سرآغاز
بسم الله الرحمن الرحيم
اين جهان خودبه خود به وجود نيامده بلكه خالقى دانا و حكيم دارد كه آن را با علم،
قدرت، اراده و از روى حكمت آفريده است و هيچ گاه كار لغو و عبث انجام نمى دهد.
آفرينش انسان و جهان نيز بيهوده و عبث نيست. انسان به اين جهان نيامده تا مدتى
كوتاه زندگى كند، بخورد، بياشامد و شهوت رانى كند آن گاه بميرد و نابود شود. بلكه
خداوند حكيم در آفريدن انسان هدفى بس عالى داشته است. انسان آفريده شده است تا با
ايمان، عمل صالح و اخلاق نيك، نفس خويش را پرورش دهد و براى زندگى زيبا و دائمى در
جهان آخرت آماده گرداند. بنابراين انسان با مردن نابود نمى شود بلكه از اين جهان به
سراى آخرت انتقال مى يابد. در آن جهان نتيجه كامل اعمال خود را خواهد ديد; انسان
هاى خوب و نيكوكار، پاداش نيك خواهند داشت و با نفسى كامل و نورانى در بهشت برين تا
ابد زندگى مى كنند و از انواع نعمت هاى زيباى پروردگار مهربانشان برخوردار خواهند
شد و انسان هاى
ظالم و بدكردار نيز كيفر شده و به سزاى كامل اعمال بد خويش خواهند رسيد.
بنابراين، دنيا مزرعه آخرت و محل خودسازى و پرورش نفس است، پس توشه هاى اخروى بايد
در همين جهان تهيه شوند. اكنون اين سؤال ها مطرح مى شود:
1. آيا انسان در پيمودن راه سعادت و كمال، و تأمين آسايش و خوشبختى دنيوى و اخروى
خود، نياز به برنامه كامل و فراگير دارد يا نه؟
2. آيا خود انسان مى تواند چنين برنامه كامل و فراگيرى را تهيه و اجرا كند؟ يا براى
اين كار نياز به راهنمايى آفريدگار جهان دارد؟
پاسخ سؤال اول روشن است و نيازى به توضيح ندارد، زيرا انسان در اجتماع زندگى مى كند
و بدون وجود قانون كامل و مدون نمى تواند زندگى راحتى داشته باشد. لذا بايد قانونى
باشد تا حقوق افراد را تأمين كند، جلو تعديات و ستم ها را بگيرد و نظم و آرامش را
برقرار سازد. حيات معنوى و زندگى نفسانى انسان نيز به برنامه نياز دارد. براى پرورش
و تهذيب نفس و تأمين سعادت اخروى نياز به دستورالعمل و برنامه است، بنابراين ترديدى
نيست كه انسان در تأمين سعادت دنيوى و اخروى خود، نياز به برنامه كامل و فراگير
دارد.
اما پاسخ به سؤال دوم نياز به توضيح بيشترى دارد و به ناچار بحث نبوت به ميان مى
آيد و ضرورت آن روشن مى گردد. در مورد نبوت از دو جهت بحث مى كنيم: مسائل كلى مربوط
به اصل نبوت كه «نبوت عامه» ناميده مى شود (پيامبرى) و مسائل مخصوص و مربوط به
پيامبر اسلام كه «نبوت خاصه» (پيامبر اسلام) نام دارد.
در اثرى كه اينك پيش روى شماست از اين دو مقوله در دو بخش بحث و
گفت وگو مى كنيم; يعنى يك بخش مسائل كلى نبوت است و ديگرى مربوط به پيامبرى حضرت
محمد(صلى الله عليه وآله) و چگونگى بعثت ايشان و نيز اخلاق و سيره آن بزرگوار است.
اميد كه مطالعه اين اثر گامى در جهت راهنماشناسى و توجه به اخلاق پيامبران; به ويژه
حضرت ختمى مرتبت(صلى الله عليه وآله) باشد.
