((57)) (وما اءرسلناك الا رحمة للعالمين ) .
و نفرستاديم تو را مگر رحمت براى همه عالميان .
آن بزرگوار نيز به اين كرامت مفتخر گرديده است , و اگرآنگونه كه از آيه شريفه
استفاده مى شود خـداونـد بـعـثت ورسالت پيامبر اكرم (ص ) را رحمت براى عالميان قرار
داده , اماحضرت بقية اللّه ارواحـنا فداه از همان اول خلقت , در آن زمان كه نور
مقدسش زيب عرش اعلى بوده , و بعد از آنكه قدم به عالم دنيا نهاده , تا وقتى كه از
ديدگان غائب شده است , و آن زمان كه قدم بر عرصه ظهور مى گذارد, در همه اين مقامات
و در همه اين منصبها, رحمة للعالمين است .
خـداونـد تبارك و تعالى لوحى براى حبيب خود خاتم الانبياء(ص ) مى فرستد كه آن والا
مقام آن را در ولادت سـيـدالشهداء(ع ) به حضرت صديقه كبرى سلام اللّه عليها ولعنة
اللّه على ظالميها هديه مـى كـنـد, و جـابـر بن عبداللّه انصارى آن را دردستان حضرت
فاطمه زهرا(س ) زيارت مى كند و مى گويد: ديـدم لـوحـى است سبز رنگ و گمان كردم از
زمرد است ونوشته هايى با خط سفيد بر آن مرقوم شده بود كه - در آنجاخداوند اسماء
اوصياء حضرت خاتم الانبياء(ص ) را ذكرمى كند و هر كدام را به صفتى مى خواند, تا
بدينجا مى رسدكه - خداوند مى فرمايد: واخـرج مـنـه الـداعـي الـى سـبـيـلـي ,
والـخـازن لـعـلـمـي الـحسن , واكمل ذلك بابنه محمد رحمة للعالمين .
((58)) و خارج مى كنم از او (حضرت امام هادى (ع ))دعوت كننده به راهم و مخزن
علم خود حسن (ع )را و تكميل مى كنم حجتهاى خود را به محمد(ع )رحمت عالميان .
پس خداوند او را تكميل كننده حجتهاى خود قرار داده واو رحمت براى تمام عالميان است
.
از طرفى نيز در زمان صدر اسلام وجود مقدس حضرت رسالت پناه امكان نشر اين رحمت واسعه
را نيافت , گرچه خودرحمت بر تمام عالميان بود, اما همه مردمان اين رحمت الهى را
نپذيرفتند.
امـا وجـود مـقدس حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه رحمت واسعه خود را بر تمام جهان
بلكه در تمام عـوالـم ظـاهر مى كند و همه عالم را به رافت عظماى خود نائل مى سازد و
اوست كه اين رسالت را جامه عمل مى پوشاند و به آرزوى انبياء و اولياءمخصوصا پيامبر
اكرم و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم اجمعين عينيت مى بخشد و همانگونه كه خداوند
فرموده است : زمين به وسيله او از شفقت و رافت مملو خواهد گرديد.
صاحبان مصحف حـال بـه تـمـاشـاى گوشه اى ديگر از اين ساحل بنشينيم وبرخورد موجهاى
محبت با دلهائى از صخره ها سخت تر رابنگريم كه چگونه ضربات سهمگين اين خروشان رافت
دل سنگها را مى شكافد و به قلب سختشان نفوذ مى كند.
حضرت امام صادق (ع ) خبر از قيام جوانمردى دلاور ازدودمان حضرت امام حسن مجتبى
صلوات اللّه وسـلامـه عليه مى دهد كه مهمترين قيام قبل از حركت جهانى امام عصر
ارواحنافداه است كه زمينه حركت و قيام آن حضرت را فراهم مى كند واز روايات چنين
استفاده مى شود كه اين حركت بـه امـر آن حـضـرت شـروع شـده و او از خـواص اصحاب
امام زمان ارواحنافداه مى باشد, و چنين مى فرمايد: ثـم يـخـرج الـحـسـني الفتى
الصبيح الذي نحو الديلم يصيح بصوت له فصيح : يا آل احمد, اجيبوا الملهوف والمنادى
من حول الضريح فتجيبه كنوز اللّه بالطالقان كنوز واي كنوز ليست من فضة ولا مـن ذهـب
بـل هـي رجال كزبر الحديد على البرازين الشهب بايديهم حراب ولم يزل يقتل الظلمة حتى
يرد الكوفة .
