در بصائر از حسنبن احمد از احمدبن محمد از عباسبن جريش از امام محمد باقر(ع) نقل
است كه فرمود: هنگامى كه رسولاللَّه(ص) از دنيا رفت جبرئيل و ملائكه و روح )كه شب
قدر نازل شده بودند( به زمين فرود آمدند، پس ديدگان اميرالمؤمنين(ع) باز شد و آنها
را در انتهاى آسمانها ديد كه به سوى زمين مىآيند تا به كمك او پيامبر را غسل دهند
و با او بر جسد مطهر آنحضرت نماز بخوانند و قبرى براى او حفر نمايند، بخدا هيچكس
جز آنها براى پيامبر قبر آماده نكرد، هنگامى كه جسد مطهر رسولاللَّه(ص) را در قبرش
مىنهادند همه ملائكه به درون قبر آمدند و او را در قبر جاى دادند جبرئيل سخن گفت و
پرده از گوش على(ع) نيز كنار رفت و او نيز توانست سخن جبرئيل را بشنود كه ايشان را
به رعايت حق رسولاللَّه(ص) وصيت مىكرد سپس گريست، آنگاه اميرالمؤمنين(ع) شنيد كه
ملائكه به يكديگر مىگفتند در انجام صحيح كارهاى تدفين حضرت كوتاهى نكنيد و مواظب
باشيد.
امام باقر(ع) مىفرمايد: ملائكه در هنگام دفن اميرالمؤمنين(ع) و امام حسن(ع) كمك
مىكردند همانگونه كه در تدفين رسولاللَّه(ص) كمك كردند و حضور يافتند.
و
در بحار از شيخ طبرسى)ره( در اعلام الورى نقل است كه: وقتى امام على(ع) خواست
پيامبر را غسل نمايد فضلبن عباس را طلبيد و به او امر كرد تا با چشمهاى بسته بر
بدن مطهر حضرت رسول(ص) آب بريزد تا امام على(ع) بدن مطهر ايشان را غسل دهد پس امام
پيراهن پيامبر را از موضع گريبان چاك زد تا به كمر، سپس حضرت را غسل داد و حنوط
نمود و كفن كرد و فضل هم براى غسل آب مىريخت، هنگامى كه غسل تمام شد بدن مطهر حضرت
را در مقابل گذاشت و جلو آمد و بر آن نماز خواند.
ابان مىگويد، ابو مريم از امام محمد باقر(ع) نقل نمود كه حضرت فرمود: مردم به
امام على(ع) گفتند: چگونه بر پيامبر(ص) نماز بخوانيم؟ امام(ع) فرمود:
رسولاللَّه(ص) در مقابل ماست، حيّاً و ميّتاً پس ده نفر، ده نفر بر او وارد شده و
بر او نماز بخوانيد و اين جريان روز دوشنبه و شب سهشنبه بود كه تا صبح به طول
انجاميد و روز سهشنبه نيز ادامه داشت تا اينكه همه مردم از بزرگ و كوچكشان، مرد و
زن و همه اهالى اطراف مدينه بر جنازه حضرت، بدون امام نماز خواندند.
شيخ در تهذيب به اسنادش از ابومريم انصارى نقل كرده است كه گفت: شنيدم از
اباجعفر(ع) كه مىفرمود: رسولاللَّه(ص) با سه پارچه كفن شد، يكى بُرد احمر جره
)نوعى بُرد يمانى( و دو پارچه سفيد.
