طبيب دلها
گفته هاى و ناگفته هاى درباره عارف كامل ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى

صادق حسن زاده

- ۴ -


كتاب اعمال اميرالمومنين عليه السلام
اما كتاب اعمال و عبادات امير المومنين على بن ابى طالب امام الائمه كه سر چشمه خير و مصدر همه اين سلسله ها است و همه سلسله ها به او منتهى مى شوند. مناقب ساروى گويد: يك موقع امام محمد بن على باقر ابوجعفر عليه السلام بر پدرش وارد شد، امام زين العابدين عليه السلام را ديد كه از كثرت عبادات حالش به جاى چرسيده كه احدى به آن پايه نيست . رنگ مبارك از بى خوابى زرد شده و چشمانش از گريه زياد آب مى ريزد، پيشانى مباركش پينه بسته ، قدمهاى مبارك از كثرت قيام در نماز ورم و آماس كرده ! گويد :امام باقر عليه السلام فرمود: من همين كه پدر را به اين حال ديدم نتوانستم از گريه خودارى كنم ، از شدت تاثر گريستم ليكن امام عليه السلام غرق فكر بود از گريه من ، نگاهى به من برگرداند - البته پس ‍ از برهه اى از ورود من - پس فرمود: اى پسرم ! نور بصرم ! يك پاره از آن صحف كه در آن عبادت على عليه السلام هست به من بده - براى من بياور - گويد: من آوردم و دادم . اندكى در آن نگريست و مقدارى قرائت كرد، سپس با تضجر و خستگى ، از دست خود افكند و فرمود: آن كس كه عبادت على عليه السلام توانايى داشته باشد كيست ؟! يا از عهده عبادت على عليه السلام برآيد كيست ؟!
و اين كتاب اعمال السنه (يا المراقبات ) از مولف آية اللّه ملكى مرحوم مزيتى عالاوه دارد كه از هر موقع ، در مسير ماه و روز و شب ، مراقبت را ياد مى دهد و خواننده را متوجه مى دارد كه زاويه بينش را متوجه نقشه اى بكند كه از خاندان آل محمد صلى اللّه عليه و آله رسيده و ترسيم شده و تطبيق عمل برنقشه از طرف سرور اولياى اسلام حضرت سجاد امام زين العابدين عليه السلام انجام شد و همين دستور را مى دهد.
از طرف خلبان ( در راه هوا و دريا) هميشه مراقب مى شود كه زاويه عقربه ناو خود را با نقشه پيش رو تطبيق و تطابق دهند، راننده ناو هواپيما و كشتى نوبه به نوبه زاويه را مى نگرد و تطبيق با نقشه اى مى كند كه درجلوى نظر دارد، بسان آنكه طبيب مراقب هم فشار خون را، كيفيت ضربان قلب را، وضع اوره و آلبومين و قند خون را، ماه به ماه و نوبه به نوبه مراقبت مى كند تا وضع مزاج را با نقشه مزاج صحيح تطبيق دهد.
و ظاهر عمل امام زين العابدين عليه السلام كه كتاب عبادت و اعمال اميرالمومنين عليه السلام پدر بزرگ را خواست و چدر آن نگريست همان تطبيق كار با نقشه است نظاره يك شخص رهبر مرشد بر حال انسان و پيشرفت او در طبقات سالكان راه حق به اين منزله است .
نظاره يك شخص رهبر مرشد يا نظاره نقشه اى كه از او باقى مانده باشد در وضع حال سالك و راهروى اخلاق كه وضع حال سالك را، رغبت و رهبت او را، هراس و غرور او را، به حد اعتدال نگه دارد، خير و صلاح او است . به شرط اينكه تا اين حد باشد كه از قبيل طبيبت و معاينه باشد و از قبيل معاينه راننده ناو كشتى و هواپيما از زاويه و عقربه باشد تا با نقشه تخلف نكند، اما نه به آن معنى كه ديگران مى گويند و اگر جايى شخص امام ( مربى مراقبت ) غائب باشد به جاى آن ، كتاب و نقشه مراقب باشد.
و ظاهر عمل امام زين العابدين عليه السلام اين بود كه كتاب امير المومنين پدر بزرگ را خواست تا عمل خود را برآن تطابق و تطبيق دهد، بنگرد كه كارش به پايه كار على عليه السلام رسيده يا نه ؟ سرعت گرفته ، يا عقب مانده ؟! تا هم اين گونه رسيدگى به حساب براى امام هم بى جا نيست با اينكه امام عليه السلام خود طرز عمل است زياده روى بى جا ندارد ولى براى جزع و فزع و گريه امام ديگرى كه او هم مثل خود او رهبر بود، اين معاينه را تجديد كرد و امام محمد باقر عليه السلام كه از رنگ رخساره پدر بزرگوار جزع كرد نيز امام عليه السلام بود، امامى را امام ديگر بر او بگريد تا صداى گريه فرزندش او را به حال خود آورد، اعلان سرعت است و به منزله زنگ خطر است و حكميت دادن به نقشه پدر بزرگ معلوم مى كند كه صحيفه عمل امير المومنين عليه السلام نقشه كلى است و خود او، امام امامان و عمل او، ميزان الاعمال است ، نمونه اعلى است ، نقشه اصلى و ناخدا و قطب نماى اين دريا است . اول است به تمام معنى الكلمه ، او عليه السلام حتى براى امامها هم ، امام است ؛ او ابوالائمه است - و فوق ذى علم عليم - چنانكه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله هم بر او رهبر و مراقبت است . و از اين معاينه مجدد امام سجاد عليه السلام به دست مى آيد كه مرشد انسان مى تواند همان كتاب و نقشه باشد و كتابى كه از مستحفظين آثار در اعمال سال و تكليف احوال به ما برسد هر گاه از احاديث آل عصمت عليه السلام باشد كفايت مى كند ( البته براى كسى كه بتواند از كتاب ، همه رموز علم آن را درك بكند).
