خالى
ماندن كرسى تدريس جامع الازهر
آيت الله شيخ حسين نورى همدانى :
ايشان در مورد اتحاد شيعه و سنى سعى فراوان داشتند و مى فرمودند: لازم
است شيعه و سنى صف واحدى در برابر دشمنان اسلام و استكبار جهانى ترتيب
بدهند و به همين جهت سعى مى كردند در نتيجه ارتباط با شيخ شلتوت ، رئيس
جامع الازهر، گامهايى در راه وحدت شيعه و سنى برداشته شود و كرسى تدريس
فقه جعفرى در جامع الازهر براى مى گفتند:
كسى نيست كه فقه جعفرى را تدريس كند. و لازم است شخصى كه بتواند در اين
كرسى اولين بار نصب گردد.
ولى با كمال تاسف هنگامى كه اينجانب قبل از انقلاب به مصر مسافرت كردم
به قاهره رفتم و با علماى جامع الازهر تماس گرفتم ، در ضمن جلساتى كه
با آنها داشتم به من براساس فقه جعفرى تطبيقى درس بگويد و مزيت فقه
جعفرى را در برابر فقه ائمه اربعه ثابت كند و به اين مركز اعزام بشود.
بخش چهارم : اخلاقى
فصل اول : مسائل خانواده
برنامه روزانه
OOO
حجه السلام و المسلمين على دوانى :
آيت الله فقيد هميشه دو ساعت پيش از اذان صبح از بستر بر مى خواستند و
وضو گرفته نماز مى خواندند، سپس در آن دل شب مدتى مطالعه مى كردند.
اول وقت نماز صبح را خوانده و بعد از تعقيبات نماز و قرائت قرآن مجددا
مشغول مطالعه كتب مختلف مى شدند. آنگاه طرف صبح صبحانه مختصرى كه از
نان و پنير تجاوز نمى كرد، صرف نموده و بعد از آن به كتابخانه تشريف مى
برند و تا هنگام درس كه اغلب از ساعت ده صبح شروع مى شد، به مطالعه و
تتبع در پيرامون درس آن روز مى پرداختند، و در اين وقت هيچ كس را نمى
پذيرفتند. در ساعت ده درشكه و اخيرا تاكسى در خانه مى آمد و ايشان را
سوار شده ، مسافت بين خانه و حرم حضرت معصومه عليه السلام را طى كرده و
به مجلس درسى كه اغلب در حرم و صحن حضرت معصومه عليه السلام و اخيرا در
مسجد اعظم برگزار مى شد، حضور مى يافتند و در مجلسى كه بالغ بر هزار
نفر از دانشمندان بزرگ و فضلاى مستعد نشسته و آماده استفاده از محضر پر
فيض آن علامه بزرگ بودند، يك ساعت روى منبر نشسته و درس مى گفتند، با
دقت به اشكالات دانشمندان گوش مى دادند، و جواب اشكال آنها را مى
دادند.
بعد از درس كه به خانه بر مى گشتند، داخل اتاقى در اندرون ، و گاهى در
بيرونى اشخاصى را مى پذيرفتند، و طبقات مختلف مى توانستند به حضورشان
رسيده حوائج خود را معروض دارند، يا آنها كه به زيارت آمده و فقط مى
خواستند مرجع تقليد خود را ببينند و به دستبوسى ايشان شخصا به همه آنها
رسيدگى نموده و دستورات لازم را صادر مى فرمودند.
مقارن ظهر اشخاصى رخصت طلبيده متفرق مى شدند و اگر در بيرونى بودند، بر
مى خواستند و مى رفتند و مجلس عمومى نيز به پايان مى رسيد. در آن موقع
به اندرون مى رفتند و خود را مهياى وضوء براى نماز مى كردند. وضوى
ايشان مدتى طول كشيد. قبل و بعد از وضو در اثناى آن آيات قرآن تلاوت مى
نمودند، سپس نماز ظهر و عصر گزارده و پس از تعقيبات نماز ناهار ميل مى
كردند.
