بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سخن مترجم
بشر در زندگى خود همواره به یک سلسله آداب و رسوم پایبند بوده
وشیوهاى را براى خویش برگزیده و زندگى خود را بر اساس همین آداب ورسوم ادامه
مىدهد، خواه آنها را خود اختراع کرده و یا از دیگران اقتباسنموده باشد. اما از آن
رو که انسان آفریده خداست، بىتردید بهترین برنامهبراى کمال جسم و روح او
برنامهاى است که از سوى خداوند تنظیم یافتهباشد، و این برنامه در آداب و رسوم
پیامبران بزرگ خدا و اوصیاى گرامىایشان متجلّى است، و کاملترین آنها همان راه و
روش پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آلهاست، چنانکه در سوره مبارکه احزاب، آیه 21،
راه و روش آن حضرت، بهترین الگو و سرمشق زندگى براى هر کس که به خدا و روز قیامت
ایماندارد معرفى گردیده است.
از این رو، هر مسلمانى شائق است که از رفتار پیامبر خویش آگاه باشد.
مىخواهد بداند سیماى پیامبر او چگونه بوده؛آداب شخصى آن حضرت ازقبیل
خوردن و آشامیدن، خوابیدن و بیدار شدن، رفت و آمد، نشست وبرخاست، نظافت، سفر، لباس
و مسکن، معالجه و درمان و. . . ، و آداب عبادىایشان مانند نماز و روزه، حج و صدقه،
دعا و قرآن خواندن و. . . ، و آدابخانوادگى او همچون ازدواج، همسردارى و تربیت
فرزند و. . . ، و آداباجتماعى و معاشرت حضرتش با مردم و دوستان و یاران، و دهها
آداب و سننى که آن بزرگوار رعایت مىکرده، چه بوده است.
به همین دلیل گردآورى آنها از لابلاى کتب اخبار و تاریخ و سیره،
ونگارش کتاب در این زمینه بسیار ضرورى مىنماید، آن هم از سوى کسانىکه با علم حدیث
آشنایند و طریق استنباط احکام را به خوبى مىدانند.
این کتاب
باید دانست که آداب و سنن و رفتار و رسوم پیامبر گرامى صلّى اللّه
علیه و آلهمجموعهاى از اعمال واجب و مستحب است که قسمت اعظم فقه و اخلاقاسلام را
تشکیل مىدهد.
مرحوم آیة الله، استاد علامه طباطبائى (رضوان اللّه علیه) سالها قبل،
بهانگیزه استفاده عملى خود و دیگران، بخش مهمى از این آداب و سنن را درکتابى به
نام سنن النبى صلّى اللّه علیه و آله گرد آورد. اهمیت این کتاب در آن است که بههمت
و دقت عالمى جامع، مجتهدى کامل و محدثى متتبع تألیف یافته کهمىتواند رساله
عملیهاى باشد براى همه کسانى که مىخواهند به شیوهرسول خدا صلّى اللّه علیه و آله
زندگى کنند و برنامه آن حضرت را حتى المقدور دستور العملزندگى فردى و اجتماعى خویش
قرار دهند.
پس از آنکه استاد علامه، این کتاب را براى ترجمه به دانشمند گرامى،
آقاى محمد هادى فقهى سپرد، مترجم گرانقدر هنگام ترجمه هر باب، بهاحادیث بسیار
دیگرى برخورد نمود که از اعتبار لازم نیز برخوردار بود و ازقلم شریف علامه افتاده
بود. لذا آنها را گردآورى نموده، از مؤلف اجازهگرفت و آنها را به عنوان ملحقات به
اصل کتاب افزود و بدین وسیله کتاب راکامل ساخت.
این کتاب با همه فخامت و اعتبارى که دارد کمتر در دسترس
علاقمندانقرار داشت، به همین جهت به پیشنهاد ناشر موفق و با سابقه اسلامى،
مدیرمحترم انتشارات پیام آزادى، به ترجمه آن اقدام شد. در این ترجمه، امورزیر انجام
گرفته که لازم است خوانندگان گرامى در جریان آن قرار گیرند:
1) به جهت استفاده عموم از این کتاب، آوردن متن عربى روایاتضرورى
نمىنمود، لذا به ترجمه آنها اکتفا گردید.
2) مؤلف گرامى نام منابع خود را ذکر نموده تا هم اعتبار کتاب
محفوظبماند و هم راه براى مراجعه محققان هموار باشد، اما در این ترجمه نام
منابعحذف شد، زیرا اعتماد خوانندگان عزیز بر نوشتار مرحوم علامه است.
3) یک مورد در اصل کتاب، و حدود ده ـ دوازده مورد در ملحقات یاعینا
تکرارى بود و یا مضمون آنها تکرار شده بود که آنها حذف شد، ولىشمارهها در متن به
جاى نهاده شد تا براى کسانى که بخواهند به اصل عربىکتاب مراجعه کنند اشکالى پدید
نیاید.
4) تعداد 23 روایت (377 ـ 399) از ملحقات آداب دعا حذف شد، زیرااولا
دعاهاى آن حضرت منحصر به دعاهاى مذکور نیست و اگر بنا بر تتبعباشد باید همه دعاها
ذکر شود وگرنه همان اندازه که نقل شده کافى است و نقلاین دعاها بر حجم کتاب
مىافزود و کتاب را به صورت کتاب دعادر مىآورد. ثانیا خود گردآورنده محترم نیز
ترجمه آنها را ضرورى ندیده ودر چاپ خود به آن اقدام ننموده است.
5) بیشتر بیانات مؤلف رحمه اللّه به پاورقى برده شده و با امضاى مؤلف
از سایرپاورقیها مشخص گردیده است.
6) در این ترجمه، ترجمه قبل مورد توجه قرار گرفته و در بسیارى موارداز
الفاظ و تعابیر آنکه زیبا و رسا به نظر مىرسید استفاده گردیده است.
همچنین اشکالاتى که در آن ترجمه رخ داده بود ـ و اندک هم نبود ـ بر
طرفگردید. مثلا در باب آداب معاشرت، روایت 61، عبارت آن این است: و اذاجلس لم یحلّ
حبوته حتّى یقوم جلیسه، و چنین ترجمه شده: «وقتىرسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با
کسى مىنشست تا او حضور داشت، حضرت لباس و زینتخود را از تن خارج نمىساخت. »در
صورتى که معناى صحیح آن چنیناست : «وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با کسى
مىنشست تا او از مجلس بر نمىخاست آن حضرت هم بر نمىخاست و مجلس را ترک نمىکرد (چنان که وقتىحضرتش با
کسى دست مىداد تا طرف مقابل دست خود را نمىکشیدآن حضرت دست خود را نمىکشید) .
