بخش پنجم: مشروطيت
سيد و مشروطيت
موافقت عدهاى از علماى سرشناس نظير آيةالله خراسانى،
آيةاللهبهبهانى، آيةالله طباطبايى، آيةالله عبدالله مازندرانى و
آيةالله ميرزا حسينتهرانى با مشروطيت، فقط نوعى همراهى و همكارى با
به اصطلاحروشنفكران، در مبارزه با حكومت ظالمانه بود كه آن را نوعى
پيروزىملت ايران در راه عدالتخواهى مىدانستند.
در واقع، حضور علماى طراز اول، پاى مردم را به صحنه كشيد وانقلاب را
در فراز و نشيبها يارى كرد، وگرنه روشنفكران در هيچ دورهاى،قدرتى
همپاى قدرت علماى دين و مذهب نداشتهاند كه بتوانند ملت را باسياستها و
اهداف خويش همراه كنند; با اين همه، ديرى نپاييد كه اينانقربانى
قدرتطلبى غربگرايان شدند و از صحنه خارج گشتند و وقتىمتوجه شدند كه
ديگر فرصتى براى جبران نبود و آنان نيز با دستيابى بهاهداف مورد
نظرشان، خود را بىنياز از علما ديدند.
علماى موافق مشروطه هر چند قصد اصلاح داشتند و درصدد تغييراوضاع به
نفع اسلام بودند، اما آيةالله يزدى دستى پنهان را مىديد كه ازآغاز،
مشروطيت را از مشروعيت جدا مىكرد و براى دين و دينداراننقشى در سياست
قائل نبود و نسبتبه آينده چنين نهضتى بيم داشت; بيمو هراس از عدهاى
بىدين كه به نام مشروطه، اسلام و مسلمين را به روزسياه بنشانند.
زندگى مبارزاتى سيد، نشان مىدهد كه وى حامى حكومت اسلامىبوده و از
هيچ كوششى در اين راه، دريغ نكرده است، اما گويا از ابتدانسبتبه فاجعه
بزرگ آن زمان، يعنى به شهادت رساندن شيخ فضلاللهآگاهى داشته و
مىدانست كه اين دگرگونى و مشروطهخواهى، پاى غربيهارا در ايران باز
خواهد كرد. او توسط افراد مورد اطمينان خود، از اسرارپنهان بانيان
مشروطه، آگاه بود.
اين پيشبينى سيد، به حقيقت پيوست; آنان آزادى و عدالت را شعارخود
قرار داده بودند كه افرادى چون آيةالله نورى و آيةالله
يزدىنمىتوانستند در خصوص آن اظهار عقيده نمايند.
اين فقيه تيزبين در طول عمرش، هرگاه ردپايى از روشنفكران
وابستهمىديد، آن را جاده انحراف دانسته و ديگران را از مسيرش نهى
مىكرد.بعد از اعلان قانون اساسى در دولت عثمانى، آيةالله سيد محمد
كاظميزدى به مخالفتبا آن برخاست و به سختگيرى و آزار و اذيت
مسلمانانتوسط آن دولت اعتراض نمود، به طورى كه حكومت عثمانى او را
بهتبعيد خارج از عراق تهديد كرد. (1) .
بعضى از مشروطهخواهان فرصت را غنيمتشمرده و از طريق ارسالتلگراف
به استانبول، تهمتهاى ناروايى به او نسبت داده، به اين اميد كه ازناحيه
حكومت عثمانى در حق وى سختگيرى شود و مورد آزار و اذيتقرار گيرد.
(2) .
اهميت موضعگيرى سيد در برابر خوديهاى دگرانديش وقتى آشكارمىشود كه
يكى از رهبران ترك تلاش نمود تا شايد بتواند با اقداماتش اورا نرم كند
و او دست از مخالفتبا قانون اساسى دولت عثمانى بردارد، لذادر نجف اشرف
به زيارت سيد شتافت و از او خواست كه با فتوايش قانوناساسى آنان را
مورد تاييد قرار دهد. سيد پس از اندكى مكث جواب داد:شعار شما، شعار
غربى و قانون شما، گرفته شده از بيگانه است; اينها كه ازآزادى و
دمكراسى دم مىزنند در پوشش مظاهر غربى، جز نابودى اسلامچيزى در سر
ندارند. (3) .