ناهار ايشان هم مانند صبحانه مختصر و بسيار ساده بود، بعد از صرف ناهار
به نامه هاى وارده كه به طور متوسط روزانه بين هفتاد تا هشتاد و الى صد
نامه بود، شخصا رسيدگى مى فرمودند. اين كار را در اواخر عمرشان ساعت
دوازده شب به اتفاق همسرشان انجام مى دادند. بعد از مطالعه نامه ها و
تلگرافات واصله ، روى پاكت آنها مى نوشتند: مربوط به فلان موضوع است تا
هنگام رسيدگى مجدد، كار به سهولت انجام گيرد.
يك روز را اختصاص داده بودند به جواب نامه ها و يك روز هم براى پاسخ به
استفتائات ، جواب نامه ها را منشى مخصوص ايشان آقاى حاج حسين احسن مى
نوشتند. آيت الله فقيد مطالعه كرده و عبارات آن را اصلاح فرموده و گاهى
خودشان املاء نموده و سپس ذيل آن را مهر و امضاء مى كردند.
به قدرى در خصوص نامه ها و مطالب و پاسخ آنها دقت مى فرمودند كه گاهى
مثلا پنج روز يا ده روز قبل كه نامه اى خوانده بودند، هنگامى كه جواب
آن را مى خواستند مهر كنند، مى گفتند اين جواب فلان نامه نيست ، به آن
موضوع كه در نامه نوشته بود مناسب و كافى نيست و دستور مى دادند كه آن
را عوض كنند، و از نو بياورند تا ايشان ببينند و آنگاه امضاء نمايند.
اين موضوع خود موجب اعجاب همگان بود و همه از حافظه قوى و هوش سرشار آن
پيشواى شايسته اظهار تعجب مى نمودند. بعد از رسيدگى به نانه ها و جواب
آنها احيانا اشخاصى را مى پذيرفتند و چون وقت غروب مى رسيد وضو گرفته و
نماز مغرب و عشاء مى گذاردند. آيت الله فقيد نماز مغرب و عشاء را در
صحن بزرگ حضرت معصومه عليه السلام به جماعت مى گذاردند.
سفره غذا روز جمعه
OOO
حجه السلام و المسلمين سيد محمد صادق طباطبائى :(22)
آقا، علاقه عجيبى به بنده داشتند، مثلا مقيد بودند كه روزهاى جمعه حتما
بنده سر سفره در كنار ايشان باشم و ناهار را ميل كنيم و چنانچه گاهى از
روى دوران بچگى مثلا، براى بازى كردن نمى رفتم ، ايشان اصلا صدا مى
زدند و تا نمى رفتم غذا ميل نمى كردند و روى سفره فقط من و خود آقا و
خانواده شان بود و ايشان مقيد بودند كه تا آخر غذا، غذا را با دست ميل
كنند، هر غذائى كه باشد.
بنده وقتى مى رفتم هم قبل از غذا و هم بعد از غذا، آفتابه و لگن را مى
آوردم تا آقا دستهايشان را بشويند و ابتداء و قبل از غذا دستشان را
تكان مى دادند و با همان دستهاى خيس غذا ميل مى فرمودند و بعد از غذا
حوله هم بود تا دستشان را خشك كنند.
بعد از غذا، جواب نامه ها را مى دادند. ايشان از باء (بسم الله ) تا
تاء (تمه ) نامه ها را مى ديدند و به طور متفرق و چند تا چند تا كنار
هم مى گذاشتند و در آخر يكى از پاكتهاى دسته اول بر مى داشت و مى نوشت
استفتاء، دومى را وجوهات ، سومى را خواسته ها و... هر كدام كه احتياج
بود مثل استفتائات
به گروه خاص خودش مى داند.
