علاوه بر همه ى اينها اگر در واقع کلمه (سفيانى) در حديث درست
نباشد وصحيح آن، همان شيصبانى باشد، قطعا مراد از چنين شخص ستم
کارى که به طور ناگهانى از کوفه سر در مى آورد وبا (شيعه) عداوت
ودشمنى دارد، وبه قتل بزرگان (شيعه) فرمان مى دهد، همکار، ودستيار
سفيانى اول، واز مردم (عراق) است. چه آنکه از حديث ياد شده وهمچنين
از حديث بعدى معلوم مى شود که حکومت او در عراق است، وشخصا شيعيان
ودوستان آل محمد صلى الله عليه واله را مى شناسد ولذا يکايک آنان
را دستگير نموده وايشان را به قتل مى رساند.
5- مرحوم شيخ طوسى (رضوان الله عليه) درکتاب (غيبت) در مورد رفتار
ناهنجار سفيانى با شيعيان على عليه السلام روايتى را از امام صادق
عليه السلام بدين گونه نقل کرده است:
(عن ابى عبد الله قال: کانى بالسفيانى او بصاحب السفيانى قد طرح
رحله فى رحبتکم بالکوفة، فنادى مناديه من جاء براس شيعه على فله
الف درهم، فيثب الجار على جاره، ويقول: هذا منهم، فيضرب عنقه وياخذ
الف درهم. اما ان امارتکم يومئذ لا يکون الا لاولاد البغايا، وکانى
انظر الى صاحب البرقع، قلت: ومن صاحب البرقع؟
فقال: رجل منکم يقول بقولکم يلبس
البرقع فيحوشکم فيعرفکم ولا تعرفونه، فيغمز بکم رجلا رجلا اما انه
لا يکون الا ابن بغى).(1)
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: گويا من سفيانى يا رفيق
سفيانى را مى بينم که در شهر کوفه ى شما فرود آمده، ودر ميدان گاه
کوفه رحل اقامت افکنده، واز جانب او صدا ميزنند هر کس سر يک نفر از
شيعيان على عليه السلام را بياورد هزار درهم به او مى دهم. پس کار
به آنجا مى رسد که همسايه، همسايه ى خود را مى گيرد، ومى گويد: اين
از شيعيان على عليه السلام است، پس گردن او را مى زند وهزار درهم
را مى گيرد. آگاه باشيد، آنروز کسانى که بر شما حکومت مى کنند
زنازادگان وحرام زاده ها هستند، گويا من هم اکنون صاحب نقاب را مى
بينم راوى مى گويد:
عرض کردم صاحب نقاب کيست؟
فرمود: او مردى از شماست که به ظاهر دعوى مسلمانى دارد وبه عقيده ى
شما تظاهر مى کند، خود را زير ماسک ديندارى ومسلمانى پنهان نموده
است. شما را مى شناسد وشما او را نمى شناسيد، به خانه هاى شما مى
آيد ودر اطراف شما گردش مى کند ويکايک شما را به دام مى اندازد
وشما را با سعادت مبتلا مى سازد وبه کشتن مى دهد، آگاه باشيد که او
زنازاده است.
اين روايت به حسب ظاهر به همان سفيانى اول نظر دارد ودر توضيح آن
متن نوشته ى کتاب (نور الانوار) نوشته ى شيخ على اصغر بروجردى را
نقل خواهيم کرد.
در آن توضيح که براى اثبات مدعاى خود بازگو مى کنيم، خواهيم ديد:
که در خصوصيات بسيارى ميان اعمال زشت وناستوده ى حکام (بعثى بغداد)
وآنچه را که امام صادق عليه السلام براى کارگزاران حاکم بر عراق،
بيان فرموده است، تناسب وتشابه فراوان وجود دارد، زيرا: همانگونه
که توضيح داديم سفيانى اول، کسى است که از مدتها قبل، پيش از آنکه
نامش بر سر زبانها افتد، زمينه ى فرمانروائى خود را در عراق فراهم
نموده وتمام همت خود را براى روى کار آوردن حزب کافر بعث، ومسلط
ساختن اراذل واوباش بر سرنوشت مردم مسلمان عراق به کار گرفته است.
