مقدمه
كتاب حاضر در اصل مقالهای بوده است به قلم متفكر شهيد استاد
مرتضی مطهری كه در سال 1347 هجری شمسی برابر با 1387 هجری قمری در
كتاب " محمد ( ص ) خاتم پيامبران " - كه به مناسبت آغاز پانزدهمين
قرن بعثت از سوی مؤسسه حسينيه ارشاد منتشر شد - به چاپ رسيد و پس
از آن و در زمان حيات استاد شهيد نيز به صورت رسالهای كوچك به
زينت طبع مزين گرديد و اكنون با حروفچينی جديد و اعراب گذاری
جملات عربی و با فهرستهای مختلف به چاپ میرسد ، باشد كه توصيه
امام راحل عزيزمان مبنی بر زنده نگاه داشتن آثار آن متفكر گرانقدر
عملی گردد و همچنين با رفع شبهات القاء شده در اطراف زندگانی رسول
اكرم ( ص ) و با بينشی هر چه روشنتر نسبت به مكتب اسلام در راه
اهداف مقدس اين آخرين پيام الهی گام برداريم
يازدهم ارديبهشت 1369 شورای نظارت بر نشر آثار استاد شهيد مطهری
رسول درس ناخوانده
يكی از نكات روشن زندگی رسول اكرم ( ص ) اين است كه درس ناخوانده و
مكتب ناديده بوده است نزد هيچ معلمی نياموخته و با هيچ نوشته و
دفتر و كتابی آشنا نبوده است
احدی از مورخان ، مسلمان يا غير مسلمان ، مدعی نشده است كه آن
حضرت در دوران كودكی يا جوانی ، چه رسد به دوران كهولت و پيری كه
دوره رسالت است ، نزد كسی خواندن يا نوشتن آموخته است ، و همچنين
احدی ادعا نكرده و موردی را نشان نداده است كه آن حضرت قبل از
دوران رسالت يك سطر خوانده و يا يك كلمه نوشته است
مردم عرب ، بالاخص عرب حجاز ، در آن عصر و عهد به طور كلی مردمی
بی سواد بودند . افرادی از آنها كه میتوانستند بخوانند و بنويسند
انگشت شمار و انگشت نما بودند .
عادتا ممكن نيست كه شخصی در آن محيط ، اين فن را بياموزد و در ميان
مردم به اين صفت معروف نشود
چنانكه میدانيم - و بعدا درباره اين مطلب بحث خواهيم كرد -
مخالفان پيغمبر اكرم در آن تاريخ او را به اخذ مطالب از افواه
ديگران متهم كردند ، ولی به اين جهت متهم نكردند كه چون با سواد
است و خواندن و نوشتن میداند كتابهايی نزد خود دارد و مطالبی كه
میآورد از آن كتابها استفاده كرده است . اگر پيغمبر كوچكترين
آشنايی با خواندن و نوشتن میداشت قطعا مورد اين اتهام واقع میشد
اعترافات ديگران
خاور شناسان نيز كه با ديده انتقاد به تاريخ اسلامی مینگرند
كوچكترين نشانهای بر سابقه خواندن و نوشتن رسول اكرم نيافته ،
اعتراف كردهاند كه او مردی درس ناخوانده بود و از ميان ملتی درس
ناخوانده برخاست
كارلايل در كتاب معروف الابطال میگويد : " يك چيز را نبايد فراموش
كنيم و آن اينكه محمد هيچ درسی از هيچ استادی نياموخته است ، صنعت
خط تازه در ميان مردم عرب پيدا شده بود
به عقيده من حقيقت اين است كه محمد با خط و خواندن آشنا نبود ، جز
زندگی صحرا چيزی نياموخته بود "
ويل دورانت در تاريخ تمدن میگويد : " ظاهرا هيچ كس در اين فكر
نبود كه وی ( رسول اكرم ) را نوشتن و خواندن آموزد .
در آن موقع هنر نوشتن و خواندن به نظر عربان اهميتی نداشتء به
همين جهت در قبيله قريش بيش از هفده تن خواندن و نوشتن نمیدانستند
. معلوم نيست كه محمد شخصا چيزی نوشته باشد . از پس پيمبری كاتب
مخصوص داشت . معذلك معروفترين و بليغترين كتاب زبان عربی به زبان
وی جاری شد و دقايق امور را بهتر از مردم تعليم داده شناخت " ( 1 )
جان ديون پورت در كتاب عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن میگويد :
" درباره تحصيل و آموزش ، آنطوری كه در جهان معمول است ، همه
معتقدند كه محمد تحصيل نكرده و جز آنچه در ميان قبيلهاش رايج و
معمول بوده چيزی نياموخته است " ( 2 )
كونستان ورژيل گيورگيو در كتاب محمد پيغمبری كه از نو بايد شناخت
میگويد : " با اينكه امی بود ، در اولين آيات كه بر وی نازل شده
صحبت از قلم و علم ، يعنی نوشتن و نويسانيدن و فرا گرفتن و تعليم
دادن است . در هيچيك از اديان بزرگ اين اندازه برای معرفت قائل به
اهميت نشدهاند و هيچ دينی را نمیتوان يافت كه در مبدا آن ، علم و
معرفت اينقدر ارزش و اهميت داشته باشد . اگر محمد يك دانشمند بود ،
نزول اين آيات در غار ( حرا ) توليد حيرت نمیكرد ، چون دانشمند
قدر علم را میداند ، ولی او سواد نداشت و نزد هيچ آموزگاری درس
نخوانده بود .
من به مسلمانها تهنيت میگويم كه در مبدا دين آنها كسب معرفت
اينقدر با اهميت تلقی شده"(
3)
گوستاو لوبون در كتاب معروف خود تمدن اسلام و عرب میگويد : " اين
طور معروف است كه پيغمبر امی بوده است ، و آن مقرون به قياس هم
هست ، زيرا اولا اگر از اهل علم بود ارتباط مطالب و فقرات قرآن به
هم بهتر میشد ، بعلاوه آن هم قرين قياس است كه اگر پيغمبر امی
نبود نمیتوانست مذهب جديدی شايع و منتشر سازد ، برای اينكه شخص
امی به احتياجات اشخاص جاهل بيشتر آشناست و بهتر میتواند آنها را
به راه راست بياورد . به هر حال ، پيغمبر امی باشد يا غير امی ،
جای هيچ ترديدی نيست كه او آخرين درجه عقل و فراست و هوش را دارا
بوده است " (
4)
گوستاو لوبون به علت آشنا نبودن با مفاهيم قرآنی ، و هم به خاطر
افكار مادی كه داشته است سخن ياوهای درباره ارتباط آيات قرآن و
درباره عاجز بودن عالم از درك احتياجات جاهل میبافد و به قرآن و
پيغمبر اهانت میكند ، در عين حال اعتراف دارد كه هيچ گونه سندی و
نشانهای بر سابقه آشنايی پيغمبر اسلام با خواندن و نوشتن وجود
ندارد . غرض از نقل سخن اينان استشهاد به سخنشان نيست .
