ملكوت اخلاق

سيد حسين اسحاقى

- ۶ -


عمر بن خطاب مى گويد: با اجازه قبلى به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيدم و آن حضرت را در حجره (ام ابراهيم ) ملاقات كردم . ديدم بر فرشى بسيار ساده آرميده كه قسمتى از بدنش روى خاك زمين و قسمتى ديگر روى فرش است . زير سرش هم متكايى از ليف خرما قرار دارد. بر او سلام كردم و در محضرش نشستم . عرض كردم : اى پيامبر خدا! تو برگزيده خداوند در ميان همه مخلوقات هستى . در حالى كه قيصر و كسرى (شاهان روم و ايران ) بر فرشهاى طلا بافت و ديبا و ابريشم مى آرمند، ولى تو كه مقامت از آنها بالاتر است ، چنينى ؟ پيامبر در پاسخ فرمود:
آنها در عيش و نوش و بهره مندى از لذت ها و شادى ها در همين دنيا شتاب كردند، در حالى كه دنيا محل گذر و ناپايدار است و بهره هاى آن نابود مى شود، ولى زندگى خوش ما براى آخرت ، تاءخير افتاده است و من سراى جاويد آخرت را برگزيده ام (258).
20 - دل سوزى
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) نسبت به بندگان خدا بسيار دلسوز بود و در اين راه از هيچ كوششى فروگذار نمى كرد. ايشان تمام تلاش خويش را به كار مى بست تا گشايش دنيوى و سعادت اخروى نصيب همگان شود. حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: مردى از پيروان رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) به نام سعد بسيار مستمند بود و جزو اصحاب صفه به شمار مى رفت . وى تمام نمازهاى شبانه روزى را پشت سر پيامبر به جا مى آورد. آن جناب از تنگدستى سعد متاءثر بود. روزى به او وعده داد كه اگر مالى به دستم بيايد، تو را بى نياز مى كنم . مدتى گذشت و چيزى به دست ايشان نيامد. افسردگى پيامبر از وضع او بيشتر شد. در اين هنگام ، جبرئيل نازل گرديد و دو درهم با خود آورد و عرض كرد: خداوند مى فرمايد ما از اندوه تو به واسطه تنگدستى سعد آگاهيم . اگر مى خواهى از اين حال خارج شود، دو درهم را به او بده و بگو خريد و فروش كند.
حضرت رسول دو درهم را گرفت . وقتى براى نماز ظهر از خانه خارج مى شد، سعد را ديد كه بر در يكى از حجره هاى مقدسه به انتظار ايشان ايستاده است . فرمود: آيا مى توانى تجارت كنى ؟ عرض كرد: سوگند به خدا كه سرمايه ندارم . پيامبر دو درهم را به او داد و فرمود: با همين سرمايه خريد و فروش كن .
سعد پول را گرفت و براى انجام فريضه در خدمت حضرت به مسجد رفت . نماز ظهر و عصر را به جا آورد و پس از پايان نماز عصر، رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: برخيز و در طلب روزى جستجو كن . سعد بيرون رفت و شروع به معامله كرد. خداوند بركتى به او داد كه هر چه را به يك درهم مى خريد، دو درهم مى فروخت . خلاصه معاملات او هميشه سودى برابر با اصل سرمايه داشت . كم كم وضع مالى او رو به افزايش ‍ گذاشت ، به گونه اى كه در مسجد دكانى گرفت و اموال و كالاى خود را در آنجا جمع مى كرد و مى فروخت . رفته رفته اشتغال تجارى اش چنان زياد شد كه وقتى بلال اذان مى گفت و حضرت براى نماز بيرون مى آمد، سعد را مى ديد كه هنوز خود را آماده نماز نكرده و وضو نگرفته است ، در حالى كه پيش از اين جريان ، زودتر از اذان ، مهياى نماز بود.
روزى پيامبر فرمود: سعد! دنيا تو را مشغول كرده و از نماز باز داشته است . عرض كرد: چه كنم ، اموال خود را بگذارم تا ضايع شود؟ به اين شخص ‍ جنسى فروخته ام ، مى خواهم قيمتش را دريافت كنم و از آن ديگرى كالايى خريده ام ، بايستى جنس را تحويل بگيرم و قيمتش را بپردازم .