در اينجا لازم است ياد آور شويم که البته هرگز نمى توانيم بگوئيم
که به طور قطع ومسلم آنچه امروز در عراق مى گذرد صد در صد همان
واقعيتى است که امام صادق عليه السلام بيان فرموده است، بلکه مى
خواهيم بگوييم ميان فرمايش امام ششم که درباره ى سفيانى، يا رفيق
سفيانى، فرموده است، وميان حوادث تلخ وناگوارى که امروز از قتل
وحبس وشکنجه وتبعيد وهتک نواميس در عراق مى گذرد تناسب وتشابه
فراوان است. واما متن گفتار وتوضيح شيخ على اصغر بروجردى در کتاب
(نور الانوار) چنين است:
(پس سفيانى خبيث از شام متوجه کوفه مى شود ودر آنجا نزول مى نمايد
ومنادى او ندا مى دهد که هر آن کسى که سر يک نفر شيعه على بن ابى
طالب عليه السلام را بياورد هزار درهم بگيرد. پس مردم بى دين وبى
باک وناپاک که نطفه شان خلل دارد به جهت طمع ذخاير دنياى دنيه
واغراض باطله نفسانيه شهوانيه، وبه بغض وعداوت ودشمنى يکديگر را به
دست آن ملعون مى دهند، حتى آنکه همسايه در حق همسايه بگويد که اين
از آنهاست، وگردن او را بزند وهزار درهم بگيرد. وديگرى باز بگويد
اين از آنهاست، وگردن او را بزند وهزار درهم بگيرد.
وهکذا صادق آل محمد صلى الله عليه واله فرمود که غمازان (فتنه
انگيزان) در آن زمان فرزندان زنا باشند، وامراء سفيانى اخبث همه ى
حرام زاده ها باشند. واز صاحب برقع (نقابدار) به شيعيان ما آزارها
برسد، وآن ملعون حرامزاده شخصى است که در ميان ما شيعيان بوده وهمه
ى ايشان را مى شناخته است وخود را از ايشان به ايشان مى نموده است.
ودر آن روز برقعى (نقابى) به روى
خود مى اندازد که مردم را بشناسد وکسى او را نشناسد (يعنى مى گويد
من مسلمانم) وآن ملعون در نزد سفيانى حرامزاده (ورفيق او) باشد
ومردم را به گير او دهد، وبکشد).(2)
6- مرحوم سيد بن طاووس عليه الرحمه، در مورد سفيانى اول ودوم،
روايتى از حضرت صادق آل محمد صلى الله عليه واله بدين صورت نقل
کرده است:
(عن محمد بن عبد الله، عن جعفر بن محمد عليه السلام انه قال: ان
لنا بالبصرة وقعة عظيمة وقد قال: امير المؤمنين على بن ابى طالب
عليه السلام وذکر ما جرى حديث على بن محمد صاحب الزنج وغيره ثم
قال:
ويعود دار الملک الى الزوراء تصير
الامور شورى. من غلب على شىء فعله فعند ذلک خروج السفيانى فيرکب فى
الارض تسعه اشهر يسومهم سوء العذاب فويل لمصر وويل للزوراء، وويل
للکوفه، والويل لواسط کانى انظر الى واسط وما فيها مخبر بخير، وعند
ذلک خروج السفيانى ويقل الطعام ويقحط الناس. يقل المطر فلا ارض
تنبت ولاسماء تنزل، ثم يخرج المهدى الهادى المهتدى، الذى ياخذ
الراية من يد عيسى بن مريم عليهما السلام).(3)
محمد بن عبد الله از صادق آل محمد عليه السلام روايت کرده که آن
حضرت فرمود: براى ما در شهر بصره مصيبت بزرگى خواهد بود، واين را
امير المؤمنين (على بن ابى طالب عليه السلام) فرمود: وداستان خروج
(على بن محمد) صاحب زنج، وديگران را يادآور شد وسپس فرمود:
بار ديگر پايتخت به (زوراء) (يعنى بغداد)، بر مى گردد وکارها به
وسيله ى (شورى) انجام خواهد گرفت وهر کسى که بر چيزى غالب شد آنرا
عملى خواهد نمود. در آن موقع است که (سفيانى) يعنى: سفيانى اول:
خروج مى کند وبه مدت نه ماه کرسى رياست را اشغال مى نمايد ومردم را
به بدترين عذاب ها معذب خواهد کرد.
پس واى بر مصر و(زوراء) (يعنى بغداد)، وکوفه وشهر واسط، گوئى من هم
اکنون به شهر واسط وجريانهائى که درآن روى مى دهد نظر مى کنم مى
بينم کسى که از خير وخوبى خبرى بياورد در آنجا يافت نمى شود. در آن
وقت است که سفيانى (يعنى: سفيانى دوم) خروج مى کند، وطعام وغذا
کمياب مى شود، ومردم دچار قحطى وگرسنگى مى شوند، وباران کم مى شود.
نه در زمين گياهى مى رويد ونه از آسمان بارانى مى بارد وسپس آن
مهدى موعود (که جهان در انتظار اوست) وپرچم را از دست عيسى بن مريم
عليه السلام مى گيرد، خروج خواهد نمود.