تابستان 1383
قم، ابراهيم امينى
بخش اوّل: پيامبـرى (نبوت عامه)
ضرورت پيامبرى
خداى سبحان، انسان را به بهترين صورت ها آفريده است و كمالاتى را برايش مقرر فرموده
و ميل به كمال و قدرت حركت به سوى آن را در ذاتش به وديعت نهاده است. انسان در
پيمودن راه زندگى و تأمين سعادت حقيقى نيازمند برنامه و راهنماست و بدون آن نمى
تواند به كمال مطلوب خود نايل گردد. انسان به تنهايى نمى تواند برنامه زندگى و راه
سعادت خود را بشناسد و آن را به اجرا گذارد، بلكه به آفريدگار جهان و پيامبرانش
نيازمند است. از همين جا ضرورت ارسال پيامبران را درمى يابيم.
اين مطلب را در ضمن دو موضوع بررسى مى كنيم:
موضوع اول: بررسى نياز انسان به برنامه زندگى و ويژگى هاى يك برنامه سعادت بخش;
موضوع دوم: معرفى تدوين كننده برنامه كامل.
موضوع نخست را ضمن چند مطلب توضيح مى دهيم:
1. در علوم عقلى به اثبات رسيده كه انسان مركب از جسم و روح است، از جهت جسم، مانند
ساير ماديات، در معرض حركت و تغيير است و از جهت
روح جزء عالم مجردات محسوب مى شود، اما در عين حال كاملاً با هم مرتبط اند. از آن
جا كه روحِ انسان به بدن مادى تعلق دارد و مجرد محض نيست، امكان حركت و استكمال
دارد. ابتدا موجود ضعيفى است كه به تدريج ترقى مى كند و كامل و كامل تر مى گردد;
اما در تمام مراحل يك حقيقت بيش نيست.
2. انسان از يك طرف در مسير تكامل واقع شده و بالفطره خواهان كمال است، و از طرف
ديگر به نيروى استكمال مجهز مى باشد، لذا رسيدن به كمال برايش ممكن مى باشد; زيرا
كار عبث و لغو در نظام آفرينش وجود ندارد. چنان كه هر موجود مادى مى تواند به كمال
ممكن خود برسد، انسان نيز از اين فيض بزرگ الهى محروم نيست و مى تواند به كمال
مطلوب خود برسد، بلكه خداوند حكيم راه رسيدن به آن را برايش فراهم نموده است.
3. انسان داراى دو نوع زندگى است: يكى زندگى دنيوى كه مربوط به تن اوست، ديگرى
زندگى نفسانى و باطنى كه به روانش ارتباط دارد. در نتيجه، نسبت به هر يك از آن دو
زندگى يا تكامل و سعادت يا سقوط و شقاوت خواهد داشت.
انسان در حالى كه سرگرم زندگى دنيوى بوده و ممكن است از زندگى نفسانى خود به كلى
غافل باشد، اما در باطن نيز يك زندگى واقعى دارد كه در نهايت يا به سوى سعادت و
كمال انسانيت سير مى كند يا به جانب شقاوت و سقوط ابدى حركت مى نمايد.
بنابراين، اعتقادات صحيح و اخلاق نيك و اعمال صالح، وسيله استكمال نفسانى و سعادت
باطنى مى باشند، چنان كه عقايد باطل، اخلاق رذيله و اعمال
ناشايست انسان را از صراط مستقيم منحرف ساخته به سوى وادى هلاكت و شقاوت سوق مى
دهد.
انسان اگر در صراط مستقيمِ تكامل واقع شد، جوهر ذاتش رشد مى يابد و پس از طى مراحلِ
كمال به عالم اصلى خود، كه عالم نورانيت و سرور است، صعود مى نمايد. اما اگر كمالات
روحانى و اخلاق نيك و كردار شايسته را فداى ارضاى قواى حيوانى نمود و به صورت
حيوانى هوس باز و لذت جو و يا ديوى درنده و خون خوار درآمد، از صراط مستقيم انسانيت
منحرف گشته، به وادى هلاكت و شقاوت سقوط خواهد كرد.
4. همان طور كه ميان جسم و نفسِ انسان اتحاد و پيوندى كامل برقرار است، بين زندگى
دنيوى و زندگى نفسانى او نيز ارتباط وجود دارد و نمى توان آنها را از هم جدا كرده و
هر كدام را مستقل فرض نمود.