كار بنده اين بود كه با قيچى كوچكى كنار نامه ها را مى بريدم ، واى
بحال موقعى كه تكه اى از نامه ها بر اثر قيچى بريده شده باشد كه آقا
ناراحت مى شدند و ايشان اهميت زيادى به نامه ها مى دادند. يكى از
روزهاى جمعه كه ايشان كسالت داشتند و دكتر مدرسى ، پزشك معالج ايشان به
خاطر ضعف آقا، دستور داده بودند براى نهار آقا، دو سيخ كباب آماده
كنند، من وارد آشپزخانه شدم و پرسيدم اينها چيست ؟ گفتند: آقاى مدرسى
براى كسالت آقا آن را تجويز كرده است و من هم از روى بچگى گفتم : من هم
كباب مى خواهم و در آن زمان تقريبا هشت يا نه سال داشتم .
خوب وقت ظهر شد و سفره پهن كرديم ، يك ظرف سبزى كه يك تكه پنير رويش
بود آورديم و دو كاسه آبگوشت ، يكى براى خودم و ديگرى براى خانواده
آقا، و دو سيخ كباب براى خود آقا بنا به دستور پزشك ، و در ضمن هر
غذائى كه بود چون دو نفر از مستخدمين مى ماندند بايد از همان غذائى ميل
مى كردند به آنها هم بدهند و هميشه آقا اول غذا را به آنها مى داد و
وقتى ايشان سفره را اين چنين ديدند پرسيدند: اين چيست ؟ (اشاره به دو
سيخ كباب ) خانواده توضيح دادند.
آقا فرمودند: به بيرونى داده ايد؟ خانواده گفتند: فقط اين دو سيخ است
كه به دستور پزشك براى شما آماده شده است . ايشان با ناراحتى و غيظ
كبابها را كنار زدند وسط سفره و رد كردند و فرمودند: من نمى خورم ، به
بچه بدهيد و بقيه را بيرون بدهيد.
خانواده ناراحت شدند و براى ايشان كاسه آبگوشت را گذاشتند، ولى آقا
كاسه آبگوشت را كنار گذاشت و سبزى را جلو آورد و نان و سبزى و پنير
خوردند. و غذاى آن روز به ما نچسبيد.
و بعدها فهميدم كه اين كار آقا براى اين بود كه مبادا وقتى كباب درست
مى شده است مستخدمين بوى كباب را استشمام كرده و دوست داشته باشند.
ازدواج فرزند و عدم ترجيح فرزند بر ديگران
OOO
آيت الله محسنى ملايرى :
من در خدمت مرحوم آيت الله بروجردى بودم كه ايشان به آقاى شيخ محمد
فاضل (پدر آقاى فاضل ) فرمودند: شنيده ام ، نوه اى داريد، اگر مناسب
باشد او را براى احمد (فرزند آقا) خواستگارى نماييد.
آقاى فاضل گفتند: پدر او را خودتان به شميران فرستاده ايد.
آيت الله بروجردى به حاج احمد فرمودند: كه قرآن بياور، حاج احمد قرآن
را آورد و آيت الله بروجردى استخاره كردند و خوب آمد. آقاى فاضل گفتند:
آنان خدمتكاران و مخلصان شما هستند. مرحوم آيت الله بروجردى فرمودند:
خير، با آنان مذاكره كنيد.
مرحوم آقاى فاضل بعدا براى من نقل كردند. بعد از مذاكره و جواب مثبت ،
آيت الله بروجردى فرمودند: مناسب است درشكه اى بگيريد و بياورند، زيرا
براى روحانيت تشريفات مناسب نيست . ما اين كار را كرديم . بعد از چند
روزى آقا احمد (فرزند آقا) به من گفت :
من دويست و پنجاه تومان بدهى پيدا كرده ام و آقا آن را نمى دهد من به
آيت الله بروجردى عرض كردم . ايشان فرمودند:
احمد هنوز مناسب نيست كه منظومه حاجى سبزوارى را بخرد. او بيست و پنج
تومان داده و اين كتاب را خريده است . من اين پول را چگونه بدهم . جواب
ندارد! شما از حالا راضى نشويد كه احمد غير وظيفه انجام بدهد. روزى حاج
آقا حسن (آقازاده آيت الله بروجردى ) به من گفتند:
از اجازه ملكى كه از مادرمان به ما رسيد بود، به من و بردارم احمد،
روزى دوازده تومان مى رسيد. آقا، تا مادامى كه اين پول مصرف نمى شد به
ما حقوق نمى داد. به آقاى احسن گفتم : اكنون من مخارج دارم و اين مقدار
كفاف نمى كند. آقاى احسن به آقا، مطلب را متذكر شدند كه آيت الله زاده
چنين مى گويد!
