1-
رساله لب الباب صفحه 22
2-
رساله لب اللباب صفحه 35؛
رسالت سيرو سلوك بحر العلوم
صفحه 145.
3-1.
روح مجرد صفحه 283 -284،چاپ
چهارم .
4-1.
الله شنا2/39 -90
5-1. دراينجا مصنف حاشيه
اى دارد كه و اين مذاق ،صريح كلمات شيخ احسانى و تابعين
اوست ؛ ليكن آنها اخبار لقاء و معرفت را به وجه ثانى كه
خواهد آمد تاءويل مى نمايد،و تمام اسماء و صفات را اثبات
به مرتبه مخلوق اول مى نمايد؛ بلكه ذات اقدس خدا رامنشاء
انتزاع صفات هم نمى دانند. تنزيه صرف مى نمايند - منه عفى
عنه (تعليقه )
6-1.در دعاهاى شب شنبه
كه در ربيع الاسابيع منقول است ،در ضمن صلوات و دعا به
وجود مبارك حضرت ختمى مرتبت آمده :
و ارزقه نظر الى و جهك يوم تحجبه عن المجرمين . و
در دعاهاى روز جمعه حضرت صديقه طاهره است :
فاجعلنى كانى اراك الى يوم القيامة
الذى فيه القاك ! - منه عنه . (تعليقه )
7-1. اصول كافى ج 1،ص
112،باب حدوث الاسما،حديث اول ؛ و توحيد صدوق ،طبع مكتبة
الصدوق ،ص 190و 191،باب اسماء الله تعالى ،حديث سوم ،در
توحيد صدوق بالحروف ،و هو عزو جل بالحروف غير منعوت .
ودر تعليقه آن گويد: ابن فقره و هوعز وجل بالحروف در نسخه
كافى و بحار نيست ؛ اما در نسخ موجود از توحيد نزد من هست
. و مجلسى گفته است : در اكثر نسخ موجود است . و ظاهرا از
ساختگى هاى بعضى از ناسخين است ،كه اوصاف مذكوره بعد از
گفتار امام : فجعله كلمة تامة نيز ممتنع است كه براى اسم
ملفوظ باشد،باوجود آنكه قطعا براى اسم مى باشد. بنابراين
مراد به اين اسم نه اسم ملفوظ نى باشد و نه اسم مفهوم ؛
بلكه آن عبارت است از حقيقت ابداع حق تعالى منشاء ظهور
اسماء و آثار صفاتش را در اشياء
و كسى كه شرح اين حديث را بطلبد به بحارالانوار و شروح
كافى و تفسير الميزان ذيل آيه صدو هشتاد از سوره اعراف
مراجعه كند
اقول : اين حديث را نيز مرحوم فيض در وافى از كافى روايت
كرده است ؛ طبيع حروفى - اصفهان ،ج 1،ص 463 و 464،باب
45،حديث شماره اول . و حقير نيز آن را در كتاب توحيد عملى
وعينى ص 320 و 321،از همين مصادر مذكور آورده ام .
8-1. ابو نعيم اصفهانى
در حليلة الاولياء ج 1،ص 68،باسند خود روايت كرده است كه
رسول خدا صلى الله عليه و آله فزمود: لا تبسوا عليا فانه
ممسوس فى ذات الله تعالى ! على را سب نكنيد ؛ زيرا
ذات خداوند او را مس كرده ايت و خدارده ،و در خدا فرو رفته
مى باشد!
9-1. صدر آيه 69، از
سوره 29: العنكبوت .
10-1.
مصباح الشريعة طبع و تعليقه
مصطفوى ، باب 62، ص 41.
2. همان .
11-1.
كلمات مكنونه از طبع سنگى ( سنه 1316 هجريه قمريه )
ص 219؛ و از طبع حروفى فراهانى ، ص 248: و قال عليه السلام
(يعنى اميرالمومنين عليه السلام ):
ليس العلم فى السماء فينزل اليكم ، و لا فى تخوم الارض
فيخرج لكم ؛ ولكن العم مجبول فى قلوبكم .تادبوا باداب
الروحانيين يظهر لكم !و فى كلام عيسى على نبينا و
ءاله و عليه السلام ما يقرب منه .
