آفتاب ولايت

آيت الله محمد تقى مصباح يزدى

- ۱ -


پيشگفتار
 
جنبش اول كه قلم برگرفت پرده خلوت چو برانداختند   حرف نخستين ز سخن در گرفت جلوت اول به سخن ساختند(1)
سخن از يگانه رشته اتصال ما زمينيان با آسمان و آسمانيان است . سخن از درخشان ترين ستاره جمع امامان ، زيباترين عالميان در اين عصر و زمان ، و طاووس محفل بهشتيان است . سخن از واپسين ابرمرد آسمانى و فرجامين ذخيره الاهى ، آن امام يگانه ، ميراث دار خونى جاودانه و صاحب انتقامى قاطعانه است . سخن از عصاره انبيا و خلاصه اوليا، آن گلعذار خوش منظر، پور زهرا و حيدر، و آن امام غريب و منتظر است . سخن از آذرخش قهر الاهى از آسمان خشم كبريايى ، ميراث دار دعوت نبوى ، صولت حيدرى ، عصمت فاطمى ، حلم حسنى ، شجاعت حسينى ، عبادت سجادى ، علوم باقرى ، آثار جعفرى ، اسرار كاظمى ، حجت هاى رضوى ، جود تقوى ، طهارت نقوى ، هيبت عسكرى و صاحب غيبت الاهى ، مولانا صاحب العصر و الزمان (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) است .
سخن از او است كه پروردگار جهانيان از جمله آدميان بر سرسپارى به ولايتش ، در پگاه ازل در عالم ذر، ميثاقى مستحكم ستانده است : السلام عليك يا ميثاق الله الذى اخذه و وكده .(2) سلام بر تو اى ميثاق الاهى كه خدا آن را محكم و مؤ كد ساخته است . سخن از او كه حتى رحمة للعالمين ، از جانب رب العالمين ، به عشق ورزى به ساحت قدسى او و محبانش ماءمور شده است : يا محمد! اءحببه فانى اءحبه و اءحب من يحبه ؛ اى محمد! او را دوست بدار؛ همانا كه من او و دوستدارانش را دوست مى دارم .
همو كه ياوران و پيروان مخلص او، محبوبان ، رفيقان و برادران پيامبر رحمت و عصاره عالم خلقتند: اولئك رفقائى و ذووا ودى و مودتى و اءكرم اءمتى على(3) آنها دوستان و محبوبان من و گرامى ترين مردم نزد منند.
همو كه على مرتضى (عليه السلام ) مشتاق ديدار او و پيروان راستين او است : شوقا الى رؤ يته ؛(4) آه كه چه مشتاق ديدارش هستم ! و يا شوقا الى رؤ يتهم فى حال ظهورهم دولتهم ؛(5) آه كه چه مشتاق ديدارشان در زمان ظهور دولتشان هستم !
همو كه امام حسين (عليه السلام ) آرزومند خدمتگزارى او است : لو اءدركته لخدمته اءيام حياتى ؛(6) اگر او را درك كنم ، تمام ايام عمرم را به او خدمت خواهم كرد.
همو كه امام سجاد (عليه السلام )، توفيق ولايت ، محبت ، اطاعت و رضايت او را از خداوند مى طلبد و شهادت در پيشگاه او را آرزو مى كند... واجعلنى من خيار مواليه و شيعته اءشدهم له حبا و اءطوعهم له طوعا و اءنفذهم لاءمره و اءسرعهم الى مرضاته و اءقبلهم لقوله و اءقومهم باءمره و ارزقنى الشهاده بين يديه حتى اءلقاك و اءنت عنى راض (7) و مرا از بهترين ولايت پذيران و شيعيان او قرار ده ، و در شمار دوستدارترين و فرمانبردارترين و پذيراترين ايشان وارد گردان ، و براى كسب رضايتش كوشاترين و در مقابل گفتارش قبول كننده ترين و در برابر فرمانهايش استوارترين پيروانش قرارم ده ، و شهادت در ركاب حضرتش را روزى ام فرما تو تو را در حالى ملاقات كنم كه از من راضى هستى .
همو كه امام محمد باقر (عليه السلام ) پدر و مادر خويش را جان فداى او مى خواند: باءبى اءنت و اءمى ... اءلسابع من بعدى ؛(8) پدر و مادرم به فداى كسى كه هفتمين امام پس از من است .
همو كه امام صادق (عليه السلام ) در هجران و فراقش همچون مادرى داغديده مى گريد و اين گونه مى سرايد: سيدى ! غيبتك نفت رقادى و ضيقت على مهادى و ابتزت منى راحة فؤ ادى ؛(9) اى آقاى من ! غيبت تو، آرامش را از من دور كرده ، خواب و استراحت را بر من دشوار ساخته و آسايش را از قلب من ربوده است .