برای اظهار نظر در تاريخ اسلام و مشرق ، خود مسلمانان و مشرق
زمينيها شايستهترند . نقل سخن اينان برای اين است كه كسانی كه خود
شخصا مطالعهای ندارند بدانند كه اگر كوچكترين نشانهای در اين
زمينه وجود میداشت از نظر مورخان كنجكاو و منتقد غير مسلمان پنهان
نمیماند
رسول اكرم در خلال سفری كه همراه ابو طالب به شام رفت ، ضمن
استراحت در يكی از منازل بين راه ، برخورد كوتاهی با يك راهب به
نام بحيرا ( 5 ) داشته است . اين برخورد ، توجه خاورشناسان را جلب
كرده است كه آيا پيغمبر اسلام از همين برخورد كوتاه چيزی آموخته
است ؟ وقتی كه چنين حادثه كوچكی توجه مخالفان را در قديم و جديد
برانگيزد ، به طريق اولی اگر كوچكترين سندی برای سابقه آشنايی رسول
اكرم با خواندن و نوشتن وجود میداشت ، از نظر آنان مخفی نمیماند
و در زير ذرهبينهای قوی اين گروه چندين بار بزرگتر نمايش داده
میشد
برای اينكه مطلب روشن شود لازم است در دو قسمت بحث شود : . 1 دوره
قبل از رسالت
. 2 دوره رسالت
در دوره رسالت نيز از دو نظر بايد مطلب مورد مطالعه قرار گيرد : .
1 نوشتن
. 2 خواندن
بعدا خواهيم گفت آنچه قطعی و مسلم است و مورد اتفاق علمای مسلمين و
غير آنهاست اين است كه ايشان قبل از رسالت كوچكترين آشنايی با
خواندن و نوشتن نداشتهاند . اما دوره رسالت آن اندازه قطعی نيست
. در دوره رسالت نيز آنچه مسلمتر است ننوشتن ايشان است ، ولی
نخواندنشان آن اندازه مسلم نيست . از برخی روايات شيعه ظاهر
میشود كه ايشان در دوره رسالت میخواندهاند ولی نمینوشتهاند ،
هر چند روايات شيعه نيز در اين جهت وحدت و تطابق ندارند . آنچه از
مجموع قراين و دلايل استفاده میشود اين است كه در دوره رسالت نيز
نه خواندهاند و نه نوشتهاند
برای اينكه دوره ما قبل رسالت را رسيدگی كنيم لازم است درباره وضع
عمومی عربستان در آن عصر از لحاظ خواندن و نوشتن بحث كنيم
از تواريخ چنين استفاده میشود كه مقارن ظهور اسلام ، افرادی در آن
محيط كه خواندن و نوشتن میدانستهاند بسيار معدود بودهاند
پيدايش خط در حجاز
بلاذری در آخر فتوح البلدان آغاز پيدايش خط را در ميان اعراب حجاز
چنين ذكر میكند : " اولين بار سه نفر از قبيله " طی " ( كه در
مجاورت شام بودند ) خط ( خط عربی ) را وضع كردند و هجاء عربی را به
هجاء سريانی قياس كردند
بعد عدهای از اهل انبار اين خط را از آن سه نفر آموختند و اهل
حيره از اهل انبار فرا گرفتند . بشر بن عبدالملك كندی برادر اكيدر
بن عبدالملك كندی امير دومه الجندل كه نصرانی بود ، در رفت و
آمدهای خود به حيره خط عربی را از اهل حيره ياد گرفت . همين بشر
برای كاری به مكه رفت و سفيان بن اميه ( عموی ابو سفيان ) و
ابوقيس بن عبدمناف بن زهره او را ديدند كه مینوشت ، از او خواستند
كه نوشتن را به آنها تعليم كند و او به آنها تعليم كرد . بعد خود
بشر با اين دو نفر در يك سفر تجارتی به طائف رفتند ، غيلان بن سلمه
ثقفی در طائف خط نوشتن را از آنها آموخت . بعد بشر از آن دو نفر
جدا شد و به ديار مصر رفت . عمرو بن زراره كه بعد به عمرو كاتب
معروف شد نوشتن را از او آموخت . سپس بشر به شام رفت و در آنجا عده
زيادی از او فرا گرفتند "
ابن النديم در الفهرست ، فن اول از مقاله اولی ، به قسمتی از
گفتههای بلاذری اشاره میكند (
6 ) . ابن النديم از ابن عباس
روايت میكند كه اول كسی كه خط عربی نوشت سه نفر از مردان قبيله
بولان بودند كه قبيلهای است در انبار ، و اهل حيره از مردم انبار
فرا گرفتند
ابن خلدون نيز در مقدمه خويش فصل " فی ان الخط والكتابه من عداد
الصنائع الانسانيه " قسمتی از گفتههای بلاذری را ذكر و تاييد
میكند ( 7 )
بلاذری با سند روايت میكند كه هنگام ظهور اسلام در همه مكه چند
نفر با سواد بودند . میگويد : " اسلام ظهور كرد و در قريش فقط
هفده نفر صنعت نوشتن را میدانستند : عمر بن الخطاب ، علی بن ابی
طالب ( ع ) ، عثمان بن عفان ، ابو عبيده جراح ، طلحه ، يزيد بن
ابی سفيان ، ابو حذيفه بن ربيعه ، حاطب بن عمرو عامری ، ابوسلمه
مخزومی ، ابان بن سعيد اموی ، خالد بن سعيد اموی ، عبدالله بن سعد
بن ابی سرح ، حويطب بن عبدالعزی ، ابوسفيان بن حرب ، معاوية بن ابی
سفيان ، جهيم بن الصلت ، علاء بن الحضرمی كه از هم پيمانان قريش
بودند نه از خود قريش "
بلاذری فقط يك زن قرشی را نام میبرد كه در دوره جاهليت مقارن ظهور
اسلام ، خواندن و نوشتن میدانست و او شفاء دختر عبدالله عدوی بود
. اين زن مسلمان شد و از مهاجران اوليه به شمار میرود
بلاذری میگويد : " اين زن همان است كه حفصه همسر پيغمبر را نوشتن
آموخت و روزی پيغمبر اكرم به او فرمود : " « الا تعلمين حفصة رقية
النملة كما علمتها الكتابة » " يعنی همچنانكه نوشتن را به حفصه
آموزانيدی خوب است " رقية النملة " (
8 ) را نيز به وی بياموزانی "
بلاذری آنگاه چند زن از زنان مسلمان را نام میبرد كه در دوره
اسلام ، هم میخواندند و هم مینوشتند ، و يا تنها میخواندند .
