وصيت
نامه آيت الله بروجردى
آيت الله محسنى ملايرى :
بعد از فوت آيت الله بروجردى يكى از مراجع از من خواستند كه با نواب
يزدى فرماندار قم به خانه ايشان برويم . نواب يزدى به آن آقا گفت :
اسرارى است كه مى خواهم براى نخستين بار به شما بگويم . شب قبل از رحلت
آقاى بروجردى تلگراف رمزى آمد كه آقاى بروجردى مى خواهند وصيت كنند و
شما بايد وصيتهاى ايشان را كنترل كنيد. من به حاج احمد (خادم آقا) گفتم
: كه دستور رمز از دربار دارم و تكليفم اين است . او گفت كه : اگر
بتوانى پشت پرده اتاق آقا باش تا موقعى كه وصيت را انشاء مى كنند حاضر
باشى . من رفتم پشت پرده ، و بودم تا دفتردار آمد. آقاى بروجردى به او
گفتند: مطالبى را كه من مى گويم ياداشت مى كنى يا خير؟
دفتردار گفت : به خاطر مى سپرم .
بعدا آقاى بروجردى از او سوال كردند و دفتر دار چند مورد اشتباه كرد و
آقاى بروجردى از او خواستند كه ياداشت كند.
بعد كه تمام شد و من از مفاد وصيتنامه اطلاع پيدا كردم ، يك مرتبه صداى
آقاى بروجردى بلند شد:
نواب از پس پرده بيا و يك قلم قرمز، اطراف وصيتنامه بكش !
من گريان شدم و ديگر آقاى بروجردى را نديدم
نواب يزدى بعد از اين حكايت گفت : آقاى بروجردى بشويد تا من پاى شما را
ببوسم . OOO
فصل دوم :فوت
محبوبيت در عموم مردم
آيت الله شيخ لطف الله صافى گلپايگانى :
ايشان در ميان عموم طبقات محبوبيت داشت . خارج و داخل ، شيعه و سنى ،
همه و همه به او احترام مى گذاشتند. اين محبوبيت مخصوصا در زمان فوتشان
نمايانتر بود.
نقل مى كنند: هنگامى كه خبر رحلت آن بزرگوار از طريق راديو اعلام مى
شود، داروخانه دارى ،در پيش مشتر يان ، كه در بين آنها خانم بدحجابى هم
بوده است ، حرف نامربوطى مى زند. زن بى حجاب وقتى توهين به مرجع شيعيان
را مى شنود، به شدت ناراحت مى شود و با لنگ كفش به دهان داروخانه دار
مى زند كه دهان داروخانه دار مجروح مى شود.
زمين تكان خورد
حجه السلام على نجفى :
جناب آقاى سليمى امام جماعت مسجد آقاى آخوند همدانى كه بنا بر وصيت
مرحوم آخوند بعد از فوتشان امامت مسجد ايشان را در همدان به عهده گرفت
، نقل مى كردند:
روزى آقاى آخوند طبق روال از منزل به طرف مدرسه علميه خود، با پاى
پياده ، در حركت بودند كه در بين راه يكباره ديديم آقا وسط خيابان به
زمين نشست و به سر و صورت مى زند و گريه مى كنند.
عرض كرديم : چه اتفاقى افتاده است ؟ فرمودند: همين الان زمين تكان
خورد. دوباره پرسيدم : چه شده است ؟! فرمودند: بر پيكره اسلام ضربه اى
جبران ناپذير وارد شد و همين الان آيت الله بروجردى دار فانى را وداع
نمودند. با اينكه ايشان از جايى خبرنداشتند. مامتاسف شديم و ساعت دو
بعد از ظهر از راديو خبر فوت آيت الله بروجردى پخش شد.
جريان عجيب تغسيل و تدفين
آيت الله عبدالصاحب مرتضوى لنگرودى :
يكى از آقايان محترم و خيلى مورد اطمينان كه الان هم در قيد حيات است .
