مقام هفتم: در بيان نوادر و لطائفى از فضائل و معجزات پيامبران(ع) و فضيلت
حضرت محمد مصطفى(ص) بر ديگر انبياء(ع)
آدم(ع):
در بحار از مناقب آمده كه اگر ملائكه براى حضرت آدم(ع) يك بار سجده كردند، بر
محمد(ص) ملائكه و خلايق مردم همگى تا روز قيامت هر لحظه و هر ساعت سجده مىكنند و
اگر خداوند آدم را قبله ملائكه قرار داد ولى پيامبر را در جلوى همه پيامبران و در
شب معراج در جلوى آدم قرار داد و اگر آدم از خاك آفريده شد خداوند رسولاللَّه(ص)
را از نور خلق نمود.
همانطور كه حضرت فرمود: من پيامبر بودم و آدم هنوز در بين آب و خاك بود، و اگر چه
آدم اوّلين انسانى بود كه خلق شد ولى پيامبر قبل از او خلقت و تكوين يافته بود
همانطور كه رسولاللَّه(ص) فرمود: خداوند مرا از نور خلق نمود و اين نور را هزار
هزار سال قبل از خلقت آدم خلق نموده بود و اگر آدم ابوالبشر بود محمد(ص) سرور انذار
كنندگان بود، همانگونه كه حضرت فرمود: روز قيامت آدم و ديگر خلايق تحت لواى من
هستند و اگر آدم اوّلين نفر از انبياء بود ولى نبوت محمد(ص) قبل از او بود،
همانطور كه حضرت فرمود: من پيامبر بودم در حاليكه آدم هنوز در نهاد و سرشت و گِل
خود بود و هنوز خلقت او كامل شده بود و اگر ملائكه در برابر آدم بهخاطر اسماء الهى
كه خداوند به او آموخته بود عاجز بودند پس خداوند به محمد(ص) قرآن را عطا نمود و
همه اوّلين و آخرين و همه خلايق در برابر ان اظهار كوچكى و عجز نمودند.
و
اگر براى آدم گفته شد )فَتَلَقَّى آدمُ مِنْ رَبَّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْه(
خداوند براى رسولاللَّه(ص) فرمود: )لِيَغْفِرَكَ لَكَاللَّه(.
ادريس(ع):
و
اگر ادريس(ع) بهشت داخل شد رسولاللَّه(ص) به عرش عروج نمود )فَكانَ قابَ
قَوْسَيْنِ أَوْأَدْنى(.
براى ادريس خداوند فرمود: )وَ رَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلَياً( در عوض براى پيامبر
فرمود: )وَ رَفَعْنَا لَكَ لَكَ ذِكْرَكَ(، ادريس را خداوند نجات داد ولى محمد(ص)
را مورد ندا و خطاب قرار داد )فَأوحى اِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى(، خداوند ادريس(ع) را
بعد از مرگش با اطعمه بهشتى پذيرايى نمود ولى پيامبر را در زمان حياتش پذيرايى نمود
همانطور كه حضرت فرمود: من مانند هيچ يك از شما مردم نيستم، من نزد خداوند منزل
گزيدهام و او مرا غذا مىدهد و سيراب مىگرداند.
نوح(ع):
خداوند براى او كشتى را بر روى آب روان گرداند و آن كشتى براى كافر و مؤمن بر روى
آب روان بود ولى خداوند براى محمد(ص) صخره را بر روى آب روان نمود و جريان از اين
قرار است كه رسولاللَّه(ص) بر لبه چشمه غدير ايستاده بود و پشت چشمه تپهاى بزرگ
بود كه در اينحال عكرمةبن ابىجهل از روى استهزاء به حضرت گفت: اى محمد اگر تو
پيامبر هستى بگو تا يكى از صخرههاى آن تپّه در آب شناور گردد و از چشمه عبور كند و
به اين سو بيايد، پس رسولخدا (ص) به يكى از صخرهها گفت و آن صخره هم بر روى آب
شناور گشت و آمد تا اينكه در مقابل حضرت پديدار شد پس حضرت امر نمود كه بازگردد، آن
صخره هم همانطور كه آمده بود بازگشت، دعاى نوح(ع) در ميان مردم و قوم خود اجابت شد
)لا تَذَرْ عَلَى الأرْضِ( پس آسمان براى نوح به جهت عذاب قومى باران و رگبار
فرستاد ولى آسمان به دعاى محمد(ص) از روى رحمت باريد، نوح پيامبر عقاب و عذاب بود و
محمد(ص) پيامبر رحمت است )وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ اِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ(.