آقا ناراحت شده و فرموده بودند: تعبير به آيت الله زاده نكنيد، محمد
حسن طلبه است ، ايشان از من بيشتر پول دارند، آنان روزى دوازده تومان
دارند و من با اين مخارج ، چهارده تومان دارم !
ايشان هيچ گونه ترجيحى براى فرزند قائل نبودند گرچه تنقيص هم نمى
كردند.
روزى در خانه ايشان بوديم و آقا احمد (فرزندشان ) پيش من نشسته بود.
مجلس روضه خوانى بود، بعد از روضه خوانى ، آقا به من فرمودند:
شما كه در آنجا نشسته بوديد، چرا احمد را ادب نكرديد؟ داشت تبسم مى
كرد. آيا در روضه فاطمه زهرا عليهما السلام نبايد حفظ ادب كرد؟
فصل دوم : ويژگيها و خصوصيات اخلاقى
حافظه قوى آيت الله بروجردى
آيت الله سيد جلال الدين علوى بروجردى :
در ايام توقف در نجف فصول
(23) را تدريس مى كرده اند. ايشان مى فرموده اند: در
تدريس فصول ، سعى داشتم كه همه اشكالات ايشان را بر صاحب قوانين جواب
گويم .
در اين مورد پدر بزرگوارم نقل مى كردند (كه مربوط به ايام اقامت در قم
و زعامت ايشان است . )
در يكى از روزهاى نوروز بود كه شيخ پيرمردى در حالى كه كاغذى به دست
داشت خود را به زحمت جلوى ايشان رسانيده و نامه اى را به دستشان داد.
بعد از قرائت نامه ، آقا در حالى كه به قيافه شيخ پيرمرد خيره شده
بودند فرمودند: در كداميك از مباحثه هاى من شركت داشيد؟
شيخ گفت : در قوانين شما در شهر اصفهان . آقا فرمودند: به خاطر دارى كه
درس من ، اين اشكال را كردى و من چنين جوابى به شما دادم . شيخ پيرمرد
در حالى كه از اين همه حافظه ، قيافه تعجب آميزى به خود گرفته بود، عرض
كرد: من باز هم از مبناى خود دست برنداشته ام . آقا در حالى كه لبخندى
به لب داشتند فرمودند: من باز معتقدم كه اشتباه مى كنى .
حافظه آيت الله بروجردى از عجائب روزگار بود!
آيت الله فاضل لنكرانى :
حافظه ايشان از عجائب روزگار بود. با آن كه پر مطالعه بود، ولى همه
آنچه را كه خوانده بود و مى خواند به خوبى در حافظه خويش نگه مى داشت
. شواهد، در زندگى ايشان بر اين امر بسيار است .
نمونه اى را كه براى خود من اعجاب انگيز بوده است ، نقل مى كنم :
روزهاى پنج شنبه و جمعه اول آفتاب ، بنده به همراه مرحوم آقا ميرزا حسن
نورى ، آقا سيد جعفر احمدى (داماد آيت الله بروجردى )، آقا سيد محمد
حسن (پسر آيت الله بروجردى ) و مرحوم آقا ميرزا مهدى صادقى ، به خدمت
ايشان مى رفتيم . آيت الله بروجردى درباره رجال و اساتيد مطالبى را به
صورت رمز نوشته بودند. ايشان اين رمزها را توضيح مى دادند و اين گروه ،
به صورت تفصيلى آنها را در فيشهائى ياداشت مى كردند. يكى از روزها
درباره يك راوى ، داستان مفصلى نقل كردند. اين داستان با تمام جزئيات
حدود نيم ساعت طول كشيد. طبع نقل ، به گونه اى بود كه به ذهن من مى
آمد، حتما ديشب درباره اين راوى تصادفا مطالعه اى داشته اند، ولى
داستان كه به پايان رسيد فرمودند: من ، اين جريان را در چهل و دو سال
قبل ، در فلان كتاب مطالعه كرده ام .
