بخش هفتم: از شعاع نوريان
از زبان معاصران
نوريان مرنوريان را طالبند.
ناريان مرناريان را راغبند.
بىشك دانشمندان بزرگ و راويان نور را ديگر دانشمندان اين رشته،بهتر
از ديگران مىشناسند. سرشناسان وادى علم و تحقيق و ژرفنگرانىكه عمرى
را در درياى عميق دانش غواصى كردهاند و با مشكلات وسختىهاى فراوان
توانستهاند گوهرهاى درخشان علم و معرفت را صيدكنند، قدر و ارزش زحمات
محققان سختكوش را مىدانند و خدمات وآثار ارزشمند آنها را ارج
مىنهند.
همه آنانكه در دانشها و معارف دين، به ويژه در رشته شناختراويان
حديث كتابى نوشتهاند و از خود آثارى به يادگار گذاردهاند، ازنجاشى كه
پيشگام اين فن بود به عظمت نام برده و همگى به وثاقت،دقتنظر، خبرويت و
استوارى نظرياتش در علم رجال تاكيد نموده و بهسخنان صائب و دقيق وى در
اين رشته به ديده احترام مىنگرند. بىجهتنيست كه كتاب گرانسنگ رجالش
به عنوان يكى از كتابهاى اصلىرجالى مطرح مىگردد و حتى در صورت
اختلاف سخن او با سخنى كه دركتابهاى ديگر علم رجال باشد گفتار و نظريه
وى را مقدم مىدارند.
رجالى شهير، ميرزا محمد استرآبادى مىنويسد:
«خلافى بين طريق شيخ طوسى و نجاشى نيست. گرچه احتمال داردنجاشى در
شناخت راويان استوار و ثابتتر باشد.». (1) .
ابن غضائرى رجالى معروف و معاصر با نجاشى در ستايش از اومىنويسد:
«هرگاه تعارض كرد ثقه يا ضعيف بودن يكى از راويان در سلسله سندحديث،
به سبب اختلافى كه خبرگان و شخصيتهاى آگاه به راوياندارند - مثلا شيخ
طوسى كسى را مورد وثوق و اطمينان و همان شخصرا نجاشى ضعيف و غير
اعتماد مىداند - در اين صورت جرح (2) وتضعيف راوى بر توثيق
و تعديل (3) آن مقدم است. و ظاهر حال نجاشىاين است كه او
آگاهترين و اضبطترين افراد است نسبتبه زندگى وحالات راويانى كه حديث
نقل كردهاند.». (4) .
سخنان سبز
در اينجا ديدگاههاى بعضى از بزرگانى را كه درباره نجاشى
ابرازعقيده كردهاند مىآوريم; چرا كه سخنان هميشه سبز سپيدراىهاى
شيعىراهى براى شناختبيشتر مقام بلند نجاشى، احياگر راويان نور است.
رجالى معروف ابن داود مىنويسد:
«نجاشى نويسنده كتاب رجال، چهرهاى مورد اعتماد و بسيار بزرگواراست
و نوشتههاى زيادى دارد.». (5) .
علامه حلى از نجاشى چنين ياد مىكند:
«ابوالعباس نجاشى، شخص ثقه، تكيهگاه و مورد اعتماد من است.كتاب
رجال از او است كه ما در كتابمان (خلاصةالاقوال) و ديگر آثار
ونوشتهها از سفره هميشه احسان او استفادههاى زيادى برديم.». (6)
.
علامه مامقانى در ستايش از او مىگويد:
«نجاشى شخصيتى است در نهايتبزرگوارى و مورد اطمينان، و نظرتمام
دانشمندان ديگر نيز چنين است و جاى شبههاى نيست.». (7) .
سيدبحرالعلوم چنين اظهارنظر مىكند:
«نجاشى از اساتيد مورد اعتماد، عادل و ثابتترين شخص است. وى
ازبزرگان بنيانگذار دانش شناخت راويان حديث است و در اين رشته ازديگر
دانشمندان داناتر است. عالمان دين اتفاق دارند در اعتماد بر او ونيز
وحدت نظر دارند بر اينكه در شرح حال شخصيتهاى روايى برسخنش استناد
كنند. علامه حلى و ديگران به بزرگوارى و توثيق اوتصريح نموده و مدح و
ستايش كردهاند.». (8) .
