مى دانيد در آن اوائل ، شاه گاهى به ديدن
آيت الله بروجردى مى آمد و حضرت آيت الله بروجردى ، به وى تذكراتى مى داد و يا با
نگاشتن نامه تذكرات لازم را به دستگاه حكومتى مى داد.
به ياد دارم در جلسه اى در محضر ايشان بوديم كه به فرزندشان حاج سيد محمد حسن گفت :
نامه اى را كه به شاه نوشته ام و پاسخى كه وى داده ، بياور.
آنگاه رو به جمع كرد و با ناراحتى گفت :
مردم خيال مى كنند من در اوضاع مملكت دخالت نمى كنم و متوجه امور نيستم ! كاملا
متوجه اوضاع هستم و اقدامات لازم را انجام مى دهم ، ولى مردم خبر ندارند.
اگر با فدائيان اسلام مخالفت مى كرد، يكى به همان خاطر بود كه مى خواست جو حوزه ،
جو علمى باشد و ديگر به خاطر برخى تندروى هاى آنان بود، نه مخالفت با اصل مبارزه
سياسى . OOO
فصل دوم :فدائيان اسلام و ملى شدن صنعت نفت :
شهادت نواب صفوى
OOO
آيت الله سيد حسين بدلا
بنده در آن زمان ، در موقعيتى بودم كه با يك مثلثى (به تعبير آيت الله بروجردى ) با
اين سه گروه ارتباط داشتم كه يك ضلع فدائيان اسلام بود، ضلع ديگر آيت الله كاشانى و
ضلع سوم جبهه ملى . با هر كدام به طريقى مرتبط بودم .
اما با فدائيان اسلام : از آن جهت كه واحديها، عموزاده هاى من بودند با آنان ارتباط
داشتم . آشنائى با آقاى كاشانى از طريق مرحوم والد بود (كه ايشان مسئول مسجدى به
نام آقا بهرام در محله پامنار بود كه آيت الله كاشانى در آنجا اقامه نماز مى كردند)
و اما رابطه من با گروه مصدق و جبهه ملى : از طريق آقا سيد محمد طالقانى انجام مى
گرفت كه آن وقت جزء اين گروه بود.
موضع آيت الله بروجردى نسبت به هر سه گروه اين بود كه :
مواظب باشيد اين مثلث حفظ بشود و هيچ كدام از ضلعهاى آن از هم جدا نگردد.
مى فرمودند: اگر يك ضلع از اين مثلث جدا بشود نه تنها به خود آنان ضرر مى زند كه به
روحانيت و اسلام نيز ضرر خواهد زد.
اما رابطه آيت الله بروجردى با آيت الله كاشانى : آيت الله بروجردى از آقاى كاشانى
هم حمايت مادى مى كردند و هم معنوى . ايشان براى آقاى كاشانى مقررى تعيين كرده
بودند كه با واسطه به ايشان مى رساندند. يادم هست وقتى كه آيت الله كاشانى به قم
آمدند منزل آقاى خوانسارى اقامت كردند، يك روز آقاى بروجردى بين الطلوعين براى ديدن
ايشان به آنجا آمدند و ايشان نيز بازديد آقاى بروجردى رفتند.
اما حمايت ايشان از فدائيان اسلام : (چون خودم در رابطه بوده ام ، بيشتر توضيح مى
دهم ) مرحوم سيد حسين امامى در مرحله اول كه دستگير شد و زندانى ، از نظر دادگاه
جرمش سنگين بود. آيت الله بروجردى به شدت از ايشان حمايت كردند. با وسائل مختلف از
جمله كمك بازاريهاى تهران و بعضى از اداريهاى بانفوذ و حتى دادن پول به افرادى كه
در آزادى ايشان مى توانستند موثر باشند.