اعمال و رفتار خوب يا بد انسان، بدون شك در نفس او تأثير خوب يا بد خواهند گذاشت;
چنان كه صفات و ملكات نفسانى در چگونگى صدور افعال تأثير دارند. زندگى نفسانى و
باطنى انسان از اعتقادات، اخلاق و اعمال ظاهرى او سرچشمه مى گيرد. بدون ايمان صحيح
و انجام كارهاى نيك نمى توان به سوى كمال مطلوب و سعادت روحانى گام برداشت، همان
طور كه بدون تزكيه و تهذيب نفس نمى توان در اصلاح ظاهر و كنترل اعمال، توفيقِ كامل
يافت.
5 . انسان در اجتماع زندگى مى كند، از هم نوعانش سود مى برد و به آنها نيز سود مى
رساند. تزاحم در منافع و تجاوز به حقوق ديگران نيز يكى از پيامدهاى حتمى زندگى
اجتماعى انسان است، پس زندگى در چنين اجتماعى
بسيار دشوار است. به همين جهت اجتماع انسانى به يك قانون كامل و دقيق و فراگيرى
نياز دارد تا حقوق افراد را تضمين و از تجاوز ديگران جلوگيرى كند.
بنابراين از آن جا كه انسان داراى دو بُعد وجودى (جسم و روح) و دو نوع زندگى مى
باشد كه با هم ارتباط كامل دارند، براى تأمين سعادت و كمال دو سراى خود به يك
برنامه و دستورالعمل دقيق و هماهنگ نياز دارد; برنامه اى كه هم سعادت و آسايش دنيوى
و هم سعادت و كمال اخروى او را تأمين نمايد; به گونه اى كه نه زندگى دنيوى به حيات
اخروى لطمه اى وارد سازد و نه زندگى نفسانى و معنوى، انسان را از حيات و آسايش
دنيوى باز دارد. برنامه اى كه مطابق نيازهاى واقعى انسان ها تدوين شده باشد و انسان
را به سوى كمال و سعادت حقيقى رهنمون گردد; نه سعادت و كمال پندارى و خيالى. برنامه
اى كه بر اساس فضايل و كمالات انسانى، استوار باشد و توجه انسان را به پرورش روح
ملكوتى و نيل به مقام قرب الهى معطوف سازد و دنيا را مزرعه آخرت بداند. در تدوين و
تنظيم قوانين آن، منافع واقعى همه انسان ها منظور شده باشد و از تنگ نظرى و تبعيض
هاى بى جا و گروه گرايى مبرّا باشد، خداوند متعال مى فرمايد:
اى مؤمنان! هرگاه خدا و پيامبرش شما را به يك امر (برنامه) زندگى ساز دعوت مى كنند
بپذيريد و بدانيد كه خدا ميان انسان و قلبش ميانجى مى شود و نزد او محشور خواهيد
شد.(1)
اى مردم! در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده و ما به سوى شما نورى
روشن فرو فرستاده ايم پس آنانى كه به خدا ايمان آورده و به او بپيوندند به زودى
آنها را در جوار رحمت و عنايت خود درآورد و به سوى خويش و به راه راست هدايت
كند.(2)
مردم مجموعه واحد (و يك پارچه اى) بودند [اما اختلاف پيدا كردند]پس خدا پيامبرانى
بشارت آور و بيم دهنده فرستاد و با آنان كتاب حق نازل كرد تا ميان مردم در آنچه
اختلاف كردند قضاوت شود. در آن اختلاف نكرد مگر كسانى كه [كتاب] به آنها داده شد ـ
پس از آن كه دلايل روشن براى آنان آمد ـ به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود. پس
خدا ايمان آورندگان را در آنچه اختلاف داشتند رهنمون شد و خدا هر كه را بخواهد به
راه راست هدايت مى كند.(3)
تدوين برنامه سعادت
بعد از اين كه با شرايط و خصوصيات برنامه كامل و مورد نياز انسان ها آشنا شديم،
اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه جعل و تدوين چنين برنامه اى بر عهده چه كسى است؟ آيا
همه انسان ها يا دانشمندان، خردمندان و اصلاح طلبان مى توانند چنين برنامه كامل و دقيقى را تنظيم نمايند يا نه؟
با اندكى دقت در مى يابيم كه جواب حتماً منفى است، زيرا:
اولاً: كسى مى تواند از عهده تنظيم چنين برنامه اى برآيد كه انسان شناس واقعى باشد
و از اسرار و ريزه كارى هاى جسم و روح ملكوتى انسان و از غرايز و عواطف و از مصالح
و مفاسد واقعى انسان ها و مقتضيات زمان و مكان و موارد تزاحم و برخورد قوانين و
آثار آنها آگاه و مطلع باشد، در صورتى كه در بين بشر چنين فردى وجود ندارد.
