الگوى زعامت
(زندگينامه سيدالفقهاء والمجتهدين آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي)

محمد لك على آبادى

- ۶ -


كلنگ بناى مسجد در همان روز ميلاد مبارك امام رضا (عليه السلام ) توسط آيت الله بروجردى طى مراسمى به زمين زده شد. اما كار ساختمان عظيم مسجد، هفت سال به طول انجاميد و حدود هشت ميليون تومان پول به آن روز هزينه برداشت در شب افتتاح مسجد، معظم له خود در آن به جماعت نماز گزاردند پس از نماز نيز من منبر رفتم و در خلال سخنرانى گفتم : على (عليه السلام ) فرموده است : قدر الرجل على قدر همته (20) يعنى ارزش شخص ، بسته به همت اوست . اين مسجد با عظمت با همت عالى حضرت آيت الله بروجردى ساخته شده است و اگر اراده و همت عالى ايشان نبود، چنين بنايى عظيم ساخته نمى شد.
تجديد بناى مدرسه علميه خان در قم
OOO
آيت الله شيخ مجتبى عراقى :
در وضعيت حوزه ، ايشان خيلى دقت داشتند مثلا اين مدرسه خان كه در ميدان آستانه است ، مدرسه مخروبه و از كار افتاده اى بود، بقال ها و عطارهاى زيرگذر خان هر حجره اش را يكى تصرف كرده بود، يكى جعبه شكسته اش را و ديگرى ... يكى از روزها كه من رفتم خدمت آيت الله بروجردى ، ايشان فرمودند: من ميل دارم اين مدرسه را تعمير كنم و آقاى لرزاده (لرزاده مهندس و معمار ساختمان مسجد اعظم بود كه از تهران مى آمد) دو طبقه اينجا را 450 هزار تومان براى من تخمين زده است كه اين مبلغ به نظرم زياد است . عرض كردم آقا اگر اجازه مى فرمائيد من هم مطالعه و تحقيقى بكنم و نتيجه را به عرضتان برسانم فرمودند: مانعى ندارد.
آن زمان هم موقعى بود كه بنده از طرف ايشان مى رفتم تهران شبهاى جمعه و روزهاى جمعه جلسه اى بود كه از آن جلسه استفاده ها كرديم ، به بعضى از رفقا گفتم كه قضيه اين است شما چه صلاح مى دانيد، رفقا پيشنهاد كردند: برويم پيش شهردار تهران و ببينيم ايشان چه مى گويد، و با بعضى از رفقا رفتيم ، من ديدم (شهردار تهران )يك استقبال فوق العاده اى كردند، حتى كاملا اين مطلب يادم هست كه گفت : اگر چنانچه حضرت آيت الله بروجردى براى مصارف دينى به پول احتياج دارند، من ماشين خود را مى فروشم و خرج اين مصارف مى كنم .
اين حرف و اين استقبال ايشان براى من قدرى زننده بود، آمدم يك مطالعه كردم كه ببينم به چه عنوان شهردارى اين حرف را مى زند، بعد متوجه يك مطلب شدم و آن مطلب به نظر من خيلى مهم بود و آن اين بود كه اين آقاى شهردار، بالرزاده كه معمار مسجد است مباينت دارند و با هم يك سبك و يك نظر نيستند و آقاى لرزاده چون هم دربار شاه را دارد و هم دربار روحانيت را، اين هم مى خواست چون دربار شاه را كه به خاطر شهردار بودن دارد، دربار روحانيت را هم اشغال كند، پيش خود گفتم : صلاح نيست زيرا ايشان با آقاى لرزاده خوب نيست و يك اختلافى به وجود مى آيد.
لذا از اين صرف نظركرديم و آقاى آباد كه از رفقاى صميمى لرزاده بود پيدا كرديم و مدرسه خان را ساختيم و مدرسه خان را كه آقاى لرزاد دو طبقه 450 هزار تومان پيش بينى كرده بودند، من دو طبقه را سه طبقه كردم و زير طبقه اول را هم يك متر و نيم (5/1) خالى گذاشتيم براى اينكه رطوبت گرفته شود كه در هر طبقه تمام لوازم بود.
