سيد جمال الدين اسد آبادي : مصلحي متفکر و سياستمدار

احمد موثقي

- ۱ -


پيش گفتار

اكنون بيش از يك قرن از درگذشت مصلح بزرگ عالم اسلام، مرحوم سيدجمال الدين اسدآبادى مى گذرد، ولى همچنان روح و فكر و راه و روش او الهام بخش بسيارى از شخصيت ها، متفكران و روشنفكران مسلمان است و در ادبيات جهان اسلام و چالش اسلام معاصر با مدرنيته و غرب، همواره بر نقش و تأثير او تأكيد مى شود. در دنياى عرب و اسلام متفكرانى چون عبده، كواكبى و حتى رشيدرضا، امير شكيب ارسلان، حسن البنّا، مالك بن نبى، اقبال لاهورى، ابوالكلام آزاد و همه مصلحان شيعى ايرانى تحت تأثير مستقيم و يا غيرمستقيم سيد جمال بوده اند.

جنبش اسلامى در دو قرن اخير، نظير جنبش اعرابى پاشا و اخوان المسلمين در مصر، مهدى سودانى و دنباله گيران آن به رهبرى صادق المهدى و حتى دكتر حسن الترابى در سودان و ساير نهضت هاى اسلامى معاصر در شمال آفريقا، جنبش هندى خلافت، جنبش مشروطيت در عثمانى و مصر و جنبش هاى اسلامى در ايران از نهضت تنباكو تا انقلاب اسلامى نيز همگى ريشه در نهضت فكرى - سياسى سيدجمال الدين اسدآبادى داشته اند.

يكى از دلايل عمده عمق و وسعت نفوذ و تأثيرگذارى سيدجمال، حركت او در سطحى فراتر از مذهب و مليت خاص و به طور عام در سطح جهان اسلام بود. او همه كشورهاى اسلامى را وطن خود مى دانست و درصدد ايجاد اتحاد ميان شيعه و سنى بود. امروزه ضرورت اتحاد و پيوندهاى فرهنگى و اقتصادى و سياسى در سطوح ملى، منطقه اى و جهانى براى مقابله با سرمايه دارى جهانى و تقسيم كار ناعادلانه بين المللى و نظام بين المللى اقتصادى - سياسى مبتنى برآن كه به شدت استثمارى، ظالمانه و به ضرر جهان سوم است، بر همه ملل جنوب آشكار شده است. سيدجمال نيز به دلايل عقيدتى و سياسى و با توجه به جهانى عمل كردن استعمار و امپرياليسم و سرمايه دارى، همواره بر اتحاد و پيوند مسلمانان اصرار مى ورزيد.

دليل ديگر وسعت نفوذ و تداوم تأثير سيدجمال، جهانى، عام و انسانى انديشيدن او بود كه اين انديشه امروز نيز شعار روز دنياست؛ او متفكرى انسان دوست و متعهد به ارزش هاى والاى انسانى و روشنفكرى عام و جهانى بود. سيدجمال گرچه آيينه تمام نماى مسائل و مصايب جوامع مسلمان بود، ولى به خوبى مدرنيته و تمدن جديد غربىِ برخاسته از آن را مى شناخت و از نزديك و به روش علمى و جامعه شناختى با مبانى نظرى اين تمدن و جوهر و هسته آن و نيز پديده ها، نهادها و مظاهر آن آشنا بود.