میگويد : " حفصه همسر پيغمبر مینوشت . ام كلثوم دختر عقبة بن ابی
معيط ( از زنان مهاجر اوليه ) نيز مینوشت . عايشه دختر سعد گفت
پدرم به من نوشتن آموخت .
پاورقی : > اكرم " رقی " را منع و بعضی تجويز
كرده است ، و خود مدعی میشود كه احاديث منع، ناظر است به تعويذ
به غير نام خدا و به اينكه انسان توكلش را از خدا بر گيرد و به
اين تعويذها اعتماد كند ، و احاديث تجويز ناظر به اين است كه كسی
متوسل به اسماء الهی شود و از خداوند اثر بخواهد
ابن اثير در ماده " نمل " میگويد : آنچه به نام " رقية النملة "
معروف است ، در واقع از نوع " رقی " نبوده است ، جملههايی بوده
معروف و همه میدانستند نفع و ضرری نمیرساند . رسول خدا به صورت
شوخی و ضمنا نوعی كنايه به همسرش حفصه آن سخن را به شفاء فرمود
جملهها اين بوده است : " العروس تحتفل ، و تختضب ، و تكتحل ، و
كل شیء تفتعل غير أن لا تعصی الرجل " يعنی عروس در ميان جمع
مینشستند ، رنگ میبندد ، سرمه میكشد ، عروس همه كار میكند جز
اينكه شوهرش را نافرمانی نمیكند . اين جملهها را " رقية النملة "
میناميدند و ظاهرا در اين نامگذاری نيز نوعی شوخی و طنز به كار
رفته است
ابن اثير میگويد : رسول اكرم از روی شوخی و طنز به شفاء فرمود
همان طوری كه نوشتن را به حفصه ياد دادی خوب بود " رقية النملة "
را نيز ياد میدادی . اشاره به اينكه اين خانم فرمان مرا اطاعت
نكرد و رازی كه به او گفته بودم ( در تاريخ معروف است و آيه اول
سوره تحريم ناظر به آن است ) را افشا نمود
كريمه دختر مقداد نيز مینوشت . عايشه ( همسر پيغمبر ) میخواند
ولی نمینوشت ، همچنين ام سلمه " . بلاذری سپس نام كسانی را كه در
مدينه سمت دبيری رسول خدا را داشتند ذكر میكند ، آنگاه میگويد
مقارن ظهور اسلام فقط يازده نفر از مردم اوس و خزرج ( دو قبيله
معروف ساكن مدينه ) صنعت خط را میدانستند ، و نام آنها را هم ذكر
میكند
معلوم میشود صنعت خط ، تازه وارد محيط حجاز شده بوده است و اوضاع
و احوال محيط آن روز حجاز چنان بوده كه اگر كسی خواندن يا نوشتن
میدانست معروف خاص و عام میشد . افرادی كه مقارن ظهور اسلام اين
صنعت را میدانستند ، چه در مكه و چه در مدينه ، معروف و انگشتنما
، و معدود و انگشت شمار بودند ، لهذا نامشان در تاريخ ثبت شد ، و
اگر رسول خدا در زمره آنان میبود قطعا به اين صنعت شناخته میشد و
نامش در زمره آنان برده میشد ، و چون اسمی از آن حضرت در زمره
آنان نيست معلوم میشود به طور قطع او با خواندن و نوشتن سر و كار
نداشته است
دوره رسالت و مخصوصا دوره
مدينه
از مجموع قرائن به دست میآيد كه رسول اكرم در دوره رسالت نيز نه
خواند و نه نوشت ، ولی علمای اسلامی چه شيعه و چه سنی در اين جهت
وحدت نظر ندارند ، بعضی استبعاد كردهاند كه چگونه ممكن است وحی -
كه همه چيز را میآموخته است - خواندن و نوشتن را به او نياموخته
باشد (
9 ) ؟ در چندين روايت از روايات شيعه وارد شده كه آن حضرت
در دوران رسالت میخوانده ولی نمینوشته است (
10 ) از آن جمله
روايتی است كه صدوق در علل الشرايع آورده است : " از منتهای خدا
بر پيامبرش اين بود كه میخواند ولی نمینوشت
هنگامی كه ابوسفيان متوجه احد شد ، عباس عموی پيغمبر نامهای به آن
حضرت نوشت . وقتی نامه رسيد كه او در يكی از باغهای اطراف مدينه
بود
پيغمبر نامه را خواند ولی اصحابش را به مضمون نامه آگاه نكرد ، امر
كرد همه به شهر بروند . همينكه به شهر رفتند موضوع را به اطلاع
آنها رسانيد " (
11 )
ولی در سيره زينی دحلان جريان نامه عباس را بر خلاف روايت علل
الشرايع نقل میكند ، میگويد : " همين كه نامه عباس به رسول خدا
رسيد ، مهرش را باز كرد ، به ابی بن كعب داد بخواند ، كعب خواند و
پيغمبر دستور داد كتمان كند . پس از آن رسول خدا بر سعد بن الربيع
صحابی معروف وارد شد و موضوع نامه عباس را با او در ميان گذاشت و
از او نيز خواست فعلا موضوع را پنهان نگهدارد " (
12 )
بعضی معتقدند كه آن حضرت در دوره رسالت ، هم میخوانده و هم
مینوشته است . سيد مرتضی - به نقل بحار الانوار - میگويد : "
عقيده شعبی و جماعتی از اهل علم اين است كه رسول اكرم از دنيا نرفت
مگر اينكه هم خواند و هم نوشت " ( 13 )
سيد مرتضی خود به حديث معروف دوات و قلم ( يا دوات و شانه ) استناد
میكند ، میگويد : " در اخبار معتبر و در تواريخ وارد شده كه آن
حضرت در حين وفات فرمود دوات و شانه بياوريد تا برای شما دستوری
بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد " ( 14 )
استناد به حديث دوات و قلم استناد صحيحی نيست . اين حديث صراحت
ندارد كه رسول خدا میخواسته است با دست خود بنويسد . اگر فرض
كنيم میخواسته است در حضور جمع فرمان بدهد بنويسند و آنها را
شاهد بگيرد و به عنوان شهادت از آنها امضاء بگيرد باز تعبير اينكه
" میخواهم برای شما چيزی بنويسم كه گمراه نشويد " صحيح است . به
اصطلاح ادبی ، اين گونه تعبيرات " اسناد مجازی " است . اسناد
مجازی از وجوه فصاحت است و در زبان عربی و غير عربی شايع است
دبيران پيغمبر
از نصوص تواريخ معتبر و قديمی اسلامی به دست میآيد كه رسول خدا در
مدينه گروهی " دبير " داشته است . اين دبيران وحی خدا ، سخنان
پيغمبر ، عقود و معاملات مردم ، عهدها و پيمان نامههای رسول خدا
با مشركين و اهل كتاب ، دفاتر صدقات و مالياتها ، دفاتر غنائم و
اخماس و نامههای فراوان آن حضرت را به اطراف و اكناف
مینوشتهاند
علاوه بر وحی خدا و سخنان شفاهی آن حضرت كه نوشته شده و باقی است ،
عهدنامهها و بسياری از نامههای رسول خدا نيز در متن تاريخ ثبت
شده است . محمد بن سعد در الطبقات الكبير (
15 ) در حدود صد نامه
از آن حضرت كه متن اكثر آنها را آورده است نقل میكند
برخی از اين نامهها به سلاطين و حكمرانان جهان و رؤسای قبايل و
حكام دست نشانده رومی يا ايرانی خليج فارس و ساير شخصيتهاست و
مشتمل بر دعوت به اسلام است ، برخی ديگر حكم بخشنامه و دستورالعمل
دارد و جزء مدارك فقهی اسلام به شمار میرود ، برخی ديگر به منظور
كارهای ديگر است
بسياری از آن نامهها معلوم است كه به خط چه كسی است ، كاتب نام
خود را در آخر نامه قيد كرده است . گويند اول كسی كه اين سنت را در
آنجا رايج كرد كه نام كاتب در آخر نامه قيد شود ، ابی بن كعب
صحابی معروف است
هيچيك از اين نامهها و پيماننامهها و دفاتر را رسول خدا به خط
خود ننوشته است ، يعنی يك جا نمیبينيم كه گفته باشند فلان نامه را
رسول خدا به خط خود نوشت . بالاتر اينكه هيچ جا ديده نمیشود كه
رسول خدا يك آيه قرآن را به خط خود نوشته باشد ، در صورتی كه كتاب
وحی هر كدام به خط خود قرآنی نوشتهاند . آيا ممكن است رسول اكرم
خط بنويسد و آنگاه به خط خود قرآنی يا سورهای از قرآن و لااقل
آيهای از قرآن ننويسد ؟ !