آقاى امامى را با سفارش آزاد كردند. ولى چون پرونده غير مختومه بود در مرحله دوم
دستگير شدند (مصدق ، آن زمان نخست وزير بود) باز آيت الله بروجردى كوشش بسيار كردند
تا آزاد شوند اما ناگهان پرونده را به ميان آوردند و ايشان را اعدام كردند.
در جريان مرحوم نواب : چون مى بايست حكم دادگاه را شاه امضاء كند و سپس اجرا شود.
كسانى كه با شاه رابطه داشتند در آن وقت براى همين موضوع به بيت آيت الله بروجردى
احضار مى شدند، قول دادند از شاه خواهند خواست كه حكم اعدام را امضاء نكند و امضاء
نمى كند.
ما در جريان محاكمات بوديم ، در زمان آخرين محاكمه در بيت آقاى بروجردى بوديم كه در
آنجا در جريان لحظه به لحظه جلسه قرار مى گرفتيم ، تا پاسى از شب جلسه محاكمه ادامه
داشت . خبر دادند: به خاطر خستگى اكثريت اعضاء ادامه جلسات در روز بعد است . من
آمدم منزل ، صبح بين طلوعين باخبر شديم كه آقايان را اعدام كرده اند و آن جلسه
محاكمه پس از تنفس ، ادامه پيدا كرده و حكم نهايى قتل را داده است و همان شب موافقت
شاه را هم به دست آورده اند! در صورتى كه شاه تهران نبوده است ، به سرعت خود را به
شاه مى رسانند و امضاء مى گيرند.
آيت الله بروجردى پس از شنيدن خبر شهادت اين آقايان ، بسيار متاثر شدند، به طورى كه
ملاقاتى را كه ما روزانه با ايشان به خاطر كارمان داشتيم ، آن روز تعطيل كردند و
فرمودند: از ناراحتى حال هيچ كارى را ندارم .
اما از نظر مادى : برخى از طلبه هاى فدائيان اسلام مانند ساير طلاب شهريه مى
گرفتند، ولى برخى ديگر را آيت الله بروجردى به صورت خصوصى شهريه مى دادند. مانند
خانواده واحديها كه از جانب آقاى بروجردى شهريه اى مقرر شده بود و خود من هم واسطه
پرداخت آن بودم . اين پول تا زمان حيات ايشان ادامه داشت و پس از شهادت واحديها نيز
اين پول داده مى شد، اما پس از آمدن سيد محمد تقى واحدى به قم ، اين شهريه به نام
ايشان داده مى شد.
برخى از كمك هاى ايشان ، عنوان شهريه نداشت و بيشتر از حد شهريه بود كه گاهى اوقات
، خود من واسطه بودم كه آن را به مرحوم نواب تحويل بدهم . مى آمدم تهران و چون
مرحوم نواب ، مخفى بودند، با زحمت ، ايشان را پيدا مى كردم و پول را تحويل مى دادم
.
در يكى از موارد آقاى عبد خدائى هم شاهد بود. اتفاقا من اين مطلب را در يك مصاحبه
اى كه از طرف صدا و سيما ترتيب داده شده بود، گفتم . ايشان نيز تاييد كردند. ولى
نمى دانم چرا برخى نمى خواهند اين حقيقت گفته شود.
دفاع از نهضت ملى شدن صنعت نفت
OOO
آيت الله محمد واعظ زاده خراسانى :
آيت الله بروجردى ، روحا با نهضت ملى نفت موافق بود، جريانى از قم پيش آمد كه
بناچار علنا از نهضت پشتيبانى كند. جريان از اين قرار بود:
دو نفر از روحانيون ، كه يكى از آنان سيد على اكبر برقعى بود. در كنفرانس صلح وين
شركت كرده بودند. در موقع بازگشت وى به قم عده اى از توده ايها به استقبال ايشان
شتافتند و انبوه طلاب و مقدسين هم تظاهرات مخالفى به راه انداختند و چيزى نمانده
بود كه بين طرفين درگيرى رخ دهد. نيروى نظامى دخالت كردند و به زور متوسل شدند كه
من در بين جمعيت حاضر و ناظر بودم . و بعدا معروف شدكه در تيراندازيهاى پليس ، برخى
از طلاب كشته شده اند. اين جريان اوج گرفت و عده اى از علماى دربار به قم آمدند و
به آيت الله بروجردى تاكيد داشتند كه شما، دولت مصدق را به خاطر اين بى احترامى به
شما و حوزه علميه قم محكوم كنيد.