همه تعجب كردند از اين حافظه قوى ، معمولا افرادى كه حافظه قوى دارند،
استعدادشان قوى نيست ، ولى ايشان از كسانى بود كه بين استعداد و حافظه
قوى جمع كرده بود.
با اينكه چند گوسفند ذبح شد، آيت الله بروجردى
ماست و خيار را تناول كردند!
آيت الله فاضل لنكرانى :
مرحوم پدر نقل مى كردند: آيت الله بروجردى پادرد داشتند، به همين جهت
يكى دو سفر به آبگرم محلات رفتند. در يكى از اين سفرها كه مردم اطراف
متوجه شده بودند، به ديدن ايشان آمدند. از جمله : عده زيادى از فقرا هم
آمده بودند كه آيت الله بروجردى به آنان كمك كند.
ايشان ، ضمن اينكه به فقرا پول دادند، دستور فرمودند: چند تا گوسفند
بخرند و گوشت اينها را بين فقرا تقسيم كنند. پس از كشتن گوسفند و تقسيم
آنها بين فقراء، به اندازه نيم كيلو گوشت براى آيت الله بروجردى كنار
گذاشته بودند، تا يك وعده كباب را براى ايشان تهيه كنند.
سفره انداخته شد. ماست و خيار گذاشتند، دو سه سيخ كباب هم ، كه از همان
گوشت تهيه كرده بودند، خدمت ايشان گذاشتند.
فرمودند: اين كباب از كجاست ؟ گفتند: از همين گوشت ، مقدارى فقط براى
شما درست كرده ايم . ايشان فرمودند: من اين كباب را نمى خورم ، اينها
را بين فقراء تقسيم كنيد چون آنها بويش را فهميده اند ايشان همان ماست
و خيار را تناول كردند.
يا اينكه گاه مى شد، طلبه اى مى آمد خدمت ايشان و اظهار مى داشت : يك
دوره كتاب نياز دارم . مى فرمودند: پولش چقدر مى شود؟ طلبه مى گفت :
مثلا هزار تومان . فورا پرداخت مى كردند. اما وقتى براى خودشان مى
خواستند كتابى بخرند، مدتى چك و چانه مى زدند تا به قيمت كمترى بخرند،
به خاطر اينكه مخارج شخصى را از پول خود تهيه مى كردند و آن هم محدود
بود، از اين رو، در مضيقه بودند.
ادب فوق العاده آيت الله بروجردى
OOO
آيت الله جعفر سبحانى :
در رعايت ادب ايشان فوق العاده بود، من اين را با يك رابطه از حضرت
امام نقل مى كنم كه امام (رحمه الله ) فرموده بود: آقاى بروجردى به
منزل ما تشريف آورده بودند، خدمت ايشان پرتقال آورديم ، ايشان پرتقال
را خوردند و هسته هاى آن را در دست خود نگهداشتند و كنار بشقاب
نگذاشتند كه مبادا كسى ببيند و بدش بيايد.
نشستن آيت الله بروجردى بر روى منبر
حجه الاسلام و المسلمين ميرزا حسن نورى :
در اين چند سالى كه اينجانب در خدمت ايشان بودم ، هرگز وى را بدون
عمامه يا قبا نديدم ، هميشه به صورت دو زانو مى نشست ، هيچ گاه آن
مرحوم را در حال نشستن ، غير از اين حالت نديده ام .