12-1. آيه 176، از سوره
7: الاعراف : ولو شئنا لرفعنه بها و لكنه اخلد الى الارض و
اتبع هواه فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه
يلهث ذلك مثل القوم الذين كذبوا باياتنا فاقصص القصص لعلهم
يتفكرون .
2. آيه 9، از سوره 86: الطارق .
13-1. آيه 136، از سوره
6: النساء: يايهالذين ءامنوا باللّه و رسوله و الكتب الذى
نزل على رسوله و الكتب الذى انزل من قبل و من يكفر باللّه
و ملئكته و كتبه و رسوله و اليوم الاخر فقد ضل ضللا بعيدا.
2. منظور از علم الهدى ، سيد مرتضى است و او كتابى دارد به
نام امالى كه به آن
غرر و دورگويند. و مراد،
كتاب غرور القوائد و دررالقلائد
اوست كه در الذريعه ج 16، (ص
) 44 بدان اشاره شده است ؛ ولى با فحص تام ، در آن اين
مطالب وارد نمى باشد بلكه اين مطالب از
غرر و درر آمدى :
عبدالواحدين محمد تميمى است كه محقق بارع آقا جمال
خوانسارى آن را شرح كرده است ؛ و اين مطالب باشرح مفصل آن
در ج 4، ص 218 تا ص 221 در طى شماره 5885 آمده است .
و حقير درج 3، مجلس 17، از ص 160 تا ص 162، از قسمت
معادنش از دوره علوم و معارف
اسلام آن را با ضميمه گفتارى متين از استاد عزيز فقيد آيه
علامه طباطبائى قدس سره نقل نموده ام .
14-1.و پيش از اين فقره
، وارد است كه چون از حضرت اميرالمومنين عليه السلام
پرسيده شد از عالم بالا يعنى مجردات كه بالاتر است به حسب
مرتبه از عالم اجسام ، پس فرمودند:
صور عارية عن المواد، عاليه عن القوة و الاستعداد. تجلى
لها فاشرفت ، و طالعها فتلالات ، و القى فى هو يتها مثاله
فاظهر عنها افغاله .
صورتهاى هستند بدون ماده ، بلندتر
از قوه و استعداد خداوند براى آنها ظهور نمود و آنها
درخشيدند، و باامعان و تداوم نظر بر آنها اطلاع پيدا كرد و
آنها متلالى شدند، و در هويتشان نمونه و مثال خود را افكند
و با آنها خود را به ظهور پيوست . (شرح
غرر و درر آمدى ، آقاجمال
خوانسارى ، ج 4، ص 218 تا ص 221، تحت شماره 5885).
15-
روضه كافى ص 247، حديث 347، از محمدبن سالم ، از
احمدبن ريان از پدرش ، از جميل ، از حضرت امام .
16-1.
مصباح الشريعة باب 95، ص 64.
17-1. در پيرامون اين
حديث درج اول همين قسمت (كتاب )
اللّه شناسى در مبحث 9 و 10، بحث كافى شده است .
18-1. شرح
اشارات ابن سينا، مقامات
العارفين ، هشت ورق مانده به آخر كتاب صفحه سمت راست ، از
طبع سنگى كه شماره بندى ندارد؛ در ضمن قول مصنف : اشارة :
العرفان مبتدى من تفريق و نقص و ترك و رفض ، ممعن فى جمع
هو جمع صفات الحق للذات المريدة بالصدق ، منته الى الواحد
ثم وقوف .
19-1.
مصباح الشريعة باب 98، ص 65:
و در ضبط عالم فاضل : مصطفوى و ودع جميع المالوفات است ،
وليكن ما طبق نسخه مرحوم ملكى : .ودع نقل و ترجمه نموديم .
20-1.
علل الشرائع صدوق ، طبع دار
احيا التراث العربى ، با مقدمه علامه سيد محمد صادق
بحرالعلوم ، طبع دوم ، ص 57.
