بنده با قاطعيت عرض مى كنم كه بزرگ ترين وظيفه روحانيان در
اين عصر، هدايت جوانان و جلوگيرى از كفر و الحاد ايشان است . در هيچ زمانى ، چنين
وظيفه خطيرى متوجه روحانيان نبوده است . حتى پيش از پيروزى انقلاب ، در دوران
ستمشاهى و تسلط كافران نيز وظيفه روحانيان اين قدر سنگين نبوده است . اين وظيفه
خطير، مقدمات بسيارى را مى طلبد. كارهايى كه بدان عادت كرده ايم و درس هايى كه به
طور معمول مى خوانيم ، كافى نيست . بايد ياد بگيريم كه با جوانان عزيزمان چگونه
برخورد كنيم ؛ مشكلاتشان را چگونه حل كنيم و به شبهاتشان چگونه پاسخ گوييم . امروز
شبهه هاى جديدى به ميدان آمده است كه پاسخ هاى جديدى را مى طلبد. بايد بيشتر
بكوشيم تا معارف اسلامى را عميق تر بياموزيم و راه تعليمش را به ديگران فرا بگيريم
. پاسخ دهى به شبهه را تمرين كنيم تا بتوانيم از عهده اين مسؤ وليت بزرگ برآييم .
وفقنا الله و اياكم ان شاء الله .
4. تجهيز به سلاح علم و حكمت
از برخى احاديث معتبر استفاده مى شود كه براى تحقق و گسترش حكومت امام عصر
(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در سطح جهان ، حتى پس از ظهور حضرت ، اخلاص ،
فداكارى ، سختى و خون دل خوردن هاى فراوان لازم است . نكته ديگر آن كه براى تحقق
حكومت جهانى موعود، افزون بر مهارت هاى جنگى و نظامى ، مهارت ها و توانايى هاى
ديگرى نيز مورد نياز است . افزون بر شجاعت و شهامت سرداران جنگى ورزيده ، حكمت و
درايت عالمانى فرزانه و وارسته نيز نياز خواهد بود.
وقتى دريافتيم كه مهم ترين مشكل امام زمان (عليه السلام )، جهاد علمى و فرهنگى با
شبهه افكنانى است كه قرائت هاى جديدى از دين ارائه مى كنند، روشن مى شود كه افزون
بر دليرمردانى ورزيده در عرصه جهاد نظامى به عالمانى وارسته و توانا نيازمنديم تا
امام زمان (عليه السلام ) را در جهاد علمى با اين شياطين انسان نما يارى رسانند؛
البته ما چنان بايد خود را به اوج آمادگى برسانيم كه به محض ظهور حضرتش بتوانيم در
ركاب او شمشير بزنيم و از پيشرفته ترين سلاح هاى نظامى نيز استفاده كنيم ؛ اما حال
كه فهميديم امام زمان (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) مسؤ وليت مهم ديگرى نيز
دارد كه رنج و غصه اش از هر چيز ديگرى بيشتر و كشنده تر است ، بايد براى يارى اش ،
خود را به سلاح علم و آگاهى مجهز كنيم و با تمام توان در رفع اين گونه شبهه ها
بكوشيم تا بتوانيم دوستان و شيعيان حضرت را از دام شياطين شبهه افكن برهانيم .
مرزبانى از قلوب شيعيان امام عصر (عليه السلام )، بر عهده عالمان ربانى است :
علماء شيعتنا
مرابطون بالثغر الذى يلى ابليس و عفاريته ، يمنعونهم عن الخروج على ضعفاء شيعتنا و
عن اءن يتسلط عليهم ابليس و شيعته النواصب . اءلا فمن انتصب لذلك من شيعتنا كان
اءفضل ممن جاهد الروم و الترك و الخزر اءلف اءلف مرة لاءنه يدفع عن اءديان محبينا و
ذلك يدفع عن اءبدانهم ؛(152)
عالمان شيعيان ما، محافظ و نگهبان آن مرزهايى هستند كه نفوذگاه ابليس و پيروان جنى
و انسى او است . اين مرزبانان عقيده و ايمان ، شيعيان ضعيف ما را از بى ايمانى و
غلبه شيطان دور مى دارند. آگاه باشيد كه هر كس براى چنين امر مهمى به پا خيزد،
فضيلتش هزار هزار مرتبه از فضيلت جنگ و كارزار با تمام دشمنان اسلام بيش تر است ؛
چرا كه شر و بلا را از دين و بدن محبان ما دور مى سازد.
يكى از بزرگ ترين نعمت هاى خداوند متعالى براى ما، اين است كه افرادى معصوم را به
ما معرفى كرده است ؛ امامانى كه شناختشان خطابردار نيست . فرض مطلوب اين است كه
آدمى براى تحصيل سعادت دنيا و آخرت خويش ، از كسى پيروى كند كه هيچ اشتباه نمى كند.