ايشان از درد پا بسيار ناراحت بود. آقايان پيشنهاد كردند، هنگام درس كه
روى منبر قرار دارند، دو زانو ننشينند و پاها را روى پله منبر قرار
بدهند. ايشان ، با تعجب فرمود: چطور ممكن است اين كار را انجام بدهم ،
آقايان نشسته اند! آقايان تشريف دارند!
فصل تابستان و گذاشتن كرسى
OOO
آيت الله العظمى سيد محمد رضا گلپايگانى :
خدا رحمت كند مرحوم آقاى بروجردى را كه خيلى مقيد به مبادى آداب بودند،
به طورى كه در فصل تابستان هم براى احترام جالسين كرسى مى گذاشتند،
زيرا پايشان درد مى كرد و نمى خواستند جلو ديگران پاى خود را درازكش
كنند لذا زير كرسى پا را دراز مى كردند.
رد كردن وجوهات و توجه به آداب
آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى :
كسى نقل مى كرد كه يكى از تجار خيلى مهم كه قسمت مهمى از پولى كه صرف
حوزه مى شد و وجوهات را خودش مى داد، يك بار بدون اينكه مبلغ را داخل
پاكت بگذارد با حالتى كه تقريبا بى احترامى محسوب مى شود پول را براى
آقاى بروجردى مى فرستد و به محض توجه ، آقا رد مى كند.
آقايانى كه آنجا هستند از جمله آقاى خمينى اصرار مى كنند كه پول را رد
نكنند و اشكال ندارد چرا كه اگر قرار باشد هر پولى را اين چنين رد كنيد
پس با چه پولى حوزه را بايد بچرخانيد و در ضمن بقيه آقايان مراجع ،
قبلا به اين شكل نبوده اند و در اين موارد چشم پوشى مى كرده اند و پول
را رد نمى كردند، ولى در عين حال ايشان مى فرمايند: پول را پس دهيد.
كه نقل مى كنند وقتى آن تاجر مطلب را مى فهمد، ملتمسا به اصرار مى آيد
و پول را تقديم مى كند.
برخورد آيت الله بروجردى در مورد دستبوسى
آيت الله فاضل لنكرانى :
در جهت رعايت ادب ، فوق العاده مودب بودند. در اين باره دو نمونه را
ذكر مى كنيم :
معمول اين بود كه وقتى خدمت ايشان مى رسيديم ، دست ايشان را مى بوسيديم
، ولى گاهى اوقات مانع مى شدند كه دستشان را ببوسيم . هر چند اصرار مى
كرديم فايده اى نداشت . گاهى اوقات نه تنها مانع نمى شدند بلكه دستشان
را جلو هم مى آوردند.
اين مساله براى من ، تا مدتى سوال انگيز بود كه سر اين كار چيست ؟ تا
اينكه به خاطر تكرر، سر قضيه را فهميدم ، معلوم شد آنگاه كه ما خودمان
، به اختيار خدمت ايشان مى رسيم ، مانع از دست بوسيدن ما نمى شود ولى
آنگاه كه ايشان ما را به خاطر كارى كه دارند احضار مى كنند، به هيچ وجه
اجازه نمى دهند دستشان را ببوسيم ، زيرا اين را بر خلاف ادب مى دانستند
كه فردى را احضار كنند و بعد به او اجازه بدهند دستش را ببوسد. اين دقت
ايشان در رعايت ادب براى من بسيار اعجاب آور بود. مورد ديگر را يكى از
نزديكان ايشان كه با ما هم نسبتى داشت ، براى من نقل كرد، ايشان فرمود:
روزى به همراه آيت الله بروجردى و فرزندشان ، به منزل آقا مى رفتيم دم
در كه رسيديم آقازاده ايشان ، از من زودتر داخل منزل شد. آقا برگشت و
با عصبانيت فرياد كشيد: آيا نمى فهمى ايشان ميهمان من هستند؟ چرا جلوتر
ار ايشان وارد منزل شدى ؟
برخورد آيت الله بروجردى در مورد بوسيدن پا
OOO
آيت الله عبدالصاحب مرتضوى لنگرودى :
ما، بعد از درس حضرت آيت الله العظمى استاد الاعظم آقاى بروجردى (رضوان
الله تعالى عليه ) كه تمام مى شد، پشت سر ايشان با بقيه ، آقايان حركت
مى كرديم ، چون دنبال يك عالم حركت كردن خودش دنبال يك عالم حركت كردن
خودش عبادت است و ثواب دارد و ما ايشان را تا سر خيابان كه سوار درشكه
و يا در اين اواخر سوار تاكسى مى شدند مشايعت مى كرديم و ايشان به طرف
منزل حركت مى كردند. روزى اتفاق عجيبى افتاد، همين طور كه پشت سر ايشان
با رفقا در حركت بوديم ، يك مرتبه ديدم مردم همه به پشت سر، عقب مى
آيند و هر كس شخص جلوئى خودش را مى گيرد تا زمين نخورد كه ما را هم
آقايان ديگر گرفتند.