ضرورت استاد در سير و سلوك  
و هرگاه شنيده ايد كه كتب طب براى معالجه شخص بيمار كافى نيست بلكه بيمار، طبيب مى خواهد تا آنجا كه هر گاه طبيبى بيمار شد، طبيب ديگرى را براى مراقبت مى طلبد و از او مراقبت مى خواهد، پس اين راهم بشنويد كه آرى چنين است و لى با اختلاف طبيب با طبيب ديگر چه بايد كرد؟ جز آنكه كتاب و نقشه حاكم باشد نظير آنكه در موقع اختلاف نظر بين آن پدر و پسر عليه السلام كه هردو امام بودند كتاب مورد اعتماد را در ميان گذارند.
كتاب اصلى را از نمونه اكمل مى گويند و نقشه اصلى را كه اصالت داشته باشد رهبر خود قرار مى دهند. دو طبيب كه حتى برادر يا پدر و پسر هم باشند هرگاه اختلاف نظر حياتى در كار آيد، حكومت را به نقشه و كتاب مى دهند. و چون اطباء اخلاق و مدعيان طب اوراح و نفوس در اين عصر زياد شده اند و امتحانى هم در كار نبوده حال آنكه به حال مدعيان طبابت در اين عصر اخير مى ماند كه در دهات و دهكده ها خود سر از روى نسخه هاى سينه به سينه طبابت مى كردند؛ به نام كحالى چشمها را كور مى كردند، داغ مى سوزاندند تا در كشور وزارت بهدارى تشكيل گرديد و امتحانى قائل شد و از طباطبتهاى ديمى خود روى آنان ، جلوگيرى كرد و هر كدام نسخه شان صحيح بود، طبيب مجاز شدند.
نه هر كه چهره بر افروخت دلبرى داند  
براى نمونه ، چشم يك تن از خاندان من كه بر من نسبى گرامى بود آب مرواريد آورده بود، چون به سهولت عمل شد بيمار مغرور شد - او به واسطه تخدير عضوى دردى حس نكرده بود - آن را عمل سهلى باور كرد تا آن چشم ديگر خود را به يكى از اين كحال ها قيزى داد كورش كرد و تا يك سال آن چشم كور شده به شدت درد مى كرد تا تمام آب زجاجيه وجلديه به تدريج آمد و كاسه چشم خالى و خشك شد. مدعيان طريقت و ارشاد هم زياد شده اند و خود را به جاى اطباء ارواح ونفوس جا زده اند ولى هركدام طريقه ديگران را غير از خود، توطئه و تكفير مى كنند و از قبيل مجتهدين و فقها هم نيست كه بگويند: براى محظى هم اجر هست ، گرچه مصيب دو اجر دارد. و خطاى در اين راه هم از قبيل خطاى در استنباط قوانين و احكام نيست ، بلكه خطر گمراهى اينجا است هلاكت است :
 

قطع اين مرحله بى همرهى خضر مكن
 
ظلمات است از خطر گمراهى
 
وخضر اين راه ، تنها قرآن و اخبار آل محمد عليه السلام است و كتابى است كه سند آن از اهل بيت عصمت و رجال خاندان آل محمد صلى اللّه عليه و آله باشد به شرط آنكه از صحاح كتاب اصول حديث متخذ شده باشد و اين كتاب از آن قبيل است و شخص مولف هم از فقهايى است كه كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا لهواه ، مطيعالامر مولاه .
مولف اين كتاب عبقرى مراقبات السنه ، واعمال سالت دوازده ماه آيه اللّه مفخم ملكى تبريزى فقيد معظم (است )... اين كتاب (درواقع ) به منزله متمم كتاب لقاء اللهاست ....
جايگاه كتاب المراقبات
ازديدگاه علامه طباطبائى قدس سره
باسمه تعالى
اللهم ربنا لك الاسماء الحسنى ، و الامثل العليا، والكبريا والا لا؛ رنا انا نحمدك بما حمدت به نفسك ونثنى عليك بما اثنيت به على نفسك ؛ و نصلى على عبدك و رسولك محمدو آله صلى اللّه عليه و آله ؛ ربنا ونسالك ان لاتريع قلوبنا بعداذ هديتنا، وان تهب لنامن لدنك رحمه انك انت الوهاب .
اما بعد ؛ فهذه اسطر اعلقها على كتاب اعمال السنه للعلم الحجه الايه ، المرحوم ، الحاج ميرزا جواد آقا الملكى التبريزى - قدس اللّه روحه - ولست اريد بها ان امدح هذه الصحيفه الجليله ، او اثنى على مولفه العظيم .
خداوندا، پروردگار! اسماى حسنى وامثال برتر و بزرگ و نعمت ها از آن تو است ؛ پروردگارا! ما تور را آن طور كه خودت خود را ستوده اى مى ستاييم و آن طور كه خودت رامدح و ثنا گفتى ، ثنا ومدح مى كنيم ؛ و بر بنده و فرستاده ات محمد و خاندان او صلى اللّه عليه و آله درود و صلوات مى فرستيم ؛ پروردگارا! از تو مسالت داريم كه دلهاى ما را پس از هدايت ، گمراه نگردانى و از جانب خود رحمت را رابر ما نازل نمايى ، همانا تو بخشش و عطاى بى كران دارى .