در كتب تواريخ نام دبيران رسول خدا آمده است . يعقوبی در جلد دوم
تاريخ خويش میگويد : " دبيران رسول خدا كه وحی ، نامهها و
پيماننامهها را مینوشتند ايناناند : علی بن ابی طالب ( ع ) ،
عثمان بن عفان ، عمرو بن العاص ، معاوية بن ابی سفيان ، شرحبيل بن
حسنه ، عبدالله بن سعد بن ابی سرح ، مغيره بن شعبه ، معاذ بن جبل ،
زيد بن ثابت ، حنظلة بن الربيع ، ابی بن كعب ، جهيم بن الصلت ،
حصين النميری " (
16 )
مسعودی در التنبيه والاشراف تا اندازهای تفصيل میدهد كه اين
دبيران ، هر كدام چه نوع كاری را به عهده داشتهاند و نشان میدهد
كه اين دبيران بيش از اين توسعه كار داشته و نوعی نظم و تشكيلات و
تقسيم كار در ميان بوده است . میگويد : " خالد ابن سعيد بن العاص
پيش دست رسول خدا بود ، حاجتهای متفرقهای كه پيش میآمد مینوشت
، همچنين مغيرش بن شعبه و حصين بن نمير . عبدالله بن ارقم و علاء
بن عقبه سندهای مردم و عقود و معاملات آنها را مینوشتند
زبير بن العوام و جهيم بن الصلت صورت ماليات و صدقات را ضبط
میكردند . حذيفة بن اليمان عهدهدار نوشتن " حرازی " حجاز بود .
معيقيب بن ابی فاطمه دوسی غنائم را وارد میكرد . زيد بن ثابت
انصاری نامه به حكام و پادشاهان مینوشت و ضمنا سمت مترجمی رسول
خدا را داشت . او زبانهای فارسی و رومی و قبطی و حبشی را ترجمه
میكرد و همه اينها را در مدينه از اهل اين زبانها آموخته بود (
17
) . حنظلة بن الربيع ذخيره بود و هر وقت يكی از آنها كه نام برديم
نبود او كارش را انجام میداد و به " حنظله كاتب " معروف شده بود
.
حنظله در زمان خلافت عمر كه فتوحات اسلامی رخ داد به " رها " رفت و
در همانجا فوت كرد . عبدالله بن سعد بن ابی سرح مدتی سمت نويسندگی
داشت ولی بعد مرتد شد و به مشركان پيوست . شرحبيل بن حسنه طابخی
نيز برايش نوشته است . ابان بن سعيد و علاء بن الحضرمی نيز گاهی
برايش مینوشتند . معاويه فقط چند ماهی قبل از وفات رسول خدا برايش
نويسندگی كرد . اينها كسانی هستند كه رسما مدتی عهدهدار سمت "
دبيری " بودند . و اما افرادی كه احيانا يك يا دو نامه برايش
نوشتهاند و جزء دبيران پيغمبر به شمار نمیروند ما از آنها ياد
نمیكنيم " (
17 )
مسعودی در اينجا از كتاب وحی و همچنين نويسندگان پيمان نامههای
رسمی مانند علی ( عليه السلام ) و عبدالله بن مسعود و ابی بن كعب
و غير اينها نام نبرده است ، مثل اينكه خواسته است كسانی را نام
ببرد كه سمت ديگری غير از سمت كتابت وحی عهدهدار بودهاند
در تواريخ و احاديث اسلامی به قضايای زيادی برمیخوريم مبنی بر
اينكه متقاضيانی از دور يا نزديك به حضور رسول اكرم میآمدهاند و
از ايشان تقاضای نصيحت و موعظهای میكردهاند و آن حضرت با سخنان
حكيمانه و پر مغز خود به پرسش آنها با پاسخ داده است . اين سخنان
فی المجلس يا بعدها نوشته شده است
باز هم در يك جا نمیبينيم كه رسول خدا خودش در جواب متقاضيان يك
سطر نوشته باشد . قطعا اگر يك سطر نوشته از پيغمبر اكرم باقی
میماند ، مسلمانان به عنوان تيمن و تبرك و بزرگترين افتخار برای
خود و خاندان خود آن را نگهداری میكردند ، همچنانكه درباره حضرت
امير ( عليه السلام ) و ساير ائمه چنين جريانها زياد میبينيم ، كه
قسمتی از خطوط آن بزرگواران سالها بلكه قرنها در خاندان خودشان يا
در خاندان شيعيان محفوظ مانده است . همين الان قرآنهايی موجود است
كه منسوب به آن بزرگواران است
جريان معروف زيد بن علی بن الحسين ( ع ) و يحيی بن زيد و كيفيت
نگهداری آنها از صحيفه سجاديه شاهد اين مدعاست
ابن النديم در فن اول از مقاله دوم الفهرست جريان جالبی نقل میكند
، میگويد : " با يكی از شيعيان كوفی كه نامش محمد بن الحسين و
معروف به ابن ابی بعره بود آشنا شدم . كتابخانهای داشت كه مثل آن
را نديدهام . او آن كتابخانه را از يك مرد شيعی كوفی دريافت كرده
بود و عجيب اين است كه در هر كتاب يا ورقه ای ثبت بود كه به خط كی
است ؟ جماعتی از علما شهادت خود را بر اينكه خط ، خط كی است نوشته
بودند . در آن كتابخانه خطوطی از امامين همامين حسن بن علی و حسين
بن علی ( عليهما السلام ) موجود بود و نگهداری میشد ، و همچنين
اسناد و عهدنامههايی به خط علی ( عليه السلام ) و ساير دبيران
رسول خدا موجود بود و از آنها مراقبت میشد " (
18 ) .