»در پایان، امید است نشر این کتاب، مردم عزیز کشور اسلامى و ایمانى مارا هر چه
بیشتر با راه و روش و آداب و سنن پیامبر عظیم الشأن خود آشناسازد تا بتوانند برنامه
زندگى خویش را بر اساس آن تنظیم کنند و از اینرهگذر جامعهاى آداب دان و متخلق به
اخلاق الهى داشته باشیم.
حسین استاد ولى
مقدّمه مؤلّف
به نام خداوند بخشنده مهربان
سپاس و ستایش خداى را که پروردگار جهانیان است، و سلام و درود برسرور
و سالارمان محمّد مصطفى، و همه خاندان پاکش باد.
این کتاب محصول امکاناتى است که خداى سبحان در اختیار ما نهاد وفرصتى
که به ما بخشید تا بتوانیم بخشى از روایاتى را که محدثان مسلمان از آداب وسنن
سرورمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت کردهاند به اندازهاى که وقت اندک
اجازه دادهو دست کوتاه پژوهش بدان رسیده گرد آوریم، و از خداى سبحان مىخواهیم که
بهفضل خویش ما را در عمل به بیش و کم و سخت و آسان و مهم و غیر مهم آن موفقبدارد.
خداى سبحان فرموده: لقد کان لکم فى رسول اللّه اسوة حسنة (1)«همانا
براىشما در روش رسول خدا سرمشقى نیکوست».
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در ضمن سفارشات خود به على علیه السّلام
فرمود: . . . ششم آنکه از روشمن در نماز و روزه و صدقه پیروى کنى.
على علیه السّلام فرمود: هر که به آداب الهى آراسته گردد، این کار او
را به رستگارى همیشگى مىرساند.
امام صادق علیه السّلام فرمود: من براى فرد مسلمان خوش ندارم که بمیرد
در حالى کههنوز برخى از آداب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به جا نیاورده باشد.
بى شک خو گرفتن با آداب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و آراستگى به
اخلاق و سنن ظاهرى وباطنى آن حضرت، کمال نهایى و آخرین هدف زندگى است و سعادت دنیا
و آخرترا به همراه دارد.
ما در این کتاب به ایراد مکروهات نپرداختیم، زیرا مذهب شیعه بر این
پایهنهاده است که هیچ مکروه و مباحى از آن جهت که مکروه و مباح است ازآن حضرت سر
نزده[مگر آنکه آن عمل مکروه یا مباح به دلیل خاصى از این عنوانبیرون آمده باشد]،
و عقل و نقل نیز گواه این مطلباند.
و با خود شرط کردیم که به جهت رعایت اختصار، سند روایات را حذفکنیم،
ولى نام کتابهایى را که از آنها نقل کردهایم و نام مؤلفان آنها را آورده و
میانروایاتى که سند داشته و روایاتى که سند آنها مذکور نبوده فرق نهادیم تا کسى
کهجویاى اصل آنهاست بتواند به آسانى به مدارک و منابع آنها مراجعه نماید(2)و
نیز شمایل آن حضرت را ـ با اینکه از موضوع کتاب خارج است ـ آوردیمهم به جهت تبرک و
تیمّن و هم بدان جهت که ذکر بسیارى از اخلاق حضرتش درضمن آنها نهفته است. همچنین
وقایع جزئى را نیاوردیم و تنها به جوامع و کلیاتاخلاق آن حضرت بسنده کردیم. و تنها
خداست که باید از او یارى جست.
شمایل و کلّیّات اخلاق پیامبر صلّى اللّه علیه و آله
.1 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بسیار بزرگ و گرانقدر بود. در
دیدگان عظیم و موقّرمىنمود و در دلها عزیز و گرامى بود. چهره مبارکش مانند ماه شب
چهارده مىتابیدو درخشان و نورانى بود. رنگ چهرهاش سفید مایل به سرخى بود. نه از
لاغرى دردیدهها حقیر مىنمود، و نه از فربهى انگشتنما بود. چهرهاى سپید و
نورانى، دیدگانى درشت و سیاه، ابروانى باریک و کمانى، جمجمهاى بزرگ و قامتى
معتدلو میانه داشت.
پیشانى مبارکش بلند، و بینىاش باریک و کشیده بود. در سفیدى
چشمانشاندکى سرخى دیده مىشد . ایروانى پیوسته و گونههایى صاف و هموار داشت.
مچهایش درشت، ساقهاى دستش بلند بود. مفصل شانهها بزرگ و خود شانهها
پهنبود. کفهاى دست و پایش کلفت و پر گوشت بود.
بر آمدگىهاى دو طرف سینهاش مو نداشت، گودى کف پایش بیش از
حدمتعارف[. . . ]مژههایش بلند، محاسنش پر پشت و افتاده و شاربش پر پشت بود. موهاى سفید چندى که در سر و رویش پیدا شده بود به واسطه خضاب، سبز به
نظرمىرسید. دهانش فراخ (3)و شیرین، میان بینىاش بر آمده، دندانهایش
سپید و از هم باز، و مویش آویخته بود، از میان سینه تا ناف خطى باریک از مو داشت.
تمام اندامهایشمعتدل بود. شکمش با سینه برابر بود، سینهاش پهن و گردنش در زیبایى
چون بتىنگارین و به سپیدى نقره بود.
دستها و پاهایش کشیده، و ساقها و پاشنههایش کم گوشت بود. چانهاى
کوتاهو پیشانى بر آمده داشت. رانهایش خیلى کلفت نبود، لگن خاصرهاش[مانند
دلاوران]پهن بود، بندهایش قرص و محکم بود. نه بسیار بلند قد و بى قواره، و نه خیلى
کوتاه وزننده بود. موى سرش نه مجعّد و پیچیده و نه لخت و افتاده بود. چهرهاش نهکم
گوشت بود و نه پر گوشت و نه سپید زننده. استخوانهاى مفصلش درشت و سراستخوانهایش پهن
و بینىاش کشیده بود. شکم و سینهاش مویى نداشت جز خطباریکى از مو که از سینه تا
نافش کشیده شده بود. چهار شانه بود، بدنى بى مو داشتجز همان مویى که از سینه تا
ناف کشیده بود. بیشتر موهاى سپیدى که نشان پیرىاست در دو طرف سر او به چشم
مىخورد.
کف دستهایش مانند کف دست عطر فروشان معطّر بود. کف دستش گشاده،
استخوانهاى قلم دست و پایش بلند بود. هنگام رضا و شادى چهرهاش چون آینهاىرنگارنگ
درخشان و جذّاب بود. کشیده گام بر مىداشت و آرام و با وقار راهمىرفت. در کارهاى
خیر از همه پیشقدم بود. هنگام راه رفتن چنان گام مىزد گویىاز سراشیبى فرود
مىآید. در حین تبسّم دندانهایش به سان دانههاى تگرگ نمایانمىشد، و در هنگام
خنده دندانهایش چون برق جهنده مىدرخشید.