آيت الله بروجردى ، با كياستى كه داشت ، متوجه شده بود، در اين قضيه دست دربار،
براى تضعيف دولت مصدق در كار است ، از اين رو به پيشنهاد علماى دربار توجه نكرد و
دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد و در جواب آقايان دربار گفت : من كارى ندارم .
من خودم ، عده زيادى از وابستگان دربار و گويندگان دربار را ديدم كه در اجتماعات
عظيم آن روزها در قم ، كه در صحن مطهر برپا مى شد، عليه مصدق و آيت الله كاشانى
سخنرانى مى كردند.
آيت الله بروجردى وقتى كه ديد جو سازيها عليه دولت به اوج خود رسيده است و در پايان
مى خواهند از اين قضيه سوء استفاده كنند، در ضمن درس ، سخنانى به اين مضمون گفت :
رئيس دولت ، با اينكه گرفتارى زيادى داشت ، شخصا با من تلفنى تماس گرفت ، ايشان
تمام تقاضاهاى مرا انجام داده است . من از ايشان هيچ شكايتى ندارم ، رئيس دولت ،
براى مملكت خدمت مى كند. طلاب ، پى درسشان باشند و قضيه را دنبال نكنند.
ايشان ، با اين حمايتى كه از دكتر مصدق ، به عمل آورد، آشوب را فرو نشانده و نگذاشت
از حوزه علميه و وجود ايشان ، در راه عزل دكتر مصدق بهره بردارى شود. اين ، خدمت
بزرگى بود كه آيت الله بروجردى به نهضت ملى نفت كرد.
بوسيدن عصاى آيت الله بروجردى توسط شاه
آيت الله محسنى ملايرى :
مرحوم آقاى صدر، نقل مى كردند: دوره سلطنت محمد رضا بود، او به قم آمده بود و در
ايوان طهماسبى بين مرحوم آقاى بروجردى و او ملاقات صورت گرفت . آقاى بروجردى كه
آمدند، عصايشان افتاد و شاه گرفت و بوسيد و جلوى آقا گذاشت و بعد گفت : ما بايد به
معنويات توجه داشته باشيم و حضرت آقا، توجه دارند، اما برخى از آقايان برخلاف وظيفه
خود عمل مى كنند (منظور او، آيت الله كاشانى بود)
مرحوم آقاى بروجردى ، صريحا با تندى فرمودند: من به لوازم هم راضى نيستم از آقايى
بحث شود.
شاه سست شد.
من (مرحوم صدر)گفتم : مقصود اعلى حضرت آن است كه روش متقن حضرت عالى بايد دنبال
شود.
فرمودند: خير، خير. از آقايى كه بحث مى شود كه بايد احترام از ايشان ياد كرد.
نجات آيت الله كاشانى
OOO
آيت الله شيخ لطف الله صافى گلپايگانى :
آيت الله بروجردى نسبت به حكم فقهاء احترام و ادب زيادى داشتند. از باب نمونه : بنا
شد در نجف اشرف ، از سوى ايشان امتحان برگزار شود. آيت الله اصطهبانى مخالفت كرد و
امتحان را تحريم نمود. آيت الله بروجردى ، براى اينكه حكم ايشان كه مجتهد جامع
الشرايط بود نقض نشود دستود دادند كه : امتحان برگزار نشود.