آری ، تا اين حد اين آثار متبركه كه حفظ و نگهداری میشده است .
چگونه ممكن است كه رسول خدا حداقل يك سطر نوشته باشد و با آن
عنايت عجيب مسلمين به حفظ آثار خصوصا آثار متبركه - باقی نمانده
باشد ؟ ! مسأله نوشتن آن حضرت حتی در دوره رسالت ، طبق قرائن و
امارات منتفی است ، اما مسأله خواندن آن حضرت را در دوره رسالت
نمیتوان به طور قطع منتفی دانست ، هر چند دليل كافی بر خواندن آن
حضرت حتی در اين دوره نداريم بلكه بيشتر قرائن از نخواندن آن حضرت
حتی در اين دوره حكايت میكند
جريان حديبيه
در تاريخ زندگی رسول اكرم جريانهايی پيش آمده كه روشن میكند آن
حضرت حتی در دوره مدينه نه میخوانده و نه مینوشته است . در ميان
همه آنها حادثه حديبيه به علت حساسيت خاص تاريخی از همه معروفتر
است و با آنكه نقلهای تاريخی و حديثی اختلافاتی با يكديگر دارند ،
باز هم تا حدود زيادی به روشن شدن مطلب كمك میكند
در ماه ذی القعده سال ششم هجری ، رسول خدا ( ص ) به قصد انجام عمره
و حج ، مدينه را به سوی مكه ترك كرد ، دستور داد شترهای قربانی را
با علائم قربانی همراهشان سوق دهند . اما همينكه به حديبيه -
تقريبا در دو فرسخی مكه - رسيدند قريش جبهه گرفتند و مانع ورود
مسلمين شدند . با اينكه ماه حرام بود و طبق قانون جاهليت نيز قريش
حق نداشتند مانع شوند و رسول اكرم توضيح داد جز زيارت كعبه قصدی
ندارم و پس از انجام اعمال برمیگردم ، قريش موافقت نكردند .
مسلمانان اصرار داشتند كه به عنف وارد مكه شوند ولی رسول اكرم
حاضر نشد و نخواست احترام كعبه بريزد . موافقت شد پيمان صلحی ميان
قريش و مسلمانان منعقد گردد
صورت پيمان صلح را پيغمبر اكرم املا میكرد و علی ( ع ) مینوشت
پيغمبر اكرم فرمود بنويس : " « بسم الله الرحمن الرحيم » "
سهيل بن عمرو نماينده قريش اعتراض كرد و گفت اين شعار شماست و ما
با آن آشنايی نداريم ، بنويسيد " بسمك اللهم " . رسول اكرم موافقت
كرد و به علی فرمود اين طور بنويس . بعد فرمود بنويس اين قراردادی
است كه ميان محمد رسول الله و قريش منعقد میگردد . نماينده قريش
اعتراض كرد و گفت ما تو را رسول الله نمیدانيم ، فقط پيروان تو
تو را رسول الله میدانند ، ما اگر تو را رسول الله میدانستيم با
تو نمیجنگيديم و مانع ورود تو به مكه هم نمیشديم ، اسم خود و
اسم پدرت را بنويس . رسول اكرم فرمود شما مرا چه رسول الله بدانيد
و چه ندانيد من رسول اللهام . سپس به علی فرمان داد كه بنويس : "
اين پيمانی است كه ميان محمد بن عبدالله و مردم قريش منعقد میشود
"
اينجا بود كه مسلمانان سخت برآشفتند ، و هم از اين به بعد است كه
نقلهای تاريخی در بعضی خصوصيات با هم اختلاف دارد
از سيره ابن هشام و صحيح بخاری " باب الشروط فی الجهاد والمصالحة
مع اهل الحرب " ( 19 ) برمیآيد كه اين اعتراض قبل از نوشتن كلمه "
رسول الله " صورت گرفت و همان وقت رسول اكرم موافقت فرمود كه به
جای " « محمد رسول الله " ، " محمد بن عبدالله » " نوشته شود .
ولی از بيشتر نقلها برمیآيد كه اين اعتراض وقتی صورت گرفت كه علی
( ع ) اين كلمه را نوشته بود و پيغمبر از علی ( ع ) خواست كه اين
كلمه را محو كند و علی از اينكه با دست خود آن كلمه مبارك را محو
كند معذرت خواست
در اينجا باز نقلها مختلف میشود : روايات شيعه اتفاق دارند كه پس
از امتناع علی ( ع ) از اينكه به دست خود اين كلمه مبارك را محو
كند ، پيغمبر خود محو كرد و سپس علی ( ع ) نوشت " « محمد بن
عبدالله » "
در بعضی از اين روايات و همچنين در بعضی از روايات اهل سنت تصريح
دارد كه پيغمبر از علی ( ع ) خواست كه كلمه را نشان دهد و گفت دست
مرا روی كلمه بگذار تا خودم محو كنم . علی ( ع ) چنين كرد .
پيغمبر خودش با دست خود كلمه " « رسول الله » " را محو كرد و
آنگاه علی ( ع ) به جای آن نوشت " « بن عبدالله » " . پس نويسنده
علی ( ع ) بوده نه پيغمبر ، بلكه طبق اين نقلها كه هم از طريق شيعه
است و هم از طريق اهل سنت ، پيغمبر اكرم نه میخوانده و نه
مینوشته است
در كتاب قصص قرآن ابوبكر عتيق نيشابوری سورآبادی كه برگرفتهای
است از تفسير وی بر قرآن و در قرن پنجم تأليف يافته و به زبان
پارسی است ، جريان حديبيه را نقل میكند تا آنجا كه سهيل بن عمرو
نماينده قريش به كلمه " « رسول الله » " اعتراض كرد . میگويد : "
گفت ( سهيل بن عمرو ) چنين نبيس : " هذا ما صالح عليه محمد بن
عبدالله سهيل بن عمرو " . رسول صلی الله عليه گفت مر علی را كه
رسول الله بمحای .