همو كه امام موسى كاظم (عليه السلام ) ياوران مخلصش را مى ستايد و ايشان را از خاندان عصمت و طهارت (عليهم السلام ) معرفى مى فرمايد: اءولئك منا و نحن منهم ... فطوبى لهم ثم طوبى لهم و هم والله معنا فى درجاتنا يوم القيامه ؛(10) اينان از مايند و ما از آنانيم ...؛ پس خوشا به حال ايشان و باز خوشا به حال ايشان ! و به خدا سوگند كه ايشان روز قيامت با ما هم درجه و هم رتبه اند!
همو كه امام رضا (عليه السلام ) او را ميراث دار نورانيت عالم قدس معرفى مى فرمايد: باءبى و امى ... عليه جمره النور يتوقد من شعاع ضياء القدس .(11) پدر و مادرم به فداى كسى كه ... پاره اى از نور، از شعاع نورانيت عالم قدس ، بر چهره دارد!
همو كه پدر بزرگوارش امام حسن عسكرى (عليه السلام ) او را شبيه ترين مردم به رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) معرفى فرموده است :... اءشبه الناس برسول الله خَلقا و خُلقا؛(12) او، شبيه ترين مردم به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، از نظر آفرينش و خلق و خوى است . و همو كه خويشتن را چنين معرفى مى فرمايد: انى اءمان لاءهل الارض ... بى يدفع الله عز و جل البلاء عن اءهلى و شيعتى ...؛(13) همانا كه من براى اهل زمين ، امن و امانم . به وسيله من ، خداوند عز و جل بلا را از اهلم و شيعيانم دور مى كند.
... و اكنون اين نوشتار، تكاپويى براى نزديكى به ساحت قدسى آن يگانه دوران ارجمندترين سرمايه حق پويان و خداجويان ، چشمه جوشان انرژى مجاهدان ، ساقى مهربان عارفان و ولاييان ، كشتى نجات طوفان زدگان و غرقه گشتگان ، نور هدايت هدايت يافتگان ، سرپرست و گشايش بخش امور مومنان ... و در مجموع ، رهيافتى به مقام محبت ، معرفت و ولايت مولانا صاحب العصر و الزمان (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) است
اين گفتار، نتيجه كاوش در مجموعه سخنرانى هاى حضرت استاد محمد تقى مصباح يزدى حفظه الله است كه در موضوع مهدويت ، به طور پراكنده در طول ساليان گذشته ، ايراد شده و اكنون در قالب 14 موضوع اصلى توسط حجة الاسلام والمسلمين آقاى حيدرى سامان يافته است . بناى تدوين اين گفتارها، حفظ چارچوب اساسى و سير منطقى هر سخنرانى بوده و تا حد امكان ، از افزوده ها و توضيحات در متن گفتار پرهيز شده و هر جا نيازى به توضيح ، تحقيق يا مستند سازى بوده ، در پاورقى ذكر شده است .
اميد آنكه اين تلاش ناچيز در ساحت قدسى آن امام رحمت ، فرجامين ساقى بزم محبت ، ميراث دار ميخانه معرفت ، و چشاننده شراب ناب ولايت مقبول افتد و دعاى سحرگاهى حضرتش را بدرقه راه ما و تمام خوانندگان ارجمند گرداند و ساغرى از صهباى ناب محبت ، معرفت و ولايتش را سرمايه سعادت دنيا و آخرتمان قرار دهد:
 
الا يا ايها الساقى ز مى پر ساز جامم را
از آن مى ريز در جامم كه جانم را فدا سازد
از آن مى ده كه جانم را ز قيد خود رها سازد
...
تو اى پيك سبك باران درياى عدم از من
به ساغر ختم كردم اين عدم اندر عدم نامه
  كه از جانم فرو ريزد هواى ننگ و نامم را
برون سازد ز هستى هسته نيرنگ و دامم را
به خود گيرد زمامم را، فرو ريزد مقامم را
...
به دريادار آن وادى رسان مدح و سلامم را
به پير صومعه برگو ببين حسن ختامم را(14)
مركز انتشارات مؤ سسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (رحمه الله عليه )
منشور محبت و معرفت 1
رابطه محبت و معرفت
ياد خدا و اولياى او و كلمات بزرگان ، نورى است كه با هر ابزارى بيان شود، ارزش والاى خودش را خواهد داشت . ما نيز اگر بتوانيم ناقلى براى سخنان بزرگان و ابزارى براى انتقال اين انوار پاك به دل هاى پاك شما باشيم و از اين طريق بتوانيم مايه توجه بيش تر شما به وجود مقدس مولايمان صاحب الزمان (عليه السلام ) و وظايفى كه در پيشگاه مقدس او داريم ، شويم ، افتخارى است كه به بركت شما نصيب ما مى شود.