همين جواب مىتواند پاسخگوى كسانى باشد كه سيد را مظلومانه
بهطرفدارى از استبداد و مخالفتبا پيشرفت مشروطه متهم مىكنند،
چوننظر سيد درباره مشروطه بر اساس روشى بود كه بعضى از رهبران
مشروطهآن را دنبال مىكردند و سيد نيز با شناخت انگيزه آنان چارهاى
جزمخالفتبا آنان نداشت، چون به خوبى آگاه بود كه موضع آنان
مخالفتبااساس اسلام و تعطيل احكام شريعت در اجتماع است، به طورى كه
قصدآنان يك بار در منزل شيخ الشريعه اصفهانى آشكار گشت. (4)
.
آن فقيه دورانديش به جمعى از شاگردانش گفته بود: «عاقبتمشروطه را
تاريك مىبينم، چون آقايان به اسلام و روحانيت رحمنخواهند كرد،
مىبينم روزى را كه عمامه از سر روحانيتبرداشته و آنان رااز صحنه كنار
خواهند زد». (5) .
سيد كه از ابتدا با روشنفكران غربزده مخالفت مىكرد، در برابرخواسته
آنان دست رد به سينهشان زد، اما طرفداران استعمار دستبردارنبودند و
با آمدن ايشان به نجف، قصد ترور آن بزرگمرد را داشتند كهرؤساى غيرتمند
عشاير مسلمان و بزرگان نجف، اطراف منزل وى را گرفتهو نگذاشتند به وجود
آن عزيز، گزندى برسد. (6) .
در اينجا شايسته استبه ذكر نامهاى از آيةالله سيد محمد كاظم
يزدىو ديگر وقايع بهطور مشروح بپردازيم تا آگاهى وى نسبتبه
عواقبمشروطه و تيزبينى آن فقيه فرزانه در اين خصوص روشن گردد;
مرحومسيد در اين نامه خطاب به آقا سيد حسين قمى - اعلىالله مقامه -
كه يكى ازمشاوران شيخ شهيد(ره) بوده، چنين مىنويسد:
بسمالله الرحمن الرحيم
خدمت ذى شرافت، جناب مستطاب، عمدةالعلماء الاعلام، مروج الاحكام،
مرجع الانام، سر كار شريعتمدار آقاىآقا ميرزا سيد حسين قمى
دامتبركاته... در خصوص مواد متجدده وقوانين مستحدثه كه چندى است اخبار
موحشه آن، انتظام امور غالبى رامبدل به انفصام نموده. چون داعى استحضار
تامى از مواقع ورود وصدور آن به نحوى كه موافق نظام و محصل مرام است
ندارم،استكشاف حال و استعلام وظيفه فعليه آن را از آن جناب نمايم.
نظر به جهاتى كه معهود و در ورود به اين گونه مواد از آن جناب
مشهودبود، انشاء الله تعالى التيامى بسزا و تاملى وافى نموده، داعى را
هممسبوق داريد، چه اين امر به نحوى كه معهود است، از گوشه و كنارشورش
را موجب گرديده كه چنانچه اين آشفتگى برقرار و زمانى،پراكندگى به
استمرار گذارد، واهمه آن است كه طايفه بيگانه كه زمانىاستبه انتظار
بازار آشفتهاند، وقت و فرصتخلف را غنيمتشمارند،خداى ناخواسته اين
بقعه مباركه ايران كه از تمامى مملكت وسيعهالهى، اختصاص به اهل ايمان
داشته، مانند منيعه هندوستان مايه اعتبارو تاريخ روزگار گردد. با بهانه
حق الرهانه، قرض دولت و وسيله حيلهمعموله در استيلاى حدود و ثغور
مملكتبه استقلال تامى كه از جهتايشان مقرر و حسن عشرت و اظهار خدمتى
كه از آنها مستحضراست... . (7) .