نوح براى خود و تنى چند از اولاد خود دعا نمود )رَبِّ اغْفِرْلِى وَ لِواَلِدَىَّ(
و محمد(ص) براى امتش و هر كه از ايشان بدنيا آمد و هر كه از ايشان هنوز بدنيا
نيامده دعا نمود )وَاعْفُ عَنّا(، به نوح از جانب پروردگار خطاب رسيد )وَ جَعَلْنَا
ذُرِّيَتهُ هُمُ الْبَاقِينَ( و به محمد(ص) خطاب آمد )ذُرِّيَةً بَعْضُهاَ مِنْ
بَعْضْ(، كشتى نوح كشتى نجات در دنيا بود ولى ذرّيه و اولاد محمد(ص) باعث نجات مردم
در آخرت خواهد بود همانگونه كه رسولاللَّه(ص) فرمود: مثل اهل بيت من مانند كشتى
نوح است،... تا آخر.
نوح گفت: )إنّ ابْنىِ مِنْ أَهْلىِ( پس به او خطاب آمد )إنّه لَيْسَ مِنْ أهْلِكْ(
ولى هنگامى كه خويشان و قوم محمد(ص) بر او دشمنى خويش را آشكار ساختند، او هم بر
ايشان شمشير تيرهبختى را كشيد و به چشم رحمت و خويشى بر آنها ننگريست و هم حسّان
چنين مىگويد:
و
ان كان نوح نجى سالماً
على الفلك بالقوم لما نجى
فإنّ النبى نجى سالماً
إلى الغار فى اليل لمادجا
هود(ع):
خداوند او را در برابر دشمنانش بوسيله باد نصرت و يارى نمود همانگونه كه فرمود:
)وَ فِى عادٍ إذْأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ( ولى محمد(ص) را خداوند در جنگ احزاب و خندق
بوسيله باد و ملائكه يارى نمود آنجا كه مىفرمايد: )بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا( و
خداوند علاوه بر بادى كه براى هود فرستاد براى محمد(ص) سه هزار فرشته براى نصرت و
ياريش فرستاد و محمد(ص) را بر هود برترى داد زيرا كه بادى كه بر قوم عاد وزيد باد
بدبختى و عذاب بود و بادى كه به يارى محمد(ص) فرستاده شده بود رحمت بود همانطور كه
مىفرمايد: )يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَاللَّهِ عَلَيْكُمْ
إِذْجاءَتْكُم...(.
هود(ع) بهخاطر خداوند صبر نمود و قومش به او خيانت كردند و او را دروغگو شمردند و
پيامبر نيز بهخاطر خداوند صبر نمود و قوم او نيز او را دروغگو خواندند و به او
خيانت كرده و او را با سنگ زدند و بر سر او زباله ميوه و سبزى ريختند و ابوجهل بر
سر او احشاء گوسفند ريخت پس خداوند به فرشته كوهها به نام جاجائيل وحى نمود كه
كوهها را بشكافد و به سوى محمد(ص) رفته و در فرمان او باشد پس جاجائيل به نزد حضرت
آمد و عرض كرد: خداوند به من امر نموده تا در خدمت تو باشم اگر امر كنى كوهها را بر
سر آنها فرود مىآورم و آنها را از بين مىبرم، حضرت فرمود، من براى رحمت و هدايت
قوم خويش مبعوث شدهام و آنها مردمانى جاهل هستند و اين كارهاى آنها از روى جهل
است.