در جمع عاشقان ، سخن گفتن از عشق و معشوق ، جايى ندارد. به ذهنم آمد نكته اى را مطرح كنم كه در بسيارى از مواقع ، مورد غفلت بيشتر محبان آن حضرت است و شايد توجه دادن به آن ، قلب مقدس مولايمان را شاد كند.
آدمى ، داراى دو ويژگى مهم است يكى شناخت و معرفت ، و ديگرى عشق و محبت . او در نهاد خويش ، دو گوهر گرانبها دارد و همواره به دنبال مشترى لايقى مى گردد تا اين دو گوهر را به پايش بريزد، و آن گاه كه معشوق خويش را يافت ، به ابزار رفتارهاى عاشقانه مى پردازد و در شادى محبوبش شاد، و در غمش ، غمگين مى شود. عاشق ، در انجام اين رفتارهاى عاشقانه ، هر چه بيش تر دقت داشته باشد، عشقش قوى تر مى شود. انسان هر چه بيشتر به رفيق محبوبش اظهار محبت كند و رفتارهاى دوستانه بيشترى انجام بدهد؛ محبتش عميق تر و پايدارتر خواهد شد. از سوى ديگر، چنانچه شخصى ، رفيق خويش را به فراموشى سپارد، كم كم محبت او نيز از دلش مى رود: از دول برود، هر آن چه از ديده برفت .
رفتارهاى محبانه ما در احترام و توسل به اولياى خدا و برگزارى مراسم جشن و سرور در ايام شادى و برپايى مراسم عزادارى در ايام غم و عزاى ايشان ، براى اين است كه عواطفمان جهت يابد و رابطه عاطفى ما با اولياى خدا پابرجا بماند و رشد كند. ارزش آدمى به همين است كه معشوق شايسته اى بيابد و دلش را به او بسپارد؛ البته انسانيت انسان فقط به عشق و محبت وابسته نيست ؛ بلكه بخش ديگرى از وجود او نيز به شناخت و معرفت مربوط مى شود. اين دو (محبت و معرفت يا عشق و شناخت )، رابطه بسيار نزديكى با هم دارند. هر چه انسان ، كمال و زيبايى فرد يا چيزى را بيشتر بشناسد؛ محبت فزون ترى به او مى يابد و آدمى تا نشناسد، محبت پيدا نمى كند.
سلسله مراتب محبت به امام زمان (عليه السلام )
هر عاشقى به طور طبيعى دوست دارد با معشوق خويش ارتباطى برقرار كند؛ انسى بگيرد؛ به لقايش برسد و از ديدار و همنشينى با او لذت ببرد. در چنين عشقى ، خودخواهى وجود دارد؛(15) اما عاشق پاكباخته ، در انديشه التذاذ خودش هم نيست ؛ بلكه فقط محبوب را مى بيند و همواره در پى آن است تا كارى را انجام دهد كه معشوقش دوست مى دارد.
در تمام عالم ؛ فقط يك خورشيد حقيقت و يك مظهر كامل صفات جمال و جلال الاهى وجود دارد كه هر كس به او توجه يابد؛ به اندازه ظرفيتش از آن خورشيد رخشان بهره مى برد و نور مى گيرد. همه دوستداران وجود مقدس ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف )؛ به اندازه معرفت خودشان دوست دارند چشمشان به جمال حضرت روشن شود و روزى بيايد كه بتوانند از وجود آن مقدسش فيض گيرند و بهره برند؛ اما پاكباختگان حضرت ، هماره در انديشه آنند كه محبوبشان چه چيزى را دوست دارد تا آن را انجام دهند. ديگر با خود محبوب است كه هر گونه صلاح بداند، با عاشقانش رفتار كند.(16) چنين عاشقانى ، ديگر در اين انديشه نيستند كه از او چيزى دريافت كنند و بهره اى ببرند؛ چرا كه ايشان از تمام خودخواهى ها رسته ، و فقط به رضايت محبوب دل بسته اند.(17) خوب است ما نيز بكوشيم در اين ميدان پيش رويم و خودمان را فراموش كنيم .(18) بيشتر توجه داشته باشيم كه او از ما چه مى خواهد و دوست دارد چه كارى انجام بگيرد. اين كه ما نيز به نوايى برسيم يا نرسيم ، مهم نيست .