ثانياً بر فرض محال كه قانون گذاران بشرى بتوانند چنين برنامه اى را براى اداره
امور دنيوى انسان ها تدوين كنند، بدون شك از اسرار و رموز روح ملكوتى انسان و
نيازهاى معنوى و حيات نفسانى، از ارتباط عميق ميان زندگى دنيوى و حيات باطنى و نيز
از عوامل تكامل نفس و اسباب سقوط انسان اطلاعات كافى ندارند، به همين جهت خود انسان
ها نمى توانند برنامه كامل و فراگيرى براى خود تدوين كنند، و اصولاً مراقبت از
زندگى نفسانى و توجه به پرورش روح ملكوتى انسان ها از برنامه كار قانون گذاران بشرى
خارج است.
بنابراين، انسان صلاحيت ندارد تا براى تأمين رفاه، آسايش، امنيت و سعادت زندگى
دنيوى خويش قانون وضع كند و براى تكميل نفس و تضمين سعادت حيات اخروى خود، برنامه
ريزى نمايد. پس تنها كسى كه مى تواند قوانين و برنامه هاى كامل و هماهنگى را تنظيم
كرده و در اختيار بشر قرار دهد، خداى جهان آفرين و خالق انسان هاست كه از ساختمان
وجودى و اسرار و ريزه كارى هايى كه در جسم و روح انسان به كار برده، كاملاً آگاه
است
و به غرايز، عواطف، احساسات و تمايلات او توجه دارد. تنها اوست كه از كمالات حقيقى
انسان آگاه بوده و اسباب تعالىِ نفس يا تنزل و سقوط آن را به خوبى مى داند. خداى
حكيم است كه جهان بشريت در نظرش يكسان، و همه انسان ها مخلوق او هستند. همه را دوست
دارد و به سعادت آنها علاقه مند است، و هرگز خودخواهى و كوته نظرى و تعصب، در ساحت
وجود مقدسش راه ندارد.
آرى تنها خداست كه مى تواند براى تأمين سعادت «جسم و جان» و «دنيا و آخرت» انسان ها
برنامه ريزى كند و آن را توسط پيامبران برگزيده اش در اختيارشان قرار دهد، اوست كه
الطاف بى پايانش موجب مى شود تا چنين عملى را انجام دهد و بندگانش را از چنين فيض
بزرگى محروم نسازد; خدايى كه اسباب تكامل را براى انواع موجودات مادى فراهم ساخته،
ت بتوانند با حركت و تلاش خود به كمال مطلوب نايل گردند. قرآن مى فرمايد:
آن كس كه به هر چيز هستى بخشيد و سپس راهنمايى فرمود.(4)
خدايى كه انسان را با اين عظمت آفريده و در آفرينش جسم و نفسش هزاران اسرار و رموز
را نهاده و جهان ماده را براى بهره بردارى او به كار انداخته، امكان ندارد كه از
سعادت و كمال واقعى و غايت وجودى او غفلت نمايد و راه رسيدن به مقصد را در اختيارش
قرار ندهد.
در اين جاست كه ضرورت وجود پيامبران و ارسال آنها به اثبات مى رسد.