چون احتمال مى دهم شايد ايشان راضى نباشد كه اسمشان را ببرم از بردن
اسم ايشان خودارى مى كنم ، صددرصد مورد وثوق و اعتماد است و بقدرى
متدين است كه مى توانم پشت سر ايشان نماز بخوانم مى گفت :
من از مقلدين حضرت آيت الله العظمى آقاى بروجردى (رضوان الله تعالى
عليه ) بودم . وقتى كه خبر فوت و ضايعه عظيمه آقا به من رسيد، مثل
اينكه پدرى را از دست داده باشم خيلى ناراحت شدم ، تصميم گرفتم كه غسل
و تكفين آقا را خودم به عهده بگيرم ، لذا وقتى براى مراسم به بيت آقا
رسيدم به اشخاص مربوطه مراجعه كردم و گفتم : من مى خواهم آقا را غسل
بدهم و آقا را تكفين كنم و اين توفيق نصيب من شود. آنها نيز قبول
كردند.
ايشان گفت : من و يكى از دوستانم وارد حمام خانه آقا شديم ، آقا را
خواستيم غسل بدهيم و هنوز آبى نريخته بودم و غسل را شروع نكرده بوديم ،
ديدم چشم آقا اين طرف و آن طرف را نگاه مى كند و چشمهايش حركت مى كنند.
به خودم گفتم : آيا اشتباه مى بينم ؟! آيا چشمهاى من عوضى مى بيند؟ يا
اينكه آقا زنده است ؟ و در ضمن گاهى مى ديدم كه تبسم مى كردند و لبخند
مى زدند، همين طور مات و مبهوت بودم .
خلاصه پيش خود گفتم حتما من اشتباه مى بينم و حتما به چشم من اينچنين
مى آيد به هر حال به رفيقم گفتم : آب بريز، او آب مى ريخت و من غسل مى
دادم . بعد از اينكه غسل آقا تمام شد، آقا را حركت داديم و جايى ديگر
براى تكفين برديم .
باز همين طور مى ديدم كه چشمهاى آقا اطراف حمام را نگاه مى كند و گاهى
تبسم مى فرمايند. در حالت بهت و حيرت بودم كه رفيقم به من گفت : چه شده
است ؟!
گفتم : من چيز عجيبى را مى بينم ، نمى دانم درست است يا نه !؟ گفت :
چشمهاى ايشان و تبسم ايشان را مى گوئيد؟! گفتم : بله ! پس من اشتباه
نمى بينم و شما هم همين را مى بيند.
كه ايشان وقتى جريان را براى بنده تعريف مى كردند گفتند: كه چطور مى
شود، شخصى كه روح در بدن ندارد، چشمهايش حركت كند و تبسم نمايد؟!
گفتم : آقا، خدا مى خواسته به شما نشان بدهد كه اين عالم ربانى جقدر
بزرگوار است و چشم برزخى شما را باز كرده است و آن هالم برزخ ايشان
بوده است ، نه عالم ظاهر ايشان و شما چشم و لبخند زدن برزخى ايشان را
مى ديده ايد زيرا انسان به مجرد اينكه روح از بدنش خارج مى شود، در
قالب مثالى مى رود و در واقع زنده است .
حجه السلام و المسلمين على دوانى :
صبح روز پنج شنبه 13 شوال 1380 مصادف با 10 فروردين ماه 1340 ش هنگامى
كه مردم از منزل بيرون آمدند، با منظره دلخراش و رقت انگيزى روبرو
شدند.
پرچمهاى رنگين ، همه برچيده شده و پرچمهاى سياه در هر طرف به چشم بر مى
خورد، برخورد باد به اين پرچمها زمزمه مخصوصى توليد مى كند كه گويا خبر
از حادثه جانكاه و فوق العاده دردناكى مى دهد.
صداى تلاوت قرآن از بلندگوهاى شهر به گوش مى رسد. آيه هايى كه تلاوت مى
كنند بيشتر آيات مربوط به مرگ ، مصيبت و روز رستاخيز است . مردم دسته
دسته دور هم جمع شده ، با بهت و حيرت از يكديگر سوال مى كنند، اما به
زودى معلوم شد كه شيعيان جهان بزرگترين رهبر روحانى خود را در حدود
ساعت هفت و پنج دقيقه از دست دادند!
اين خبر جانكاه به فاصله يك ساعت در تمان دنيا به وسيله راديو منعكس
گرديد. جمعيت با ديدن عمارى
(29) پيشواى بزرگ خود كه روى دستها بلند بود، شور عجيبى
و غير قابل توصيفى پيدا كردند، تعداد جمعيت را حدود نيم ساعت بعد از
ظهر آن جنازه مقدس را حركت دادند، در حالى كه قبلا شابع بود مراسم
تشييع جنازه قبل از ساعت دو به عمل نخواهد آمد، لذا عده اى از شركت در
آغاز مراسم تشييع محروم ماندند(30)
.
