ملحقات شمایل حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله
425) جابر بن عبد اللّه انصارى گوید: به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرضه
داشتم: اولچیزى که خداوند آفرید چه بود؟فرمود: نور پیغمبر تو اى جابر. خداوند آن
راآفرید و سپس هر خوبى و خیرى را از آن آفرید.
426) پيامبر اعظم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: نخستین چیزى که خداوند آفرید نور من
بود، که آن را از نور مقدس خودش ایجاد کرد، و از جلال عظمت خودش مشتق نمود.
427) امام باقر و امام صادق علیهما السّلام فرمودند: خداوند، حضرت محمّد صلّى اللّه
علیه و آله را از گوهرىکه در زیر عرش بود آفرید.
428) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خداوند من و اهل بیت مرا از سرشتى
آفرید کهاحدى را از آن نیافریده بود، و ما نخستین پدیده از آفریدههاى او هستیم.
429) امام صادق علیه السّلام در خطبهاى که درباره احوال و صفات رسول اکرم صلّى
اللّه علیه و آلهو ائمّه اطهار علیهم السّلام بیان کرده، فرمود: بزرگى گناه و
اعمال زشت مردم مانع پروردگارما ـ به خاطر بردبارى و آرامش و مهربانى وى ـ نشد از
اینکه محبوبترین وگرامىترین پیامبرانش«حضرت محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه علیه و
آله»را براى آنان انتخاب کند، پیامبرى کهمولدش در حومه عزت بود و ریشه در دودمان
کرم داشت، حسبش نقصى نداشت،
نسبش آلوده نبود و وصف و صفاتش نزد دانشمندان مجهول نبود. پیامبران گذشتهدر
کتابهاى آسمانى خود آمدن او را بشارت داده، دانشمندان به اوصاف و صفاتنیکویش زبان
گشوده و حکیمان به اوصاف برجسته او نظر دوخته بودند. او وجودپاکى بود که نظیر
نداشت، تنها فرد هاشمى بود که برابر نداشت و تنها مرد مکّى بود کهکس به شوکت و
مفاخر او نمىرسید. منش او حیا و نجابت، و سرشت او سخا ومروت بود. به هیبت و بزرگى
و اخلاق نبوت آراسته بود و به اوصاف وخردمندیهاى رسالت سرشته؛تا اسباب و مقدّرات
الهى زمینه مساعدى براى او فراهمآورد و حکم استوار حق به امر الهى درباره او به
نهایت رسید، در این وقت قضاىحتمى خداوند حضرتش را به منتهى درجه رسانید. هر امتى
بشارت وجودش را بهامت بعد از خود مىداد، و آن نور مقدس از صلب پدرى به پدرى دیگر
منتقلمىشد. در این انتقال، عنصر شریفش را روابط نامشروع آلوده نکرد، و در
ولادتشریفش از زمان آدم علیه السّلام تا پدرش عبد اللّه علیه السّلام نکاح ناروا
راه نیافت. او در بهتریندودمانها و در گرامىترین تیرهها و شرافتمندترین خاندانها
و عزیزترین فامیل ومحفوظترین رحمها به دنیا آمد و در امینترین دامنها پرورش یافت.
خداوند متعالاو را برگزید و پسندید و براى خود انتخاب کرد و کلیدهاى دانش را به او
داد و منابعسرشار حکمت را به او بخشید. . .
430) على علیه السلام ضمن حدیثى فرمود: محمّد صلّى اللّه علیه و آله از شکم مادرش
به زمینآمد، دست چپ را بر زمین نهاد و دست راست را به سوى آسمان بلند کرد و لبها
رابه وحدانیت خدا حرکت مىداد. . .
431) آمنه مادر رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چون فرزندم بر زمین قرار
گرفت بهسمت کعبه به سجده افتاد و در حالى که دستها را به سوى آسمان بلند کرده،
بهپروردگارش زارى نمود. . .
432) آمنه مادر رسول الله صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به فرزندم«محمّد»باردار
بودم ولى احساس باردارى نکردم و مانند زنان دیگر از سنگینى حمل رنج نمىبردم.