21-1. در كتاب
نفائس الفنون ج 2، ص 56 تا ص
58 آورده است :
فصل ششم : در ظهور حجب روح انسانى
به واسطه ، تعلق او به بدن :
قال النبى صلى اللّه عليه و آله و
سلم ان للّه تعالى سيعين الف حجاب من نور و طلمة .
بدان كه چون روح انسانى را از قرب حضرت عزت به عالم قالب و
ظلمت تعلق مى داند، بر هفتاد هزار عالم بگذرانيدند و از هر
عالمى آنچه زبده و خلاصه او بود با او همراه كردند؛ تاچون
به قالب پيوسته شد هفتاد هزار حجاب نورانى و ظلمانى حاصل
كرده بود؛ حجابهاى نورانى از عالم روحانى و حجابهاى ظلمانى
از عالم جسمانى . چه التفاوت اوبه هر چيزى در عالم اگر چه
ثانى الحال آلت كمال مى شد، اما به نسبت با حال هر يك روح
او را حجابى گشت ؛ به واسطه آن حجب از مطالعه ملكوت و
مشاهده جمال لاهوت و ذوق مخاطبه حضرت و شرف قرب و كرامت
محروم ماند و از اءعلى عليين قريب به اءسفل السافلين طبيعت
افتاد.
با آنكه چندين هزار سال در خلوت خاص بى واسطه شرف قرب
يافته بود، درين روزى چند مختصر به واسطه حجب آن حالت
رابكى فراموش كرد، چنانكه هرچند انديشه كند از آن هيچ ياد
نيايد؛ و اگر نه به آفت حجب مبتلا شدى ، چنين فراموش كار
نبودى و آن اقبال انس را بدين زودى به ادبار وحشت بدل
نكردى . و او را بنا برانسى سابق كه با حضرت عزت جلت عظمة
يافته بود نام انسان نهادند.
و از اين است كه چون ايزد عز شانه از زمان سابق بر وجود
آدمى خبر دهد او او را به نام انسان خواند ؛ كقوله تعالى :
هل اتى على الانسن حين من الدهر لم
يكن شيئا مذكورا . و چون بدين عالم پيوست و آن انس
و قرب فراموش كرد، نام ديگر مناسب آن بر او نهاد و فرمود:
يايهاالناس .
به رسول صلى اللّه عليه و آله از اينجا فرمود:
و ذكرهم بايم اللّه . يعنى
جمعى را كه همه روز به دنيا مشغولند روزهاى كه در جوار
حضرت و مقام قرب عزت بودند ياد دهد ؛ شايد كه نوازع شوق آن
جناب در دل ايشان پديد آيد و ديگر بار قصد آشيان اصلى و
وطن حقيقى كنند. لعلهم يتذكرون .
لعلهم يرجعون .
چه اگر محبت آن وطن در دل بجنبد عين ايمان است ، كه :
حب الوطن من الايمان . و اگر
به وطن اصلى باز رسند مقام احسان است ؛
للذين اءحسنوا الحسنى و زيادة . و اگر از وطن اصلى
درگذرند مرتبه عرفان است ؛و السابقون السابقون اولئك
المقربون . و اگر در پيشگاه بارگاه وصول قدم زنند درجه
عيان است ؛ فى مقعد صدق ماءواه و لم
يجحبه شى عما وراه .
و اگر محبت آن وطن اصلى در دل آن بخند و قصد آن مراجعت
نكند و دل بر تنعم سرمدى بماند؛ فى
سموم و حميم لا بارد و لا كريم .
و غرض از وضع حجب ، ابقاى تناسل بنى آدم و انتظام عالم
بود؛ چه اگر حجب دامنگير نشدى قيام به امور دنيوى و التفات
به عالم سفلى هرگز صورت نبستى ؛ چنانكه مشاهد است كه چون
بعضى سالكان را در اثناى سلوك حجاب از پيش بردارند و بدان
قرب و كرامت اصلى اطلاع دهند، از كثرت فرح و شدت شوق در
كمال ، عالم قالب بپردازد؛ يا از فرط غيرت در عالم حيرت
افتاده از دنيا و مافيها اعراض نمايد، و از قيد عبادت و
كلفت خلوت خلاص يابد.