راوى مىگويد پرسيدم: چگونه بر جنازه حضرت نماز خواندند؟ امام(ع) فرمود: روى بدن
ايشان يك پارچهاى كشيدند و آن را در وسط حياط قرار دادند پس مردم گروه گروه
مىآمدند دور جنازه را مىگرفتند و بر آن نماز خوانده و دعا مىكردند و خارج
مىشدند آنگاه گروههايى ديگر مىآمدند، سپس على(ع) داخل قبر حضرت شد و جنازه حضرت
را بر روى دستانش گرفت و با او فضلبن عباس نيز داخل قبر شد، در اينحال مردى از
انصار فرياد زد: بنىالخيلاء كجايند؟ أوسبن خولى به او گفت: به خدا قسم كه حق ما
را قطع كرديد پس امام على(ع) به او گفت: داخل قبر شو، او هم با امام على(ع) و
فضلبن عباس داخل شد، از امام سؤال شد تابوت كجا گذاشته شود، گفت: نزد پايين قبر پس
به آرامى جنازه را از تابوت بيرون آورده و به داخل قبر نمودند.
شيخ طبرسى در احتجاج به روايت سليمبن قيس هلالى از سلمان فارسى)ره( نقل كرده است
كه گفت: نزد على(ع) آمدم و او رسولاللَّه(ص) را غسل مىداد چون رسولاللَّه(ص)
وصيت نموده بود كه كسى جز على(ع) ايشان را غسل ندهد و به او نيز گفته بود كه لازم
نيست عضوى را براى شستن برگرداند مگر اينكه براى او برگردانده شود، اميرالمؤمنين(ع)
از رسولاللَّه(ص) سؤال كرده بود: كه چه كسى مرا در غسل شما يارى نمايد؟ حضرت
فرموده بودند: جبرئيل پس هنگامى كه على(ع) بدن پاك و مطهر پيامبر را غسل داد و كفن
نمود، من و اباذر و مقداد و فاطمه و حسن و حسين(ع) داخل شديم، امام على(ع) در برابر
قبله و جنازه پيامبر ايستاد و ما نيز در پشت او صف كشيده و بر بدن پيامبر نماز
خوانديم، عايشه در حجره خويش بود و نمىدانست كه چه شده و جبرئيل چشمان او را بر
حقيقت ماجرا بسته بود سپس ده نفر از مهاجرين و ده نفر از انصار داخل شده و نماز
مىخواندند و خارج مىشدند تا اينكه هيچ كس از مهاجرين و انصار باقى نماند الّا
اينكه بر بدن پيامبر نماز خواند.
در بحار به اسنادش از شيخ مفيد از مجالس به اسنادش از ابىخالد كابلى از امام
باقر(ع) نقل است كه فرمود: هنگامى كه اميرالمؤمنين(ع) از غسل و كفن و حنوط پيامبر
فارغ شد به مردم اجازه داد و گفت كه: ده نفر، ده نفر داخل شويد و بر او نماز
بخوانيد پس مردم داخل شدند و اميرالمؤنين(ع) بين پيكر مطهر رسولاللَّه(ص) و مردم
برخاست و گفت: )اِنّاللَّهَ وَ مَلآئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِى، يا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيما( و مردم حاضر
هم چنين گفتند، امام باقر(ع) در ادامه فرمود: اينگونه بر بدن پيامبر نماز خوانده
شد.
مؤلف مىگويد، مجلسى)ره( مىفرمايد: آنچه كه از مجموع اخبارى كه در مورد نماز بر
بدن پيامبر گذشت به دست مىآيد كه نماز اصلى و حقيقى كه بر پيكر مطهر
رسولاللَّه(ص) خوانده شد همان نمازى بود كه اميرالمؤمنين(ع) اوّلين بار شش نفر از
خواص كه در خبر سليم آمده خواند و به اين نماز كسى به جز خواص اهلبيت و اصحابش
داخل نشده و اضافه نشده است. براى اينكه مبادا شايد يكى از دزدان خلافت پيش نيفتد و
يا يكى از آن منافقين در جمع خواص حاضر گردد. سپس ده نفر ده نفر صحابه
رسولاللَّه(ص) مىآمدند و آيات قرآن مىخواندند و دعا مىكردند و بدون اينكه نماز
بخوانند بيرون مىرفتند.
