بر حسب اين بينش ، تاريخ مانند خود طبيعت به حكم سرشت خود متحول
و متكامل است ، حركت به سوى كمال ، لازمه ذات اجزاى طبيعت و از آن جمله تاريخ است .
انسان در اثر همه جانبه بودن تكاملش تدريجا از وابستگى اش به محيط طبيعى و اجتماعى
كاسته و به نوعى وارستگى كه مساوى است با وابستگى به عقيده و ايمان و ايدئولوژى
افزوده است و در آينده به آزادى كامل معنوى يعنى وابستگى كامل به عقيده و ايمان و
مسلك و ايدئولوژى خواهد رسيد. بر حسب اين بينش از ويژگى هاى انسان تضاد درونى فردى
است ميان جنبه هاى زمينى و خاكى و جنبه هاى آسمانى و ماورايى انسان ، يعنى ميان
غرايز متمايل به پايين كه هدفى جز يك امر فردى و محدود و موقت ندارد و غرايز متمايل
به بالا كه مى خواهد از حدود فرديت خارج شود و همه بشر را در بر گيرد و مى خواهد
شرافت هاى اخلاقى و مذهبى و علمى و عقلانى را مقصد قرار دهد.
در طول تاريخ گذشته و آينده نبردهاى انسان تدريجا بيشتر جنبه ايدئولوژيك پيدا كرده
و انسان تدريجا از لحاظ ارزشهاى انسانى به مراحل كامل خود يعنى به مرحله انسان ايده
آل و جامعه ايده آل نزديك تر مى شود تا آنجا كه در نهايت امر حكومت و عدالت يعنى
حكومت كامل ارزش هاى انسانى كه در تعبيرات اسلامى از آن به (حكومت مهدى عليه السلام
) تعبير شده است مستقر خواهد شد و از حكومت نيروهاى باطل و حيوان مآبانه و
خودخواهانه و خودگرايانه اثرى نخواهد بود.
بنابراين بينش انسان موجودى است داراى سرشت الهى مجهز به فطرتى حق جو و حق طلب ،
حاكم بر خويشتن و آزاد از جبر طبيعت و محيط ، و جبر سرشت و سرنوشت ، بر خلاف بينش
ماركسيست ها كه انسان را در ذات خود فاقد شخصيت انسانى مى دانند كه هيچ امر ماوراء
حيوانى در سرشت او نهاده نشده است و هيچ اصالتى در ناحيه ادراكات و بينش ها و يا در
ناحيه احساسات و گرايش ها ندارد. از اين رو آنها انسان را موجودى مادى و محكوم به
جبر ، ابزار توليد و در اسارت شرايط مادى اقتصادى مى دانند ، كه وجدانش ، تمايلاتش
، قضاوت و انديشه اش ، انتخابش جز انعكاس از شرايط طبيعى و اجتماعى محيط نيست .
33 : رهبرى در حكومت عدل جهانى چه اهميتى دارد؟
هر حكومت اصلاحى احتياج به رهبرى دارد كه در پيشاپيش ، قافله سالار آن حركت بوده و
از ابتدا تا انتها دنباله رو آن قيام و نهضت باشد ، زيرا هر نوع قيام و حركتى گر چه
كوچك باشد بدون رهبرى و توجيه او امكان وجود و ادامه حيات ندارد و نيز نمى تواند
مصالح خود را چه در حال و چه در آينده حفظ نمايد تا چه رسد به حركت اصلاحى كه قرار
است در سطح اصلاح كل جامعه باشد. لذا به جهت توجيه نيروهاى مستعد و اداره و كنترل
آنها براى پياده نمودن هدف بزرگ الهى كه همان گسترش عدل و توحيد در سراسر گيتى است
احتياج به شخصى است كه از همه جهات قابليت براى به دست گرفتن آن حكومت را داشته
باشد و او غير از مهدى موعود عليه السلام نيست .
34 : بر پا كننده عدل جهانى چه شرايطى بايد داشته باشد؟
عقل مى گويد: برپا كننده عدل جهانى بايد داراى شرايط و صفاتى باشد تا بتواند موفق
به انجام وظيفه خطير خود گردد:
1- در دعوتش راستگو باشد.
2- داراى نقشه اى صحيح و جامع باشد.
3- داراى هيچ گونه نقطه ضعفى نباشد.
4- از مقام عصمت برخوردار باشد.
5- مورد تاييد خداوند باشد.
6- داراى يارانى فداكار باشد.
فولتر ، اديب فرانسوى مشهور مى گويد: (( اگر بر انسان يك شخص
صالح حكومت كند براى او گويا يك وطن است ولى اگر حاكم بر انسان شخص غير صالح باشد
گويا او هيچ وطنى ندارد )) .
(48)
متفكر ايرلندى مشهور (برنارد شو) در رابطه با خصوصيات لازم براى منجى بشر مى گويد:
(( او انسانى است زنده و داراى نيرويى قوى در بدن او ، و
داراى عقل كامل و خارق العاده ، از همه مردم عالى تر كه مى تواند مردم را به سوى
خود جذب كند. عمر او طولانى بوده ، بيشتر از سيصد سال ... ))
(49)
35 : تكامل تاريخ از نظر قرآن چگونه است ؟
با نظر و تامل در قرآن كريم پى مى بريم كه توجيه آن بر اساس تكامل تاريخ به شيوه
انسانى - فطرى است . از منظر قرآن كريم از آغاز جهان همواره نبردى پيگير و بى امان
ميان گروه حق و باطل بر پا بوده است . قرآن با اشاره به مبارزه افرادى از طراز
ابراهيم و موسى و عيسى و محمد صلى الله عليه و آله و پيروان مومن آنها از سويى ، و
گروهى ديگر از طراز نمرود و فرعون و جباران يهود و ابوسفيان و امثالهم بر تكامل
تاريخى فطرى عملا صحه گذاشته كه در اين نبرد و ستيزها گاهى حق و گاهى باطل پيروز
شده است ولى البته اين پيروزى و شكست ها بستگى به يك سلسله عوامل اجتماعى و اقتصادى
و اخلاقى داشته است .