خداوند، پيامبر اكرم و امامان (عليهم السلام ) را معصوم و دور از هر گونه خطا قرار
داده است تا هر چه مى فرمايند و هر رفتارى كه انجام مى دهند، براى ما قابل اقتدا و
تبعيت باشد. درباره عظمت اين نعمت هر چه بينديشيم و خدا را براى آن شكر كنيم ، كم
است . اگر وجودهاى مقدس معصومان (عليهم السلام ) نبودند، ما از گفتار و رفتارشان
نمى توانستيم اقتباس كنيم و عاقبت به همان جهالت ها و گمراهى هايى كه فرقه هاى
گوناگون در گوشه و كنار دنيا به آن دچار شده اند، مبتلا مى شديم .
الگوى ما در هر عصر و زمان ، سيره پيامبران و امامانى است كه خداوند بزرگ سيره
هدايتگرانه شان را اسوه زندگى ما قرار داده است : اءولئك الذين هدى الله فبهداهم
اقتده ؛(153)
ايشان كسانى هستند كه خداوند، هدايتشان كرده است ؛ پس به هدايت ايشان اقتدا كن !
اكنون بنگريم كه اسوه و الگوى قرآنى ما در مقابله با دشمنان اسلام (كافران و
منافقان )، كيست ، و در دوران خطير آخر الزمان ، در مواجهه با فتنه انگيزى دشمنان و
شبهه انگيزى منافقان چگونه بايد ايستادگى كرد.
وظيفه شيعيان در مقابله با دشمنان
1. دورى از فتنه ها و شبهه هاى كفرآميز
خداوند مى فرمايد:
و قد نزل عليكم
فى الكتاب اءن اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزاء بها فلا تقعدوا معهم حتى
يخوضوا فى حديث غيره انكم اذا مثلهم ان الله جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم
جميعا.(154)
و خداوند (اين حكم را) در قرآن بر شما نازل كرده است كه هر گاه بشنويد افرادى آيات
خدا را انكار و استهزا مى كنند، با آنها ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازد؛ وگرنه
شما هم مثل آنان خواهيد بود. خداوند، منافقان و كافران را يكجا در دوزخ جمع مى كند.
اين آيه مى فرمايد: شما چطور مى خواهيد با دشمنان خدا رابطه برقرار كنيد با اين كه
خداوند در قرآن آورده است كه اگر ديديد يا شنيديد كسانى به آيات الاهى اهانت مى
كنند و امور مقدس دينى را به مسخره مى گيرند، تا وقتى كه مشغول استهزاى معارف دينى
هستند، شما حق نداريد در مجالسشان بنشينيد و به سخن آنها گوش كنيد. اگر سخنرانى در
جلسه اى ، معارف اسلامى را استهزا مى كند، فرد مسلمان حق ندارد در آن جا بنشيند؛
زيرا اگر در چنين مجلسى شركت كرديد و به سخن آنها گوش داديد، شما نيز مانند آنها
خواهيد بود؛ يعنى شما نيز ايمانتان را از دست مى دهيد. اين كه اهانت بشنويد و سكوت
كنيد، به معناى تاءييد اهانت است . بعد مى فرمايد: منافقانى كه با كافران ارتباط
برقرار مى كنند و در مقابل اهانت هاى آنان به دين سكوت مى كنند، مثل آن ها كافر
خواهند بود. و خداوند منافقان و كافران را يكجا در جهنم گرد خواهد آورد.
آيا مى دانيد نقطه آغاز نفاق و كفر كجا است ؟! نقطه آغاز كفر، شنيدن سخن كفرآميز
است . اين كه دنيا اصرار دارد سخنان كفرآميز شايع شود، براى اين است كه اگر حرفى ده
ها بار گفته شد؛ در روزنامه ها نوشته ، و در فيلم ها نمايش داده شد، كم كم قبح آن
مى ريزد و عادى مى شود. آن وقت شما تعجب مى كنيد كه شخصى در يكى از پست هاى حساس
كشور بگويد: ما به آن دينى كه آزادى را تضمين نكند، مرتديم . آزادى را نيز اين گونه
تفسير كرده اند كه مردم آزاد باشند تا هر گاه خواستند نظام اسلامى را براندازند،
هيچ تنشى در جامعه ايجاد نشود. اگر اسلام اين آزادى را تامين كند، قبولش داريم
وگرنه به چنين دينى مرتديم ! معناى اين سخن اين است كه اگر اسلام اجازه دهد ريشه
خودش را بكنند، به آن ايمان داريم ؛ اما اسلامى را كه در آن بگويند: شما حق نداريد
نظام اسلامى را براندازيد، و احكام اسلامى را تعطيل كنيد، قبول نداريم و به آن
مرتديم ؛ چون چنين دينى ، آزادى را تامين نمى كند.