اندامى زیبا و خویى پسندیده داشت. خوش برخورد و خوش مجلس بود.
هنگامى که با مردم رو به رو مىشد پیشانیش چون چراغى فروزان نظر آنان
را جلب مىکرد. دانههاى عرق مانند مروارید بر چهرهاش مىغلتید و بوى عرقش
خوشبوتر ازمشک بود . مهر نبوت در میان شانههایش نمایان بود.
.2 ابو هریره گوید: آن حضرت هنگامى که مىخواست به سوى جلو یا پشتسر
خود بنگرد با تمام بدن بر مىگشت.
.3 جابر بن سمره گوید: ساقهاى پاى آن حضرت باریک و لطیف بود.
.4 ابو جحیفه گوید: موهاى گونه آن حضرت جو گندمى و موى بالاىزنخدانش
سپید بود.
.5 امّ هانى گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را دیدم که چهار
گیسوى بافته داشت .
ابن شهرآشوب گوید: درست آن است که آن حضرت دو گیسو داشت و آنرسمى بود
از هاشم جدّ اعلاى آن حضرت.
.6 انس گوید: در سر و صورت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بیش از
چهارده تار موى سفیدنشمردم .
.7 و گویند: هفده تار موى سپید داشت.
.8 عبد اللّه بن عمر گوید: موى سپید آن حضرت نزدیک به بیست تار مو
بود.
.9 براء بن عازب گوید: بلندى موى سر آن حضرت به قدرى بود که به
دوشهامىرسید.
.10 انس گوید: موى سر آن حضرت به بنا گوش مىرسید.
.11 عایشه گوید: بلندى موى سر آن حضرت از بنا گوش مىگذشت ولى
بهدوشها نمىرسید (4).12 پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از راهى
نمىگذشت مگر اینکه هر که از آنجا عبور مىکرد از عطر عرق آن حضرت پى مىبرد که ایشان از آنجا گذشته است. و به هر سنگ
ودرختى مىگذشت بر آن حضرت سجده مىکردند.
.13 پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ما گروه پیامبران
دیدههایمان مىخوابد ولى دلهایماننمىخوابد، و از پشت سر مىبینیم چنان که از پیش
رو مىبینیم.
.14 یکى از معجزات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که اخبار متواتر بر
آن دلالت دارد و کافر ومؤمن به آن اعتراف نمودهاند مهر نبوت است که بر موهاى
متراکم میان دو کتفآن حضرت نمایان بود.
.15 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سایهاش بر زمین نمىافتاد (سایه
نداشت) .
.16 نوفلى گوید: در نزد حضرت امام هادى علیه السّلام از صدا و آهنگ
خوشگفتگو کردم، فرمود : امام سجاد علیه السّلام قرآن تلاوت مىکرد و گاهى مردم از
صداىزیباى او بیهوش مىشدند، و اگر امام اندکى از صداى زیباى خود را ظاهر کند
مردمطاقت شنیدن آن صوت زیبا را ندارند . گفتم: آیا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله
با مردم نماز نمىخواند وصداى خود را به تلاوت قرآن بلند نمىساخت[پس چرا مردم
بیهوش نمىشدند]؟فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به اندازه طاقت مردمى که
پشت سر او بودند صداى خود راآشکار مىساخت.
مؤلف: این اخبار به سندهاى بسیار دیگرى نیز روایت شده است.
.17 امام حسن مجتبى علیه السّلام فرمود: از دایى خود هند بن ابى هاله
که ازوصف کنندگان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود خواستم و دوست داشتم که
مقدارى از اوصافآن حضرت را برایم بیان کند تا بدان در آویزم و به سهم خود از آن
پیروى نمایم، گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در دل و دیده هر کس موقّر و با
عظمت مىنمود، روىنکویش چون ماه شب چهارده مىدرخشید، از میان قامت، بلندتر و از
دراز قامت، کوتاهتر بود. سرى نسبتا بزرگ و موهایى نه پیچیده و نه لخت و افتاده
داشت. اگر موى سرش ژولیده مىشد فرق باز مىکرد و هرگاه آن را بلند مىنمود از
نرمه گوشتجاوز نمىکرد . چهرهاى درخشان، پیشانى بلند، ابروانى بلند و کشیده و پر
پشت وناپیوسته داشت. میان ابروانش رگى بود که به هنگام خشم برجسته مىشد. هالهاى
ازنور بر چهرهاش پرتو افکنده بود به طورى که اگر کسى دقت نمىکرد مىپنداشت
کهمیان بینىاش برآمدگى دارد.
محاسنش کوتاه و پر پشت، گونههایش صاف، دهانش اندکى بزرگ،
میاندندانهایش باز و شیرین دهان بود، از سینه تا نافش خطى باریک از مو کشیده
شدهبود، گردنش گویى گردن نگارینى است از نقره سپید و درخشان. اندامهایش
متناسببود. تنومند و عضلههایش محکم بود. سینه و شکمش برابر بود. چهارشانه و
درشتاستخوان بود. پهن سینه و سفید پوست بود و برآمدگىهاى دو طرف سینه و شکم اومو
نداشت.
ساقهاى دست و شانهها و بالاى سینهاش پر مو بود. مچها بزرگ، کف
دستهاپهن و کف دستها و پاهایش کلفت و پرگوشت بود. اندامهایش میانه و به اندازه بود،
استخوانهاى دست و پایش کشیده، گودى کف پاها بیشتر از معمول و پاشنههاىپایش صاف و
نرم بود به طورى که آب از آن مىچکید. استوار قدم بر مىداشت وآرام و با وقار راه
مىرفت و گامهاى بلند بر مىداشت . چنان راه مىرفت که گویى ازسرازیرى فرود مىآید.
چون به کسى رو مىکرد با تمام بدن رو مىکرد. دیدگانش رافرو مىافکند. به زمین بیش
از آسمان نگاه مىکرد. به کسى خیره نمىشد، بلکه کوتاهنظر مىکرد. با هر کس
روبهرو مىشد در سلام کردن بر او پیشى مىگرفت .
امام حسن مجتبى علیه السّلام فرمود: گفتم از سخن گفتنش برایم بگو.
گفت: آن حضرت پیوسته اندوهگین و در تفکر بود. آسایش نداشت. پیوسته خموش بود وجز به
هنگام نیاز سخن نمىگفت . لب به سخن مىگشود و آن را به نحوى بلیغ به پایانمىبرد.
سخنان کوتاه و جامع مىگفت و کم و زیاد در جملات او نبود. خویى نرم داشت. نه خشن بود، نه خوار و زیر دست.
هر نعمتى در نظرش بزرگ مىنمود گر چه اندک باشد و هرگز نعمتى را
مذمّتنمىکرد؛آرى از هیچ طعامى بد نمىگفت و تعریف هم نمىکرد.