يادم هست : كسى نزد آيت الله بروجردى با كنايه از آيت الله اصطهبانى انتقاد گونه اى
كرد. آن بزرگوار برافروخته و ناراحت شد و به اين مضمون فرمود: ايشان فكر مى كنند:
چون آقاى اصطهبانى امتحان را تحريم كرده اند، من از انتقاد نسبت به ايشان خوشم مى
آيد. خودم ، پس از تحريم ايشان ، جلوى امتحان را گرفتم .
روى همين مبنى كه حكم فقيه را متنفذ(27)
مى دانستند، زمانى كه بنا شد آيت الله كاشانى را محاكمه كنند، ايشان اجازه ندادند،
گفته بودند: آقاى كاشانى اقرار كرده است كه به دستور وى رزم آرا به قتل رسيده است ،
فقيه مى تواند مطابق استنباط و اعتقادش حكم كند و نبايد براى اين حكمش محاكمه شود.
از اين رو آنقدر پافشارى كردند، كه از محاكمه آيت الله كاشانى جلوگيرى كردند. گفته
بودند: محاكمه كنيم ولى مجازات نمى كنيم ، باز هم آيت الله بروجردى ، راضى نشده
بودند.
روى همين اقدام ، هنگامى كه آيت الله كاشانى از حبس آزاد شد، تلگرافى به آيت الله
بروجردى زد و بسيار تشكر كرد.
نجات آيت الله خزعلى
OOO
آيت الله شيخ مجتبى عراقى :
مرحوم آيت الله بروجردى به آيت الله آقاى حاج شيخ ابوالقاسم خزعلى خيلى علاقه مند
بودند، انصافا هم حق داشتند چرا كه ايشان شخصى فاضل ، عالم و منبر خوبى مى رفت .
ايشان يك منبر، رفسنجان رفتند و آن موقع زمانى بود كه فرمانده ارتش ، ازهارى بود كه
بعدا نخست وزير شد.
ازهارى براى آقاى خزعلى يك پرونده اى تشكيل داده بود و بعد از محاكمه صحرائى حكم
اعدام آقاى خزعلى را داده بودند، چون بنا به نسبتى كه به ايشان داده بودند، ايشان
گفته بود:
شاه دست آقاى بروجردى را بوسيده است و بايد پايش را هم ببوسد.
خبر به گوش آقاى بروجردى رسيد كه آقاى خزعلى در خطر است ، ايشان (آيت الله بروجردى
)انكار كردند، اشد انكار، و پيغام دادند كه دروغ است .
لذا يك نفر از طرف شاه و يك نفر از طرف آقاى بروجردى رفتند براى رسيدگى به پرونده ،
كه يك شب كه پشت سر ايشان نماز مغرب و عشاء را خوانده بوديم ، ديدم هيراد (رئيس
دفتر مخصوص شاه بود)آمد جلوى آقاى بروجردى و بعد از يكسرى صحبتها رفت ، آن شب من
استخاره كردم كه بروم منزل آقاى بروجردى ، خوب آمد و ترك كردنش بد، راه افتادم ، در
بين راه يادم هست سه مرتبه مرحوم آقاى گلكا شت آمد و گفت : فلان كس زود بيا آقا
كارتان دارند، رسيدم سر كوچه عشقعلى ديدم حاج احمد خادمى سرش را از منزل بيرون
آورده و دو دستى اشاره مى كند كه سريع بيا، به هر حال وقتى به داخل منزل رسيدم ديدم
خواهرزاده صدر الاشراف توى دهليز ايستاده ، مى خواست خدمت آيت الله بروجردى برسد
راهش نمى دهند، تا من وارد شدم گفتند: بفرمايد و با هم رفتيم ، ديدم كه فرش انداخته
اند توى منزل و آقا نشسته است و هيراد هم نشسته است و ما هم نشستيم آقا فرمودند:
فردا يك مسافرت براى شما در كنار آقاى هيراد است كه تا كرمان براى تحقيق يك قضيه مى
رويد. من هم بدون اطلاع از همه چيز گفتم : اطاعت مى كنم .