((59)) سـپـس قـيـام مـى كند سيد حسنى آن جوانمرد نورانى كه از حوالى ديلم است
و با صدايى رسا از كـنـارضـريـح فـرياد مى كشد : اى خاندان احمد, اجابت كنيد مرد
دلسوخته را, پس در اين هنگام گـنـجهاى خداوند در طالقان او را اجابت مى كنند و چه
گنجهائى نه از طلا و نقره بلكه مردانى مـثـل فـولادآب ديـده بـر روى استران سياه و
سفيد كه دردستهايشان سلاحهائى است و بى امان ظالمان رامى كشد تا اينكه وارد كوفه مى
شود.
اهـميت حركت سيد حسنى و موقعيت او و اصحاب وى را از اين فقره روايت مى توان يافت كه
سيد حـسـنـى قيام خود رااز كنار ضريح شروع مى كند و چون حركت او معروف به قيام
پرچمهاى سياه است كه از خراسان شروع مى شود احتمالامنظور از ضريح , مرقد مطهر حضرت
امام رضا(ع ) باشد و بـعداز اعلان قيام و دعوت به يارى , گنجهاى طالقان او را اجابت
مى كنند و آنها در ديگر روايات از اصـحـاب خـاص حـضـرت بقية اللّه ارواحنا فداه و
در شمار سيصد و سيزده تن ياران مخصوص آن حـضـرت يـاد شـده انـد كـه خـداونـد آنها
را براى ولى خود ذخيره فرموده است و حضرت امام صادق (ع ) از آنها به گنجهاى خداوند
تعبير مى فرمايد.
عـلاوه از اين روايت نيز اهميت اين قيام در نزد امام زمان ارواحنافداه و اصحاب آن
حضرت معلوم مى شود كه جابر جعفى ازحضرت امام باقر(ع ) نقل مى كند كه حضرت فرمودند:
يـا جـابـر, الـزم الارض ولاتـحرك يدا ولا رجلا حتى ترى علامات اذكرها لك ان
ادركتها .
. .
ويبعث الـسـفـيـانـي جـيـشـا الـى الكوفة وعدتهم سبعون الف رجل فيصيبون من اهل
الكوفة قتلا وصلبا وسـبيا,فبيناهم كذلك اذ اقبلت رايات من ناحية خراسان تطوي
المنازل طيا حثيثا ومعهم نفر من اصحاب القائم .
((60)) اى جـابـر, از خـود حـركـتـى نـشان مده تا آنكه نشانه هائى را كه براى
تو بازگو مى كنم مشاهده كـنى ,البته اگر آنها را بيابى .. .
و سفيانى لشكرى را كه عده آنها هفتاد هزار نفر است به سوى كوفه مـى فـرسـتـد وآنها
اهل كوفه را مى كشند و حلق آويز مى كنند وبرخى را اسير مى كنند, در همين هـنگام
پرچمهائى از خراسان به سوى آنها روى مى آورند كه مسافتهارا بسيار سريع طى مى كنند و
در ميان آنها چند نفراز ياران قائم هستند.
امـا سـخـنى ديگر از پيامبر اكرم (ص ) نه تنها تاييد اين قيام راتوسط حضرت بقية
اللّه ارواحنا فداه مى رساند بلكه مى فرمايد: اذا رايـتـم الـرايـات الـسـود قـد
اقـبـلت من خراسان فاتوها ولو حبوا على الثلج , فان فيها خليفة اللّه المهدي .
((61)) هر گاه پرچمهاى سياه را كه از ناحيه خراسان مى آيدديديد خود را به آن
برسانيد اگرچه بر روى برفهاخود را بكشيد, زيرا خليفه خداوند حضرت مهدى (ع ) در ميان
آنهاست .
اين روايت نه تنها حاكى از عنايت خاص حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه به قيام سيد
حسنى و وجوب نـصـرت اوسـت , بلكه نشان از آن دارد كه حضرت امام زمان (ع ) در ميان
لشكر سيدحسنى حضور دارند و مى توان از مجموعه روايات چنين نتيجه گرفت كه قيام سيد
حسنى اولين گام در ظهور امام زمان ارواحنا فداه است كه تحت اين عنوان برداشته مى
شود.