22-1. ابن دعا شهر رجب
است كه از ناحيه مقدسه خارج شده است . و شيخ طوسى در
مصباح المجتهد طبع سنگى ، (ص
) 599 ؛ و شيخ كفعمى در (مصباح ) خود از طبع سنگى ، (ص )
179؛ و سيد اين طاووس در اقبال طبع سنگى ، (ص ) 646؛ و
علامه مجلسى در بحارالانوار
ج 20، طبع كمپانى ، (ص ) 343 آن را روايت نموده اند.
عالم معاصر آية اللّه محدث رجالى آقاى حاج شيخ محمد تقى
شوشترى رحمة اللّه در كتاب الاخبار
الدخيلة (ص ) 263 تا (ص ) 265، آن را رد كرده اند و
از جمله مفتريات بشمار آورده اند.
و ما در زمان حياتشان ادله و شواهدى راكه بدان استدلال بر
مجعوليت آن آورده بودند همه را رد كرده ، و اثبات نموده
ايم كه آن اشكالات ، واهى مى باشد. و در يكى از جنگهاى خود
در شانزده صفحه وزيرى ضبط و ثبت نموده يم ؛ تا از ضياغ
مصون بماند، و در موقع مناسب نشر گردد.
اينكه بهترين موقع آن است كه در شرح كلام آية اللّه ملكى
تبريزى اءعلى اللّه مقامه د راينجا نگارش بيابد ؛ ولى چون
ايراد آن در متن كتاب اللّه شناسى
مناسب نبوده ، و در تعليقه حجم قطورى را اشغال مى
نمود؛ لهذا آن را به صورت جزوه اى مستقل در پايان كتاب
ملحق مى كنيم . واللّه المستعان .
23-1. اصل اين حديث در
كتاب نفيس ارشاد القلوب فى المواعظ
و الحكم ) تاليف ابو محمد حسن بن ابى الحسن محمد ديلمى است
، كه از اعاظم علماء زهاد و مشايخ در قرن هفتم بوده است .
و در طبع مكتبه بوذرجمهرى مصطفوى سنه 1375 هجريه قمريه در
پايان كتاب كه به حديث معراجه يا احمد ختم مى شود، از (ص )
278 تا (ص ) 286 ؛ و در طبع موسسه اعلمى - بيروت ، در
پاپان ج اول ، از (ص ) 199 تا (ص ) 206 آورده است .
.محقق ملا محمد محسن فيض كاشانى در وافى در ابواب المواعظ،
باب مواعظ اللّه سبحانه ، ج 3، از قطع رحلى ، طبع سنگى ت
از 38 تا (ص ) 42، با نام ابو محمد الحسين بن ابى الحسين
بن محمدديلمى در كتاب ارشاد القلوب الى القلوب مرسلا از
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام ، و از غير ديلمى مسندا
از او از پدرش از جدش امير المومنين عليه السلام روايت
كرده است كه او گفت :
رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله در شب معراج از پروردگارش
سبحانه پرسيد وگفت : يارب اى الاعمال افضل ؟ تا پايان حديث
كه بسيار جالب وشيوا و مفصل مى باشد .
و علامه مجلسى در بحارالانوار مجلد روضه (ج 17 از طبع
كمپانى ، از (ص ) 6 تا (ص ) 9) آن را حكاية از ارشاد
القلوب ديلمى از اميرالمومنين عليه السلام روايت
كرده است و نگاه مجلسى بعد از ختم حديث فرموده : مكن براى
اين حديث دو طريق مسند پيدا كرده ام . و آن دو رارطور
تفصيل بيان مى كند.
24-1.
تهذيب الاحكام ج 6، (ص )
122.
25-1.همان مصدر، ج 2، (ص
) 110؛ و من لايحضره الفيضه ،
نشر مكتبة الصدوق ج 1، (ص ) 334.