هيراد پا شد كه برود گفتم : آقاى هيراد مى فرمائيد شب برويم منزل ما يك نان خالى
طلبگى است ، بخوريم ؟!
ايشان گفت : من قرار است ساعت هشت ، باغ آقاى مدرسى باشم و ساعت هشت صبح منزل شما
هستم .
من نشستم و سوال كردم آقا قضيه چيست ؟ فرمودند: بله شاه بعد از محاكمه صحرائى حكم
اعدام براى آقاى خزعلى صادر كرده است و پرونده را هم ازهارى تهيه كرده كه بايد
برويد براى تحقيق .
فردا صبح ساعت هشت ، ما رفتيم و ماشينى تهيه كرده بودند كه يك راننده در جلو، يك
مكانسين يك طرف من ، و هيراد طرف ديگر من و خودم هم وسط نشسته بودم ، حركت كرديم به
طرف كرمان كه بين راه رفسنجان - كرمان اتومبيل هايى كه در رفت و آمد بود كه ازهارى
دستور داده بود تمام افسرها آماده بودند رفسنجان براى استقبال ما و از كرمان به
عنوان بدرقه ، خلاصه شب عجيبى بود و تمام اينها به اين خاطر بود كه من نماينده آقاى
بروجردى هستم و از عظمت آقاى بروجردى است .
ما در همان شب پرونده را برگردانديم و حكم استخلاص آقاى خزعلى صادر شد، هيراد ميل
داشت كه ما با هواپيما به طرف تهران برويم و گزارش را اول به شاه بدهيم و بعد خدمت
آقاى بروجردى ، من عهميدم كه منظورش چيست ، مخالفت كردم و قبول نكردم و گفتم : كم
كم با ماشين به طرف قم مى رويم و خدمت آقاى بروجردى مى رسيم و من خودم به شاه كتبا
گزارش مى دهم ، خلاصه آمديم قم و خدمت آيت الله بروجردى ، يك هفته اى نشد كه آقاى
خزعلى آمدند و آقاى بروجردى خيلى خوشحال شدند. منظور اين است كه با يك سياست مخصوص
رفتار مى كردند كه دستگاه ناچار مى شد متابعت كند. OOO
فصل سوم :تقسيم اراضى و لوايح ششگانه
آماده كردن گذرنانه براى خروج از ايران
آيت الله شيخ مجتبى عراقى :
ايشان سياست خوبى داشتند، يعنى گاه گاهى بعضى از مطالب را در داخل كه چند نفر آنجا
بودند به عنوان تعرض و اوقات تلخى بيان مى كردند.
و اين به گوش مقامات دولتى مى رسيد و آنها از ترس آقا، ترك مى كردند از جمله : وقتى
كه مى خواستند تقسيم اراضى كنند: يادم هست كه يك روز ظاهرا قائم مقام الملك (قائم
مقام رفيع )بود خدمت ايشان براى استجابه تقسيم اراضى آمد و ايشان جواب رد داده
بودند، ولى در عين حال در جلسه استفتاء فرمودند:
اگر اينها مى خواهند اين كار را انجام بدهند، گذرنامه مرا آماده كنند تا من از اين
مملكت بيرون بروم ، كه در نتيجه هم حرف ، طرح تقسيم اراضى از بين رفت ، ولى به محض
رحلت آقاى بروجردى تقسيم اراضى شروع شد و حلال و حرام ، خوب و بد، زشت و زيبا مخلوط
شدند.
جواب نامه شاه
OOO
آيت الله سيد حسين بدلا:
شاه برنانه اى داشت و مى خواست اجرا كند: بنام اصلاحات اراضى ، كه مورد اعتراض شديد
مرحوم آيت الله بروجردى قرار گرفت . شاه در پاسخ اعتراض آيت الله بروجردى نامه اى
نوشته بود به اين مضمون :
اصلاحات اراضى ، در ممالك اسلامى هم انجام گرفته است مانند:تركيه ، پاكستان و...