كسانى در لباس روحانى گفته اند: حكم قطع دست سارق ، حكمى باز دارنده است و اگر
بتوانيد از راه ديگرى جلو دزد را بگيريد، ديگر نبايد دست دزد را ببريد. اين حرف
يعنى خط قرمز روى احكام ضرور و نص قرآن . فاصله بين كفر و ايمان چه ناچيز است :
يصبح الرجل مؤ منا و يمسى كافرا.
امروز، ضروريات اسلام در نشريات پرتيراژ، در كتاب ها و در سخنرانى ها با صراحت
انكار مى شود و نفس كسى در نمى آيد. اين بيش تر رنج آور است .
اين كفر و نفاق از كجا پديد مى آيد؟ از شنيدن سخنان كفرآميز و مسخره آميز درباره
آيات الاهى :
اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزاء بها.(155)
اگر اجازه دهيد حرف هاى كفرآميز به گوشتان وارد شود، كم كم اثر مى كند و به تدريج
قبح آن مى ريزد. هنگامى كه زشتى اين شبهه ها از بين برود، كسانى جراءت خواهند كرد
بگويند: دموكراسى بايد به جايى برسد كه مردم آزاد باشند تا هر وقت اراده كردند
بتوانند حكومت خويش را عوض كنند؛ هر چند آن حكومت ، اسلامى باشد.
ببينيد دست استعمار چه مى كند؟! كشور نيجريه ، بزرگ ترين كشور اسلامى در قاره
آفريقا است كه بيش از صد ميليون جمعيت دارد و با آن كه بيشتر مردم آن مسلمان هستند،
حكومت آن حكومتى مسيحى است . در اين كشور نقشه كشيدند كه جشنواره دختر برگزيده را
برگزار كنند؛ از اين رو به همه دنيا اعلام كردند كه بنا است چنين جشنواره اى در
نيجريه برگزار شود و ملكه زيبايى دنيا را برگزينند. براى آن كه زمينه فرهنگى و
اجتماعى اين توطئه نيز فراهم شود، نويسنده اى مسيحى را واداشتند به وجود مقدس
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) توهين كند تا ببينند مردم تا چه حد
حساسيت دارند. مردم غيرتمند نيجريه در مقابل آن جشنواره و اين اهانت شورش كردند و
صدها كشته و زخمى دادند كه چرا به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) توهين
شده است . چرا مسلمانان نيجريه اين گونه غيرت نشان مى دهند؟ چون وزارت فرهنگشان ،
هنوز فرهنگ تساهل و تسامح و بى غيرتى را ترويج نكرده است .
2. اعلان بيزارى و دشمنى
سوره ممتحنه اين گونه آغاز مى شود:
بسم الله الرحمن
الرحيم يا اءيها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اءولياء تلقون اليهم بالمودة و
قد كفروا بما جاءكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن
خودتان را دوست نگيريد. شما به آنها اظهار محبت مى كنيد؛ در حالى كه آنها به آن چه
از حق براى شما آمده ، كافر شده اند و رسول الله و شما را از شهر و ديارتان بيرون
مى رانند.
اين آيه ، خطاب به مؤ منان مى فرمايد: اى مؤ منان اگر واقعا به خدا و روز قيامت
ايمان داريد، با دشمنان خدا رابطه دوستى برقرار نكنيد. شما به آنها اظهار محبت مى
كنيد و ارتباط سرّى با آنها برقرار مى سازيد؛ ولى آنها از اين رفتار شما سوء
استفاده مى كنند و آينده جامعه اسلامى را به خطر مى اندازند. از آنها فريب نخوريد.
مقابل آن ها بايستيد و با صراحت بگوييد كه ما با شما دشمن هستيم و تا از خوى
استكباريتان دست بر نداريد، هرگز با شما آشتى نخواهيم كرد.
ادامه آيات ، ما را به اسوه پذيرى از حضرت ابراهيم (عليه السلام ) فرا مى خواند:
قد كانت لكم
اءسوة حسنه فى ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انا برآؤ ا منكم و مما تعبدون
من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوه و البغضاء اءبدا حتى تؤ منوا
بالله وحده .(156)
براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند، وجود دارد. هنگامى
كه به قوم (مشرك ) خود گفتند: ما از شما و آن چه غير از خدا مى پرستيد، بيزاريم ؛
ما به شما كافريم ، و ميان ما و شما دشمنى هميشگى آشكار شده است تا آن زمان كه به
خداى يگانه ايمان بياوريد.