در اينجا لازم است براى پى بردن به فرمايش امام صادق عليه السلام،
نخست حديث ديگرى را که از پيغمبر گرامى صلى الله عليه وآله در
رابطه با تشکيل (شورى در زواء) روايت شده نقل کنيم وآن را توضيح
دهيم، وسپس به تشريح حديث امام صادق عليه السلام بپردازيم، تا به
خوبى معلوم شود که منظور از دار الملک چيست؟زوراء کجاست؟ وتشکيل
شورى در زوراء چه معنا دارد؟ واينک رسول خدا صلى الله عليه واله:
(الويل، الويل لامتى من الشورى الکبرى والشورى الصغرى، فسئل عنهما
(عن تقسيمهما خ)
فقال: صلى الله عليه وآله، اما الشورى الکبرى فتنعقد فى بلدتى بعد
وفاتى لغصب خلافة اخى، وغصب حق ابنتى.
واما الشورى الصغرى، فتنعقد فى
الغيبة الکبرى فى الزوراء لتغيير سنتى وتبديل احکامى).(4)
پيغمبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمود: ايواى وايواى بر امتم از
شوراى بزرگ وکوچک. از تقسيم اين دو شورى از آن حضرت سؤال شد.
فرمود: اما شوراى بزرگ در شهر من بعد از مرگ من ايجاد مى شود، براى
اينکه خلافت برادرم على عليه السلام را غصب کنند، وحق دخترم زهرا
عليه السلام را ببرند.
واما شوراى کوچک، در زوراء (يعنى در بغداد) تشکيل مى شود براى
اينکه سنت مرا تغيير دهند واحکام دين وشريعتم را تبديل نمايند.
نگرانى رسول خدا از آينده امت
از سراسر اين حديث نگرانى ونا راحتى رسول خدا صلى الله عليه وآله
ازآينده ى امت به خوبى آشکار است. نگرانى از اين که نخست به وسيله
شورائى بزرگ پس از رحلت آن حضرت، حکومت اسلامى را از دست اهل بيتش
خارج خواهند ساخت وحق خاندانش را غصب خواهند نمود وسپس در آينده ى
دورترى در سرزمينى بنام زوراء شوراى ديگرى براى تغيير سنت واحکام
دينش تشکيل خواهند داد.
حال بايد ديد که اين سرزمين که رسول خدا صلى الله عليه وآله ازآنجا
بنام زوراء ياد فرموده است در کجا واقع شده، وشورائى که در آنجا
منعقد مى گردد، چگونه شورائى است.
براى کشف حقيقت اين مطلب دو توضيح در اينجا ضرورى است.
1- زوراء نام چه سرزمينى است؟
2- اين شوراى مشوم چگونه شورائى است؟
درباره ى مطلب اول:
با ملاحظه مضامين دو حديث مزبور يعنى: هم حديث رسول خدا صلى الله
عليه وآله وهم حديث امام صادق عليه السلام که هم از نام زوراء وهم
از تشکيل شورى در جائى به نام (زوراء) سخن رفته است، جاى شک نيست
که زوراء همان بغداد است زيرا:
اولا: از ديدگاه تاريخ ثابت ومسلم است که: دار الملک بغداد مى باشد
چه آنکه (عراق) در دوران امپراطورى اسلامى مرکز خلفاى عباسى وشهر
بغداد سالهاى سال پايتخت، ودار الخلافه ى عباسيان بوده است.
وثانيا- اينکه: در تمام اخبار وروايات که از پيغمبر اکرم صلى الله
عليه واله وامير المؤمنين عليه السلام وديگر پيشوايان مذهبى رسيده
است از بغداد به عنوان زوراء ياد شده وحتى در بعضى از روايات حدود
جغرافيائى اين منطقه نيز مشخص گرديده است.
مشخصات جغرافيائى منطقه زوراء در روايات
براى اطمينان خاطر بيشتر به گوشه اى از رواياتى که در رابطه با
وقوع برخى از حوادث در (زوراء) دست يافته ايم وحدود جغرافيائى اين
منطقه را (خواه به عنوان بغداد وخواه به عنوان زوراء) به خوبى مشخص
مى کند وجاى هيچ گونه بحث وگفتگو براى کسى باقى نمى گذارد اشاره مى
کنيم:
1- على متقى هندى، که يکى از دانشمندان اهل سنت مى باشد در کتاب
معروف خود بنام (کنز العمال) از پيغمبر گرامى صلى الله عليه وآله
روايت مى کند که آن حضرت در حديثى درباره ى شهرى که در آينده تاريخ
در مشرق زمين بنام بغداد ساخته خواهد شد، فرمود:
در آينده براى فرزندان عمويم (عباس) شهرى از طرف مشرق بنا خواهد شد
که بين دجله ودجيل وقطريل وصراط واقع شده است.