پشت مدرسه خان كوچه اعتضاد الدوله ، يك مقدارى زمين بود كه خود آقاى بروجردى آن جا را خريد و زيرش را دو سه دكان درست كرديم كه اين دكانها الان مال موقوفه است و سرش را هم يك ساختمان كه يك خانواده كوچك بتوانند در آن جا زندگى بكنند و بعد از تكميل مدرسه و ساخت ، جشن افتتاح مدرسه را گرفتيم ، كه حتى روزنامه ها نوشتند، كه روزنامه اطلاعات يادم هست نوشته بود. در ديدار مدرسه اظهار وجد و خوشحالى از سيماى آيت الله بروجردى ظاهر بوده ، به هر حال مدرسه ساخته شد و موقع اسكان شد، من عرض كردم : آقا شما براى اسكان اينجا، دو سه نفر را به من معرفى بفرماييد تا با آنها مشورت شود و ايشان دو سه نفر از جمله مرحوم آقاى شيخ عبدالحسين رشتى ، آقاى ميرزااحمد كاف الملكى و سه چهار نفر ديگر را معين كردند، گفتيم آقا حالا بفرمائيد كه چه اشخاصى را بايد اينجا ساكن كنيم ؟ فرمودند: از مكاسب به بالاتر، گفتيم آقا اين كه نمى شود، آن كسى كه رسائل و كفايه را مى خواند متاهل است و نمى آيد اينجا زندگى كند. بالاخره ما ايشان را راضى كرديم كه شرط بالاتر از مكاسب را كنار بگذارند و همانهائى كه مقدمات مكاسب را خوانده بودند راه مى داديم . غرضم از بيان اين مطلب براى جديت ايشان در امور حوزه بود.
مسجد ارك تهران
حجه السلام و المسلمين فلسفى :
مسجد ارك امروز كه در ميدان پانزده خرداد و مقابل محوطه كاخ گلستان واقع شده ، در محل مسجد((مادر شاه )) كه دربار قاجاريه براى خانم هاى بيت سلطنتى ساخته بود، بنا گرديده است .
به آيت الله بروجردى اطلاع داده بودند كه عوامل دولت مى خواهند مسجد مادر شاه را خراب كنند و زمين آن را ضميمه ساختمان جديد الاحداث و دولتى نمايند. ايشان براى جلوگيرى از تخريب به دولت وقت پيغام دادند، ولى موثر واقع نشد، تا بالاخره موضوع به شاه گفته شد. او نيز به دولت وقت دستور داد كه تخريب مسجد متوقف شود و آن مكان در اختيار آيت الله بروجردى قرار گيرد، تا دوباره ساخته شود.
چون زمين مسجد متعلق به دولت بود لذا هيئت دولت تصويب كرد كه ابتداء مسجد را در اختيار اوقاف قرار دهد و بعد از آن طى نامه اى آن را در اختيار معظم له به عنوان حاكم شرع و مرجع عصر قرار دهد. ولى بعد متوجه شديم كه مسجد به خيابان راه ندارد، لذا با دكتر اقبال كه در آن زمان وزير كشور بود موضوع را مطرح كردم . قرار شد در اين مورد نيز تصميم بگيرند. بالاخره دولت موافقت كرد كه مسجد به خيابان راه پيدا كند و درب آن به خيابان باز شود.
بعد مرحوم حاج محمود آقا كاشانى (فرزند مرحوم حاج محمد حسين كاشانى )خدمت آيت الله بروجردى رفت و گفت :
حاضرم اين مسجد را شخصا بسازم و سپس با موافقت ايشان ، مسجد ارك را به شكل فعلى احداث نمود.
بالاخره ساختمان مسجد با پافشارى مرحوم آيت الله بروجردى شروع گرديد و چند سالى طول كشيد تا ساخته شد.