و
در روايتى در ارشاد آمده است كه: وقتى مسلمانان بر پيكر مطهر رسولاللَّه(ص) نماز
خواندند عباسبن عبدالمطلب مردى را دنبال ابى عبيدةبن جرّاح فرستاد و او براى اهل
مكه قبر مىكند و حفر مىكرد و آن را وسيع مىكرد و اين عادت اهل مكه بود و مردى را
هم بهدنبال زيدبن سهل فرستاد و او براى اهل مدينه قبر حفر مىكرد و لحد مىگذاشت
پس هر دوى آنها را خواست و طلبيد و گفت: خداوندا مىخواهيم براى پيامبر تو قبر حفر
كنيم، ابوطلحه زيدبن سهل آمد، به او گفتند: براى رسول خدا (ص) قبرى حفر كن و لحد
بگذار آنگاه اميرالمؤمنين(ع) و عباسبن عبدالمطلب و فضلبن عباس و اسامةبن زيد براى
انجام امور تدفين رسولاللَّه(ص) آمدند در اينحال انصار از پشت در بيرون خانه ندا
دادند: يا على به خاطر خدا حق ما را نسبت به رسولاللَّه(ص) به ياد آور تا مردى از
ما نيز به داخل خانه بيايد و افتخار و حظّ شركت در تدفين رسولاللَّه(ص) نصيب ما
گردد پس حضرت فرمود: اوسبن خولى به داخل بيايد، او مردى از جنگاوران بدر و فاضل
بود كه از بنى عوف قبيله خزرج بود پس هنگامى كه داخل خانه شد على(ع) به او فرمود:
داخل قبر برو، او داخل قبر شد و اميرالمؤمنين(ع) پيكر رسولاللَّه(ص) در قبرش بر
دستان او گذاشت، هنگامى كه جسد را بر زمين گذاشتند حضرت به او فرمود: از قبر بيرون
برو او هم خارج شد و على(ع) داخل قبر شد و كفن را از صورت رسولاللَّه(ص) كنار زد و
صورت حضرت را بر زمين نهاد رو به قبله به سمت راست، سپس روى قبر را با خشت پوشاند و
بر روى قبر خاك ريخت و اين جريان در روز دوشنبه دو روز مانده به آخر ماه صفر )يعنى
28 صفر( سال دهم(12) واقع شد و در آن زمان پيامبر شصت و سه سال داشتند و در هنگام
مراسم دفن رسولاللَّه(ص) همه مردم حضور نداشتند بهخاطر اينكه بين مهاجرين و انصار
در امر خلافت )و غصب اين منصب در سقيفه بنىساعدة( مشاجره رخ داده بود براى همين
اكثر آنها نتوانستند بر جنازه حضرت نماز بخوانند و اين توفيق از ايشان سلب شد.
در كشفالغمّه آمده برخى مىگويند كه: وفات پيامبر در روز دوشنبه دوازدهم
ربيعالاول بوده است، مىگويند: ايشان در روز دوشنبه بدنيا آمده و روز دوشنبه مبعوث
شدند و روز دوشنبه به مدينه وارد شد و روز دوشنبه از دنيا رفت و روز چهارشنبه دفن
شد.
در بحار از مناقب نقل است كه رسولاللَّه(ص) قبل از غروب آفتاب رحلت فرمود در
حاليكه شصت و سه سال داشت پس او را از زير لباسش غسل دادند بهخاطر وصيتى كه كرده
بود.
و
در روايتى ديگر آمده كه: مردم براى وداع و نماز بر جنازه رسولاللَّه(ص) فراخوانده
شدند و سه روز حضرت را دفن ننمودند و مردم بر پيكر مطهر ايشان نماز مىخواندند و
ابوطلحه زيدبن سهل انصارى براى او قبر حفر نمود و على(ع) او را دفن نمود و عباس و
فضل و اُسامة او را در اين امر يارى كردند، پس انصار از بيرون خانه ندا دادند: يا
على، به خاطر خدا حق ما را امروز نسبت به رسولاللَّه(ص) بياد بياور تا مردى از ما
نيز در تدفين پيامبر حضور داشته باشد، حضرت فرمود: اوسبن خولى وارد شود، هنگامى كه
جسد پيامبر را به سمت قبر آوردند امام(ع) به اوسبن خولى گفت: از قبر بيرون بيا و
قبر را ترك نما و اميرالمؤمنين(ع) خود به داخل قبر رفت.