همگام با شيخ شهيد
شك نيست كه در نهضت مشروطيت، شهيد شيخ فضلالله ازبزرگترين رهبران و
اسلامخواهانى بود كه تا آخر سعى داشت مشروطيترا به سوى مشروعيتسوق
دهد، اما وقتى از آن نااميد شد، سرسختانهمخالفت ورزيد و تا پاى دار
پيش رفت و شربتشهادت نوشيد. بعد ازانحراف مشروطه، مشخص گرديد كه
آيةالله سيد محمد كاظم نيز ازهمفكران و حاميان شيخ شهيد فضلالله نورى
است; اين مطلب را حتىآنهايى كه سيد را قبول نداشتند، مطرح نمودهاند.
در اين باره مىتوان بهنوشته احمد كسروى، اشاره كرد. او در كتاب خود
به نام تاريخ مشروطه ايرانمىنويسد:
در نجف سيد كاظم يزدى كه يكى از مجتهدان به نام و خود از ردهآخوند
خراسانى و حاجى شيخ مازندرانى بود و دسته بزرگى از ايرانياناز او
تقليد مىكردند، راه شيخ فضلالله را در پيش گرفته، با مشروطيتدشمنى
نشان مىداد. (8) .
مشروطه مشروعه
به دنبال تحصن جمعى از مبارزان در سفارت انگليس، عاقبتمظفرالدين
شاه در چهاردهم جمادىالاخره 1324ه . ق. با خواستههاىمبارزان موافقت
نمود و فرمان مشروطيت را صادر كرد. دستور تاسيسنخستين مجلس شوراى
اسلامى از ناحيه شاه، اعتراض عدهاى ازبستنشينان در سفارت انگليس را
به دنبال داشت. اين خواسته از يكسوبيانگر اثرهاى فكرى و سياسى ماموران
عالى رتبه سفارت بر متحصنانبود و از سوى ديگر عدم توجه به اجراى احكام
شرع و تعارض بنيادى باشريعت طلبان را مىرساند. روشنفكران دستپرورده
غرب كه در انديشهسلطنت مشروطه غربى بودند، از انتشار عنوان مجلس شوراى
اسلامىاظهار نگرانى كردند و در تبديل عنوان اسلامى مجلس به ملى
تلاشفراوان نمودند. (9) .
آيةالله شيخ فضلالله نورى از همان ابتدا به قضيه مشروطه به
ديدهترديد مىنگريست و با اصرار آيةالله بهبهانى و آيةالله طباطبايى
كه بهاسلامى بودن اين نهضتشهادت دادند، به جرگه آنان پيوست. اما
اينكحقيقت امر بر وى آشكار شده و خواهان مشروطه مشروعه بود، چيزى
كههرگز با مذاق روشنفكرانى چون ميرزا ملكم خان سازگار نبود، چون وى
وهمفكرانش، سخت فريفته فرهنگ غربى بودند و هرگز فرهنگ وارزشهاى دينى و
ملى را باور نداشتند. آنها چگونه با اين افكار ضد دينىمىتوانستند،
رهبرى روحانيت را بپذيرند و از آنان اطاعت كنند.
در اين خصوص، ميرزا ملكم خان گفته بود: «من مايل بودم كه اصولتمدن
غربى را در ايران شيوع دهم و براى اين كار از جامعه ديانت
استفادهنمودم». وى در جايى ديگر مىگويد: «پس از تحقيقات دانستم كه
تغييرايران به صورت اروپا، كوشش بىفايدهاى است; از اين رو، فكر
ترقىمادى را در لفافه دين عرضه داشتم تا هموطنانم آن معانى را نيك
دريابند.به همين خاطر، دوستان و مردم را دعوت كردم و در محافل خصوصى
ازلزوم پيرايشگرى اسلام (اسلامزدايى) سخن راندم». (10) .
فقيه فرزانه آيةالله نورى، وقتى گرايشهاى ضد دينى باند
فراماسونرىو نقش انگليس را در اين قضيه ديد، به راز مخالفت آيةالله
سيد محمدكاظم يزدى با اساس مشروطه پى بردو با اينكه دير شده بود، با
اقدامات وتلاشهاى فراوان به اصلاح امور پرداخت تا جلو انحراف بيشتر
مشروطه رابگيرد. وى با تحصن در حرم حضرت عبدالعظيمعليه السلام
اعلاميههايى انتشارداد و علت مخالفتخود را با مشروطه بيان كرد. اهانت
روزنامهها و برخىاز مشروطهطلبان به علماى دين و ديگر مقدسات اسلامى
و كپىبردارىقانون اساسى از روى قوانين اروپايى و... دلايل آن مجاهد
مبارز درمخالفتبا مشروطه بود. (11) .