از نظر قرآن ، جهاد مستمر پيش برنده اى كه از فجر تاريخ وجود داشته و دارد ماهيت
معنوى و انسانى دارد ، نه مادى و طبقاتى .
36 : از ديدگاه اسلام ، آينده درخشان چه مشخصاتى دارد؟
از نظر اسلام آينده درخشان ويژگى هايى دارد كه به آنها اشاره مى كنيم :
1- خوش بينى به آينده بشريت .
2- گسترش عدالت .
3- رابطه انسان با انسان .
4- برقرارى مساوات كامل ميان انسانها در زمينه قانون .
5- بهره بردارى از مواهب طبيعى و تقسيم بيت المال و ... .
6- بلوغ بشريت به خردمندى كامل .
7- عمران و آبادى در سطح عالم .
8- برطرف شدن جنگ و خونريزى در سايه حكومت جهانى .
9- آيين و روش جديد.
10- گسترش توحيد در كل جامعه .
37 : آيا سير تكاملى انسانها آينده درخشانى را نويد مى دهد؟
شكى نيست كه در يك نظر ابتدايى قرائن گواهى مى دهد كه دنيا به سوى فاجعه پيش مى رود
ولى اگر خوب بنگريم در افق هاى دوردست نشانه هاى ساحل نجات به چشم مى خورد.
از آن روز كه انسان خود را شناخته هيچ گاه زندگى يكنواخت نداشته ، بلكه با الهام از
انگيزه درونى كوشش داشته كه خود و جامعه خويش را به پيش براند. اين نهاد بزرگ
آرام نخواهد نشست و همچنان انسان را در مسير تكامل ها به پيش ميراند ، و نيروهايش
را براى غلبه بر مشكلات و نابسامانى ها و ناهنجارى هاى زندگى كنونى بسيج مى كند. به
سوى جامعه اى پيش مى رود كه تكاملات اخلاقى در كنار تكاملات مادى قرار گيرد. به سوى
جامعه اى كه در آن از جنگ و خونريزى هاى ويرانگر و ضد تكامل اثرى نباشد. به سوى
جامعه اى كه تنها صلح و عدل حاكم بر مقدرات انسان باشد و روح تجاوزطلبى و استعمار
كه مهم ترين سد راه تكامل مادى و معنوى اوست در آن مرده باشد.
38 : آيا نظام آفرينش ، نويدبخش آينده اى درخشان براى جامعه
بشرى است ؟
جهان هستى مجموعه اى از نظام ها است . وجود قوانين منظم و عمومى كه در سرتاسر اين
جهان حكم فرماست دليل بر يكپارچگى و به هم پيوستگى اين نظام است . مساءله نظم و
قانون و حساب در پهنه آفرينش يكى از اساسى ترين مسائل اين عالم محسوب مى شود.
آيا انسانى كه جزئى از عالم است مى تواند يك وضع استثنايى به خود بگيرد و به صورت
وصله ناهمرنگى درآيد.
آيا جامعه انسانى مى تواند با انتخاب هرج و مرج ، ظلم و ستم ، نابسامانى و ناهنجارى
، خود را از مسير رودخانه عظيم جهان آفرينش كه همه در آن با برنامه و نظم پيش مى
روند كنار بكشد.
آيا مشاهده وضع عمومى جهان ، ما را به اين فكر نمى اندازد كه بشريت نيز خواه ناخواه
بايد در برابر نظام عالم هستى سر فرود آورد و قوانين منظم و عادلانه اى را بپذيرد و
به مسير اصلى باز گردد و همرنگ اين نظام شود؟!
نتيجه : نظام آفرينش دليل ديگرى بر پذيرش يك نظام صحيح اجتماعى در آينده در جهان
انسانيَّت خواهد بود.
39 : آيا قانون عكس العمل ، نويد جامعه اى بهتر و متكامل را
به ما مى دهد؟
تنها در مباحث فيزيكى نيست كه ما با قانونى به نام (( قانون
عكس العمل )) رو به رو هستيم كه اگر مثلا جسمى با فشار معينى
به ديوار برخورد كند با همان نيرو و فشار به عقب رانده مى شود ، بلكه در مسائل
اجتماعى اين قانون را محسوس تر مى يابيم . آزمونهاى تاريخى به ما نشان مى دهد كه
همواره تحول ها و انقلاب هاى وسيع عكس العمل مستقيم فشارهاى قبلى بوده است ، و شايد
هيچ انقلاب گسترده اى در جهان رخ نداده مگر آنكه پيش از آن فشار شديدى در جهت مخالف
وجود داشته است .
اين قانون به ما مى گويد: وضع كنونى جهان ، آبستن انقلاب است . فشار جنگ ها و
بيدادگريها ، تبعيض ها و بى عدالتى ها ، تواءم با ناكامى و سرخوردگى انسان ها از
قوانين فعلى ، سرانجام واكنش شديد خود را براى از بين بردن يا كاستن اين فشارها
آشكار خواهد ساخت .
سرانجام ، اين خواست هاى واپس زده انسانى در پرتو آگاهى روز افزون ملت ها چنان عقده
اجتماعى تشكيل مى دهد كه از نهان گاه ضمير باطن جامعه با يك جهش برق آسا خود را
ظاهر خواهند ساخت ، و سازمان نظام كنونى جوامع انسانى را بر هم مى ريزند و طرح
نوينى را ايجاد مى كنند. طرحى كه در آن از مسابقه كمرشكن تسليحاتى خبرى باشد و نه
از اين همه كشمكش هاى خسته كننده و پيكارهاى خونين و استعمار و استبداد و ظلم و
فساد و خفقان . و اين بارقه ديگرى است از آينده روشنى كه جامعه جهانى در پيش رو
دارد.