حرم حضرت رقيه عليه السلام در سوريه
آيت الله شيخ مجتبى عراقى :
با عنايت آيت الله بروجردى بحمدالله ضريحى براى حرم حضرت رقيه ساختيم كه از طلا و نقره بود، در اين رابطه براى كتيبه هاى دور ضريح هر كدام از آقايان تهران ، وعاظ، معاريف ، برداشتند يك شعرهايى از عمان سامانى ، صغير اصفهانى و... . نوشتند و خودم نظرم چيز ديگرى بود.
براى اينكه در انتخاب مشكلى پيش نيايد من پيشنهاد دادم كه همه مطالب را بدون امضاء روى يك كاغذ بزرگ مى آوريم و مى بريم خدمت آقاى بروجردى تا انتخاب كنند و خودم نظرم اين روايتى بود كه از زمخشرى نقل مى كند (الا و من مات على حب ال محمد مات شهيدا، الا و من مات على حب ال محمد مات مغفوراله ... (21) كه روايت مفصلى است كه اين را هم بدون امضاء نوشته بودم .
رفتيم خدمت آقاى بروجردى و گفتيم : آقا! صحبت از كتيبه هاى ضريح است و هر كدام از اين مطالب را شما اختيار كنيد و صلاح بدانيد آن را به كتيبه مى نويسيم .
همه مطالب را خواندند تا رسيدند به روايت و فرمودند اين روايت از همه بهتر است و لكن علاوه بر زمخشرى ، صعلبى هم روايت كرده است ، لذا همين را بر كتيبه ها نوشتيم چرا كه جمعيت سنى ها آنجا هستند و يك تبليغى از اهل بيت مى شود.
بعد از تكميل ضريح ، 215 نفر بوديم كه مى خواستيم براى جشن پرده بردارى از ضريح به سوريه برويم كه با عنايت آقاى بروجردى در ظرف دو ساعت براى 215 نفر گذر نامه صادر شد و حركت كرديم .
از افراد لشكرى و كشورى و اعيان دمشق براى جشن زينبيه دعوت كرديم ، حتى رئيس جمهور سوريه كه در آن وقت شكر قوتى بود دعوت كرديم ، آن شب جشنمان تمام شد و رئيس جمهور نيامد ولى وزير دربارش آمد و گفت : رئيس جمهور از شما عذر خواهى كرده است و علت نيامدنش اين بود كه سفير فرانسه ، وقت كوتاهى خواسته است و به اين خاطر نتوانسته است بيايد.
بعد از جشن بعضى از آقايان به ما پيشنهاد كردند كه فلان كس خوب است شما يك بازديدى از رئيس جمهور بكنى و با وقت قبلى دو سه نفرى برويم ، كه براى اين كار دو تا ماشين آوردند: يك ماشين براى راهنمايى و يك ماشين هم خودمان بوديم ، بين راه ماشين راهنما ايستاد و گفت من خيال مى كنم كه آقاى رئيس جمهور به شما مدال مى دهد و از الان شما فكرش را بكنيد، قبول مى كنيد؟! چه كار خواهيد كرد؟! گفتم : من فكرش را قبلا كرده ام و رو كردم به رفقا و گفتم : مدالى كه به من بدهد يا يك عصايى است ، يا يك عبايى و يا يك قرآنى است و از اين چيزها كه اين را من كه نمى توانم حلوا حلوايش كنم ، و به شما هم يكى يك فلز مى دهد و مى خواهيد بزنيد جلوى سينه تان در تهران پز دهيد، كه اين نمى شود، پس اختيار با من باشد، قبول كردند و رفتيم .