سيد برخلاف سنت گرايان و بنيادگرايان (1) كه به گونه اى احساسى و سطحى و شعارى و با جهل مركب و دورا دور و از روى كينه به «رد مطلق غرب» مى پردازند و لذا «غرب ستيز» هستند، و نيز برخلاف متجددان و غرب گرايان (2) كه آنها نيز به طور سطحى و احساسى و از روى عقده و عشق كورخواهان «پذيرش مطلق غرب» و لذا «غرب گرا» هستند و هر دو دسته تفكيك جنبه هاى مثبت و منفى تمدن جديد را ممكن نمى دانند، قائل به تميز و تفكيك جنبه هاى مثبت و مفيد تمدن جديد از جنبه هاى منفى و مضر آن بود از اين رو، نه «غرب ستيز» و نه «غرب گرا» بود، بلكه او رويكردى انتقادى به مدرنيته و تمدن جديد داشت، همان طور كه رويكردى انتقادى به سنت نيز داشت. سيد جمال با نقد سنت و مدرنيته، و تركيب و تلفيق جنبه هاى منطقى، عقلايى، انسانى، مثبت و مفيد هر دو آنها از موضع دين و تفكر دينىِ احيا و بازسازى و حتى نوسازى شده، رهيافت و راه جديدى به دست داد كه اكنون الهام بخش بسيارى از متفكران دنياى عرب و اسلام است. تفكر انتقادى انديشمندانى چون على عبدالرزاق، علال الفاسى، خالد محمد خالد، مالك بن نبى، فضل الرحمان، محمد آرگون، دكتر حسن حنفى، راشد الغنوشى و سيدمحمد خاتمى، - با صرف نظر از جزئيات افكار آنها - در همين راستا قرار دارد. در واقع بازسازى سنت و مدرنيته در چارچوب فرهنگ و انديشه هاى انتقادى، عقلى و فلسفى، علمى و دينى و ارائه قالب هاى فكرى جديد به نحوى كه فرهنگ ساز و تمدن ساز باشد، سنت حسنه و ميراث گران سنگ مصلح بزرگ عالم اسلام سيدجمال الدين اسدآبادى است.

سيد جمال هم عميقاً ريشه در سنت داشت و از درون چارچوب دينى و بر اساس تفكر دينى به نقد و بازسازى و نوسازى انديشه سياسى مسلمانان پرداخت و هم عميقاً با مدرنيته و تمدن جديد غرب و چالش ها و مسائل آن آشنا بود و حتى با متفكران و روشنفكران معروف اروپايى در زمان خود آشنايى و تبادل نظر داشت. از اين روست كه افكار و آراى او همچنان تازگى دارد، چون برخلاف اصلاح طلبانى نظير محمد بن عبدالوهاب در عربستان و شاه ولى اللَّه دهلوى در هند كه با غرب و مدرنيته آشنا نبودند و لذا امروزه افكار آنان چندان با مسائل و چالش هاى جديد همخوانى ندارد، سيد جمال روح جهان معاصر و مقتضيات زمان و مكان را درك مى كرد و از اين منظر مى انديشيد و به ارائه نظر و راهكار مى پرداخت.

دليل سوم تداوم حضور و زنده و جاودانه بودن شخصيت او، انگيزه ها و نيات پاك انسانى و الهى و حركت براساس موازين عقلى و انسانى بود. سيدجمال - همان طور كه از مطالعه سير زندگى او برمى آيد - براى خود و منافع شخصى و پست و مقام و ثروت و مكنت دنيا و ارضاى تمايلات نفسانى تلاش نمى كرد. او يكى از انسان هاى والايى بود كه فراتر از زمان و مكان و حال و هواى انسان هاى معمولى و متعارف مى زيست و به جاودانگى و ابديت و حقيقت و توحيد گرايش داشت و به همين دليل جاودانه شد. سيدجمال در زندگى شخصى خود هيچ نداشت و نخواست و برخلاف افراد حقير و زبون و رجال جاه طلب و بى مايه كه حاضرند همه دنيا را فداى مطامع شخصى و منافع خصوصى خود كنند و منافع ملى و مصالح عام جامعه و ملت و امت را نمى شناسند، او جز به اصلاح امور مسلمانان و «خير امت محمديه» نمى انديشيد و همه پيشنهادهاى پُست و مقام و ثروت و مكنت را كه به قيمت پايمال كردن ارزش ها و اهداف انسانى، آرمانى و اصلاحى بود رد مى كرد.

سيد سبك بار و آزاد و مستقل از هر گونه تعلقات خانوادگى، قومى و قبيله اى، نژادى، زبانى، مذهبى، فرقه اى، طبقاتى، مالى و حتى ملى و منطقه اى بود و به قول خودش به «حق و عدل» مى انديشيد و به همين دليل، همواره در تبعيد و در معرض اخراج و آوارگى و در حال هجرت بود. او انسانى مهاجر بود كه زمان و مكان را در مى نورديد و پويا و متحرك به هر جا كه - هر چند موقت - مجال آزادانديشى و انسان شدن و انسانى زيستن و مردمى بودن مى يافت، مى رفت و آن جا وطن او بود و زمانى يا جايى كه اين مجال به او داده نمى شد همانند پرستويى مهاجر، دل به هجرت و پرواز مى داد. در مرام او زندگى زاغ گونه بر سر مرداب ها و لجن زارها و در روابط و مناسباتى كه سراسر ستم و استبداد و استثمار و تحقير و توهين بود معنا نداشت. او مصلحى هواخواه تغيير و نوسازى و توسعه بود و هر جا امكان اين تغيير وجود نداشت، براى او نيز امكان زندگى نبود، چون زندگى او سراسر حركت و تغيير در مسير تكامل و توسعه بود.