پرسيدم چه خبر است ؟! گفتند: يكى از عوام الناس در بين راه براى بوسيدن
پاى آقا روى پاى ايشان افتاده است ، كه آقا با عصبانيت فرموده بودند:
من به آن مقام نرسيده ام كه كسى پاى مرا ببوسد، پاى معصوم را بايد
بوسيد، نه پاى مرا، چرا مى بوسيد؟! آخر بايد بين امام و ماموم ، معصوم
و غير معصوم فرق باشد، تو كه پاى مرا مى بوسى اگر امام معصوم و امام
زمان عليه السلام را ببينى چه مى كنى ؟
و همين طور از ناراحتى تا منزل رنگشان سرخ شده بود و اين قدر مواظب بود
كه حدود معلوم شوند، مرز يك بزرگ با بزرگ ديگر معلوم باشد و مى گفت :
حد ما اين است كه دست ما را ببوسند و باقى احترامات ، مال آقا امام
زمان (روحى له الفداء) است .
نمونه اى از اخلاقيات آيت الله بروجردى
OOO
آيت الله شيخ لطف الله صافى گلپايگانى :
براى خشم خود، نذر كرده بودند كه اگر بعد از اين ناراحت شود، يك سال
روزه بگيرد. اتفاقا يك مورد هم عصبانى شده بودند، لذا تمام سال را، غير
از روزهايى كه حرام بود، روزه گرفتند.
ايشان اهل تظاهر و خودپسندى نبود. شخصى تقويمى چاپ مى كند و عكس آن
بزرگوار را روى جلد آن به چاپ مى رساند. اين شخص براى كار كه داشته بود
خدمت آيت الله مى رسد. گويا تقويم را به گونه اى در دست مى گيرد يا
صورتى پيش مى آيد كه ايشان متوجه چاپ عكس خود، در تقويم مى شوند. در
اين هنگام به آن شخص مى فرمايند:
خيال مى كنى مى توانى با اين كارها مرا بازى بدهى ، خير اين طور نيست .
احترام فوق العاده به اهل بيت عليه السلام
آيت الله شيخ على صافى گلپايگانى :
مرحوم آيت الله بروجردى ، به خاندان اهل بيت ، خيلى احترام مى گذاشتند.
يادم هست :
يك وقت عده اى از مردم ، براى ديدار ايشان آمده بودند. فردى در ميان
آنان گفت : براى سلامتى امام زمان عليه السلام و آيت الله بروجردى
صلوات .
ايشان با عصبانيت فرمودند:
اين شخص را از اينجا بيرون كنيد، چرااسم مرا در كنار امام زمان آورده
است . با اينكه : شاه عربستان به ايران آمد و براى آيت الله بروجردى
هدايايى فرستاده (البته ايشان جز قرآن و مقدارى از پرده كعبه ، مابقى
را رد كردند) و در ضمن ، درخواست ملاقات با ايشان را داشت ، ولى آيت
الله بروجردى پاسخ رد دادند. درباره علت اين امر مى فرمودند:
اين شخص اگر بيايد قم و به زيارت حضرت معصومه عليه السلام نرود، توهين
به آن حضرت خواهد بود و من چنين امرى را، به هيچ وجه تحمل نمى كنم .