حضرت از مشاهده اشتغال سعد به مال دنيا و ثروت اندوزى و باز ماندنش ‍ از عبادت ، دوباره افسرده گشت ، حتى بيشتر از مقدارى كه هنگام تنگدستى اش متاءثر بود. روزى جبرئيل نازل شد و عرض كرد: خداوند مى فرمايد از افسردگى تو اطلاع يافتيم . اينك كدام حال را براى سعد مى پسندى ، وضع پيشين را يا گرفتارى و اشتغال كنونى اش را به دنيا و افزايش ثروت ؟ پيامبر فرمود: همان تنگدستى سابقش را بهتر مى دانم ؛ زيرا دنياگرايى او، آخرتش را بر باد داده است .
جبرئيل گفت : آرى ، علاقه به دنيا و ثروت ، انسان را از ياد آخرت غافل مى كند. اگر بازگشت وضع گذشته او را مى خواهى ، دو درهمى را كه به او داده اى ، پس بگير. آن جناب از خانه بيرون آمد. پيش سعد رفت و فرمود: دو درهمى را كه به تو داده ام ، بر نمى گردانى ؟ عرض كرد: چنانچه دويست درهم خواسته باشيد، مى دهم . فرمود: نه همان دو درهمى را كه گرفتى ، پس ‍ بده . سعد پول را تقديم كرد. چيزى نگذشت كه دنيا از او گريزان شد و سعد دوباره به حال اولش بازگشت (259).
21 - محكم كارى
محكم كارى يكى از جلوه هاى روشن سيره پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله ) است . سعد مقبرى در اين باره مى گويد:
چون پيامبر گرامى اسلام كارى را آغاز مى كرد، آن را به انجام مى رساند و چنين نبود كه بخشى از آن را انجام دهد و بخشى ديگر را واگذارد(260). پيشواى گرامى اسلام در سخنى نورانى مى فرمايد:
ان الله تعالى يحب اذا عمل اءحدكم عملا اءن يتقنه (261).
به درستى كه خداوند دوست دارد وقتى يكى از شما كارى را انجام مى دهد، آن را محكم و استوار كند.
داستان تدفين سعد بن معاذ، نمونه اى از محكم كارى پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله ) است . از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه چون نزد پيامبر آمدند و خبر دادند كه سعد بن معاذ در گذشته است ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) برخاست . اصحاب نيز همراه آن حضرت برخاستند. سپس حضرت دستور داد سعد را بشويند. چون سعد را شستند و حنوط كردند و كفن پوشاندند، در تابوت نهادند. آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) پاى برهنه و بدون ردا، در پى تابوت به راه افتاد و گاه سوى راست تابوت و گاه سوى چپ تابوت را مى گرفت تا به قبرستان رسيدند. پس از كندن قبر، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) داخل قبر شد و لحد را چيد و آن را با گل محكم كرد و پيوسته مى فرمود: سنگ بدهيد، گل بدهيد! و به وسيله آن ، ميان خشت ها را محكم مى كرد. چون از محكم ساختن لحد فارغ شد و بر آن خاك ريخت و قبر آماده شد، فرمود:
و انى لاءعلم انه سيبلى و يصل اليه البلاء و لكن الله يحب عبدا اذا عمل عملا اءحكمه (262).
به درستى كه من مى دانم اين قبر به زودى فرسوده مى شود و بلا به سوى آن سرازير مى شود، ولى خدا دوست مى دارد وقتى بنده اى ، كارى را انجام مى دهد، آن را محكم و استوار كند.
در حديثى ديگر از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه چون ابراهيم ، فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از دنيا رفت ، پيامبر پس از دفن او دريافت كه در قبر وى شكافى هست . با دست خود آن را پر كرد و محكم ساخت . آنگاه فرمود: اذا عمل اءحدكم عملا فليتقن ؛ وقتى يكى از شما كارى انجام مى دهد، پس آن را محكم و استوار سازد(263).
پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد:
بهترين مردمان كسى است كه (هنگام انجام دادن كارى ) همه كوشش خود را به كار گيرد(264).
22 - خوش رويى
يكى از نمودهاى حسن خلق ، آميختن سخن با لبخند است . هم جاذبه مى آفريند و هم سخن را دلنشين تر مى سازد. سخن گفتن پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله ) به تبسمى مليح و دلنشين آميخته بود: كان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) اذا حدث بحديث تبسم فى حديثه (265).
گاهى هم با ديگران ، با گفتار خوش ، مزاح و شوخى مى كرد، با اين هدف و قصد كه آنان را مسرور و خرسند سازد(266).
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) درباره گشاده رويى مى فرمود:
همانا آفريدگار از كسى كه با چهره اى اخم آلوده با دوستانش رو به رو شود، نفرت دارد(267).
مردى نزد ايشان آمد و پندى خواست . ايشان در يكى از اندرزهايش به او فرمود: ((با دوستت با سيماى گشاده رو به رو شو(268).)) همچنين مى فرمود: ((گشاده رويى ، كينه را مى برد(269))).
اين گشاده رويى سبب شده بود كه اصحاب از برخورد تند رسول الله (صلى الله عليه و آله ) خود را ايمن دانند.
ابن عبدالبر در استيعاب مى نويسد: ((نعيمان بن عمرو انصارى از قدماى صحابه و از جمله انصار و اهل بدر و مردى خوش مجلس و مزاح بود. گفته اند مرد عربى از باديه نشينان خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) آمد و شتر خود را پشت مسجد خوابانيد و به مسجد وارد شد. بعضى از اصحاب به نعيمان گفتند كه اگر اين شتر را بكشى ، گوشت آن را تقسيم مى كنيم . رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نيز قيمتش را به اعرابى خواهد داد و اين كار، او را خشنود خواهد كرد. نعيمان شتر را كشت . در اين ميانه ، اعرابى بيرون آمد و شتر خود را كشته ديد. پس فرياد كشيد و پيامبر را به دادخواهى خواست . نعيمان فرار كرد. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) آن فرياد را كه شنيد، از مسجد خارج شد. ناقه اعرابى را كشته ديد. پرسيد اين كار از چه كسى سر زده است ؟ گفتند: از نعيمان . آن جناب يك نفر را فرستاد تا او را بياورد. فرستاده رفت . پس از جستجو فهميد در خانه ضباعه دختر زبير بن عبدالمطلب همسر مقداد بن اسود پنهان شده است . خانه وى نزديك مسجد بود.
نعيمان خود را در حفره اى پنهان كرده و با مقدارى علف سبز جلو حفره را پوشانيده بود. فرستاده رسول الله (صلى الله عليه و آله ) او را نيافت . نزد پيامبر بازگشت و عرض كرد: يا رسول الله ! من او را نديدم . حضرت با دسته اى از اصحاب به خانه ضباعه آمدند و آن مرد، مخفى گاه نعيمان را نشان داد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) دستور داد علف ها را برداشتند و نعيمان را بيرون آوردند كه ديدند پيشانى و رخسارش از علف هاى تازه رنگين شده است . حضرت رسول فرمود: نعيمان ! اين چه كارى بود كه انجام دادى ؟ گفت : يا رسول الله ! همان كسانى كه شما را به محل من راهنمايى كرده اند، مرا به اين كار وادار كردند! پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) تبسم كنان ، رنگ علف را با دست مبارك خويش از پيشانى و رخسار او زدود، بهاى شتر را نيز به صاحبش داد و او را راضى كرد(270))).
همچنين آورده اند كه دسته اى از بچه ها دامن پيامبر را در راه گرفته بودند و مى گفتند ما را بر شانه خود سوار كن . همان گونه كه براى حسن و حسين ، خود را شتر مى كنى ! آن جناب به بلال فرمود: به خانه برو و هر چه پيدا كردى بياور تا خود را از اين بچه ها بخرم ! بلال هشت دانه گردو آورد. حضرت گردوها را تقسيم كرد و خود را از آنها خريد. سپس ‍ فرمود:
رحم الله اخى يوسف باعوه بثمن بخس دراهم معدوده و باعونى بثمان جوزات (271).