شيخ در تهذيب به اسنادش كه به قاسم الصيقل مىرسد آورده كه گفت: به امام رض(ع)
نامهاى نوشتم كه فدايت شوم آيا اميرالمؤمنين(ع) پس از وفات رسولاللَّه(ص) وقتى
ايشان را غسل داده خودش نيز غسل مسح ميّت نمود، حضرت جواب داد: پيامبر پاكيزه و پاك
نگاه داشته شده از پليديها و ناپاكيها بود و لكن اميرالمؤمنين(ع) امرى را انجام داد
و سنّت غسل ميت را جارى ساخت و عمل به سنّت رسولاللَّه(ص) نمود.
در بحار از كافى به اسنادش از ابانبن تغلب نقل است كه گفت: شنيدم كه امام صادق(ع)
مىفرمايد: على(ع) بر روى قبر پيامبر خشت نهاد يعنى روى قبر را با خشت پوشاند.
و
نيز به همان سند به اسناد و راويانش از امام صادق(ع) نقل است كه فرمود:
رسولاللَّه(ص) در زمينى دفن شد كه ريگزار بود و ريگهاى آن قرمز بودند.
و
در كافى به اسنادش از عتبةبن بشير از امام محمد باقر(ع) نقل است كه فرمود: رسول
خد(ع) به على(ع) فرمود: يا على من را در اين مكان دفن نما و قبر مرا از روى زمين
به اندازه چهار انگشت بالا بياور بر روى آن آب بپاش.
مؤلف مىگويد: احاديث معتبر زيادى وارد است كه پيامبر شهيد و مسموم از دنيا
رفتهاند، همانطور كه صفّار در بصائر از احمدبن محمد از اهوازى نقل كرده و او از
قاسمبن محمد از على از ابىبصير از امام جعفر صادق(ع) كه فرمود: رسولاللَّه(ص) در
روز خيبر مسموم شد پس آن گوشتى كه حضرت از آن تناول فرموده بود به زبان آمد و گفت:
يا رسولاللَّه من آلوده به سمّ هستم، امام صادق(ع) مىفرمايد: رسول خد(ع) هنگام
وفاتش فرمود: امروز را هم را گرفت و زندگانىام را پايان بخشيد آن غذايى كه در خيبر
خوردم و هيچ كس از ما اهلبيت نيست مگر اينكه به شهادت مىرسد.
عبداللَّهبن ميمون قداح از امام صادق(ع) كه گفت: زنى يهودى با سمّى كه در گوشت
سردست ذبيحه ريخته بود پيامبر را مسموم ساخت، آن حضرت خوردن گوشت سردست و كتف،
گوسفند را دوست داشت و از خوردن گوشت ران بهخاطر نزديكى آن به مدفوع و بول حيوان
كراهت داشت.
امام صادق(ع) مىفرمايد: هنگامى كه براى رسولاللَّه(ص) گوشت مىآوردند حضرت از
ذراع آن مىخوردند زيرا آن قسمت از قربانى را دوست مىداشت پس از آن به قدر كفايت
مىخوردند، پس وقتى رسول خدا (ص) داشت از گوشت ذراعى كه آن زن يهودى آورده بود تناول
مىفرمود: ناگاه ذراع به زبان آمد و گفت: يا رسولاللَّه من مسموم هستم پس حضرت
ديگر از آن گوشت نخورد ولى آن سمى كه وارد بدن ايشان شده بود آنقدر در وجود حضرت
ماند و از بين نرفت تا اينكه ايشان را از پاى درآورد.