سلسله مراتب معرفت به امام زمان (عليه السلام )
حال بنگريم كه مرتبه معرفت ما به امام زمانمان (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) تا چه حد است و ولى امرمان را به چه اوصافى (ظلم ستيزى ، عدالت گسترى ، آباد سازى ، دانش گسترى ، يا...) مى شناسيم .
همه ، حضرت را در جايگاه برپاكننده عدل و داد و مبارزه كننده با ظلم و ظالمان مى شناسند؛ اما آيا برقرارى عدل جهانى هدف نهايى از ظهور حضرت است يا برقرارى عدل ، خود مقدمه اى براى يك هدف والاتر است ؟
بدون شك مشخصه خاصى كه در روايات براى حضرت ذكر شده ، اين است كه يملاء الله به الارض قسطا و عدلا بعدما ملئت ظلما و جورا؛(19) خداوند به دست او زمين را از عدل و داد پر كند؛ پس از آن كه از ظلم و بيداد پر شده باشد. علاقه بسيارى از مردم نيز به امام زمان (عليه السلام ) بدين جهت است كه حضرت ، بساط ظلم و بيداد را از روى زمين برمى اندازد و بساط عدل و داد را در آن مى گستراند؛ ولى اين ، هدف نهايى نيست . درست كه حتى بعثت تمام انبيا نيز براى برقرارى عدل بر روى زمين بوده است : ليقوم الناس ‍ بالقسط؛(20) ولى برقرارى عدل جهانى ، هدف نهايى نيست . اين هدف ، خودش هدف والاترى دارد. صرف اين كه مردم در زمين عادلانه رفتار كنند؛ به يكديگر ستم روا ندارند و زندگى منظم و آسوده اى داشته باشند، هدف نهايى آفرينش نيست .
با اين چيزها، انسان ، شريف تر از زنبور عسل هم نمى شود تا چه رسد كه از ملائكه برتر شود؛ چرا كه زندگانى زنبورهاى عسل ، از زندگانى انسان ها خيلى منظم تر و عادلانه تر است .
1. امام زمان (عليه السلام )، گسترش بخش معرفت و عبوديت حق
امام راحل رضوان الله تعالى عليه در بيان هدف از برقرارى نظام اسلامى فرمود: هدف از برقرارى حكومت اسلامى ، تنها برقرارى عدل نيست . هدف نهايى چيز ديگرى است ؛ هدف ، معرفت الله است .(21)
برقرارى حكومت اسلامى و گستراندن عدل در روى زمين به دست تواناى حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، خود مقدمه اى براى تاءمين هدف والاترى است و آن اين كه زمينه اى فراهم شود تا بيشتر انسان ها بتوانند به بيش ترين مراتب معرفت لايق برسند.
وجود ستم ها و نابرابرى ها سبب مى شود تا انسان ها درگير مسائل مادى زندگى شوند و به جان هم بيفتند و بدينسان ، فرصتى براى رشد معنوى و تكامل روحى خويش نيابند. هنگامى كه بساط ظلم برچيده شد و در پرتو حكومت عدل جهانى ، زندگى عادلانه اى براى همه افراد بشر برقرار شد، تازه براى انسان ها زمينه اى فراهم مى شود كه به سوى هدف نهايى خلقتشان حركت كنند:
وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم اءمنا يعبدوننى لا يشركون بى شيئا.(22)
خداوند به كسانى كه اهل ايمان و عمل صالح و داراى شايستگى رهبرى جامعه عدل الاهى باشند، وعده داده است كه آنان را وارثان زمين كند و حكومت زمين را به دستشان سپارد و به ايشان قدرت بخشد تا دينى را كه خداوند براى انسان ها پسنديده است ، در جهان حاكم كنند، و پس از دوران ترس و اضطراب و ناامنى شان ، به امن و امان رساند.
اين آيه ، در اينجا تمام نمى شود؛ بلكه در خاتمه هدف والاترى را بيان مى كند كه همه امور پيشين مقدمه آن است : يعبدوننى لايشركون بى شيئا؛ تا آن كه فقط مرا بپرستند و هيچ چيزى را شريك من نسازند.
آرى ، در پرتو حكومت صالحان بايد عدل جهانى برقرار، و بساط ستم برچيده شود؛ دين خدا حاكميت يابد و امنيت كامل همه جا را فرا گيرد تا بساط شرك از روى زمين برچيده شود و شرايط پرستش خداوند بر روى آن فراهم آيد.