خدا، برادرم ، يوسف صديق را مورد رحمت خويش قرار دهد. او را به پول بى ارزش فروختند و مرا به هشت دانه گردو معامله كردند.
او براى پروردگارش غضب مى كرد، ولى به خاطر خودش خشمگين نمى شد. هميشه خوش رو، نيك خو و فروتن بود. تندى و خشونت نداشت . صدايش را بلند نمى كرد، ناسزا نمى گفت و عيب جويى نمى كرد(272). خداوند متعال هم در مورد اخلاق پيامبر فرموده است :
به سبب رحمت الهى ، با مردم نرم شدى و اگر سنگدل بودى ، مردم از اطراف تو پراكنده مى شدند. پس آنان را عفو كن و براى آنان آمرزش بخواه . (آل عمران : 159)
ايشان مى فرمود:
در ترازوى عمل كسى در روز قيامت ، چيزى بهتر از خوش خلقى گذاشته نمى شود(273). اى فرزندان عبدالمطلب ! شما با ثروت خود نمى توانيد همه مردم را راضى كنيد. پس با آنان با چهره اى گشاده و خوش خلقى رو به رو مى شويد(274). نزديك ترين همنشين من در رستاخيز، خوش ‍ اخلاق ترين شما است (275).
23 - خويشتن دارى
حضرت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بسيار بردبار بود. اين ويژگى سبب مى شد كه ديگران روز به روز بر گرد وجود او حلقه زنند و بر محبتشان به ايشان افزوده شود. كمتر كسى را مى توان يافت كه مانند رسول الله (صلى الله عليه و آله ) تحمل داشته باشد.
انس بن مالك مى گويد: ((روزى عربى باديه نشين سراغ پيامبر آمد و به شدت رداى آن بزرگوار را كشيد به گونه اى كه ردا، بر گردن رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) خط انداخت و اثر گذاشت . آنگاه به آن پيامبر رئوف خطاب كرد و پرسيد: يا محمد! از آن اموال خدا كه در اختيار توست ، دستور بده كه به من بدهند! حضرت لبخندى زد و دستور داد كه چيزى به او بدهند(276))).
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد:
پيامبر خدا در برابر جفا و تندى غريبان در حرف زدن و سؤ ال كردن و خواستشان ، آنقدر صبر و تحمل از خود نشان مى داد كه اصحاب تصميم مى گرفتند آن غريبان را جلب و بازخواست كنند و نگذارند رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مورد آزار قرار گيرد(277).
در خبرى وارد شده است كه روزى مردى اعرابى حضور پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) آمد و از حضرت چيزى طلب كرد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به او عطا كرد و فرمود: آيا به تو احسان كردم ؟ آن مرد گفت : نه ، هرگز به من احسان و نيكى نكردى . اصحاب از ناسپاسى اين مرد خشمگين شدند و قصد آزار او را داشتند، ولى پيامبر آنان را از تعرض به وى بازداشت .
آنگاه حضرت به خانه رفت و مقدار بيشترى به او عطا كرد و فرمود: آيا اكنون به تو احسان كردم ؟ آن مرد گفت : بلى ، خداوند به تو پاداشى خير دهد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: بر اثر سخنى كه نزد اصحاب من گفتى ، ممكن است نسبت به تو بدبينى پيدا كرده باشند. اگر دوست دارى نزد آنان حاضر شو و رضايت خود را اعلان كن تا آن فكر از سرشان بيرون رود. آن مرد به حضور اصحاب آمد و پيامبر فرمود: اين مرد از ما راضى شده است ؛ آيا چنين است ؟ او گفت : بلى ، خدا به تو و خانواده ات جزاى خير دهد. آنگاه پيامبر فرمود: مثل من و اين مرد مانند كسى است كه ناقه اش فرارى شده است و هر چه مردم آن را تعقيب مى كنند، او بيشتر فرار مى كند، ولى صاحبش مى گويد رهايش كنيد؛ من خودم مى دانم چگونه او را رام كنم . مى آيد و دستى بر سر و روى او مى كشد و خاك و غبار از تن و چهره اش پاك مى كند و افسار او را به دست مى گيرد. من اگر در روز گذشته شما را آزاد مى گذاشتم ، آن مرد را بر اثر بد زبانى اش به قتل مى رسانديد و او در آن حال به دوزخ مى رفت (278).