اين آيه مى فرمايد: اى مسلمانان ! از ابراهيم ياد بگيريد. ابراهيم همراه آن چند
نفرى كه به او ايمان آورده بودند، روياروى كشورى بت پرست و قدرت اهريمنى نمرود
ايستادند و صاف و صريح گفتند كه ما چند نفر، از شما بيزاريم . يك اقليت پنج - شش
نفرى ، در برابر جمعيت چند ميليونى بابل كه از عظيم ترين و پيشرفته ترين كشورهاى
دنيا در آن زمان بود و در مقابل نمرود كه ادعاى خدايى مى كرد، ايستادند. اين كار،
كار راحتى نبود. ايستادند و گفتند: ما همين اقليت ضعيف ، از شما و معبودها و بت
هايتان بيزاريم .
3. سازش ناپذيرى
اهل تساهل و تولرانس مى گويند: به افكار ديگران و به مقدساتشان احترام
بگذاريد؛ اما قرآن مى گويند: با صراحت اعلان كنيد كه ما از كافران بيزاريم :
كفرنا بكم و بدا
بيننا و بينكم العداوة و البغضاء اءبدا حتى تؤ منوا بالله وحده .
ما به شما كافريم و براى هميشه بين ما و شما دشمنى برقرار خواهد بود، مگر اين كه
ايمان بياوريد.
از اين كه عده شما كم است نترسيد. از اين كه آنها داراى ثروت ، علم و فن آورى و
صنايع پيشرفته هستند نترسيد. شما خدا را داريد. اگر اهل استقامت و پايدارى باشيد،
خدا شما را يارى خواهد كرد. همه چيز را از حضرت ابراهيم (عليه السلام ) ياد بگيريد،
به غير از يك چيز:
الا قول ابراهيم
لاءبيه لاءستغفرن لك ؛(157)
جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش (= عمويش آزر) گفت : براى تو آمرزش مى طلبم . ابراهيم
(عليه السلام ) پس از گفت و گوى بى نتيجه اى كه با آزر داشت ، از روى رحمت و لطف و
به سبب حقى كه آزر به گردنش داشت ، گفت : براى تو استغفار خواهم كرد. قرآن به
مسلمانان مى گويد: شما اگر با كافرى مواجه شديد، چنان كه ابراهيم با آذر مواجه شد،
حتى وعده استغفار هم به او ندهيد. بگوييد دشمنى ما با شما تا ابد ادامه خواهد يافت
و هرگز براى شما استغفار نخواهيم كرد. اين تعليم قرآن است . به تعليم تاءسى كنيد.
حقيقتى را كه اسلام از ما مى خواهد، در اين نوع مسائل حياتى و سرنوشت ساز است .
4. ايمان به قدرت و يارى الاهى
بايد به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تاءسى كنيم كه در برابر احزاب
ايستادگى كرد و خم به ابرو نياورد؛ چنان كه مؤ منان به او تاءسى كردند:
فمنهم من قضى
نحبه و منهم من ينتظر؛(158)
و از ايشان ، بعضى به شهادت رسيدند و بعضى هم در انتظار شهادتند.
اين گونه باشيد. از اين كه دشمن ما را احاطه كرده و قوى است و ما ضعيف هستيم
نترسيد. دشمن قوى تر است يا خدا؟! مگر خدا نبود كه شما را يارى كرد:
و لقد نصركم
الله ببدر و اءنتم اءذلة ؛(159)
در ماجراى بدر، شما ذليل و بيچاره بوديد و خدا به شما يارى رساند و پيروزتان كرد.
مگر آن خدا، از خدايى اش دست برداشته است ؟! مگر خدا پير شده ، و قدرتش را از دست
داده است ؟! خدا همان خدا است ؛ اگر شما همان بنده ها باشيد.