26-1.
صحيفه علويه طبع سنگى قديمى
، به خط فخر الاشراف ، (ص ) 16 ؛ و اين از ادعيه آن حضرت
است كه در نعت و تعظيم خداوند عرضه داشته است ، و ابتداى
آن اين است : الحمداللّه اول محمود
واخر معبود واقرب موجود، البدى بلا معلوم لازليته ، ولا
اخر لاوليته والكائن قبل الكون بلا كيان و الموجود فى كل
مكان بلا عيان و القريب من كل نجوى بغير تدان . علنت عنده
الغيوب و ضلت فى عظمته القلوب ، فلا الابصار تدرك عظمته
ولا القلوب على احتجابه تنكر معرفته .
تمثل قى القلوب بغير مثال تحده الاوهام او تدركه الاحام .
ثم جعل من نفسه دليلا على تكبره على الضد والتد و الشكل و
التمثل ، فالوحدانبته ءاية الربوبية والموت الاتى على خلقه
مخبر عن خلقه و قدرته .
تا آخر دعا كه در نهايت شيوايى و استحكام ، دلالت بر وجود
بالصرافه حضرت حق جل جلاله وعز مى نمايد؛ بالاخص همين
فقراتى را كه عارف ربانى و عالم صمدانى ما بدان استهشاد
جسته اند.و ايضا قوله : و الكائن
قبل الكون بالا كيان ، و الموجود فى كل مكان بلا عيان ،
والقريب من كل نجوى بغير تدان .
27-1. چون سخن به مكاشفه
حضرت امام صادق عليه السلام رسيد، سزاوار است انحاء و
انواع مكاشفات را در اينجا از علامه شمس الدين محمد بن
محمود آملى در كتاب نقاش الفنون
ج 2، (ص ) 62 تا (ص ) 65، حكايت نماييم ، وى مى
گويد:
فصل نهم : در مكاشفات و انواع آن :
بدانكه حقيقت كشف ، از حجاب بيرون آمدن چيزى است بر وجهى
كه پيش از آن بر وجه مذكور مدرك بنوده باشد. وهر چند در
عالم انسان هفتاد هزار ديده كه ادراك آن هقتادهزار عالم از
جسمانيت و روحانيت تواند كرد مودع است ، اما اهل حقيقت
مكاشفات رابر آن معانى اطلاق كنند كه مدارك باطنه ادراك آن
كرده است .
و شك نيست در آنكه چون سالك صادق به جذبه ارادات از قعر
طبيعت روى به فضاى شريعت نهد و به قدم صدق جاده طريقت بر
فانون مجاهد و رياضت بشمرد، از هر حجاب از حجب هفتاد
هزارگانه كه گذر كند او را ديده مناسب آن گشاده شود و
احوال آن مقام مكاشفات نظر اوگردد، و به قدر رفع حجاب
وصفاى عقل ، معانى معقول روى نمايد وبه اسرار معقولات واقف
شود، و آن را كشف نظرى خوانند و براو زياد اعتمادى نباشد؛
چه هر چه در نظر آيد تا در قدم نيايد اعتماد را نشايد.
و اكثر فلاسفه كه همت بر تجريد عقل و ادراك معقولات
گماشتند و عمر در آن صرف كرده اند، در اين مقام بماند و آن
را وصول به مقصد حقيقى شمردند. وبه حقيقت چون مقصود اصلى
نشاختند،از شواهد دگر مدركات محروم افتادند و انكار آن
كرده در مرتبه ضلالت گم گشتند؛
فضلوا من قبل و اوضلوا كثيرا.
وچون از كشف معقولات عبور افتاد مكاشفات قبلى نديد آمد كه
آن را كشف شهودى خوانند و از اينجا انوار مختلف كشف شود،
وبعد از آن مكاشفات سرى كه آن را كشف الهامى خوانند، ودر
اين مقام اسرار آفرينش و حكمت وجود هر چيز ظاهر و مكشوف
گردد .و بعد از آن مكاشفات روحى خوانندت روى نمايد و در
مبادى اين مقام درجات جنان و شواهد رضوان و شاند ملئكه و
مكالمه با ايسان كشف شود.