خداى سبحان براى رساندن پيام خود به انسان افرادى را از ميانشان انتخاب مى كند تا
برنامه ها و قوانين مورد نيازشان را به وسيله آنها بفرستد. پس پيامبران، انسان هاى
برگزيده اى هستند كه پيام هاى خدا را به مردم مى رسانند و آنها را به سعادت و كمال
رهبرى مى كنند و از عواملِ سقوط و شقاوت برحذر مى دارند. خداوند متعال مى فرمايد:
اى فرزندان آدم! آگاه باشيد كه فرستادگانى از خودتان به سوى شما مى آيند تا نشانه
هاى مرا براى شما بخوانند، پس كسى كه پرهيزكار و نيكوروش گردد ترس و اندوه نخواهد
داشت و آنان كه نشانه هاى ما را دروغ پندارند و سرپيچى كنند، اهل آتشند و در آن جا
هميشه ماندنى خواهند بود.(5)
ما پيامبران را نمى فرستيم مگر براى بشارت [به نيكى ها] و ترساندن [از بدى ها و
خطرات]، پس هر كه ايمان آورد [و رسالت را بپذيرد] و آن گاه عمل نيك انجام دهد نمى
ترسد و اندوهگين نمى شود و كسانى كه نشانه هايمان را [ناديده بگيرند و] تكذيب كنند
عذاب آنها را در برگيرد، زيرا كه نافرمانى كرده اند.(6)
براى هر امتى پيامبرى برانگيختيم تا [بگويد:] خدا را بپرستيد و از
طاغوت دورى كنيد. پاره اى از مردمان هدايت شده [و خدا را پرستيدند] و پاره اى به
گمراهى افتادند. پس در زمين گردش كنيد و بنگريد سرنوشت تكذيب كنندگان چگونه بود؟
(7)
عصمت پيامبران
خدا پيامبران را برگزيد تا احكام و برنامه هاى حيات بخش دين را به طور كامل و بدون
كم و زياد در اختيار مردم قرار دهند، صراط مستقيم تكامل و قرب الى الله را ـ كه يك
راه بيش نيست ـ به انسان ها نشان دهند، آنان را در پيمودن راه سعادت و كمال يارى
نمايند، ولايت و رهبرىِ امت را بر عهده بگيرند و در اجراى قوانين الهى و پرورش
فضايل انسانى بكوشند.
مسئوليت پيامبران در اين خصوص در سه مرحله خلاصه مى شود:
1. قوانين و برنامه هاى دين را از راه وحى دريافت مى كنند;
2. برنامه ها و پيام هاى الهى را به مردم ابلاغ مى نمايند;
3. خودشان به احكام و دستورهاى دين عمل كرده و مردم را نيز ـ در سخن و عمل ـ به دين
الهى دعوت مى نمايند.
منظور خداى متعال از ارسال پيامبران، زمانى تأمين مى شود كه در اين سه مرحله معصوم
باشند; يعنى در «دريافت» پيام هاى الهى و «ابلاغ» آنها به مردم، از خطا، اشتباه و
فراموشى محفوظ و در امان باشند. حال اگر معصوم نباشند چگونه مى توانند برنامه هاى
حيات بخش دين را بدون تحريف و كم و زياد
در اختيار مردم قرار دهند؟ در اين صورت آيا منظور خداى حكيم، از ارسال پيامبران به
طور كامل تحقق مى يابد؟ آيا مردم مى توانند اطمينان حاصل كنند كه گفته هاى پيامبران
همان پيام هاى الهى و برنامه هاى دين مى باشد؟ نه. هرگز چنين نيست; بلكه پيامبران
الهى بايد از خطا و اشتباه و نسيان معصوم باشند، تا بتوانند برنامه هاى دين را بدون
كم و زياد در اختيار مردم قرار دهند و خواست خداى متعال را تأمين كنند.
پيامبران در مرحله «عمل به احكام دين» نيز بايد معصوم باشند، يعنى وظايف و واجبات
را انجام دهند، محرمات و گناهان و كارهاى زشت را ترك كنند، زيرا آنها نمونه كامل
دين هستند و با عمل خود مردم را به كارهاى نيك دعوت نموده و از كارهاى بد باز مى
دارند. اگر پيامبران معصوم نباشند، چگونه مى توانند رهبرى مردم را بر عهده گيرند و
آنها را به نيكى دعوت نمايند؟
مردم هيچ گاه به كسى كه خود بيراهه مى رود و گفتارش بر خلاف كردارش مى باشد اعتماد
نمى كنند و گفته هايش را نمى پذيرند، چون مى گويند: اگر راست مى گفت و به گفتارش
عقيده داشت، خود نيز عمل مى كرد. در اين صورت غالباً ترجيح مى دهند كه از اعمالش
(كه بر فرض مذكور با رسالت او همگام نبود) پيروى نمايند، نه گفتارش. لذا خداى متعال
هرگز چنين فردى را به پيامبرى مبعوث نمى كند.
بنابراين عقل انسان به ضرورت معصوم بودن پيامبران گواهى مى دهد و نيازى به ذكر مفصل
آيات و روايات نيست، اما در آينده به بعضى از برهان هاى نقلى نيز اشاره خواهيم كرد.