433) رشد و نمو یک روزه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به اندازه رشد و نمو یک
هفتهاطفال دیگر، و رشد یک هفته او به قدر رشد و نمو یک ماهه آنان بود.
434) در کتاب مناقب گوید: در حال کودکى آن حضرت، ماه گهواره او رامىجنبانید.
435) در بحار روایت کرده: مردم از گهواره آن حضرت صداى تسبیح وحمد و ثنا بر خداى
متعال مىشنیدند.
436) در مجمع البیان روایت کرده: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ختنه شده از مادر
متولدگردید .
437) حلیمه سعدیه (دایه آن حضرت) گوید: هرگز رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را
درگرمى آفتاب بیرون نبردم مگر آنکه ابرى بر آن حضرت سایه مىافکند، و همچنینآن
حضرت را ابر از هواى بارانى نگهدارى مىکرد.
438) على علیه السّلام در حدیثى فرمود: از روزى که حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله
متولد شد تاروزى که از دنیا رفت، در حضر و سفر، پیوسته ابرى بر آن حضرت سایه
مىافکند. . .
در طفولیت، حکمت و دانش به وى داده شد، و با آنکه میان بتپرستان و هوا دارانشیطان
زندگى مىکرد هرگز به بتى متمایل نشد، و در اعیاد بتپرستان شاد نبود، وهرگز دروغى
از آن حضرت شنیده نشد. . .
439) ابو طالب (عموى نبي اکرم (ص)) گوید: هرگز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله
دروغىنشنیدم، و خلقى از اخلاق جاهلیت در او ندیدم، خنده بىجایى از او
مشاهدهنکردم. با کودکان بازى نمىکرد و به آنان علاقه نشان نمىداد، و تنهایى و
تواضعبهترین چیزها نزد او بود.
440) حلیمه سعدیه گوید: هر وقت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىخوابید
چشمهایشچنان مىنمود که باز و لبهایش در حال خنده است، و گرما و سرما آسیبى به او
نمىرسانید.
441) امام على علیه السّلام فرمود: از هنگامى که رسول الله صلّى اللّه علیه و آله
از شیر گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را همراه آن حضرت قرار داد
که شب وروز راه مکارم و بهترین اخلاق جهانیان را به آن حضرت نشان مىداد. من
همیشهمانند کودکى که دنبال مادر به راه افتد از آن حضرت پیروى کرده و سایه به سایه
اومىرفتم. هر روز از اخلاق خود چیزى برایم آشکار مىساخت و مرا امر مىکرد تا ازاو
پیروى کنم. در هر سال اوقاتى را در کوه«حراء»مجاور مىشد و غیر از من کسىاو را
نمىدید. . . هنگامى که وحى بر آن حضرت نازل شد ناله شیطان را شنیدم، عرضکردم: یا
رسول اللّه، این ناله چیست؟فرمود: این شیطان است که از پرستش شدنناامید گردید. [اى
على]آنچه من مىشنوم تو مىشنوى، و آنچه من مىبینم تو مىبینىجز آنکه پیامبر
نیستى. . .
442) امام باقر علیه السّلام در تفسیر این آیه شریفه«خداوند داناى غیب است و کسىرا
از غیب خود آگاه نمىسازد مگر آن کس را که بپسندد و او پیامبر است، که از پیش رو
وپشت سرش نگاهبانانى روانه مىسازد. » (1)فرمود: خداى متعال بر انبیاء
خود فرشتگانىمىگمارد تا کارهاى آنان را (از خطا) محافظت کنند و آنان را در تبلیغ
رسالت یارىدهند. و از روزى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از شیر گرفته شد
خداوند فرشته بزرگى را برآن حضرت موکل ساخت که او را به خیرات راهنمایى مىکرد و به
اخلاق نیکوامىداشت و از شر و اخلاق بد نگاهدارى مىنمود.