2. امام زمان (عليه السلام )، در بالاترين مراتب قرب حق
حال اگر پرسيده شود كه هدف از عبادت و پرستش خدا چيست ، بايد گفت : هدف عبادت ، درون خودش نهفته است ؛ چرا كه قوام عبادت به تقرب است . عبادت ، فعلى است كه قربة الى الله انجام مى پذيرد و هدف و نتيجه آن ، قرب است .
قرب ، مقامى بسيار عالى است كه ديگر چيزى بالاتر از آن براى انسان تصور نمى شود؛ جوار خدا و همسايگى او است . در دعايى كه روزهاى ماه رجب خوانده مى شود، تعبير بسيار صريح و بى پرده اى وارد شده است كه اگر در اين دعاى شريف نيامده بود، جراءت بيان آن نيز نبود:
لا فرق بينك و بينها الا اءنهم عبادك و خلقك ، فتقها و رتقها بيدك ، بدؤ ها منك و عودها اليك (23) ميان تو و ايشان ، هيچ جدايى و تفاوتى نيست ، جز آن كه تو، خدا و خالق ايشان ، و اينان بنده و مخلوق تواند. فتق و رتق امور آنها به دست تو و آغاز و انجامشان به سوى تو است .
آرى ، آدمى چنان توان و قابليتى دارد كه مى تواند به چنين مقام اعجاب انگيزى از قرب و نزديكى به خدا برسد. طبق اين دعاى شريف كه از ناحيه مقدس امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) صادر شده است ، تمام چهارده معصوم (عليهم السلام ) و از جمله مولايمان حضرت ولى عصر به بالاترين درجات معرفت و عبوديت پروردگار، و به تبع آن به ولاترين مراتب قرب و وصول به حق نايل شده اند.
همين مقام است كه آدمى را اشرف مخلوقات مى كند. همين مقصد اعلا است كه همه انبيا و اولياى خدا براى تحقق آن آمده اند. همين مقام والا است كه پاك ترين عزيزان خدا در راه هدايت بشر به سوى آن به شهادت رسيده اند.
3. امام زمان (عليه السلام )، تجلى رحمت بيكران حق
خداوند رحمان ، از روى مهربانى و رحمت بيكرانى كه به بندگانش دارد، محبوب ترين و عزيزترين بندگانش را كه به عالى ترين درجات انسانيت رسيده اند، در معرض امواج غم ، فشار و رنج و ستم ستمگران قرار مى دهد تا زمينه اى براى رشد انسان ها فراهم آيد.
در دوران غيبت ، سختى ها و رنج هاى طاقت فرسايى بر قلب امام زمان (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) وارد شده ، و ستم هاى بسيارى بر دوستان و شيعيانشان رسيده است و حضرت كه رؤ وف ترين انسان روى زمين براى امت اسلام است ، آن ها را مشاهده ، و بر آن صبر كرده است . قلب مقدس حضرت فقط در پرتو اتصال مداوم به عظمت و قدرت خداوند مى تواند اين همه رنج و رستم را تحمل كند. خداوند متعالى به قلب رؤ وف امام عصر، نيرو و توانى از قدرت نامتناهى خويش عطا فرموده است تا بتواند تمام ظلم ها و فشارهاى روحى را تحمل كرده ، بردبار باشد و هر لحظه در انتظار ظهور بماند.
خداوند رؤ وف مهربان ، وجود مقدس ولى عصر صلوات الله عليه و على آبائه الطاهرين را آفريده و در معرض طوفان سختى ها و فشارهاى روحى قرار داده است تا آدميان بفهمند براى چه آفريده شده اند و آن گاه كه هدف آفرينش و مسير درست زندگى خويش را دريافتند، در مسير آن گام بردارند و به اندازه همتشان ، آن راه را بپيمايد.
درست است كه از بهترين لحظات عمر ما، اوقاتى است كه به مولايمان توسل مى جوييم ؛ در فراق او اشك مى ريزيم ؛ در مدح او اشعار و سخنانى مى شنويم ؛ در عزاى اجدادش ‍ عزادارى مى كنيم و...، ولى اين ها هيچ كدام هدف نهايى نيست . اين دستورها را به ما داده اند تا جهت مهرها و محبت هاى ما به يك سمت و سو تمركز يابد و پاك ترين عواطف ما به يك جهت كه جهت خدايى است ، سوق داده شود و دل هاى ما به زخارف پست دنيا تعلق يابد. آرى ، دلى كه به وجود مقدس ولى عصر سپرده مى شود، ديگر جا ندارد به اغيار سپرده شود.