علی را از دل بر نيامد كه رسول الله بمحودی . هر چند كه رسول
میگفت ، علی میپيچيد . رسول صلی الله عليه گفت : انگشت من بر آن
نه تا من بمحايم ، زانكه رسول صلی الله عليه امی بود نبشته ندانستی
. علی انگشت رسول بر آن نهاد . رسول الله صلی الله عليه بمحود ،
تا چنانكه مراد سهيل بود نبشت "
يعقوبی نيز در تاريخ خود مینويسد : پيغمبر به علی امر كرد كه به
جای " « رسول الله " " بن عبدالله » " بنويسد
در صحيح مسلم نيز پس از آنكه مینويسد علی از محو كردن امتناع كرد
، مینويسد : " پيغمبر اكرم فرمود ) " « فارنی مكانها " فاراه
مكانها فمحاها و كتب ابن عبدالله » . به علی گفت جای كلمه را به من
نشان بده ، علی نشان داد . پيامبر محو كرد و نوشت « محمد بن
عبدالله » " ( 20 )
در اين روايت از طرفی مینويسد پيغمبر در محو كردن از علی كمك
خواست ، از طرف ديگر مینويسد پيغمبر محو كرد و نوشت . ممكن است
در ابتدا به نظر برسد كه پس از محو ، خود پيغمبر اكرم نوشت ، ولی
مسلما مقصود ناقل حديث اين است كه علی نوشت ، زيرا در متن خود
حديث آمده است كه پيغمبر برای محو از علی كمك خواست
از تاريخ طبری و كامل ابن اثير و از روايت ديگر بخاری در باب
الشروط تقريبا به صراحت استفاده میشود كه كلمه دوم را خود پيغمبر
به خط خود نوشت ، زيرا نوشتهاند " فاخذه رسول الله و كتب " يعنی
پيغمبر از علی گرفت و خود نوشت . در عبارت طبری و ابن اثير يك
جمله اضافه دارد به اين ترتيب : " « فأخذه رسول الله و ليس يحسن ان
يكتب فكتب » . رسول خدا از علی گرفت و در حالی كه نوشتن را
نمیدانست ، نوشت "
روايت طبری و ابن اثير تأييد میكند كه رسول خدا نمینوشته است و
در حديبيه به طور استثنائی نوشته است
اين روايت شايد نظر كسانی را تأييد كند كه میگويند پيغمبر به
تعليم الهی اگر میخواست بنويسد میتوانست بنويسد ولی نمینوشت ،
همچنانكه پيغمبر هرگز شعر نسرود و حتی شعر ديگری را نيز قرائت
نكرد . احيانا اگر تك بيتی از ديگری میخواست بخواند ، آن را " حل
" میكرد ، يعنی كلمات را مقدم و مؤخر و يا در الفاظ شعر كم و
زياد میكرد كه از صورت شعری خارج شود ، زيرا خداوند شعر را
شايسته مقام او نمیدانست : « و ما علمناه الشعر و ما ينبغی له ان
هو الا ذكر و قرآن مبين »( 21 )
به طوری كه ملاحظه میشود نقلها در جريان حديبيه يكنواخت نيست ، و
هر چند از بعضی نقلها استفاده میشود كه در آن جريان ، كلمه " بن
عبدالله " را كه به منزله جزئی از امضای آن حضرت شمرده میشود به
دست خود نوشته است ، ولی همان نقلها تأييد میكند كه جنبه
استثنائی داشته است
در اسد الغابه ذيل احوال تميم بن جراشه ثقفی داستانی از او نقل
میكند كه به صراحت میفهماند پيغمبر اكرم حتی در دوره رسالت نه
میخوانده و نه مینوشته است ، میگويد : " من و گروهی از ثقيف بر
پيغمبر وارد شديم و اسلام اختيار كرديم . از او خواستيم قراردادی
با ما امضا كند و شروط ما را بپذيرد . پيغمبر اكرم فرمود هر چه
میخواهيد بنويسيد ، بياوريد ببينم . ما میخواستيم شرط كنيم كه
ربا و زنا را به ما اجازه دهد . چون خودمان نمیتوانستيم بنويسيم
به علی بن ابی طالب مراجعه كرديم . علی چون ديد ما چنين شرطی
داريم از نوشتن امتناع كرد . از خالد بن سعيد بن العاص تقاضا كرديم
. علی به او گفت میدانی از تو میخواهند كه چه بنويسی ؟ او گفت من
چكار دارم ؟ هر چه آنها گفتند من مینويسم ، بعد كه نزد پيغمبر
بردند خودش میداند چه كند
خالد آن را نوشت و نزد پيغمبر برديم . پيغمبر به يك نفر دستور داد
آن را بخواند . همينكه به " ربا " رسيد گفت دست مرا روی كلمه ربا
بگذار . او دست پيغمبر را روی آن كلمه گذاشت و پيغمبر با دست خود
آن را محو كرد و اين آيه قرآن را خواند : " « يا ايها الذين آمنوا
اتقوا الله و ذروا ما بقی من الربا » " (
22 ) . شنيدن اين آيه به
روح ما ايمان و اطمينان بخشيد . قبول كرديم ربا نخوريم . آن شخص كه
نامه را میخواند ادامه داد ، به موضوع " زنا " رسيد . باز پيغمبر
دست خويش را روی آن كلمه گذاشت و خواند " « و لا تقربوا الزنا انه
كان فاحشة ». . . " ( 23 ) (
24 )
ادعای عجيب
عجيب اين است كه طبق آنچه چهار سال پيش بعضی از مجلات و نشريات
ايران نوشتند (
25 ) يكی از دانشمندان مسلمان هند به نام دكتر سيد
عبداللطيف كه اهل حيدر آباد هند است و رياست انستيتوی مطالعات
فرهنگی درباره هند و شرق نزديك ، و همچنين رياست آكادمی مطالعات
اسلامی حيدرآباد را به عهده دارد ، در يكی از كنفرانسهای اسلامی
هند سخنرانی مبسوطی در اين زمينه كرده و به زبان انگليسی منتشر
كرده و مدعی شده كه رسول خدا حتی قبل از دوره رسالت میخوانده و
مینوشته است ! انتشار گفتههای آقای دكتر سيد عبداللطيف هيجان
خاصی در ميان خوانندگان ايرانی ايجاد كرد و مراجعات و پرسشهای
زيادی همان وقت از مقامات مربوطه در اين باره میشد .
اينجانب همان وقت يك سخنرانی كوتاهی برای دانش آموزان در اين زمينه
ايراد كردم .