دنیا و ناملایماتش او را به خشم نمىآورد ولى هنگامى که پاى حق در
میانبود از شدت خشم کسى او را نمىشناخت و چیزى مانع او نبود تا آنکه حق راباز
ستاند. با تمام دست اشاره مىکرد[نه با انگشت]و به هنگام تعجب دست را پشتو رو
مىکرد. زمانى که سخن مىگفت دستها را به هم مىچسباند و شست دست چپرا به کف دست
راست مىزد. چون خشم مىگرفت روى خود را بر مىگرداند وچشم را فرو مىخواباند.
بیشتر خندهاش تبسّم بود و چون مىخندید دندانهایش ماننددانههاى تگرگ نمایان
مىشد.
امام مجتبى علیه السّلام فرمود: مدتى این مطالب را از حسین علیه
السّلام پنهان کردم سپسبراى او بازگفتم، دیدم او پیش از من از آنها آگاه بوده
است!در این باره از اوپرسیدم، دیدم او از پدر بزرگوارش از وضع داخلى و خارجى پیامبر
صلّى اللّه علیه و آله و ازچگونگى مجلس و شکل و شمایل آن حضرت پرسیده بود و همه را
باز گفت وچیزى را فرو نگذاشت.
وضع داخلى آن حضرت
امام حسین علیه السّلام فرمود: از پدرم از وضع داخلى رسول خدا صلّى
اللّه علیه و آله پرسیدم، فرمود: به منزل رفتنش به اختیار خود بود و چون به منزل
مىرفت اوقات خویش راسه قسمت مىکرد: قسمتى براى عبادت خداوند، قسمتى براى خانواده
و قسمتىبراى خود. اما قسمت خودش را باز میان خود و مردم قسمت مىکرد و پس ازفراغت
از کار خواص به کارهاى عموم مىپرداخت و چیزى از آن وقت را براى خود باقى نمىنهاد. و از جمله روش آن حضرت در رابطه با امّت این بود
که اهلفضل را به عنایت خود ویژه مىداشت، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در
دینداشت احترام مىکرد. برخى یک حاجت، برخى دو حاجت و برخى چندین حاجتداشتند و
حضرت به رسیدگى آنها مىپرداخت و آنان را سر گرم اصلاح کار خودشانو مردم مىکرد،
از کار و بارشان مىپرسید و آنچه را لازم بود به آنان خبر مىداد ومىفرمود: «باید
حاضران به غایبان برسانند، و حاجت کسانى را که به من دسترسىندارند به من برسانید،
زیرا هر که حاجت کسانى را که دسترسى به سلطان ندارند بهگوش سلطان برساند خداوند
قدمهاى او را در روز قیامت ثابت و استوار سازد. »درمجلس آن حضرت جز این گونه مطالب
گفته نمىشد و از کسى غیر آن رانمىپذیرفت . آنان براى درک فیض و طلب علم خدمت
حضرتش شرفیاب مىشدندو بىآنکه چیزى فرا گیرند پراکنده نمىشدند، و چون از آن مجلس
باز مىگشتند خودرهنمایانى بودند.
وضع خارج از منزل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله
و از پدرم امیر مؤمنان علیه السّلام از وضع رسول خدا صلّى اللّه علیه
و آله در خارج از منزل پرسیدمکه چگونه رفتار مىکرد؟فرمود: رسول خدا صلّى اللّه
علیه و آله زبان خود را از سخنان غیر لازمباز مىداشت. با مردم انس مىگرفت و آنان
را از خود رمیده نمىساخت .
بزرگ هر قومى را گرامى مىداشت و او را بر آنان مىگماشت. از
مردممىپرهیخت و خود را از آنان مىپایید بدون آنکه از آنان روى گرداند یا با
آنانبد خلقى کند. از یاران خود سراغ مىگرفت و از مردم از آنچه در میان
آنانمىگذشت پرسش مىنمود. هر کار نیکى را تحسین و تقویت مىکرد و هر کار زشتىرا
تقبیح مىکرد و خوار مىشمرد. در کارها میانه رو بود و افراط و تفریط نداشت. از مردم غافل نمىشد مبادا آنان غفلت ورزند و به انحراف گرایند. درباره
حق نهکوتاهى داشت و نه از آن تجاوز مىکرد. اطرافیان آن حضرت نیکان مردم بودند،
وبرترین آنان در نظر او کسانى بودند که نسبت به مسلمانان خیرخواه و دلسوزتربودند، و
بزرگترین آنان کسانى بودند که با برادران دینى خود بهتر همدردى وهمکارى داشته
باشند.
وضع مجلس آن حضرت
امام حسین علیه السّلام فرمود: از پدرم از وضع مجلس پیامبر صلّى اللّه
علیه و آله پرسیدم، فرمود: آنحضرت در هیچ مجلسى نمىنشست و بر نمىخاست مگر به یاد
خدا. در مجالسجاى مخصوصى براى خود انتخاب نمىکرد و از این کار نیز نهى مىنمود.
هرگاه بهگروهى مىپیوست هر جا که خالى بود مىنشست و دیگران را نیز دستور مىداد
کهچنین کنند.
حق هر یک از اهل مجلس را ادا مىکرد و کسى از آنان نمىپنداشت
کهدیگرى نزد آن حضرت از او گرامىتر است. با هر کس مىنشست به قدرى صبرمىکرد تا
خود آن شخص بر خیزد و برود . هر کس از او حاجتى مىخواستباز نمىگشت مگر آنکه یا
به حاجت خود رسیده بود یا به بیان خوشى از آن حضرتدلخوش گشته بود. خوى نیکش شامل
همه بود به حدّى که مردم او را پدرى مهربانمىدانستند و همه در حق، نزد او برابر
بودند. مجلس او مجلس حلم و حیا و صداقتو امانت بود. در آن آوازها بلند نمىشد و
عرض و آبروى کسى نمىریخت و اگر ازکسى لغزشى سر مىزد جاى دیگر بازگو نمىشد. اهل
مجلس با یکدگر عادلانه رفتارمىکردند و بر اساس تقوا با هم رفاقت و دوستى
مىنمودند. با یکدگر فروتن بودند، مهتران را احترام مىکردند و با کهتران مهربان
بودند و نیازمندان را بر خود مقدم مىداشتند و از غریبان نگهدارى مىکردند.
گفتم: روش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با همنشینان چگونه
بود؟فرمود: همیشه خوشروو خوشخلق و نرمخو بود. خشن و درشتخو و پرخنده و سبکسر و
بدزبان وعیبجو و چاپلوس نبود . از آنچه به آن میل و رغبت نداشت غفلت مىورزید.
طورىبود که آرزومندان از او مأیوس و نومید نمىشدند. خود را از سه چیز به سختى
دورمىداشت: «جدال و کشمکش، پرحرفى و ذکر مطالب بىفایده». نسبت به مردم نیز ازسه
چیز پرهیز داشت: «کسى را نکوهش و سرزنش نمىکرد . لغزشهاى کسى راجستجو نمىنمود و
عیب کسى را پى نمىگرفت».