راه وصول به اوج محبت و معرفت
وجود انسان را مى توان به هرمى تشبيه كرد كه از قاعده اى آغاز مى شود و به سوى نقطه اى پيش مى رود. در قاعده اين هرم ، شناخت ها و محبت هاى فراوانى وجود دارد؛ از محبت ها، محبت پدر، مادر، همسر، استاد، دوست ، همسايه و محبت همه كسانى كه به او احسانى كرده اند يا امرى را به او آموخته اند، و از شناخت ها نيز از علوم گوناگون دينى همچون فقه ، اصول ، عقايد، اخلاق و عرفان گرفته تا هر رشته علمى كه بتواند در جهت كمال به انسان كمك كند. اين شناخت ها و محبت هاى فراوان در سطح قاعده وجود آدمى ، گسترده و پخش است .
1. پالايش محبت و معرفت
در سير و سلوك به سوى كمال ، بايد از قاعده آغاز كرد؛ ولى بايد به سوى راس هرم كه همان محبت و شناخت خدا است ، پيش رفت . طبيعى است كه آدمى در ابتدا پدر و مادر خويش را دوست مى دارد و به خويشان و دوستانش محبت مى ورزد؛ اما اين ها بايد پالايش شود. اگر محبت هايى با محبت خدا و اولياى خدا در تنافى باشد، بايد حذف شود. دوستانى را بايد برگزيد كه كمالاتشان بر جهات منفى شان برترى داشته باشد؛ دوستانى كه در راه محبت خدا و اولياى او گام برمى دارند.
اگر دوستان و خويشانى داريم كه رفتار غالبشان با رفتار اولياى خدا نمى سازد؛ رشته محبت و دوستى با ايشان بايد قطع شود:(24)
قل ان كان آباؤ كم و اءبناؤ كم و اخوانكم و اءزواجكم و عشيرتكم و اءموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها اءحب اليكم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا حتى ياءتى الله باءمره و الله لا يهدى القوم الفاسقين .(25) بگو كه اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و اموالى كه به دست آورده ايد، و تجارتى كه از كساد شدنش مى ترسيد، و خانه هايى كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خدا و پيامبرش و جهاد در راهش محبوب تر است ، در انتظار باشيد كه خداوند عذابش را بر شما فرود آورد، و خداوند جمعيت نافرمانبردار را هدايت نمى كند.
اين كثراتى كه در قاعده وجود دارد، از دو محور به طرف وحدت پيش مى رود تا در يك نقطه به هم مى رسند؛ نقطه اى كه حتى در آن ، محبت به امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) نيز اصالت خود را از دست مى دهد. در آن مقام ، امام زمان (عليه السلام ) را نيز از اين جهت دوست مى داريم كه بنده صالح و شايسته خدا است . به او عشق مى ورزيم ، چون وجودش ، شعاعى از وجود او است . اصالت فقط براى يك نقطه است : قل الله ثم ذرهم ؛(26) بگو: خدا؛ سپس بقيه را واگذار.
تمام انبيا و اوليا آمده اند تا ما را به سوى آن نقطه متوجه و متمركز سازند. محبت به اولياى خدا هنگامى ارزش مى يابد كه در سايه محبت خدا باشد. اگر محبت ما به اولياى خدا ضمايم و پيرايه هايى داشته باشد، آن محبت ، اصيل نيست . اگر امام زمان (عليه السلام ) را از آن جهت دوست مى داريم كه جهان ما را آباد كند و نعمتهايمان را فزونى بخشد، ما دوستدار آبادانى و نعمتيم ، نه دوستدار مولا و ولايت او. اگر به او عشق مى ورزيم ، از آن جهت كه زمان ظهورش ، علم و حكمت و پيشرفت هاى معنوى ، راحت و بى زحمت به دستمان آيد، دوستدار راحتى هستيم ، نه محب امام زمان (عليه السلام ).
بايد در پرتو معرفت حقيقى به خداوند و جانشين بر حق او در زمين ، تمام ضمايم ، آرايه ها و پيرايه ها را از دلهايمان بزداييم تا محبت ما پاك و خالص شود. چنين محبتى كيميا است و چنان دلى تجلى گاه عشق كبريا شمرده مى شود؛ دلى كه امام زمان را فقط براى خدا دوست مى دارد، نه براى خود.
2. ورود به تجلى گاه محبت و معرفت
گاهى زيبايى محدود و ناقص ، عاشقان عشق مجازى را چنان ديوانه و اسير مى كند كه حاضرند جان خويش را در راهش ببازند. حال اگر اين جمال و زيبايى بى نهايت شود، چه مى شود؟! مگر ممكن است زيباتر و دوست داشتنى تر از خدا چيزى باشد؟ اگر زيبايى اش را نشناخته ايم ، كوتاهى از ما است . يكى از بركات وجود مقدس امامان (عليهم السلام )، اين است كه جمال و جلال الاهى را در آيينه اى محدود به ما نشان مى دهند تا ما بفهميم ؛ وگرنه آن جمال و جلال بى نهايت براى ما قابل درك و شناخت نيست .
