و مراقبت دائمى او
نسبت به همه ى انسان هاست ؛ در صورت اول ، مقام ، اسم مكان است و در
صورت دوم ، مصدر ميمى .
تفسير دوم با آيه ى أ فمن هو قائم على كلّ نفس
بما كسبت
(1397) سازگار است ؛ آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده ،
حافظ و مراقب اعمال همگان است ، چون كسى است كه اين صفات را ندارد.
امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه فرمود:
من علم أ نّ اللّه يراه و يسمع ما يقول و يعلم ما يعلمه من خير اءو
شرّ، فيحجزه ذلك عن القبيح من الاعمال ، فذلك الّذى خاف مقام ربّه و
نهى النفس عن الهوى ؛ كسى كه بداند خدا او را مى بيند و گفته
هايش را مى شنود و آنچه را از خير و شرّ انجام مى دهد، مى داند و اين
توجه ، او را از اعمال قبيح باز مى دارد، او كسى است كه از مقام
پروردگارش مى ترسد و خود را از هواى نفس باز داشته است .(1398)
442 علل لزوم توكل به خدا
1 او بهترين وكيل و تكيه گاه است ؛ حسبنا اللّه
و نعم الوكيل
(1399)
2 او تكيه گاه همه ى موجودات است ؛ و اللّه على
كلّ شى ء وكيل
(1400)
3 او كفايت از ديگران مى كند؛ و من يتوكّل على
اللّه فهو حسبه
(1401)
4 او براى هميشه زنده و به همه چيز آگاه است و بر همه چيز حاكميت دارد؛
و توكّل على الحىّ الّذى لا يموت و سبّح بحمده و
كفى به بذنوب عباده خبيرا # الّذى خلق السّموات و الا رض و ما بينهما
فى ستّة اءيّام ثمّ استوى على العرش الرّحمن فاسئل به خبيرا(1402)
5 او شكست ناپذير و حكيم است ؛ و توكّل على
العزيز الحكيم
(1403)
6 او هدايتگر انسان هاست ؛ و مالنا أ لاّ نتوكّل
على اللّه و قد هدانا سبلنا(1404)
7 رحمت او همگانى و جهان شمول است ؛ قل هو
الرّحمن ءامنّا به و عليه توكّلنا(1405)
443 راههاى دعوت به حق
اءدع إ لى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و
جادلهم بالّتى هى اءحسن
(1406)
خداوند سبحان راه هاى هدايت و دعوت مردم را سه گونه معرفى مى فرمايد:
حكمت ، موعظه ى زيبا و جدال نيكو.
حكمت : حجت و دليل يقين آور.
موعظه ى حسنه : گفتارى نيكو كه مايه ى نرم دلى و تاءثر شنونده گردد.
جدال احسن : دليلى براى اقناع و اسكات خصم آورده شود.
شايد اصول سه گانه مزبور، اشاره به طرق استدلال منطقيان باشد كه به
برهان و خطابه و جدل معروف است ؛ ليكن تقييد موعظه و جدال به زيبا بودن
، بيانگر دو نكته ى اساسى است :
1 آن موعظه اى زيبا و مؤ ثر است كه از زبان واعظ متعظ بيرون آيد؛ يعنى
خودش بدان عامل باشد.
2 آن جدالى اءحسن است كه مخاطب را به لجاجت و دشمنى واندارد و از عفت
كلام برخوردار باشد و به مقدسات خصم توهين نكند.(1407)
444 برخورد با جاهل
يكى از اوصاف عباد الرّحمن آن است كه به هنگام سخن گفتن با افراد جاهل
به آن ها سلام مى كنند (سلامى كه حكايت از بى اعتنايى تواءم با
بزرگوارى است )؛ عباد الرّحمن الّذين يمشون فى
الا رض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(1408)
در اين زمينه ، قرآن مجيد حضرت ابراهيم عليه السلام را الگو معرفى مى
كند كه وقتى عمويش آزر به او اهانت كرد، حضرت به او گفت :
سلام عليك ساءستغفر لك ربّى
(1409)
445 سه جلوه ى ايثار در قرآن
1 ايثار نسبت به مهاجران مدينه ؛ و يؤ ثرون على
اءنفسهم و لو كان بهم خصاصة
(1410)
2 ايثار على عليه السلام هنگام هجرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به
مدينه ؛ و من النّاس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات
اللّه و اللّه رؤ ف بالعباد(1411)
3 ايثار على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام هنگام افطار روزه ى
نذرى ؛ و يطعمون الطّعام على حبّه مسكينا و
يتيما و اسيرا(1412)
446 نياز به موعظه در تمام عمر
از نظر قرآن كريم انسان در تمام مدت عمر نيازمند موعظه و پند و اندرز
است ، چه كودك باشد، چه كهنسال ؛ اما اين كه انسان در كودكى نيازمند به
موعظه است ، نشانه اش موعظه ى لقمان عليه السلام به فرزندش است ؛
و إ ذ قال لقمان لابنه و هو يعظه ...(1413)
اما اين كه انسان در سن پيرى و كهنسالى نيازمند به موعظه است ، دليلش
موعظه ى خداوند به حضرت نوح عليه السلام است : إ
نّى اءعظك أ ن تكون من الجاهلين
(1414)