40 : آيا الزام ها و ضرورت هاى اجتماعى ، جامعه را به زندگى
آميخته با صلح و عدالت سوق مى دهد؟
مقصود از (( الزام اجتماعى )) آن است
كه وضع زندگى اجتماعى بشر به چنان مرحله اى برسد كه احساس نياز به مطلبى كند و آن
را به عنوان يك ضرورت بپذيرد ولى مهم آن است كه يك نياز واقعى جامعه آن قدر آشكار
گردد كه ضرورت بودنش را همه يا حداقل متفكران و رهبران جامعه بپذيرند و اين در درجه
اول بستگى به بالا رفتن سطح آگاهى و شعور اجتماعى مردم دارد. و سپس با آشكار شدن
نتايج نامطلوب وضع موجود جامعه و عدم امكان ادامه راه ارتباط پيدا مى كند.
شايد بسيارى از مردم در قرون 17 و 18 با مشاهده پيشرفت هاى چشمگير صنعتى ترسيمى كه
از قرن بيستم داشتند ، ترسيم يك بهشت برين بود ولى باور نمى كردند كه انسان صنعتى و
ماشينى زندگى مرفه ترى نخواهد داشت بلكه پابه پاى پيشرفت تكنولوژى ، نابسامانى هاى
تازه و مشكلات جديدترى پديد خواهد آمد. عفريت جنگ هاى جهانى سايه وحشتناك خود را بر
كانون هاى ماشين و صنعت خواهد افكند. تازه مى فهمند كه چقدر زندگى آنها خطرناك شده
است .كم كم مى فهمند براى حفظ وضع موجود و پيروزى هاى بزرگ صنعتى و تمدن ، مقررات
گذشته هرگز كافى نيستند و بايد تن به مقررات تازه اى داد.
زمانى فرا ميرسد كه وجود حكومت واحد جهانى براى پايان دادن به مسابقه كمرشكن
تسليحاتى و پايان دادن به كشمكش هاى روز افزون قدرت هاى بزرگ و كنار زدن دنيا از
لبه پرتگاه جنگ به عنوان يك ضرورت و واقعيت اجتناب ناپذير احساس مى گردد كه بايد
سرانجام اين مرزهاى ساختگى و دردسرساز برچيده شود و همه مردم جهان زير يك پرچم و با
يك قانون زندگى كنند.
بنابر قانون (( الزام اجتماعى )) عامل
مؤ ثر ديگرى وجود دارد كه با كاربرد نيرومند خود مردم جهان را خواه ناخواه به سوى
يك زندگى آميخته با صلح و عدالت پيش مى برد و پايه هاى يك حكومت جهانى را بر اساس
طرح تازه اى مستحكم مى سازد.
41 : آيا براى ايجاد تحول در جامعه احتياج به اصلاحات تدريجى
است يا انقلاب بنيادى ؟
در مورد اينكه اصلاحات اجتماعى بايد از چه راه انجام پذيرد عقيده واحدى وجود ندارد
بلكه جمعى طرفدار اصلاحات تدريجى هستند كه به آنها ((
رفورميست )) مى گويند. و گروهى ديگر ، ((
انقلابيون )) هستند كه هيچ دگرگونى اساسى را در وضع جوامع
انسانى بدون انقلاب ممكن نمى دانند و برخى ديگر مى گويند: درجه فساد در اجتماعات
متفاوت است آنجا كه فساد به صورت همه گير و همه جانبه درنيامده ، اصلاحات تدريجى مى
تواند اساس برنامه هاى اصلاحى را تشكيل دهد ، اما آنجا كه فساد همه جا را فرا گرفت
و يا در بيشتر سازمان هاى اجتماعى نفوذ كرد جز با يك انقلاب بنيادى نمى توان بر
نابسامانى ها چيره گشت .
شواهد زيادى مويد نظر سوم است :
1- اصلاحات تدريجى هميشه بر شالوده ها و ضوابط و الگوهاى سالم بنا مى شود و در غير
اين صورت بايد به سراغ الگوها و ضوابط جديد رفت و مسائل زير بنايى را در مسير
دگرگونى قرار داد.
2- اصلاحات تدريجى غالبا از طريق مسالمت آميز صورت مى گيرد ، و اين در صورتى اثر
دارد كه آمادگى فكرى و زمينه اجتماعى وجود داشته باشد. ولى آنجا كه اين زمينه ها
وجود ندارد بايد از منطق انقلاب كه منطق قدرت است استفاده كرد.
3- در جامعه اى كه فساد به ريشه ها نفوذ كرده عناصر قدرتمند ضد اصلاح تمام مراكز
حساس اجتماع را در دست دارند و به آسانى مى توانند هر طرح تدريجى را از كار
بيندازند مگر آنكه با يك حمله انقلابى غافلگير شوند.
4- نيرهاى عظيم اصلاحى و انقلابى را معمولا نمى توان براى مدت زيادى پر حرارت و پر
جوش نگاه داشت و اگر به موقع از آنها استفاده نشود ممكن است با گذشت زمان كارآيى
خود را از دست بدهند.
5- با مراجعه به تاريخ به دست مى آيد كه اجتماعاتى كه فساد در آنها بنيادى شده ،
خردمندان آن جامعه خصوصا انبيا و اوليا و مردان اصلاح طلب همواره روش انقلابى را در
پيش گرفته اند.
در مورد اصلاح وضع عمومى جهان و برچيده شدن نظام كنونى كه بر اساس ظلم و تبعيض بنا
شده و احتياج به جانشين شدن يك نظام عادلانه است به طور حتم پديد آمدن يك انقلاب و
دگرگونى عظيم را مى طلبد انقلابى وسيع و در همه زمينه ها.