آيةالله سيد محمد كاظم يزدى از همان ابتدا با مشروطه و بانيان
آنمخالف بودند و با ترديد به آن مىنگريستند و اين پشتوانه محكمى
براىشيخ فضلالله به شمار مىرفت. به هر حال، مردم به شورش برنخاستند
وتنها در زنجان ملا قربانعلى زنجانى و در نيشابور حاج ميرزا
حسينمخالفتخود را با انجمن مشروطهخواهان اعلام كردند. در نجف نيز
ميانهواداران مشروطهخواهى، همانند خراسانى و يارانش با سيد محمد
كاظميزدى كه از شيخ فضلالله حمايت مىكرد، آشوب بود و با
رسيدنتلگرافهاى طرفين آشوبى بزرگ پديد آمد. (12) .
مخالفتبا مشروطه
مخالفت فقيه مبارز يزدى با مشروطه، حاوى درسهاى ارزندهاى بودو به
نسلهاى آينده آموخت كه مبارزه، گاه با سكوت در برابر يك جريانانحرافى
تحقق مىيابد، هر چند در ظاهر، چيز ديگرى جلوه كرده باشد.آيةالله يزدى
يك تنه در برابر آن همه هياهو و تهمت و آزار و اذيتها ايستادو تزلزلى
به خود راه نداد.
روزى در منزل برايش خبر آوردند كه جمعى ايرانى، خواهانملاقات با
شمايند. آنها عدهاى مشروطهخواه بودند و اجازه ورود گرفتند.آنان در
محضرش از خوبيهاى مشروطه و قانون اساسى سخن گفتند تا آنرا حق جلوه
داده، او را با مشروطه همراه سازند. آن مرجع دورانديش ازآنان
فرصتخواست تا نظرش را ابراز كند، چرا كه پاى اسلام، روحانيت وسرنوشت
ملتى در ميان بود و نمىتوانستبا شتاب از آن بگذرد. افراددلسوز فراوان
از شهرهاى تهران، اصفهان، تبريز و همدان با ارسال نامه وتلگراف، حقيقت
را برايش مىنگاشتند و او را در جريان امور قرارمىدادند، لذا به
سفيران مشروطه جواب رد داد.
در اين بحبوحه خطر، آيةالله يزدى ادامه مباحث علمى وتلاش درحل
مشكلات دينى و اجتماعى مردم را بر قضيه مشروطه مقدم دانست وتلاش دشمنان
اسلام و روحانيت، در بد نام كردن (13) آنان را ناكام گذاشت.
بااتخاذ اين تصميم و كنارهگيرى آن شخصيت نامى جهان اسلام ازمشروطه،
احتمال خطر برايش وجود داشت و پيشبينى آن را نيز كردهبود. عدهاى
ناآگاه و فريب خورده، بزرگ نجف، زعيم شيعه را تهديدكرده، در حق وى آزار
و اذيت روا داشتند. آنها مىخواستند با فشارروحى و تهديد به قتل، او را
به قبول اصول مشروطيت وادار كنند، امافايدهاى نبخشيد. آدمكشان مترقى
به قتل آن مرد الهى رو آوردند و آن راتنها چاره ممكن دانستند. خبر اين
كار خطرناك در نجف و حوالى آنپيچيد.
رؤساى عشاير مسلمان و مقلدان آيةاللهالعظمى سيد محمد كاظميزدى كه
در مردانگى و ديانت مشهور بودند، با شنيدن اين خبر ناگوار، بهسرعتخود
را به منزل رهبر دينى و سياسىشان رساندند تا با كسبتكليف در برابر
متعديان به حريم مرجعيت ايستادگى كرده و از آن فقيهنستوه حراست كنند.
جمعيت در اطراف خانه ايشان موج مىزد. اينوحدت دشمنشكن، قدرت و نفوذ
معنوى علما را بيش از پيش آشكاركرد و دشمن را به فرار زبونانه واداشت.