اما بعد ؛ اين چند سطر كه بر كتاب اعمال سال تاليف حجت و آيت اللّه ، مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى - قدس اللّه روحه - مى نويسم ، قصد ستايش اين كتاب گرانسنگ و گرانقدر، يا تعريف و توصيف مولف بزرگوار آن را ندارم .
فليت هى الا بحرا زاخرا لايوزن زمن ولاصاع ! ولاهو الا علما شامخا لايقدربشبر او ذراع ! و كفى بالقصورعذرا او بالياس عن البلوغ راحه ، و انما اريد ان اواجه اخوانى من اهل الولاء وسادتى من ارباب الصدق و الصفاء، بما فيه بعض التذكره فان الذكرى تنفع المومنين .
يا اخوانى ! ما الحياه الدنيا الا لعب و لهو، وان الدار الاخره لهى الحيوان ، ولا وظيفه للانسان فى ادون حياتيه ان كان انسانا الا التجهز للاخرى ، وسنوك سبيل القربى ، فليس عليه الا سمه العبوديه ، و رسم الرقيه و المذله ولا حجاببينه و بين ربه ، ولا مناص من المئول بين يديه .
چرا كه اين كتاب دريايى است پر از مرواريد كه در پيمانه نگنجد و نويسنده آن بدون شك الگوى بلند مرتبه و والامقامى است كه قدر و ارزشش با متر و مقياس ، اندازه نمى شود وهمين عذر خواهى موجه كافى است ، و نااميدى از دستيابى به هدف ورسيدن به مقصد، براى استراحت عذر خوبى است وما را كفايت مى كند. بلكه هدف من از نوشتن اين چند سطر براى آن است كه بتوانم برادران عزيزم و سروران گرامى را كه داراى صداقت وصفا و صميميت هستند با ياد آورى ها روبرو سازم . فان الذكرى تنفع المومنين (سوره ذاريات 51، آيه 55) زيرا تذكر و ياد آورى ، مومنان سود مى بخشد.
برادران من ! زندگى دنيا چيزى بازيچه وسرگرمى نيست وهمانا حيات اخروى ، زندگى واقعى است وبراى اين انسان - اگر انسان باشد - وظيفه اى
در اين پست ترين دوران حياتش - كه اين دنيا باشد - ندارد مگر مجهز شدن وتوشه برداشتن براى زندگى جاويدان وپيمودن راه قرب الهى وبراى انسان جز نشانه عبوديت و بندگى و احساس ذلت در برابر خداوند متعال ، چيزى نيست و هيچ حجابى بين او پروردگارش وجود ندارد و چاره اى جز حضور در محضر خدا ندارد.
فعليه يقف موقف المسكنه ، و ينسب من نفسه شاخص العبوديه ويقيم وجهه لرب العزهو ستقبل ساحه الكبرياء و العظمه و يتقرب اليه باسمائه الحسنى وصفاته و وسائل الدعا.
و يتوسل اليه بالمراقبه فى مختلف الليالى و الايام والشهود و الاعوام ، و يتعرض لنفحات انسه ونسائم قدسه ، كما قال صلى اللّه عليه و آله . ان لربكم فى ايام دهركم نفحات ، الا فتعرضوا لها ولا تعرضوا عنها.
فهذه لعمرى هى سره السابقين المقربين ، من رفقه هذا الطريق ، طريق العبوديه ، اعنى : محمدا وآله الطاهرين وسائر النبيين والصديقين ، و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا (سوره نساء 4، آيه 69) وما بين ايديكم من الكتاب من احسن ما عمل فى هذا الشان .
پس لازم است انسان در ايستگاه نياز و درماندگى توقف نمايد و از نفس ‍ خود نشانه و شاخص عبوديت را آشكار كند و به خداوند صاحب عزت روى نمايد و به ساحت كبريايى وعظمت خداوند متوجه شود و به اسماى حسناى و صفات الهى و وسائل دعا نزديكى جويد و در ظرف شبان و روزان و ماه ها و سالها به وسيله مراقبت متوسل به خداوند متعال گردد وخود را در مسير نسيم هاى دلنواز و روح انگيز ساحت قدسش قرار دهد، همانطور كه پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله فرموده :
دردوران زندگى شما، نسيم هايى از رحمت پروردگارتان وزان است ، حواستان جمع باشد! به آن روى نماييد و از آن رو گردان نباشيد، پس به جان خودم قسم ! كه راه و روش پيشينيان مقرب درگاه الهى كه همراهان دراين راه بوده اند يعنى راه بندگى و عبوديت كه منظورم از آن مقربان ، محمد و آل محمد عليهم السلام و ساير پيامبران و راستگويان ، شهيدان و صالحان هستند و اين افراد چه همراهان خوبى هستند .
و اين كتابى كه در پيش روى شماست از بهترين تاليفات دراين خصوص ‍ باشد.
ففيه لطائف ما يراقبه اهل ولايه اللّه ، و رقائق ما يهجس فى قلوب الوالهين فى محبه اللّه ، و جمل ما يلوح للرائضين فى عباده اللّه ، نور اللّه مرقد مولفه العظيم ، و افاض عليه من سحائب رحمته ومغفرته ، والحقه بنبيه و آله الطاهرين .
محمد حسين طباطبائى
و در اين كتاب (المراقبات ) لطائف وتيز بينى هايى است كه هميشه اهل ولايت الهى از آن مراقبت مى كردند و ظرافتهايى در آن است كه در دل سرگشتگان محبت الهى خطور كرده و جمله هايى در آن وجود دارد كه براى ورزيده شدگان در عبادت الهى به منزله تابلو (تذكر و ياد آورى و هشدار) است .