فلسفه عصمت
در گذشته به اين نتيجه رسيديم كه پيامبران از ارتكاب گناه، خطا و نسيان معصوم
هستند. اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه: فلسفه عصمت چيست؟ چرا بعضى از انسان ها
معصوم اند و بعضى نه؟ از آن جا كه همه انسان ها در انسان بودن مشترك و جايزالخطا مى
باشند، چرا تنها بعضى از انسان ها از اشتباه مصونند؟ چه عاملى به بعضى انسان ها آن
چنان قدرت و مصونيتى مى دهد تا بر تمايلات نفسانى خويش چيره شوند و اراده گناه
نكنند؟ عامل اصلى و منشأ اين مصونيت ها چيست؟
به عقيده ما «عصمت» صفت نفسانى و ملكه نيرومند باطنى است كه معصوم را از ارتكاب
گناه، خلاف، اشتباه و مانند آن باز مى دارد. عامل و منشأ وجود چنين صفتى همان
«ايمان كامل» مى باشد كه از مرحله مفهوم و هيئت ذهنى فراتر رفته و به صورت يقين و
مشاهده حضورى درآمده است. انسانى كه در خداشناسى و عقيده به معاد، به مرتبه اعلا
رسيده و با چشم باطن، عظمت و جلال پروردگار جهان را مشاهده مى كند و آثار اعمال و
اخلاق نيك و تبعات رفتار و اخلاق بد را عيناً مشاهده مى نمايد، از گناه و عصيان
بيزار است و با بصيرت و از روى اختيار و اراده، مطيع فرمان هاى الهى خواهد بود و
خواسته و تمايلات نفسانى خود را كنترل مى كند و هرگز از مرز بندگى و تسليم در برابر
دستورهاى الهى تجاوز نخواهد كرد.
از سوى ديگر، وجود چنين بصيرتى پشتوانه نيرومندى است كه از وقوع خطا و نسيان در
تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم، جلوگيرى مى كند. پيام هاى
الهى را حضوراً مشاهده و آنها را از خزاين علوم غيبى دريافت مى نمايد. از همين رو
از خطا و اشتباه معصوم است.
از آن جا كه وجود چنين انسان كامل و معصومى براى پيامبرى ضرورت دارد، خداوند سبحان
نظام آفرينش را به گونه اى تنظيم نموده كه در مواقع لازم داراى چنين فردى باشد.
گفتنى است كه گرچه پيامبر، معصوم است و هيچ گاه گناه نمى كند، اما لازمه اش اين
نيست كه اختيار و قدرت معصيت از او سلب شده باشد، بلكه پيامبر نيز مانند ساير مردم،
در ارتكاب گناه، هم اختيار دارد و هم قدرت، منتها در اثر ايمان قوى و بصيرت كاملى
كه با موهبت الهى در وجودش نهاده شده، با اختيار و اراده، كارهاى زشت را ترك مى كند
و مرتكب معصيت نمى شود.
در اين جا به چند نمونه از برهان هاى نقلى كه بر لزوم معصوم بودن پيامبران دلالت مى
كند اشاره مى نماييم:
خداى متعال در قرآن مى فرمايد:
داناى نهان است و كسى را بر غيب خود مطلع نمى كند، مگر پيامبرى كه از او خشنود باشد
و براى او از پيش رو و پشت سرش نگهبانانى مى گمارد تا بداند كه پيامبران پيام هاى
خدا را رسانيده اند. و خدا بر آن چه رسولان دارند احاطه دارد و هر چيزى را به عدد
شماره كرده است.(8)
علامه طباطبايى در تفسير همين آيه نوشته است:
ظاهر آيه نشان مى دهد كه خدا پيامبرانش را به وحى اختصاص داده و با يك نيروى پنهانى
از آنان مراقبت مى كند. اين كه خدا بر پيامبران احاطه دارد، براى نگهدارى وحى از
نابودى و تغيير و تبدّلى است كه شيطان يا ديگران انجام مى دهند. اين كار به سبب
پيوستن رسالت به مرحله ظهور است. مشابه آيه مذكور آيه اى است كه از زبان فرشتگان مى
فرمايد:
(هيچ چيزى را فرو نمى بريم مگر به فرمان خداى تو. (نگهدارى) آنچه پيش روى ما و پشت
سر ما و ميانه آن است از آن اوست و خداى تو فراموشكار نخواهد بود.)