سخن نمىگفت مگر در جایى که امید ثواب در آن مىداشت. هنگام سخنگفتن
چنان اهل مجلس را جذب مىکرد که همه سر به زیر افکنده، گویى پرنده برسرشان نشسته،
آرام و بىحرکت مىماندند، و چون ساکت مىشد آنان سخنمىگفتند و نزد آن حضرت بر سر
سخنى نزاع نمىکردند. هر که سخن مىگفت همهساکت به سخنانش گوش مىدادند تا سخنش
پایان یابد. و در محضر حضرتش بهنوبت سخن مىگفتند. از چیزى که اهل مجلس مىخندیدند
مىخندید و از آنچهآنان تعجب مىکردند تعجب مىکرد. بر بىادبى غریبان در
خواستهها و گفتارشانصبر مىکرد تا جایى که اصحاب در صدد جلب اشخاص مزاحم
برمىآمدند.
مىفرمود: چون حاجتمندى را دیدید او را کمک کنید. مدح و ثناى کسى
رانمىپذیرفت مگر از کسى که بخواهد تشکر نماید. سخن کسى را نمىبرید مگر آنکهاز حد
مىگذشت که در آن صورت با نهى او یا برخاستن، سخن او را قطع مىکرد.
امام حسین علیه السّلام فرمود: سپس از سکوت رسول خدا صلّى اللّه علیه
و آله پرسیدم، پدرم فرمود: سکوت آن حضرت بر چهار پایه استوار بود: حلم، حذر، تقدیر
و تفکر. سکوتش درتقدیر و اندازهگیرى در این بود که همه مردم را به یک چشم ببیند و
به گفتار همهیکسان گوش دهد. و سکوتش در تفکر آن بود که در چیزهاى فناپذیر و
فناناپذیر اندیشه مىکرد. و سکوتش در حلم آن بود که حلم و صبر را با هم داشت، به
طورىکه چیزى او را به خشم نمىآورد و از کوره به در نمىبرد. و سکوتش در حذر
درچهار مورد بود: به کارهاى نیک مىپرداخت تا دیگران نیز از او پیروى کنند.
کارهاى زشت را ترک مىکرد تا دیگران نیز از آن بپرهیزند. کوشش خود را
به کارمىبرد تا براى اصلاح امت خود نظرى درست ارائه دهد. و به آنچه خیر دنیا وآخرت
در آن بود اقدام مىنمود.
.18 أنس بن مالک گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چهرهاى درخشان
داشت و رنگشمانند مروارید سپید بود. هنگام راه رفتن اندکى به جلو متمایل مىشد. من
هرگز مشکو عنبرى را نبوییدم که از عطر بدن آن حضرت خوشبوتر باشد و هیچ دیبا و
ابریشمىرا دست نکشیدم که از کف دست آن حضرت نرمتر باشد. . .
.19 کعب بن مالک گوید: هر گاه چیزى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را
خوشحال مىکردچهره مبارکش چون قرص قمر روشن مىشد.
.20 غزالى گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از همه شیوا گفتارتر
و شیرین سخنتر بود وخود مىفرمود: من شیواترین مردم عرب هستم و بهشتیان با لغت
محمّد سخنمىگویند . . . آن حضرت با کوتاهترین و در عین حال پرمعنىترین جملات
سخنمىگفت و زیاد و کم در سخنانش نبود. قطعات گفتارش به یکدیگر پیوسته بود وسخن را
به طورى شمرده ادا مىکرد که شنونده آن را به خوبى در مىیافت و به حافظهمىسپرد.
جوهره صدایش بلند و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود.
.21 عایشه گوید: به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کردم: یا رسول
اللّه، شما که بهبیت الخلاء مىروید و بیرون مىآیید من بىدرنگ به آنجا مىروم
ولى چیزى جزبوى مشک نمىیابم؟ !فرمود: ما گروه پیامبران بدنهاى ما بر نسیمهاى
بهشتىمىروید و خوشبوست، از اینرو چیزى از آن خارج نمىشود مگر آنکه زمین آن رادر
خود فرو مىبرد.
اخلاق پیامبر صلّى اللّه علیه و آله
.22 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خداوند عقل را آفرید و به
او گفت: عقب برو، عقب رفت. سپس فرمود: پیش بیا، پیش آمد. آنگاه فرمود: مخلوقى را
نیافریدم کهنزد من محبوبتر از تو باشد. پس نود و نه جزء از آن را به[من]محمّد
بخشید، و یکجزء دیگر را میان همه بندگان قسمت نمود.
.23 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىفرمود: من به اخلاق نیک و
پسندیده برانگیختهشدهام .
.24 امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند رسول خویش را به اخلاق نیک
وپسندیده مخصوص گردانید، شما هم خود را بیازمایید، اگر آن اخلاق نیک در شمابود خداى
را سپاس گفته و از او بخواهید تا آن را در شما بیفزاید. سپس امام علیه السّلام
آنهارا بدین ترتیب ده خصلت شمرد: یقین، قناعت، صبر، شکر، بردبارى، خوشخلقى، سخاوت،
غیرت، شجاعت و جوانمردى .
.25 انس گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شجاعترین، نیکوترین و
سخىترین مردم بود .
شبى صداى هولناکى به گوش مردم مدینه رسید که همه وحشتزده به سوى آن
صداشتافتند. در این میان دیدند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پیش از همه بیرون
آمده در حالى که سواربر اسب ابو طلحه شده و شمشیر بر گردن انداخته و به مردم
مىفرماید: نترسید، چیزىنیست، عجب اسب تیز تکى است!.26 على علیه السّلام فرمود:
چون تنور جنگ گرم مىشد و دو لشکر به هممىرسیدند ما به رسول خدا صلّى اللّه علیه
و آله پناهنده مىشدیم و هیچ کس به دشمن نزدیکتر ازآن حضرت نبود.
.27 ابو سعید خدرى گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از دختران
پردهنشین باحیاتر بود. و هرگاه چیزى را دوست نمىداشت از قیافه آن حضرت درمىیافتیم.