اگر شما همان بسيجى هايى باشد كه دلاورانه دشمن را از ميهن اسلامى رانديد و براى
جهاد سر از پا نشناختيد و عاشقانه در راه خدا جنگيديد، خدا هم همان خدا است . اگر
راست مى گوييد كه به خدا و قيامت ايمان داريد، چرا مى ترسيد؟! يا پيروزى دنيا از آن
شما است يا سعادت آخرت و يا هر دو. ترديد به خود راه مدهيد! بايد تا نفس آخر و قطره
آخر خون با دشمن جنگيد! فكر تسامح ، تساهل ، گفتمان ، زندگى مسالمت آميز و ترك
مخاصمه را به مغزتان راه ندهيد! سرانجام واپسين امام ما، حضرت مهدى ((عجل الله
تعالى فرجه الشريف ) با شمشير قيام خواهد كرد و به پيروزى نهايى خواهد رسيد. حضرت
با گفتمان پيروز نخواهد شد. اين شعرها را مى گويند و اين لالايى ها را مى خوانند كه
من و شما را خواب كنند. اگر آنها راست مى گويند كه دنياى امروز جنگ نمى پذيرد، پس
در فلسطين و عراق و افغانستان چه مى گذرد؟! آيا ايشان با مردم مظلوم فلسطين و عراق
گفتمان مى كنند؟! آيا حاضرند كوچك ترين حق اين مردم مظلوم را بدهند؟! پس چرا در اين
كشورها كودكان و زنان را بمباران مى كنند؟! چرا بچه هاى شيرخوار را هدف تير قرار مى
دهند؟! چرا بيمارستان ها، مدارس و انبارهاى غذا را منفجر مى كنند؟! چرا محصول زراعت
و درخت هايشان را مى سوزانند؟! چرا از هر طرف آنان را محاصره مى كنند و دائم بر
سرشان آتش مى بارند؟! آيا معناى طرفدارى از حقوق بشر اين است ؟! آيا معناى دموكراسى
و آزادى اين است ؟! تا كى مى خواهيم از اين شياطين بدتر از ابليس فريب بخوريم و در
برابر آنها دستمان را بلند كنيم و تسليم شويم . اگر بنا است كشته بشويم ، بگذار دست
كم در راه خدا و راه دفاع از ايمان و عقيده و دينمان شهيد شويم . آنها به ما وعده
مى دهند؛ ولى وقتى بر ماس مسلط شدند و به آرزوى خودشان رسيدند، ديگر هيچ كس را نمى
شناسند. تجربه افغانستان و عراق كافى نيست ؟ در آينده ، تجربه سوريه و عربستان نيز
خواهد بود. خدا نياورد روزى كه نوبت به تجربه بعضى از مسؤ ولان فريب خورده مملكت ما
برسد!
آسيب شناسى اهداف امام زمان (عليه السلام )
بزرگ ترين موانع در برابر اهداف امام زمان (عليه السلام )
1. روح خودسرى و هواپرستى مردمان
در همه زمان ها، در برابر شريعت هاى الاهى واكنش هاى نامساعدى از طرف گروه
هاى گوناگون اظهار شده است . محدوديت در زندگى ، با طبع اوليه بشر سازگار نيست .
آدمى مى خواهد هيچ قيد و بندى نداشته باشد تا هر كارى كه دلش مى خواهد، انجام دهد.
از نظر اجتماعى مى خواهد آزاد باشد. آدمى نه تنها مايل است در محيط خانواده و
اجتماع آزاد باشد، بلكه دلش مى خواهد در تمام كارهايى كه برمى گزيند، آزاد باشد.
وقتى انسان را محدود كنند و به او بگويند فلان كار را نكن ، ابتدا در مقابل آن
واكنش نشان مى دهد و دلش نمى خواهد آن را بپذيرد. اگر به كودك نيز بگوييد: فلان
كار را نكن ، عكس العمل نشان مى دهد و مى گويد مى خواهم بكنم و اگر شدت به خرج
دهند، لجباز مى شود.
اين مطلب از اين واقعيت حاكى است كه فطرت انسان ، بنابر طبع اوليه اش ، در برابر
محدوديت ها و امر و نهى ها واكنش نشان مى دهد؛ چرا كه
الانسان حريص
الى ما منع ؛ آدمى به آن چه از آن منع مى شود، حرص مى ورزد؛ بنابراين يكى از
عواملى كه سبب مى شود توده مردم در برابر انبيا واكنش مخالف نشان دهند، همان روح
خودسرى و بى بند و بارى است كه در انسان وجود دارد:
بل يريد الانسان
ليفجر اءمامه ؛(160)
آدمى مى خواهد جلوش باز باشد و هيچ قيد و بندى نداشته باشد. به عبارت ديگر، انسان
مى خواهد بى بند و بار باشد. وقتى انبيا مى آمدند و مى خواستند قيد و بندهايى به
پاى بشر بگذارند، هر چند دستورهاى ايشان در واقع آزاد كردن بشر از قيد و بند هواهاى
نفسانى و غرايز حيوانى بود، مردم نادان اين دستورهاى الاهى را براى خود قيد و بند
تلقى مى كردند و نمى خواستند زير بار آن بروند. اين عاملى است كه در همه جوامع وجود
دارد و تا روح انسان تربيت الاهى نپذيرد، خواه ناخواه در برابر ميل به آزادى و بى
بند و بارى تسليم خواهد بود.