رئيس جمهور براى استقبال ما تا دم در آمد و نشستند و قهوه آوردند و صحبت هايى رد و بدل شد. از طرف ديگر وقتى وارد حرم حضرت رقيه (عليه السلام ) مى شدى ، بعد از اينكه از صحن كوچك كه وسطش يك حوزى بود، به يك اتاق كوچك تقريبا سه در چهار وارد مى شدى و بعد از آن اتاق محوطه سر پوشيده اى بود كه يك شيخ در آنجا نشسته بود به نام محمد تيسير شافعى و دور تا دور محوطه را كتابخانه درست كرده بود و بالاى تمام قفسه ها روى ورقه هاى برنجى نوشته بود: خاصه محمد تيسير. و حرم حضرت رقيه (عليه السلام ) در كوچكى در همان كتابخانه داشت كه اگر كسى پول مى داد به شيخ ، او در را باز مى كرد و مى رفت سر قبر حضرت رقيه و اگر پول نمى داد به شيخ ، او در را باز مى كرد و مى رفت سر قبر حضرت رقيه و اگر پول نمى دادند، در بسته بود. وقتى وارد محوطه سرباز مى شدى ، قسمتى طرف دست چپش يك در كوچكى بود كه چفتش هم افتاد بود، من از آن جا نگاه كردم ديدم يك زمين تقريبا حدود 400، 500 متر خالى است .
وقتى كه صحبت مدال شد خيلى از رئيس جمهور تشكر كردم و من مى گفتم و يك نفر به تركى استانبولى ترجمه مى كرد، گفتم : امر بفرمائيد آن زمين را تحت اختيار ما بگذارند، گفتند: براى چه كار مى خواهيد؟! گفتم : براى اجتماع جعفرى مذهب ها كه در دمشق هستند محلى براى دعاگويى دولت شما ندارند در حالى كه اهل تسنن و برادران عامه زياد دارند و من مى خواهم آنجا را يك محلى براى جعفرى مذهب ها درست كنم كه دعاگوى شما باشند. خوشش آمد و دستور لازم را صادر كرد.
فردايش رفتيم پيش احمد طباع كه وزير اوقاف بود تا صورت وسائلى كه براى حرم حضرت رقيه وقف كرده ايم بدهم و رسيد تحويل بگيريم ، همانجا زير عبا استخاره كردم راجع به شيخ محمد تيسير كه گفتنش خوب آمد و تركش بد، به او گفتم : آن محلى كه آنجاست مال اوقاف است يا اينكه مال شيخ محمد تيسير؟!
اگر مال شيخ محمد تيسير است تا از همان زمين كه رئيس جمهور داده اند براى حرم حضرت رقيه در باز كنيم و اگر مال اوقاف است پس چرا شيخ محمد تيسير آن را گرفته است ؟!
او پيشكارش را خواست و گفت : شيخ محمد اين طور مى گويد. و ما كه ماشين در اختيارمان بود با يكى از رفقاء مامور را سوار كرديم و به طرف حرم حضرت رقيه عليه السلام رفتيم و وقتى وارد حرم شديم ما پشت ضريح پنهان شديم و آقاى بازرس با يك صداى مهيب و با حالت عصبانى دستور داد كتابخانه محمد تيسير را جمع آورى كنند و نيم ساعت طول نكشيد كه شيخ رفت و يك وانت آورد و تمام وسائل را برد كه بعدا ما در آنجا نماز جماعت راه انداختيم و در مدت 45 روزى كه آنجا بوديم شبها منبر مى رفتم .
يك شب كه براى منبر رفتم ، چهار زانو نشستم و گفتم رفقاء (حالا جمعيت زيادى است و افرادى هم كه براى زيارت از كشورهاى خليج آمدند شركت مى كردند) نه روضه مى خوانم ، نه موعظه مى كنم و آمده ام اينجا يك حرفى بزنم و مى دانم كه شما هم چه مى گوييد، پس من ، هم حرف را مى گويم و هم سوال شما را و هم جوابش را.