و
در كافى به اسنادش از ابن قداح از امام صادق(ع) نقل شده كه حضرت فرمود: زنى يهودى
با گوشت ذراع گوسفندى كه براى حضرت هديه آورده بود رسولاللَّه(ص) را مسموم ساخت،
پيامبر گوشت ذراع و كتف را دوست مىداشت و از گوشت ران به خاطر نزديكىاش به بول
حيوان كراهت داشت.
و
نيز به همان سند از حسينبن محمد اشعرى از معلىابن محمد از منصوربن عباس از علىبن
اسباط از يعقوببن سالم از رجل از امام محمدباقر(ع) نقل است كه فرمود: هنگامى كه
رسول خدا (ص) از دنيا رحلت فرمود اهلبيت او طول شب را نزد او بودند و گريه و زارى
مىكردند و دعا و نماز مىخواندند تا آنجا كه گمان نمودند از هجر پيامبر آسمان بر
سرشان سايه نخواهد افكند و زمين آنها را بر پشت خود حمل نخواهد نمود، زيرا كه
رسولاللَّه(ص) بين نزديكان و دورافتادن درگاه خداوند راه اتصالى بود، در همين بين
كه آنها در اينحال بودند شخصى كه او را نمىديدند و فقط صدايش را مىشنيدند به
نزديك ايشان آمد و گفت: اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَالْبَيْتِ وَ
رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُه، براى خداوند در همه مصائب صبر و در هر مهلكهاى نجات
و جبرانى بر مافات است )كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتْ(، )إِنَّما تُوَفَّوْنَ
أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةْ(، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ
الْجَنَّةِ فَقَدْ فازْ(، )وَ مَاالْحَياتُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورْ(
خداوند شما اهلبيت را برگزيد و برترى داد و طاهر و پاك گردانيد و شما را اهلبيت
پيامبرش قرار داد و از علم خويش به شما جلوهاى وديعه داد و كتابش را به شما به
عنوان امانت داد و شما را صندوقچه علم خويش قرار داد و عصاى عزّت بخشيد و شما را
مانند نور خويش مثال زد و شما را از تزلزل دور گردانيد و از فتنهها ايمن بخشيد پس
به صبر خداوند صبر پيشه سازيد، شما اهلبيت خداوند عزوجل هستيد همانا كه با شما
كلمه خويش را كامل كرد و به اتمام رساند و پراكندگيها را به اجتماع مبدل ساخت و
وحدت كلمه ايجاد كرد و شما از اولياء و دوستان خداوند متعال هستيد، هر كس به شما
اقتداء نمايد نجات خواهد يافت و هر كس در حق شما ظلم نمايد از بين خواهد رفت، دوستى
شما از سوى خداوند در كتابش بر مؤمنين واجب است، خداوند شما را يارى مىنمايد در
پايان كارها و نتايج آنها صبر پيشه كنيد كه تمامى امور به خدا بازمىگردد خداوند
براى شما بهواسطه پيامبر امانتى سپرده كه به شما دوستان مؤمنيش در زمين امانت داده
شود پس هر كس امانت خويش را اداء نمايد او براى شما صدقهاى فرو مىفرستد، شما
اهلبيت(ع) امانتى هستيد كه به وديعه نهاده شدهايد، دوستى شما واجب و فرمانبرى از
شما حتمى است، رسول خدا (ص) از دنيا رفت و دين را به بهترين وجه و كاملترين شكل
تكميل نمود و براى شما راه را روشن ساخت و هيچ محل ايراد و استدلالى براى جاهلان
باقى نگذاشت پس هر كس جهل بورزد و يا خود را به نفهمى بزند يا فراموش كند و يا خود
را به فراموشى بزند حسابش با خداوند است و خداوند برآورنده حوائج شماست، شما را به
خدا مىسپارم والسلام عليكم، راوى مىگويد: از امام محمد باقر(ع) سؤال كردم: از سوى
چه كسى اين تسليت و تعزيت به اهلبيت گفته شد؟ حضرت فرمود: از طرف خداوند تبارك و
تعالى.