صالح(ع):
خداوند براى صالح(ع) از بين صخره سخت شترى ماده به همراه بچهاش بيرون آورد و براى
پيامبر ما محمد(ص) از وسط كوه مردى بيرون آورد كه براى او دعايى كرد و گفت: خداوندا
ياد و نام او را تعالى بخش و عطاى اجر او را واجب گردان، خداوندا بار زحمت او را كم
كن. مردم قوم صالح ناقه را زخمى كردند و از پاى درآوردند و قوم محمد(ص) نيز
فاضلترين اولاد حضرت ابوالقاسم محمد مصطفى(ص). يعنى امام حسين(ع) را در كربلا از
پاى درآورده و به شهادت رساندند:
لناقة صالح ناذت اناس
و
قد جسروا على قتل الحسين
صالح قوم خويش را از عذاب الهى مىترساند و مردم به او گفتند: اى صالح عذابى از
سوى خداوند براى ما بفرست ولى محمد(ص) پيامبر رحمت است آنگونه كه حضرت حق
مىفرمايد: )وَ ما أَرْسَلْناكَ اِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينْ(، ناقه صالح به زبان
نيامد و به نبوت صالح شهادت نداد، ولى ناقههاى بسيارى با پيامبر سخن گفتند و به
نبوت شهادت دادند.
لوط(ع):
در مورد فضيلت و برترى رسولاللَّه(ص) بر حضرت لوط(ع) در شعرى حسانبن ثابت چنين
آورده كه:
و
إن كان لوط دعا ربّه
علىالقوم فاستطلوا بالبلاء
فإن النبىّ ببدرعا
علىالمشركين سيف الفناء
فناداه جبرئيل من فوقه
بلبّيك لبّيك سل ما تشاء
ابراهيم(ع):
از مُلكى به مُلك ديگر نظر افكند و اينگونه ديده او به ملكوت خداوند گشوده شد و
پيامبر اوّل به خداوند و بعد به مُلك او نظر افكند و خداوند اينگونه فرمود: )أَلَمْ
تَرَ إلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلِ(.
ابراهيم(ع) گفت: )إنّى ذاهِبٌ إلى ربّى( و پيامبر به سوى خداوند معراج كرد
)أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ...(.
ابراهيم(ع) گفت: )وَالَّذِى أطْمَعَ أنْ يَغْفِرْلى( ولى خداوند به
رسولاللَّه(ص)
گفت: )لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ...(.
ابراهيم گفت: )وَ لا تُخْزِنى( و براى پيامبر روزى است كه در آنروز خداوند خوارى
نصيب او نخواهد ساخت و در آن روز يعنى روز حساب بزرگى و مجد و عظمت پيامبر هويدا
خواهد شد.
ابراهيم در ميان آتش نمرود گفت: خداوند مرا كفايت مىكند )حَسْبِىَاللَّهُ(، ولى
به پيامبر از سوى خداوند گفته شد: )يا اَيُّهَاالنَّبِىُ حَسْبُكَ اللَّه( اى
پيامبر خداوند تو را كفايت مىكند.
ابراهيم گفت: )وَاجْعَلْ لى لِسانَ صِدْقٍ( ولى به پيامبر از سوى خداوند گفته شد:
)وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكْ(.
ابراهيم گفت: )وَ أَرِنا مَنا سِكَنا( ولى به پيامبر گفته شد: )لِنُريهُ...(.
ابراهيم گفت: )وَاجْعَلْنى مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةٍ نَعِيمْ( ولى به محمد(ص) از سوى
خداوند گفته شد: )وَ لَلْاَخِرَةٌ خَيْرُ لَكَ( و ابراهيم گفت: )وَ الَّذىِ هُوَ
يُطْعِمُنى( ولى به محمد(ص) گفته شد: )اَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ( بهخاطر قول محمد.
ابراهيم از روزى دادن به دشمنانش امساك ورزيد و براى اهل بيت و خانوادهاش از
خداوند روزى از ثمرات طلب نمود ولى محمد(ص) در اين امر سخاوت داشت و حتى براى
دشمنانش نيز طلب روزى و رزق مىكرد تا آنجا كه از سوى خداوند مورد خطاب قرار گرفت
كه: )وَ لاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ(: ابراهيم به خداوند قسم گفت: )تَاللَّهِ
لَأَكِيدَنَّ اَصْنامَكُم( ولى خداوند به جان محمد(ص) قسم خورد كه ايشان مقام
ابراهيم را قبله خواهند گرفت )اتَّخَذُوا اِبْراهيمَ مُصَلّى( همانگونه كه رفتار
رسولاللَّه(ص) اسوه و الگو است و سخن او محل رجوع )لَقَدْ كانَ فِى
رَسُولُاللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةْ(، ابراهيم بتهاى قوم خود را در خفا و با خشم
براى خداوند شكست ولى محمد(ص) سيصد و شصت بت از كعبه را شكست و بندگان و عبادت
كنندگان آن بتها را با شمشير رام كرد و خوار نمود. خداوند ابراهيم را پس از
ابتلائات بسيار برگزيد )وَ لَقَدِ اصْطَفَيْنا( ولى محمد(ص) را قبل از ابتلاء و
امتحان برگزيد. خداوند ابراهيم را برگزيد و او نيز مال خويش را در راه خداوند متعال
و بهخاطر او انفاق نمود ولى خداوند بزرگ همه عالم را بهخاطر محمد(ص) آفريد.
مقام ابراهيم(ع) مقام خدمت بود )وَ اتَّخَذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهِيمَ( و مقام
محمد(ص) مقام شفاعت است )عَسى أن يبعثك ربّك( و شفيع بالاتر و برتر از خادم است.
ابراهيم در جستجوى حقيقت عبوديت خداوند بود و وصال حضرت حق را طلب مىنمود آنگونه
كه گفت: )هذا رَبِّى( يعنى در پى يافتن و وصال بود، ولى محمد(ص) از خداوند بقاى وصل
را طلب نمود آنجا فرمود: )أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَالْمُسْلِمينِ( و بقاء بر
ابتداء ارجحيت دارد.
خداوند حرارت آتش را بر حضرت ابراهيم(ع) سرد و سلامت گردانيد و براى محمد(ص) سمّى
كه يهوديان خيبر به حضرت خوراندند بىاثر گرداند آنگاه آتش جهنم را تحت اراده و
اختيار او قرار داد در حاليكه همه آتشهاى دنيا مانند ذرّهاى از آتش جهنم است.
ابراهيم ندا داد كه مردم براى حجّ و قربانى بيايند )وَ اَذِّنْ فِى النَّاسِ
بِالْجَجّ( ولى محمد(ص) مردم را به اسلام و ايمان دعوت نمود و در ميان ايشان ندا
داد )مُنادِياً لِلإْيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَّبِكُمْ(. به ابراهيم گفته شد:
)أَوَلَمْ تُؤْمِنْ( ولى به محمد(ص) گفته شد: )آمَنَ الرَّسُولُ(. ابراهيم گفت:
)فَإنَّهُمْ عَدُوُّلى( ولى به محمد(ص) گفته شد: )لَولاكَ لَما خَلَقْتُ
الْأَفْلاكْ(. خداوند به ابراهيم خليل(ع) فرمود: )وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيم(
ولى عبداللَّه پدر محمد(ص) براى او صد ناقه قربانى كرد. خداوند در اولاد ابراهيم
بركت نهاد آنقدر كه آنها بسيار زياد شدند تا آنجا كه حضرت داود(ع) در زمان خويش امر
به شمارش حساب آنان نمود لكن از اين كار عاجز شدند، چون خداوند به ابراهيم وحى
فرمود كه اگر اطاعت خداوند را در ذبح اسماعيل(ع)، او نيز بركت و كثرت را در اولاد
ابراهيم قرار دهد و او نيز اطاعت نمود ولى اسماعيل(ع) را به امر خداوند ذبح ننمود،
امّا محمد(ص) وقتى در مورد ذبح پسرش حسين(ع) امتحان مىشود حسين(ع) اين بار بر خلاف
اسماعيل(ع) كشته مىشود و به امر خداوند اولادش كثير و زياد مىشوند.
ابراهيم با واسطه براى خداوند بزرگ مرتبه نماز به پا داشت )وَ كَذلِكَ نُرِىَ
اِبْراهِيمَ( ولى محمد(ع) بدون واسطه بود )ثُمَّ دَنى فَتَدلّى(. ابراهيم رضاى
خداوند را طلب مىنمود پس كعبه را ساخت و برپا نمود )وَ اِذْ يُرْفَعُ اِبْراهِيمَ
الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ( ولى خداوند قبله را براى خشنودى و رضاى حبيب خود
محمد(ص) كعبه قرار داد )فَلَنُوَلِّينَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها(.
و
امّا يعقوب(ع):
او دوازده پسر داشت ولى محمد(ص) دوازده وصى و امام بعد از خود داشت، خداوند اسباط
را از صلب يعقوب(ع) بهوجود آورد و مريم دختر عمران از دختران اوست و خداوند هدايت
را در ذرّية يعقوب قرار داد )وَ وَهَبْنَا لَهُ اِسْحقَ وَ يَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا
فى ذُرِّيَّتِهَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابْ( ولى مقام محمد(ص) بسيار بالاتر است از
آنچه كه در مورد يعقوب(ع) گفته شد، خداوند فاطمه)س( سرور زنان دو عالم را دختر او
قرار داد و حسن و حسين(ع) را از اولاد محمد(ص) قرار داده و به او كتابى حفظ شده داد
كه نه تبديل مىشود نه تغيير مىنمايد.
يعقوب آنقدر در فراق پسرش صبر كرد كه عاقبت بيمار و زمينگير شد ولى محمد(ص) در
وفات پسرش ابراهيم صبر نمود و با علم به آنچه بر سر اولاد و ذريّهاش در آينده
مىآيد صبر پيشه كرد.
يوسف:
اگرچه يوسف(ع) جمال داشت ولى محمد(ص) ملاحت و كمال دارد، آنجا كه خود حضرت فرمود:
يوسف(ع) زيباست ولى من مليحتر هستم، اگر جمال يوسف در شب نورانى بود در عوض جمال
محمد(ص) در دنيا و آخرت نورانى است و در دنيا خداوند بواسطه نور وجود او مردم و
خلايق را هدايت مىنمايد و در آخرت نور وجود او به تماشاى اهل محشر و آخرت
مىگذارد، مؤلف مىگويد: من در جايى ديدهام كه يوسف براى مالكبن ذعر دعا نمود تا
خانواده و اولادش زياد شوند ولى پيامبر براى جابر دعا مىكند و به او مىگويد: تو
در آينده پنجمين ذرّيّه از اولاد مرا كه باقر(ع) نام دارد خواهى ديد اگر او را ديدى
سلام مرا هم به او برسان و يا در جايى ديگر در حق انسبن مالك دعا كرد و فرمود:
خداوندا عمر او را طولانى و مال و اولادش را زياد كن پس انس تا زمان عمربن العزيز
زنده ماند در حاليكه خداوند به او بيست پسر و هشتاد دختر داده بود و دختران او هر
سال دوبار فرزند بدنيا مىآوردند.
يوسف(ع) هنگامى كه توسط برادرانش به چاه افتاد در زمانى كه با مكر و كيد زليخا به
زندان افتاد و در حبس ماند صبر نمود و نيز در فراق و جدايى صبر كرد و محمد(ص)
همواره با درد و رنج دست پنجه نرم مىكرد آنقدر كه دچار دورى از وطن و فراق دوستان
و احباب شده بود، او در شعب ابىطالب سه سال حبس و طرد شد. يوسف را يك رؤيا بود ولى
درباره رؤياى محمد(ص) خداوند فرمود: )لَقَدْ صَدَقَاللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا
بِالْحَقِّ لَتَدْخُلَنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ اِنْ شآءَاللَّهُ آمِنينْ...(.