آيات دلالت مى كنند كه وحى از آغاز نزول تا هنگامى كه به گوش مردم مى رسد حراست مى
گردد و از هرگونه تغييرى حفاظت مى شود.(9)
نيز در همين زمينه آورده است: به طور مطلق، آيه (آنان هدايت يافتگانند، پس به
هدايتشان اقتدا كن) بر عصمت پيامبران دلالت دارد، پس همه آنها هدايت شده اند و خدا
فرموده (كسى كه خدا گمراهش كند، هدايت گرى ندارد و هر كه او هدايتش مى كند گمراه
كننده اى ندارد) و باز فرموده (هر كه را خدا هدايت كند او هدايت گر است) پس خدا
هدايت شدگان خويش را از هر گمراه و هر نوع گمراهى اى كه بخواهد در آنان نفوذ كند
مصون داشته است، يعنى از هر گونه معصيتى
در امانند، چون معصيت هم نوعى گمراهى است.(10)
پىنوشتها:
(1) . انفال (8) آيه 24: (يا يُّها الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِـيبُوا لِلّهِ
وَلِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِـيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ
بَيْنَ المَرْءِ وَقَلْبِهِ وَ نَّـهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).
(2) . نساء (4) آيه 174: (يا أَيُّها النّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ
رَبِّـكُمْ وَأَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِـيناً * فَأَمّا الَّذِينَ آمَنُوا
بِاللّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِى رَحْمَة مِنْهُ وَفَضْل
وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِـيماً).
(3) . بقره (2) آيه 213: (كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ
النَّبِـيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الكِتابَ
بِالْحَقِّ لِـيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فِـيما اخْتَلَفُوا فِـيهِ وَما اخْتَلَفَ
فِـيهِ إِلاّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ البَيِّناتُ بَغْياً
بَيْنَهُمْ فَهَدى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِما اخْتَلَفُوا فِـيهِ مِنَ الحَقِّ
بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ إِلى صِراط مُسْتَقِـيم).
(1) . طه (20) آيه 50 : (الَّذِى أَعْطى كُلَّ شَىء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى).
(5) . اعراف(7) آيه 35: (يا بَنِى آدَمَ إِمّا يَأْتِـيَـنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ
يَقُـصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِى فَمَنِ اتَّقى وَأَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ
وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ * وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها
أُولـئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِـيها خالِدُونَ).
(6) . انعام (6) آيه 48: (وَمانُرْسِلُ المُرْسَلِـينَ إِلاّ مُبَشِّرِينَ
وَمُنْذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ
يَحْزَنُونَ * وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا يَمَسُّهُمُ العَذابُ بِما كانُوا
يَفْسُقُونَ).
(7) . نحل (16) آيه 36: (وَلَقَدْ بَعَثْنا فِى كُلِّ أُمَّـة رَسُولاً أَن
اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّهُ
وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِـيرُوا فِى الأَرضِ فَانْظُرُوا
كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ المُكَذِّبِـينَ).
(8) . جن (72) آيات 28 ـ 26: (عالِمُ الغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً
* إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ يَسْلُك مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ
خَلْفِهِ رَصَداً * لِـيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحاطَ
بِما لَدَيْهِمْ وَأَحْصى كُلَّ شَىء عَدَداً).
(9) . الميزان، ج 2، ص 139.
(10) . باز هم علامه مى نويسد: «و يدلّ على عصمتهم مطلقاً قوله تعالى: (أُولـئِكَ
الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِـهُداهُمُ اقْتَدِهْ) فجميعهم عليهم السّلام كتب عليهم
الهداية و قد قال (وَمَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد) (وَمَنْ يَهْدِ
اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ) و قد قال: (مَنْ يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ المُهْتَدِى)
فنفى عن المهتدين بهدايته كلّ مضلّ يؤثر فيهم بضلال فلا يوجد فيهم ضلال و كلّ معصية
ضلال» الميزان، ج 2، ص140، آياتى كه در سخن مرحوم علامه آمده بود به ترتيب: انعام
(6) آيه 90; زمر (39) آيات 23 و 37; اعراف (7) آيه 178.