گفتم : اين مسجد جامع اموى را كه مى بينيد! هر چه ضرر بر على بن ابيطالب و اين امام وارد شد از اين جامع اموى بود، همين جا بود كه معاويه سر منبر گفت : به على بگوئيد شصت هزار شمشير به رخت مى كشم كه فرق بين شتر نر و ماده را نمى فهمند. گفتم : هر چه شد از اين جامع اموى بود و ما هم بايد در اينجا يك جامع علوى درست كنيم .
گفتم : الان من نمى دانم كه حرف شما چيست ! پس خودم اشكال شما را مى گويم و هم جوابش را. گفتم : حرف شما اين است كه : در اين جامع اموى سلاطين بنى عباس ، سلاطين بنى اميه همه در اينجا كار كرده اند و به آنجا اعلميت داده اند تا به اين صورت درآمده است ولى اين كار از كسبه درجه دو و سه تهران ساخته نيست .
گفتند: بله درست است ، حرف ما همين است . گفتم : اما جواب شما:
هارون الرشيد رفته بود شكار، ديد آهوها روى تپه اى مى روند و تازى هاى شكارى دنبالشان نمى روند و از اين تعجب كرد كه اين كار چه علتى دارد؟! (شايد هم عزالدوله ديلمى بود)
دستور داد پيرمردها را بياورند و بعد از آنها پرسيد كه علت اين كار چيست ؟! گفتند: ما در امانيم اگر بگوئيم ؟ گفت : بله ، گفتند: اينجا قبر على ابن ابيطالب است كه كه آهوها مى روند آنجا و ديگر تازى هاى شكارى دنبالشان نمى روند، آن وقت روايت دارد كه يك چهار طاقه بنا كرد، ما هم حالا يك چهار طاقه درست مى كنيم دست روزگارى كه قبر امير المومنين را مثل نجف درست كرد، همان دست روزگار درست مى كند، كه همانجا در مجلس يادم هست 75 هزار تومان نقد گرفتم و 75 هزار تومان هم قول دادند در تهران بدهند كه آن زمان پول ارزش داشت و به هر حال پايه گذارى شد.
قبل از برگشتن من به ايران قضيه را به آقاى بروجردى از طرف سفارت ايران گزارش داده بودند و آقاى بروجردى هم كه واقعا عاشق اين قبيل كارها بود، تا من رسيدم فرمودند: كار شما خيلى قابل تقدير است و كار را شروع كنيد و هر وقت هم معطل شديد خودم كمكتان مى دهم و الحمدلله درست شد، بعدا كارها به عهده مرحوم آقاى شيخ نصرالله خلخالى گذاشته شد و از طرف آقاى بروجردى مامور اين كار شدند و حتى يادم هست كه مرحوم آقاى بروجردى به من گفتند: آقاى خلخالى در رابطه با كار حرم حضرت رقيه عليه السلام دوازده هزار تومان از من مى خواهد.
مسجد هامبورگ آلمان
OOO
حجه السلام و المسلمين ميرزا حسن نورى :
حضرت آيت الله بروجردى ، بسيار بلند نظر بودند، يك وقت قرار بود، در شهر هامبورگ آلمان ، مركزى براى نشر تعاليم اسلام ، ساخته شود. آقايانى را فرستادند كه در آنجا زمينى تهيه كنند. اين فرد، رفته بود و زمين خريدارى كرده بود، برخى به آيت الله بروجردى اطلاع داده بودند كه اين زمين خريدارى شده ، در موقعيت خوبى قرار ندارد، پائين شهر هامبورگ قرار دارد. هنگامى كه شخص مامور خريد زمين برگشت و گزارشى از عملكردش ارايه داد، آيت الله بروجردى به ايشان فرمودند: شنيده ام زمينى خريدارى شده در موقعيت مناسبى قرار ندارد و اين براى جامعه اى كه ارزش را در زيباييهاى ظاهرى مى بيند صلاح نيست كه ما در چشم آنان حقير جلوه كنيم . مذاهب ديگرى در آنجا وجود دارد كه مراكز مذهبيشان ، از ساختمانهاى مجلل و زيبا برخوردار است ، از ماشينهاى خوب و زيبا استفاده مى كنند، از آنرو براى ما صلا ح نيست كه پائين تر از آنها جلوه كنيم . آن شخص (شايد به طعنه ) گفت : آقا! يعنى مى فرمائيد در بالاى شهر هامبورگ و در كنار دريا زمين تهيه كنيم ؟ آن جا خيلى گران است . ايشان فرمودند: بله ، در جاى مناسب تهيه كنيد، من هزينه اش را تامين مى كنم . شما تصور مى كنيد كه براى من زمين مى خريد! خير، اين مكان به نام امام زمان عليه السلام است و بايد در جاى آبرومندى باشد كه باعث تحقير مسلمانان نگردد.