جريان عجيب از تلقين
آيت الله شيخ مجتبى عراقى :
مقدمتا اين را خدمت شما عرض مى كنم كه گاهگاهى كه عصرها خدمت آقاى
بروجردى مشرف مى شدم و در ضمن ، ايشان در وقت عصر كه وقت جلسه استفتاء
بود كسى را راه نمى دادند مگر ضرورت ايجاب كند، گاهگاهى مى رفتم و مى
ديدم پرده افتاده بود و دو سه جفت كفش است كه معلوم بود كسى اينجا است
گوش مى دادم و مى فهميدم كه آقاى بروجردى دارند صحبت مى كنند ولى تشخيص
صحبتهايش را نمى دادم و همهمه صداى آقاى بروجردى را مى شناختم .
موقع تشييع جنازه ايشان ، در همانجائى كه محل دفنشان است ، چون چهل ،
پنجاه نفر بيشتر نبوديم ، حاج احمد برگشت به بنده گفت : آقا ميل داشته
اند شما ايشان را در قبر بگذاريد و من هم خدا شاهد و گواه است نه اينكه
به فكر باشم كه بعدا بگويند فلانى اين كار را كرد.
تمام آن چيزهايى كه به نظرم مى آمد براى استحباب دفن ميت انجام دادم
حتى جورابهايم را از پا در آوردم و دستهايم را بالا زدم ، دكمه هايم را
باز كردم و... وقتى ايشان را در قبر گذاشتم ، يكى قرار شد تلقين را
بخواند و حاج ميرزا حسن نشسته بود آنجا گفت : من مى خوانم ، شما هم
تكرار كنيد، شروع شد: اسمع افهم ،اسمع افهم ياحسين بن على من هم مى
خواندم ، ديدم زمزمه آقاى بروجردى مى آيد، خودم همان وقت خيال كردم كه
شايد چون صدا مى پيچد مال آن باشد، بلند شدم ، صدا نمى آيد، نشستم ديدم
همان همهمه آقاى بروجردى است و من تعجب كردم و هيچ شك و شبهه اى هم در
اين قضيه نيست .
پيكر مقدس آيت الله بروجردى
حجه السلام و المسلمين فلسفى :
در اوخر كسالت ايشان حدودا يك هفته به طور متوالى در قم بود. طى اين
مدت سه شب به دستور ايشان در مسجد اعظم منبر رفتم ، براى اينكه عامه
مسلمين در پيشگاه الهى دعا كنند و از خداوند شفاى ايشان را بخواهند.
روز قبل از فوت ، حال عمومى ايشان قدرى بهبود يافته بود و چون چند روز
متوالى در قم بود، به من فرمودند: شما برويد تهران و به كارهايتان
برسيد. صبح روز بعد، راديو خبر فوت ايشان را پخش نمود.
فورا به سمت قم حركت نمودم و وقتى وارد اندرونى منزل ايشان شدم كه
انبوه جمعيت از جمله آقايان مراجع و مدرسين ، حضور داشتند و در حمام
بدن ايشان را غسل مى دادند.
در مراسم تشييع مرحوم آيت الله بروجردى عليه السلام جمعيت به قدرى وسعت
و تراكم داشت كه اصلا كسى به كسى نبود. ماشين هاى كسانى كه از تهران به
قم آمده بود تقريبا در طول جاده تهران -قم متصل به هم بودند. من خودم
در ميان امواج جمعيت در مضيقه واقع شدم و تنفس برايم مشكل شده بود.
وقتى به صحن مطهر رسيديم ، به دفتر آستانه مقدسه رفتم و بعد براى اينكه
وضع را ببينم ، روى بام مقبره هاى صحن بزرگ رفتم .
از آنجا مى ديدم چنان صحن و بيرون مملو از جمعيت است كه واقعا ذره اى
در بين مردم نيست .
شهرستان قم تا آن روز چنان جمعيتى به خود نديده بود. مشايعين از همه
طبقات بودند، ولى همانطور كه گفتم از كثرت جمعيت و حالت سوگوارى كه
همگان داشتند، كسى به كسى نبود. رحلت آن مرحوم كه پيشواى دين حدود يكصد
ميليون شيعه جهان بود، ضايعه اى دردناك بود كه پس از رحلت مرحوم آيت
الله اصفهانى نظير نداشت . خداوند آن رهبران بزرگ دينى را غريق رحمت بى
پايان خود فرمايد.