.28 امام صادق علیه السّلام به حفص بن غیاث فرمود: اى حفص، هر که صبر
کنداندکى صبر کرده و هر که بىتابى کند اندکى بىتابى کرده است. سپس فرمود: در
همهکارهایت صبر پیشهساز، زیرا خداى بزرگ محمّد صلّى اللّه علیه و آله را به
پیامبرى برانگیخت و اورا امر به صبر و مدارا نمود و فرمود: «بر آنچه مىگویند صبر
کن و به طورى شایسته ازآنان دورى گزین، و مرا با تکذیب کنندگان توانگر و مرفّه
واگذار(5)»، و نیز فرمود: «بدىدیگران را با بهترین روش دور کن، تا آن
که میان تو و او دشمنى است گویى دوست گرم وصمیمى است. و از این خصلت برنخورند جز
کسانى که صبر پیشه کنند و کسى که داراىبهرهاى بزرگ[از اندیشه و خرد]است»
(6)رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هم صبر نمود تا او را به چیزهاى بزرگ متهم
کردند. از اینرودلتنگ شد و خداوند این آیه را نازل نمود: «و ما به خوبى مىدانیم
که تو سینهات ازآنچه مىگویند تنگ مىشود. پس به همراه ستایش پروردگارت تسبیحگوى
و ازسجدهگزاران باش(7). »باز هم او را تکذیب کردند و متهم نمودند و
حضرت غمگینشد و خداوند این آیه را فرستاد : «ما به خوبى مىدانیم که آنچه مىگویند
تو را غمگینمىکند. اما آنان تو را تکذیب نمىکنند بلکه این ستمگران آیات خدا را
تکذیب مىکنند.
البته پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند و بر تکذیب شدن صبر کردند،
و آزارها دیدندتا آنکه یارى ما به آنان رسید (8). »پس پیامبر صلّى اللّه
علیه و آله خود را به صبر ملزم ساخت، تا آنکه آنها پا را فراتر نهاده و نامخدا را
بر زبان آورده، او را تکذیب نمودند. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: درباره
خودم وخاندان و آبرویم صبر کردم ولى درباره بدگفتن به معبودم صبر ندارم . آنگاه
خداوند این آیه را نازل کرد: «ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش
روز آفریدیم وهیچ خستگى به ما نرسید، پس[تو هم خسته نشو و]بر آنچه مىگویند صبر کن(9).
»پس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در همه احوال صبر کرد تا او را به امامان از
عترتش مژده دادندو آنان به داشتن صبر معرفى گردیدند. خداوند والا مقام فرمود: «و از
آنان پیشوایانىساختیم که به امر ما هدایت کنند، چون صبر کردند و به آیات ما یقین
داشتند (10). »اینجا بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «صبر
نسبت به ایمان مانند سر است نسبت بهبدن. »خداوند هم از صبر او قدردانى کرد و این
آیه را نازل فرمود: «کلمه نیکوىپروردگارت[و وعدههاى نجات و پیروزى او]درباره بنى
اسرائیل انجام یافت به پاداشصبرى که کردند، و آنچه را فرعون و قومش مىساختند و
آنچه را برمىافراشتند واژگوننمودیم(11). »پیامبر صلّى اللّه علیه و آله
فرمود: «این هم بشارت است و هم انتقام».
آنگاه خداوند پیکار با مشرکان را براى او روا دانست و این آیه را
نازل کرد: «هر کجا مشرکان را یافتید بکشید و آنان را بگیرید و محاصره کنید و در هر
کمینگاهى برسر راهشان بنشینید(12). و هر کجا بر آنان دست یافتید بکشیدشان
(13). »پس خداوند آنان رابه دست رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و
دوستانش به قتل رساند و پاداش صبر آن حضرت را به اوعنایت فرمود، علاوه بر آنچه در
آخرت برایش ذخیره کرده است . پس هر که صبرکند و به حساب خدا گذارد، از دنیا بیرون
نرود تا آنکه خداوند چشم او را دربارهدشمنانش روشن کند، علاوه بر آنچه در آخرت
برایش ذخیره خواهد نمود.
.29 پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود که جبرئیل نزد او آمد و گفت:
یا رسول اللّه، خداوندمرا با هدیهاى به سوى تو فرستاده که چنین هدیهاى را پیش از
شما به هیچ کس عطا نکرده است. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آن هدیه چیست؟گفت:
صبر، و نیکوتر از صبر.
فرمود: آن چیست؟گفت: رضا، و نیکوتر از آن. فرمود: أن چیست؟گفت: زهد، و
بهتر از آن. فرمود : آن چیست؟گفت: اخلاص، و بهتر از آن. فرمود: آن چیست؟گفت: یقین،
و بهتر از آن. فرمود : گفتم: آن چیست اى جبرئیل؟گفت: نردبان آنتوکل بر خداست.
گفتم: توکل بر خدا چیست؟گفت : دانستن آنکه مخلوق[بدونخواست خدا]نه زیانى تواند زد
و نه سودى تواند رساند. نه مىتواند عطا کند و نه منعنماید. و نیز نومید بودن از
مخلوق. هرگاه بنده چنین باشد دیگر براى هیچ کس جزخدا عملى انجام نمىدهد و جز خدا
به کسى امید نمىبندد و از کسى نمىترسد و بههیچ کس جز خدا چشم طمع نمىدوزد؛این
است توکل.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: گفتم: اى جبرئیل، تفسیر صبر
چیست؟گفت: آن است کهآدمى در سختى شکیبایى کند همانگونه که در شادى شکیبایى
مىکند، و در هنگامنیازمندى شکیبایى کند چنان که در وقت بىنیازى شکیبایى مىکند،
و در بلا وگرفتارى شکیبایى کند چنان که در عافیت و سلامتى شکیبایى مىکند. بنابراین
از حالخود از بلایى که به او مىرسد نزد کسى شکایت نکند.
گفتم: تفسیر قناعت چیست؟گفت: آن است که به آنچه از دنیا به او
مىرسدقناعت ورزد؛با چیز کم بسازد و بر عطاى اندک سپاس گزارد.
گفتم: تفسیر رضا چیست؟گفت: کسى که از آقاى خود راضى است بر اوخشم
نمىگیرد، چه به نعمتهاى دنیا برسد چه نرسد. و هیچگاه به عمل اندک خودراضى
نمىگردد.
گفتم: تفسیر زهد چیست؟گفت: زاهد دوست مىدارد کسى را که خالقش رادوست
مىدارد، و دشمن مىدارد کسى را که خالقش را دشمن مىدارد. از حلالدنیا احتیاط و
دورى مىکند و به حرام آن اعتنا نمىنماید، زیرا حلال آن حسابدارد و حرامش عقاب.
بر همه مسلمانان مهر مىورزد چنان که به خود مهر مىورزد. از سخن[بیهوده]خوددارى مىکند چنانکه از مردارى که بوى گندش بلند
شدهدورى مىکند. از کالاى بىارزش دنیا و زرق و برق آن دورى مىکند چنان که ازآتش
دورى مىنماید که مبادا شعلهاش او را فرا گیرد. آرزوى خود را کوتاه مىسازدو مرگ
او پیش چشمش مجسّم است.