فصل سوم : مسائل اجتماعى جهان اسلام
عرضه دين حنيف به اروپائى ها
آيت الله شهيد مرتضى مطهرى :
از گامهاى برجسته اى كه در زمان معظم له و به وسيله ايشان برداشته شد، اعزام مبلغ و نماينده مذهبى به كشورهاى خارجى بود.
معرفى اسلام به كشورهاى خارجى هر اندازه تاكنون صورت گرفته : يا به وسيله شرق شناسان اروپايى بوده يا به وسيله بعضى از دانشجويان با استعداد مسلمانان و يا به وسيله دانشمندان مصرى و هندى بوده و يا به وسيله فرقه هاى منسوب به اسلام مانند قاديانيها بوده است ، قدر مسلم اين است كه از طرف جامعه شيعه تا چند سال پيش هيچگونه اقدامى به هيچ شكلى نشده بود.
معظم له كه علاوه بر جنبه فقاهت ، مطالعاتى در متن اسلام و معتقدات اسلامى داشت و اسلام را خيلى بى پيرايه و عريان از توهمات عوامانه پذيرفته بود و از طرفى بر خلاف اقران و اسلاف خود از تاريخ قرون جديد و اوضاع عصر حاضر تا حدود نسبتا خوبى آگاه بود، معتقد بود كه اگر حقايق فطرى اسلامى بر افكار حقيقت جو و كاوشگر و كم تعصب اروپائى عرضه داشته شود اين دين حنيف را تدريجا خواهند پذيرفت و روى همين جهت نماينده به آلمان و امريكا اعزام كرد و در كار اعزام نماينده به لندن و بعضى جاهاى ديگر بود كه اجل فرارسيد.
البته آنچه تاكنون انجام شده آغاز كار است و نسبت به آنچه بايد انجام گيرد، طرف مقايسه نيست ولى اگر نسبت به گذشته خودمان بسنجيم كه حتى فكر اين كارها در دماغها راه نداشت خواهيم ديد كه چه اقدام برجسته اى به وسيله معظم له صورت گرفته است .
نياز امروز مسلمين
OOO
آيت الله واعظ زاده خراسانى :
روزى مرحوم آيت الله بروجردى در يكى از جلسات گروه حديث ، فرمودند: آقايى كتابى نوشته و در آن كتاب به خلفا و شيخين بد گفته است . نام من را هم برده است ، من دستور دادم همه آنها را جمع كنند افزودند: امروز مسلمين نياز ندارند كه بدانند كى خليفه بود و كى نبود! آنچه نياز امروز مسلمانان است ، اين است كه بدانند: از چه ماخذى احكام گرفته مى شود. آنان مى گويند قرآن و سنت . ما مى گوئيم : قران و عترت . بنابراين امروز كه نه حكومت اسلامى است و نه خلافتى ، ما مى توانيم حرف خود را به كرسى بنشانيم و بگوئيم مرجع مشكلات مردم ائمه و اهل بيت هستند. سياستهاى حامى خلافت ، كه قبلا عامل تفرقه و مانع از شنيدن حرف حق ما بودند، فعلا وجود ندارند. حرف ما گوش شنوا در بين اهل سنت خواهد داشت .