وقتى مى شنويم كه وجود مقدس امامان (عليهم السلام ) گذشت و سخاوت ، جود و احسان ، و لطف و راءفت را به همه مردم از دوست و دشمن ارزانى مى داشته اند، دلهايمان پر مى زند.
ما تمام صفات جمال و جلال الاهى را از جلوه گاه همين جلوه هاى محدود درك مى كنيم . اهل بيت (عليهم السلام ) آينه هاى محدود كوچكى هستند كه جمال و جلال بى نهايت الاهى را در حد درك و شناخت ما مجسم مى كنند.
آرى ، وجود اهل بيت (عليهم السلام ) تجلى گاه تمام اسما و اوصاف الاهى و بهترين ورودگاه و جايگاه معرفت خدا است ؛ ورودگاه و مجرايى مطمئن كه مى تواند خداجويان را از ميانبرترين راه و در كوتاهترين زمان به خداوند برساند: من اءراد الله بدء بكم ؛(27) هر كه خداشناسى و خداپرستى را اراده كند، از شما آغاز مى كند.
نهايت لطف خداوندگار را در حق بندگانش ببين كه عزيزترين بندگانش را براى امثال ما كه معرفتمان ضعيف است ، آفريده تا جمال و جلال الهى را در معرض درك و شناخت ما قرار دهد تا بتوانيم به اين وسيله ، راهى به سوى جمال و جلال مطلق او بيابيم .
هدف از وجود امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) و آباى گرامى اش اين بوده است كه من و شما با خدا آشنا شويم ؛ بنابراين ، هر چه با تمسك به گفتار و رفتار اهل بيت (عليهم السلام ) در مسير معرفت و عبوديت خداوند متعالى پيش برويم ، به اهداف حضرت نزديك تر شده ، و قلب مطهر او را شادتر ساخته ايم ؛ چرا كه حضرت ، بالاترين عاشق خدا است كه بيشتر از هر چيز رضايت خدا را مى خواهد و رضايت خدا هم در اين است كه بندگانش هر چه بيشتر با او آشناتر و به او نزديكتر شوند.
منشور محبت و معرفت 2
ناتوانى بشر از معرفت امام زمان (عليه السلام )
مقام اهل بيت (عليهم السلام ) چنان مقام بزرگى است كه بزرگى اش را با عقل و فكر خودمان نمى توانيم درك كنيم . در واقع عظمت خدا است كه در انوار پاك چهارده معصوم (عليهم السلام ) تجلى كرده است . اگر همه انسانها عقلهايشان را روى هم گذاشته ، بخواهند پايه بلند اين مقام را درك كنند؛ هرگز نخواهند توانست . همين قدر بايد خوشحال باشيم كه خداوند متعالى ، اين معرفت را به ما داده است كه بدانيم آنها در چنان مقام والايى هستند كه ما نمى توانيم بفهميم . اگر اين را باور كنيم ، خودش كمال است .
همان گونه كه ذات و صفات خدا براى ما قابل شناخت نيست ، صفات اولياى او را نيز نمى توانيم بشناسيم ؛(28) البته هيچ مخلوقى را نمى توان با خدا مقايسه كرد؛ چرا كه او فوق بى نهايت است . خدا و اولياى او تفاوت بسيارى با هم دارند؛ آن هم نه تفاوت يك درجه ، آن گونه كه بعضى فكر مى كنند. نمى توان گفت : وجود، درجاتى دارد كه بالاترين درجه آن خدا، و يك درجه پايين تر از آن ، وجود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ؛ چرا كه فاصله ذات اقدس الاهى با شريف ترين و والاترين مخلوقاتش نيز كه نور پاك محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، بى نهايت است . فاصله نور مقدس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با ما بى نهايت است ؛ اما فاصله او با خدا نيز نهايت ندارد. خداوند فوق مقام همه مخلوقات و از جمله ، انوار معصومان عليهم السلام است .
اگر همين اندازه بفهميم كه از درك مقام والاى ايشان ناتوانيم ، بايد خدا را بسيار شاكر باشيم كه چنين معرفتى به ما داده است . اين حقيقت نيز به بركت تعليم خود آنها است وگرنه به هزاران غرور مبتلا مى شديم و خيال مى كرديم خيلى چيزها را مى فهميم . در مرتبه اول ، قرآن به ما فرموده است :
و ما اءوتيتم من العلم الا قليلا.(29)
و جز اندكى از دانش به شما داده نشده است .