مصالح كشور را بايد رعايت نمود، نه خواسته هاى عده اى مال پرست را. جمله مهم اين
بود كه نوشته بود: ما دستور داديم قانون اصلاحات اراضى ، مثل ساير ممالك اسلامى
اجرا شود.
آيت الله بروجردى روش شان اين بود كه : در مسائل مهم ، آقايان درجه اول را دعوت مى
كردند، علاوه بر گروه استفتاء با آنان نيز مشورت مى كردند.
از اين رو برخى از بزرگان حوزه را دعوت كردند كه در جلسه مشورت براى پاسخ اين نامه
شركت كنند عده اى از جمله : حضرت امام و شيخ عبدالنبى اراكى در اين جلسه شركت
داشتند. نامه شاه را نشان يكايك آقايان دادند. ضمنا شاه در عنوان نامه اش ، از آيت
الله بروجردى تعبير به حجه السلام كرده بود. افراد ناراحت شدند، يك نفر از آقايان
شركت كننده گفت : رسم شاه همين است كه براى همه آيات تعبير به حجه الاسلام
كنند؟!OOO
يادم هست حضرت امام ، نسبت به اين جمله شاه (ما دستور داديم )حساس بودند، به آيت
الله بروجردى پيشنهاد كردند كه شما بنويسيد: اين خلاف قانون اساسى است . شاه چه حقى
دارد بگويد: ما دستور داديم ، كشور مشروطه است ، مجلس دارد.
جناب آقا شيخ عبدالنبى اراكى در همان جلسه فرمودند: من ايمن نيستم كه نظر خودم را
بگويم ، زيرا در اين جلسه اجنبى وجود دارد. بعد از جلسه آيت الله بروجردى ايشان را
خواستند تا نظرش را بيان كند.
آيت الله بروجردى يك روز ديگر هم افراد جلسه را احضار كردند تا متن جوابيه را براى
آنان بخوانند.
مضمون جوابيه اين بود: شما مى گوييد در ممالك ديگر اسلامى ، قانون اصلاحات اجراء
شده است ، آن ممالك اول جمهورى شدند بعد اصلاحات اراضى اجرا شد.
نكته بسيار لطيفى بود كه همه حضار به ايشان آفرين گفتند: اين موضع گيرى آيت الله
بروجردى موجب شد كه شاه ، تا زمان حيات ايشان مساله اصلاحات اراضى را متوقف كند،
اين نبود، جز ترس از آقاى بروجردى .
تبديل شاهنشاهى به جمهورى
OOO
آيت الله العظمى شيخ محمد على اراكى :
ابتداى كار مرحوم آيت الله بروجردى ، محمد رضا (پهلوى ) آمد منزل آقاى بروجردى و در
اتاق ايشان نشسته ، خيلى هم گرم گرفتند و چاى خوردند و بسيار مى گفت : من مطيع شما
هستم و خلاصه در باغ سبزى نشان دادند، اما بعدش ديدم چگونه رفتار كردند، تا وقتى
آقاى بروجردى حيات داشتند از ايشان مى ترسيدند. محمدرضا همان اول كارش آمد و گفت :
حاج آقا تقسيم اراضى را اينطور مى خواهم بكنم و آقا خيلى سخت به او گفتند: تو نمى
توانى اين كار را بكنى ، بدون اجازه حاكم شرع حق دخل و تصرف در املاك را ندارى ،
كار را سخت نكن ، كه مردم به جنبش بيايند و شاهيت را از بين ببرنند، شايد به جمهورى
مبدل شود، دست بردار.
پس از آقاى بروجردى آنچه را در خيال داشت (انجام داد) و خيلى هم خراب كرد.