از آنچه گذشت، روشن مىشود كه چرا آيةالله سيد محمد كاظميزدى، اين
مظلوم تاريخ، از همان ابتدا با مشروطه موافق نبود و علىرغمفشارهاى
زياد با مشروطهخواهان همراهى نكرد. به راستى كه از يك فقيهفرزانه و
آگاه به شرايط زمان و سياستهاى پيچيده، جز اين نيز انتظارنمىرود.
سيد محمد كاظم يزدى عالمى تيزبين بود كه هماره مىكوشيد ازسياستهاى
مشكوك و بىاصالت دور بماندو در آن نقش نداشته باشد. اينسيره علما و
اوليا در طول تاريخ بوده تا ناخواسته در بعضى از جرياناتباطل قرار
نگيرند و در بازى سياستبازان حرفهاى وارد نشوند، مگر آنچهرا كه حق
تشخيص داده و به انتهاى مسير آن، آگاهى كامل داشته باشند.بزرگ مرجع
عالىقدر جهان تشيع، حضرت آيةالله سيد محمد كاظميزدى به بنياد
مشروطهخواهى به عنوان يك جنبش ملى و يا مذهبى،اعتقادى نداشت. وى نه
فقط از آن طرفدارى نكرد، بلكه مخالفتخود رابا آن اظهار مىداشت، البته
نه از آن جهت كه حامى استبداد باشد، چرا كهاين سياست قلم مزدوران
منورالفكر و تاريخ نويسانى است كه هركس بامشروطه غربى مخالفت مىورزيد،
متهم به جانبدارى از استبدادمىكردند. او از ماهيت جريانات سياسى آن
زمان به خوبى آگاه بود; از اينرو، وقتى شيخ فضلالله نورى مشروطه
مشروعه را مطرح كرد، ايشان بهحمايت از او برخاست. (14) .
پس از آنكه مجلس شوراى ملى متمم قانون اساسى را تصويب كرد،اين متمم
براى تاييد علماى نجف به آنان ارائه شد. آيةالله آخوندخراسانى و
آيةالله ميرزا حسين تهرانى و شيخ عبدالله مازندرانى آن راتاييد وامضا
كردند، ولى آيةالله سيد محمد كاظم يزدى كه به اسلام ستيزىسردمداران
مشروطه آگاهى كامل داشت، از امضاى آن خوددارى كرد.همانطور كه آيةالله
فضلالله نورى با مشروطه غربى مخالفت مىورزيد،آيةالله سيد محمد كاظم
يزدى نيز با مشروطه اروپايى سخت مخالفت كردو خواهان تطبيق قانون مشروطه
با قوانين شرعى بود و طرفداران مشروطه،كه مخالفت آن عالم بزرگ را
خطرساز مىدانستند، با تهديد به قتل، آزارو اذيت و نثار تهمتبه وى قصد
داشتند، او را مجبور كنند تا قانون اساسىمشروطه را تاييد كند، ليكن آن
فقيه مبارز و آگاه تسليم نشد و در جلسهدرس، خطاب به طلاب فرمود: اين
مساله، مربوط به اسلام است، به حفظآبرو و جان مسلمانان و حفظ عظمت و
شوكت مذهب جعفرى مربوطمىشود و اينها جز از طريق مطابقت قانون با شريعت
اسلام ميسر نخواهدبود. (15) .
وحدت علما
بدون ترديد، علماى پرهيزگار دين در نهضت مشروطه و غير آن،سخنى جز
اسلام و پياده شدن احكام دينى نداشتند. آنچه به عنوانمخالفتيا موافقت
جلوه نمود، نشان از شكاف آنان در مسير تحققاهداف نبوده، بلكه نوعى
برداشت از اطلاعات ارائه شده و قابل دسترسبوده است. اين مطلب با نگاهى
گذرا به موضعگيرى آنان در اين مسالهمشخص مىشود.
آيةالله آخوند خراسانى و آيةالله مازندرانى در پيامى، نظر خود را
درزمينه تدوين قانون چنين بيان داشتند:
مشروطيت هر مملكت عبارت از محدود و مشروطه بودن اداراتسلطنتى و
دواير دولتى استبه عدم تخطى از حدود و قوانين موضوعهو بر طبق مذهب
رسمى آن مملكت و طرف مقابل آن، استبداديتدولت است... و چون مذهب رسمى
ايران، همان دين قديم اسلام وطريقه حقه اثناعشريه است، پس حقيقت
مشروطيت و آزادى ايرانعبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانين منطبقه
بر احكام خاصه وعامه مستفاده از مذهب و مبنيه بر اجراى احكام الهيه و
حفظ نواميسشرعيه و مليه و منع از منكرات و اشاعه عدالت و محو مبانى
ظلم و سدارتكابات خودسرانه... . (16) .