24 - محبت نبوى
دايره عطوفت و مهربانى آنچنان در رسول گرامى اسلام گسترده بود كه از نزديك ترين فرد خانواده اش گرفته تا اصحاب و ياران و نيز كودكان و يتيمان و حتى گمراهان و اسيران را در بر مى گرفت . در حقيقت ، اين رفتار، شعاعى تابناك از انوار الهى در سرزمين وجود پاك پيامبر گرامى اسلام بود كه : فبما رحمه من الله لنت لهم ؛ رحمت خدا، تو را با ايشان مهربان گردانيد)).(آل عمران : 159)
بيان نمونه هايى از راءفت و مهربانى رسول مكرم اسلام خالى از لطف نيست :
1. پيامبر گرامى اسلام به مؤمنان و دوستداران رسالتش محبت و عاطفه اى خاص داشت . آن حضرت پيوسته جوياى حال اصحاب خود بود و از آنان دلجويى مى كرد. اگر سه روز يكى از آنها را نمى ديد، احوال او را مى پرسيد. اگر مى گفتند به سفر رفته است ، براى او دعا مى كرد و اگر حاضر بود، به ديدن او مى رفت و چنانچه مريض بود، از وى عيادت مى كرد(279).
2. هنگامى كه در جنگ احد، دندان پيامبر را شكستند و چهره مبارك آن حضرت ، مجروح و خون آلود شد، بر اصحاب بسيار سخت و گران آمد. پس درخواست كردند كه به كافران و دشمنان نفرين كند. حضرت در پاسخ فرمود: ((من براى لعن و نفرين مبعوث نشده ام ، بلكه پيامبر رحمت هستم و براى آنها دعا مى كنم كه خدايا قوم مرا هدايت كن ؛ زيرا آنها نادان هستند(280))).
3. روش آن حضرت در جنگ و برخورد با دشمن و سفارش كردن فرماندهان و سپاهيان به خوش رفتارى ، نشان دهنده روح بلند و پر مهر آن سفير الهى بوده است . امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هر گاه مى خواست لشكرى را به جنگ اعزام كند، آنان را به حضور مى طلبيد و مى فرمود: به نام خداى متعال حركت كنيد و به او استقامت جوييد و براى الله جهاد كنيد. از غنايم دزدى نكنيد و كافران را مثله نكنيد. پير مردان و اطفال و زنان را نكشيد. رهبانان را كه در غارها و بيغوله ها جاى دارند، به قتل نرسانيد و درختان را از بيخ نزنيد، مگر ناچار باشيد. نخلستان را نسوزانيد و به آب غرق نكنيد. هرگز آب مشركان را با زهر آلوده نسازيد. حيله و خيانت نكنيد. هر كدام از مسلمانان اگر به مردى از مشركان پناه داد، او در پناه است تا كلام خدا را بشنود و اسلام را بر او عرضه كنيد. اگر پذيرفت ، او هم برادر دينى شماست و اگر قبول نكرد، او را به ماءمن خويش برسانيد(281).
25 - حياى رسول الله (صلى الله عليه و آله )
از آنجا كه مردان الهى بايد الگوى فضيلت و كمال باشند، الگوى كامل بشر يعنى پيامبر اسلام نيز در حد اعلا به زيور حيا و عفت آراسته بود. ايشان مظهر حيا و عفت بود و چنان اين حالت در او قوى بود كه از كارهاى مباحى هم كه تا اندازه كمى شايبه كم عفتى در آن مى رفت ، دورى مى جست . امام صادق (عليه السلام) در مورد اين خصلت پسنديده حضرت مى فرمايد:
اذا جلس لم يحل ثوبه حتى يقوم جليسه (282).