443) امام صادق علیه السّلام فرمود: زلیخا از حضرت یوسف علیه السّلام اجازه
ملاقاتخواست . . . یوسف به زلیخا فرمود: چه باعث شد که به آن کار ناروا اقدام
کنى؟گفت: زیبایى روى تو. یوسف علیه السّلام فرمود: اگر پیغمبر آخر الزمان«محمد صلّى
اللّه علیه و آله»را ببینى چهمىکنى؟او از من زیباتر، اخلاقش بهتر و سخاوتش بیشتر
خواهد بود.
444) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: یوسف علیه السّلام زیباتر از من بود،
ولى من با نمکتراز اویم.
445) رسول الله صلّى اللّه علیه و آله از جهت چاقى معتدل بود، ولى در اواخر
عمرشاندکى چاق شده بود. گوشت بدنش چنان محکم و جمع بود که گویى پیرى در وىاثر
نکرده است.
446) حضرت على علیه السّلام در جواب پرسشهاى رئیس و بزرگ یهود فرمود: مهر نبوتمیان
دو کتف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله قرار داشت و بر آن دو سطر نوشته بود: سطر
اول«لا الهالاّ اللّه»و سطر دوم«محمّد رسول اللّه».
447) میان دو کتف آن حضرت مهر نبوت قرار داشت که نور آن بر نورآفتاب غلبه داشت و بر
آن نوشته بود: «خدایى جز خداى یگانه نیست که شریکىندارد. هر جا خواستى برو که تو
منصور و یارى شدهاى» (2)
448) در محجة البیضاء گوید: رسول خدا صلّى
اللّه علیه و آله چهارشانه بود و مهر نبوتمیان دو کتف آن حضرت نزدیک شانه راست او
قرار داشت، در آن مهر خالى سیاهمتمایل به زردى که اطراف آن را موهاى متراکمى مانند
یال اسب گرفته بود به چشممىخورد.
*امام باقر علیه السّلام فرمود: آن حضرت خالى به رنگ دیباى سیاه بر گونه داشت.
449) جابر بن سمره گوید: مهر نبوتى که میان دو کتف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله
قرارداشت برآمدگى سرخ رنگى به اندازه تخم کبوتر بود.
450) امام على علیه السّلام فرمود: کسى را مانند حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله
ندیدم که دو کتفش ازهم فاصله زیاد داشته باشد (و این علامت شجاعت است) .
451) گردن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از همه زیباتر بود، نه خیلى بلند بود و
نه کوتاه.
452) على علیه السّلام فرمود: صورت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گرد بود.
453) على علیه السّلام فرمود: بر لب زیرین رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خالى نقش
بسته بود.
454) على علیه السّلام فرمود: حدقه چشم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سیاه بود.
455) از جابر بن سمره پرسیدند: آیا در سر مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله
موىسفیدى دیده مىشد؟گفت: در سر آن حضرت جز چند تار موى سفیدى که در فرقمبارک او
بود و با روغن زدن پنهان مىگشت موى سفید دیگرى وجود نداشت.
456) بر شکم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شکنهایى ـ چینخوردگىهایى ـ وجود
داشت، یکى زیر لباس پنهان مىگشت و دوتاى دیگر نمایان بود.
457) على علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله جلالت و هیبتى خاص
داشت .
458) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در چشم هر بیننده با وقار و بزرگ مىنمود.
459) على علیه السّلام در پاسخ سؤالهاى یهودى فرمود: چون رسول خدا صلّى اللّه علیه
و آله درمجلسى مىنشست از اطراف آن حضرت نورى مىدرخشید که همه آن را مىدیدند.
460) امام صادق علیه السّلام فرمود: از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در شبهاى
تاریک نورىدیده مىشد گویى پاره ماه است.
461) یکى از خواص رسول الله صلّى اللّه علیه و آله این بود که چون مىخواست به
دیدارقومى برود جلوتر نورى به خانه آنان سبقت مىگرفت.
462) پسر عمر خطّاب گوید: کسى را ندیدم که سخىتر و شجاعتر وسلحشورتر از حضرت محمد
صلّى اللّه علیه و آله باشد.
