رسول الله (صلي الله عليه و آله) الگوي زندگي

حبيب الله احمدى

- ۱ -


گفتار چاپ دوم
سـپـاس خـداى سـبـحـان را كه شاخصى همانند رسول الله (صلى الله عليه و آله ) الگو نهاد؛ تا انسان ها در كويرهاى سوزان سر گردان نگردند.
خـداى سـبـحـان را از آن سو سپاس كه معمار تمدن و فرهنگ و انديشه بالنده را؛ شخصى همانند رسول الله (صلى الله عليه و آله ) برگزيد تا پرچم رهنمود بشرى به سوى نـور بـر دوش گـيـرد. هـمـان مـظـهـر لطـف و مـهربانى كه با لبخند صبح دمش افق اميد و روشنايى را در جامعه گشود.
و نيز خداى سبحان را سپاس بر نعمت هاى بى كرانش ، به ويژه نعمت قلم كه به شرافت آن خود سوگند ياد نمود.
ايـنك بيش از هر زمانى روى كرد نسل انديشمند جامعه به ارزش هاى وحيانى محسوس است . ايـن روى كـرد هـمـاره تـعهد قلم را فزونى مى بخشد، كه در انديشه و رفتار شاخص هاى رهـنـمـون ، بـهـتـر و بـيـشتر تكاپو كند تا ارزش ها را شفاف تر تابان سازد. با انجام تـعـهد، چشم هاى نسل جوان از الگوهاى كاذب و فريباى اين سويى بريده و به الگوى كرامت انسانى همانند رسول الله (صلى الله عليه و آله ) پيوند مى دهد. همان كه در جامعه بارور كنونى تجلى يافته است ، و اميد شكوفايى آن بيش از پيش پر فروغ گشته است .
دريـغ كـه قـلم مـتـعـهـد از ايـن روى كرد نسل انديشمند تقدير ننمايد، كه هم ترغيب قلم در عـرصـه نـگارش ، و هم تشويق نسل نو پا به روى كرد روز افزون به ارزش هاى الهى خواهد بود.
نويسنده
پيشگفتار
اهميت سيره نگارى
لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة
تـاريـخ نگارى و داستان سراى در عين حال كه شيرين و جاذب است ، سرگرم كننده كاذب اسـت . ليـكـن عـبرت نگرى و الگو گيرى از گذشته ها رهنمود راه ، و تجربيات آنان ره توشه سفر پر خطر و بى پايان انسان است . سرنوشت ها پى آمد ساختار روشهاى است كه جامعه انتخاب مى كند و تخلف سرنوشت از روش بر خلاف سنت و خواست الهى است كه جـامـعـه انـتـخاب مى كند و تخلف سرنوشت از روش بر خلاف سنت و خواست الهى است ، و امـكـان تـحـقـق نـدارد: فـلن تـجـد لسـنـة الله تـبـديـلا و لن تـجـد لسـنـة الله تحويلا(1)(روش هاى خدا، جابجا و دگرگون نمى شوند). به همين جهت نظام جـامـعـه روشمند مى باشد كه از اين روشها قرآن با عنوان (سنت هاى الهى ) ياد مى كند.
راهـبـران جـامعه سرنوشت خود و رهروان را رقم مى زنند و جامعه و تاريخ را جهت داده و مى سـازنـد. و چـون راهـبـران بـه دو گـروه طـالب حـق و پـيـرو بـاطـل تـقـسـيـم مى شوند، امتها را به مقصد رستگارى و تيرگى ، راهبرند، و اما الذين سـعـدوا فـفـى الجنه (2) (فرجام سعادت مندان بهشت است .) فاما الذين شقوا ففى النار(3) (عاقبت شقاوت پيشگان آتش ‍ است )
قـرآن كـه كـتـاب رهـنـمـود اسـت دو شـيـوه راهـبـران حـق و ره گـم كـردگـان باطل را آشكارا ترسيم مى نمايد، تا راهنماى فراسوى راه انسان هاى هوشيار باشد. كه انـسـان فرهيخته آن است كه راهيان نور را الگوى خويش قرار دهد تا از فتنه هاى تلخ و شـيـريـن و آزمـون هـا سـرافـراز فـارغ آيـد و از شـيـوه هـوادران باطل دورى گزيند، تا در دام صيادان دانه فشان گرفتار نشود.
از اين رو ترسيم سيماى فرزانگان نور و ره گم كردگان ظلمت جايگاه خويش ‍ را باز مى يابد، كه اين مهم نه براى سرگرمى بلكه براى الگوگيرى مى باشد. اين همه سخن از انبياء و همراهان آنان و قابيليان و نمروديان و فروعونيان و جالوتيان به همين منظور است . و كلا نقص عليك من انباء الرسل ما نثبت به فئوداك و جاءك فى هذه الحق و موعظة و ذكـرى للمـومنين (4) (سرگذشت هاى پيامبران كه بر تو باز مى گوييم ، براى ايـن اسـت كـه دل تو را استوار كنيم ، در اين سرگذشت ها رهنمود براى تو و عبرت و پند آمـوزى بـر پيروان حق مى باشد.) بازگو نمودن داستان انبيا براى تامين اين هدف ها مـى بـاشـد. تـثـبـيـت قـلوب در پـيـمـودن راه حـق ، بـيـان چـگـونه پيروزى هواداران حق بر بـاطـل . و نيز بازگو نمودن فرجام تبهكاران براى رهنمود و عبرت ديگران است : افلم يـهـد لهـم كـم اهلكنا قبلهم من القرون يمشون فى مساكنهم ان فى ذلك لايات لاولى النهى (5) (آيا براى رهنمود بس ‍ نمى باشد كه چه مقدار از تبهكاران را در گذشته كه ايـنـان جـايگزين آنان شده اند نابود كرديم ! اين كار عبرت و نشانه است براى صاحبان خرد كه نهى پذير هستند.)