42 : چه نوع آمادگى براى رسيدن به حكومت عدل جهانى لازم است
؟
ما هر قدر خوش بين و اميدوار باشيم بايد بدانيم رسيدن به مرحله اى از تاريخ كه در
همه انسان ها زير يك پرچم گرد آيند و كشمكش ها و بازيهاى خطرناك سياسى و استعمارگرى
از بين برود احتياج به آمادگى هاى عمومى دارد ، گرچه به جهت تحول ها و دگرگونى هايى
كه به سرعت در عصر اخير پديد آمده نبايد آن را دور بدانيم ولى در هر حال براى اينكه
دنيا چنان حكومتى را پذيرا گردد احتياج به آمادگى هايى از قبيل موارد ذيل است :
1- آمادگى فكرى و فرهنگى : يعنى سطح افكار مردم جهان آن چنان بالا رود كه بدانند
مثلا مساءله (( نژاد )) يا
(( مناطق مختلف جغرافيايى )) مساءله
قابل توجهى در زندگى بشر نيست و ... .
2- آمادگى اجتماعى : زيرا مردم جهان بايد از ظلم خسته شده و عدالت را از جان و دل
طلب نمايند.
3- آمادگى هاى تكنولوژى و ارتباطى : زيرا وجود صنايع پيشرفته نه تنها مزاحم يك
حكومت عادلانه جهانى نخواهد بود ، بلكه شايد بدون آن وصول چنين هدفى محال باشد.
آرى ، اگر بنا بود همه كارها با (( معجزه ))
صورت پذيرد وجود چنين نظامى بدون وسايل پيشرفته صنعتى قابل تصور بود ، ولى مگر
اداره زندگى مردم جهان با معجزه ممكن است ؟ معجزه استثنايى است منطقى در نظام جارى
طبيعت براى اثبات حقانيَّت يك امر آسمانى ، نه براى اداره هميشگى نظام جامعه ، زيرا
اين كار تنها بايد بر محور قوانين طبيعى صورت بگيرد.
انتظار فرج
43 : حقيقت انتظار چيست ؟
انتظار ، كيفيتى روحى است كه موجب به وجود آمدن حالت آمادگى است براى آنچه انتظار
دارند ، و ضد آن ياءس و نااميدى است هر چه انتظار بيشتر باشد آمادگى بيشتر است .اگر
انسان مسافرى داشته باشد كه چشم به راه آمدن او است هر چه زمان رسيدن او نزديك تر
گردد آمادگى براى آمدنش فزونى مى يابد. حالت انتظار ، گاهى به پايه اى مى رسد كه
خواب را از چشم مى گيرد چنان كه درجات انتظار از اين نظر تفاوت مى كند ، همچنين از
نظر حب و دوستى نسبت به آنچه را انتظار دارد تفاوت دارد. هر چه عشق به
(( منتظر )) افزون باشد آمادگى براى
فرارسيدن محبوب افزون مى گردد و دير آمدن و فراق محبوب دردناك مى گردد ، تا بدانجا
كه انسان منتظر از خود بى خود مى شود و دردها و سختى هاى دردآور و مشكلات سخت خود
را در راه محبوب حس نمى كند.
44 : انتظار چه ويژگى هاى خاصى دارد؟
انتظار در درجه نخست ويژه حيات و زندگى است . ماهيت زندگى انسان با انتظار و اميد
به آينده عجين شده است به گونه اى كه بدون انتظار ، زندگى مفهومى ندارد و شور و
نشاط لازم براى تداوم آن در كار نيست . حيات حاضر و كنونى ظرف پويايى ، تلاش و حركت
به سوى فردا و فرداهاست ، و اين چنين پويايى و حركتى بدون عنصر ((
انتظار )) ممكن نيست ؛ زيرا احتمال معقول بقا و پايدارى و
اميد به تداوم حيات است كه به زندگى كنونى معنا و مفهوم مى بخشد ، و پويايى و نيروى
لازم براى ادامه آن را تاءمين مى كند. از اين رو است كه ماهيت زندگى با انتظار
پيوستگى ناگسستنى دارد.
هر انسان زنده اى كه در انتظارهاى خويش ، به تداوم حيات مى انديشد و بقاى خويش را
انتظار دارد ، تمام حركت و سكون خود را در راستاى اين انتظار و در جهت متناسب با
تداوم حيات قرار مى دهد.
و لذا در روايات اسلامى مى بينيم كه انتظار فرج از افضل اعمال امت پيامبر شمرده شده
است . يعنى ويژگى انتظار در عمل در راه رسيدن به حيات است . شايد يكى از علل اين
گونه آموزش ها اين بوده است كه پيروان امام مهدى عليه السلام بكوشند تا خود را به
امامشان نزديك كنند و مانند او بينديشند و امت با امام در انتظار به سر برند ، زيرا
امام نيز در انتظار ظهور خود به سر مى برد.
در حالت انتظار ، بهترين شيوه پيوند و همسويى و همدلى با امام نهفته است ، و غفلت
از انتظار و معناى صحيح آن باعث بى خبرى و بى احساسى نسبت به سوزها و شورهاى امام
موعود است . شايد در دوران غيبت ، انتظار راستين براى فرج يعنى حضور امام در جامعه
انسانى ، نخستين راه بيعت و هم پيمانى با امام موعود باشد؛ زيرا انتظار حضور در متن
جريان ها و حوادث پيش از ظهور است و مايه يادآورى هدف ها و آرمان هاى امام موعود و
زمينه آگاهى و هوشيارى هميشگى است و در حال انتظار نبودن به معناى غفلت و بى خبرى و
بى احساسى و بى تفاوتى نسبت به حوادث پيش از ظهور و اصل ظهور است .
جامعه منتظر ، هر حادثه اى هر چند عظيم و ويرانگر ، و هر عاملى هر چند بازدارنده و
ياس آفرين ، او را از تحقق هدف هاى مورد انتظار مايوس نمى كند و در راه آن هدف ها
از پويايى و تلاش باز نمى ايستد ، و همواره به امام خود اقتدا مى كند.