در ادامه حديث حضرت امام صادق (ع ) از قيام سيد حسنى وپيشرويهاى او چنين ياد مى
فرمايند: او بـى امان ظالمان را مى كشد تا وارد كوفه مى گردد در حالى كه برخى از
كشورها را فتح كرده و در كـنـتـرل گـرفـتـه اسـت , سـپـس خـبر رسيدن امام زمان
ارواحنا فداه در پشت كوفه به او و يـارانش مى رسد, اصحابش به او مى گويند: اى فرزند
رسول خدا,كيست اين شخص كه بر ما نازل شده است ؟ سـيد حسنى نيز دستور مى دهد تا به
نزد او رفته و حقيقت رابراى ياران خود مشخص نمايد و اين در حـالى است كه او به خوبى
امام را مى شناسد و به او معرفت دارد و منظورش فقطشناخت مردم است تا حجت خدا را به
خوبى بشناسند.
در ايـن هنگام نزد امام زمان ارواحنا فداه مى رود به او عرض مى كند: اگر تو مهدى آل
محمد(ع ) هـسـتى پس كجاست چوبدست و انگشتر و عباى رسول خدا و زره آن حضرت كه فاضل
نام دارد و عـمـامـه آن بـزرگـوار كـه نامش سحاب است , واسبش يربوع و شترش غضباء و
استرش دلدل و حمارش يعفور؟ و كجاست براق و مصحف امير المؤمنين (ع )؟ در ايـن
هـنـگـام امـام زمـان ارواحنا فداه تمام آنها را ظاهر مى كند وسيد حسنى عصاى پيامبر
را گرفته در ميان سنگى سخت مى كوبد آن سنگ شكافته مى شود و در ميان آن جاى گرفته
وسبز مـى گـردد و بـرگ مـى دهـد, و مـنظورى از اين كار ندارد جزآنكه يارانش
بزرگوارى و عظمت حضرت مهدى ارواحنا فداه راببينند و با او بيعت كنند.
در اين هنگام خود فرياد به تكبير بلند مى كند و عرض مى كند:اى پسر رسول خدا, دستت
را بده تا با تو بيعت كنم .
حـضـرت دسـت مبارك خود را جلو آورده , سيد حسنى ويارانش با آن حضرت بيعت مى كنند
مگر چـهـل هـزار نـفر ازلشكر آن بزرگوار كه صاحبان قرآن هستند و معروف به زيديه مى
باشند و آنها بيعت نكرده مى گويند: اين كار سحرى است بزرگ .
در ايـن هـنـگام لشكر درهم مى پيچد و حضرت امام زمان ارواحنافداه رو به جانب
منحرفان كرده آنـهـا را مـوعظه و نصيحت مى فرمايد و تا سه روز با آنان به ارشاد و
اندرز مى پردازد و به سوى حق دعوتشان مى كند, اما نه تنها فائده اى نمى بخشدبلكه
كفر و طغيان آنها زيادتر مى شود و بعد از سه روز دستورمى دهد تا تمام آنان را از
بين ببرند و به اصحابش مى فرمايد: مـصحفهاى قرآن را برنداريد و براى خودشان
واگذاريد تاموجب حسرت آنها باشد همان طور كه آن را تبديل كردند وتغيير دادند و
تحريفش نمودند و به آنچه در آن بود عمل نكردند.
حضرت مهدى ارواحنا فداه بعد از آنكه آثار و ميراث پيامبراكرم (ص ) را نشان مى دهد و
صدق آن را سـيـد حـسنى با كوبيدن عصاى رسول خدا(ص ) در سنگ ظاهر مى كند و معجزه آن
حضرت را به چـشم مى بينند كه چگونه چوب خشك حيات يافته شروع به برگ كردن مى نمايد,
اما با اين وجود عنادورزان دست از عداوت و حق ستيزى برنمى دارند و پرچم
انكاربرافراشته و تمام اين معجزات را سـحـرى بـزرگ مى نامند, اما بااين وجود آن
حضرت رافت و رحمت خود را از آنان دريغ ننموده با بـيـانـى شـيـوا و كلامى زيبا
آنان را سه شبانه روز موعظه مى كند و براى آنان دليل و برهان اقامه مـى كـنـد و
سـخـنانشان راجواب مى گويد و جوابشان را مى شنود و چون معلمى دلسوزو پدرى مـهـربـان
ارشـادشان مى كند اما آنكه را چشم حق بين كوراست اثرى نخواهد داشت و بعد از آنكه
پـليدى درونشان به خوبى ظاهر مى گردد و پرده از عناد و لجاجتشان برداشته مى شود
زمين را از لوث آنان پاك مى سازد.