در آنجا بناهاى محکم وسرافراشته اى را از چوب وگچ وآجر خواهند ساخت
که آنها را طلاکارى خواهند نمود، نام اين شهر (بغداد) است.در اين
شهر بدترين خلق خدا وستمگران امت من سکنى خواهند گزيد.
آگاه باشيد که هلاکت ونابودى اين
شهر به دست سفيانى صورت خواهد گرفت، به خداى بزرگ سوگند، گويا من
هم اکنون آن شهر را مى نگرم که: زير ورو گرديده، واز سکنه خالى شده
وبه ويرانه اى تبديل گشته است.(5)
2- امير المؤمنين عليه السلام در حديثى از پيغمبر اکرم صلى الله
عليه وآله نقل مى کند که آن حضرت درباره ى شهرى بنام (زوراء) که در
آينده مقر فرمانروائى (بنى العباس) خواهند بود، فرمود:
در آينده شهرى بين دو رود فرات ودجله ساخته خواهد شد که محل
فرمانروائى بنى عباس خواهد بود، وآن (زوراء) است.
در آنجا جنگى سخت وشکننده روى
خواهد داد که زنان بسيارى به اسارت خواهند رفت ومردان فراوانى
همچون گوسفند قربانى خواهند شد.(6)
3- جلال الدين سيوطى در کتاب (الحاوى للفتاوى) از (حذيفه) روايت مى
کند که رسول خدا صلى الله عليه وآله درباره برخى از حوادث که پس از
بناء بغداد در آنجا روى خواهد داد فرمود:
حادثه ى بزرگى در (زوراء) به وقوع خواهد پيوست!!!
عرض شد يا رسول الله! زوراء، کجاست؟
فرمود: شهرى است در مشرق که در بين چند رودخانه واقع شده ومسکن
بدترين خلق خدا وپناهگاه گروهى از جباران وستمگران امت من خواهد
بود، ومردم آن به چهار نوع عذاب مبتلا خواهند شد.
1- با شمشير درو خواهند شد.
2- شهرشان ويران خواهد گرديد.
3- بلائى از آسمان بر آنها خواهند گشت.
4- از صورت انسانيت بيرون خواهند
رفت.(7)
4- علقة بن قيس، روايت مى کند که امير المؤمنين عليه السلام خطبه ى
لؤلؤه را براى مردم ايراد نمود واز پادشاهان (بنى عباس) ومقر
فرمانروائى آنان سخن گفت وفرمود:
شهرى در بين دجله، ودجيل، وفرات
ساخته مى شود که آنرا (زوراء) مى گويند، آنجا مقر فرمانروائى بنى
عباس است.(8)
5- علامه ى حلى (ره) از پدرش نقل مى کند که امير المؤمنين عليه
السلام در خطبه ى زوراء فرموده است:
زوراء سرزمين وسيعى است که در آن
بناهاى محکم پايه گذارى مى شود، وبنى عباس آنجا را مقر خلافت خود
وجايگاه ثروتهاى خويش قرار مى دهند، زوراء براى بنى عباس خانه ى
بازى ولهو است.(9)
6- برسى، در کتاب (مشارق الانوار) نقل مى کند که امير المؤمنين
عليه السلام در خطبه ى افتخاريه ى خود از پادشاهان بنى عباس سخن
گفت وفرمود:
شهرى در بين دجله، ودجيل، وفرات
ساخته مى شود که آن را (زوراء) مى نامند، از آنجا طينت جباران
بيرون مى آيد، کسى که در آنجا ساکن شود از رحمت خداوند به دور است،
ودر آنجا 24 نفر (ويا 42 نفر) از بنى عباس پشت سر هم سلطنت خواهند
کرد.(10)
7- مرحوم محدث قمى عليه الرحمه، در کتاب (سفينة البحار) به نقل از:
بحار علامه ى مجلسى (عليه الرحمه) مى نويسد:
موقعى که امير المؤمنين عليه
السلام از جنگ (نهروان) (که شهرکى قديمى در چهار فرسخى بغداد است
مراجعت مى فرمود از سرزمين (زوراء) گذشت، وبه همراهان خود فرمود:
اين سرزمين (زوراء) است، به حرکت خود ادامه دهيد واز اينجا دور
شويد، زيرا: خسف ونابودى بدين سرزمين، از ميخ آهنينى که در ميان
(نخاله) (يا زمينى نرم) فرو برود، سريع تر خواهد بود.(11)
در اين مورد علاوه بر احاديث ياد شده حديث ديگرى نيز هست که در
خصوص (زوراء)از امام صادق عليه السلام روايت شده وگرچه امام عليه
السلام از حدود جغرافيائى آن، سخنى به ميان نياورده است اما چون
بيان گر اين واقعيت است که زوراء همان (بغداد) است، لذا آن را هم
براى مزيد اطلاع خوانندگان، نقل مى کنيم.