امامى كه در برابر مشكلات شكننده و حوادث كوبنده قرن ها و عصرها استوار و نستوه
ايستاده است و ذره اى در اصالت راه و كار خود ترديد نكرده است .
حضرت مهدى عليه السلام فرمود
... لان الله
معنا و لا فاقة بنا الى غيره ، و الحق معنا فلن يوحشنا من قعد عنا
(50) ؛ (( ... چون خدا با ما است نيازى به
ديگرى نيست ، حقانيَّت با ما مى باشد و كناره گيرى عده اى از ما هرگز سبب وحشت ما
نخواهد شد. ))
آرى ! امام مهدى عليه السلام در چنين انتظارى به سر مى برد و با چنين ايمانى در اين
شب يلداى زندگى ، استوار و تزلزل ناپذير ايستاده است و جامعه ((
منتظر )) و امت چشم به راه نيز بايد اين ويژگى ها را در امام
موعود و (( منتظر )) خويش ، نيك
بشناسد ، و تا حد امكان مانند خود او در انتظار باشد.
45 : عناصر تشكيل دهنده انتظار چيست ؟
انتظار ظهور منجى هيچ گاه به حقيقت نمى پيوندد مگر در صورتى كه سه عنصر اساسى در آن
محقق گردد:
1- عنصر عقيدتى : شخص منتظر بايد ايمان راسخى به حتمى بودن ظهور منجى و نجات بخشى
او داشته باشد.
2- عنصر نفسانى : زيرا شخص منتظر بايد در حالت آمادگى دائمى به سر ببرد.
3- عنصر عملى و سلوكى : شخص منتظر بايد به قدر استطاعت خود در سلوك و رفتارش زمينه
هاى اجتماعى و فردى را براى ظهور منجى فراهم نمايد.
با نبود هر يك از اين سه عنصر اساسى ، انتظار حقيقتا معنا پيدا نمى كند.
46 : چه نوع انتظارى راجح است ؟
انتظار فرج بر دو گونه است :
1- انتظارى كه سازنده است ، تحرك بخش است ، تعهدآور است ، عبادت بلكه با فضيلت ترين
عبادات است .
از مجموعه آيات و روايات اسلامى استفاده مى شود كه ظهور مهدى موعود عليه السلام
حلقه اى است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل كه به پيروزى نهايى اهل حق منتهى مى
شود. سهيم بودن يك فرد در اين سعادت موقوف به اين است كه آن فرد عملا در گروه اهل
حق باشد. امامان و رهبران معصوم الهى به طور روشن و صريح ارائه تصويرى مناسب از
انتظار ، روى برداشت درست و صحيح از مفهوم آن تكيه داشته اند و انتظار را از مقوله
عمل به حساب آوده اند ، و لذا پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
افضل اعمال امتى
انتظار الفرج
(51) ؛ (( افضل اعمال امت من انتظار فرج است
. ))
و نيز در روايتى ديگر امام صادق عليه السلام مى خوانيم :
افضل الاعمال
انتظار الفرج من الله
(52) ؛ (( بزرگ ترين اعمال انتظار فرج از
خداست . ))
اهميت آمادگى و زمينه سازى را مى توان در پيام امام صادق عليه السلام يافت كه
فرمود: ليعدن
احدكم لخروج القآئم و لو سهما
(53) ؛ (( بايد هر كدام از شما براى خروج
قائم آمادگى پيدا كند اگر چه با تهيه كردن يك تير باشد. ))
2- انتظارى كه ويرانگر است ، بازدارنده است ، فلج كننده است و نوعى اباحى گرى است .
برداشت قشرى مردم از مهدويت و قيام و انقلاب مهدى عليه السلام اين است كه صرفا
ماهيت انفجارى دارد. فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم ها و تبعيض ها و اختناق
ها و حق كشى ها ناشى مى شود ، آنگاه كه صلاح به نقطه صفر برسد و حق و حقيقت هيچ
طرفدارى نداشته باشد.
اين نوع برداشت ، از آن جهت كه با اصلاحات مخالف است و فسادها و تباهى ها را به
عنوان مقدمه يك انفجار مقدس و موجه مى شمارد ، بايد (( شبه
ديالكتيكى )) خوانده شود ، با اين تفاوت كه در تفكر
ديالكتيكى با اصلاحات از آن جهت مخالفت مى شود و تشديد نابسامانى ها از آن جهت داده
مى شود كه شكاف وسيع تر شود و مبارزه پيگيرتر و داغ تر گردد. ولى اين تفكر عاميانه
فاقد اين مزيت است ، فقط به فساد و تباهى فتوا مى دهد كه خود به خود منجر به نتيجه
مطلوب بشود.
اين نوع برداشت از ظهور و قيام مهدى موعود ، و اين نوع انتظار فرج كه منجر به نوعى
تعطيل در حدود و مقررات اسلام مى شود و نوعى اباحى گرى بايد شمرده شود به هيچ وجه
با موازين اسلامى و قرآنى وفق نمى دهد.
47 : انتظار ، چه تاءثيرى در بعد اجتماعى دارد؟
انتظار در ابعاد گوناگون حيات انسانى آثار ژرف مى گذارد ، و بيشترين اثر گذارى آن
در بعد تعهدها و مسئوليت هاى اجتماعى و احساس ديگر خواهى و احسان دوستى عينيت مى
يابد؛ زيرا كه در مفهوم انتظار ، انسان گرايى نهفته است . انسان منتظر پيوندى
ناگسستنى با هدف ها و آرمان هاى امام منتظر و موعود خود دارد و در آن راستا گام بر
مى دارد و همسان و همسوى آن اهداف و آرمان ها حركت مى كند و همه جهت گيرى ها و
گرايش ها و گزينش هايش در آن چارچوب قرار مى گيرد. امام موعود ، غمگسار راستين
غمزدگان و يار و ياور واقعى مظلومان و حامى حقيقى مستضعفان است .