باب توبه الهى
زياراتى كه با آن ائمه هدى (ع ) زيارت مى شوند
و از ناحيه حضرات معصومين (ع ) به ما رسيده منبع بسيارى از اسرار ومعارف است كه در
قالب زيارت و گفتگو با امام (ع ) بيان گرديده و هدف اصلى در آن شـنـاخـت هـر چـه
بـيـشـتـر حـجـت خـداونـد اسـت و شايد بيان اين معارف ژرف و اين گوهران گرانسنگ در
لابلاى ادعيه و زيارات بدان جهت باشد كه يااصحاب ائمه هدى (ع ) از ابعاد مـعـرفـت
امـام جـويـا نـمـى شـدنـد واگر هم سئوال مى كردند ظرفيت جواب آن را نداشتند و
معدودافرادى كه گنجينه اسرار بودند يا كشته مى شدند و يا از خوف مهر سكوت بر لب مى
زدند و يـا آنـكه به اتهاماتى كلامشان مطرود مى گشت , از اين رو بسيارى از نكات در
شناخت امام مخفى مـى مـانـد و ديـگـران نيز كه از فيض محضر آن انوار الهى بهره اى
نداشتند از شناخت امام معصوم مـحـروم مى گشتندبدين جهت ائمه هدى (ع ) در قالب ادعيه
و زيارات بسيارى ازمعارف الهى را بيان فرموده اند, شايد از خطر دشمنان محفوظماند,
ما نيز به سراغ يكى از اين گنجينه ها مى رويم كه امام رااين چنين تعريف مى كند:
الـسـلام عـلـيك يا باب اللّه .
. .
السلام عليك يا وجه اللّه الذي لايهلك ولايبلى الى يوم الدين , السلام عليك ايها
السبب المتصل بين الارض والسماء.
((62)) سلام بر تو اى باب خدا .
. .
سلام بر تو اى وجه خداوند كه نه هلاك مى شود و نه از بين مى رود تاروز قيامت , سلام
بر تو اى واسطه بين زمين وآسمان .
امام باب واسع خداوند است , و باب خداوند يعنى هرآنچه از جانب خداوند به سوى خلق مى
رسد از طريق اومى گذرد و هر چه احتياج به سوى خداوند عرضه مى شود ازطريق او بالا مى
رود, با درك اين مطلب حال مى توانيد اين روايت را نيز شيره جان كنيد كه حضرت امام
صادق (ع )مى فرمايند: .
. .
ثم يقبل على القائم (ع ) رجل وجهه الى قفاه وقفاه الى صدره , ويقف بين يديه فيقول
يا سيدي :انا بشير امرني ملك من الملائكة ان اءلحق بك وابشرك بهلاك جيش السفياني
بالبيداء.
فـيـقـول لـه الـقـائم (ع ): بـيـن قصتك وقصة اخيك ,فيقول :
. .
فاذا نحن بملك قد ضرب وجوهنا فصارت الى ورائنا كما ترى .
. .
وقال لي يا بشير, الحق بالمهدي بالمكة وبشره بهلاك الظالمين وتب عـلـى يـده فـانـه
يـقـبـل تـوبـتـك , فيمر القائم (ع ) يده على وجهه , فيرده سويا كما كان ويبايعه
ويكون معه .
((63)) .
. .
سپس به سوى قائم (ع ) مردى مى آيد كه صورتش به پشت گرديده و پشت او جاى سينه اش
قرار گرفته و در محضر حضرت مى ايستد ومى گويد: اى آقاى من , من بشيرم و ملكى از
ملائكه مرا امر كرد تا به تو ملحق شوم و تو را به هلاك سپاه سفيانى در بيداء بشارت
دهم .
پـس قـائم (ع ) بـه او مى فرمايد: جريان خود و برادرت را بازگو كن .