وچون روح به كلى صاف گردد و از كدورات جسمانى صفالت يابد
عوالم نامتناهى مكشوف شود و دائره ازل و ابد نصب ديده گردد
و حجاب زمان و مكان بر خيز چنانكه از ابتداى آفرينش
موجودات و مراتب آن كشف نظر او شودو هر آنچه در زمان
مستقبل خواهد بود معاينه بيند ورسول صلى اللّه عليه و آله
از اينجا فرمود كه : لاتر فعوا
رءوسكم فانى اراكم من امامى و من خلفى .
و بيشتر خرق عادات كه آن را كرامات گويند از اشراف بر
خواطر و اطلاع بر مغيبات و عبور بر آتش و آب وهوا و طى
زمين و غيرآن در اين مقام پديد آيد و اين را به نزد ارباب
حقيقت زياده اعتبارى نبود، چو اهل ضلال را نيز اين معنى
صورت بندد؛ چنانكه رسول صلى اللّه عليه و آله از ابن صياد
پرسيد: ماترى ؟! قال : ارى عرشا على
الماء! فقال صلى اللّه عليه و آله وسلم : ذلك عرش ابليس .
وآنچه در مقابل آمده كه دجال مرده را نديده خواهد گرداند
هم از اين ققيل است ، و حقيقت كرامات جز اهل دين را نتواند
بود؛ و آن بعد از كشف روحى در مكاشفات خفى نديد آيد؛
زيراكه روح ، كافر و مسلمانان راهست . اما خقى ، روح خاصى
است كه آن نور حضرتى خوانند و جز به خاصان حضرت ندهد؛
چنانكه فرمود: متب فى قلوبهم الايمن
و ايدهم بروح منه .و در مطلق روح فرمود:
يلقى الروح من امره على من يشاء من
عباده . ودر حق رسول صلى اللّه عليه و آله فرمود: و
كذلك اوحينااليك روحا من امرنا ما كنت تدرى ما الكتب و
لاالا يمن ولكن جعلنه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا يعنى
نور خاص حضرتى به بعض از بندگان خود دهم تا به واسطه آن به
عالم صفات ما راه يابند.
و چنانكه دل واسطه عالم ملك وملكوت آمد كه يك روى در عالم
ملكوت و ديگرى در عالم ملك ، تا بدان روى كه در عالم ملكوت
دارد قابل فيضيان نور عقل و روح گردد، و بدين روى كه در
عالم ملك دارد آثار انوار روحانيت و معقولات به نفس و تن
مى رساند. و سر واسطه عالم روح و دل آمد، تابدان روى كه در
روح دارد استفادت فيض اوكند، و بدان روى كه در دل دارد
حقايق آن فيض بدو مى رساند؛ همچنين خفى واسطه عالم صفات
خداوند و روحانيت رساند واين مجموع راكشف صفاتى خوانند اء
و حضرت عزت در اين عالم به صفت عالمى مكاشفات شود علم لدتى
پديد آيد،واگربه صفت جلال مكاشفات گردد فنا حقيقى ، و على
هذا به نسبت با ساير صفات . اما كشف ذاتى مرتبه پس بلند و
سامى است كه در عبارت نگنجد واشارات در آن صورت نبندد،
وجعلنا اللّه من الفائزين به .
28-1. در حديث قدسى از
جانب روزگار علام حلاق وارد است :
عبدى اطنعى اجعك مثلى ! انا حى لا اموت اجعلك حيا لاتموت !
انا غنى لا افتقر، اجعلك غنيا لا تتقيرا!انا مهما اشاء
يكون ، اجعلك مهما تشاء يكون !