نكته ديگرى كه مى توان از دلايل جاودانگى سيدجمال شمرد، وجود كمترين تناقض در دستگاه فكرى و فلسفى سيدجمال، به ويژه در مقايسه با بسيارى از متفكران و مصلحان مسلمان معاصر است. او برخلاف بنيادگرايان و سنت گرايان و در تداوم انديشه فلسفى فيلسوفان مشايى عالم اسلام نظير فارابى و ابن سينا و خواجه نصير و حتى ابن خلدون (از نظر جامعه شناسى و فلسفه تاريخ) از عمق فلسفى و استحكام نظرى چشمگيرى برخوردار بود. منظومه فكرى سيدجمال (3) - هرچند خود مجال تنظيم آن را نيافت - از انسجام و جامعيت فوق العاده اى برخوردار است و ابعاد فرهنگى، اجتماعى، سياسى و حتى اقتصادى توسعه و توسعه نيافتگى و علل و عوامل داخلى و خارجى آن را در بر مى گيرد. او هم در پروژه انقلاب و اصلاح نوآور و بنيان گذار است و هم در پروژه نوسازى و توسعه، آن هم با رهيافتى مستقل، راديكال و ساختارى از موضع دين. حتى رگه هايى از فلسفه علم و علم كلام جديد هم در انديشه هاى او وجود دارد.

زندگى و حيات سياسى سيدجمال از ناحيه طرفداران و مخالفان او به گونه اى گزينشى و غير علمى بررسى شده است. از دوران حيات او تاكنون بيشترين مجادله ها بر سر آرا و فعاليت هاى سياسى او صورت گرفته و ديدگاه هاى متفاوت و حتى متضادى درباره او ارائه شده است. سنت گرايان و بنيادگرايان اسلامى و مذهبى او را بى دين و غرب زده و غرب گرايان و متجددان او را مذهبى و اسلام گرا مى دانند و لذا هر دو گروه، يكى به نام دين و سنت و ديگرى به نام مدرنيته و تجدد او را تكفير كرده و رد مى كنند.

برخى نويسندگان چون اسماعيل رائين و محمود محمود در ايران به دليل عضويت سيدجمال در فراماسونرى او را جاه طلب، وابسته و حتى انگليسى مى خوانند. در مقابل كسانى چون خانم كدى و لمبتون با دسترسى به اسناد وزارت خارجه انگلستان او رإ؛ه ه گ: فردى ضد استعمار و ضد امپرياليست دانسته، ولى در عين حال خانم كدى در راستاى تعصبات سياسى مبتنى بر شرق شناسى، در اعتقادات مذهبى سيدجمال ترديد كرده و گفته است: او مذهب را وسيله مبارزات ضداستعمارى خود كرد. كسانى چون حامدالگار با اشاره به نامه سيدجمال به ارنست رنان، در اعتقادات مذهبى سيدجمال ترديد كرده و نتوانسته اند به نتيجه گيرى روشن درباره او برسند. نويسندگانى چون كريم مجتهدى در كتاب سيدجمال و تفكر جديد او را پوزيتيويست خوانده اند. برخى او را صرفاً طرفدار وحدت مسلمانان در ضديت با استعمار دانسته و برخى ديگر او را مشروطه خواه نيز خوانده اند. مرحوم عبدالهادى حائرى در تشيع و مشروطيت و ساير آثارش او را ضداستبداد و مشروطه خواه دانسته است و اين در حالى است كه حتى فراتر از مبارزه با استبداد و استعمار و مشروطه خواهى، جمهورى خواهى سيدجمال هم، همان گونه كه از متن اين كتاب برمى آيد، مناسبت دارد.