از نظر علاقهای كه همان وقت در عموم احساس میشد و هم از نظر
اينكه در سخنان آقای دكتر سيد عبداللطيف چيزهايی هست كه از يك محقق
بعيد است ، ما سخنان ايشان را نقل و نقد میكنيم . ايشان مدعی
شدهاند كه : . 1 علت اينكه گفته شده رسول اكرم نه میخوانده و نه
مینوشته است ، فقط اشتباهی است كه مفسران در تفسير كلمه " امی "
كردهاند . اين كلمه در سوره اعراف در آيه 156 و 157 در وصف رسول
اكرم آمده است . در آيه 156 میفرمايد : « الذين يتبعون الرسول
النبی الامی »
آنانی كه فرستادهای را كه پيامبری امی است ، پيروی میكنند
در آيه 157 میفرمايد : « فامنوا بالله و رسوله النبی الامی »
به خدا و فرستادهاش پيامبر امی ايمان بياوريد
ايشان میگويند مفسران پنداشتهاند كه معنی " امی " درس ناخوانده
است ، در صورتی كه معنی " امی " اين نيست
. 2 در قرآن آيات ديگری هست كه به صراحت میفهماند رسول خدا ، هم
میخوانده و هم مینوشته است
. 3 برخی از احاديث معتبر و نقلهای تاريخی به صراحت خواندن و
نوشتن رسول خدا را ثبت كرده است
اينهاست خلاصه ادعای مشار اليه . ما به ترتيب اين سه قسمت را بحث و
انتقاد میكنيم
1 آيا منشأ اعتقاد به درس
ناخواندگی پيغمبر تفسير كلمه " امی " بوده است ؟
ادعای اين دانشمند كه میگويد منشأ اعتقاد مسلمانان به درس
ناخواندگی پيغمبر فقط تفسير كلمه " امی " بوده است بی اساس است ،
زيرا : اولا ، تاريخ عرب و مكه مقارن ظهور اسلام گواه قاطع بر درس
ناخواندگی پيغمبر است . قبلا توضيح دادهايم كه وضع خواندن و
نوشتن در محيط حجاز ، مقارن ظهور اسلام ، آنچنان محدود بوده است كه
نام فرد فرد كسانی كه با اين صنعت آشنا بودند به واسطه كثرت اشتهار
در متون تواريخ ثبت شده است و احدی پيغمبر را جزء آنان به شمار
نياورده است . فرضا در قرآن اشاره و يا تصريحی به اين مطلب
نمیبود ، مسلمين مجبور بودند به حكم تاريخ قطعی قبول كنند كه
پيغمبرشان درس ناخوانده بوده است
ثانيا ، در خود قرآن آيه ديگری هست كه از آيات سوره اعراف كه در
آنها كلمه " امی " به كار رفته است صراحت كمتری ندارد . مفسران
اسلامی در مفهوم كلمه امی كه در آيات سوره اعراف هست كم و بيش
اختلاف نظر دارند ، ولی در مفهوم اين آيه از نظر دلالت بر درس
ناخواندگی پيغمبر اكرم هيچ گونه اختلاف نظر ندارند .
آن آيه اين است : « وما كنت تتلوا من قبله من كتاب ولا تخطه بيمينك
اذا لارتاب المبطلون »( 26 )
تو پيش از نزول قرآن هيچ نوشتهای را نمیخواندی و با دست راست خود
( كه وسيله نوشتن است ) نمینوشتی . و اگر قبلا میخواندی و
مینوشتی ، ياوه گويان شك و تهمت به وجود میآوردند
اين آيه صراحت دارد كه پيغمبر قبل از رسالت نه میخوانده و نه
مینوشته است . مفسران اسلامی عموما اين آيه را همين طور تفسير
كردهاند . اما مشاراليه مدعی است كه در تفسير اين آيه نيز اشتباه
شده است ، مدعی است كلمه " كتاب " در اين آيه اشاره به كتابهای
مقدس است از قبيل تورات و انجيل ، مدعی است اين آيه میگويد تو
قبل از نزول قرآن با هيچ كتاب مقدسی آشنا نبودی ، زيرا اين كتابها
به زبان عربی نبود ، و اگر آن كتابها را كه به زبان غير عربی است
خوانده بودی مورد شك و تهمت ياوه گويان واقع میشدی
اين ادعا صحيح نيست . " كتاب " در لغت عربی ، بر خلاف مفهوم رايج
امروز اين كلمه در زبان فارسی ، به معنی مطلق نوشته است ، خواه
نامه باشد يا دفتر ، مقدس و آسمانی باشد يا غير مقدس و غير آسمانی
. در قرآن كريم اين كلمه مكرر استعمال شده است : گاهی در مورد
نامهای كه ميان دو نفر مبادله میشود به كار رفته است ، مانند
آنچه درباره ملكه سبا آمده است : « يا ايها الملاء انی القی الی
كتاب كريم انه من سليمان » ( 27 )
ای بزرگان ! نامهای گرامی به من رسيده است . نامه از سليمان است
و گاهی در مورد قراردادی كه به عنوان سند ميان دو نفر مبادله
میشود استعمال شده است : « والذين يبتغون الكتاب مما ملكت ايمانكم
فكاتبوهم » ( 28 )
بردگانی كه مايلاند طبق يك قرارداد ، خود را آزاد كنند ، تقاضای
آنان را بپذيريد و با آنها قرارداد مبادله كنيد
و گاهی در مورد الواح غيبی و حقايق ملكوتی كه حكايت علمی از حوادث
جهان دارند به كار رفته است : « و لا رطب و لا يابس الا فی كتاب
مبين »( 3 ) . هيچ تر و يا خشكی نيست مگر آنكه در نوشتهای روشن
مضبوط است
در قرآن كريم تنها در مواردی كه كلمه " اهل " به اين كلمه اضافه
شده و " اهل الكتاب " گفته شده است ، اصطلاح خاصی منظور شده است
اهل كتاب يعنی پيروان يكی از كتب آسمانی . در سوره نساء آيه 153
چنين میفرمايد : « يسلك اهل الكتاب أن تنزل عليهم كتابا من السماء
»
پيروان كتاب آسمانی ، از تو میخواهند كه از آسمان نامهای بر آنها
فرود آوری
در اين آيه اين كلمه دو نوبت ذكر شده است : يك نوبت با كلمه اهل و
يك نوبت تنها . آنجا كه كلمه اهل به اين كلمه اضافه شده است مقصود
كتاب آسمانی است ، و آنجا كه تنها ذكر شده يك نامه ساده است
بعلاوه ، جمله " « و لا تخطه بيمينك »" خود قرينه است كه مقصود
اين است : " تو نه میخواندی و نه مینوشتی ، و اگر خواندن و
نوشتن میدانستی تو را متهم میكردند كه از جای ديگر گرفته و
نوشتهای اما چون تو نه خواندن میدانستی و نه نوشتن ، پس جايی
برای اين تهمت نيست "
اما اگر مقصود اين باشد كه تو كتابهای مقدس را چون به زبان ديگر
است نخواندهای ، معنی آيه اين خواهد بود : " تو قبلا به زبانهای
ديگر نمیخواندی و به آن زبانها نمینوشتی " و البته معنی درستی
نيست ، زيرا تنها خواندن آن كتابها با آن زبانها كافی بود برای
تهمت . لازم نبود كه حتما با آن زبانها بتواند بنويسد ، همين قدر
كه با آن زبانها میخواند ، ولو با زبان خودش مینوشت ، كافی بود
كه مورد تهمت قرار گيرد
آری ، در اينجا نكتهای هست كه ممكن است مؤيد نظر آقای دكتر سيد
عبداللطيف باشد ، هر چند خود وی متذكر اين نكته نشده است ، هيچيك
از مفسران نيز به آن توجه نكردهاند
در اين آيه كريمه كلمه " « تتلوا »" به كار رفته است كه از ماده "
تلاوت " است . تلاوت همچنانكه راغب در مفردات گفته ، اختصاص دارد
به قرائت آيات مقدس ، بر خلاف كلمه " قرائت " كه اعم است . پس هر
چند كلمه " كتاب " اعم است از كتاب مقدس و غير مقدس ، اما كلمه " «
تتلوا »" اختصاص دارد به قرائت آيات مقدس . ولی ظاهرا علت اينكه در
اينجا كلمه " « تتلوا »" به كار رفته است اين است كه مورد بحث ،
قرآن است و از لحاظ " مشاكله " كه جزء صنايع بديعيه است در مورد
قرائت ساير چيزها نيز اين كلمه به كار رفته است ، مثل اين است كه
چنين گفته باشد : " تو اكنون قرآن تلاوت میكنی ، ولی قبل از قرآن
هيچ نوشتهای را تلاوت نمیكردی "
آيه ديگری كه مشعر بر درس ناخواندگی رسول اكرم است آيه 52 از سوره
شوری است : « وكذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدری ما
الكتاب و لا الايمان »
ما قرآن را كه روح و حيات است ، از " امر " خود بر تو وحی كرديم
تو قبلا نمیدانستی نوشته چيست ، ايمان چيست
اين آيه میگويد تو قبل از نزول وحی با كتاب و نوشته آشنا نبودی .