چه طور مى شود كه مؤ من به طرف كفر كشيده مى شود؟! تحليل روان شناختى آن اين است كه
وقتى اجراى برخى از دستورهاى دين با هواى نفس آدمى و راحت طلبى و خودسرى او سازگار
نباشد، انسان ضعيف الايمان در صدد بر مى آيد در فتواى مجتهد تشكيك كند. وقتى مى
گويند: اين كار را انجام نده ، حرام است . مى گويد: به چه دليل ؟ مى گويد: مراجع
تقليد در رساله هاى عملى نوشته اند. مى گويد: از كجا معلوم كه اين ها درست مى
گويند. تشكيك ابتدا از اين جا آغاز مى شود كه شايد مرجع تقليد اشتباه كرده است .
براى خودشان تاييد مى آورند كه خود مراجع تقليد نيز با هم اختلاف دارند و اين دليلى
است بر اين كه به فتاواى ايشان اعتمادى نيست . اگر كسى دنبال كرد و گفت : اين مجتهد
از خودش نمى گويد؛ بلكه همه مجتهدان گفته اند؛ مستندشان هم كلمات امامان معصوم
(عليهم السلام ) است ؛ ايشان از طرف خودشان نمى آيند اين حرفها را بزنند و حتى اگر
حديث آن را هم ارائه دهد كه اين حكم در كلام امام صادق (عليه السلام ) به صراحت
بيان شده است ، مى گويد: خوب از كجا معلوم كه امام اين حديث را فرموده باشد. روايات
ضعيف هم فراوان داريم . شايد اين حديث ضعيف باشد. اگر كسى پيگيرى كرد و گفت : اين
روايت ، نه تنها ضعيف نيست ، بلكه صحيح معتبر و متواتر است ؛ به گونه اى كه هرگز
قابل تشكيك نيست . وقتى در اين جا نيز سرش به سنگ مى خورد، مى گويد: اگر بپذيريم كه
امام معصوم هم گفته است ، از كجا معلوم كه درست گفته باشد؟! سخن امامان را ما
شيعيان قبول داريم . اين همه فرقه هاى اهل تسنن هستند كه حرف هاى امامان ما را قبول
ندارند. شايد حق با آنها باشد. اگر كسى پيگيرى و اثبات كرد كه در اين حكم خاص ، آيه
قرآن هم داريم . ما تنها به كلام امام استناد نمى كنيم ؛ بلكه قرآن هم همين را
فرموده است . مى گويد: شايد معناى قرآن اين نباشد. قرائت ها گوناگون است . اين فهم
شما است . قرائت ديگرى هم وجود دارد. كسان ديگرى ممكن است معناى ديگرى از اين آيه
بفهمند. شايد اين طورى كه عالمان فهميده اند، درست نباشد. وقتى ثابت شد كه اين آيه
، هيچ معناى ديگرى نمى تواند داشته باشد و هر كسى زبان شناس و اهل زبان عربى باشد،
فقط اين معناى خاص را از آيه مى فهمد، خواهند گفت : از كجا معلوم كه آيات قرآن ،
كلام خدا باشد؟!
امروز شبهه هايى مطرح مى شود مبنى بر اين كه قرآن ، كلام خدا نيست و پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) صرفا حالت خويش را هنگام دريافت وحى گزارش كرده است . وحى
، حالت بى زبانى است ؛ حالت روحى - روانى خاص است كه هر آدمى مى تواند بيابد. در
وحى ، هيچ مفهوم و لفظى دخيل نيست و فقط پيامبر طبق سابقه هاى ذهنى خويش ، حالتى را
كه برايش در حالت وحى پيدا مى شود، به اين صورت بيان مى كند؛ پس ، اين كلام خدا
نيست و كلام پيامبر است و چون كلام پيامبر است ، در آن خطا راه دارد. به فرض كه
ثابت شود آيات قرآن ، كلام خدا است ، باز هم آنها راه ديگرى دارند. استاد دانشگاهى
در دانشكده الاهيات گفته است : از كجا معلوم كه خدا راست مى گويد؟! شايد خدا دروغ
گفته است ! خوب و بد و راستى و ناراستى اعتبارى است . مگر شما نمى گوييد دروغ مصلحت
آميز خوب است ؟ خوب شايد مصلحتى در كار بوده است تا خدا نيز دروغ بگويد!
سير تسويلات و شبهه آفرينى هاى شيطانى ، ابتدا از تشكيك در فتواى مجتهد و شبهه در
صحت تقليد آغاز مى شود و به شبهه انگيزى در راستگويى خداوند پايان مى پذيرد. در هر
مرحله اى كه شكست بخورند، يك مرحله عقب نشينى مى كنند. اين كارى است كه شيطان پيش
پاى اولياى خودش گذاشته است . كسى كه ولايت شيطان را بپذيرد، مهارش را به شيطان مى
سپارد تا هر جا كه مى خواهد، او را بكشد. عاقبت او نيز كفر و اسفل السافلين دركات
جهنم است :
ان الله جامع
المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعا(161)؛
خداوند تمام كافران و منافقان را در جهنم جاى مى دهد.