علىرغم اين ديد مقدسى كه علماى دين از مشروطه داشتند، درمجلسشورا،
مشروطهخواهانى امثال تقىزاده حضور داشتند كهنمىخواستند شيوه كار
قانون اساسى، منطبق با شرع پيش برود و مجتهداندر آن اظهارنظر كنند، از
اين رو تلاش مىكردند تا قانون از سبكقانونگذارى ديگر كشورهاى مشروطه
و اروپايى خارج نشود; به همينخاطر با تطبيق شرعى قانون مصوب، به
مخالفتبرخاستند.
وقتى علماى مشروطه خواه از قصد و نيت اين فرصتطلبان بىدينآگاه
شدند، خود را كنار كشيده و به روشنگرى و افشاگرى پرداختند، اماديگر دير
شده و كار از كار گذشته بود و دستسياستبازان دغل پيشه، شريعتطلبان
مبارزى چون آيةالله شيخ فضلالله نورى را به دار آويختهبود.
بهطور قطع، وجود شخصيتهاى بزرگ سياسى چون آيةالله سيد محمدكاظم
يزدى در ايران مىتوانست از انحراف نهضت و شهادت افرادىچون شيخ
فضلالله نورى جلوگيرى كند. بايد گفت: در رهبرى نهضتمشروطه،
سياستبازان حرفهاى تصميم گيرنده امور بودند و نقش علما بهنهايت درجه
تضعيف، تنزل كرده بود. به همين خاطر، وقتى شيخ فضلاللهرا به دار
آويختند، مردم عكسالعمل خاصى از خود نشان ندادند، حتىعدهاى از فرط
ناآگاهى در پاى دار، كف زده و هورا مىكشيدند.
شهادت اين فقيه مبارز، فرصتخوبى بود كه عدهاى از روحانيان درنظرات
خود مبنى بر حمايت از مشروطه تجديدنظر كرده و اظهار پشيمانىكنند.
آيةالله سيد عبدالله بهبهانى پس از شهادت مظلومانه همسنگرش،بالاى
منبر با صوت رسا و قريب به اين مضمون گفت: اى مردم! پس ازآنكه خوب از
مشروطه و بانيان آن تحقيق كرده، در جزئيات آن دقيقشدم، حقايق بسيارى
بر ما آشكار شد، چون اين نظام غير از آن چيزى بودكه ما دنبالش بوديم و
از آن حمايت مىكرديم. ما اين حزب مشروطهخواهرا يك حزب ملى، سياسى،
اخلاقى و دينى مىشناختيم و لذا مورد تاييدما قرار گرفت، اما امروز آن
را حزب لائيك و طرفدارانش را ضد مذهبمىدانيم.
سخنان آيةالله بهبهانى وقتى به گوش روشنفكران و مزدوران
انگليسرسيد و فهميدند كه وى با مشروطه آنها موافق نيست، به عدهاى
مزدوربىدين، ماموريت دادند كه ايشان را ترور كنند. آنها نيز در منزلش
بر اووارد شدند و ايشان را با كلتشهيد كردند. وقتى اين خبر دردناك به
گوشآيةالله محمد كاظم خراسانى كه خود از حاميان مشروطه بود رسيد،
بسيارناراحتشد و از اين پيشامد وحشتناك اظهار تاسف كرد و در شهر
نجفبراى آن مرحوم، مجلس ترحيم برپا كرد. (17) .