وقتى پيامبر با كسى مى نشست ، تا او حضور داشت ، حضرت لباسش را از تن در نمى آورد.
همچنين از ابى سعيد خدرى نقل شده است كه :
كان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) اشد حياء من العذراء فى خدرها و كان اذا كره شيئا عرفناه فى وجهه (283).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از دختران پس پرده با حياتر بود و چنان بود كه چيزى را كه دوست نمى داشت ، از قيافه آن حضرت مى فهميديم .
به درستى كه حيا و پاك دامنى از ويژگى هاى اخلاقى اهل ايمان و خوى آزادگان است . حيا از ايمان است و كسى كه حيا ندارد، خيرى در او نيست و ايمانى ندارد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى فرمود: الاسلام عريان فلباسه الحياء؛ اسلام برهنه است و لباس آن حياست (284))).
پيوند حيا با ايمان چنان است كه در زبان پيشوايان حق ، قرين يكديگر تعبير شده اند كه با رفتن يكى از آن دو، ديگرى نيز مى رود. حيا، از بهترين ويژگيهاى انسانى و نهايت كرم به شمار مى رود و عاقل ترين انسانها با حياترين آنهاست و كثرت حيا نشانه ايمان انسان است . انسانى كه حيا ندارد، خيرى ندارد؛ چون همه حيا، خير و نيكى است . آنگاه كه حيا نباشد، هر كارى مجاز مى شود. از پيامبر نقل شده است كه اگر حيا نمى كنى ، پس هر كارى براى تو مجاز است و آنچه خواستى ، انجام مى دهى (285)؛ زيرا انسان آزاد از خدا و اباحى مذهب ، هيچ قيد و بندى بر خود نمى بيند، مگر آنچه حافظ منافع و تعلق هاى نفسانى اوست . آن را كه حيا نيست ، دارويى براى دردش نيست ؛ چون بى حيايى ، درد بى درمان است .
حيا نسبت به خدا، زمينه هاى بسيارى از گناهان را از بين مى برد و انسان را از زشت كارى باز مى دارد و آدمى را از عذاب و آتش نگه مى دارد. از سوى ديگر، حيا و عفت چنان با يكديگر پيوند دارند كه گويا دو روى يك سكه اند. به بيان اميرمؤمنان على (عليه السلام)، حيا و عفت دوشادوش ‍ يكديگرند(286). رابطه حيا و عفت دو سويه و تنگاتنگ است و ثمره حيا، عفت است . پس حيا عامل پاكدامنى است (287).
26 - شرح صدر و گذشت
پيامبر گرامى اسلام افزون بر اينكه خود اهل عفو و گذشت بود، ديگران را نيز متوجه اين ارزش والاى الهى و انسانى مى كرد و مى فرمود:
عليكم بالعفو فان العفو لا يزيد العبد الا عزا فتعافوا يعزكم الله (288).
عفو و گذشت را پيشه كنيد؛ زيرا گذشت جز بر عزت انسان نمى افزايد. پس ‍ گذشت داشته باشيد تا خدا شما را عزيز سازد.
در فضايل پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله ) آمده است :
ان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) لم ينتقم لنفسه من احد قط بل كان يعفو و يصفح (289).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) براى خود از كسى انتقام نگرفت ، بلكه از آنان كه آزارش مى دادند، گذشت مى كرد.
همچنين ايشان در كلام ارزشمند ديگرى مى فرمايد:
الا اخبركم بخير خلائق الدنيا و الاخره العفو عمن ظلمك و تصل من قطعك و الاحسان الى من اساء اليك و اعطاء من حرمك (290).
آيا شما را آگاه نكنم از بهترين خصلت هايى كه براى دنيا و آخرت نافع باشد: گذشت كردن از كسى كه به تو ستم كرده ؛ پيوستن به كسى كه از تو بريده ؛ نيكى كردن به كسى كه در حق تو بدى روا داشته و بخشيدن به كسى كه تو را محروم كرده است .