و در مرتبه بعد، خود اهل بيت (عليهم السلام ) فرموده اند كه مقام ما بسيار بالاتر از آن است كه شما بفهميد. به هر حال ، به بركت تعليم آنها فهميديم آنها در چنان اوجى هستند كه اگر ما هزاران سال با تندروترين مركبها نيز حركت كنيم ، به آنجا نخواهيم رسيد.
ضرورت تلاش براى شناخت امام زمان (عليه السلام )
از سوى ديگر نبايد چنين توهمى پيش آيد كه چون نمى توانيم بدان قله رفيع برسيم ، پس بايد همه چيز را رها كنيم . همان درجه از معرفت كه به بركت آموزه ها و راهنمايى هاى اهل بيت (عليهم السلام ) قابل دستيابى است ، آن قدر عظمت دارد كه تمام جهان مادى در برابر آن بى ارزش است .
نمى گويم مى توانيم به مقام معصوم (عليه السلام ) برسيم ؛ اما همان مقامى كه در سايه هدايتگرى اين انوار پاك مى توانيم بدان دست يابيم ، آن قدر بزرگ است كه تمام اين جهان با همه عظمتش در برابر آن ، هيچ بها و ارزشى ندارد.(30)
زيانكارترين مردم
يادآورى اين حقايق در اين جهت مى تواند مفيد باشد كه ارزش عمرمان را بهتر بدانيم . آيا حيف نيست چنين عمرى كه مى تواند ما را به چنان مقام والايى برساند، براى به دست آوردن يك مشت خشت و گل يا چند پاره آهن صرف شود؟ فرض كنيد كسانى كه جوانى شان را صرف درس خواندن ، مدرك گرفتن و يافتن شغلى پردرآمد مى كنند، اگر بتوانند سالى يك ميليون ذخيره كنند و پس از بيست سال يك خانه بيست ميليون تومانى بخرند، حاصل عمرشان پس از چهل يا پنجاه سال تلاش و دوندگى ، يك خانه بيست ميليونى خواهد بود؛ يعنى حاصل تمام درس خواندن ها، زحمت ها، تبليغ ‌ها و... با چند خروار خاك و گچ و سيمان و آهن مساوى شده است .
قرآن كريم مى فرمايد:
قل هل ننبئكم بالاءخسرين اءعمالا. الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون اءنهم يحسنون صنعا.(31)
بگو: آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم ) در كارها چه كسانى هستند؟ آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم و نابود شده است و با اين حال مى پندارند كه كار نيك انجام مى دهند.
كسانى كه عمرشان صرف شد تا خوشى ها و زينت هاى دنيا را به دست آورند، ضرر كرده اند؛ چرا كه هرگز به آن همه زحمت ها، بى خوابى ها، غربت ها و مشكلات زندگى نمى ارزيد كه در مقابلش يك مشت سنگ و آهن و سيمان و گچ به دست آيد.
آرى ، چنين افرادى زيانكارند؛ اما چرا زيانكارترين افرادند؟!
براى اين كه و هم يحسبون اءنهم يحسنون صنعا. كسانى كه از اول مى دانند، كار نادرستى را مرتكب مى شوند و سرمايه و پولشان را آگاهانه به دست خودشان آتش مى زنند، زيان كرده اند؛ اما زيانكارترين افراد كسانى اند كه نه تنها اين آتش زدن سرمايه را خسارت نمى دانند، بلكه آن را هنر و ترقى و افتخار مى پندارند. اينان خيال مى كنند با اين درس خواندن ها و كارهايى كه براى غير خدا انجام مى دهند، خيلى اوج گرفته اند؛ اما ناگهان متوجه مى شوند كه همه اش هباء منثورا؛ گرد و غبارى پراكنده در هوا شده است .
اينان خسارتى دو چندان دارند؛ هم سرمايه را از دست داده اند و هم آرزوها و آرمانهايى كه داشتند، بر باد رفته است . با اين اعمالشان نزد خدا عزيز، و بر اثر اين كارها، نور چشم امام زمان (عليه السلام ) مى شوند؛ اما بعد آشكار شد كه نه تنها هيچ كدام از اين اعمال پذيرفته نشده ، بلكه سقوطشان را نيز در پى داشته است . اين ، زيان دوچندان است ؛ چرا كه مى انگارند كارهاى خوبى انجام داده اند؛ اما در خواهند يافت كه همه اش ضرر بوده است .