463) امام باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سه خصلت داشت
که دیگراننداشتند: آن حضرت سایه نداشت. از راهى عبور نمىکرد مگر اینکه پس از سه
روزکسانى که از آنجا مىگذشتند از عطر عرق آن جناب متوجه مىشدند که ایشان از
آنمحل گذشته است . آن حضرت بر هیچ سنگ و درختى نمىگذشت جز آنکه بهآن حضرت سجده
مىکرد.
464) در شب تاریک پیش از آنکه مردم آن حضرت را ببینند از بوى عطرآن جناب را
مىشناختند و مىگفتند: این رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است.
465) از اسحاق بن راهویه نقل شده که این بوى خوش، بوى عرقرسول خدا صلّى اللّه علیه
و آله بود بدون آنکه عطرى استعمال کند.
466) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در ظرف آب، آب دهان مىافکند و مردم از آن
بویىخوشتر از مشک مىشنیدند.
467) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر کس بخواهد عطر مرا استشمام کند گل
سرخ (گل محمدى) را ببوید.
468) سلیم (سلمه فرزند امّ سلمه) گوید: روزى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر ما
وارد شدو نزد ما به خواب نیمروزى فرو رفت. مادرم شیشهاى آورد و شروع کرد عرقرسول
خدا صلّى اللّه علیه و آله را در آن جمع کردن. آن حضرت از خواب بیدار شد و فرمود:
اىامّ سلمه، چه مىکنى؟عرضه داشت: این عرق شماست که در عطریات خود داخلمىکنیم و
این از بهترین اقسام عطرهاى ماست. آن حضرت فرمود: درست گفتى.
469) چون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با کسى راه مىرفت هر چند که آن کس بلند
قدبود، آن حضرت یک سر و گردن از وى بلندتر به نظر مىرسید.
470) لباس کوتاه و یا بلند به اندام رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله اندازه بود،
چون مىپوشیداگر کوتاه بود بلند، و اگر بلند بود کوتاهتر مىشد، گویا براى آن حضرت
بریده شدهاست.
471) هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر زمین نرم قدم مىگذاشت اثر پایش
درآن ظاهر نمىشد، و چون بر زمین سفت راه مىرفت جاى پایش معلوم مىگشت.
472) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دیدگانش به خواب مىرفت ولى قلبش نمىخوابید.
473) پرنده بالاى سر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرواز نمىکرد.
474) مگس بر آن جناب نمىنشست و حشرات زهردار و بىزهر به آن حضرت نزدیک نمىشدند.
475) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از پشت سر نگاه مىکرد چنان که از پیش رو
نگاهمىکرد، و از پشت سر مىدید چنانکه از پیش رو مىدید.
476) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در خواب مىشنید چنانکه در بیدارى مىشنید.
477) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از روزى که خدا او را آفرید بوى بد از وى به
مشامنرسید .
478) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هرگز محتلم نشد.
479) هر حیوانى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر آن سوار شد هرگز پیر نگشت و
بر آنحال باقى ماند.
480) مردم به وجود مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله استشفاء مىکردند.
481) هیچ کس تاب مقاومت با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را نداشت.
482) سلیمان بن خالد گوید: به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم: مردم مىگویند:
اگر على علیه السّلام حقّى در خلافت داشت چرا قیام نکرد تا حق خویش را بگیرد؟آن
حضرت فرمود : خداى متعال این موضوع (به تنهایى قیام کردن بدون اینکه یاورىداشته
باشد) را فقط بر یک نفر واجب کرده بود آن هم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود
چنانکهخداى متعال فرمود : «پس در راه خدا کارزار کن و این تکلیف خود توست، و
مؤمنین رابه جنگ ترغیب کن (3)». این تکلیف تنها براى رسول خدا صلّى
اللّه علیه و آله بود، ولى درباره دیگرانفرمود : «در جنگ عقبنشینى جایز نیست مگر
براى کسى که بخواهد براى ادامه جنگجاى خود را در میدان عوض کند و یا به جمعیتى
ملحق شود و از آنان یارى بجوید (4)».
سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: در آن روز (روز غصب خلافت) جمعیتى نبود کهعلى
علیه السّلام را در امر خلافت یارى کند[و الاّ قیام مىکرد].
483) در روى زمین کسى داناتر از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نبود.
484) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هنگام نزول وحى گرفته مىشد و رنگ چهرهاش
تغییرمىکرد و سر به زیر مىانداخت.
485) از امام صادق علیه السّلام سؤال شد: آن حالت غشوه و بىخودى که بهرسول خدا
صلّى اللّه علیه و آله دست مىداد آیا هنگامى بود که جبرئیل بر آنحضرت
نازلمىگردید؟فرمود : نه، جبرئیل هنگامى که نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله
مىآمد بدون اجازهداخل نمىشد و چون خدمت آن حضرت مىرسید مانند بندهاى در
حضوررسول خدا مىنشست. بلکه آن حالت موقعى بود که خداى ـ عزّ و جلّ ـ بدون واسطهبا
آن جناب سخن مىگفت.
486) به امام صادق علیه السّلام عرض شد: آیا براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله
دو حال بود کهگاه مىفرمود: جبرئیل گفت، و این جبرئیل است که چنین امر مىکند؛و
گاه بیهوشمىگردید؟امام صادق علیه السّلام فرمود: هنگامى که وحى الهى بدون واسطه
جبرئیلصورت مىگرفت، به جهت سنگینى وحى مستقیم از خداوند حالت غشوه برآن حضرت عارض
مىشد. اما هنگامى که به واسطه جبرئیل بود این سنگینى به اودست نمىداد، لذا
مىفرمود: جبرئیل گفت، و این جبرئیل است[که چنین دستورآورده است].
487) هنگامى که وحى بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نازل مىشد صدایى همانند
صداىزنبور عسل از مقابل صورتش شنیده مىشد. و در روزهاى خیلى سرد وقتى وحى برآن
حضرت نازل مىشد و تمام مىگشت، بر پیشانى مبارکش دانههاى عرق نمایانمىشد.
488) جبرئیل شصت هزار مرتبه بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نازل گردید.
489) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ضمن حدیثى فرمود: جبرئیل هر سال همه قرآن رایک
بار بر من مىخواند، لیکن امسال (که سال آخر عمر من است) آن را دو بار بر من
خوانده است.
490) مفضّل بن عمر گوید: از امام صادق علیه السّلام درباره علم امام سؤال کرده،
گفتم : با اینکه امام در خانه خود نشسته و پردهها انداخته شده چطور از آنچه
دراطراف عالم اتفاق مىافتد خبر دارد؟حضرت فرمود: اى مفضّل، خداوند ـ تبارک وتعالى
ـ در وجود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پنج روح قرار داده بود:
1) «روح
الحیاة»که با آنجنب و جوش داشت. 2) «روح القوة»که با آن کار و کوشش مىکرد.
3) «روح الشهوة»که با آن مىخورد و مىآشامید و با همسران حلال خود آمیزشمىکرد.
4) «روح الایمان»که با آن ایمان آورد و در میان مردم به عدالت رفتارمىنمود.
5)
«روح القدس»که به وسیله آن حامل نبوت گشته بود. هنگامى کهرسول خدا صلّى اللّه علیه
و آله وفات کرد«روح القدس»به امام علیه السّلام انتقال پیدا کرد، و روح القدسخواب
و غفلت و کار بیهوده و باطل ندارد اما این حالات به چهار روح دیگر دستمىدهد، و
امام به وسیله روح القدس آنچه را در عالم است مىبیند.
491) ابو بصیر گوید: از امام صادق علیه السّلام از معناى«روحا من امرنا»که در
اینآیه شریفه: و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدرى ما الکتاب ولا
الایمان (5)آمده پرسیدم، حضرت فرمود: آن«روح»آفریدهاى است ازآفریدههاى
خداى ـ عزّ و جلّ ـ که از جبرئیل و میکائیل بزرگتر است و همیشه بارسول خدا صلّى
اللّه علیه و آله همراه بود و آن حضرت را از وقایع آگاه و در کار خویش تقویتمىکرد
و این روح پس از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله همواره با ائمه علیهم السّلام
مىباشد.