او (حكايت فرو رفتن سپاه در بيابان مدينه را بيان مى كند و) مى گويد: ناگهان ملكى
راديديم كه بر صورتهاى ما زد و صورتمان بـه پشت سر گشت همانگونه كه مى بينيد .
. .
و فرمود: اى بشير, به مهدى در مكه ملحق شو و او را به هلاكت ظالمان بشارت ده و بر
دستان او توبه كن , بدرستى كه او توبه تو را مى پذيرد .
سپس امام زمـان (ع ) دست بر صورت او مى كشد و او به حال اول باز مى گردد وبا آن
حضرت بيعت مى كند و همراه او باقى مى ماند.
آن مـلك چون امام زمان خود را مى شناسد و شايد بارهاآن حضرت را با كلماتى كه نقل شد
زيارت كـرده است وخداوند معرفت امام عصر ارواحنا فداه را روزى او نموده است ,او مى
داند كه باب توبه الـهـى هـمـيـشـه باز است حتى براى سپاه سفيانى و تنها به دست آن
حضرت بايد توبه نمود و آن بـزرگوارحتما توبه را خواهد پذيرفت , چون مهدى است باب
رحمت الهى و درب توبه نيز به روى همه مفتوح است همانگونه كه خود خداوند در آيه
شريفه مى فرمايد: (قـل يـا عـبـادي الـذيـن اءسـرفـوا عـلـى اءنـفـسـهم لاتقنطوامن
رحمة اللّه ان اللّه يغفر الذنوب جميعا).
((64)) بگو اى بندگان من كه اسراف بر نفس كرده ايد ازرحمت الهى مايوس نشويد
خداوند تمام گناهان رامى آمرزد.
به خاطر اينكه امام (ع ) باب اللّه است توبه او را قبول مى كند و نه تنها عذرخواهى
او را مى پذيرد بلكه به كرم بى حسابش او را به صورت اول برمى گرداند و باز به اينها
نيزبسنده نمى كند بلكه دستى را كـه بـه ملعونترين بيعتها آلوده است مى فشارد و با
يداللّه الباسطه آشنايش مى سازد و آنكه راروزى قـعـر جـهـنـم مـنزل و ماوى بوده بر
شاخه طوبى مى نشاند وهمراه خود مى كند و او تا آخر با آن حضرت باقى خواهد ماند.
پناهجويان
چـنـيـن اسـت كه برق اميد در دل گنهكاران پرتو مى
افكند وآرزوى عفو و بخشش بر قلبها سايه مـى افـكند و بدان حدحكايت كرم و رافتش در
آفاق منتشر مى شود تا آنكه به گوش چون سفيانى مى رسد و او نيز طمع در رحمت واسعه آن
بزرگوار مى كند.
امير عالم حضرت امير المؤمنين (ع ) از عاقبت سفيانى , يكى ازبزرگترين سفاكان جهان
كه نامش چـون بـخـت الـنصرها و شدادهادر روايات اهل بيت (ع ) آمده است و بسيارى از
جنگها را عليه آن حضرت برپا مى كند و بسيارى از اولاد رسول خدا(ع ) وشيعيان ائمه
هدى (ع ) را مى كشد و تشنه به خون دوستان اهل بيت (ع ) است , چنين خبر مى دهد:
فـيـاخـذه رجـل مـن الـموالي اسمه صباح فياتي به الى المهدي وهو يصلي العشاء الاخرة
فيبشره فـيـخفف في الصلوة ويخرج ويكون السفياني قد جعلت عمامته في عنقه وسحب ,
فيوقفه بين يديه فـيـقـول الـسـفـياني للمهدي : يابن عمي من علي بالحياة اكون سيفا
بين يديك واجاهد اعدائك , والمهدي جالس بين اصحابه وهو احيى من عذراء, فيقول : خلوه
,فيقول اصحاب المهدي : يابن بنت رسول اللّه , تمن عليه بالحياة وقد قتل اولاد رسول
اللّه ما نصبر على ذلك .
فـيـقـول : شـانـكـم وايـاه , اصنعوا به ما شئتم وقد كان خلاه , وافلته فيلحقه صباح
في جماعة الى عـنـدالـسـدرة .
.. .
ويـذبـحـه ويـاخـذ راسـه ويـاتى به المهدي فينظر شيعته الى الراس فيكبرون ويهللون
ويحمدون اللّه تعالى على ذلك ثم يامر المهدي بدفنه .