لوايح ششگانه )
OOO
آيت الله جعفرى همدانى :
مرحوم آيت الله بروجردى مرد باهوش و شجاعى بود، از نظر شجاعت ايشان حسينى بود. خيلى
آدم نترس بود. در جريان لوايح ششگانه كه آيت الله بروجردى مخالفت كرده بود. شاه
قائم مقام رشتى و صدر الاشراف را مى فرستند قم خدمت ايشان كه بگويند: دخالت در اين
امور شان شما نيست . آيت الله بروجردى در پاسخ مى فرمايند: به شاه بگوييد، كارى
نكنيد كه عصايم را بردارم و عمامه ام را سر بگذارم و تاج و تختش را ويران كنم .
صدر الاشرف گفته بود: اين را كه نمى شود به شاه گفت و بين دو شخصيت بزرگ به هم مى
خورد. از اين رو به شاه مى گويند: حضرت آيت الله بروجردى گفتند:
اعلى حضرت شاه مملكت است . شاه با عصبانيت گفته بود پس سيد بايد سر جايش بنشيند و
در اين امر دخالت نكند.
قايم مقام گفته بود: آقا، ايشان اين جور نگفته است ، ما نخواستيم بين شما و ايشان
را به هم بزنيم بلكه حرف ايشان اين بود كه : شاه كارى نكند كه عصايم ... .
شاه ترسيده بود و گفته بود: من مقلد ايشان هستم .
فصل چهارم :برخورد با بهائيان
آيت الله بروجردى در مصاحبه اى با روزنامه كيهان
(28) نقطه نظرات خود را نسبت به مساله بهائيان چنين اعلام داشت :
1- اولا بايد نظم و آرامش در سراسر كشور برقرار شود.
2- بايد حضيره القدس را ويران نمود و ساختمان جديد در تصرف انجمن خيريه باشد.
3- كليه بهائيان از ادارات دولتى و بنگاهاى ملى بايد هر چه زودتر طرد شوند و دولت
از مجلس بخواهد كه طرحى از مجلس بگذرانند كه تمام بهائيان از كشور خارج شوند.
تعطيلى حضيره القدس
آيت الله سيد محمد باقر سلطانى طباطبائى :
آيت الله بروجردى نسبت به بهائيت حساسيت خاصى داشتند و با آنان مبارزات فراوانى
كردند، مى فرمودند:
هرگاه با شاه ملاقات كرده ام تاكيد داشتم كه جلوى اين فرقه ضاله مضله را بگيرند و
او هم وعده مى داد، ولى عمل نمى كرد. تا در يكى از ملاقاتها به او فشار آوردم ، گفت
: اين كار از من ساخته نيست بايد شما كمك كنيد گفتم : من چه قدرتى دارم ، قدرت در
دست شماست .
گفت : مردم را وادار كنيد كه شكايت كنند و به من منعكس ش . د تا من مستندى براى
جلوگيرى داشته باشم . من ديدم نظر بدى نيست از اين رو از آن به بعد مردم شهرستانها
را وادار به نوشتن نامه هايى عليه اين جريان كرديم . ماه رمضان كه فرا رسيد به آقاى
فلسفى گفتيم : عليه اين جريان كرديم . ماه رمضان فرا رسيد به اقاى فلسفى گفتيم :
عليه بهائيان سخنرانى كنند. نتيجه اين كوششها اين شد كه شاه ، باتمانقليچ را وادار
كرد كه ساختمان حضيره القدس (مركز بهائيان ) را خراب كند. پس از دو سه روزى خبر
دادند كه اين مركز را خراب نمى كنيم بلكه تبديل به كتابخانه مى كنيم .