از ايـن رو نگاه به گذشته از دو روزنه ممكن است ، يكى داستان سرايى و نگارش حوادث كه چشم اندازه آن محدود و پردازش به آن موجب سرگرمى است . ديگرى از روزنه عبرت و الگوگيرى كه چشم انداز آن بسيار وسيع و بلند به بلنداى قامت راست زندگى بشر. آنچه به اين موضوع اعتبار مى دهد ترسيم سيره ها و تبيين سنت هاست ، نه حادثه نگارى و ضـبـط روى دادهـا. بـه هـمـيـن سـبـب بـايـد ايـن دو از يـكـديـگـر جـدا انـگـاشـتـه شـونـد. تحليل روى داد و پژوهش انگيزه ها و عوامل آنها رهنمود است كه پيام روش هاى گذشتگان را به آيندگان انتقال مى دهد، نه واقعه نگارى .
بـه ديـگـر سـخـن آنـچـه اعـتـبـار و ارزش دارد پـژوهـش عـوامـل و انـگـيـزه هـاى روش ‍ رهـبـران و امـت هـاسـت كـه چـگـونـه و چرا فرجام فلان امت به سرافرازى يا تباهى پاييد. نه آگاهى دادن از اين كه فلان امت به چه سرنوشت رسيده اسـت كه اولى سيره نگارى و ديگرى تاريخ نويسى است . گرچه برخى از عنوان سيره نگارى در تاريخ نويسى بهره مى گيرند. آنچه ارزش والا دارد اولى است نه دومى .
سه قلم دو خطر!
الف : قلم تحريف
تاريخ و نيز تحليل اعـتـقـادها و وقايع و شخصيت هاى تاريخ ساز و امتها با سه قلم نگاشته مى شود. برخى در نـگارش باورها و روى دادها و تحليل آنها باانگيزه جهت دار وارد مى شوند. عقايد را با پـنـدار خـويـش و روى دادهـا را جـهـت دار ضـبـط و بـه نحوى كه اهداف خويش را تامين كنند تـحـليـل مـى نـمـايـد. ايـن قـلم هـا را كه برخى برخاسته از خواهش هاى نفسانى و اغراض شـخـصـى بـوده و بـرخى ديگر سر سپرده بيگانگان هستند! به حق مى توان قلم تحريف نـامـيد. زيرا كه هم در نگارش و هم در تحليل ، انگيزه هاى انحرافى را دخالت داده و اذهان را از واقعيت ها دور مى كنند. اين قلم ها نقش عمده در سير تحولات اجتماعى دارند. واقعيتها را وارونه و از شخصيتهاى دروغين افراد راستين مى سازند. و شخصيتهاى فرزانه را مخدوش جلوه مى دهند! و به همين لحاظ قلم خطر به شمار مى آيند.
تـاريـخ فـرزانـگـان اسـلام و امـت اسـلامـى هم از خطر اين قلم مصون نبوده است . زيرا كه هـمـواره قلم هاى تحريف همانند نيزه هاى زهرآگين قلب فضيلت و صاحبان آن را هدف قرار داده انـد. بـه خصوص در ترسيم سيماى شخصيت ها و روى دادهاى مهم و سرنوشت ساز رد پـاى ايـن قـلم بـه خـوبـى آشـكـار اسـت . هـمـيـن قـلم هـا در تـرسـيـم سـيـمـا و سـيـره رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) و تـحـليـل تـصـميم هاى مهم ايشان و خطوط اصلى رهـبـرى و تـعـيـيـن راهـبـران جـامـعـه بـه مـيـدان آمـده انـد و تـحـليـل هـاى جـهـت دار ارائه نـمـوده انـد. صـرف نظر از قلم هاى هواداران متعصب فرقه ها برخى قلم هاى خاورشناسان غربى و نيز خودباختگان خودى كه همواره چشم خود را به آن سوى مرزهاى اسلامى دوخته اند، از اين سمت و سو سويه مى گيرند.