بايد بگويم مرگ آيت الله بروجردى هم باعث بيدارى بيشتر مردم و توجه
آنها به عالم روحانيت و هم احساس مسئوليت بيشتر نسبت به انجام وظايف
دينى آنها شد. اين از ويژگيهاى بزرگان ما است كه پس از فوت هم منشا
آثار بزرگ بسيارى هستند و به راستى مرگشان هم حياتى ديگر است .
پايان زندگانى هر كس به مرگ اوست |
|
|
جز
مرد حق ، كه مرگ وى آغاز دفتر است
|
دليل كثرت جمعيت در تشييع آيت الله بروجردى
OOO
حجه السلام و المسلمين رى شهرى :
شيخ رجبعلى خياط فرموده است كه در تشييع جنازه آيت الله بروجردى رحمه
الله عليه جمعيت بسيارى آمدند و تشييع باشكوهى شد، در عالم معنى از
ايشان پرسيدم كه چطور اين اندازه از شما تجليل كردند؟
فرمود: تمام طلبه ها را براى خدا درس مى دادم .
سخن رئيس مذهب واتيكان
آيت الله موسوى كرمانى :
بعد از رحلت آقاى بروجردى كه براى ايشان همه گروهها جلسه و ختم مى
گرفتند در يكى از جلسات كه رئيس مذهب واتيكان كه يكى از رهبران دين
مسيحيت بود شركت داشت در مورد رحلت حضرت آيت الله بروجردى گفت :
نه تنها شما شخصيتى را از دست داده ايد، بلكه جهان فردى را كه در مقابل
فساد كل جهان بود را از دست داده است .
شعرى در سوگ آيت الله بروجردى
حجه السلام و المسلمين حاج شيخ عباس مصباح زاده
:
اى كه رفتى و دل از ياد جمالت نرود |
|
|
كى
برون از دل ما فكر و خيالت برود؟ |
نام تو كى بگذشت مه وصالت برود |
|
|
از سر
كوى تو هر كس به ملامت برود |
نرود كارش و آخر به خجالت برود |
|
|
آيت
الله بروجردى ؟از دست شدى
|
ليك مانده است ز تو نام نكوى ابدى |
|
|
كه تو
در هر اثرى آيت علم و خردى |
اى دليل دل گم گشته خدا را مددى |
|
|
كه
غريب ار نبرد ره بدلالت برود |
كس به جاويد نمانده است در اين دار فنا |
|
|
هر كه
آمد برود لاجرم از اين دنيا |
همه كس راهروانند بدين ره اما |
|
|
كاروانى كه بود بدرقه اش نام خدا |
به تجميل بنشيند به جلالت برود |
|
|
اين
كتب خانه كه تاسيس نمودى چه نكوست |
نظرت اى پدر ما به يقين در پى اوست |
|
|
طالب
علم از اين مخزن حق دانش جوست |
سالك از نور هدايت ببرد را بدوست |
|
|
كه به
جائى نرسد گر به ضلالت برود |
افتتاحش به نظر داشتى و رشته گسست ! |
|
|
ليك
فرزند تو اين رشته بگسست ببست |
افتتاحش بنمود و دلت آورد بدست |
|
|
حكم
مستورى و مستى همه بر خاتمت است |
كس ندانست كه آخر به چه حالت برود |
|
|
حافظ
از چشمه حكمت بكف آور جامى |
و آنكه از مهر تو در محفل ما نه گامى |
|
|
بشنو
مصرع آخر ز غزال الهامى
|
پى تاريخ ز مصباح اديب نامى |
|
|
بو كه
لوح دلت ريب جهالت برود(31)
|
خاتمه :
در خاتمه بعد از حمد و ثناء خداوند بزرگ را شاكرم كه اين توفيق را
نصيبم فرمود تا بتوانم عمر ناقابلم را در خدمت معرفى يكى از فرزانگان و
مراجع عظام شيعه ، حضرت آيت الله العظمى بروجردى رحمه الله عليه قرار
دهم كه به بركت اين مرجع عظيم الشان توانستم با علماء بزرگوارى آشنا
شوم كه آشنائى هر كدام به نوبه خود براى بنده حقير بسى جاى خوشوقتى و
تشكر و سپاس به درگاه الهى را دارد كه هر كدامشان ، ستاره اى درخشان در
علم و فقاهت مى باشند. و طبق فرمايش خداوند كريم در كتاب شريفش ، قرآن
كه مى فرمايد:
و اما بنعمه ربك فحدث
(32)
خود را ملزم مى دانم كه اين چند سطر را در حد اختصار بيان نمايم :
از دوران كودكيم بحث و گفتگو در مورد بزرگان و اظهار ارادت نسبت به
علماء و مراجع تقليد و بالاخص آيت الله العظمى بروجردى را در منزل
مشاهده مى كردم و از همان زمان مشتاق ديدار سربازان امام زمان عليه
السلام بودم و روزى كه در خدمت پدر بزرگم (مشهدى حسين ميرزائى ) بودم
ايشان فرمودند:
شبى كه فردايش حضرت آيت الله العظمى بروجردى رحلت كردند در خواب ديدم
كه آيت الله زاده آقاى بروجردى در مسيرى حركت مى كنند و سيد بزرگوارى
در جلوى ايشان هستند كه بغچه اى زير بغل دارند و بر روى شانه هايش درجه
هايى است كه از آنها نور خارج مى شود و از نور افشانى آن درجه ها و
ستاره هاست كه اطراف و جلوى آن آقا روشن شده است و مسير حركتش را مى
بيند. به آيت الله زاده آقاى بروجردى عرض كردم : ايشان كيست ؟ با تعجب
گفتند: مگر ايشان را نمى شناسيد؟! ايشان حضرت آيت الله ، پدرم مى
باشند. پرسيدم : چرابغچه زير بغلشان را شما نمى گيريد؟
پاسخ دادند: ايشان آن را به كسى نمى دهند. و در خواب متوجه شده بودم كه
آن ستاره ها و درجه ها نشانه مقامى است كه آقاى بروجردى دارند. از آيت
الله زاده دوباره پرسيدم : كجا مى روند؟ گفتند: مسافرت مى روند. گفتم :
آيا شما هم مى رويد؟! گفتند: الان نمى روم ، اما چند وقت ديگر خواهم
رفت .
كه از خواب بيدار شدم و فهميدم كه آيت الله العظمى بروجردى به رحمت خدا
رفته است و گريان و نالان بودم كه اول صبح خبر رحلت آقا در شهر
(33)
پيچيد.
و از زمانى كه اين نوشتار را شروع كردم ، به صورت محسوسى عنايات خاصه
اين مرد بزرگ را در امور زندگيم مشاهده نمودم و كراماتى را از ايشان
نصيبم مى شد و از آن همه عنايات و بزرگوارى و كرامات ايشان ، تنها به
يكى از آنها در مورد هزينه چاپ كتاب بسنده مى كنم :
شبى كه مى خواستم خدمت حضرت آيت الله عبدالصاحب مرتضوى لنگرودى براى
مرقومه شريفه ايشان بروم ، به حضرت آيت الله العظمى بروجردى متوسل شدم
و از روح اين مرد بزرگ در اين خصوص يارى طلبيدم ، كه اول مبلغ هفتاد
هزار تومان رسيد و قول سيصد هزار تومان را نيز عزيزان ديگرى براى يك
هفته بعد دادند و بقيه هزينه را نيز در طول مدت تقبل فرمودند، بدون
اينكه از قبل در اين مورد فكرى شود و صحبتى كرده باشيم .
بله ، كرامات و عنايات بزرگان شيعه جاى هيچ شك و شبهه اى ندارد كه وقتى
انسان اين توجهات را از علماء اسلام مى بيند به ياد روايت رسول اكرم
صلى الله عليه و آله مى افتد كه مى فرمايند:
علماء امتى افضل من انبياء بنى اسرائيل
و تازه اينان از شاگردان و فرزندان و نوكران آستان اهل بيت عصمت و
طهارت عليه السلام هستند كه با ديدن اين گونه موارد، روح تولى در دلها
زنده مى شود و به شفاعت ائمه هدى عليه السلام در روز حشر بيشتر اميدوار
مى شويم . در آخر ضمن تشكر و قدردانى از برادرانى كه در اين امر مرا
يارى نموده اند، و اينجانب را مورد لطف و عنايات خود قرار داده اند، بى
نهايت سپاسگذارم و از خوانندگان و صاحبنظران عزيز تقاضا دارم از هر
گونه پيشنهاد و انتقاد كه در امر پيشبرد اهداف اين كتاب موثر است ،
دريغ ننموده و به آدرس انتشارات ارسال نمايند.