آخر يكى از شب ها آمدند گفتند: از دربار كسى ملاقات مى خواهد، اجازه دادم . آن شخص
آمد و گفت : از سفارت آمريكا، از شاه خواستند كه با اقليتهاى مذهبى كارى نداشته
باشيد زيرا ما خود را موظف مى دانيم كه امنيت اقليت ها را حفظ كنيم . اگر شما نمى
توانيد امنيت آنها را حفظ كنيد، ما در صدد حفظ آنها باشيم ، از اين رو ادامه اين
موضوع با حيثيت ما منافات دارد. من هم با كمال تاسف گفتم : قضيه را خاتمه بدهيد كه
باعث ذلت مسلمانان نگردد، لذا قرار شد مركز بهائيان را تبديل به كتابخانه بكنند، به
حسب ظاهر قضيه خاتمه يافت . OOO
بخش ششم :رحلت
فصل اول :آخرين بيمارى :
حجه السلام و المسلمين فلسفى :
OOO
در ايام بيمارى مرحوم آيت الله بروجردى كه منجر به فوت ايشان شد. من از تهران به قم
آمدم و كسالت ايشان را ديدم . لذا لازم بود در قم و با پزشكان معالج در كنار ايشان
باشم . ايشان در طول مدت اقامتشان در قم وقتى كسالتى پيدا مى كردند از بيتشان به من
تلفن مى شد و من دو سه نفر از اطباء را با خود به قم مى بردم و گاهى دستگاه گيرنده
نوار قلب را نيز با خود مى آورديم .
آن روز گفتم در قم باشم تا اگر دارويى لازم باشد كه در قم نيست به تهران تلفن كنم
تا از داروخانه هاى آشنا تهيه كنند و بياورند، يا اگر لازم بود، اطباى حاذق را
بياوريم . اطباء سفارش كرده بودند كه هيچ كسى به عيادت نيايد و بگذاريد تا ايشان
استراحت كنند، چون ايشان نبايد دچار هيجان شوند. لذا هر كس به عيادت مى آمد در
بيرونى سلام مى رساند و مى رفت . به شخصيتها مى گفتند: خدمت آقا عرض شد كه شما
تشريف آوريد و سلام رسانيده ايد.
دكتر نبوى پزشك مخصوص قلب ، از اول كسالت ايشان تا آخر حضور داشت . اطباى تهران و
قم مصلحت ديدند كه پروفسور موريس فرانسوى متخصص و جراح معروف قلب را كه شهرت
جهانى داشت ، از اروپا بخواهند تا او نظر بدهد. او هم كه آمد و به نظرم دو سه بار
نيز ايشان را معاينه كرد و گفت : كسالت قلبى ايشان شديد است . اين دكتر خارجى براى
غذاى ايشان دستور دادند كه سالاد با چاشنى سركه تهيه كنند. دكتر نبوى مترجم پروفسور
موريس بود. آيت الله بروجردى وقتى اين را شنيد، رو به ما كردند و فرمودند: من در
اخبار بسيارى كه در باب فوايد خوردن سركه وارد شده است ، متحير بودم ، آقايان اطباى
تهران مى گفتند: ترشى ، آب ليمو باشد، سركه نخوريد، چون براى قلب بد است حالا اين
آقا مى گويد ترشى سالاد با سركه باشد!
بعد فرمودند: از دكتر بپرسيد الان هم در اروپا دستور سركه مى دهيد؟ دكتر گفت : به
آقا بگوئيد سركه براى قلب جنبه دارويى دارد و هيچ ترشى به قدر سركه براى قلب مفيد
نيست ! در تمام مغازه هايى كه در اروپا مايعات خوراكى ، مرباجات و ترشيجات مى
فروشند، شيشه هاى سركه هم هست كه همه مى خرند و مصرف مى كنند، تاثير مثبت سركه از
نظر طبى مسلم است آنگاه آيت الله بروجردى فرمودند: الحمدلله كه تا من زنده بودم اين
عقده از دل من باز شد، زيرا اين همه تاكيد اخبار درباره فايده سركه ، و منع اطباء
ايرانى از خوردن آن ، براى من تعجب آور بود و حالا ايشان خلاف آن را مى گويند.
اين يكى از خاطرات است كه از مرحوم آيت الله بروجردى دارم كه هرگز از يادم نمى رود.