امروز كم نيستند قلم هاى تهاجمى كه به شكل هاى گوناگون شخصيت هاى الگوى اسلام و فـرهـنـگ غـنـى اسـلامـى و بـاورهـاى اعـتـقـادى امـت اسـلام و نـيـز فـرهـنـگ اصيل و ملى مسلمانان را هدف قرار داده ، تا هم امت اسلامى را از باروهاى دينى تهى كنند؛ و هم هويت ملى آنان را مخدوش نموده و مسلمانان را وابسته به بيگانگان بار آورند! تاءسف آنـگـاه فزونى مى يابد كه مشاهده مى شود كه اين قلم ها به تحريف روى دادها و شخصيت هـا بـسـنـده نمى كنند، وارد ميدان تحليل و تبيين دين نيز مى شوند و با اين كه بيگانه از شـنـاخـت ديـن هـسـتـنـد؛ بـه خـود اجـازه مـى دهـنـد كـه ديـن مـسـلمـانـان را نـيـز تـحـليـل كـنـنـد و بـه آنـهـا ديـن يـاد بـدهـنـد! تـحـليـل هـاى ايـنـان و نـيـز تحليل هاى غرب باوران داخلى كه بافته هاى خويش را دين پنداشته و با زبان هاى تند و قلم هاى تيز خويش تمام معيارها و ارزش هاى دينى و حوزوى را به انتقاد گرفته و تنها خـيـالات خـويش را حق مى پندارند، از زمره قلم هاى تحريف مى باشند. كه امت اسلامى نسبت به خطر آنها بايد هوشيار باشد.
ب : قلم تقليد
گروه ديگر از قلم ها تنها ناقل سخنان و نوشتار ديگران هستند، كه سخنان گذشتگان را بـدون پـژوهـش و تـحـليـل بـه آيـنـدگـان انـتقال مى دهند، كه اينان در واقع تكثير نسخه گـذشـتـگـان هـسـتـنـد. چـون تـوان تـحـليـل صـحـيـح نـدارنـد بـه شايستگى و بيهودگى مسائل نمى انديشند. لذا هيچ گونه رهنمود هم نمى توانند داشته باشند. اين قلم ها كه از لحاظ حجم طيف گسترده اى را شكل مى دهند، نه تنها ارزش و اعتبار ندارند، بلكه به لحاظ تـكـيـه بـر تـقـليـد، جـامـعه را نسبت به سرنوشت خود بى تفاوت بار مى آورند. قدرت تـحـليـل و انـديـشـورى و بـالنـدگـى را از جـامع مى گيرند و باورهاى غلط را در افكار شكل مى دهند. در مجموع ايجاد ركود نموده و جامعه را سلطه پذير و بى اعتماد پرورش مى دهند و در نتيجه به تباهى سوق مى دهند. و به همين جهت قلم خطر مى باشند.
ج : قلم تحقيق
تـنـهـا يـك قـلم از ارزش و تقدس برخوردار است و آن قلمى كه با انگيزه تحقيق باورها و وقـايـع را مـى نـگـارد و بـا تـدبـيـر و انـديـشـورى تـحـليـل مـى كـنـد. از شـنـيـده هـا و خـوانـده هـا سـربـسـتـه عـبـور نـمـى كـنـد. تـحـليل هاى غلط را آشكار مى نمايد و رهنمود صحيح فراسوى ديگران قرار مى دهد. تنها ايـن قـلم اسـت كـه گـذشـتـگـان را بـه آيـنـدگـان پـيـونـد داده و تـجـربـيـات آنـان را مـشـعـل راه آيـنـدگان قرار مى دهد و هويت شخصيت ها و امت ها و باورهاى اعتقادى را صحيح و واقعى نگاشته و تحليل مى كند.
امروز همانند هر روز قلم تحقيق است كه شهد زلال معارف و فرهنگ ها را به كام طالبان حق مـى چـشـانـد و افـكار انديشه ها را باور و تعميق مى نمايد. و نسلها را بالنده و متكى به خويش تربيت مى كند. اين همان قلم است كه خداى سبحان به فضيلت و شرافت آن سوگند يـاد مـى كـنـد: ن و القـلم و مـا يـسـطـرون .(6) (سـوگـنـد به قلم و به آنچه مى نـگـارد). مـسـووليت قلم تحقيق است كه مقابل تهاجم فرهنگى و ترفندهاى بيگانه مى ايستد و نسل هاى آينده را از خطر مصونيت مى بخشد.
اگـر امـروز بـودجـه كـلان صـرف تحريف حقايق و شخصيت ها و نيز باورهاى اعتقادى ملت مـسـلمـان مـى شـود، ايـن تـعـهـد قـلم تـحـقـيـق اسـت كـه بـا ارائه تـحـليـل هـاى صـحـيـح مـوجـب اعتلاى فرهنگى و بالندگى انديشه ها و خود باورى شود. جـوانـان را از الگـوهـاى كـاذب نـاامـيـد بـه ارزش هـاى اعـتـقـادى و اصـيـل خويش اميدوار نمايد، از تقليدهاى بيهوده پرهيز بدهد. قلمى كه به امت اسلامى اين بـارقـه را شـكـوفـا و روشـن مـى كـنـد كـه بـا اتـكـا بـه بـاورهـاى اعـتقادى عميق دينى و الگوگيرى از رهبران دينى به خصوص رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مى تواند مـسـتـقـل از بيگانه و سرافرازانه زندگى ، و هويت اسلامى خويش را باز يابد. همان كه دشـمن در تلاش است از امت اسلامى بگيرد. و الگوهاى كاذب را جايگزين نمايد. از اين رو تـرسـيـم سـيماى فرزانگان و تحليل روش هاى آنان نيز در صورتى اعتبار خواهد داشت ، كـه بـا قـلم تـحـقـيق نگاشته شود تا بتواند تحريف ها را رسوا نموده و از ركود و در جا زدند مانع شود و براى جامعه بالندگى و شكوفايى ارمغان آورد.