پذيرش مسئوليت هاى بزرگ ، ظرفيت روحى والا مى خواهد. از آنجا كه رسول الله (صلى الله عليه و آله )، رهبرى جامعه دينى را بر عهده داشت ، بايد از ظرفيت و بلند نظرى والايى برخوردار مى بود تا بتواند از عهده اين مسئوليت سنگين برآيد. در اين راه ، برخوردارى از سعه صدر بسيار ضرورى است . به همين دليل ، خداى سبحان كه مسئوليت تدبير جامعه را به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) واگذاشته بود، از ظرفيت بالا و شرح صدر وى سخن مى گويد؛ شرح صدر و ظرفيت بالايى كه توان تحمل معارف وحى را داشته باشد: الم نشرح لك صدرك ؛ آيا به تو شرح صدر عطا نكرديم )).(انشراح : 1) رسول الله (صلى الله عليه و آله ) چون از شرح صدر و ظرفيت كامل بهره مند بود، توانست در مديريت جامعه ، موضع گيرى هاى متناسب داشته باشد. سيره ايشان در همه ابعاد آموزنده است . وى بر اساس ‍ رهنمودهاى خداوند سبحان ، عفو و گذشت را در راءس كار خود قرار داد؛ چون خداوند فرموده بود: خذ العفو و اءمر بالمعروف ؛ عفو و گذشت را پيشه كن و به كارهاى پسنديده ترغيب كن )).(اعراف : 199) يا اينكه فرمود: فاعف عنهم و اصفح ان الله يحب المحسنين ؛ از لغزش هاى آنان درگذر و گشاده رو و با ظرفيت باش ؛ كه خدا، انسانهاى با گذشت و نيكوكار را دوست دارد)).(مائده : 13)
ايشان در مقابل حقوق فردى خود، كسانى را كه حقش را تضييع كرده يا ايشان را آزار داده بودند، عتاب و تنبيه نكرد. گفته اند كه هيچ گاه از كسى به خاطر حق شخصى انتقام نگرفت . او خطاكاران را همواره عفو مى كرد(291).
خوب است به ياد آوريم كه ابوسفيان از آغاز آشكار شدن دعوت پيامبر خدا به اسلام ، با رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ستيزه كرد و جنگ هاى خونينى چون احد و احزاب را در كنار ديگر توطئه هاى روزانه اش به راه انداخت . بى گمان ، بيست سال توطئه و ترفند و جنگ عليه مسلمانان ، كار كمى نيست . با اين حال ، وقتى مكه در سال هشتم هجرى فتح شد و شوكت بت پرستان در هم شكست ، مسلمانان همه منتظر انتقام گرفتن از سران كفر و الحاد و به ويژه ابوسفيان بودند. از همين رو، شعار ((اليوم يوم الملحمه (292))) (امروز روز جنگ و انتقام است ) سر مى دادند.
در اين ميان ، بر خلاف باور تمام آنان ، رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فرمان عفو عمومى را صادر كرد و شعار ((اليوم يوم الرحمه )) (امروز روز رحمت است ) را جايگزين شعار پيشين ساخت و فرمود: اذهبوا فانتم الطلقاء؛ برويد همه آزاد هستيد(293))).
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در شرايطى اين عفو را صادر كرد كه از جانب ابوسفيان ديگر خطرى اسلام را تهديد نمى كرد و اين عفو و گذشت مايه تاءليف قلوب و جذب عده بسيارى به سوى توحيد و ارزشهاى الهى مى گرديد. هوشمندى پيامبر مى طلبيد كه در اين شرايط بخشاينده باشد: ان العفو لا يزيد العبد الا عزا؛ عفو همواره بر عزت انسان مى افزايد(294))).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله )، وحشى ، قاتل حمزه سيدالشهدا را پس از مدتى از فتح مكه بخشيد و به او فرمود خويشتن را از من پنهان كن كه تو را نبينم (295). همچنين ايشان شش هزار نفر از اسيران جنگ طائف را يك باره عفو كرد. اين گذشت هاى بهنگام ، همواره موجب تاءليف قلوب و جذب انسانهاى پاك به اسلام و پيامبر مى شد و اين رويه مى تواند الگوى مناسبى براى مديران سياسى و اجتماعى ما باشد.