به هرحال، آنچه كه بسيارى از طرفداران و مخالفان سيدجمال از آن غافل هستند و يا خود را به تغافل مى زنند، عدم توجه به انديشه سياسى سيدجمال است كه فراتر از فعاليت هاى سياسى اوست. دليل ديگر بر جاودانگى سيدجمال را مى توان جامعيت و اعتدال مرام ومشرب وراه وروش اودانست.نهضت سيدجمال، هم فكرى بودوهم سياسى وتوجه به نهضت سياسى وفعاليت هاى سيدجمال بدون پرداختن به نهضت فكرى وانديشه هاى او،به تحريف وتحليل نارساو غير علمى از شخصيت و نهضت اصلاحى سيدجمال مى انجامد. سيدجمال اگرچه اهل سياست و مرد عمل و سياستمدار و فردى درگير و مبارز و اهل حركت و تغيير در صحنه هاى اجتماعى و سياسى بود، ولى با اين حال، اهل انديشه و خرد و دانش و داراى بينش علمى و فلسفى و نيز متفكر و حكيمى دردآشنا و دردمند و روشنفكرى متعهد بود. او از معدود افرادى بود كه به زبان ماكس وبر كه به مقايسه «دانشمند» و «سياستمدار» مى پردازد، هم دانشمند و روشنفكر و هم سياستمدار و رهبر و رجل سياسى بود و اين دو را با ديندارى جمع كرده بود. او روشنفكر بود، ولى هم درد دين و هم دغدغه جامعه داشت. سيدجمال سياستمدار بود، ولى بى خرد و فاقد تئورى و فاسد و تباه نبود و سياست او با فلسفه و اخلاق عميقاً پيوند داشت. شايد بتوان امام خمينى(ره) را با سيدجمال مقايسه كرد كه حلقه تكامل يافته نهضت سيدجمال و همسو با آن بود؛ امام خمينى نيز از معدود رهبران و رجالى بود كه هم مردانديشه و عرفان و هم مرد عمل و سياست بود و بين عرفان و سياست جمع زده بود. سيدجمال و امام خمينى هر دو روشنفكرانى بودند ديندار و ديندارانى بودند روشنفكر، و هر دو به آزادى درونى و عدم وابستگى و تعلق به رنگ و مرز و مقام دست يافته بودند و در پى آن، با آزادگى و شجاعت و به دور از ترس و توهم و تسليم، خواهان تغيير اوضاع مسلمانان از «وضع موجود» به «وضع مطلوب»، با تكيه و اعتماد بر سنت و فرهنگ اسلامى بودند و متوجه حال و آينده در پرتو آزادى و عدالت و حقيقت.

بنابراين، انديشه و سيره سيدجمال الدين اسدآبادى هنوز هم قابل مطالعه است. برخلاف آنچه شايع است كه فقط دو گفتمان سنت و سنتى و تجدد و مدرن وجود دارد، انديشه سيدجمال به خوبى گوياى گفتمانى فراتر از اين دو و متفاوت از آنهاست، البته گفتمان سيدجمالى در پيوند با منافع گروه ها و طبقات حاكم هم نيست، بلكه در مقابل گفتمان هاى حاكم وبا رهيافتى تدريجى و تكاملى و در عين حال ملى و مردمى و انقلابى و انسانى و عام و جهانى است، حتى فراتر اين كه سيدجمال هواخواه يك نوزايى و رنسانس و به قول عرب ها «نهضة» در همه ابعاد و جوانب حيات مسلمانان بود و آن راكه به ايجاد تمدنى جديد منتهى مى شد، برمبناى پارادايم و قالب فكرى جديدى كه از دين نشأت گرفته بود، دنبال مى كرد. ازاين رو، تجديد چاپ و بازخوانى زندگى و فعاليت هاى سيدجمال در كتاب حاضر، تلاشى در جهت طرح مجدد اين گفتمان و پارادايم جديد و متفاوت از دو نوع سنتى و متجدد است تا بر غناى ادبيات سياسى در اين چارچوب جديد افزوده شود و دچار غفلت و توهم وترس و تسليم نشويم.

احمد موثقى - پاييز 1379

پى‏نوشتها:‌


1. در مورد اين جريان هاى فكرى - سياسى ر.ك : سيد احمد موثقى، جنبش هاى اسلامى معاصر، فصل دوم.
2. در مورد اين جريان هاى فكرى - سياسى ر.ك : سيد احمد موثقى، جنبش هاى اسلامى معاصر، فصل دوم.
3. براى اطلاع بيشتر ر.ك: سيد احمد موثقى، علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمين در انديشه سياسى و آراى اصلاحى سيدجمال الدين اسدآبادى.