21- پيدايش آتشى در طول مشرق که تا سه روز يا هفت روز در هوا بماند.
22- عرب ها استقلال پيدا کنند وکشورگشائى نمايند واز زير بار ونفوذ
ديگران بيرون روند.
23- اهل مصر فرمانرواى خود را بکشند.
24- پرچم هاى قيس وعرب به کشور مصر وارد شود.
25- شام خراب شود وسه پرچم مختلف در آنجا پديدار گردد.
26- پرچم هاى (کنده) در خراسان کوبيده شود.
27- سوارانى از طرف مغرب بيايند تا در کنار (حيره) حدود نجف، منزل
گزينند وپرچم هايى سياه از طرف مشرق بسوى آنها روى آورند.
28- شط فرات طغيان کند يا شکافته شود به حدى که آب در کوچه هاى
کوفه داخل شود.
29- دوازده نفر از نژاد ابو طالب خروج نمايند که هر کدام از آنها
دعوى امامت نمايند.
30- شصت نفر دروغگو ظاهر شوند که همگى به دروغ ادعاى پيغمبرى کنند.
31- مرد بزرگ وبا شخصيتى از پيروان بنى عباس را ميان (جلولا)
و(خانقين) بسوزانند.
32- پلى در بغداد در کنار محله ى (کرخ) ساخته شود.
33- باد سياهى در اول روز در بغداد بلند شود، وزلزله اى در آنجا
روى دهد به حدى که بسيارى از شهر فرو رفته وخراب گردد.
34- ترسى عمومى ومرگى سريع وهمگانى همه ى اهل عراق ومردم بغداد را
فرا گيرد که قرار وآرام، يا راه فرار نداشته باشند.
35- نقصانى در مال وجان ومحصول مردم پيدا شود.
36- ملخى در فصل خود، وملخى بى موقع پيدا شود که زراعت وغلات را
نابود کند، ومردم از آنچه که مى کارند نفعى نبرند.
37- اختلاف ودو دستگى در ميان دو صنف (عجم) پيدا شود بطورى که
خونريزى بسيارى در بين آنان پديدار گردد.
38- بردگان در برابر اربابان خود سرکشى کنند واز زير فرمان آنها
بيرون روند وآقايان خود را به قتل رسانند.
39- گروهى از بدعت گزاران به شکل ميمون وخوک، مسخ گردند.
40- بندگان بر شهرهاى اربابان خود غلبه پيدا کنند.
41- ندائى از آسمان بلند شود که همه ى مردم روى زمين هر کس به زبان
خود آن را بشنوند.
42- صورت وسينه اى در چشمه ى خورشيد، ودر روايت ديگرى صورت وکف
دستى در برابر خورشيد ظاهر شود.
43- مردگانى زنده شوند واز قبرها بيرون بيايند، وبه دنيا بازگردند،
وبا يکديگر آشنا شوند، واز يکديگر ديد وبازديد نمايند.
44- اين جريانات، که البته در تحقق وقوع آنها ترتيب شرط نيست، با
بيست وچهار باران پى در پى پايان پذيرد، که زمين بوسيله ى آن باران
ها زنده گردد، وبرکاتش آشکار شود، وپس از آن هر گونه آفت وبيمارى
از شيعيان حضرت مهدى عليه السلام ومعتقدين به حق دور گردد، وآنگاه
بدانند که آن جناب در مکه ظهور نموده وبراى ياران آن حضرت بدان سو
رهسپار شوند، چنانکه اخبار در اين زمينه روايت شده است.
واين نشانه ها که گفته شد البته
قسمتى از آنها حتمى، وقسمتى مشروط به شروطى است که اگر خدا بخواهد
واقع نخواهد شد؛ وخداوند بدانچه واقع خواهد شد، دانا وآگاه است.
وما اين حوادث وعلائم را مطابق آنچه در کتب حديث وروايات يافتيم،
نقل نموديم. واز خداوند يارى مى جوئيم واز او توفيق مى طلبيم.(1)
آنچه تا اينجا آمد، شمارى اندک از انبوه علامات ظهور حضرت ولى الله
الاعظم امام عصر وناموس دهر (ارواحنا له الفداء) بود که فهرست وار
بر شمرديم، تحقيقا شمارش همه ى علاماتى که از زبان گهربار ائمه ى
معصومين عليهم السلام روايت شده ومحدثين عالى مقام شيعه آن علامات
را در کتابهاى ارزنده خود جمع آورى نموده اند بيش از آن است که در
اين مختصر بگنجد.