ان المنافقين فى
الدرك الاءسفل من النار(162)؛
منافقان در پايين ترين و پست ترين درجات آتشند.
گويا امروز طرحى در كار است كه دين مردم را بگيرند و هيچ شكى نداريم كه استاد همه
آنها يكى ، و آن ابليس است كه كارگزاران متعددى را براى كار خويش استخدام كرده و هر
كدام را در يك بخش ويژه به كار گمارده است . نتيجه كاركرد هماهنگ اين دستگاه ، همان
اغوا و ضلالتى است كه شيطان مى خواهد:
فبعزتك
لاءغوينهم اءجمعين ؛(163)
به عزت تو سوگند كه تمام آدميان را مى فريبم .
به هر حال ، مدت ها است كه حركتى بسيار مرموز و شيطانى در جهت دين زدايى شكل گرفته
است ؛ البته اين استنباط ما نيست . بيش از ده سال است كه مقام معظم رهبرى (دام ظله
العالى ) به صورت هاى گوناگون درباره اين مساله هشدار داده اند. متاءسفانه آن وقت
ها خطر را به روشنى درك و باور نكرديم . اكنون نمونه هاى عملى اش را مى بينيم . كار
به جايى رسيده است كه امور مقدس دينى را صراحت تمسخر و استهزا، و احكام و ضروريات
دين انكار مى شود و اين حالى است كه بر اثر حاكم شدن روح تساهل و تسامح و تولرانس
ما را به اين سخنان كفرآميز عادت كرده اند. يك روز وقتى كسى مى گفت : حضرت زهرا نمى
تواند الگوى ما باشد؛ بلكه اوشين الگوى ما است ، امام به شدت اعتراض مى كرد و مى
فرمود: اين فرد اگر بفهمد چه گفته ، خونش هدر است
(164) و با اين هشدار، براى مدتى جامعه را بيمه مى كرد؛ ولى امروز،
از بس حرفهاى كفرآميز تكرار شده است ، ما نيز حساسيت چندانى در مقابل آن پيدا نمى
كنيم .
2. به خطر افتادن مقام قدرتمندان و
ثروتمندان
عوامل ديگرى نيز سبب مى شود تا در اجتماع با انبيا و اولياى الاهى مخالفت
شود. شايد نخستين دسته اى كه در برابر انبيا قد علم مى كردند، قدرتمندان بودند.
كسانى كه به ناحق ، قدرتهايى به دست آورده و بر گرده مردم سوار شده بودند، با آمدن
انبيا و متوجه كردن بشر به سوى اهداف الاهى و برنامه هاى آسمانى ، قدرت خويش را در
خطر مى ديدند. مى ديدند كه مقام ، شهوت ، موقعيت ، منصب و رياستشان با گرايش مردم
به شخص فقير و ساده اى چون موسى (عليه السلام ) يا عيسى (عليه السلام ) در معرض خطر
جدى قرار گرفته است . ثروتمندان و قدرتمندانى كه تمام توجهشان به عالم ماده و لذت
هاى مادى است ، وقتى مى بينند كه دستورهاى انبيا، براى آنها قيد و بندهايى ايجاد مى
كند، بيش از گروه هاى ديگر عكس العمل نشان مى دهند؛ چرا كه امكانات ايشان براى
شهوترانى و بى بند و بارى ، از ديگران بيشتر است و به طور طبيعى ، محدوديت هايى كه
از ناحيه دين متوجهشان مى شود، آن ها را بيشتر رنج مى دهد. سرانجام تمام كسانى كه
با قيام انبيا، منافعشان به نحوى به خطر مى افتد، قد علم مى كنند؛ خواه منافعشان در
ارضاى شهوات باشد، خواه در اشغال منصب هايى كه به دروغ و ناحق آن ها را اشغال كرده
اند؛ خواه منصب هاى سياسى ، خواه منصب هايى به اسم دين و خواه هر چيز ديگر. همه
اينها به دنياپرستى و بينش محصور در چارچوب طبيعت برمى گردد. اگر انسان ، افقى را
گسترده تر از ماده و ماديات يافت و جهانى را وسيع تر از جهان زودگذر دنيا شناخت و
به آن معتقد شد، حاضر مى شود از لذايذ مادى و محدود بگذرد تا به لذايذ ابدى برسد؛
ولى اگر به آخرت و زندگى ابدى ايمان نداشته باشد، در هر گروهى ، به شكل خاصى در
برابر انبيا واكنش نشان مى دهد.