خداوند متعال آرامگاه مولف بزرگ آن را منور سازد و از ابرهاى رحمتش بر او مستدام دارد و از مغفرتش بر او ارزانى نمايد و او را به پيامبر و خاندان پاكش ملحق نمايد .
محمد حسين طباطبائى
سالك مستقيم از علامه حسن زاده آملى 
اين كلمه (301 ازكتاب هزار و يك كلمه ) سرگذشت عارف الهى آيه اللّه حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (طاب ثراه ) است :
الف - عارف الهى ، سالك مستقيم ، محقق ربانى ، فقيه صمدانى ، ومربى نفوس آيه اللّه حاج شيخ ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (رضوان اللّه تعالى عليه ) از اعاظم علماى الهى عصر اخير، و به حق از علماى فقه واصول و
اخلاق وحكمت و عرفان بوده است .
عظمت مقام عروج روحى آن جناب از تدبر دستورالعملى كه براى آية اللّه حاج شيخ محمد حسين كمپانى ارسال داشت و در اين كراسه آن را نقل مى كنيم ، دانسته مى شود.
آنكه او را سالك مستقيم گفته ام از اين روست كه آن مرحوم به فعليت رسيده بود و تا استقامت نبوده باشد هيچ سالكى از قوت به فعل نمى رسد.
محيى آثار علم و علما جناب شيخ آقا بزرگ طهرانى ( رضوان اللّه تعالى عليه ) در رابع از جز اول اعلام قرن رابع عشر طبقات اعلام الشيعه (ص ) 1565 در شرح حال آية اللّه حاج سيد ميرزا على آقاى قاضى تبريزى مى فرمايد:
وقد دامت المودة والصحبة بيننا عشرات السنين فرايته مستقيما فى سيرته كريما فى خلقه شريفا فى ذاته .
آن كه مرحوم شيخ آقا بزرگ در حق مغفور له قاضى فرمود: فرايته مستقيما فى سيرته
نكته اى بسيار ارزشمند است چه عمل عمده در سلوك الى اللّه تعالى استقامت است نزولات بركات و فيوض الهى بر اثر استقامت است . خداوند سبحان در قرآن فرمود:
( ان الذين قالوا ربنااللّه ثم استقاموا تنزل عليهم الملائكة الاتخافوا و لا تخافوا و البشروا بالجنة التى كنتم توعدون و نحن اوليكم فى الحيؤ ة الدنيا و فى الاخرة ولكم فيها ما تشهى انفسكم و لكم فيها ماتدعون نزلا من عفور رحيم .)(35)
و نيز فرمود:
(و الو استقاموا على الطريقة لاسقيناهم ماء غدقا)
.
و بيان شريفش را در تفسير اين آيه ، امين الاسلام طبرسى در مجمع البيان آورده است كه :
عن الصلاة عليه السلام قال : معناه لافذناهم علما كثيرا يتعلمونه من الائمة عليه السلام .
وابن عباس آب را در اين آيه : ( و انزلناه من السماء ماء ) به علم تفسير فرمود. و اين بدان جهت است كه علم سبب حيات ارواح است چنانكه آب سبب حيات اشباح .
و الطريقة المثلى : الاشبه بالحق . و آن طريق . و آن طريق ولايت است كه اگر بر آن استقامت داشته باشى از ائمه عليه السلام علم كثير استفاده مى كنى وكنز العلم نور يقذفه اللّه فى قلب من يشاء را به دست مى آورى . فقى الكافى كما فى تفسير الصافى :
عن الياقر عليه السلام يعنى لو استقاموا على ولاية امير المومنين على والا وصياء من ولده عليهم السلام و قبلوا طاعتهم فى امرهم ونهيهم لاسقيناهم ماء غدقا يقول لاشربنا قلوبهم الايمان .
حال و همت
بدان كه كسانى كه گاهى اصحاب حال مى شوند ، ارباب مكاشفه نمى گردند. مثلا به پيش آمد واقعه و حادثه اى چون به زيارت اهل قبور رفتن ، و يا مرگ كسى را ديدن و يا در مجلس وعظ وخطابه نشستن و يا به آفاتى كه روى آورده اند، و از اين قبيل امور ممكن است كه شخص تا مدتى حالى و سوز و گدازى والتهاب واضطرابى داشته باشد كه كم كم چون بعد عهد منسى است آن حال از او گرفته شود، اين چنين افراد به مكاشفات (نائل ) نمى گردند .
مكاشفات روزى كسانى مى شود كه صاحب همت اند و دوام و استقامت درطريقه دارند اين مطلب شريف از فتوحات مكيه استفاده شده است و در آنجا عنوان گرديده است و كلامى در غايت جودت است .
فرق حال و مقام
بعضى از ارباب كمال فرموده است :
الحال معنى يرد على القلب من غير اكتساب فاذا دام و صار ملكا يسمى مقاما ؛ فالا حوال مواهب و المقامات مكاسب ؛ والا حوال تاتى من عين الجود و المقامات تحصل ببذل المجهود. (36)
توفيق تهذيب اخلاق
ب - آن جناب از خانواده اعيان و تجار تبريز بوده است . والد ماجدش ‍ مرحوم حاج ميرزا شفيع در اوائل امر، عامل مضاربه ناصر الدين شاه بود و يكى از متمولين بزرگ زمان خود بشمار مى آمد؛ و در عاقبت به توفيق الهى موفق شد كه در خدمت مرحوم حاج ميرزا علينقى همدانى در نتيجه تهذيب اخلاق و تزكيت نفس به مقامات عاليه نائل شده است و به عالم معنى روى آورده است و خلاصه آن زمينى ، آسمانى شده است .