مرحوم صدوق عليه الرحمه در کتاب (خصال) از مسلم بن خالد از امام
صادق عليه السلام روايت مى کند که آن حضرت در ضمن حديث مفصلى
فرمود:
سيزده طايفه از امت جدم محمد عليه السلام مى باشند که ما را دوست
ندارند ومردم به دوستى با ما وادار نمى کنند، دشمن ما مى باشند واز
ما پيروى نمى کنند، ما را خوار مى شمارند، ومردم را از ما دور مى
نمايند، اينان يقينا دشمنان واقعى ما هستند. آنگاه حضرت درباره ى
يکايک آن طوائف توضيح داد تا اينکه فرمود:
از جمله آنها شهرى هستند که نام
آن (زوراء) است ودر آخر الزمان ساخته مى شود. آنها بخون ما شفا مى
طلبند، وبه کينه توزى ودشمنى با ما تقرب مى جويند، ودر دشمنى با ما
هم داستانند. جنگ با ما را واجب، وکشتن ما را بر خود حتم ولازم مى
دانند.(12)
اينها چند نمونه از احاديث مربوط به (زوراء) بود که علاوه بر بيان
وقوع حوادثى که در آينده ى تاريخ در آنجا روى مى دهد، حدود
جغرافيائى اين سرزمين را نيز به خوبى مشخص مى کند وجاى هيچ گونه
چون وچرائى براى کسى نمى گذارد که (زوراء) همان بغداد است.
کلمه زوراء در لغت
از روايات که بگذريم در کتب لغت نيز از (بغداد) بعنوان (زوراء) ياد
شده است که به برخى از آنها اشاره مى کنيم:
درکتاب (مجمع البحرين) در ماده ى
(زوراء) درباره ى (زوراء).(13)
چنين آمده:
(والزوراء بالفتح والمد: بغداد)
زوراء بغداد است.(14)
کتاب لسان العرب نيز درباره ى زوراء چنين مى نويسد:
(ومدينة الزوراء: ببغداد فى الجانب الشرقى، سميت زوراء لازورار
قبلتها).
وشهر زوراء در بغداد است ودر سمت
شرقى آن واقع شده، آن را زوراء نام نهاده اند بدين لحاظ که قبله ى
آن تمايل دارد، (وبقول معروف قبله اش کج است).(15)
دوکتاب معروف ومشهور ديگر لغت نيز يعنى (المنجد) و(قاموس المحيط)
در ماده ى (زور) درباره زوراء مى نويسند:
زوراء نام بغداد است.(16)
از آنچه تا بدينجا درباره ى زوراء گفته شد وما تنها به عنوان
نمونه، يکى از هزار ومشتى از خروار، آورديم به خوبى روشن مى شود که
بدون شک وشبه زوراء نام بغداد است وترديدى نيست که مقصود از شوراى
کوچک که در زوراء تشکيل مى شود تا احکام دين وشريعت سيد المرسلين
را تغيير دهند وتبديل نمايند، شورائى است که در بغداد وآنهم به
حمايت از کفر وسردمداران کفر جهانى در اين سرزمين شوم ولعنت شده
منعقد مى گردد.
ولى متاسفانه در برخى از کتابهائى
که به زبان فارسى نوشته شده، وگاهى هم احاديثى را در اين کتابها به
رشته تحرير در آورده اند، بدون اينکه کوچکترين تحقيق وکاوشى درباره
حديث ويا نام جائى که در آن حديث آمده به عمل آورند، وبدون اينکه:
اينگونه نويسندگان مقدارى با خود بيانديشند که ممکن است نوشته هاى
آنان سبب اشتباه وگمراهى افراد زيادى شده ودست آويز محکمى براى
مغرضان ومعاندان ومنافقان گردد به ضرس قاطع در هر جايى که کلمه ى
زوراء ديده اند آنرا به تهران ترجمه نموده ودر کنار کلمه ى زوراء
لفظ تهران نوشته اند در صورتى که اثبات اين مطلب نيازمند تحقيق
وبررسى است.(17)
در هر صورت براى اينکه ماهيت (شوراى زوراء) معلوم شود به حديث امام
صادق عليه السلام بر مى گرديم ودرباره ى دومين سؤال که به عنوان:
اين شوراى مشؤم چگونه شورائى است مطرح نموديم، توضيحاتى مى دهيم تا
سر مطلب آشکارگردد.