شرح حال نويس بزرگ، محقق خوانسارى مىنويسد:
«نسب نجاشى آن طور كه خود در كتاب رجالش يادآورى كرده بهعبدالله
نجاشى مىرسد كه استاندار و والى اهواز بوده و رسالهمشهورى از طرف
امام صادقعليه السلام داشته. ديندارى و نسب وى در بيندانشمندان شيعى
در نهايتشهرت است و جاى هيچ انكارىنيست.». (9) .
محدث نامى، شيخ حر عاملى مىنويسد:
«نجاشى شخصيتى بلندمرتبه و مورد اعتماد است. وى معاصر با شيخطوسى
است و از شيخ مفيد روايت نقل مىكند.». (10) .
محدث نورى مىنويسد:
«نجاشى، نقاد بينا، متبحرى نيرومند و آگاه بود، فرزانهاى كه در
فنرجال قلم به دست گرفت و سخنان بس محكم و مستند در اين زمينه بهرشته
تحرير درآورد. بلندمرتبه و كمنظير بود و هراندازه در زندگى اوتحقيق
كنيم به وثاقت و اعتماد بر او بيشتر پى خواهيم برد. وى صاحبكتاب معروف
است كه محور اتكاى دانشوران و محققان در طول تاريخاست.
بزرگوارى و مقام بلند او در بين دانشمندان و محدثان، ما را
بىنيازمىكند كه سخنان ديگران را دربارهاش يادآور شويم.». (11)
.
شيخ عباس قمى، محدث با اخلاص چنين نظر مىدهد:
«نجاشى، نقدكننده بينا، خبره، ثقه، بزرگوار، صاحب كتاب معروفرجال و
محور اتكاى دانشمندان شيعى است. وى ركن بزرگى در توثيقو تضعيف راويان
است و عالمترين دانشمندان در اين رشته. شخصيتىكه هيچ كس جز خودش با
او مقايسه نمىشود و غير از خودش احدىبا او برابرى نمىكند. اصحاب ما
در اعتماد بر ايشان و نيز در استناد بهسخن ايشان در شرح حال راويان
نور اتفاقنظر دارند.
بزرگوارى و مرتبه بلند او در بين دانشمندان، مشهورتر از اين است
كهبخواهيم سخن ديگران را در مورد وى ذكر كنيم. در توثيق و تضعيفراوى،
مواردى كه سخن ايشان با ديگر فرزانگان ابرارنويس وپيشوايان اين دانش
تعارض كند، همه انديشمندان و محققان، سخنظاهر ايشان را بر نص و تصريح
ديگران مقدم مىدارند.». (12) .
علامه آغابزرگ تهرانى، كتابشناس قرن، چنين اظهارنظر مىكند:
«دانشمند آگاه و نقاد، ابوالعباس نجاشى از فرزندان عبدالله
نجاشىاست، همو كه امام صادقعليه السلام رساله اهوازيه را برايش نوشت.
نجاشىبرترين فرزانهاى است كه در علم رجال قلم بر صفحه كاغذ نهاد و
دراين زمينه سخن گفت. غير از خودش كسى با او برابرى نمىكند و
نظيرندارد. نظريات محققانه او در شناخت راويان حديثبر ديگر
پيشواياناين تخصص كه آثارى از آنان به يادگار مانده استبرترى دارد;
چنانچهسيد بحرالعلوم در رجالش فرموده است:
گروهى از دانشوران شيعى به صراحت نظر دادهاند به تقديم سخننجاشى
به سبب كتابى كه نوشته و بىنظير است و اين سخنى است كهتحقيق و راستى
آن را تاييد مىكند.».
نجاشى را استاد ما محدث نورى در خاتمه مستدرك از دوازده نفرىشمرده
است كه به آنها، اساتيد بزرگ پايان مىيابد.» (13) .
حديث فراق
دست تقدير اين گونه رقم خورد كه حوزه علميه بغداد كه تا سال448قمرى
از رونق و شهرت جهانى برخوردار بود و عالمان وپژوهشگران از گوشه و كنار
در اين شهر، دور هم جمع بودند و بحث ومناظرات علمى حرارت بيشترى داشت،
از هم متلاشى گردد و ديگر آنشور و هيجانى كه در رفت و آمدها براى
استفاده از محضر فقها وانديشمندان بزرگ به چشم مىخورد و نيز از تدريس
دانشهاى مختلفدر محيط فرهنگى شهر دانش كه بس پرآوازه بود چيزى مشاهده
نگردد.