آيت الله بروجردى عاشق و دلباخته مسلمين
آيت الله شهيد مرتضى مطهرى :
يكى از مزاياى معظم له توجه و علاقه فراوانى بود كه به مسئله وحدت اسلامى و حسن تفاهم و تقريب بين مذاهب اسلاميه داشت . اين مرد چون به تاريخ اسلام و مذاهب اسلامى آشنا بود، مى دانست كه سياست حكام گذشته در تفرقه و دامن زدن اختلاف ، چه اندازه تاثير داشته است و هم توجه داشت كه در عصر حاضر نيز سياستهاى استعمارى از اين تفرقه حداكثر استفاده را مى كنند و بلكه آن را دامن مى زنند و هم توجه داشت كه بعد دورى شيعه از ساير فرق سبب شده كه آنها شيعه را نشناسند و درباره آنها تصوراتى دور از حقيقت بنمايند. از اين جهات بسيار علاقه مند بود كه حسن تفاهمى بين شيعه و سنى برقرار شود كه از طرفى وحدت اسلامى كه منظور بزرگ اين دين مقدس است تامين گردد و از طرف ديگر شيعه و فقه آنطور كه هست به جامعه تسنن كه اكثريت مسلمانان را تشكيل مى دهند معرفى مى شود.
از حسن تصادف چند سال قبل از زعامت و رياست معظم له كه هنوز ايشان در بروجرد بودند درالتقريب بين المذاهب الاسلاميه به همت جمعى از روشنفكران سنى و شيعه تاسيس شد. معظم له در دوره زعامت خود تا حد ممكن با اين فكر و با اين موسسه كمك و همكارى كرد، براى اولين بار بعد از چند صد سال بين زعيم روحانى شيعه و زعيم روحانى سنى شيخ عبدالمجيد سليم و بعد از فوت او، به فاصله دو سه سال شيخ محمد شلتوت ، مفتى حاضر مصر و رئيس جامع الازهرا روابط دوستانه برقرار شد و نامه ها مبادله مى گرديد.
قطعا طرز تفكر معظم له و حسن تفاهمى كه بين ايشان و شيخ شلتوت بود، موثر بود در اينكه آن فتواى تاريخى معروف را در مورد به رسميت شناختن مذهب شيعه بدهد. معظم له را نبايد گفت كه نسبت به اين مساله علاقه مند بود بلكه بايد گفت : عاشق و دلباخته اين موضوع بود و مرغ دلش براى اين موضوع پر مى زد.
عجيب اين است كه از دو منبع موثق شنيديم كه در حادثه قلبى كه منجر به فوت ايشان شد بعد از حمله قلبى اولى كه عارض شد و مدتى بيهوش بوده اند و بعد به هوش آمدند، قبل از آنكه توجهى به حال خود بكنند و در اين موضوع حرفى بزنند، موضو(ع ) تقريب و وحدت اسلامى را طرح مى كنند و مى گويند: من آرزوها در اين زمينه داشتم .
اهميت دادن به مساله وحدت
OOO
آيت الله سيد جعفر احمدى :
به هنگام فوت مرحوم آيت الله بروجردى ، آقاى قمى در ايران نبود و آن موقع هم رابطه بين دولت ايران و مصر قطع شده بود، لذا ايشان در همان حال كسالت فرمودند: شيخ محمد تقى ، وقتى آمد به او بگوييد پيغام مرا به شيخ شلتوت برساند و بين ايران و مصر را اصلاح كند. مى ترسم زحمات چندين ساله ام از بين برود.