درباره ى مطلب دوم:
درباره ى مطلب دوم که ما آن را در رابطه با حديث امام صادق عليه
السلام وتشکيل شورى در (بغداد) بطور خلاصه توضيح مى دهيم، آنچه مى
توان گفت اين است که:
نخست، امام عليه السلام به قضيه اى که بعدها در قرن سوم هجرى در
بصره اتفاق افتاد ودر آنجا انقلاب عظيمى روى داد و(صاحب زنج) يعنى:
مردى که مى گويند: سيدى بنام على بن محمد بوده است، انقلاب کرد ودر
ظرف چند سال تسلط خود، که گروهى از سياهان را به وسيله وعده هائى
که به آنها داده بود با خود همراه نمود، وبه کشتارهاى وحشتناکى دست
زد وهزاران مرد وزن را طعمه شمشير ساخت اشاره مى نمايد.
سپس مى فرمايد:
(دار الملک) يعنى: پايتخت حکومت بعد از آن حادثه ى وحشتناک وحوادث
ديگر وانقراض دولت هاى ديگرى که بعد از آن جريان مى آيند، مجددا به
شهر بغداد برمى گردد يعنى: پس از آنکه بغداد مدتى از (دار الخلافه)
بودن افتاد، بار ديگر پايتخت سلاطين، ومقر فرمانروايان جور،
وپايگاه جباران وگردن کشان مى شود، وآنگاه حضرت چنين توضيح مى دهد
که:
در اين موقع که پايتخت حکومت به بغداد بازگشت، کارها به وسيله ى
شورى انجام مى شود وهر کس به هر کارى که دستش رسيد آنرا انجام مى
دهد، يعنى: هر کس که حزبش بيشتر ويارانش زيادتر وپيروانش فراوان تر
بود، بر ديگران مقدم مى شود واو کرسى رياست را اشغال مى نمايد.
چنانچه مى دانيم اين شورائى که حضرت از آن خبر داده است، همان مجلس
نمايندگان است که امروز در سراسر دنيا ودر تمام کشورهاى جهان کم
وبيش وجود دارد وپس از تشکيل، افرادى را براى احراز مقام رياست ودر
دست گرفتن زمام قدرت واداره ى کشور انتخاب مى کنند.
پس مطابق فرمايش حضرت در موقعى که اين چنين مجلس شورائى در بغداد
تشکيل شد پس از مدت زمانى، سفيانى اول براى احراز مقام رياست در
عراق وبغداد، کانديدا مى شود وبه رياست مى رسد، ودليل اين گفتار آن
است که حضرت، دوبار نام سفيانى را ذکر فرموده است.
واز اين که امام عليه السلام دوبار اين نام را بيان فرموده است
معلوم مى شود که بار اول اشاره به خروج سفيانى اول وحکومت او در
عراق وبار دوم اشاره به خروج سفيانى دوم است.
به هر حال: سفيانى اول چنان چه از ظاهر خبر وسياق حديث پيدا است،
دو بار بر عراق حکومت مى کند ومدت حکومت او در مرتبه ى اول نه ماه
است ودر مرتبه دوم مدت حکومت او تعيين نشده است. وشايد مدت درازى
طول بکشد وبعدا فرار کند ويا اينکه به هلاکت برسد.
اما بار دوم که به حکومت رسيد اين بار امام عليه السلام فرموده
است:
(فويل لمصر، وويل للزواء، وويل للکوفة والويل لواسط)
پس در اين مرتبه واى بر مردم مصر وواى بر مردم بغداد وواى بر مردم
کوفه وواى بر واسط.
بايد توجه داشت که کلمه ى (ويل) در لغت عرب، کلمه اى است که در
مورد عذاب وهلاکت ونابودى استعمال مى شود، وهر کس که در عذاب
وهلاکت بيفتد گفته مى شود واى بر او که بى چاره شد.
بنابراين بيان، از فرمايش حضرت که فرموده است: (واى بر مصر، وواى
بر بغداد، وکوفه وواسط)، چنين استنباط مى شود که چون در اين مرتبه،
سفيانى از طرف اربابان خود به حکومت رسيد، دستوراتى کسب مى کند
وحوادث ناگوارى در عراق وغير عراق به وجود مى آورد که پى آمدهاى آن
بسيار ناگوار است مانند- اهانت به علماء، هتک مؤمنين، وتبعيد
وشکنجه وزندان مردم بى گناه، تا جائى که اموال مردم را غارت مى کند
وزنانشان را مورد تجاوز قرار مى دهد وفرزندانشان را مى کشد واعراض
ونواميس شان رابر باد مى دهد وزنان محجبه ومستوره وعفيفه را هتک
حرمت مى کند وکارهاى زشت وناستوده را که عقل وشرع آن را محکوم مى
داند، مرتکب مى شود و...
به هر حال: امام عليه السلام مى فرمايد: در اين مرتبه دوم که به
حکومت مى رسد واى بر مصر وبغداد وکوفه وواسط.