در كافى و بصائر از احمدبن محمد از عمربن عبدالعزيز از حمادبن عثمان نقل است كه
گفت: شنيدم كه امام صادق(ع) مىفرمود: گروههاى زنادقه در سال صد و بيست و هشت هجرى
پديد مىآيند و ظهور مىكنند و اين مطلبى است كه من در مصحف فاطمه)س( ديدم. راوى
مىگويد: عرضكردم: فدايت شوم مصحف فاطمه)س( چيست؟ حضرت فرمود: هنگامى كه پيامبر(ص)
از دنيا رفت حضرت فاطمه)س( از وفات ايشان بسيار محزون شد تا آنجا كه هيچكس جز
خداوند عزوجل از اندوه ايشان آگاه نبود پس خداوند تبارك و تعالى فرشتهاى به سوى
ايشان فرستاد تا با او صحبت كند و تسلَّى غمهاى او گردد حضرت زهرا)س( اين قضيه را
براى اميرالمؤمنين(ع) تعريف كرد، امام به ايشان گفت: هنگامى كه آن فرشته آمد و صداى
او را شنيدى سخنان او را تكرار كن و به من از سخنان او خبر بده، پس حضرت
اميرالمؤمنين(ع) هرچه كه شنيد نوشت تا اينكه حاصل آن نوشتهها يك مصحف شد، راوى
مىگويد كه امام صادق(ع) فرمود: در آن مصحف چيزى از حلال و حرام نگاشته نشده است
ولى در آن علم همه چيز وجود دارد.
در كافى از محمدبن يحيى از احمدبن محمد از ابن محبوب از ابن رباب از ابى عبيدة نقل
است كه گفت: بعضى از دوستان و اصحاب ما از امام صادق(ع) در خصوص علم جفر سؤال
نمودند، حضرت فرمود: آن پوست گاوى است كه پر از علم باشد، به حضرت عرض شد: جامعة
چيست؟ حضرت فرمود: آن صحيفهاى است كه طول آن هفتاد ذرع در سرزمين اديم است، در آن
هرچه كه مردم به دانستن آن احتياج دارند وجود دارد و هيچ قضيهاى نيست مگر اينكه
جوابش در آن صحيفه وجود دارد حتى مقدار ديه و اُرش يك خراشى كه بر تن كسى بيفتد، از
حضرت پرسيده شد: مصحف فاطمه)س( چيست؟ راوى مىگويد: حضرت مدت طولانى سكوت اختيار
نمود آنگاه فرمود: شما درباره آنچه مىخواهيد و نمىخواهيد سخن مىگوييد، بدرستيكه
فاطمه)س( پس از وفات رسولاللَّه(ص) هفتاد و پنج روز زنده بود و به خاطر وفات
پيامبر بسيار محزون و غمگين شده بود پس جبرئيل به نزد فاطمه)س( مىآمد و او را در
غم پدرش تسلى مىداد و او را آرام مىكرد و به او از پدرش و جايگاه او خبر داد و به
او خبر داد از آنچه كه بعد از او بر سر اولادش خواهد آمد و همه اينها در آن مُصحف
نوشته شده است و اين مصحف فاطمه)س( است.
در بحار به اسنادش از عمروبن سعيدبن هلال نقل است كه گفت: امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى كه مصيبتى به تو وارد شد پس در مصيبت و عزايت ياد از رسولاللَّه(ص) كن چرا
كه جهانيان مانند مصيبت رحلت رسولاللَّه(ص) نديدهاند و تا ابد هرگز نخواهند ديد.