پس جامعه منتظر انسان هاى داراى خصلت انتظار بايد در زمينه خواست ها و هدف هاى
امامشان عمل كنند و به يارى انسان هاى مظلوم و محروم بشتابند و دل آزردگان را مرهم
نهند و دشوارى ها و مشكلات مردم را تا حد توان طبق خواسته و رضاى امامشان برطرف
سازند. و اگر چنين شد در قلمرو جامعه منتظر ، محروم و تهيدست و بيمار بى درمان و
دلتنگ و افسرده و اندوهگين و گرفتار باقى نخواهد ماند .
شايد يكى از معانى برخى از احاديث درباره انتظار فرج كه گفته اند:
(( انتظار فرج خود فرج است )) همين معنا باشد كه
جامعه منتظر اگر انتظارى راستين و صادقانه داشته باشد دست كم در حوزه خود ، مشكلات
و نابسامانى هاى مردم را برطرف مى كند و خواسته ها و آرمان هاى امام موعود را در
محيط خويش تحقق مى بخشد لذا امام رضا فرمود:
... انتظار الفرج
من الفرج
(54) ؛ (( ... انتظار فرج جزء فرج است .
))
48 : عنصر انتظار چگونه در آمادگى نظامى منتظران تاءثير
دارد؟
انتظار ، نخست يك آرمان و عقيده است و سپس در عمل و عينيت آشكار مى گردد و انسان
منتظر به مرزبانى و پاسدارى از حوزه جغرافيايى و فرهنگى و ايدئولوژى خود و همكيشان
و هم مسلكان خويش مى پردازد و همواره در موضع ديده بانى است و هوشيارانه و
تيزنگرانه به افق هاى دور و نزديك مى نگرد و هر تحرك و تحول و نقل و انتقالى را در
اردوگاه هاى دشمن زير نظر مى گيرد و در سنگر دفاع ايدئولوژيكى و زمينى و جغرافيايى
، دشمن را از پيشروى باز مى دارد ، و در صورت فراهم بودن زمينه به تهاجم نيز دست مى
يازد.
اين است كه جامعه منتظر همواره به آمادگى نظامى و دفاعى فرا خوانده شده است و تهيه
ابزار جنگ و قدرت از هر مقوله و با هر كيفيت ، تكليف گشته است . فقها در كتاب جهاد
بحثى را تحت عنوان (( مرابطه )) و
(( رباط )) ذكر كرده اند ، به اين
معنا كه مومنان در مرزها اقامت گزينند و آمادگى كامل داشته باشند تا در هنگام حمله
و تهاجم ناگهانى دشمن دفاع كنند و كشور را نجات دهند.
معناى ديگر مرابطه و رباط ، پيوند و رابطه با امام و در خدمت امام زيستن و مرزبان
دستورها و خواسته هاى امام بودن است . به اين معنا كه جامعه ى مومنان با امام خويش
ارتباط برقرار كنند و به ريسمان ولايت امام چنگ زنند و با او هم پيمان شوند و به
يارى امام متعهد گردند. اين قسم از (( مرابطه
)) بر هر فرد واجب عينى است ، نيابت بردار نيست ، و پايه اى از پايه هاى
ايمان است و عملى بدون آن پذيرفته نمى شود.
(55)
امام صادق عليه السلام در تفسير آيه :
يا ايها الذين
آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون
(56) ؛ فرمود:
اصبروا على
المصآئب و صابروا على الفرآئض و رابطوا على الائمه عليهم السلام
(57) ؛ (( در برابر مشكلات شكيبايى ورزيد و
در انجام تكليف ها و مسئوليت ها پايدار باشيد و با امامان مرابطه برقرار كنيد.
))
و در روايتى ديگر از امام صادق عليه السلام آمده است كه ((
رابطوا )) به معناى حضور نزد امام است
(58)
49 : عنصر صبر در تحقق انتظار تا چه مقدار موثر است ؟
روح و جوهر اصلى انتظار ، مقاومت و صبر است . كسى كه منتظر تحقق يافتن هدف آرمانى
است بايد تا فرا رسيدن زمان پيدايى هدف و شكل گرفتن آرمان ، پايدارى و شكيبايى كند
و تاب و توان از دست ندهد ، و هر ناملايمى را در آن با بردبارى بپذيرد ، و چون صبر
و پايدارى را از دست داده است ؛ زيرا كه پايدارى و صبر ، تحقق بخش جوهر انتظار است
. لذا در احاديث از انتظار فرج همراه با صبر سخن گفته اند.
امام رضا عليه السلام فرمود:
ما اءحسن الصبر و
انتظار الفرج ...
(59) ؛ (( چه نيكو است شكيبايى و انتظار فرج
. ))
براى ظهور وقت تعيين نشده است و همواره وقوع آن را امرى ناگهانى توصيف كرده اند و
لذا بايد انتظار لحظه به لحظه باشد.
50 : حقيقت انتظار فرج چيست ؟
انديشه پيروزى نهايى نيروى حق و صلح و عدالت ، بر نيروى باطل و ستيز و ظلم ،
استقرار كامل و همه جانبه ارزش هاى انسانى ، تشكيل مدينه فاضله و جامعه ايده آل و
بالاخره اجراى اين ايده عمومى و انسانى به وسيله شخصى مقدس و عالى قدر كه در روايات
اسلامى از او به عنوان (( مهدى )) نام
برده شده است ، انديشه اى است كه كم و بيش همه فرق مذاهب اسلامى با اختلافاتى بدان
مومن و معتقدند.
اين انديشه بيش از هر چيز مشتمل بر عنصر خوشبينى نسبت به جريان كلى نظام طبيعت و
سير تكامل تاريخ و اطمينان به آينده و طرد عنصر بدبينى نسبت به پايان كار بشر است
(كه طبق بسيارى از نظريه ها و فرضيه هاى غير اسلامى پايان نظام طبيعت تاريك و ابتر
است ).