مرحوم مدرس در ريحانه گويد:
حاج ميرزا جواد از اكابر علماى اخلاقى و عرفانى تبريز عصر حاضر ما مى باشد كه به جهت انتساب به خانواده ملك التجار تبريزى به ملكى معروف است .
ج - حاج ميرزا جواد آقا بعد از تحصيل مقدمات در مسقط الراس خود تبريز، به عراق عرب مهاجرت كرد و در نجف اشرف در جوار ولايت مطلقه حضرت آدم اولياء اللّه حضرت وصى امام امير المومنين على عليه السلام رحل اقامت افكند و در محضر اعلام دين به كسب معارف حقه الهيه پرداخت . تا در طبقه علياى در است فقه و اصول در محضر شريف فقيه بزرگ شيخ آقا رضاى همدانى و ديگر فقهاى عظام ، به مرتبه عاليه اجتهاد نائل آمد و صاحب نظر شد و گاهى فتاوى فقهى به نظر شريف خود را در كتابهاى خود عنوان مى كند، علاوه اينكه تاليفات فقهى مستقل دارد چنانكه گفته خواهد شد.
د - از تاييدات آن سوئى كه شامل حال مرحوم ميرزا جواد آقاى ملكى شده بود اينكه : در عصر تشرفش به آستانه ولايت در نجف اشرف ، توفيق ادراك ساحت اعلاى بزرگترين معلم اخلاق در عصر اخير، جمال السالكين جناب آخوند ملاحسينقلى همدانى را به دست آورد كه بر اثر تماميت قابل و اتميت فاعل ، به سير و سلوك منازل و مراحل عاليه عوالم نفس نائل آمد.
رساله لقاء اللّه و ى بارقه اى از بارقه هاى آتشين و دل نشين آن محفل عرشى است . و اسرار الصلوتش مشتى ازخروارها شروق اسرار آن محضر اعلى است . و مراقباتش نمودى ازدرس حضور و شهود آن مجلس اسناى استاد بزرگ ربانى آخوند ملاحسينقلى همدانى است (افاض اللّه علينا من بركات انفاسهما النفيسه ).
ه‍ كلمات حضرت استاد علامه طباطبائى در معرفى شخصيت آقا ميرزا جواد آقا (رضوان اللّه تعالى عليهما):
مرحوم استاد علامه طباطبائى صاحب تفسير عظيم الميزان ، در تصدير رساله محاكماتش بين مكاتبات عرفانى آيت الله سيد احمد كربلائى اصفهانى و شيخ محمد حسين اصفهانى معروف به كمپانى كه از اساتيد مرحوم استاد علامه طباطبائى بود در شرح حال مرحوم كمپانى فرمايد:
مرحوم شيخ اصلا اصفهانى بوده ولى دفتر عمر را در عتبات عاليه ورق زده پس از تمهيد مقدمات علوم در حكمت به درس حكيم متاله مرحوم شيخ محمد باقر اصفهانى رحمه اللّه حضور يافته ؛ و در اصول و فقه به حوزه درس ‍ مرحوم آخوند ملا كاظم خراسانى قدس سره ملحق شده ، و سيزده سال به استفاده از آن جناب پرداخته و تكميل يافت ؛ و در مرحله تهذيب نفس و تصفيه باطن با مرحوم خلد آشيان عالم نحرير فخر المجتهدين و سند العارفين حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى نزيل قلم كه از اكابر تلامذه و تربيت يافتگان مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى بود، رابطه و مكاتبه داشته . انتهى
راقم در عصر روز چهار شنبه بيست و يكم شعبان يكهزار و سيصد و هشتاد و هشت هجرى قمرى مطابق 22/8/1348 هجرى شمسى ، در قم به حضور شريف جناب استاد علامه طباطبائى (روحى فداه ) تشرف حاصل كرده بودم و پس از پاره اى از عرض حال خودم به محضر انورش از ميرزا جواد آقاى ملكى سخن به ميان آوردم .
جناب استاد علامه (رضوان اللّه تعالى عليه ) فرمودند:
آقا! ايشان دستور العملى براى مرحوم آقا شيخ محمد حسين كمپانى ، استاد ما، نوشته است و مرحوم آقاى شيخ محمد حسين كمپانى در دادن اين دستور العمل به ديگران خيلى ضنين بود، از روى آن يك نسخه بنده برداشتم ، و يكى هم آقاى شيخ على محمد بروجردى كه فعلا در بروجرد است و آقاى آنجاست و از اخيار است . اين نسخه دستور العمل تمام دستوراتى بود كه مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى از مرحوم آخوند داشته بودند.
عرض كردم : مراد حضرتعالى از آخوندكيست ؟ فرمود: آخوند ملاحسينقلى همدانى (رضوان اللّه تعالى ) عرض كردم : عجب ، مرحوم آقاى ميرزا جواد آقا ايشان را ادراك كردند؟! فرمودند: ايشان چهارده سال در محضر مرحوم آخوند بود.
عرض كردم : آقا من مى پنداشتم ايشان از شاگردان مرحوم آقاى قاضى است (حاج ميرزا على آقاى قاضى مذكور). فرمود: نه خير، آقاى قاضى شاگرد شاگرد است ؛ يعنى از شاگردان مرحوم آخوند استفاده كرد اگر چه اواخر عمر مرحوم آخوند را درك كرده ، ولى از او استفاده نكرده است .