3. ظهور گرايش هاى مادى در پيروان
به هر حال ، در برابر انبيا، گروه هاى گوناگونى قد علم مى كردند تا نگذارند
دعوت انبيا گسترش يابد و مردم دعوتشان را اجابت كنند و پيرو و مريدشان شوند. علت
اين دشمنى ها از روح هواپرستى و علاقه به لذايذ دنيا در شكل ها و قالب هاى مختلفش ،
چه علاقه به قدرت هاى اجتماعى و منافع اقتصادى و چه دلبستگى به شهوات و هواهاى
نفسانى ناشى مى شد. چنين عواملى سبب مى شد تا نگذارند دعوت انبيا پيشرفت كند. از
سوى ديگر، اين گرايش هاى مادى در آن هايى هم كه به انبيا گرايش مى يافتند، كم و بيش
وجود داشت .
در حالى كه همه ما مسلمانيم و بيش از هزار و چهار صد سال از تاريخ ظهور دينمان مى
گذرد، هر كدام از ما تربيت هاى خاصى را از دين پذيرفته ايم . گاهى مى شود با اين كه
سال هاى عمرمان را در فهم كتاب و سنت و شناخت معارف دينى گذرانده ايم ، در بزنگاه
هاى خاصى ، هواى نفسانى ما ظهور مى كند و كنترل نفس از دستمان خارج مى شود. در
كسانى هم كه به انبيا گرايش مى يافتند، اين روحيه ها كم و بيش وجود داشت ؛ چرا كه
به طور كامل مهذب نشده بودند و ساختمان روحى آن ها هنوز تغيير ماهيت نداده بود. اين
بود كه ميان پيروان انبيا نيز گاهى گرايش هاى مادى به صورت هاى گوناگون ظهور مى
كرد؛ براى مثال ، وقتى مردم مى ديدند عمل كردن به يك حكم برايشان سخت است ، به گونه
هاى مختلف مى كوشيدند تا آن حكم را تغيير دهند؛ به ويژه اگر حكمى در وضع خاص
اجتماعى يا طبيعى صادر مى شد؛ مثل اصحاب سبت كه كنار دريا زندگى مى كردند و موظف
شده بودند روز شنبه ماهى نگيرند؛ اما چون ماهى ها فقط در روز شنبه به كنار دريا مى
آمدند، خوددارى از صيد ماهى در روز شنبه براى آنها مشكل بود.
4. دين فروشى دانشمندان
در وضعى كه رعايت اوامر و نواهى الاهى براى مردم مشكل مى شد، دست به دامن
راهبان و عالمان دين مى شدند و از ايشان مى خواستند تا كارى كنند كه حكم الاهى
تغيير يابد؛ يعنى مى خواستند تا عالمان ، حرام خدا را حلال كنند يا راه چاره اى
بينديشند و براى فرار از حكم خدا كلاه شرعى درست كنند. بين عالمان ايشان هم كسانى
بودند كه به علل گوناگون به خواست مردم اهميت مى دادند يا بدان جهت كه منافع مادى
آنها بايد از راه مردم تامين مى شد تا از آن جهت كه مردم بايد آنها را داراى منصب
هاى دينى و اجتماعى مى شناختند و اگر به تمايلات مردم پاسخ منفى مى دادند، ديگر
دورشان جمع نمى شدند و آن ها را مرجع دينى خودشان نمى شناختند. در حقيقت ، همان روح
دنياپرستى كه به شكل ديگرى ميان دانشمندانشان وجود داشت ، باعث مى شد تا با روح
دنياپرستى مردم كه در قالبى ديگر وجود داشت ، توافق كنند. نتيجه اين بود كه بعضى از
احكام الاهى به بهانه هاى گوناگون عملى نمى شد يا بعضى از حرام هاى الاهى انجام مى
گرفت . در چنين مواقعى است كه قرآن شريف مى فرمايد:
اتخذوا اءحبارهم
و رهبانهم اءربابا من دون الله .(165)
دانشمندان و راهبان خويش را معبودهاى در برابر خدا قرار دادند.
اين ها چه كاره اند كه براى شما حكم جعل كنند؟! مگر اين ها رب شما هستند؟! شما حق
نداريد غير از خدا را رب بگيريد. صاحب اختيار شما فقط خدا است . در مواقعى ديگر،
صاحبان قدرت بر عالمان دين فشار مى آوردند كه شما بايد چهره دين را دگرگون كنيد و
احكام را به صورت ديگرى در بياوريد تا موافق ميل ما باشد. اين نيز شكل ديگرى از
دنياپرستى بود كه به مراجع روحانى فشار وارد مى آورد در فتواهايشان تجديد نظر كنند.