معرفى الگو
مـرام هـا بـراى تـبـلور اجـتـمـاعـى خـود از شيوه هاى گوناگون كمك مى گيرند، كه تبيين آرمـانـهـا و وعـده و وعـيـدهـا از محورهاى اين شيوه ها به شمار مى رود. الگوگيرى روش و سـيـره همه انسان ها مى باشد. كه انسان از هنرها و ارزش هاى ديگران متاثر شده و خو مى پـذيـرد. كـه ايـن ويـژگى انديشورى و نكته سنجى انسان است . گرچه در الگوگيرى دچـار اشـتـبـاه شـده و نمادهاى سر آبى را كه سرانجام آنان تباهى است به جاى آب جارى زندگى برگزيده باشد!
ديـن چـون يـك مرام بر خواسته از فطرت و خواسته هاى نهانى انسان است ، در جان انسان فـرصت شكوفايى و تبلور دارد. براى جذب جانها و ايجاد پايگاه در افكار، افزون بر تـبـيـيـن مـرام بـه زبان گويا و رسا، از شيوه معرفى الگو بهره مى گيرد. دين سيماى انـسـان هاى ملكوتى كه دين به طور كامل در آنها تحقق يافته و تبلور مكتب الهى و تجسم عـقيده و ايمان مى باشند را ترسيم مى كند. آنان كه آيينه تمام نماى صفات الهى بوده و انسان هاى خدا نما، مشعل فروزان ، بر همگان حجت و راهنما مى باشند.
ايـن شـيـوه چـون بـرابـر بـا حـقـيـقـت و ارزش هـا مى باشد، بهترين و پايدارترين شيوه ترويج حق بوده و بر تمام شيوه هاى پر آب و رنگ دروغين كه با گذر چند صباح رنگ ها بـى رنـگ شـده و رسـوايـى هـا آشـكـار مـى شـود بـرتـرى دارد قـرآن بـراى تـشـكـل هـويـت امـت اسـلامـى و بـراى ايـن كـه مـسـلمـانان در الگوگيرى هيچ گاه گرفتار الگـوهاى كاذب نشوند، صاحبان فضيلت و انسان هاى الهى را كه سرافرازانه زندگى كـرده اند و زندگى آنان هم به سعادت پايان يافته ، ترسيم مى نمايد؛ كه انسان هاى فرزانه و پاك همانند انبيا و پيروان آنان را الگو قرار مى دهند. و نيز روش هاى هواداران بـاطـل و فرجام آنان را به عنوان خطر هشدار مى دهد، تا رهروان خويش را از خطرها مصون نمايد.
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) الگوى زندگى
خـداى سـبـحـان در شـيـريـن تـريـن سـخـن خـود بـراى رهـنـمـود انـسـان ، افـزون بـر تـحـليـل بـاورهـاى حـق ، بـه تـحـليـل سـيره و سخن انسان هاى الهى تكيه نموده است . تا بيشترين تاثير را در فطرت جان هاى آگاه بنهد. به همين علت قرآن اين مقدار سخن از راه و رسـم انـبـيـا و صـالحـان دارد. و چـهره فرشته خويى آنان را مى ستايد. و روش آنان را فراسوى دلباختگان حق هموار مى سازد.
خداى سبحان در زيباترين سخن خود رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را الگوى تمام عـيـار حـق معرفى مى كند و سيماى ملكوتى او را به نمايش ‍ مى گذارد و تمام انسان ها را بـه تـمـاشـاى سـيـمـا و الگـوگـيـرى از سـيـره آن فـرا مـى خـوانـد: لقـد كان لكم فى رسـول الله اسـوه حسنه (7) رسول الله (صلى الله عليه و آله ) اسوه و الگوى نيكى در رهـنمود شما مى باشد، فراخوانى قرآن به الگوگيرى از سيره حضرت ، ارج نهادن به ارزش هاى الهى و انسانى مى باشد.