آنگاه جناب استاد علامه طباطبائى قدس سره اين مطلب را از استادش ‍ جناب قاضى ياد شده نقل كرد كه :
تاثير شگفت انگيز درس اخلاق آخوند همدانى
مرحوم قاضى فرمود: من كه به نجف تشرف حاصل كردم روزى در معبرى آخوندى را ديدم شبيه آدمى كه اختلال حواس دارد و مشاعر او درست كار نمى كند، راه مى رود.
از يكى پرسيدم كه اين آقا اختلال فكر و حواس دارد؟ گفت : نه ، الان از جلسه درس اخلاق آخوند ملاحسينقلى همدانى به در آمده و هر وقت آخوند صحبت مى فرمايد در حضار اثرى مى گذارد كه بدين صورت از كثرت تاثير كلام و تصرف روحى آن جناب ، از محضر او بيرون مى آيند.
آنگاه به استاد علامه طباطبائى ، عرض كردم : آقا جنابعالى مرحوم آقا ميرزا جواد آقاى ملكى را ادراك كرده ايد؟ فرمودند: نه ، ايشان در سنه يكهزار و سيصد و چهل و دو (37) مرحوم شدند، و من دو سال بعد از آن به نجف مشرف شدم (يعنى از تبريز به نجف مشرف شدند و مرحوم آقاى ملكى در قم به رحمت الهى پيوستند) كه موفق به ديدن مرحوم آقا جواد ملكى نشدم .
جناب استاد علامه طباطبائى (رضوان اللّه تعالى عليه ) در شب پنج شنبه يازدهم ذى الحجه هزار و سيصد و هشتاد و هشت هجرى قمرى در خلوت پاكتى به بنده لطف فرمودند كه ديدم در ظهر پاكت نوشته است : نامه مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى . فرمودند: آن را استنساخ كنيد و نسخه را به ما برگردانيد. اين نسخه هاى همان نامه اى است كه آيت ربانى مرحوم آقا ميرزا جواد آقاى ملكى ، به آيت صمدانى مرحوم حاج شيخ محمد حسين كمپانى نوشته است و صورت آن اين است :
دستورالعمل
دستورالعملى كه سالك ربانى حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى به جناب آيه اللّه حاج ميرزا شيخ محمد حسين كمپانى (رضوان اللّه تعالى عليه 9 ارسال داشت .
بسم اللّه الرحمن الرحيم
فدايت شوم ...
در باب اعراض از جد و جهد رسميات و عدم وصول به واقعيات كه مرقوم شده و از اين مفلس استعلام مقدمه موصله فرموده ايد بى رسميت بنده حقيقت آنچه كه براى سير اين عوالم ياد گرفته و بعضى نتايجش را مفصلا در خدمت شريف ابتداء خود صحبت كرده ام و از كثرت شوق آنكه با رفقا در همه عوالم همرنگ بشوم ، اس و مخ آنچه از لوازم اين سير مى دانستم بى مضايقه عرضه داشتم . حالا هم اجمال آن را به طريقه اى كه يادگرفته ام مجددا اظهار مى دارم :
طريق مطلوب را براى راه معرفت نفس گفتند: چون نفس انسانى تا از عالم مثال خود نگذشته به عالم عقلى نخواهد رسيد، و تا به عالم عقلى نرسيده حقيقت معرفت حاصل نبوده و به مطلوب نخواهد رسيد لذا به جهت اتمام اين مقصود مرحوم مغفور (جزاه اللّه عنا خير جزاء المعلمين ) مى فرمودند كه :
بايد انسان يك مقدار زياده بر معمول تقليل غذا و استراحت يكند تا جنبه حيوانيت كمتر، و روحانيت قوت بگيرد؛ و ميزان آن را هم چنين مى فرمود: كه انسان اولا روز و شب زياده از دو مرتبه غذا نخورد حتى تنقل مابين الغذائين نكند. ثانيا هر وقت غذا مى خورد بايد مثلا يك ساعت بعد از گرسنگى بخورد، و آن قدر بخورد كه تمام سير نشود. اين در كم غذا؛ و اما كيفش بايد غير از آداب معروفه ، گوشت زياد نخورد، به اين معنى كه شب و روز و هم شب را ترك كند؛ و يكى هم اگر بتواند للتكيف نخورد، ولامحاله آجيل خورد نباشد اگر احيانا وقتى نفسش زياد مطالبه آجيل كرد استخاره كند. و اگر بتواند روزه هاى سه روز هر ماه راترك نكند.
و اما تقليل خواب مى فرمودند شبانه روز شش ساعت بخوابد. و البته در حفظ لسان و مجانبت اهل غفلت اهتمام زياد نمايد. اينها در تقليل حيوانيت كفايت مى كند.
و اما تقويت روحانيت : اولا دائما بايد هم و حزن قلبى به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد.
ثانيا تا مى تواند ذكر و فكر را ترك نكند كه اين دو جناح سير آسمان معرفت است .
در ذكر عمده سفارش اذكار صبح و شام اهم آنها كه در اخبار وارد شده . و اهم تعقيبات صلوات و عمده تر ذكر وقت خواب كه در اخبار ماثور است ، لاسيما متطهرا در حال ذكر به خواب رود. و شب خيزى مى فرمودند زمستانها سه ساعت ، تابستانها يك ساعت و نيم . و مى فرمودند كه من در سجده ذكر يونسيه - يعنى در مداومت آن كه شبانه روزى ترك نشود، هر چه زيادتر توانست كردن اثرش زيادتر، اقل اقل آن چهار صد مرتبه است - خيلى اثرها ديده ام بنده خود هم تجربه كرده ام چند نفر هم مدعى تجربه اند. يكى هم قرآن كه خوانده مى شود به قصد هديه حضرت ختمى مرتبت (صلوات اللّه عليه و آله ) خوانده شود.