آقای دكتر سيد عبداللطيف از اين آيه ذكری به ميان نياورده است .
ممكن است بگويد مقصود از كلمه " كتاب " در اين آيه نيز متون مقدس
است كه به زبان غير عربی بوده است . جواب همان است كه در آيه پيش
گفتيم
مفسران اسلامی به دليلی كه بر ما روشن نيست گفتهاند مقصود از كتاب
، خصوص قرآن است . بنابراين تفسير اين آيه از مورد استدلال خارج
است
ثالثا ، مفسران اسلامی هرگز در مفهوم كلمه امی وحدت نظر نداشتهاند
، در صورتی كه درباره درس ناخواندگی و آشنا نبودن رسول اكرم قبل از
رسالت با خواندن و نوشتن ، همواره وحدت نظر ميان همه مفسران بلكه
ميان جميع علمای اسلام وجود داشته است ، و اين خود دليل قاطعی است
كه منشأ اعتقاد مسلمين به درس ناخواندگی رسول اكرم تفسير كلمه "
امی " نبوده است .
پاورقی :
1. ترجمه فارسیج / 11 ص . 14
2. چاپ سوم ، ص 17 و . 18
3. چاپ اول ، ص . 45
4. چاپ چهارم
، ص . 20
5. پروفسور ماسينيون ، اسلام شناس و خاورشناس
معروف ، در كتاب سلمان پاك ، در اصل وجود چنين شخصی ، تا چه رسد
به برخورد پيغمبر با او ، تشكيك میكند و او را شخصيت افسانهای
تلقی مینمايد ، میگويد : " بحيرا سرجيوس و تميم داری و ديگران كه
رواه در پيرامون پيغمبر جمع كردهاند اشباحی مشكوك و نايافتنیاند
"
6. الفهرست ( چاپ مطبعة الاستقامة قاهره ) ،
ص . 13
7. مقدمه ابن خلدون ( چاپ ابراهيم حلمی ) ، ص . 492
8. در فتوح البلدان ( مطبوع در مطبعة
السعادش مصر در سال 1959 ) اين كلمه را " رقنه النملة " ضبط كرده كه
البته اشتباه نسخه است و صحيح آن همان طور كه در النهاية ابن اثير
ماده " نمل " ضبط شده است " رقية النملة " است
" رقية " جملههايی بوده ورد مانند كه میخواندهاند و آن را برای
دفع بلا يا بيماری مفيد میدانستهاند . ابن اثير در ماده " رقی "
میگويد بعضی از اخبار منقول از پيغمبر
9. بحار ( چاپ جديد ) ، ج / 16 ص .
134
10. همان مأخذ ، ص . 132
11. همان مأخذ ، ص . 133
12. سيره زينی دحلان ، در حاشيه سيره حلبيه
، ج / 2 ص . 24
13. بحار ( چاپ جديد ) ج / 16 ص . 135 ايضا
مجمع البيان ذيل آيه 48 از سوره عنكبوت
14. بحار ( چاپ جديد ) ج / 16 ص . 135
15. ج / 2 ص 10 - . 38
16. تاريخ يعقوبی ، ج / 2 ص . 69 .
17 در جامع ترمذی از زيد بن ثابت نقل
میكند : " پيغمبر اكرم مرا فرمان داد كه زبان سريانی را ياد بگيرم " .
و هم جامع ترمذی از زيد بن ثابت نقل میكند : " رسول خدا به من فرمود
لغت يهود را ياد بگير و گفت به خدا قسم كه نمیتوانم در نامههای خود
به يهود اعتماد كنم . من در حدود نصف يك ماه ياد گرفتم . بعد از آن هر
وقت میخواست به يهود نامه بنويسد من مینوشتم و هر گاه نامهای از
يهود برايش میرسيد من برايش میخواندم " . در فتوح البلدان بلاذری
صفحه 460 میگويد : " زيد بن ثابت گفت رسول خدا مرا فرمان داد كه كتاب
يهود را ( به زبان سريانی ) ياد بگيرم ، و به من فرمود كه من از يهود
بر كتاب خود نگرانم ، نيمی ( از ماه يا سال ) نگذشت كه فرا گرفتم . از
آن پس من نامههای او را به يهود مینوشتم و نامههايی كه يهود به
پيغمبر مینوشتند من برايش قرائت میكردم "
17. التنبيه والاشراف ، ص 245 و . 246
18. الفهرست ( چاپ مطبعة الاستقامة قاهره ) ، ص . 67
19. ج / 3 ص . 242
20. صحيح مسلم ، ج / 5 ص . 174
21. يس / . 69
22. بقره / . 278
23. اسراء / . 32
24. اسد الغابة ، ج / 1 ص . 216
25. مجله روشنفكر شماره هشتم مهرماه و شماره پانزدهم مهرماه 1344 و
نشريه كانون سر دفتران شماره آبان ماه ، 1344 نقل از نشريه آموزش و
پرورش شماره شهريور . 1344
26. عنكبوت / . 48
27. نمل / . 29
28. نور / . 33 . 3 انعام / . 59