خداى سبحان در فخيم و استوارترين سخن خويش از سيماى انسانى سخن دارد كه به عظمت خـلق و خـوى او كـسـى بـديـل نـيست : (انك لعلى خلق عظم ) (تو بر خلق و خوى ، برتر و بزرگترى .) هم او كه مظهر صفات حسناى الهى و سرچشمه رحمت و عطوفت اسـت . او مـظـهر عشق به حق و فداكارى در راه حق است . و دلباخته كاميابى است . هم او كه در سـيـر بـه حـق تا آن جا اوج گرفت كه فرشته را توان همراهى وى نشد و اعتراف كرد اگـر بـه مـقـدار يـك بـنـد انـگـشـت نـزديكتر شوم بال و پرم مى سوزد: لو دنوت انملة لاحـتـرقـت (8) و در سير به خلق و دست گيرى و نجات انسان از غرق شدن ، آن مقدار تـكـاپـو نـمـود كـه خـدايـش او را تـسـلى داد: طـه مـا انـزلنـا اليـك القـرآن لتـشـقـى (9)(قرآن بر تو فرود نفرستاديم كه اين مقدار خود را به زحمت اندازى !) هم او كـه از گـمـراهـى ره گم كردگان آن مقدار به تاسف نشست كه خداى سبحان عشق پنهان وى را آشكار نمود، كه هان اى محمد چنان دامن اسف گسترده اى كه نزديك است به خاطر بى راهـگـى ديـگـران از ايـن جـهـان رحلت كنى فلعلك باخع نفسك على ءاثارهم ان لم يومنوا بـهـذا الحـديـث اسـفـا(10)كـدامـيـن رهـبـرى ايـن چـنـيـن عـاشـق و دل بـاخـتـه مـردم مـى بـاشـد؟! انـسـان فـرشـتـه خـويى كه برتر از فرشتگان ، تجلى كـمـال انـسـانـى ، كـه هـمـان كـمـال خدايى است تبلور نموده است . هم او كه با عمر كوتاه پـربـارش هـمـگـان را شـيـفـتـه زيـبـايـى هـاى خـويـش نـمـود. و دل هـا را آن چـنـان مـسـخـر خـود گـردانـيـد كـه در زنـدگـى بـشـر بـديـل نـدارد. هـمـان كـه در ربـودن دل بـر همگان سبقت گرفت . و انسانهاى پاك آن چنان فريفته او شدند كه قطره هاى آب وضوى او را تبرك جستند.
زيـبـايـى هـاى رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) آن چنان وصف ناپذير مى باشد كه انـسـان ها را از تمام تعلق ها و آب و رنگ ها بريدند. و شيفته زيبايى هاى او شدند. آنان از خـانـه ، وطن ، قبيله ، حتى فرزندان و همسران و پدران و مادران بريدند و با آرمانهاى وى پـيـمان بستند، ارزش هاى الهى را بر همه چيز برگزيدند: و يوثرون على انفسهم ولو كـان بـهـم خصاصة (11) همو كه راهبرى فرزانه همانند او، و امتى شيفته همانند پـيـروان او در بـيـن انـسـان ها همانند ندارد. و تنها چنين انسانى شايستگى رهبرى و الگو انـسانها را دارد. زيرا كه رهبرى و الگو بودن نه شايسته آن انسان اين سويى و مادى و تـيـره بـخـت اسـت ، كـه تـمـام همت او پرورش خود حيوانى خودش است : (قد اهمتم انفسهم (12)) هـمـت آنـها رسيدن به خود حيوانى است ، يعنى همان (همها علفها(13)) (همت آن خواب و خور و علف است .)
لا يـعـصـون الله مـا ابـراهـيـم و يـفـعـلون مـا يـومرون (14) (فرشتگان هيچ گاه نافرمانى خدا نمى كنند و همواره فرمان او را به كار مى گيرند. شايستگى رهبرى انسان را انـسـان فرشته خو و ملكوتى دارد: ولو جعلناه ملك لجعلناه رجلا و للبسنا عليهم ما يـلبـسـون (15) (اگـر پـيـامـبـر خـود را از ميان فرشتگان انتخاب مى كرديم او را انـسـان مـى آفـريديم و بر آنان (پيامبران ) همانند انسان ها لباس مى پوشانديم .) زيـرا بـر روى زمين انسان زندگى مى كند و الگوى وى هم بايد انسانهاى باشد. اگـر فـرشـتـه زنـدگـى مـى كـرد، پـيـامـبـر او هـم مـى تـوانـسـت فـرشـتـه بـاشـد: قـل لو كـان فـى الارض مـلائكـة يـمـشـون مـطـمـئنـيـن لنـزلنـا عـليـهـم مـن السـمـاء مـلكا رسـولا(16) (اگـر بـر روى زمـيـن فـرشـتگان با اطمينان راه مى رفتند، از آسمان فرشته به عنوان پيامبر آنان مى فرستاديم .) چون انسان زندگى مى كند پيامبر او بـايـد بـشـر مـلكـوتـى بـاشـد. قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى (17) (من نيز همانند شما بشر هستم ليكن چهره ملكوتى دارم كه بر من وحى فرود مى آيد). اين بيان قـرآن بـهـانـه ها را از بهانه جوها مى گيرد. آنان كه مى گفتند چرا پيامبر فرشته نيست :مـا مـنـع النـاس ان يـومنوا اذا جائهم الهدى الا ان قالوا ابعث الله بشر رسولا(18) (چيزى مانع ايمان مردم نيست جز اينكه مى گفتند چرا خدا پيامبرش را از ميان انسان ها بر گزيده است ) و يا مى گفتند چرا پيامبر همانند ما طعام مى خورد و در بازار راه مى رود مالهذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق (19) (اين چگونه پيامبرى است هـمـانند ما غذا مى خورد همانند ما در بازارها راه مى رود.) و يا مى گفتند اگر بناست از بـيـن انـسـان هـا پـيـامـبـر انـتـخـاب شـود، بـايـد از مـيـان افـراد سـرشـنـاس مـتـمـول بـاشـد: و قـالوا لو لا نـزل هـذا القـرآن عـلى رجـل مـن القـرتـيـن عـظـيـم (20) (چـرا ايـن قـرآن بـر بـزرگـان مـكـه و مـديـنـه نـازل نـشـده اسـت .) و يـا مـى گـفتند نبايد مثل مردم عارى باشد. او بايد صاحب باغ و مـال و مـنـال بـاشـد: او تـكـون لك جـنـه مـن نخيل و عنب (21) او يكون لك بيت من زخرف (22) (چرا تو باغ از خرما و انگور ندارى ، چرا سقف خانه تو طلا و جواهرات نيست )او يـلقـى اليـه كـنـز او تـكون له جنه (23) (چرا بر وى گنج فراهم نيست )
قـرآن در رد ايـن بـهانه ها مى فرمايد تنها بشر است كه مى تواند الگو و پيامبر بشر قـرار گـيرد و انبيا گذشته هم از ميان انسان ها بودند: وما ارسلنا قبلك من المرسلين الا انـهـم ليـاكـلون الطـعـام و يـمـشـون فـى الاسـواق (24) (هـيـچ پـيـامـبـرى قـبـل از تـو نـفـرسـتـاديـم جـز ايـن كـه هـمـانـنـد مـردم غـذا مـى خـوردند و در بازارها را مى رفـتـنـد،) قـل الحـمد لله و سلام على عباده الذين اصطفى الله خير عما يشركون (سـپـاس خـداى را سـزد و درود بـر بـرگـزيدگان خدا كه از ميان انسانهاى برجسته و مـلكـوتـى مـى بـاشـنـد، آيا خدا برتر از آنچه كه آنان شرك مى ورزند نمى باشد) پـيـامـبـر چـون انـسـان اسـت مـى تـواند الگوى انسان قرار گيرد و چون ملكوتى است مى تواند انسان ها را به سوى آن سو پرواز دهد. هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه (25) (او چنان خدايى است كه از مـيـان خـود مـردم امـى شـخـصى را براى تزكيه و تعليم آنها انتخاب كرد) قرآن چهره مـلكـوتـى ايـن گـونـه انـسـان را ترسيم مى كند. اما ترسيم اين چهره بيهوده نيست بلكه بـراى الگـوگـيـرى اسـت لقـد كـان لكـم فـى رسـول الله اسـوه حـسنه (رسول الله (صلى الله عليه و آله ) با آن چهره ملكوتى اش ‍ الگوى نيكويى بر شماست )
ايـن نـوشـتـار بـر آن اسـت كـه در حـد تـوان سـيـمـاى مـلكـوتـى رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) و سيره زندگى او را ترسيم نمايد. منظور تاريخ نـگـارى نيست ، غرض آن است كه راه و رسم زندگى حضرت ، اعتقادات و اخلاق فاضله او تـبيين و تحليل شود، تا الگوى همگان قرار گيرد و امت اسلامى را در بازگشت به هويت خـويـش رهـنـمـود بـاشـد. در عين حال از طرح موضوعات تاريخى نيز كه پيام داشته و يا پـاسـخ بـرخى شبهات را تامين كند، ناگزير هستيم . اميد است به يارى خداى سبحان با قـلم تـحـقـيـق بـه ايـن مـوضـوعـات بـپردازيم و نوشتار مورد رضايت حق قرار گرفته و رضـايـت خـاطـر خـوانـنـدگـان عـزيـز را فـراهـم آورد. كـه تـبيين اعتقادات و معارف الهى و تـحـليـل سـيـره سـفـيـران الهـى بـس مسووليت بزرگ و با اهميت است كه بر دوش قلم به دسـتـان نـهـاده شـده اسـت . ايـن نـوشـتـار در سـه بـخـش تـنـظـيـم شـده اسـت : بـخـش اول سـيـرى بـه روى دادهـاى قـبل از بعثت ، بخش دوم بعثت جهانى و انگيزه هاى آن ، بخش ‍ سوم رفتارهاى تربيتى و اجتماعى رسول الله (صلى الله عليه و آله ).
بخش اول : سيرى به روى دادهاى قبل از بعثت
مكه يا سرزمين نور
تـاريـخ شـهـر مـكـه زادگـاه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـه زمـان ابـراهـيـم خـليـل (عـليـه السـلام ) بـازگـشـت دارد. جـزيـره العـرب بـه (حـجـاز) سـواحـل شـرقـى درياى سرخ . (تهامه ) سرزمين جنوبى . (نجد) قسمت ميانى . (عروض ) قسمت وسيعى از ناحيه شرقى .
(يـمـن ) يـمـن جـنـوبـى و شـمـالى ، تـقـسـيـم مـى شـود. ايـن سـرزمـيـن در عـيـن حال كه دريا از سه جهت آن را احاطه كرده است از هواى خشك سوزان برخوردار مى باشد. و جـاذبـه هـاى طـبـيـعـى آن انـدك است . ليكن از جهت معنوى چون مركز توحيد و وحى و جايگاه طـلوع خـورشـيـد بى غروبى چون رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مى باشد، همواره مورد توجه عموم مردم بوده ، و هر روز ميليونها قلب به سوى كعبه عشق متوجه شده و با معبود خويش سودا مى كند. و هر سال صدها هزار نفر خويشتن را به اين سرزمين مى رسانند و گـرد مـعـبد عشق طواف مى دهند، و وجود خويش را سرشار از معنويت و صفا مى نمايد. به همين جهت علاقه مند هستند ويژگى هاى اين سرزمين را بيشتر و بهتر بدانند.
ابـراهـيم خليل الله (عليه السلام ) به همراه خانواده خويش پس از هجرت به اين سرزمين مـامـوريـت يافت . به دستور الهى خانواده فدا كار خويش را در كنار بيت الله به امان خدا سـپـرده و بـه شـام فلسطين هجرت نمايد:ربنا انى اسكنت من ذريتى بوادع غير ذى زرع عـنـد بـيـتـك المـحـرم (26) (پـروردگـار! مـن خـانـواده خـويـش را در يك سرزمين غير قابل كشت در كنار خانه صاحب حرمت تو اسكان دادم .) بعد از مهاجرت ابراهيم ، هاجر و اسـمـاعيل در سرزمين خشك و سوزان تنها ماندند. مدتى نگذشت كه تشنگى ، هاجر را براى تـكـاپوى آب در بين كوه هاى صفا و مروه به تلاش ‍ واداشت . تلاش هاجر ثمرى نداد.با لبـى تـشـنـه و ظـرف تـهـى از آب بـه سـوى فـرزنـد بـازگـشـت . ليـكـن بـا كمال تعجب مشاهده نمود كه در كنار فرزندش آب جوشش گرفته است . پيدايش پر بركت آن آب كـه زمـزم نـام گـرفت موجب گرد آمدن عده اى در آن اطراف شد و سبب شد كه شهرى پـديـد آيـد كه مكه نام بگيرد. اين آب همواره به صورت معجزه در سرزمين خشك و سوران سـال هـاى سـال جارى است و هر سال هزاران نفر از بركت آن بهره مى گيرند و تن و جان خويش را با آن شستشو و صفا مى بخشند. اين شهر از ابتدا مركز توحيد و ام القرى وحى بـوده اسـت . انـبـيـاء بـسـيـارى در اين سرزمين ماموريت الهى را انجام داده و رسالت جهانى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از اين سرزمين آغاز شده است .
بازسازى خانه توحيد
ابـراهـيم خليل بعد از سالها هجران از فلسطين به حجاز باز مى گردد، ليكن اطراف بيت الله را دگـرگـون مـى بيند، عده اى را مشاهده مى كند كه در كنار خانواده اش مسكن گزيده انـد. و شـهـر پـديـد آمـده و اسماعيل هم به سن نوجوانى رسيده است . اينك اين انسان الهى مـامـوريـت ديـگـرى مـى يـابـد كـه خـانـه خـدا (كعبه )را بازسازى كند. او به همراه اسـمـاعـيـل ديـوارهـاى كعبه را بالا مى برد، براى رضاى دوست معبد عشق جاويد را باز مى سـازد: اذ يـرفـع ابـراهـيـم القـواعـد و اسـمـاعـيـل ربـنـا تـقـبـل مـنـا(27) (بـيـاد آورد زمـانـى را كـه ابـراهـيـم بـه هـمـراه اسماعيل ديوارهاى كعبه را بالا بردند و نيايش به درگاه حق نمودند كه از ما بپذير.) با خـلوص ابـراهـيـم و اسـمـاعيل خانه اى ساخته شد كه تا ابد پايدار است و همواره معبد عشق آلايـش جـان هـا مـى بـاشـد. آيـه اشـاره دارد كه بناى كعبه به دست ابراهيم نبوده ، بلكه ابـراهـيم بازسازى آن را انجام داده است . زيرا نمى فرمايد كعبه را بنا كرد، مى فرمايد ديـوارهـاى خـانـه را بـالا بـرد. پـاى ريـزى كـعـبـه بـه قـبـل از ابـراهـيـم حـتـى بـر اسـاس شواهد تاريخى و روايى به زمان آدم (عليه السلام ) بازگشت دارد.(28)
خواسته هاى ابراهيم (عليه السلام )
در هر صورت بعد از بازسازى كعبه ابراهيم خواسته هايى را در پيشگاه خدا مطرح كرد: اذا قـال ابـراهـيـم رب اجـعـل هـذا البـلد آمـنـا واجـنـبـنـى وبـنى ان نعبد الاصنام (29) (پـروردگـارا ايـن سـرزمـيـن را امـن قـرار ده و مـرا و فـرزنـدان مـرا از عـبـادت بـت هـا بـازدار.) فـاجـعـل افئده الناس تهوى اليهم (30) (قلب هاى مردم را به سوى فـرزنـدان مـن مـعـطـوف دار.) هـب لنـامـن ازواجـنـا و ذريـاتـنـاه قـرة اعـيـن و اجعلنا للمتقين اماما(31) (خدايا از همسران و فرزندان ما مايه چشم روشنى قرار ده و رهبرى پرهيز كـاران را نـصـيـب مـا گـردان ) رب اجـعـلنـى مـقـيـم الصـلوه و مـن ذريـتـى ربـنـا و تـقـبـل دعـا(32) (مـرا و بـرخـى ذريـه مـرا بـر پـا دارنـده نماز قرار ده و دعاى مرا بـپـذيـر.) رهـبـرى جـامـعـه بـراى نـسـل خـويـش و اقـامـه نـمـاز از جـمـله خـواسـتـه هاى خـليـل الرحـمـان مـى بـاشـد و نـيـز خـليـل الرحـمـان از خـدا مـى خـواهـد كـه از نـسـل او پـيـامـبـر كـه تـلاوت آيـات خـدا را نـمـايـد و مـردم را تزكيه و تربيت كند مبعوث شـود:ربـنـا فـيهم رسولا يتلوا عليهم آياتك و يعلهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم انك انت العزيز الحكيم (33)