علاقه مندانى که مايلند از علامات ظهور مهدى فاطمه عليهما السلام
ويکتا بازمانده ى اختر فروزان آسمان نبوت وامامت بيش از آنچه که
نقل شد؛ واقف گردند، مى توانند به کتابهائى که با تفصيل بيشترى در
اين زمينه نگارش يافته است، مراجعه نمايند.
علامات حتميه وتعداد آنها
در مورد علامات حتميه وتعداد آنها، وحوادث ووقايعى که پيش از ظهور
مبارک حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) حتما واقع مى
شود، در روايات وکتب مربوطه به اختلاف سخن رفته است.
در برخى از روايات، تعداد علامات حتميه (پنج) ودر برخى ديگر تا ده
علامت نيز شمرده شده که بزرگان ما همه ى آنها را در کتابهاى ارزنده
ى خود در باب علامات حتميه ذکر فرموده اند.
از آنجايى که بيشتر اين علائم، رويدادهايى است که طبق أخبار وارده
پس از قيام دينى ايرانيان به رهبرى مردى از دودمان پيغمبر اکرم صلى
الله عليه وآله، جامه ى عمل خواهد پوشيد، وبلکه تعداد قابل توجهى
از آنها مانند: خروج سفيانى، جنگ ايران وعراق، کشته شدن (نفس
زکيه)، نمايان شدن پرچم هاى سياه از طرف خراسان، خراب شدن شهر بصره
وامثال آن با خروج سيد حسنى ويا نهضت هاشمى خراسانى بى ارتباط
نيست؛ از اين رو شايسته است ما نيز به پيروى از سلف صالح خود، که
آن ده علامت را جزء علائم حتمى به حساب آورده اند، آنها را فهرست
وار بر شمرده وپيرامون يکايک آنها به اختصار توضيح دهيم؛ تا در
پيمودن راهى که در مورد يکى از علائم حتمى، به عنوان خروج (سيد
حسنى) در پيش داريم، به نتيجه ى مطلوب وروشنى دست يافته واز هر نوع
حدس وگمان وگزافه گوئى در امان باشيم.
واينک علامات:
خروج سفيانى
يکى از علائم حتميه، که پيشوايان معصوم عليهم السلام به حتمى بودن
آن تصريح فرموده اند، خروج مردى ناپاک بنام (سفيانى) از سرزمين شام
است.
داستان خروج سفيانى از سرزمين شام يکى از حساس ترين ومهم ترين
حوادث علائم ظهور حضرت مهدى عليه السلام است که پيرامون آن صدها
حديث وروايت از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وجانشينان
معصوم آن حضرت عليهم السلام نقل شده است.
از برخى روايات، چنين استفاده مى شود که: سفيانى، يکى نيست، بلکه
متعدد است، ودر برخى از روايات هم تعبيرهاى نسبتا صريحى به کار
رفته که در وجود دو فرد را به عنوان: سفيانى، اثبات مى کند، از اين
رو لازم است پيش از آنکه در موضوع خروج سفيانى اصلى گفتگو کنيم،
چند نمونه از رواياتى را که در مورد خروج سفيانى اول رسيده است
بازگو نمائيم.
سفيانى اول
در مورد خروج سفيانى اول که زمان پيدايش او، پيش از خروج سفيانى
اصلى است، روايات چندى وجود دارد که نشان مى دهد، به حسب ظاهر،
ميشل افلق مبتکر مبدأ اشتراکيت وبنيان گذار حزب منفور وکافر بعث در
عراق، سفيانى اول است. واينک چند نمونه از اين روايات:
1- در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه وآله درباره ى سفيانى اول
چنين آمده است:
سئل النبى صلى الله عليه وآله فى حجة الوداع متى الفرج لمهديکم
الحجة.
فقال صلى الله عليه وآله: اذا قام الافلق.
قال: ومن الافلق؟
قال صلى الله عليه وآله: هو الابقع،
قيل: ومن الابقع؟
قال صلى الله عليه وآله: الابرص،
قيل: ومن الابرص؟
قال صلى الله عليه واله: الاصهب
قيل: من الاصهب؟
قال صلى عليه واله: الابلق،
قيل: من الابلق؟
قال صلى اله عليه واله: اتق السفيانى،
قيل: السفيانى، سفيانيان بايهما تنظر؟
قال صلى الله عليه واله: السفيانى
الذى ياتى من الشام.(2)
از پيغمبر گرامى صلى الله عليه وآله در حجة الوداع (آخرين سفرى که
آن حضرت به زيارت خانه ى خدا مشرف گرديد) سؤال شد يا رسول الله فرج
حضرت ولى عصر -عجل الله تعالى فرجه- مهدى موعود شما خانواده، کى
خواهد رسيد؟
حضرت در پاسخ فرمودند: زمانى که افلق قيام کند.