اميد و آرزوى تحقق اين نويد كلى جهانى انسانى ، در زبان روايات اسلامى
(( انتظار فرج )) خوانده شده است .
51 : آيا مكاتب فلسفى نيز انتظار فرج را امرى ارزشى مى
دانند؟
انتظار ظهور منجى در آخرالزمان و نجات بشر از وضعيت موجود اختصاص به اسلام و حتى
اديان آسمانى ندارد بلكه مكاتب فلسفى غير دينى و مادى نيز معتقد به اين نظريه مى
باشند.
راسل مى گويد: (( انتظار منجى و اعتقاد به ظهور نجات بخش در
آخرالزمان اختصاص به اديان آسمانى ندارد بلكه مكاتب غير دينى و مادى نيز در انتظار
ظهور منجى براى جامعه بشريت و گسترش دهنده عدل و داد به سر مى برند
)) .
52 : آيا در كتاب مقدس يهود سخن از انتظار فرج به ميان آمده
است ؟
شور و التهاب انتظار موعود آخرالزمان در تاريخ پرفراز و نشيب يهوديت موج مى زند. در
عهود قديم از كتاب مقدس سفر مزامير داوود مزمور 37 مى خوانيم : ((
به جهت وجود اشرار و ظالمين مايوس مشو؛ زيرا نسل ظالمين از روى زمين برچيده خواهد
شد و منتظرين عدل الهى وارثان زمين خواهند شد. و كسانى كه مورد لعن الهى واقع گردند
بينشان تفرقه خواهد افتاد. و انسان هاى صالح كسانى هستند كه وارثان زمين شده و تا
پايان تاريخ در روى زمين زندگى خواهند كرد )) .
(60)
تب و تاب انتظار دخالت اعجازآميز خداوند در دوران سيطره واليان رومى بر فلسطين به
اوج خود رسيد و به همين علت هنگامى كه يحياى تعميد دهنده ندا داد:
(( توبه كنيد ، زيرا ملكوت آسمان نزديك است . ))
(61) توده هاى مردم پيام او را با جان و دل شنيدند ، كلمات هيجان
آور او دل هاى شنوندگان را تكان مى داد و الهام بخش گروه هاى ستمديده و بينوايى بود
كه همواره آتش شوق انتظار براى قيام (( مسح شده خدا
)) در قلوبشان زبانه مى كشيد.
53 : مقصود از انتظار مسيحا چيست ؟
يهوديان در سراسر تاريخ محنت بار خود هر گونه خوارى و شكنجه را به اين اميد بر خود
هموار كرده اند كه روزى (( مسيحا ))
بيايد و آنان را از گرداب ذلت و درد رنج رهانده فرمانرواى جهان گرداند. هم اكنون
صهيونيست هاى اشغالگر فلسطين ، علاوه بر دعاهاى مسيحايى مرسوم در پايان مراسم
سالگرد بنيان گذارى رژيم اسرائيل غاصب (پنجم ماه ايّار عبرى ) پس از دميدن در شيپور
عبادت ، اين گونه دعا مى كنند: (( اراده خداوند ، خداى ما
چنين باد كه به لطف او شاهد سپيده دم آزادى باشيم و نفخ صور مسيحا گوش ما را نوازش
دهد )) .
(62)
بسيار طبيعى است كه قوم بنى اسرائيل با گذشته تيره و تار خود در انتظار آينده بهترى
باشد. به همين علت كه حضرت موسى عليه السلام به عنوان يك منجى ميان ايشان برخاست
آنان در پذيرفتن او درنگ نكردند. اين آرمان در دوران ابتلا پا گرفت و هرگز از ايشان
جدا نشد و تنها با انتخاب داوود به پادشاهى بود كه آرزوى قوم براى قيام يك منجى
كاملا برآورده شد. داوود نمونه يك پادشاه يهودى و الگوى جاودانى شخص مسيحا گرديد. و
در واقع برخى از انبيا و حكيمان هم او را مسيحا مى دانستند.
(63)
عصر داوود و سليمان را مى توان دوران شكوفا شدن آرمان مسيحايى در اذهان قوم يهود
دانست . اميد مسيحايى با دو نيم شدن حكومت بنى اسرائيل پس از حضرت سليمان جدى تر
شد.
انبيا نه تنها آتش شوق را در دل ها روشن نگه مى داشتند بلكه به توسعه دادن مفهوم
مسيحا و دوران مسيحايى مى پرداختند. آنان معتقد بودند كه شخص مسيحا كه خدا به وسيله
او جهان را مبارك خواهد ساخت ، در اذهان بيشتر انبيا حاضر بود.
انديشه مسيحايى در پيشگويى هاى (( إ شَعيا ))
به طور وضوح آمده است . مسيحاى آرامش آفرين و تسلى بخش قوم يهود در يكى از پيشگويى
هاى او تصوير شده است او حكومت آرمانى عادلانه اى را پى مى افكند كه در آن زمان
جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد مثل آب هايى كه دريا را مى پوشاند
)) و آن ، پس از گسترش دين بنى اسرائيل در سراسر گيتى است كه همچون پرچم قوم
ها بر پا خواهد شد و امت ها آن را خواهند طلبيد.
(64)
و نيز مى خوانيم : (( و در ايام آخر واقع خواهد شد كه كوه
خانه خداوند بر قله كوه ها ثابت خواهد شد و فوق تل ها برافراشته خواهد گرديد و جميع
امت ها به سوى آن روان خواهند شد ... )) .