جنگ و گريزهايى كه در بغداد به وجود آمده بود و آشوبهاىداخلى و
خارجى براى انتقال قدرت، محيط علم و آرامش حوزههاىدرس را به هم زده
بود. در نهايت، اوضاع نامناسب به جايى رسيد كهحكومت از آل بويه شيعه
مذهب به سلجوقيان منتقل شد. به ناچار زعيم وپيشواى شيعيان، شيخ طوسى از
بغداد به نجف هجرت كرد و خانه و آثاراين فقيه سترگ به غارت رفت. كرسى
تدريس و بعضى از نشانههاى شيعىدر محله شيعهنشين بغداد در آتش سوخت.
از آن پس فقها، محدثان و علماى بزرگ يكى پس از ديگرى بغداد رارها
كرده، بعضى به نجف و عدهاى به نقاط ديگر هجرت نمودند.نجاشى، محدث و
چهره سرشناس نيز با دگرگونى اوضاع سياسى واجتماعى شهر بغداد و گسستن و
از بين رفتن حوزه فرهنگ شيعى در سال448قمرى به ناچار آنجا را رها
كرد. گويا بر اثر كهولتسن و گرماى زيادو نيز علاقه قلبى كه نسبتبه
خاندان رسالت داشتبه منطقهاى در شمالبغداد نزديك سامرا هجرت كرده
باشد.
او در حالى كه اواخر عمر را مىگذراند و از نظر جسمى ضعيف وناتوان
بود ولى هر از چند گاه به سامرا، شهر غيبتحضرت حجت(عج)مىرفت و به
زيارت دو امام معصوم مدفون در اين سرزمين مىشتافت. هروقت وارد حرم
مىشد، آنجا كه بدن مطهر امام هادى و امام حسنعسكرىعليهما السلام
مدفون است و در همان نقطهاى كه امام زمان(عج) در پردهغيبت پنهان گشته
است، در كنار تربت مقدس اين دو امام براى مظلوميتائمه معصومينعليهم
السلام اشك مىريخت و نيز براى ظهور خورشيد امامت وولايت از پس پرده
غيبت دستبه دعا برمىداشت كه:
«پروردگارا! در ظهور آقا و مولايمان مهدى فاطمه تعجيل فرما!».
...اما او كه عمرى را در خدمت معارف اهلبيتعليهم السلام سپرى كرده
ودر معرفى ابرار و ستارههاى هميشه جاويد تشيع و شناساندن آثار
ارزشمندآنان همتبلندى داشت، همچنان در انتظار رؤيتخورشيد
هلبيتباقىماند تا آنكه دست اجل مهلتش نداد و در جمادىالاولى
450قمرى درمطيرآباد (14) روح پاكش به ارواح مطهر ابرار و
صالحان و اولياى خاص الهىپيوند خورد و در جوار رحمت ربوبى جاى گرفت.
سال وفاتش با جمله«انالرحمة عليه» موافق گرديد. (15)
رحمت و رضوان خدا بر او باد!
پىنوشتها:
1) فوائدالرجاليه، ج2، ص46.
2) سخنانى كه در تضعيف و عدم اعتماد به راوى حديث گفته شود،
جرح راوى مىگويند.
3) سخنانى كه در اعتماد و اطمينان به راوى حديث گفته شود،
تعديل راوى مىگويند.
4) فوائدالرجاليه، ج2، ص45.
5) الرجال، ص32.
6) خلاصة الاقوال، ص12.
7) تنقيحالمقال، ج1، ص70.
8) فوائدالرجاليه، ج2، ص35.
9) روضاتالجنات، ج1، ص60.
10) املالآمل، ج2، ص15.
11) اعيانالشيعه، ج3، ص32.
12) الكنى و الالقاب، ج3، ص239; فوائدالرضويه، ص19.
13) الذريعه، ج10، ص154.
14) همان مطيره است و آن منطقهاى سرسبز در اطراف سامرا است
و از گردشگاههاىعمومى بغداد و سامرا. معجمالبلدان، ج5،
ص151.
15) خلاصة الاقوال، ص12; الكنى و الالقاب، ج3، ص239.