خـداى سـبـحـان بـه خواسته هاى ابراهيم توجه مى كند كعبه را حرم امن الهى قرار مى دهد: و اذ جـعـلنـا البـيـت مـثـابـه للنـاس و امـنـا(34) (هـنـگـامـى كـه خـانـه را مـحـل رجـوع مـردم و امـن قـرار داديـم .) و از ذريـه ابـراهـيم رهبران الهى برگزيد و آيـاتـنـا آل ابـراهـيـم الكـتـاب و الحـكـمـة و آتـيـنـا هـم مـلكـا عـظـيـمـا(35) (آل ابراهيم را كتاب و حكمت (نبوت ) و نيز رهبرى و ملك عظيم داديم .) كه بسيارى از انـبـيـا بـخـصـوص انـبـيـا بـنـى اسـرائيـل كـه صـاحـب مـلك هـم بـودنـد از نـسـل ابراهيم مى باشند و جعلنا هم ائمه يهدون بامرنا(36) (و آنان را رهبرانى كه با فرمان ما مردم را رهنمود مى كنند برگزيديم ) و آنان بر پا دارنده دين و نماز قـرار داد و از نسل ابراهيم پيامبرى كه رسالت جهانى دارد و معلم انسان ها و مزكى نفوس اسـت مـبـعـوث نـمـود: لقـد من الله على المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آيـاتـه و يـزكـيـهـم و يـعلمهم الكتاب و الحكمة (37) (خداى سبحان نعمت بزرگى نصيب مومنان كرد كه از بين آنان پيامبرى كه آيات خدا را بر آنان تلاوت نموده و آنان را پـاك مـى نـمـايـد و كـتـاب و مـعـارف مـى آمـوزد بـر انـگـيـخـت .) و رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) فـرمود من استجابت دعاى ابراهيم هستم : انا دعوة ابـراهـيـم (38) و خـداى سـبـحـان از نـسل ابراهيم عده اى آفريده كه از پرستش بت ها اجـتـنـاب مـى كـردنـد كـه ايـنـان هـمـان آبـاء و اجـداد رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـى بـاشـند كه هيچ گاه دامن آنها به بت پرستى آلوده نشد.
تداوم دين ابراهيم
ابـراهـيـم خـليل (عليه السلام ) از زمره انبياء الوالعزم و صاحبان كتاب و شريعت است كه پـايـه گـذار بـسـيـارى از فـروعـات ديـنـى و مـناسك حج مى باشد. او با دعاى : (ارنا مـنـاسـكـنـا(39)) (خدايا مناسك ما را به ما نشان و تعليم ده ) مناسك را از جانب وحـى دريـافـت نـمـود و ديـن الهـى را بـنـيـان نـهـاد كـه سـالهـاى سـال نـسل به نسل در مكه و اطراف آن متداول بود. ابراهيم (عليه السلام ) و پيروانش حج انجام داده به عرفات و منا مى رفتند و قربانى مى كردند و طواف و سعى انجام مى دادند و سقايه الحاج و عماره المسجد الحرام و توليت و رسيدگى به امور زائران بيت الله از جـمـله شـوونـات ديـنـى و اجـتـمـاعـى بـود كـه بـيـن فـرزنـدان ابـراهـيـم (عـليـه السلام ) نـسـل بـه نـسـل دسـت بـه دسـت مى شد. اين مناسك و مناصب تا ظهور اسلام در بين مردم مكه مطرح بود. يعقوبى در اين باره مى نويسد: قريش و تمام فرزندان معد بن عدنان برخى مـنـاسـك ديـن ابـراهـيم (عليه السلام ) بودند حج و مناسك را انجام مى دادند مهمان را گرامى مى داشتند، حرمت ماه هاى حرام را پاس ‍ مى نهادند، از فساد و ظلم پرهيز مى كردند و مجرمان را مجازات مى نمودند(40)
مـعد جد نوزدهم رسول الله (صلى الله عليه و آله ) است . مناسك ابراهيم به ايشان متوقف نـمـى شـود، بـلكـه هـمـواره ادامـه داشـت تـا بـه عـبـدالله پـدر رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) و خـود حـضرت مى رسد. بدين صورت مكه همواره مـركـز تـوحـيـد، بـسـيـارى از مـردم آن مـوحـد و ديـن رسـمـى مـكـه از زمـان ابـراهـيـم تـا رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) ديـن ابـراهـيـم خـليـل بوده است . گر چه مسيحيت و يهود نيز در اطراف مكه به مخصوص مدينه نفوذ كرده بود.

 

next page

fehrest page