وقتى آقا شيخ محمد تقى به ايران آمدند جريان را به ايشان گفتند كه اين ، نشان دهنده اهميت مساله وحدت مسلمين در نظر ايشان بود. مطلب ديگرى كه به همين موضوع وحدت مرتبط است ، قضيه آمدن ملك سعود به ايران و فرستادن هدايايى براى ايشان است ، البته آيت الله بروجردى از هداياى او، تنها قرآن و قطعه اى از پرده كعبه را پذيرفتند و باقى را به سفير عربستان بخشيدند. اما آنچه مهم است اينكه : ايشان از اين ارتباط در جهت معرفى شيعه استفاده كردند، لذا در پاسخ نامه ملك سعود، حديث مفصلى از امام صادق عليه السلام كه حاوى قريب به چهار صد حكم مربوط به حج بود برايش فرستادند. اين حديث در روزنامه هاى آن روز عربستان منعكس شد. بعضى از آقايان كه حج مشرف شده بودند، آن روزنامه ها را با خود آورده بودند.
انعكاس خبر فتواى تاريخى شيخ شلتوت
حجه السلام و المسلمين على دوانى :
پس از آنكه آوازه فتواى تاريخى شيخ محمود شلتوت رئيس وقت دانشگاه اسلامى مصر در دنياى اسلام منعكس شد كه جايزه دانسته بود به مذهب شيعه اماميه هم ، مانند يكى از مذاهب اربعه هامه ، عمل شود و آمد و رفتنهاى ديگر علماى مصر مانند شيخ حسن باقورى و ابوالمجد و غيره به ايران ، روزى آقاى موسى صدر در جلسه مجله مكتب اسلام به مناسبت ، گفت : خوب است حالا كه آقاى دوانى رابط ما و آقاى بروجردى است ، برود و از ايشان تقاضا كند، تلگرافها و نامه هاى تاريخى كه ميان ايشان و شيخ شلتوت و علماى بزرگ الازهرا مبادله شده ، بدهند تا در مكتب اسلام ترجمه و عينا درج كنيم ، چون عكس العمل بسيار مطلوبى خواهد داشت . من هم خدمت آيت الله فقيد رسيدم و اين تقاضا را مطرح كردم و گفتم : رفقا چنين تقاضايى دارند تا اهل تسنن و عامه مردم بدانند ميان دو رهبر مذهبى شيعه و سنى چه اتفاق افتاده است .
آيت الله فقيد كه دست بر گوش داشتند و به دقت عرايضم را گوش مى دادند، يكباره سرخ شدند و دست از گوش برداشتند و فرمودند:
نه ! شورش نكنيد، اين مكاتبات ميان ما به طور سرى بوده ، بگذاريد اگر خود آنها مصلحت دانستند و مثلا در مجله دارالتقريب يا الازهرا چاپ كردند، شما هم از آنجا نقل كنيد، نه اينكه بگويند يك قدم به طرف شيعه ها نزديك شديم و آنها دست و پاى خود را گم كرده اند، و مطلب سرى را فاش نمودند. از آنجا كه آنها مايل باشند اين نامه ها و تلگراف ها توسط ما منتشر شود و به اطلاع عامه مردم برسند، نه اين كار را نكنيد و اين تقاضارا نداشته باشيد.
سپس فرمودند:
تجربه نشان داده است كه هر وقت اقليتى خود را به اكثريت نزديك كرد، در آن هضم مى شود. نزديكى ما به اين آقايان و به طور كلى عامه ،بايد در همين حدود باشد، شما هم از حد نگذريد كه خطرناك است و روح تولى ضعيف مى شود و ممكن است نتيجه عكس ‍ بدهد. من خواستم با اين مبادلات ، آمد و رفتى بين قم و الازهرا باشد، آنها بيايند از نزديك ما را ببينند و بدانند كه بسيارى از آنچه راجع به ماشنيده ايد واقعيت ندارد، بيش از اين صلاح نيست و مخصوصا شما آقايان در مجله ، مواظب اين حدود باشيد و از حد نگذريد. من آمدم و موضوع را به رفقا گفتم ، آنها اكثرا نپذيرفتند و گفتند: پس اين آمد و رفتنها براى چيست ؟ ولى از آن موقع تاكنون تجربه نشان داده كه حق با آن مرد بزرگ دورانديش بود نه ما جوانهاى بى تجربه و افراطى آن روز.

 

next page

fehrest page

back page