احترام به قرآن و كتب حديث
آيت الله شيخ مجتبى عراقى :
ايشان احترام فوق العاده اى براى كتب ، مخصوصا كتب اخبار داشتند، من
باب مثال : مكرر اتفاق مى افتاد كه در جلسات استفناء بعضى از اشخاص از
خارج (علماء و وعاظ، معاريف و اساتيد شهرستانها) مى آمدند و روبروى
ايشان در جايى كه كتابها بود مى نشستند، ايشان اول يك قدرى اظهار
ناراحتى مى كردند كه معلوم بود ناراحت است ، بعد قدرى شروع مى كردند به
اشاره كردن بلكه آن طرف ، خودش بفهمد، مرحله سوم مى فرمودند: آقا! پشت
سر شما بسم الله الرحمن الرحيم است ، كتابهاى اخبار است ، كتب فقه است
.
آن هم ناچار مى شد برخيزد و يا به پايين برود و يا به بالا.
از من بگذريد، مرا عفو كنيد!
OOO
آيت الله سيد مصطفى خوانسارى :
حضرت آيت الله بروجردى در مسجد عشقعلى ، اصول مباحثه مى كردند. روزى
يكى از فضلاء، به نام آقا شيخ على چاپلقى اشكال كردند. حضرت آيت الله
بروجردى جواب دادند. آقا شيخ على جواب آقا را رد كردند، و آيت الله
بروجردى عصبانى شدند و به نحوى آقا شيخ على متاثر و منقلب شد كه خواست
گريه كند.
مباحثه تمام شد، نماز مغرب را تمام كرده بودم كه مشهدى رضا، خدمتكار
آقا، آمد و گفت : آقا از مباخثه كه برگشتند مابين در كتابخانه و اندرون
ايستاده اند و متاثرند و فرمودند: برويد به آقاى خانسارى بگوييد بيايد.
اينجانب با عجله نماز عشاء را خواندم و پيش آقا رفتم . ديدم ايشان با
حالت ناراحتى و تاثر شديد بين در كتابخانه و اندرون ايستاده اند! تا من
رسيدم به من فرمودند:
اين چه حالتى بود كه از ما صادر شد؟ يك نفر عالم ربانى را رنجاندم ،
الان بايد بروم و دست ايشان را ببوسم و حلاليت بطلبم كه از من بگذرد و
بعد بيايم و نماز مغرب و عشاء را بخوانم !
عرض كردم : ايشان در مسجد شاه زيد، امام جماعت هستند و بعد از نماز،
مساله مى گويند و براى مردم موعظه مى كنند، لذا تا دو سه ساعت از شب
گذشته منزل نمى آيند. من به ايشان اطلاع مى دهم كه آقا فردا صبح به
منزل شما خواهد آمد. آقا قبول فرمودند، صبح شد، من رفتم حرم ، از حرم
كه برگشتم ، ديدم آقا سوار بر درشكه در منزل ما منتظر من هستند. در
خدمتشان رفتيم منزل آقا شيخ على وقتى آقا، آقا شيخ على را ديدند، مى
خواستند دست او را ببوسند كه نگذاشت .
مى فرمودند: از من بگذريد، از حالت طبيعى خارج شدم و به شما پرخاش كردم
و...
آقا شيخ على گفت : شما سرور مسلمين هستيد، برخورد شما باعث افتخار من
بود و... .
آقا تكرار كردند: از من بگذريد، مرا عفو كنيد.
بالاخره اين برخورد موجب شد كه آقا شيخ على تا آخر عمر، مورد مراحم و
عطوفت آيت الله بروجردى قرار بگيرد.