گفتم: اى جبرئیل، تفسیر اخلاص چیست؟گفت: با اخلاص کسى است که ازمردم
چیزى نخواهد تا خود بدان دست یابد، و هرگاه به دست آورد بدان راضىمىشود، و اگر
چیزى در دستش باقی ماند در راه خدا مىبخشد. و چون از مردمدرخواستى نکرد به بندگى
خود در برابر خداوند اقرار نموده، و اگر به چیزى دستیافت و بدان راضى شد پس از
خداوند راضى شده و خداى بزرگ نیز از او راضىاست. و اگر چیزى در راه خدا بخشید در
حدّ وثوق و اعتماد به خداى خود قراردارد .
گفتم: تفسیر یقین چیست؟گفت: مؤمن چنان براى خدا کار مىکند که
گویىخدا را مىبیند، و اگر او خدا را نمىبیند. خدا او را مىبیند و به طور یقین
مىداند کهآنچه به او رسیده نمىتوانست از او خطا برود، و آنچه از او خطا رفته
نمىتوانست بهاو برسد. اینها که گفته شد شاخههاى توکل و نردبان زهد است.
.30 امام باقر علیه السّلام مىفرمود: فرشتهاى نزد رسول خدا صلّى
اللّه علیه و آله آمد و گفت: اىمحمّد، خدایت سلام مىرساند و مىفرماید: اگر
بخواهى همه ریگهاى مکه را برایتطلا سازم!آن حضرت سر به سوى آسمان برداشت و گفت:
پروردگارا، مىخواهمروزى سیر باشم و سپاس تو گویم، و روزى گرسنه باشم و از تو
درخواست نمایم.
.31 امام باقر علیه السّلام مىفرمود: فرشتهاى نزد رسول خدا صلّى
اللّه علیه و آله آمد و گفت: خداوند تو را مختار فرموده که بندهاى فروتن و رسول
باشى یا پادشاه و رسول!آن حضرت به جبرئیل علیه السلام نگاه کرد و او با دست اشاره
کرد که فروتنى اختیار کن.
پس حضرت فرمود: مىخواهم بندهاى فروتن و رسول باشم. آن فرشته در حالى
که کلیدهاى خزائن زمین را در دست داشت گفت: اگر پادشاهى را هم بپذیرى از
مقامىکه نزد خدا دارى نخواهد کاست.
.32 على علیه السّلام در وصف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و تأسّى به
آن حضرت فرمود : پیامبر پاکو پاکیزه خود را سرمشق گیر. . . که از دنیا نیم لقمهاى
برگرفت و چشمى بدان ندوخت.
از همه کس پهلویش از دنیا لاغرتر و شکمش از دنیا خالىتر بود. دنیا بر
او عرضه شدولى نپذیرفت. و هرگاه دانست که خداوند چیزى را دشمن دارد او نیز آن را
دشمنداشت و چیزى را که خدا حقیر دانست او نیز حقیر شمرد. و اگر خصلتى جز این درما
نبود که دوست مىداریم آنچه را خدا دشمن داشته، و بزرگ مىداریم چیزى راکه خدا کوچک
شمرده، همین در مخالفت و دشمنى ما با خدا و سرپیچى از فرماناو بس بود!همانا رسول
خدا صلّى اللّه علیه و آله بر روى زمین غذا مىخورد. چون بندگان مىنشست.
کفش خود را به دست خویش پینه مىزد و لباسش را وصله مىدوخت. بر
الاغبىپالان سوار مىشد و دیگرى را هم در ردیف خود سوار مىکرد. و چون دید
پرندهاىبا نقش و نگار بر در اتاقش آویخته، به یکى از زنان خود فرمود: اى فلانى،
این پردهرا از نظرم دور دار، که هرگاه به آن مىنگرم به یاد دنیا و زرق و برق آن
مىافتم!پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قلبا از دنیا روى گرداند و یاد آن را در درون
خود بکشت. اودوست داشت زینتهاى دنیا از نظرش پنهان باشد تا مبادا جامهاى زیبا و
فاخر از آنبرگیرد و آن را خانه همیشگى خود پندارد و امید اقامت در آن را در سر
بپروراند.
پس دنیا را به کلى از جان خود بیرون کرد و یاد آن را از دل براند و آن
را از نظر پنهانداشت . آرى هر که چیزى را دشمن دارد نگاه به آن را نیز دشمن دارد و
خوش نداردنامى از آن در نزد او به میان آید.
.33 امام صادق علیه السّلام فرمود: چیزى از دنیا براى رسول خدا صلّى
اللّه علیه و آله خوشتر از آننبود که در دنیا گرسنه و ترسناک[از خدا و نگران از
اوضاع]باشد.
.34 حضرت حسین بن على علیه السّلام ضمن خبرى طولانى در شرح حالرسول
خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آن حضرت از ترس خدا چندان مىگریست که جاى
نمازشتر مىشد، با آنکه گناهى نداشت.
.35 روایت است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چندان مىگریست که
بیهوش مىگشت.
به آن حضرت عرض شد: مگر خداوند گناهان گذشته و آینده شما را نبخشوده
است؟فرمود: آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟. . . بیهوشىهاى على بن ابى طالب علیه
السّلام نیز درمقامات عبادت و بندگى چنین بود.
.36 روایت است که ابراهیم خلیل علیه السّلام هنگامى که به نماز
مىایستاد از ترسخدا صدایى مانند صداى جوشش دیگ از او شنیده مىشد، و رسول خدا
صلّى اللّه علیه و آله نیزچنین بود.
.37 ابو سعید خدرى گوید: چون آیه شریفهاذکروا اللّه ذکرا کثیرا
(14) (خدا رافراوان یاد کنید) نازل شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آن قدر
به ذکر خدا مشغول شد که کفّارگفتند: او جن زده و دیوانه گشته است.
.38 امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله
روزى هفتاد بار به درگاه خدا توبهمىکرد. راوى گوید: گفتم: آیا آن حضرت مىگفت:
«استغفر اللّه و أتوب الیه»؟فرمود: نه، بلکه مىگفت: «أتوب الى اللّه». گفتم: رسول
خدا صلّى اللّه علیه و آله توبه مىکرد وهیچگاه برنمىگشت ولى ما توبه مىکنیم و
باز به گناه برمىگردیم!امام علیه السّلام فرمود: بایداز خدا کمک خواست.
.39 امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از
هیچ مجلسى ـ گرچه کوتاه ـ برنمىخاست مگر اینکه بیست و پنج بار استغفار مىکرد.
.40 امیر مؤمنان علیه السّلام هرگاه به وصف رسول خدا صلّى اللّه علیه
و آله مىپرداخت مىفرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از همه مردم بخشندهتر،
دلیرتر، راستگوتر، باوفاتر، نرمخوتر و خوش معاشرتتر بود. هر که در ابتدا او را مىدید هیبتش او را مىگرفت،
و هر که باحضرتش آمیزش مىنمود و شناخت پیدا مىکرد به او علاقمند مىگردید. من
کهپیش از او و بعد از او مانندش را ندیدهام.