سائل پرسيد، يا رسول الله افلق چه کسى است؟
فرمود: او کسى است که متصف به
صفات متعددى است و(ابقع) است. (يعنى مردى سياه وسفيد است که از دو
جنس مختلف،و نطفه ى مرد وزنى که نژاد مختلف دارند، وپدرش مردى سياه
چهره وگندم گون واز عرب ومادرش زنى سفيد پوست واز نژاد غير عرب است
متولد شده واصالتا از مردم شام ومردى سرسپرده ونوکر اجنبى وازپست
فطرت ترين مردم وصهيونيست ويهودى مسلک است).(3)
عرض شد: يا رسول الله ابقع چه کسى است؟
فرمود: ابرص وکسى است که دورنگ، يا بدنش داراى لکه هاى سفيد، يا
سفيد رنگارنگ وپيس مانند است.
عرض شد: ابرص کيست؟
حضرت در جواب فرمود: اصهب (مردى
سرخ وسياه) است، (ويا کسى است که قسمت بالاى موهايش سرخ وپايين آن
سياه رنگ باشد).(4)
عرض شد: يا رسول الله اصهب چه کسى است؟
حضرت فرمود: او ابلق يعنى دو رنگ ودو چهره وسفيد وسياه است.
عرض شد يا رسول الله ابلق چه کسى است؟
حضرت فرمود: از سفيانى پرهيز کن واز ظلم وستم او بر حذر باش!
عرض شد: يا رسول الله سفيانى دو تا است،شما در مورد افلق به کداميک
از اين دو سفيانى نظر داريد؟
رسول خدا صلى الله عليه واله در جواب فرمود: آن سفيانى که تنها از
شام مى آيد.
اين حديث را صاحب کتاب (بيان الائمه) از کتابى به نام (کفاية
المطالب) نقل نموده است ودرباره آن توضيحاتى داده ودر آخر چنين
نتيجه گرفته است که مطابق حديث مزبور سفيانى اول (ميشل افلق) بنيان
گذار حزب منفور وکافر بعث در عراق مى باشد.
والبته ما هيچ گونه مسئوليتى را در قبال صحت وسقم روايت مذکوربه
عهده نمى گيريم زيرا:
اولا: ما هر چه تفحص کرديم که منبع اصلى اين روايت را پيدا کنيم
متاسفانه در ميان کتابهائى که شيعه وسنى درباره علائم ظهور حضرت
ولى عصر -عجل الله تعالى فرجه- نوشته اند به کتابى به نام (کفاية
المطالب) دست نيافتيم.
ثانيا: براى تحقيق کامل وشناخت
(سفيانى اول) به اکثر مدارک معتبرى که در دسترس بود مراجه نموديم
وبين عبارات کتابهائى که رواياتى را راجع به خروج ابقع واصهب
وابرص، نقل کرده اند مقايسه کرديم، وتنها به اين نتيجه رسيديم که
الفاظ مختلف وگوناگونى چون: ابقع واصهب وابرص که در حديث کتاب
(بيان الائمه) به رسول خدا صلى عليه واله نسبت داده شده وصفت براى
کلمه (ابلق)(5)
واقع شده است، در روايات ديگر از صفات سه فرد مختلفى به حساب آمده
است که در سرزمين شام ومصر وعراق، ظاهر مى شوند، وسبب بروز
اختلافات ودرگيرى ها مى گردند وسرانجام بوسيله ى (سفيانى) (يعنى:
سفيانى مشهور) از ميان مى روند!.(6)
به هر حال: با اينکه حديث ياد شده از نظر نگارنده- وهر پژوهشگر
ديگري- مورد شک وترديد است، با اينهمه از آنجا که کلمه ى (ابقع) در
حديث مزبور صفت (افلق) واقع شده واين کلمه داراى معناى گسترده اى
است که معانى ساير الفاظ حديث- مانند اصهب وابرص، وابلق- را نيز در
برمى گيرد، از اين جهت براى اينکه معلوم شود مقصود از (ابقع) چه
کسى است؟ مقدارى درباره ى اين کلمه توضيح مى دهم شايد روزى فرا رسد
که گذشت زمان حقيقت حديث مزبور را به اثبات برساند.
معناى کلمه (ابقع) در لغت:
کلمه (ابقع) در اصل ريشه ى لغت به معناى هر چيز دو رنگ خصوصا سياه
وسفيد است وسپس در مورد اشياء پست واشخاص خبيث، وبرده ومملوک
وکسانى که داراى سلسله ى نسبى پستى باشند، استعمال شده است.