و
به همان سند از مناقب نقل است كه پيامبر فرمود: يا على هر كس مصيبتزده مىشود
مصيبت مرا به ياد آورد كه آن از بزرگترين مصائب است و اميرالمؤمنين(ع) شعرى چنين
انشاء نمود:
الموت لا والداً يبقى ولا ولداً
هذا السبيل إلى أن لاترى أحدا
هذا النبىّ ولم يخلد لِأُمّة
لو
خلّداللَّه خلقاً خلدا
للموت فينا سهام غير خاطئة
من
فاته اليوم سهم لم يفته غدا
و
حضرت فاطمه زهر(ع) چنين فرمود:
إذا مات يوماً ميّت قل ذكره
و
ذكره أبى قدمات واللَّه أزيد
تذكرت لمّا فرّق الموت بيننا
فعزّيت نفسى بالنبى محمد
فقلت لها إنّ الممات سبيلنا
و
من لم يمت فى يومه مات فى غد
و
نيز اين شعر هم از ايشان است كه فرمود:
ماذا على من شمّ تربة أحمد
أن
لا يشمّ مدى الزّمان غواليا
صبّت علىَّ مصائب لوانها
صبّت على الأيّام صرن لياليا
و
از ديوان منسوب به اميرالمؤمنين(ع) در مرثيه سيدالمرسلين(ص) چنين نقل است:
نفسى على زفراتها محبوسة
يا
ليتها خرجت مع الزّفرات
لا خير بعدك فى الحياة فإنّما
أبكى مخافة أن يطول حياتى
و
باز از همان ديوان نقل است كه اين شعر منسوب به امام على(ع) است كه پس از دفن
پيامبر(ص) آن را چنين انشاء نمود:
ألا طرق النّا على بليل فراعنى
و
أرقّنى لما استهلّ مناديا
فقلت له لما رأيت الذى أتى
أغير رسولاللَّه أصبحت ناعيا
فحقق ما أشفقت منه و لم يبل
و
كان خليلى عدتى و جماليا
فواللَّه ما أنساك أحمد ما مشت
بىالعيش فى أرض تجاوز واديا
و
كنت متى أهبط من الأرض تلعة
أرى أثراً قبلى حديثاً و عافيا
جواداً تشطّى الخيل عنه كأنّما
يرون به ليثاً عليهن ضاريا
و
باز مرثيهاى در منقبت پيامبر است كه حضرت على(ع) بعد از دفن ايشان با چشمانى
اشكبار بر سر مزار رسولاللَّه(ص) ايستاد و چنين سروده است:
أمن بعد تكفين النبى و دفنه
بأثوابه آسى على هالك ثوى
زرثنا رسولاللَّه(ص) فينا فلن نرى
بذاك عديلاً ما حيينا من الرّدى
و
كان لنا كالحصن من دون أهله
له
معقل حرز خريز من العدى
و
كنّا بمرآة نرى النور و الهدى
صباحاً مساء راح فينا أو اغتدى
لقد غشيتنا ظلمة بعد موته
نهاراً فقد زادت على ظلمه الدّجى
فياخير من خمّ الجوانح والحشا
و
يا خير ميت ضمّه الترب والثرى
كأنّ أُمور النّاس بعدك ضمّنت
سفينة موج حين فى البحر قدسما
و
ضاق فضاء الأرض عنهم برحبه
لفقد رسولاللَّه(ص) إذ قيل قد مضى
فقد نزلت بالمُسلمين مصيبة
كصدع الصّفا لاشعب فى الصدع فى الصّفا
فلن يستقل النّاس تلك مصيبة
و
لن يجبر العظم الذى منهم و هى
و
فى كلّ وقت للصلاة يهيجه
بلال و يدعو باسمه كلّما دعى
و
يطلب أقوام مواريث هالك
و
فينا موارث النبوّة والهدى
و
ولى أبوبكر إمام صلاتنا
و
خالف أهل الشّرك أحمد إذقضى
أبا الصّبر أن يقوم مقامه
و
خاف بأن قد يبلغ الضّرّ والعنا