(65)
برخى از پيشگويى هاى (( صفنيا )) حتى
از پيشگويى هاى اشعيا جهان شمول ترند از ديد او عصر مسيحايى زمان اصلاح كلى جهان
است ؛ زيرا كه در آن زمان ، زبان پاك به امت ها خواهد داد تا جميع ايشان اسم يَهوَه
را بخوانند و به يك دل او را عبادت كنند. تصور تَلمود پيرامون شخص مسيحا به قرار
زير است : (( يك انسان كه نهالى از خاندان سلطنتى داوود است
و قداست او تنها به سبب موهبت هاى طبيعى وى خواهد بود. امت هاى مشرك به دست او
نابود خواهند گشت و بنى اسرائيل قوت خواهد گرفت )) .
(66)
54 : مقصود از روايات مطلق در باب انتظار فرج چيست ؟
در برخى از روايات كه از طرق شيعه و اهل سنت رسيده به صورت مطلق به انتظار فرج
اشاره شده است بدون آنكه مقيد به فرج حضرت مهدى عليه السلام در آن شده باشد. در
حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى خوانيم :
اءفضل العبادة
انتظار الفرج
(67) ؛ (( برترين عبادت ، انتظار فرج است .
))
و نيز از آن حضرت مى خوانيم :
انتظار الفرج
عبادة
(68) ؛ (( انتظار فرج عبادت است .
))
و همچنين در روايت ديگرى از آن حضرت مى خوانيم :
اءفضل اعمال امتى
انتظار فرج الله عزوجل
(69) ؛ (( افضل اعمال امت من انتظار فرج
خداوند عزوجل است . ))
شيخ صدوق به سندش از امام رضا عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:
ما احسن الصبر و
انتظار الفرج اما سمعت قول الله عزوجل :
وارتقبوا اءنى معكم رقيب
(70) ، فانتظروا انى معكم من المنتظرين
(71) فعليكم بالصبر فانه انما يجى ء الفرج على الياس ، فقد كان
الذين من قبلكم اصبر منكم
(72) ؛ (( چقدر نيكوست صبر و انتظار فرج ،
آيا نشنيده اى گفتار خداوند عزوجل را كه فرمود: (شما انتظار بكشيد من هم در انتظارم
) و (پس شما منتظر باشيد من هم با شما انتظار مى كشم ) پس بر شما باد به صبر؛
زيرا فرج بعد از ياس و نااميدى است . به راستى كسانى كه قبل از شما زندگى مى كردند
از شما صبورتر بودند. ))
مرحوم مجلسى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:
من دين الائمة
الورع و العفة و الصلاح ... و انتظار الفرج بالصبر
(73) ؛ (( از دين ائمه پرهيزكارى ، عفت ،
رستگارى ... و انتظار فرج به صبر است . ))
ترمذى نيز به سندش از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود:
... و افضل
العبادة انتظار الفرج
(74) ؛ (( ... و برترين عبادت انتظار فرج است
. ))
در ظاهر مراد از انتظار فرج همان انتظار فرج حضرت مهدى عليه السلام است كه در اين
روايات متعلق آن يعنى حضرت مهدى عليه السلام به جهت وضوح بيان نشده است ؟ چون در
احاديث فريقين آن حضرت به عنوان نجات دهنده مردم از ظلم و بى عدالتى معرفى شده است
.
شيخ صدوق رحمة الله عليه به سندش از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:
طوبى لشيعة
قائمنا المنتظرين لظهوره فى غيبته
(75) ؛ (( خوشا به حال شيعيان قائم ما كسانى
كه منتظر ظهور او در عصر غيبت اويند. ))
اين معنا براى روايات مطلق با نظر اهل سنت نيز موافقت دارد؛ زيرا آنان گر چه عموما
به ولادت مهدى موعود عليه السلام اعتقادى ندارند ولى او را منجى بشريت از ظلم و بى
عدالتى مى دانند كه بايد مستضعفين انتظار او را بكشند.
و نيز از جمله قرائنى كه مى تواند مصداق احاديث مطلق را مشخص كرده و بر حضرت مهدى
عليه السلام و قيام او تطبيق دهند مساءله لزوم تناسب بين حكم و موضوع است ؛ زيرا
انتظار فرجى كه تا اين حد مهم برشمرده شده و تا اين حد مورد تاكيد واقع شده است به
طور حتم همان انتظار روز موعود است از آن جهت كه در آن روز وعده الهى به نصرت
مظلومين در سرتاسر عالم تحقق مى يابد و حكومت عدل توحيدى در روى كره زمين گسترش
خواهد يافت . انتظار با آن آثار و بركاتى كه دارد تنها در انتظار چنين فرجى قابل
پياده شدن است و نيز چنين انتظار است كه مى تواند از اساس دين شمرده شود ، نه
انتظار رفع هر گرفتارى ولو جزئى و با هر سبب باشد.
55 : چه امتيازى در انتظار منجى موجود است ؟
اهل سنت گر چه اصل انتظار فرج مهدى عليه السلام را قبول دارند ولى اعتقاد به ولادت
او ندارند ولى شيعه اماميه و برخى ديگر از مذاهب اسلامى و غير اسلامى به انتظار
ظهور شخصى به عنوان منجى نشسته اند كه او موجود است و ناظر اعمال و رفتار و
گرفتارهاى مسلمانان است . اين نوع انتظار به طور قطع و حتم ، اثرات بيشترى در زنده
نگه داشتن جامعه و ايجاد روح و اميد بيشتر دارد. زيرا كسى كه معتقد به اصل فرج است
بدون آنكه نجات دهنده را در قيد حيات و در كنار خود ببيند و او را احساس كند و ناظر
اعمال خود بداند ، چندان تاءثيرى در وجود او ندارد ، بر خلاف كسى كه معتقد است او
زنده بوده و بر تمام احوالش ناظر است و هنگام گرفتارى هاى شديد به فرياد او خواهد
رسيد. به طور حتم اعتقاد به چنين منجى و انتظار چنين شخصى تاءثير به سزايى در روحيه
انسان منتظر دارد ، تاءثيرى كه قابل مقايسه با تاءثير نوع اول نيست .