واز اين جمله چنين فهميده مى شود که حتى ظلم وبدى او به مردم مصر
نيز خواهد رسيد بدين صورت که رهبران مصر را هم با خود همراه مى
کند، واز اهل مصر ويا سربازان مصرى در جنگى که به وجود مى آورد
استفاده مى نمايد وگروه زيادى را به کشتن مى دهد وپس از آنکه مردم
مصر متوجه شدند صداى آنها به فرياد بلند مى شود....
واما اينکه حضرت فرموده است واى بر بغداد روشن است ونيازى به توضيح
نيست که با اهل بغداد ومردم عراق چگونه رفتارى خواهد داشت.
واما اين فرموده حضرت که: واى بر واسط گويا من هم اکنون به واسط،
وجريان هائى که در آن روى مى دهد نظر مى کنم، شايد مراد از آن، باز
هم همان قتل واعدام وتبعيد وزندان وشکنجه وامثال آن باشد وشايد هم
مراد از آن جنگى باشد که در همان نواحى اتفاق مى افتد وبر اثر تمرد
وروگردانى مردم از جنگ، گروهى را به دار مى کشد واعدام مى کند
وشايد هم همه ى آنچه را که گفتيم مقصود باشد ولذاست که حضرت مى
فرمايد: گويا من هم اکنون به واسط وجريانهاى آن نظر مى کنم وخبر
دهنده اى که از آنجا خبر خيرى بياورد نمى يابم يعنى: هر اخبارى که
از آنجا مى رسد همه اش شر است.
سپس حضرت مى فرمايد: بعد ازاين ظلم بى حد وستم وتجاوز (سفيانى دوم)
خروج مى کند، واين ستمکار ناپاک آن چنان ظلم وتعدى مى کند ودست به
قتل وخرابى وغارتگرى مى زند واخيار وابرار وسادات وعلماء را به قتل
مى رساند که مردم ظلم وستم سفيانى اول را فراموش مى کنند وبه همين
جهت است که حضرت مى فرمايد: در آن موقع مردم دچار قحطى وگرسنگى
وکمى باران مى شوند، نه زمينى هست که گياهى را بروياند ونه آسمانى
هست که بارانى فرو ريزد. البته ممکن است که کنايه از اين باشد که:
در آن هنگام بر اثر جنگ وکشتار وهرج ومرج، ترس ووحشت فوق العاده به
همه ى مردم دست مى دهد، که کار وکوشش از بين مى رود، وکشاورزان
ودامدارى تعطيل مى شود قحطى وگرسنگى که از پى آمدهاى نا مطلوب جنگ
است سراسر منطقه را فرا مى گيرد. (والله اعلم)
در هر صورت خروج اين سفيانى، يعنى: سفيانى دوم، از علائم حتميه ى
ظهور است که تمام مدت فرمانروائى اين مرد ناپاک، وتجاوزات
وکشتارهاى بى رحمانه او بيشتر از نه ماه نخواهد بود. وپس از اين،
همچنان که امام عليه السلام فرموده است، حضرت حجت عليه السلام (که
خداوند ديدگان ما را به جمال بى مثال حضرتش روشن فرمايد) به خواست
خداوند قهار، ظهور خواهد فرمود، انشاء الله.
نتيجه بحث
با نقل روايات ياد شده به اين نتيجه مى رسيم که احتمال وجود دو
سفيانى بعيد نيست، که نخستين سفيانى، همان گونه که در برخى از
روايات به وجود حرف (شين) در نام او اشاره شده، همان (ميشل عفلق)
رئيس حزب بعث (عفلقى) عراق باشد. واگر نام او با صراحت در اخبار
اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام نيامده است بخاطر پستى وحقارت او
بوده است. والبته روش اهل بيت عليهم السلام پيوسته چنين است که
معمولا کمتر کسى را به اسم ياد مى کرده اند.
ياد آورى
در پايان بحث مربوط به سفيانى اول
يادآورى اين نکته لازم است که گرچه در بعضى از روايات به خروج دو
فرد جنايت پيشه به عنوان (سفيانى) اشاره شده، ودر بعضى از آنها هم
تعبيرهاى نسبتا صريحى بکار رفته، وبرخى از دانشمندان هم اين روايات
را بر اشخاص پست وفرومايه اى چون: ابو طاهر- سليمان بن حسن قرمطى
و(ميشل عفلق)(18)
بنيانگذار حزب کافر بعث در عراق، تطبيق نموده اند، اما با اين همه
روايات مربوط به سفيانى اول کمى پيچيده ومبهم است زيرا:
از بعضى از اين روايات که بصورت مختصر ويا مفصل وبه طور مطلق
درباره ى سفيانى از ائمة معصومين عليهم السلام روايت شده چنين
فهميده مى شود که سفيانى اول، کسى است که در نام او حرف (ش) وجود
دارد واز ناحيه اى به نام (هجر) به سوى عراق خواهد آمد.
واز بعضى از روايات چنين استفاده مى شود که سفيانى اول نخستين فرد
از اصحاب فتنه هاست که از بلاد جزيره (يعنى: از بلاد بين النهرين
وسر زمين موصل در شمال عراق) خروج خواهد نمود ونام او (اصهب بن
قيس) است.
واز بعضى ديگر از روايات چنين فهميده مى شود که سفيانى اول داراى
صفات متعددى از قبيل اصهب وابقع وابرص مى باشد.
واز برخى از روايات ديگر چنين دانست مى شود که صفات مختلفى چون:
اصهب وابقع وابرص، از اوصاف سفيانى دوم است.
وبالاخره از برخى اخبار ديگر که در همين زمينه وارد شده مستفاد مى
گردد که الفاظ مختلفى چون: اصهب وابقع وابرص نه از صفات سفيانى اول
است ونه از صفات سفيانى دوم، بلکه اصهب وابقع وابرص، سه فرد مختلفى
هستند که در سرزمين شام ظاهر مى شوند وبا سفيانى اصلى (يعنى سفيانى
مشهور) کشمکش دارند وسفيانى با آنها مى جنگد وهمه ى آنها را با
ياران وپيروانشان تار ومار مى سازد، وسپس خود را براى گرفتن عراق
وتسخير بغداد آماده مى نمايد.
اينک
براى روشن شدن مطلب تکميل بحث وجريان خروج اصهب وابقع وسفيانى، چند
نمونه از اين روايات را در اينجا مى آوريم.
1- مرحوم علامه ى مجلسى: اعلى الله مقامه در کتاب بحار الانوار، در
مورد جريان خروج اصهب وابقع وابرص وسفيانى، در روايت مختصرى از
امام باقر عليه السلام مى نويسد:
(عن ابى جعفر عليه السلام قال: يا بريد! اتق جمع الاصهب.
قلت: وما الاصهب؟
قال: الابقع،
قلت، وما الابقع؟
قال: الابرص، واتق السفيانى، واتق
الشريدين من ولد فلان ياتيان مکه، فيقسمان بها الاموال، يتشبهان
بالقائم عليه السلام: واتق الشذاد من آل محمد.(19)
بريد از حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السلام روايت کرده است که
فرمود: اى بريد! از پيوستن به جمعيت اصهب، يعنى (سرخ وسفيد)، پرهيز
کن.
عرض کردم: يا بن رسول الله، اصهب کيست؟
فرمود: او ابلق (يعنى: سياه وسفيد) است.
پاورقى:
(1)
غيبت طوسى ص 273 ط- نجف، وبحار الانوار ج 52 ص 215.
(2)
نور الانوار- در علامت ظهور- علامت چهل ويکم.
(3)
الملاحم والفتن ص 144 باب 54 طبع منشورات الرضى.
(4)
بيان الائمة ج 1 ص 295 وکتاب ياتى على الناس زمان، ص 403
به نقل از مناقب العتره ابن فهد حلى.
(5)
کنز العمال ج 11 ص 162.
(6)
کنز العمال ج 11 ص 260.
(7)
الحاوى للفتارى ج 2 ص 81 والبرهان ص 127.
(8)
بحار الانوار ج 36 ص 354.
(9)
سفينة البحار ج 1 ص 568-567 ماده ى (زور).
(10)
مشارق انوار اليقين ص 165.
(11)
سفينة البحار 1 ص 567.
(12)
سفينة البحار ج 1 ص 567 ماده (زور).
(13)
قبلا بايد دانست که در همين کتاب (مجمع البحرين) حديثى را
از امام صادق عليه السلام نقل کرده وگفته است. که (زوراء)
نام کوه (رى) يعنى نام (تهران) است. که البته ما درآينده
ضمن نقل حوادث مربوط به عراق به تفصيل در اين باره سخن
خواهيم گفت.
(14)
مجمع البحرين ماده زور ج 3 ص 320.
(15)
لسان العرب، ماده زور ج 4 ص 338.
(16)
المنجد وقاموس ماده ى (زور).
(17)
درباره ى اينکه زوراء نام بغداد است نه نام تهران در آينده
نيز سخن خواهيم گفت وگره اين مشکل را خواهيم گشود. انشاء
الله.
(18)
به کتاب (الملاحم والفتن) ص 137 و(بيان الائمة) ج 1 ص 450
مراجعه فرمائيد.
(19)
بحار الانوار، ج 52 ص 269 حديث 160.