وكعب الاحبار اين حديث را با الفاظ آتيه روايت كرده است :
يابن ءادم ! انا غنى لا افتقر ،
اطعنى فيما امرتك اجعلك عنيا لا تقتر! يابن ءادم انا حى لا
اموت ؛ اطعنى فيما امرتك اجعلك حيا لا تموت ! انا اقول
للشى كن فيكون ؛ اطغتى فيما امرتك تقول للشى كن فيكون ! (
كلمة اللّه (ص ) 140؛ و در (ص ) 536 مصادر آن را
عدة الذاتى ) احمدبن فهد حلى از كعب
الاخبار و مشارق انوار اليقين خافظ رجب برسى و ارشاد
القلوب حسن بن محمد ديلمى ذكر كرده است .
و در (ص ) 143 گويد: در حديث قدسى وارده است : ان اللّه
عبادا اطاعوة فيما اراد فانهم عهم ارادوا، يقولون للشى كن
فيكون . و در (ص ) 537 مصدر آن را مشارق انوار اليقين حافظ
رجب برسى ذكر كرده است .)
29-1. مصباح الفلاح و
مفتاح الجنان آخوند ملامحمد جواد صافى گلپايگانى ، طبع
سنگى ، (ص ) 74.
در اصول كافى ج 2، (ص )84، حديث 5، از على بن ابراهيم ، از
پدرش ، از اين محجوب ، از جميل ، از هارون بن خارجة ، از
حضرت امام جعفربن محمد الصادق عليه السلام روايت كرده است
، كه فرموده : ( (ان ) العبادة
ثلاثة : قوم عبدوااللّه عز وجل خوفا فتلك عبادة العبيد،
وقوم عبدوا اللّه تبارك وتعالى طلب الثواب فتلك عبادة
الاجراء، و قوم عبدوااللّه عزوجل حبا له فتلك عباده
الاحرار؛ وهى اءفضل العبادة .
ودر نهج البلاغه در باب حكم ، حكمت 327؛ وازطبع مصر، مطبعه
عيسى البابى الحلبى با شرح شيخ محمد عبده ، ج 2، (ص ) 189
آورده است كه : و قال عليه السلام :
ان قوما عبدواللّه رغبة فتلك عبادة التجار، و ان قوما
عبدواللّه رهبة قتلك عبادة العبيد، و ان قوما عبدواللّه
شكرا فتلك عبادة الاحرار.
- در بعضى نسخ : ( العبادة ثلاث ) وارد است .
30-1.اللّه شناسى 2/90 -
91 پاورقى .
31-1. ( رسالة سير و
سلوك منسوب به بحر العلوم صفحه 175 - 176، پاورقى .
32-1. كتاب ارزنده دو
عارف سالكه صقحه 117- 122بر گرفته از نوار سخنرانى مرحوم
شالچى تبريزى .
33-1. ( دو عارف سالك )
صفحه 98 -99.
34-1. ( دو عارف سالك
صفحه 100.
2. ( دو عارف سالك صفحه 109.
35-1. سوره فصلت ،آيه
31، 34.
2. سوره جن ، آيه 16.
36-شرح مناقب محيى الدين
، ص 115، ط 1.
37-سال 1343 صحيح است
(وير استار)
38-1. البته لوح قبر
ميرزاجواد تعمير شده و اين اشكالات رفع شده است . (
ويراستار)
39-1.
ترجمه المراقبات ص 254،
ترجمه حكيم خسروى .
40-ميراث اسلامى ايران
دفتر هشتم ، ص 422.
41-
شرح احوال حضرت آيه اللّه العظمى اراكى تاليف آيت
اللّه استادى ، ص 639.
42-
شرح حال آيت اللّه العظمى اراكى ، ص 299.
43-همان ماخذ، ص 300
44-
مجله حوزه 34/54 - 55 (مهر و آبان 1368 شمسى ).
45-
پا په پاى آفتاب ، 3/48.
46-
سيره صالحان آقاى شكورى ،ص 357.
47-
همچون سلمان ،ص 74.
48-
سيماى فرزانگان ،ص 64/65.
49- معادشناسى 9/44 .
50- مجله نور علم شماره
46، مرداد سال 1371 شمسى ،ص 74-75
51-همان ماخذ.