کتاب (لغت نامه ى دهخدا) درباره ى اين کلمه چنين مى نويسد:
ابقع: پيسه، ابرص، سياه
وسفيد،کلاغ پيسه،کلاغ سياه وسفيد، زاغ پيسه، زاغ دورنگ،اسب پيسه را
نيز مى گويند. هر مرغ که سياه وسفيد باشد وابلق، از مرغان وسگان،
به منزله (ابلق)باشد از خيل.(7)
در مورد استعمال اين کلمه درباره انسان (ابلق) به کسى مى گويند که
از نظر نسبت دورگه باشد وهمچنين انسانى سياه وسفيد که از دو جنس
مختلف باشد واز نطفه مرد وزنى است که، نژاد مختلف دارند، وبر کسى
اطلاق مى شود که پدرش مردى سياه چهره گندم گون واز عرب ومادرش زنى
سفيدپوست (ورومى) واز نژاد غير عرب باشد.
کلمه ى (ابلق) يا از ماده ى (بقع) به معناى هر چيز دو رنگ وسياه
وسفيد است، ويا از ماده ى (بقعان) به معنى برده ومملوک وزاييده ى
دو نژاد مختلف است.
به هر حال: اين کلمه گاهى به صورت مذمت استعمال مى شود وگاهى به
صورت بيان نمودن رنگ اشياء.
آنجا که مراد مذمت فرد وساير معانى مذکوره باشد لفظ (ابقع) به کار
مى رود ودر جايى که تنها معناى برده ومملوک، يا دو نژاد مختلف مراد
باشد از لفظ (بقعان) استفاده مى شود.
در اين باره حديثى از (ابو هريره) نقل شده است که گفته است: (يوشک
ان يعمل عليکم بقعان اهل الشام) يعنى: نزديک است که بردگان وبندگان
اهل شام، يا کسانى که پدرشان عرب ومادرشان غير عرب ورومى است بر
شما فرمانروائى کنند.
اين سخن ابو هريره ناظر به اين است که:
در آينده کسانى که اختلاف نژاد دارند واز طرف پدر (عرب) واز مردم
شام، واز طرف مادر غير عرب ورومى يا به عبارت ديگر (کنيززادگان) مى
باشند، بر شما حکومت خواهند کرد.
مراد از (ابقع) مردى سياه وسفيد
است که از دو جنس مختلف واز نطفه مرد وزنى که نژاد مختلف دارند
ويکى سياه چهره وگندم گون واز عرب، وديگرى سفيد پوست واز نژاد غير
عرب است متولد شده، واصالتا شامى ومردى سر سپرده ونوکر اجنبى واز
پست فطرت ترين مردمان ومسيحى مرام، يا صهيونيست ويهودى مسلک است.(8)
بنابراين در صورتى که حديث کتاب
(بيان الائمه) واقعيت داشته واز صحت برخوردار باشد با (افلق) تطبيق
مى کند چرا که (افلق) نيز (شامى) وپدرش از اهل (سوريه) ومادرش
(فرنگى) واز اهل فرانسه و(پاريس) است.(9)
شايد بتوان گفت: که مقصود از ابقع واصهب وابرص وابلق، همان (افلق
يهودى)باشد. والبته اين احتمالى است که خيلى هم نابجا نيست.
توضيح مختصرى پيرامون حديث مزبور:
در حديث ياد شده چنان که ملاحظه شد:
نخست رسول خدا صلى عليه واله به يکى از علائم فرج حضرت مهدى عليه
السلام که پيدايش افلق صهيونيست در سرزمين شام است اشاره مى
فرمايد، وسپس صفات متعددى را از قبيل -ابلق وابرص واصهب وابقع که
همگى اين صفات گويا از ويژگى هاى اوست براى او بر مى شمارد. وآنگاه
به راوى حديث فرمان مى دهد تا خود را از شر آن مرد ناپاک حفظ
نمايد، وبدين وسيله رسول خدا صلى عليه واله به مسلمانان نيز اعلام
خطر مى کند که از فتنه وفساد چنين بدعت گزار آشوب گرى که جز فتنه
انگيزى واشاعه ى فساد وفحشاء در بين مسلمانان هدف ديگرى ندارد بر
حذر باشند واز او وشر اتباع وپيروان کافر وشرورش اجتناب ورزند.
جالب توجه است که سائل گويا با روايات مربوط به سفيانى آشنا بوده،
واز اين رو پس از تحقيق وگفتگوى فراوان با رسول خدا صلى عليه واله
از آن حضرت مى پرسد که يا رسول الله سفيانى دو تا است وآنگونه که
به ما رسيده است آنها دو نفرند، بنابراين نظر شما درباره ى سفيانى،
کداميک از آن دو نفر است وحضرت در پاسخ وى مى فرمايد: آن سفيانى که
از شام تنها خواهد آمد، مقصوداست.
يعنى: منظور از سفيانى (اول) آن
شخصى است که زير پرده کار مى کند ومخفيانه با حکام بغداد سروکار
دارد وپيوسته با دستياران عراقى خود، وحزب منفورى که در عراق ساخته
است در ارتباط است نه سفيانى دوم. زيرا سفيانى دوم، که نامش
(عثمان) ونام پدرش (عنبسه) واز نسل ابو سفيان است، خروج او از
علائم حتميه، واندکى بيش از ظهور است که او تنها نيست ومخفيانه به
عراق نمى رود بلکه با لشکرى عظيم ومجهز که متشکل از صد وسى هزار
نفر است براى تسخير بغداد وگرفتن عراق، وقتل وخونريزى رهسپار آن
مرز وبوم مى شود، واو به مراتب از سفيانى اول ستم کارتر،ناپاکتر،
بى حياتر، ودر ظلم وآدم کشى جسورتر، شرورتر وبى باکتر است. وفرياد
مى زند انتقام، انتقام.(10)
خداوند همه مؤمنين ومسلمين را از شر هر دو ناپاک محافظت فرمايد که:
انه خير ناصر ومعين.
2- در ضمن خطبه ى بسيار مفصلى که از امير المؤمنين عليه السلام
بنام خطبه ى (البيان) نقل شده، درباره ى اوضاع عمومى آخر الزمان
وجريان خروج سفيانى اول، واشاره به اسم آن مرد ناپاک، وهم چنين
بيان زشت کاريها وحوادث دردناکى که در زمان فرمانروائى وى بر عراق
در طول دوران حکومت جائرانه اش به وسيله ى دستياران کافر وحزب
جنايت کار وناپاکش دراين کشور روى مى دهد خطاب به مردم عراق چنين
آمده است:
آگاه باشيد که شما مردم در آن زمان، يعنى: آخر الزمان بر هفت طبقه
تقسيم مى شويد...
طبقه ى هفتم: کسانى هستند که اهل
حيله ونيرنگ وجنگ، ومکر وخدعه وفتنه وپشت کردن به يکديگر وبريدن از
هم ودشمنى وعداوت يکديگر را به دل گرفتن ومرتکب کارهاى زشت گرديدن،
وشهوت رانى نمودن وساز وآوازهاى حرام، وکارهاى دشوار وخراب کردن
شهرها وخانه ها ومنهدم ساختن ساختمانها وکاخها مى باشند. در اين
طبقه ى هفتم است که آن مرد ملعون (يعنى: سفيانى دوم) از بيابان
ميشوم (يعنى: از وادى يا بس از سرزمين شام) قيام مى کند ودر اين
طبقه ى هفتم است که پرده هاى حيا دريده مى شود ونواميس مردم هتک مى
گردد وزنان بى حرمت مى شوند وآن روزگار به همان حال است تا اين که
قائم ما اهل بيت: صلوات الله عليه ظاهر شود.(11)
آنگاه درباره ى کسانى که بعد از حضرت امير عليه السلام، تا زمان
پيدايش سفيانى اول، بر مردم نگون بخت عراق حکومت خواهند نمود چنين
فرمود:
(الا ان اول من يلى امرکم بنو اميه ثم تملک من بعدهم ملوک بنى
العباس فکم فيهم من مقتول ومسلوب.
ثم انه عليه السلام قال: (هاى، هاى الا ياويل لکوفانکم هذه وما يحل
فيها من السفيانى فى ذالک الزمان ياتى اليها من ناحية هجر بخيل
سباق،تقودها اسود ضراغمة وليوث قشاعمة، اسمه (شين)اذا خرج الغلام
الاشتر وعالم باسمه (وآل باسمه على البصرة) فياتى الى بصره وآل
باسمة على البصرة، فيقتل ساداتها ويسى حريمها) الى ان قال:
فياويل لکوفانکم من نزوله بدارکم،
يملک حريمکم ويذبح اطفالکم ويهتک نسائکم، عمره طويل وشره غزير
ورجاله ضراغمة وتکون له وقعة عظيمه الا وانها فتن يهلک فيها
المنافقون والقاسطون والذين فسقوا فى دين الله تعالى وبلاده ولبسوا
الباطل على جادة عباده، فکانى بهم قد قتلوا اقواما تخاف الناس تخاف
الناس اصواتهم وتخاف شرهم فکم من رجال مقتول وبطل مجدول يهابهم
الناظر اليهم، قد تظهر الطامة الکبرى فيلحقوا اولها آخرها).(12)
آگاه باشيد نخستين کسانى که در آينده زمام امور شما را به دست
خواهند گرفت وبر شما فرمانروائى خواهند کرد، بنى اميه هستند. سپس
بعد از آنها پادشاهان بنى عباس به سلطنت مى رسند وچه بسيار کسانى
که در ميان آنان کشته مى شوند وغارت مى گردند.
پس ازآن فرمود: هاى، هاى، اى واى، بر کوفه اين شهر مسکونى شما
وآنچه براو وارد مى شود از جنايتکارى هاى سفيانى، در آن زمان، او
از ناحيه هجر بسوى شهرتان مى آيد با ارتشى پيشرو وبا سپاه مجهزى که
از پيش، آنها را آماده ساخته است ومردان نابکارى که بسان شيرهاى
درنده ولاشخورهاى شکارى هستند، آنها را رهبرى مى کنند، در اسم او
(شين) وجود دارد.
پس موقعى که آن مرد (اشتر) چشم
دريده(13)
يا آن کسى که پلک چشم او برگشته، يا آن مردى که رنگ چهره ى او گندم
گون است ومن نام او را مى دانم، خروج کند، به طرف (بصره) مى آيد
وهدفش (آل باسمه) است. پس بزرگان آنجا را به قتل مى رساند وزنانشان
را اسير مى نمايد.
پس واى برکوفه ى شما، از آن موقعى که آن مرد بى حياى بى آبرو به
خانه هاى شما بيايد، وکشورتان را صاحب ومالک شود وبر شما
فرمانروائى کند، بچه هايتان را مى کشد وزنانتان را بى حرمت مى کند.
عمر او دراز وشر او بسيار وهمکاران ودستيارانش بسان شير ودرندگانى
هستند که چنگ ودندان نشان مى دهند وبراى او جنگى بزرگ وواقعه ى
عظيمى است. آگاه باشيد که در آن موقع، فتنه ها وآشوب هائى به وقوع
خواهد پيوست، که منافقين وستمگران ستم پيشه اى که از حق برگشته
اند، وکسانى که در دين خداى متعال فاسق شده اند وهم آنان که لباس
باطل برتن کرده اند، هلاک ونابود مى گردند. گوئى هم اکنون آنها را
مى بينم که گروهى را به قتل مى رسانند وبه چوبه ى دار مى سپارند که
مردم از صداهاى آنها وحشت مى کنند واز شرارت وبدى آنها مى ترسند
ومى لرزند.
چه بسيار مردمانى که کشته مى شوند، وچه قهرمانانى که به خاک هلاکت
مى افتند که هيبت آنها بيننده را فرو مى گيرد واو را دچار شگفتى مى
سازد پس از آن بلائى بزرگ وجنگى ويران گر آشکار مى گردد که آخر
آنها به اول آنها ملحق مى شوند وهمگى به هلاکت مى رسند.
اگر مقدارى در اين سخنان مولاى متقيان على عليه السلام تامل کنيم
به خوبى در مى يابيم که امير مؤمنان عليه السلام با صراحت تمام،
گرچه با اشاره اعلام مى کند که در آن زمان، ميان سفيانى اول
وزمامداران جائر بغداد رابطه ى قبلى وجود داشته واز پيش زمينه ى
مالکيت عراق وفرمانروائى خود را بر اين کشور مسلمان فراهم نموده
واو کسى است که در نام او کلمه شين ودر کردارش شر وشرارت نهفته
است. حضرت با اين بيان رسا ديگر جاى هيچ گونه شک وشبه اى را براى
کسى باقى نگذاشته است.
3- مرحوم سيد بن طاووس در کتاب (الملاحم والفتن) درباره سفيانى اول
ودوم روايتى را از امير مؤمنان عليه السلام بدين صورت نقل کرده
است:
امير المؤمنين بر منبر کوفه خطبه اى ايراد نمود وپس از حمد خدا
ودرود بر پيغمبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمود: اى مردم هر چه مى
خواهيد از من بپرسيد، زيرا در اين دهه آخر ماه مبارک رمضان من از
ميان شما مى روم. سپس حوادث بعد از خود را ذکر نمود وشهادت امام
حسين عليه السلام وزيد بن على (رضوان الله عليه) وسوزاندن جنازه ى
او وبه باد دادن خاکسترش را بيان فرمود وگريه کرد. وآنگاه زوال بنى
اميه وسلطنت بنى عباس را به مردم تذکر داد وسپس حوادث بعد از آن را
به مردم خاطر نشان ساخت وچنين فرمود:
(اولها السفيانى وآخرها السفيانى،
فقيل له: وما السفيانى والسفيانى؟)
فقال عليه السلام: السفيانى صاحب هجر والسفيانى صاحب الشام)
اول آن فتنه ها سفيانى وآخر آن نيز سفيانى خواهد بود.
از آن حضرت پرسيدند سفيانى اول کيست؟ وسفيانى دوم کدام است؟
فرمود: سفيانى اول صاحب هجر(14)
وسفيانى دوم صاحب شام است.
آنگاه آن حضرت ذکر پادشاهان بنى عباس را از قول رسول الله تجديد
کرد وسپس از شيعيان ودوستان خود يادى کرد واز آنها تمجيد نمود
وفرمود:
آنها در نزد مردم کافر ودر نزد
خدا از خوبانند، پيش دروغگو ولى نزد خدا راستگويانند در نزد مردم
پليد اما پيش خدا پاکيزگانند، در نزد مردم ملعون وپيش خدا نيکانند
پيش مردم ظالم اما نزد خدا عادلند، آنان به وسيله ايمان رستگارند،
اما منافقين زيان کارند واين شرح حال شيعه ى آن حضرت است.(15)
4- مرحوم علامه ى مجلسى -اعلى الله مقامه - در کتاب (بحار الانوار)
در مورد خروج دو فرد، به عنوان: سفيانى پيش از ظهور مبارک حضرت ولى
عصر (ارواحنا فداه) روايتى را از امام باقر عليه السلام بدين صورت
آورده است:
عن جابر الجعفى قال: سألت أبا
جعفر عليه السلام عن السفيانى فقال: وانى لکم بالسفيانى حتى يخرج
قبله السفيانى، يخرج بارض کوفان، ينبع کما ينبع الماء فيقتل وفدکم،
فتوقعوا بعد ذلک السفيانى وخروج القائم.(16)
از جابر جعفى روايت شده که وى گفت از حضرت امام باقر عليه السلام
سؤال نمودم که سفيانى چه وقت خواهد آمد؟
حضرت در جواب فرمود: شما کجا سفيانى کجا! او به اين زودى نخواهد
آمد مگر اينکه پيش از او سفيانى ديگرى پيدا شود که از سرزمين کوفه
خروج نمايد واو به طور ناگهانى همانگونه که چشمه آب از زمين مى
جوشد از سرزمين کوفه سر در آورد وجمعيت شما وسران شما وبزرگان شما
(شيعه) را بکشد ويا شما را فوج فوج ودسته دسته به قتل برساند پس
بعد از او منتظر سفيانى وآمدن قائم آل محمد صلى الله عليه واله
باشيد.
اين حديث را مرحوم علامه ى مجلسى در کتاب بحار الانوار از غيبت
نعمانى نقل نموده وبه دنبال آن فرموده است: از اين حديث معلوم مى
شود که سفيانى متعدد است. ولى در کتاب (غيبت نعمانى فعلى، وبحار
طبع جديد، به جاى کلمه ى سفيانى، شيصبانى ضبط شده، وآقاى بهبودى
مصحح کتاب بحار الانوار در پاورقى کتاب بحار الانوار با مراجعه به
کتاب غيبت نعمانى واطمينانى که وى، از نسخه اى که در اختيار داشته
گفته است که: در غيبت نعمانى، به جاى کلمه ى (سفيانى) کلمه
(شيصبانى) آمده وظاهرا کلمه ى شيصبانى صحيح تر است.
وسپس چنين استدلال آورده اند که: چون در نسخه ى علامه ى مجلسى
(رضوان الله عليه) سفيانى، به جاى شيصبانى نوشته شده بوده است از
اين رو مرحوم علامه مجلسى عليه الرحمه ناچار شده در توضيح کلمه ى
سفيانى، بفرمايند: از اين حديث ظاهر مى شود که سفيانى دو تا است.
ما ضمن اينکه: زحمات طاقت فرساى جناب آقاى بهبودى را در تصحيح
وتحقيق کتاب بحار الانوار ارج مى نهيم، واز خدمات ارزنده ى ايشان
ورنجى که دراين راه متحمل شده اند تقدير مى نماييم، واز تلاشهاى بى
وقفه وشبانه روزى ايشان در راه خدمت به اسلام وجامعه ى اسلامى تشکر
مى کنيم، اين نظريه ى ايشان رارد مى کنيم زيرا:
اولا- روايات متعددى در دست داريم که تعدد سفيانى را اثبات مى کند
وهمان گونه که ملاحظه فرموديد هم پيغمبر اکرم صلى الله عليه واله
وهم امير المؤمنين عليه السلام به تعدد سفيانى، اشاره واخبار
فرموده اند.
ثانيا- اينکه: مصحح کتاب بحار الانوار توجه نفرموده اند که علامه
مجلسى (رحمة الله عليه) با در دست داشتن نسخه هاى مختلفى که در
اختيار وى بوده، همانگونه که خود آن مرحوم در جلد 35 بحار الانوار
ص 88- فرموده اند، برخى از روايات را که از کتابهاى کهنه وقديمى،
ونسخه هاى فرسوده روايت کرده اند، با روايات ديگرى (از ساير
کتابهائى که در اختيار داشته اند) مقابله نموده، وتصحيح فرموده
اند.
وثالثا- اينکه: عين روايت مذکور را، صاحب کتاب (الکتاب المبين) در
جلد دوم صفحه ى 133 دقيقا با ذکر کلمه ى سفيانى، همانگونه که مرحوم
علامه مجلسى -رحمة الله عليه- در بحار، نقل نموده، روايت کرده است.
بنابراين :
شکى نيست که توضيح علامه مجلسى در ذيل حديث در (بحار) مبنى بر تعدد
سفيانى درست تر وصحيح تر است.
به هر حال: اگر کلمه ى مورد نزاع آنچنان که علامه ى مجلسى -رحمة الله
عليه- نوشته است (سفيانى) باشد، از اين حديث معلوم مى شود که
سفيانى دوتا است وسفيانى اول همان (افلق) مى باشد.
و اگر
(شيصبانى) باشد دو احتمال مى رود.
احتمال اول اينکه: مراد از
(شيصبان) بنى عباس، باشند، چه آنکه در خطبه ى لولوء امير المؤمنين
عليه السلام که بعدا ذکر خواهيم نمود، تصريح شده به اينکه ملوک بنى
شيصبان (بنى العباس) مى باشد در اين صورت اگر اين احتمال درست
باشد، حديث مذکور به تجديد حکومت (بنى العباس) قبل از ظهور ونوسازى
دولت ايشان در بغداد اشاره دارد.(17)
واحتمال دوم، اينکه: مراد از (شيصبان) در حديث مزبور، مرد متمرد
متفرعن جبابر شيطان صفت وستمکار بى نظيرى باشد که در شيطنت وجنايت
وسرکشى وآدم کشى مانند بنى العباس باشد.
زيرا که (شيصبان) نام شيطان ونام قبيله اى از (جن) است وبه همين
سبب هم هست که امير المؤمنين عليه السلام در خطبه لولوه، بنى عباس
را (بنى شيصبان) ملقب ساخته است.(18)
پاورقى:
(1)
ارشاد مفيد ص 358-356- چاپ بيروت.
(2)
بيان الائمه ج 1 ص 450.
(3)
در مورد معناى کلمه (ابقع) که در ترجمه آورديم از کتاب
(لسان العرب) ماده (بقع) ج 7 ص 17 - استفاده شده است.
(4)
ناگفته نماند که اين صفت معمولا مربوط به (يهود) است.
(6)
در اين باره توضيح مفصلى داريم که در پايان همين بحث خواهد
آمد.
(7)
لغت نامه ى دهخدا ماده ى (ابقع).
(8)
(لسان العرب) ماده ى (بقع) ج 8 ص 17.
(9)
به راستى که چه خوب، جالب وزيبا گفته است مرحوم شهيد سيد
حسن شيرازى (ره) آنجا که در اشعار نغز وحکيمانه اش در مورد
افلق مى گويد:
وابوه جاء لسور يا مستعمرا
والام پاريسية عجماء
(10)
بحث درباره ى خروج سفيانى دوم وموقع پيدايش او وجنايات
وزشتکاريهاى وى، به دنبال خواهد آمد.
(11)
الزام الناصب ج 2 ص 187 طبع - نجف.
(12)
الزام الناصب ج 2 ص 188،187.
(13)
ظاهرا مقصود از اشتر در اين جا همان چشم دريدگى وبى حيائى
است واين شخص يکى از ياران بسيار نزديک افلق است که در بى
حيائى نظير ندارد.
(14)
در (اقرب الموارد) مى نويسد: هجر شهرى است نزديک مدينه،
وجميع زمين بحرين را هجر مى گويند. ودر لسان العرب مى
گويد: هجر شهر معروفى است در بحرين.
(15)
الملاحم والفتن ص 136 باب 59 طبع منشورات الرضى.
(16)
بحار الانوار ح 52 ص 250 والکتاب المبين ج 2 ص 133 وغيبت
نعمانى ص 302 حديث 8 طبع صدوق.
(17)
درباره تجديد حکومت بنى العباس قبل از ظهور در آينده ى
نزديک سخن خواهيم گفت.
(18)
براى دانستن اين موضوع به بيان مرحوم مجلسى - رحمة الله
عليه- در جلد 36 بحار ص 356 مراجعه فرمائيد.