مرحوم سيد محمد طباطبايى كه از ديگر حاميان مشروطه بود، پس ازاين
وقايع در مورد اين نهضت چنين مىگفت: سركه ريختيم شراب شد.وى تا آخر
عمر از مشروطه و مجلسى كه به وجود آمده بود، اظهارپشيمانى مىكرد. او
متوجه شده بود كه آن همه خسارت مالى و اتلافنفوس، نه تنها به نتيجهاى
منتهى نشد، بلكه ديكتاتورى محدود به استبدادنامحدود تبديل شد. آيةالله
سيد محمد كاظم يزدى نيز كه از بزرگترينمراجع تقليد شيعه بود، بهقدرى
از اين جنايت متاثر شد كه بيشتر اوقات ازملاقات با ايرانيان خوددارى
مىكرد وتا آخر عمر با مشروطه موافقتنكرد. (18) .
سخن امام خمينىقدس سره
با نگاهى اجمالى به بعضى از بيانات امام راحلقدس سره نقش
وموضعگيريهاى مثبت و روشنگرانه شهيد آيةالله شيخ فضلالله نورى وديگر
علما در قيام مشروطه مشخص مىگردد.
امام خمينىقدس سره در يكى از بيانات خود، در اين مورد چنين فرمود:
... مشروطه از آن روز اول، عمل به آن نشد. قانون اساسى از روز
اول،همين قانون اساسى كه همه آنها قبول دارند، از روز اول، عمل به
آننشد. يكى از مواد قانون اساسى، اين است كه بايد پنج نفر از
مجتهديندر مجلس باشند، نظارت كنند كه مبادا احكامى كه اينها صادر
مىكنند،برخلاف حكم شرع باشد. اين قانون اساسى ما اينطور است،
متممقانون اساسى اين است. از اولى كه مردم مشروطه را درست كردند،مردم
را از اول بازى دادند... از اول كه مشروطه را اينها درست كردند،اين
شياطين كه متوجه مسائل بودند، روحانيون و مؤمنينى كه تبع آنهابودند،
اينها را بازى دادند، خدعه كردند. متمم قانون اساسى را قبولكردند، لكن
وقت عمل، به متمم قانون اساسى عمل نكردند، يعنى پنجنفر مجتهد را در
مجلس ما نياوردند. ... حالا قريب پنجاه سال است،بيشتر از پنجاه سال است
كه ابدا در مجلس روحانى راه ندارد تا نظارتبكند و اين خلاف قانون
اساسى است. (19) .
امام راحلقدس سره در جاى ديگر، توطئه دشمنان انقلاب اسلامى را
دركنار زدن روحانيت، افشا كرده و در مقايسه با زمان مشروطه مىفرمايند:
چه جمعيتهايى هستند كه مىخواهند روحانيين را كنار
بگذارند،همانطورى كه درصدر مشروطه با روحانى اين كار را كردند و
اينهازدند و كشتند و ترور كردند. همان نقشه است. آن وقت ترور كردندسيد
عبدالله بهبهانى را، كشتند مرحوم نورى را و مسير ملت را از آنراهى كه
بود برگرداندند به يك مسير ديگر و... . (20) .
پىنوشتها:
1) دور علماء الشيعة فى مواجهة الاستعمار، ص25.
2) همان، ص26.
3) همانجا.
4) همانجا.
5) آقاى ناصر باقرى بيدهندى، به نقل از يكى از مراجع عصر
حاضر.
6) احسن الوديعه، ص188.
7) نهضت روحانيون ايران، ج2، ص207- 208.
8) احمد كسروى، تاريخ مشروطه ايران، ص294.
9) مهدى انصارى، شيخ فضلالله و مشروطيت، ص72 و 73.
10) همان، ص100- 102.
11) سيد جلالالدين مدنى، تاريخ تحولات سياسى و روابط خارجى
ايران، ج2، ص130-135.
12) شيخ فضلالله و مشروطيت، ص193.
13) با روشن شدن قضيه مشروطه معلوم مىشود كه بر پيكر اسلام
و روحانيت ضربه واردآمد، چرا كه خيلى از رهبران روحانى از
همراهى با مشروطه، اظهار ندامت مىكردند و اينچيزى جز بدنامى
نبود.
14) شيخ فضلالله نورى و مشروطيت، ص155.
15) محمد تركمان، رسائل، ج1، ص308.
16) شيخ فضلالله نورى و مشروطيت، ص150.
17) احسن الوديعه، ج1 و 2، ص153- 154.
18) جواد بهمنى، فاجعه قرن، ص170- 171.
19) صحيفه نور، ج2، ص285.
20) همان، ج6 ، ص258.