و اما فكر براى مبتدى مى فرمودند: در مرگ فكر بكن تا آن وقتى كه از حالش ‍ مى فهميدند كه از مداومت اين مراتب گيج شده فى الجمله استعدادى پيدا كرده آن وقت به عالم خيالش ملتفت مى كردند يا آنكه خود ملتفت مى شد چند روزى همه روز و شب فكر در اين مى كند كه بفهمد كه هرچه خيال مى كند و مى بيند خودش است و از خودش خارج نيست . اگر اين را ملكه مى كرد مى فهميد و اين معنى را ملكه مى كرد. آن وقت مى فرمودند كه بايد فكر را تغير داد و همه صورتها و موهومات را محو كرد و فكر در عدم كرد، و اگر انسان اين را ملكه نمايد لابد تجلى سلطان معرفت خواهد شد. يعنى تجلى حقيقت خود را به نورانيت و بى صورت و حد با كمال بهاء فائز آيد، اگر در حال جذبه ببيند بهتر است بعد از آنكه راه ترقيات عوالم عاليه را پيدا كرد هر قد رسير بكند اثرش را حاضر خواهد يافت .
به جهت ترتيب اين عوالم كه بايد انسان از اين عوالم طبيعت اول ترقى به عالم مثال نمايد، بعد به عالم ارواح و انوار حقيقيه البته براهين علميه را خودتان احضر هستيد. عجب است كه تصريحى به اين مراتب در سجده دعاى شب نيمه شعبان كه اوان وصول مراسله است شده است كه مى فرمايد: سجد لك سوادى و خيالى و بياضى . اصل معرفت آن وقت است كه هر سه فانى بشود كه حقيقت سجده عبارت از فناء است كه عند الفناء عن النفس بمراتبها يحصل البقاء باللّه (رزقنا اللّه و جميع اخواننا بمحمد و آله الطاهرين ).
بارى بنده فى الجمله از عوالم دعا گويى اخوان الحمداللّه به بهره نيستم و دعاى وجود شريف و جمعى از اخوان را براى خود ورد شبانه قرار داده ام ...
حد تكميل فكر عالم مثال كه بعد از آن وقت محو صورت است آن است كه يا بايد خود به خود ملتفت شده عيانا حقيقت مطلب را ببينيد، يا آن قدر فكر بكند كه از علميت گذشته عيان بشود آن وقت محو موهومات كرده در عدم فكر بكند تا اينكه از طرف حقيقت خودش تجلى بكند. قطعه اى از نامه مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى به مرحوم حاج محمد حسين كمپانى .
اين بود تمام آن نسخه كه بدون زياده و نقصان آن را استنساخ كرده ايم . و چون براى تقديم داشتن نسخه اصل به مرحوم استاد علامه طباطبائى به حضور شريفش مشرف شدم ، عرض كردم : حاجى آقا در ذيل اين نامه نوشته است قطعه اى از نامه مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى به مرحوم حاج محمد حسين كمپانى بقيه نامه و اصل آن را چگونه بايد تحصيل كرد؟
فرمودند كه من اصل آن را ديده ام آنچه كه دستور العمل بود همين قدر است كه استنساخ كرديد باقى احوال پرسى و سلام و عليك بود.
سپس از مرحوم استاد علامه طباطبائى در بيان نامه مرحوم آميرزا جواد آقا كه فرمود: آن وقت به عالم خيالش ملتفت مى كردند يعنى چه ؟
فرمود:
آقا! انسان بدانچه علم پيدا مى كند همه در صقع نفس او است ، و همه عالم مثال علم او است . و هرچه كه مى بينى (يعنى ادراك مى كنى ) همه خودتى و از تو خارج نيست .
و مراد اينكه آقاى ملكى فرمود: بايد فكر را تغيير دهد و همه صورتها و موهومات را محو كرد و فكر در عدم كرد اين است كه همه اينها را مظاهر و مجالى حق داند و حق را در اين مظاهر ببيند و براى آنها استقلال وجودى ننگردد كه مراد عدم اين است . چه ظهور بدون مظهر و جلوه بدون مجلى معنى ندارد و تحقق پيدا نمى كند پس همه را حق بيند و عارف همان را در آخر مى يابد كه در اول يافته بود. و عامه مردم در حال مى يابند جز اينكه نحوه يافتن تفاوت دارد؛ و در اين حال به عالم نور و بياض و عيان رسيده است .
اين بود گفتار استاد علامه طباطبائى در بيان دو جمله فوق .
وبدان كه مراد مرحوم آقا ملكى از مرحوم مغفور جزاه اللّه عنا خير جزاء المعلمين جناب آخوند ملاحسينقلى همدانى است .
وآنكه فرمود: در سجده دعاى شب نيمه شعبان مى فرمايد: سجدك لك سوادى و خيالى و بياضى اشاره است به سجده رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله در شب نيمه شعبان كه در سجده مى فرمود: سجد لك سوادى خيالى و آمن بك فوادى كه به جاى بياضى در نسخه ياد شده فوادى آمده است ، تفصيل آن در مفاتيح الجنان مرحوم محدث قمى مذكور است و اصل آن د رمصباح المجتهد شيخ الطائفه شيخ طوسى مسطور است . (ص 585 چاپ سنگى ).