.41 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به اخلاق نیک آراسته
گردید، که خداوند مرا بهاخلاق نیک برانگیخته است. و از اخلاقهاى نیک آن است که
آدمى گذشت کند ازکسى که به او ستم کرده، و بخشش کند به کسى که او را محروم ساخته، و
بپیوندد باکسى که از او بریده، و عیادت کند از کسى که او را عیادت نمىکند.
.42 امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: از سوگندهاى رسول خدا صلّى اللّه
علیه و آله این بود که مىگفت: «لا، و استغفر اللّه»نه، و از خدا آمرزش مىخواهم
(15).43 عبد اللّه بن عمر گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چنان بود
که خشنودى و خشم ازچهرهاش شناخته مىشد. به هنگامى که خشنود مىشد چهرهاش چون
آینهمىدرخشید به حدّى که مىتوان گفت نقش دیوار در چهرهاش مىافتاد. و چون
خشممىگرفت رنگ مبارکش گرفته و تیره مىگشت.
.44 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا به شما خبر ندهم که
کدامتان بیشتر به منشباهت دارید؟گفتند: چرا، اى رسول خدا. فرمود: کسى که خلقش
نیکوتر، وبرخوردش با مردم ملایمتر، و با خویشانش نیکوکارتر باشد، و برادران دینیش
رابیش از همه دوست داشته، و بر حق صبورتر، و خشم خود را فروخورندهتر، وگذشتش از
همه بهتر، و در حال خشنودى و خشم از همه باانصافتر باشد.
.45 غزالى گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که خیلى
خوشحال مىشد محاسنخویش را زیاد دست مىکشید.
.46 و نیز گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بخشندهترین مردم
بود، هرگز شبىنمىگذشت که درهم و دینارى نزد او بماند، و اگر چیزى زیاد مىآمد و
تا شب کسىرا نمىیافت که به او ببخشد، به خانه نمىرفت تا آن را به مستحقش برساند.
از آنچهخداوند روزیش کرده بود بیش از آذوقه همان سال برنمىداشت، آن هم
ازمیسورترین چیزى که مىیافت از خرما و جو، و بقیه را در راه خدا مصرف مىکرد.
هرچه از او مىخواستند عطا مىکرد، آنگاه سراغ آذوقه سال خود مىرفت و
از آنهم ایثار مىنمود، و بسا پیش از تمام شدن سال اگر چیزى به دستش نمىرسیدخودش
نیازمند آذوقه مىشد . . . حق را جارى مىکرد گرچه براى او یا براى یارانشزیان
داشته باشد. . . در میان دشمنان بدون نگهبان آمد و شد مىکرد. . . هرگز چیزى ازامور
دنیا او را به ترس و وحشت نمىافکند . . . با فقرا مىنشست و با تهیدستان هم
غذامىشد. اهل فضل را به خاطر اخلاقشان احترام مىکرد، و با نیکى کردن به
اشخاصآبرومند با آنان خو مىگرفت. با خویشانش پیوند و رفت و آمد داشت بدون
آنکهآنان را بر کسانى که از آنان برتر بودند، مقدم بدارد. به هیچ کس ستم نمىکرد،
وپوزش عذرخواهان را مىپذیرفت. . . آن حضرت غلامان و کنیزانى داشت ولى درخوراک و
پوشاک بر آنان برترى نداشت. ساعتى از وقت او در غیر بندگى خدا و غیرکار لازمى که
صلاح او در آن بود نمىگذشت. گاه به باغ و بستان یاران خود سرمىزد. هیچگاه مسکینى
را به خاطر تهیدستى یا بیماریش کوچک نمىشمرد، و ازهیچ پادشاهى به خاطر ملک و
سلطنتش نمىترسید. فقیر و پادشاه را یکسان به سوىخدا دعوت مىفرمود.
.47 و نیز گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از همه کس دیرتر به
خشم مىآمد و زودترخشنود مىشد. وى مهربانترین و خیرخواهترین و سودمندترین کس براى
مردم بود.
.48 و نیز گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هرگاه خوشحال و خشنود
مىشد خشنودیشاز همه کس نیکوتر بود. در پند و موعظه جدى بود. هنگام خشم ـ که جز
براى خدا خشم نمىگرفت ـ چیزى تاب مقاومت در برابر خشم او را نداشت. آن حضرت
درهمه کارهایش این چنین جدى بود. چون مصیبتى به او مىرسید کارش را به خداوندواگذار
مىکرد و از حول و قوت خویش بیزارى مىجست و از خداوند راه چارهطلب مىکرد.
.49 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بدانید که هر عبادتى در
آغاز افراطى دارد، سپسبه فترت و سستى مىگراید. هر که افراط در عبادتش به سنّت من
بینجامد راه را یافتهاست، و هر که با سنّت من مخالفت ورزد گمراه گشته و عملش تباه
خواهد شد. بدانیدکه من هم نماز مىخوانم و هم مىخوابم، هم روزه مىگیرم و هم افطار
مىکنم، هممىخندم و هم مىگریم . پس هر که از راه روشن و سنّت من روى گرداند از
من نیست.
مؤلف: اخبار در مطالب گذشته بیش از حدّ شمار است، و ما از هر بابى یک
یادو خبر آوردیم . اما جزئیات زندگانى آن حضرت بسیار است(16)
پاورقي
[1] احزاب/ .21
[2] در ترجمه، به جهت اختصار و عدم فایده براى خوانندگان محترم پارسى زبان، نام
مدارک نیز آوردهنشد و طالبین مىتوانند به اصل عربى کتاب مراجعه فرمایند.
[3] فراخى دهان در عرب از کمالات به حساب مىآید.
[4] شاید اختلاف روایت 11 با 9 بدان جهت است که آرایش موى سر آن حضرت یکسان نبوده،
گاهموى سرش بلند مىشد و بر دوشها مىریخت، و گاه کوتاه مىکرد و تا بنا گوش
مىرسید، و گاه در حج ازنه مىتراشید. و نیز گفتهاند: هرگاه موى سر را رها مىکرد
تا بنا گوش مىرسید و هرگاه شانه مىزد و فرقباز مىگرد از بنا گوش مىگذشت.
[5] مزّمّل/10 و .11
[6] فصّلت/34 و .35
[7] حجر/97 و .98
[8] انعام/33 و .34
[9] ق/38 و .39
[10] سجده/ .24
[11] اعراف/ .137
[12] توبه/ .6
[13] بقره/ .191
[14] احزاب/ .41
[15] در عرب رسم است که هنگام سوگند کلمه«لا»مىگویند سپس سوگند مىخورند مانند:
«لا و ربّک». و در اینجا مراد این است که آن حضرت پس از گفتن«لا»سوگند نمىخورد و
به جاى آن استغفارمىکرد . (اقتباس از مرآة العقول علاّمه مجلسى)
[16] به ملحقات شمایل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آخر کتاب مراجعه فرمایید.