492) امام صادق علیه السّلام فرمود: آن«روح»غیر از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله
با هیچ یک ازپیامبران گذشته نبوده است.
493) امام صادق علیه السّلام فرمود: در شب معراج هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه
علیه و آله به آسمان برده شد، جبرئیل رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را به مکانى رسانید و خود از
آن حضرتجدا گردید، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اى جبرئیل، در چنین حالى
مرا تنها مىگذارى؟!جبرئیل گفت: به راه خود ادامه ده، به خدا سوگند به جایى قدم
نهادهاى که بشرى بهآنجا قدم ننهاده و پیش از تو هیچ بشرى سیرش به آنجا نرسیده
است.
494) سلمان فارسى رحمه اللّه گوید: جبرئیل به پیامبر گفت: سوگند به خدایى که تورا
به نبوت مبعوث کرد، این جا مقامى است که هیچ پیامبر مرسل و فرشته مقربى بهآن قدم
ننهاده است.
495) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: [در شب معراج]سوار«براق»شدم و رسیدم
بهآن حجابى که بعد از آن خداى رحمان بود (بین من و خدا تنها یک حجاب فاصلهبود(6))
.
496) محمّد بن فضیل گوید: از حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام پرسیدم: آیاهرگز
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پروردگارش را دید؟فرمود: آرى، با قلب خود پروردگارش
رادید؛مگر سخن خداى متعال را نشنیدهاى که مىفرماید: «دل آنچه را دیده دروغ
نگفتهاست» (7). او خدا را هرگز با دیدگان ظاهر ندید ولى با چشم دل دید.
497) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: [در معراج]پروردگارم را[به چشم
دل]دیدمو میان من و او فقط جلال وى حائل بود.
498) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مرا با خداوند وقتى هست که هیچ فرشته
مقربو پیامبر مرسل و بندهاى که خداوند دلش را به ایمان آزموده است قدرت تحمل
آنحال را ندارد[چه رسد به دیگران].
499) رسول الله صلّى اللّه علیه و آله در ضمن حدیث معراج فرمود: چون به آسمان
هفتمرسیدم و تمام فرشتگان آسمانها که همراه من بودند و جبرئیل و فرشتگان مقرب از
ادامه راه بازماندند و رسیدم به حجاب پروردگارم، در میان هفتاد حجاب داخلشدم که
بین هر حجابى با حجاب دیگر حائلهایى از عزت و قدرت و بها و کرامت وکبریا و عظمت و
نور و ظلمت و وقار قرار داشت تا آنکه به حجاب جلال رسیدم و باپروردگار خود مناجات
کرده، در حضور وى ایستادم. . .
500) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هیچ روز و شبى نیست مگر آنکه تحفهاى
ازجانب خداى متعال در آن به من مىرسد.
501) امام صادق علیه السّلام مىفرمود: به حضرت عیسى علیه السّلام دو حرف[از
علمالهى]داده شده بود و با آن دو حرف کار مىکرد، و به حضرت موسى علیه السّلام
چهارحرف، و به حضرت ابراهیم علیه السّلام هشت حرف، و به حضرت نوح علیه السّلام
پانزده حرف، وبه حضرت آدم علیه السّلام بیست و پنج حرف داده شده بود و خداوند متعال
همه آنها را دروجود حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله جمع کرده بود. و اسم أعظم خدا
هفتاد و سه حرف استکه هفتاد و دو حرف آن را به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عطا
کرد و یک حرف دیگر از او پنهانداشته شد.
پاورقي
[1] سوره جن/26 و .27
[2] مراد از کتابت در این حدیث و حدیث قبل، کتابت ظاهرى نیست چنانکه از احادیث بعد
معلوممىشود .
[3] نساء/ .84
[4] انفال/ .16
[5] شورى/52: «و این گونه روحى از امر خود را به تو وحى کردیم، تو پیش از آن
نمىدانستى که کتابو ایمان چیست».
[6] باید توجه داشت که منظور، قرب معنوى است نه قرب مکانى.
[7] نجم/ .11