و - جناب آقا ميرزا جواد آقاى ملكى پس از پايان تحصيلات وكسب كلمالات معنوى در نجف اشرف به وطن ماءلوفش تبريز مراجعت فرمود ودر آنجا به تدريس وتكميل نفوس مشغول شد كه از آن جمله مجلس درس ‍ اخلاق بود كه نوشته اند چهارصد نفر از شاگردان و حضار درس اخلاق آن جناب بودند. و قريب شش سال در آن شهر، بيت الشرف او معقل و مامن نفوس والهه بود تا آنكه واقعه مشروطيت پيش آمد و شورش آن منجر به ويرانى شهر تبريز شد،و شد در تبريز آنچه كه شد، آن جناب مخفيانه ترك تبريز گفت و از آن جا به طهران واز طهران به حضرت عبدالعظيم عليه السلام واز آن جا به قم مهاجرت نمود و در قم اقامت فرمود و آن را وطن ثانى خود گرفت وبه تدريس و تكميل نفوس مستعد مشغول شد تا داعى حق را در روز عيد اضحى سنه يكهزار و سيصد وچهل وسه قمرى هجرى لبيك گفت و تربت او در جوار حضرت فاطمه معصومه بنت باب الحوائج الى اللّه در شيخان قم زيارتگاه خواص است .
ز- آشنايى من با جناب آقا ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى از اين جا آغاز شد كه نخستين بار رساله اسرار الصلاة او را به چاپ اول سر بى در كتابفروشى اى نظر بدان افتاد و دل مائل گرديد و ابتياع شد وسرگرم به مطالعه آن شدم . كتاب بسيار نوشته شده تا صاحب كتاب چه كسى بوده باشد بعد از آن رساله مراقباتش روزى ما شد و در اين دو كتاب چيزها از آقا عائد ما شده است ، اما هنوز ميرزا جواد آقا را درست نمى شناسم .
در يكى از اين دو كتاب ديده ام مولف بزرگوار آن مى فرمايد: ما را در سحر بيدار مى كنند كه بر خيز وقت ملاقات و مناجات است . و فهميدم كه تنها گفتار نيست بلكه صاحب اين كتابها را كردار است و كسى است . تا شنيدم آن جناب را رساله اى در لقاءاللّه است براى تحصيل آن بسيار اين در و آن در زدم تا به حكم اين كه به حكم اين كه عاقبت جوينده يابنده بود آن را تحصيل كرده با سراسر جان و دلم آن را مطالعه كردم و در حد وسع خودم از او حظ و برده ام .
و در ابتداى شرح حال آن كتاب ، ناشر آن مرقوم داشت كه اين كتاب نسخه اى از آن در نزد جناب حاج آقا سيد حسين فاطمى قمى بود.
از اين بزرگوار تفحص كردم زيرا كسى كه نسخه لقاءاللّه را داشته باشد بايد على القاعده مرد حال و صاحبدل و اهل طريق باشد تا از ايشان مطلع شدم كه گفتند يكى از شاگردان مرحوم ميرزا جواد آقاى ملكى است و پير مردى است كه حيات دارد ولى افتاده است و بيرون نمى آيد و در شبهاى جمعه در منزلش در نزديكى تكيه آسيد حسن است .
كلماتى چند از مرحوم حاج سيد حسين فاطمى قمى شاگرد حاج ميرزا جواد آقا در بيان احوال آن جناب ( رضوان اللّه تعالى عليهما):
ح - عصر روز پنج شنبه پانزدهم شعبان هزار و سيصد و هشتاد و هشت هجرى قمرى مطابق 16/8/1347ه .ش در قم خدمت جناب سيد فاضل حجة السلام و المسلمين حاج آقا سيد حسين فاطمى قمى مشرف شدم تا آن روز او را نديده بودم . پيرمردى بود در حدود صد سال . پس از اداء آداب ورود از مرحوم آميرزا جواد آقا سخن به ميان آوردم به عنوان تشويق اينجانب در جواب به من فرمود:
آقا! كسى كه در اين اوضاع ، از من در اين گوشه خبر بگيرد و دنبال احوال آقاميرزا جواد آقاى ملكى ( رحمة اللّه عليه ) باشد معلوم است كه در اوچيزى است .
اطز جنابش اجازه خواستم غزلى را كه در همان روز گفتم برايش قرائت كنم غزلى كه مطلعش اين است :
 
بلبلان ذا آرزوى جز گل .گلزار نيست
 
عاشقان را لذتى جز لذت ديدار نيست
 
اجازه داد وگوش فرا داشت و تحسين فرمود.
عرض كردم از مرحوم آقاى ملكى دستور العملى به ما مرحمت بفرمايد، گفت او خودش دستور العمل بود، شب كه مى شد و در صحن خانه ديوانه وار قدم مى زد و مترنم بود كه :
 
گر بشكافند سرا پاى من
 
جز تو نيابند در اعضاى من
 
آخرين حرفش در بيماريش اين بود كه گفت : ( اللّه اكبر و جان تسليم كرد. بعد از آن مرحوم آقاى فاطمى فرمود:
پدر مرحوم حاج ميرزا جواد ملكى ، به نام حاج ميرزا شفيع ، ازاهل علم نبود ولى آدم با كمالى بود. و از مرحوم حاج ميرزا جواد آقاپسرى نماند چه دو پسر داشت يكى به نام على بود كه از اهل علم بود ودر حيات خود آن بزرگوار وفات كرد، و ديگرى به نام حسينقلى كه از اهل علم نبود و بعد از وفات پدر بزرگوارش وفات كرد.
تمثالى از مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى ، قاب گرفته بر ديوار اتاق مرحوم آقاى فاطمى ، زده در حال قنوت نمايش اواز عكس گرفتند، مرحوم آقاى فاطمى فرمودند: