گلشن ابرار جلد ۲

جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

- ۲۲ -


شهيد آية الله مدنى
شهادت : 20/6/1360 ش .
جلوه اخلاص
سيد عباس زاده
تولد
يكى از روزهاى سال 1292 شمسى (1323 ق ) در خانه باصفاى آقا ميرعلى از سادات محترم آذرشهر كودكى پا به عرصه زندگى گذاشت كه بعدها خدمات گرانقدرى به اسلام و مسلمين كرد. عشق و ارادت پدرش به امير مؤ منان على عليه السلام او را بر آن داشت تا براى فرزندش يكى از القاب آن حضرت يعنى ((اسدالله )) را نام بگذارد.(879)
اسدالله در چهار سالگى مادر خود را از دست داد و در كنار پدر و دامان نامادرى پرورش يافت . روزهاى سخت و حساس كودكى اش را در جوار پدر سپرى كرد و با تربيتى اسلامى پا به دنياى نوجوانى گذاشت .
در مسير دانش
سيد اسدالله در اوايل جوانى به سلك طالبان علم و كمال راه يافت و دروس ‍ ابتدائى را در حوزه علميه يزد فراگرفت . هر چند در روزهاى نخستين تحصيل پدر خود را از دست داد اما همچنان با مشكلات ساخت و راه حوزه علميه قم را پيش گرفت و مدتها همنشين رنج و محنت غربت بود. قلب لبريز از عشق و شعف به معارف اسلامى او را واداشت كه سالها در جوار بارگاه فاطمه معصومه عليه السلام ماندگار شود و از محضر بزرگان دانش فقه اصول و فلسفه بهره مند گردد. ولى مدتى را كه در اين شهر بود در پاى درس آية الله حجت كوه كمرى و آية الله سيد محمد تقى خوانسارى و چهار سال در محضر امام خمينى حضور يافت و از دروس فلسفه ، عرفان و اخلاق ايشان بهره فراوان برد و همين درس نيز موجب گشت امام را در مقام عمل بالاتر و برتر از مرز علم بيابد و عشقش نسبت به ايشان فزونى يابد.
ماندگار در نجف
آية الله مدنى در سال 1363 ق . (چهل سالگى ) به زيارت خانه خدا مشرف شد و پس از اتمام مراسم حج ، بى درنگ به سوى نجف اشرف روانه گشت و از همان اوان ورودش به حوزه علميه ، بساط درس و بحث علمى را گسترد و در اندك زمانى رشد نمود.
نجف در آن دوران پايگاه بزرگ اسلام بود و اساتيد بزرگى چون آية الله سيد محسن حكيم در آن حضور داشتند. آية الله مدنى ساليان درازى در حوزه پر رونق نجف ماندگار شد و همان گونه كه در مقابل بارگاه قدسى امام على عليه السلام زانوى ادب بر زمين نهاد و روز و شب به پالايش روح و شكستن بت نفس همت گماشت ، در فضاى آكنده از معنويت حوزه علميه نيز تلاشگرى خستگى ناپذير بود.
او كه از دانش و معارف بزرگانى چون آية الله حكيم ، آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى و آية الله سيد عبد الهادى شيرازى بهره مى برد و مدارج علمى را به سرعت پشت سر مى نهاد، روز به روز بر درخشش شخصيت علمى و معنويش نيز افزوده مى شد و سرانجام مقام اجتهاد را همراه با فتح قله رفيع عرفان و معنويت كسب كرد. آية الله مدنى چندين سال در حوزه علميه نجف به تدريس اشتغال داشت و درس ايشان از جمله درسهاى زنده تواءم با عضويت بود. آية الله راستى كاشانى كه در آن دوران در محضر ايشان بود مى گويد:
از درس ايشان محصلين زيادى استفاده مى نمودند... و شاگردانشان با يك عشق و علاقه خاصى در درس ايشان شركت مى جستند.(880)
مبارزات
مبارزات آية الله مدنى به دوران پيش از شكل گيرى انقلاب اسلامى مربوط مى شود آية الله مدنى پيش از نهضت سال 1342 در ايران با فرقه هاى گمراه در ستيز بود.
بذر بدفرجام بهائيت در كشورهاى اسلامى كه به وسيله استعمار انگليس ‍ پاشيده شد و نهال آن در دامن كج انديشان باصطلاح روشنفكر پرورش يافته بود. در اندك مدتى توسط دستهاى پنهان در ممالك اسلامى بويژه شيعه نشين ترويج يافته با ورود فرهنگ بيگانه و بازگشت روشنفكران غربزده از پرورشگاه خود، اين كيش ضد مذهب به اوج خود رسيد.
رضا خان و عاملان ديگر غرب در ايران براى كوبيدن اسلام خصوصا مكتب حياتبخش تشيع به ترويج كنندگان مرام بهائى گرى ميدان داده بودند و اين تفكر ضد دينى در سراسر ايران بويژه در آذربايجان بدون موانع در حال گسترش بود.(881)
آية الله مدنى در چنين روزگار بود كه از حوزه علميه به زادگاهش بازگشت و مدتى در آنجا ماندگار گرديد و از آن روز دوران مبارزات وى نيز شكل گرفت .(882) وى در كنار نواب صفوى در مقابل افكار پوچ كسروى ها نيز مقاومت كرد. از همين رو وقتى شهيد نواب مصمم به مبارزه شد در تهيه اسلحه وى را يارى كرد. در حوزه نجف در بين دوستان آية الله مدنى معروف بود كه ((اسلحه اى كه نواب صفوى تهيه كرد با پول كتابهاى آية الله مدنى بود.)) (883)
در كنار امام خمينى
پس از كوچ كردن امام خمينى از تركيه به عراق و اقامت در نجف آية الله شهيد مدنى از جمله كسانى بود كه به موجب عشق و ارادت افزون به امام در سخت ترين روزها در كنار ايشان بود. آية الله مدنى چه در نجف و چه در روزهايى كه براى امر تبليغ به ايران سفر مى كرد از امام نيز سخن مى گفت و رسالت و وظايف مؤ منين را در مقابل رژيم پهلوى بر ايشان گوشزد مى كرد.
و اين بود كه در سالهاى 51 - 50 از جانب سازمان امنيت وقت كشور (ساواك ) تحت مراقبت قرار گرفت و به جرم اختلال (!) در امنيت منطقه تبعيد گرديد. مدتى در نورآباد ممسنى (22ماه )، زمانى در گنبد كاووس ‍ (يازده ماه ) و سرانجام به بنادر گرم جنوب و كردستان ، همچنان اين سيد بزرگوار زندگى اش در تبعيدگاهها سپرى گشت .(884)
فجر انقلاب
بهمن سال 1357 ش . همزمان با فجر انقلاب اسلامى - كه فريادگران ديروز، اكنون پرچم پيروزى را بر دوش مى كشيدند - آية الله مدنى نيز در كنار شهيد آية الله بهشتى و صدها مبارز ديگر در صف مقدم مبارزه با ايادى استكبار و عناصر سرسپرده آنان قرار گرفت و تا صبح پيروزى حق بر باطل در پى استقرار حكومت اسلامى تلاشگرى خستگى ناپذير بود.(885)
آية الله مدنى در اولين انتخابات مجلس خبرگان از طرف مردم همدان به نمايندگى در اين مجلس انتخاب گرديد و سپس در كوران مشكلات و آشفتگى اوضاع همدان به دستور امام خمينى راهى اين شهر شد. نامه اى كه امام خمينى بعنوان حكم ماءموريت به ايشان تقديم داشته ، تفسير بسيار زيبايى از مقام و منزلت معنوى و كارايى ايشان به دست مى دهد.
بسمه تعالى
خدمت جناب مستطاب سيد العلماء الاعلام و حجة الاسلام آقاى حاج سيد اسدالله مدنى دامت افاضاته .
به قرار گزارشاتى كه از شهرستان همدان مى رسد آشفتگى هايى در سطح شهر موجود و بيم آن مى رود كه گروههاى منحرف اسلامى (ايجاد) اختلافات و انحرافاتى نمايند كه با نهضت اسلامى و انقلاب اسلامى مخالف باشد، لهذا جناب عالى با آنكه در مجلس خبرگان نماينده هستيد، عجالتا به مدت ده روز تا دو هفته به همدان تشريف ببريد و اوضاع منطقه را بررسى نماييد و احوال و فعاليتهاى منحرفين را از نزديك تحت مراقبت قرار دهيد و ان شاءالله تعالى پس از برگزارى مجلس خبرگان مدتى طولانى براى بازرسى اوضاع و سامان دادن به اوضاع آشفته به همدان تشريف برده و به مسائل مربوط به آن رسيدگى و اصلاح فرماييد. جناب عالى كه به شايستگى علمى و عملى موصوف هستيد، منصوب به امامت جمعه در شهر همدان مى باشيد و چون امامت جمعه از مناصب مربوط به ولى امر است ، كسى بدون نصب نمى تواند تصدى كند.
و نيز جناب عالى مجازيد در تعيين قاضى شرع براى دادگاههاى شهر و حومه . اهالى محترم و مؤ من به انقلاب موظف اند از معظم له پشتيبانى قاطع نموده و وجود ايشان را غنيمت شمارند.
جناب ايشان وكيل اين جانب در اخذ وجوه شرعيه و صرف در موارد مقرره هستند. اهالى محترم وجوه شرعيه خود را به ايشان بدهند كه مورد قبول است .
والسلام على عباد الله الصالحين و رحمة الله و بركاته .
روح الله الموسوى الخمينى
21/7/1358 مطابق با 21 ذيقعده الحرام 99)) (886)
انقلاب سوم
آية الله مدنى همچنانكه در انقلاب اول (سرنگونى حكومت پهلوى ) و دوم (تسخير لانه جاسوسى ) تلاشگر خستگى ناپذير صحنه ها بود در انقلاب سوم (خنثى ساختن توطئه ليبرالها و ملى گراها چون بنى صدر) نيز نقش ‍ اساسى خود را ايفا كرد. وى كه از ابتدا خطر اين حركت خزنده را دريافته بود با نمايندگان امام در ديگر استانها ( آية الله اشرفى اصفهانى ، آية الله دستغيب و آية الله صدوقى و سايرين ) دست اتحاد داده ، در مقابل اين توطئه موضع سختى پيش گرفتند. اطلاعيه اى كه اين بزرگوار در آن بحران سخت انقلاب صادر كردند براى مردم ايران هشدار بزرگى بود.
سيد الاعلام در تبريز
آية الله مدنى به طور رسمى پس از شهادت آية الله قاضى طباطبايى از جانب امام به امامت جمعه شهر تبريز منصوب گرديد و از طرف ايشان براى رسيدگى به ساير امور شهرها ماموريت يافت .
در آن زمان همه ماجراسازى هاى ضدانقلاب استكبار در آذربايجان به غائله ((حزب خلق مسلمان )) منتهى گرديده بود و عده اى در مقابل انقلاب موضع گيرى كرده ، عملا در خدمت اهداف استكبار و فرامين ديكته شده سازمان جاسوسى سيا به منظور در هم كوبيدن انقلاب اسلامى حركت مى كردند. آنها تبريز و شهرهاى اطراف آن را ناامن ساخته ، بسيارى از مراكز انتظامى و امنيتى را در اختيار خود در آوردند و در دانشگاه با ناديده گرفتن 2/98 درصد راءى مردم به حكومت اسلامى عليه اساس حكومت (ولايت فقيه ) جو سازى كردند و آن روز اين امر روشن ترين دليل بر حضور دستهاى استكبار در حادثه سازى هاى خلق مسلمان تلقى گرديد و همه به آشكارا ديدند كه استكبار و گروهكهاى مخالف با به ميان آمدن واژه مقدس ‍ ((ولايت فقيه )) و پافشارى امام و يارانش براى تصويب اين حق بناحق گرفته شده تشيع در طول تاريخ چگونه اولين صف آرايى خود را در مقابل انجام دادند.
آية الله مدنى در چنين روزهاى سخت تنها كسى بود كه در پيشاپيش ‍ فرزندان انقلاب تلاش خود را براى درهم كوبيدن نقشه هاى شيطانى به كار مى برد. او در اين راه دردها و رنجهاى بى شمارى را به جان مى خرد. عناصر خلق مسلمان روزى به خانه اش مى ريزند و روزى محراب عبادتش را به آتش مى كشند و روز ديگر قصد جان او را مى كنند و آب دهان به صورتش ‍ مى اندازند! اما او در هر حادثه ناگوار با قامتى راست ايستاده ، باالهام از كلام خداععع (فاستقم كما امرت )عععع همچنان قامت به بى نهايت مى كشد و مى گويد:
((من تا زنده ام نماينده امام هستم و نماز جمعه را مى خوانم .)) (887) و درهنگام درگيرى خيابانها، در پاسخ كمترين توقع حزبى ها كه گفته بودند اگر نماز جمعه اقامه كنى در آتش ما مى سوزى ، مى بينند اين سيد بزرگوار همچنان در خود فرورفته و در زير لب اين جمله را زمزمه مى كند:
((اگر من به مسجد نروم تضعيف روحيه مسلمانان كرده ام و من پيش خدا جواب ندارم ، چه جوابى به خداى خود بدهم كه اگر مسجد نرفتم به خاطر جانم بود. مى گويد اسلام و انقلاب از تو عزيزتر بود.)) (888) از اين رو ايشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه كردند.
شهادت در محراب
جمعه روز 20 شهريور 1360 روز ديگر و تبريز شهر ديگر بود. در اين روز در شهر تبريز حادثه اى به وقوع پيوست كه همانند آن چهارده قرن پيش و در مسجد شهر كوفه اتفاق افتاده بود. منافقين تيره دل ، اين فرزندان خوارج سيدى از اولاد على بن ابيطالب عليه السلام را كه چون جد بزرگوارش خود را به خدمت دين خدا و خلق خدا سپرى ساخته بود همان پاداشى دادند كه در مسجد كوفه به على بن ابيطالب عليه السلام داده بودند.
در آن جمعه آية الله مدنى پس از آنكه نماز جمعه را به پايان برده ، در بين نماز به عبادت مشغول مى شود منافقى از نسل خوارج به سويش هجوم مى برم و پس از لحظه اى كوتاه آية الله مدنى را كه چون كبوترى آزاد در عالم ملكوت اوج گرفته بود،، در چنگال كركس گونه خود قرار داده ، سپس ‍ صداى انفجارى مهيب محراب عبادت را غرق در خون مى كند و او در سجاده خونين غلتيده ، محاسن سفيدش به خون خضاب مى شود.(889)
امام خمينى كه با شهادت آية الله مدنى يكى از بازوهاى انقلاب را از دست داده بود شهادت مظلومانه اين انسان وارسته و دلسوز را سند افتخار انقلاب اسلامى و رسوا كننده منافقين تيره دل و دستهاى پنهان و آشكار استكبار خواند و فرمود:
((سيد بزرگوار و عالم عاليقدر و معلم اخلاق و معنويات حجة الاسلام و المسلمين شهيد عظيم الشاءن مرحوم حاج سيد اسدالله مدنى رضوان الله عليه همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقى به شهادت رسيد. اگر با به شهادت رسيدن مولاى متقيان ، اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزيزش شهيد مدنى هم آرزوى منافقان را برآورده خواهد كرد.(890)
ويژگيهاى روحى و معنوى
آية الله مدنى در همه حال چشم به درگاه فيض الهى داشت و همواره در قنوت نمازهايش با سوز و گداز با خدا به نجوا مى ايستاد و از او شهادت در راه اسلام و انقلاب را طلب مى نمود. چون در عالم رؤ يا جام شهادت از مولايش حسين عليه السلام گرفته بود، بى صبرانه در انتظار آن روز بود.
خود مى گفت :
((من در دو موضع نسبت به خودم شك كردم . يكى اينكه به من مى گويند ((سيد اسدالله ))! آيا واقعا من از اولاد پيامبر هستم ؟ و ديگر اينكه آيا من لياقت آن را دارم كه در راه خدا شهيد بشوم يا نه ؟
روزى به حرم امام حسين عليه السلام رفتم و در آنجا با ناله و زارى از امام خواستم كه جوابم را بدهد. پس از مدتى يك شب امام حسين عليه السلام را در خواب ديدم كه بالاى سرم آمد و دستى به سرم كشيد و اين جمله را فرمود:ععع ((يا بنى انت مقتول ))عععع يعنى اى فرزندم كشته مى شوى كه جواب دو سؤ ال من در آن بود، امام فرمود: فرزندم ! يعنى من سيد هستم ، و ديگر ((به من بشارت داد كه من شهيد مى شوم .(891)
از ديگر ويژگيهاى روحى ايشان مى توان به زهد، امانتدارى ، اخلاص ، شجاعت ، ديندارى و شيفته خدمت بودن ايشان اشاره كرد كه بحق سراسر زندگى پربارش جلوه اخلاص بود. او در زندگى خويش و حتى در دوران تبعيد نيز همواره در خدمت مردم بود و در اين راه هيچگاه احساس ‍ خستگى نمى كرد به هر شهر يا روستايى كه مى رفت براى رفع نيازهاى فردى و اجتماعى مردم تلاش مى كرد. مواردى از خدمات ايشان عبارتند از: 1. احداث مهديه در همدان
2. احداث درمانگاه مهديه
3. راه اندازى صنعت قرض الحسنه
4. احداث حسينه در دره مراد بيك همدان
5. احداث حمام در دره مرادبيك
6. احداث مدرسه در همين منطقه
7. راه اندازى صندوق قرض الحسنه در قصر شيرين
8. احداث هيجده دستگاه خانه در يكى از روستاهاى بوئين زهراء.
و موارد ديگر...(892)
شهيد هاشمى نژاد
شهادت : 7/7/1360
فرياد فضيلت
مرتضى بذرافشان
شهيدان راه فضيلت ، به جاذبه طعم شيرين زندگى در دنيا گرفتار نشدند و با ديدى بلند و عارفانه ، آن را گذرگاهى كوتاه و فريبنده دانستند كه بسى عابران ، غافلگيرانه در چاه دلبستگى به آن فرورفته ، هلاك شدند.
ولادت
جوانمرد فاضل ، شهيد والا مقام هاشمى نژاد، مظهر خوبيها، قهرمان صحنه ها و جلوه فريادها بود. و ايمان و عشق به ارزشها وجودش تجسم داشت . وى در سال 1311 شمسى در خانواده اى مذهبى در يكى از روستاهاى بهشهر چشم به جهان گشود. پدر و مادر كه دوست داشتند فرزندشان با تربيت صحيح بزرگ شود، با وجود كارهاى طاقت فرساى زندگى از رشد معنوى سيد عبدالكريم غافل نبودند.
آنان مى خواستند از عطر گلى كه در بوستان محبت آن دو، پرورش مى يابد، فضاى زندگى مسلمين معطر شود در دوران كودكى و نوجوانى در دبستان و چه پس از آن ، هر كس رفتار او را مى ديد آينده درخشان وى را پيش بينى مى كرد.
در مكتب حوزه
سيد عبدالكريم در مسير شناخت خويش در چهاردهمين بهار زندگى دوست داشت بداند انتهاى مسيرش كجاست ؟ و در چه راهى گام بر مى دارد؟ تا اينكه سرانجام در ميدان جاذبه حوزه هاى علوم اسلامى قرار گرفت و حوزه علميه آية الله كوهستانى در 6 كيلومترى بهشهر پذيراى اين جوان با اخلاص گشت و در آنجا مشغول تحصيل و پيمودن قله هاى رفيع علم و معنويت گرديد. يكى از اعضاى خانواده آية الله كوهستانى شبى براى نماز شب در دل تاريكى از خواب سنگين سحرگاهى بيدار شد، روشنايى چراغ در داخل حجره اى توجه اش را جلب نمود. نزديكتر شد صداى ضجه و ناله اى بسان زنبوران عسل از حجره سيد عبدالكريم بلند بود. جوان عارف در آن ظلمت شب ، سربندگى و اطاعت بر آستانه جلال حق گذاشته و با نواى دلنواز و دلنشين العفو، سكوت شب را مى شكست (893) با اين معنويت شوق هجرت به قم ، چون كوثرى شيرين ، جان هاشمى نژاد را مشتعل ساخت . با آمدن به شهر حضرت معصومه عليه السلام ، بنابر توصيه استادش با شيخ على كاشانى آشنا شد كسى كه همه او را معجونى از اشكالهاى خالصانه و راءفت هاى پدرانه و تهجدهاى شبانه مى شناختند. همين آشنايى و ارتباط نزديك با آن مردم عارف و خداترس ، توفيق ملاقات با امام زمان (عج ) را نصيب هاشمى نژاد ساخت .(894)
جوان مهاجر بهشهرى هر روز با جديت مضاعف درخت علمش تنومند مى گرديد تا اينكه در درس مجتهد پرور بزرگانى چون امام خمينى (ره ) و مرحوم آية الله بروجردى شركت جست . درس خارج اصول فقه حضرت امام و خارج فقه حضرت آية الله بروجردى دو چشمه زلال بود كه كامش را سيراب مى كرد. پاى اين محقق جوان به درس استادى چون امام خمينى باز شده بود كه فقط قواعد و فرمولهاى اصولى درس او نبود. درياى بيكرانى بود كه گوهرهاى ناياب فراوان داشت . فصل جديد زندگى ستاره بهشهرى آغاز شده بود. او امام را خورشيدى مى دانست كه از تابش نورش هماره جان مى گرفت و به او عشق مى ورزيد.
شروع مبارزات
زندگى هاشمى نژاد هماره تواءم با مبارزه عليه ظلم و ستم بوده است . در 14 سالگى شهامتش او را وادار به سخن عليه رژيم بيدادگر كرد. او گفت : ((روزى خواهد آمد كه ما اين رژيم را سرنگون خواهيم كرد.)) (895) باتصويب لايحه انجمنهاى ايلاتى و ولايتى و طرح انقلاب به اصطلاح سفيد شاه ، مبارزه روحانيت به رهبرى امام خمينى (ره ) اوج گرفت و هاشمى نژاد نيز مبارزه سياسى اش را با سخنرانيهاى افشاگرانه تشديد نمود. تا اينكه در نيمه شب 15 خرداد 1342 امام خمينى اين رهبر هميشه بيدار به همراه 40 تن از ياران از جمله هاشمى نژاد دستگير و روانه زندان شد.(896)
مبارزه خستگى ناپذير در مدت مبارزه اش عليه شاه چهار بار ديگر روانه زندان شد. دومين بار زمانى بود كه وى جهت سخنرانى در خيابان نواب صفوى ((پايين خيابان )) در مسجد فيل در يكى از مناطق محروم مشهد دعوت به عمل آمد. وى هنگام سخنرانى با سينه اى پرتب و طوفان ، پتك فرياد را بر فرق رژيم تبهكار مى كوبيد و فريادش گرمابخش دلهاى خسته بود. سيد با اطلاع از آمدن ساواك به مسجد، با صدايى رسا، بانگ برآورد:
((اگر بناى سركوبى و ايجاد ترس و قانون جنگل به رخ مردم كشيدن را نداريد مى توانستيد در منزل يا پيش از منبر احضارم كنيد.)) (897)
فرياد فضيلت هاشمى نژاد وقتى در مشهد ممنوع المنبر شد، به دعوت مردم اصفهان به مدت 10 شب در مسجد سيد اصفهان به افشاگرى ماهيت رژيم شاه پرداخت . تا اينكه براى سومين بار دستگير و به زندان عمومى منتقل شد.(898)
در سال 1353 وقتى طلاب به ياد شهداى فاجعه نيمه خرداد 42 در مدرسه فيضيه گرد آمده بودند، مورد هجوم كماندوهاى ساواك قرار گرفتند و عده اى شهيد و مجروح شدند به همين بهانه مجاهد نستوه ، مبارزه اش را شدت بخشيد و با جلب رضايت اساتيد حوزه مشهد روز شنبه 24/3/1353 راهپيماى باشكوهى در خيابانهاى مشهد به راه انداخت . رژيم ، هاشمى نژاد را كه مركز ثقل مبارزه و محرك اصلى اين راهپيمايى مى دانست براى چهارمين بار دستگير و روانه زندان كردند. در سال 1357 كه هنوز شعله انقلاب روشن نشده بود، مبارزات و خدمات بى شائبه و مجاهدتهاى مخلصانه آن بزرگوار مورد تقدير و تشكر حضرت امام خمينى واقع شد. آن حضرت در نامه اى خطاب به وى فرمود: ((من چشمم به افرادى چون شما روشن است .)) (899)در ادامه مبارزه ، مردم مشهد صبح يك روز، با بيرون آمدن از منازل ، اطلاعيه اى را به امضاى صريح سه تن از علماى شهر يعنى حضرت آية الله خامنه اى ، هاشمى نژاد، و واعظ طبسى بر در و ديوار شهر ديدند كه در آن به شاه حمله مستقيم شده بود رژيم در برابر اين اطلاعيه چاره اى جز حبس هاشمى نژاد نداشت .(900)
بدين ترتيب مجاهد قهرمان براى پنجمين بار در اسارت رژيم قرار گرفت .
تاءليفات
در زمانى كه در حوزه هاى آشنايان به قلم اندك بودند استاد هاشمى نژاد اهميت اسلحه اى كه قرآن بنام آن قسم ياد كرده را خوب شناخت او معتقد بود اين اسلحه بايد در دست دلسوختگان قرار گيرد.
1. دكتر و پير: در سال 1337 در بيست و شش سالگى ، مبارزه اش را عليه فرهنگ منحط غربى شروع كرد و اولين اثر قلمى خود را تحت عنوان ((دكتر و پير)) هنر موازنه با شيوه اى نو و جذاب براى جامعه آن روز به سبك داستانى عرضه داشت . اين سبك نگارش ، جاذبه خاصى براى خوانندگان كتاب پديد آورد. داستان اين كتاب بين چند نفر مسافر در قطار شروع مى شود كه در لابلاى بحث به ميان ارزشهاى اسلامى و دفاع از قوانين جاودانه اسلام مى پردازد.
2. مشكلات مذهبى روز: بعضى موضوعات اين كتاب عبارتند از: حكومت جهانى امام زمان ، طول عمر آن حضرت از نظر زيست شناسى و پزشكى ، مشكل پيرى ، چگونه امام زمان بر جهان غلبه مى كند، انتظار فرج يعنى چه ، در حكومت امام چه كسانى محكوم به مرگ مى شوند، كتاب جديد چيست .
3. درسى كه حسين به انسانها آموخت : در اين كتاب نهضت مقدس امام حسين عليه السلام و جوانب مختلف آن بررسى شده است .
4. پاسخ به مشكلات جوانان : اين كتاب حاوى مجموعه پاسخهايى است كه در موضوعات مختلف علمى و دينى در جلسات كانون بحث و اقتصاد دينى به انبوه جوانان داده است .
5. اصول پنجگانه اعتقادى .
6.راه سوم بين كمونيزم و سرمايه دارى : اين كتاب تحت سه عنوان كلى سرمايه دارى و انتقاد به روش آن ، كمونيزم و انتقادات وارده بر آن و موضع اسلام ، اختلافات طبقاتى را مورد بحث قرار داده است .
7. ضرورت تشكيلات : كه در مورد ضرورت و نقش تشكيلات در پيشبرد اهداف انقلاب و نظام جمهورى اسلامى بحث شده است .
مبارزه با جهل و ماديات ، قرآن و كتابهاى ديگر آسمانى ، رهبران راستين ، مسائل عصر ما، ولايت فقيه ، زهرا مكتب مقاومت ، رسالت انقلابى امام حسين ، تقريرات اصول آية الله شيخ على كاشانى ، غروب آفتاب اندلس و مشكلات جنبى و چاره آن در اسلام ده عنوان ديگر از تاءليفات استاد هاشمى نژاد است كه از خود به يادگار گذاشته است .
كانون بحث
مشعلدار فضيلت با طرحهاى جوان پسند، تلاش كوردلان را در خاموش ‍ كردن شعله هدايت عقيم گذاشت پايگاهى تاءسيس كرد كه بتواند ابهامات نسل جوان را پاسخ دهد با تجربه در موفقيت خود با توكل به خدا و همكارى دوستان ((كانون بحث و انتقاد دينى را به راه انداخت .)) خود در اين باره مى گويد:
((پس از رفتن به مشهد عمده كار من تدريس و يك سرى جلسات بحث آزادى براى قشر دانشجو و دانش آموز بود اين جلسات كه به كمك بعضى از دوستان به راه انداختيم ادامه داشت و بسيار موفقيت آميز بود تا اينكه ساواك ما را از شركت در بحث آزاد منع كرد.))
محل فعلى كانون ميدان صاحب الزمان مشهد است كه قبلا بهائيان سكونت و فعاليت داشتند.
مناظره
استاد فرزانه به تناسب هر صحنه ، هنر خاصى را در مبارزه حق طلبانه به خدمت مى گرفت . مناظرات هاشمى نژاد از قدرت بيان و قوت استدلال وى در برابر كج فهمان و منحرفان حكايت داشت و چون نورى شبكوران را به وحشت مى انداخت او در فاصله سالهاى 56 - 1354 در زندان مشهد برخوردهاى زيادى با گروههاى سياسى داشت خود وى فضاى زندان را اينگونه ترسيم مى كند: زندان بهترين فرصت براى شناخت گروهها و افكار آنان بود... در آن فضاى برخورد افكار هوشيار كسانى بودند كه در دام صيادان سياسى گرفتار نيايند. گروهك پيكار و از جمله آن گروهها بود. وقتى به آنها پيشنهاد بحث و مناظره دادم چون مرا طلبه اى بى سواد مى دانستند ابتدا قبول نمى كردند وقتى موافقت كردند و يكى دو بار با آنها جلسه مناظره در مسائل اقتصادى گذاشتيم شكست خوردند و براى دفعات بعد عقب نشينى كردند به آنها پيغام دادم شما كه اعتقاد به علمى بودن ايدئولوژى تان داريد و ما را مرتجع و كهنه پرست مى دانيد پس چرا از مناظره وحشت داريد؟ بياييد و ساعتى را كنار هم بحث كنيم ، اما قبول نكردند!
حديث نفاق
مبارزه فكرى با منافقان ، بخشى از زندگى آن جوانمرد را شامل مى شد استاد در بخشى خاطراتش مى گويد: در زندان برخورد با گروههاى چون طوفان ، مجاهدين خلق ، (منافقين )، چريكهاى فدايى خلق ، پيكاريها و حزب توده داشتم پيكاريها كسانى بودند كه تازه از مجاهدين خلق منشعب شده بودند و با عقيده ماركسيستها رابطه گرمى نبود. فقط در حد سلام كردن در راهرو بود بطوريكه غذا خوردن ، ورزش كردن مذهبيون از ماركسيستها جدا بود بنده از مجاهدين خلق شناختى نداشتم و نوشته هايشان را نخوانده بودم . آنها با برخوردهاى منافقانه سعى مى كردند چيزهايى كه بچه مسلمانها با آنها حساسيت داشتند رعايت كنند اين باعث شده بود برخورد حادى بر آنها نداشته باشيم اما پس از انقلاب ، نظر بنده در مورد آنها عوض شد و با منافقين به شدت برخورد كردم .
دو نفر از رهبران سازمان كه نزد بنده اين مسئله را به عنوان گله مطرح كردند به آنها گفتم : تا قبل از سال 1354 و آمدنم به زندان موضع شما مورد قبول بود، پس از اينكه گروه پيكار از سازمان جدا شده عده اى از شما با اظهار تنفر از خيانت پيكاريها آن را به حساب ايدئولوژى غلط ماركسيستى آنها گذاشتند كه موضع گيرى آن موقع شما مورد تاءييد بنده قرار گرفت اما وضع فعلى سازمان غير از حرفهايى است كه در زندان مى زد الان در اجتماع نداى وحدت با ماركسيستها را سر مى دهيد استاد هاشمى نژاد در ادامه از موضع گيرى آنان بعد از انقلاب مى گويد: آنطورى كه تاريخ كشورمان نشان مى دهد پس از پيروزى انقلاب ، موضع و خط آنها درست خلاف خط امام بوده است با مقايسه اى بين موضع گيرى آمريكا و منافقين نسبت به انقلاب ما هماهنگى زيادى در اين زمينه بين آمريكا و اين سازمان وجود داشته است . موضع گيرى آنها در استقرار جمهورى اسلامى ، در رابطه با مجلس ‍ خبرگان و تضعيف آن و قانون اساسى ، منفى بوده و هماهنگى كاملى بين اين سازمان روزنامه هاى ضد انقلابى چون آيندگان پيغام امروز و... داشته است و اين براى يك سازمان انقلابى ! كه خود را ضد امپرياليست ! نيز مى داند، بسيار غير منطقى است ، كه بر خلاف شعارش دقيقا در خط آمريكا حركت كند.
اين اواخر كه سعادتى (عضو منافقين ) را به جرم جاسوسى براى شوروى كه محاكمه مى كردند، مجاهدين خلق مى گفتند: چطور مى شود ما از يك طرف متهم به جاسوسى براى شوروى باشيم و از طرف ديگر ما را به عنوان شركت در كودتاى آمريكايى متهم كنند؟ و ما آيا آمريكايى هستيم و يا طرفدار شوروى ؟ جوابش اين است آقايان از نظر زيربناى فكرى و خط فكرى ماركسيسم را پذيرفته اند و طرفدار شرق اند ولى عمل كرد مرحله اى آنها در خطر آمريكاست .))
نوبت شهادت
با پيروزى رزمندگان و شكست حصر آبادان ، در آستانه برگزارى سومين انتخابات رياست جمهورى (10 مهر 1360) تضعيف روحيه مردم ، ماءموريت جديد منافقان بود. بدين منظور ترور شخصيت بزرگ هاشمى نژاد در دستور كارشان قرار گرفت . ((دو روز قبل از عمليات يعنى پنجم مهرماه 1360 طى تماس تلفنى او را تهديد به مرگ كردند مجاهد عارف با اين زنگ تلفن به ياد رؤ ياى چند روز پيش افتاد. ((با نزديك شدن شعله هاى آتش به امام خمينى ، تلاش سيد براى خاموشى آتش فايده نبخشيد تمام لباسهاى امام سوخت ولى امام سالم ماند. او با تعبيرى عاشقانه گفت : همه ياران امام چون لباس اويند و شهيد خواهند شد كه با خواست خدا، من هم از شهدا خواهم بود. اما خورشيد وجود امام عزيز همچنان مى تابد.)) (901) او كه عاشق شهادت بود، وعده امام خمينى كه ((من با اجل طبيعى از دنيا مى روم توبه فكر خودت باش )) را لحظه اى بياد آورد. و در انتظار شهادت روز شمارى مى كرد. رؤ ياى يار وفادارش واعظ طبسى نيز بر شهادت وى گواه بود. وى در عالم خواب مى بيند: شهيد مظلوم بهشتى وارد مشهد شد. و در صحن امام نشست و با آقاى طبسى وارد شد تا با او به عنوان مهمان صحبت كند، ناگاه شهيد بهشتى جلو آمد و گفت : شما فعلا تشريف داشته باشيد. با شما فعلا كارى نداريم ، بلكه با آقاى هاشمى نژاد كمى كار خصوصى داريم .)) (902)
هاشمى نژاد شيداى جواد الائمه عليه السلام بود و به آن حضرت چون ديگر امامان عشق مى ورزيد. يكى از بستگان بسيار نزديك هاشمى نژاد، پس از شهادت او در عالم خواب ، خود را بالاى قبر شهيد در حرم رساند. اما با قبر خالى شهيد مواجه گرديد، با جستجوى فراوان او را، داخل ضريح امام رضا عليه السلام ديد كه نشسته است . خطاب به شهيد گفت : شما كه در دنيا با همه لياقتها، پست هاى پيشنهاد شده از سوى امام خمينى را قبول نكرديد. حالا در ضريح به چه كارى اشتغال داريد؟ سرش را بالا آورد و گفت داخل قبر جايم خيلى تنگ بود. اينجا آمده ام و مسئوليت تنظيم ملاقاتهاى امام جواد عليه السلام را قبول كرده ام . (903) جوانمرد فاضل و دانشمند در روز شهادت امام جواد عليه السلام راس ساعت 7 صبح به مكان حزب جمهورى اسلامى آمد. يكى از اعضاى منافقين به بهانه خريد كتاب و پوستر با نارنجك به سالن حزب رفت و در آنجا مخفى شد. وقتى راءس ساعت 8 صبح كلاس پايان گرفت ، منافق سيه روز، خود را به جوانمرد فاضل رساند. او را در بغل گرفت و نارنجك را در جلوى شكم آن عاشق شهادت منفجر كرد.
انفجارى كه روح بلندش را از قفس تن پرواز داد و فرياد رسوايى شب پرستان و طلوع خورشيدى دوباره را در آسمان شهر نويد داد فرياد رستگارى از ماءذنه شهادت برخاست و هاشمى نژاد را به مهمانى جدش ‍ رسول خدا برد و با اتصال به اقيانوس جاويد و بيكران روحش را از كوثر كمال سيراب ساخت . يادش گرامى باد.
در پرتو كلام آفتاب
كلام امام خمينى در غم شهيد هاشمى نژاد نورى بود كه بر قلبها تابيدن گرفت ، آن حضرت دو ساعت پس از شهادت سيد فرمود: ((در روز شهادت امام جواد عليه السلام يكى از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسيد. من از نزديك با او و خصال و تعهدش آشنا بودم و آن را لمس كرده بودم و مراتب فضل و مجاهدات او بر اشخاص آشنا پوشيده نيست ))... امروز در روز شهادت سلف صالح ، اين خلف صالح و متعهد از دست ما گرفته شد... اسلام از اين شهدا و بالاترين شهيد را در راه هدف تقديم كرده است .(904)
آية الله خامنه اى از ياران و همرزمان نزديك آن شهيد، در مقام او چنين مى فرمايد: ((مسئوليت سنگين خود را از سال 41 تا ديروز صبح يعنى در طول 19 سال به خوبى انجام داد و ديروز هم با كمال سربلندى و سرافرازى به لقاءالله پيوست و به شهادت رسيد... احساس مى كنم برادر عزيز و گرانبهايى كه قلبا و روحا به او خيلى متكى بودم و همواره به او دلخوش و اميدوار بودم از دست داده ام ... خدايش رحمت كند و به ملت در مقابل از دست دادن اين گوهر گرانبها عطيه ارزنده اى عطا نمايد: خداوند اين خسارت را خود جبران كند.)) (905)
شهيد آية الله قدوسى
شهادت : 14/6/1360 ش .
پارساى پرتلاش
محمد حسين قدوسى
از ولادت تا هجرت
در دوازدهم مرداد 1306 شمسى ، در شهر كوچك نهاوند فرزندى به دنيا آمد كه نامش را على ناميدند. پدرش ((آخوند ملااحمد)) از علماى بزرگ شهر بود كه پس از سالها تحصيل در حوزه علميه نجف و استفاده از درس ‍ بزرگانى چون آية الله ميرزا محمد حسن شيرازى ، آية الله ميرزا حبيب الله رشتى و آية الله آخوند خراسانى ، به درجه اجتهاد نايل شد و به زادگاه خود برگشت و به ارشاد مردم پرداخت .
على دوران كودكى و نوجوانى را تحت تربيت درست خانواده سپرى كرد. با خواندن ، نوشتن ، قرآن ، نماز و احكام شرعى آشنا شد و سرانجام حادثه اى موجب شد كه او در سنين نوجوانى وارد حوزه علميه شود. روحانى مبارزى به نام شيخ ((خطيب )) كه با حكومت رضا شاه مخالفت مى كرد و بدين سبب به زندان هم رفته بود در مسجدى كه ملااحمد در آن اقامه نماز جماعت مى كرد، سخن مى گفت ؛ روزى در بين صحبتهايش گفت :
((ديشب خواب ديدم فرزند كوچك آقا (ملااحمد) مورد لطف حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفته و حضرت با دست مبارك خود، بر سر او عمامه گذاشته است )).
اين حادثه موجب شد تا على در پانزده سالگى (سال 1321) وارد حوزه علميه قم شود و در مدرسه فيضيه حجره اى تهيه نمايد.
در آن ايام رضاشاه با كشف حجاب ، مخالفت با برگزارى مجالس روضه ، متحدالشكل كردن لباسها و اقدامهاى ديگر در صدد دين زدايى بود. او بعد از بازگشت از تركيه بر آن شد تا همانند آتاتورك ، به مبارزه با دين و روحانيت بپردازد. در چنين دورانى ، حوزه علميه قم در انزوا به سر مى برد. مدرسه هاى علميه خلوت يا بسته بود و بسيارى از روحانيون به اجبار، خلع لباس شدند. رضاشاه از هر فرصتى استفاده نمود تا مانع فعال شدن از هر فرصتى استفاده نمود تا مانع فعال شدن حوزه هاى علميه شود. على در چنين دورانى ، در حوزه علميه قم مشغول تحصيل بود. و در نهايت تنگدستى از تحصيل دست برنداشت . مقدمات علوم اسلامى را نزد استادانى فرزانه مانند آية الله صدوقى فراگرفت و از محضر استادان اخلاق حوزه علميه قم بهره جست . او از ابتداى طلبگى به تهذيب اخلاق ، ساده زيستى ، نظم و استفاده از فرصتها اهميت بسيار مى داد. پشتكار او موجب شد تا دروس مقدمات و سطح حوزه را به پايان برساند و وارد عالى ترين مرحله دروس حوزه شود. على سالها در درس خارج آية الله بروجردى و امام خمينى شركت كرد و از خرمن دانش آنها، خوشه ها چيد.
بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه را حفظ بود. علاقه بسيارى به اهل بيت داشت و هماره در مجالس سوگوارى شركت مى كرد. بسيار محتاط بود و از غيبت و دروغ بسيار پرهيز مى جست و به درس و بحث علاقه وافرى نشان مى داد.
گلى در بوستان حوزه
علامه طباطبايى با ورود به حوزه علميه قم فلسفه را در حوزه احيا كرد، قدوسى مقدمه اى از دروس هيئت و فلسفه را نزد او فراگرفت اخلاق ، علم و فروتنى علام طباطبايى همه شاگردانش را شيفته خود ساخته بود. وى پس ‍ از آشنايى با سجاياى عالى عرفانى استاد، از هر فرصتى استفاده مى جست و از رهنمودهاى اخلاقى آن عارف وارسته ، براى تهذيب نفس استفاده مى نمود.
در آن دوره افكار كمونيستى در بين جوانان رسوخ پيدا كرده و حزب توده تبليغات گسترده اى در كشور به راه انداخته بود. بسيارى از دانشگاهيان به افكارالحادى پناه برده بودند. علامه طباطبايى بر آن مى شود كه درسى خصوصى براى شاگردان ممتازش برقرار نمايد تا نخستين هسته مقاومت عليه افكارالحادى را در حوزه علميه قم بنيان نهد. شهيد مطهرى ، شهيد بهشتى ، امام موسى صدر، شهيد صدوقى و برخى ديگر در اين جلسات شركت مى كردند. شبهات فلسفى نو در اين جلسه ها، از سوى شاگردان طرح مى شد و علامه طباطبايى به پاسخگويى آنها بر مى خاست . ثمره اين كلاسها، كتاب ((اصول فلسفه و روش رئاليسم )) نوشته علامه طباطبايى است .
آقاى قدوسى روز به روز به علامه طباطبايى علاقه مندتر مى شد. او از رهنمودهاى سازنده اخلاقى استاد بخوبى استفاده كرد و بدين سان توانست تحت تربيت او، به خود سازى بپردازد. رابطه شاگرد با استاد آنچنان گرم و صميمى بود، كه وى در سال 1334 ش . با دختر ايشان ازدواج نمود.
مجاهد پيرو امام
آية الله قدوسى با انديشه هاى سياسى امام خمينى بخوبى آشنا بود. او پس ‍ از افشاگيريهاى امام خمينى در سال 1341 كه عليه لايحه كاپيتولاسيون و ديگر مصوبات خائنانه دولت و مجلس صورت پذيرفت ، هماره همدوش ‍ همفكرانش به پشتيبانى از قيام همت گماشت . او در قيام 15 خرداد 1342 و تبعيد امام خمين در 13 آبان 1342 همراه همه طلبه ها، استادان و مردم انقلابى به صحنه آمد و به مبارزه با رژيم پهلوى پرداخت . اوج مبارزات آية الله قدوسى در آن دوران ، همكارى گسترده او با هياءت مدرسين بود. هيات مدرسين نخستين تشكيلات منسجم روحانيت بود كه در سال 1337. در زمان مرجعيت آية الله العظمى بروجردى تاءسيس شده بود. اين هيات در سالهاى 1341 - 1342 بسيار فعال بود. اعلاميه هاى فراوان از سوى هياءت مدرسين در سراسر كشور پخش و جنايتهاى رژيم پهلوى برملا شد. هيات مدرسين با انتشار اعلاميه ها، پشتيبانى اساتيد حوزه علميه قم از نهضت امام خمينى را به مردم آشكار ساخت .
اين هياءت كه بعد به گروه يازده نفرى شهرت يافت (و امروزه با نام جامعه مدرسين شناخته مى شود) نخستين هسته مبارزه مخفى عليه رژيم پهلوى بود و در پوشش اهداف اصلاحى نظام آموزشى حوزه علميه قم ، به فعاليتهاى سياسى مى پرداخت . آية الله قدوسى از بنيانگزاران اين هياءت بود. هياءت مدرسين در سال 1345 به دست ساواك كشف و افراد آن تحت تعقيب ماموران پهلوى قرار گرفتند. آية الله قدوسى در اين ماجرا دستگير شد. اما چون ساواك نتوانسته بود مداركى عليه او پيدا كند، پس از چند ماه از زندان آزاد شد.
آية الله قدوسى پس از آزادى ، در تابستان 1345 به زادگاه خود برگشت و به اقامه نماز جماعت در مسجد جامع نهاوند پرداخت . او پس از نماز منبر مى رفت و هميشه در ضمن سخنرانى از امام خمينى ياد مى كرد. ساواك چند بار به وى تذكر داد كه نبايد اسمى از امام خمينى برده شود اما او نمى پذيرفت . بدين علت سخنرانى او تعطيل شد و آية الله قدوسى به قم برگشت .
آية الله قدوسى در دوران مبارزات در حالى كه بسيارى از انقلابيون در زندانهاى رژيم پهلوى به سر مى بردند به خانواده هاى آنان رسيدگى مى كرد.
در همين ايام تبعيد امام به تركيه ، موجب شد كه انقلابيون از ضعف رهبرى رنج ببرند. بسيارى از جوانان انقلابى كه مسلحانه با رژيم مبارزه مى كردند در خطر التقاط فكرى گرفتار آمده بودند. آية الله قدوسى با اغلب اين افراد تماس داشت و ضمن نشستهاى مختلف آنها را هدايت مى كرد.
پايگاه فضيلت
ايام پديدارى مدرسه حقانى از فصول درخشان زندگى آية الله قدوسى است . آية الله قدوسى با همفكرى برخى از استادان برجسته انقلابى حوزه علميه در پى تغييرات بنيادى در ساختار ادارى - آموزشى حوزه علميه قم برمى آيد. بدين خاطر تصميم مى گيرند نقشه خود را ابتدا در مدرسه اى آغاز نمايند تا پس از موفقيت ، در سراسر حوزه هاى علميه اجرا نمايند. آية الله العظمى ميلانى كه با برنامه هاى اصلاحى آنان موافق بود مدرسه علميه اى را در قم به آنها واگذار مى نمايد.
مدرسه حقانى در سال 1343 با مديريت آية الله قدوسى و با همكارى شهيد بهشتى ، آية الله مصابح يزدى ، آية الله جنتى آغاز به كار مى نمايد. آية الله قدوسى با دعوت از اساتيدى با تجربه و انقلابى مانند آية الله مشكينى ، آية الله جنتى ، آية الله محمدى گيلانى ، بنيه علمى مدرسه را تقويت نمود. نظم در حوزه هاى علميه در جايگاه خود قرار نداشت . مدرسه حقانى نخستين مدرسه علميه قم بود كه بسيار منظم بود. آية الله قدوسى نظم شديدى را در مدرسه به اجرا درآورد. و در مدت چهارده سال اداره مدرسه ، هماره به رعايت مقررات مقيد بود.
حضور و غياب در كلاس ، برگزارى امتحانات و پيگيرى مدام رشد علمى - اخلاقى طلاب از امتيازات اين مدرسه بود.
اندك اندك آوازه مدرسه حقانى به همه جا پخش شد. بسيارى از جوانان به اين مدرسه روى آوردند و تجمع انبوه استادان جوان و انقلابى در مدرسه ، ساواك را به هراس انداخت . مدرسه حقانى پايگاه مبارزان شناخته شده بود. ساواك بارها به مدرسه حمله كرد، اما به دليل مديريت كارآمد آية الله قدوسى كارى از پيش نبرد.
در آن زمان آموزش زبان انگليسى در حوزه هاى علميه مطلوب نبود اما در مدرسه حقانى براى آشنايى طلاب با زبانهاى خارجى ، به اين مهم اقدام ورزيد. برخى از دروس دانشگاهى مانند جامعه شناسى ، روان شناسى و اقتصاد نيز در اين مدرسه از سوى استادان دانشگاه تدريس مى شد.
برخى از كتابهاى درسى حوزه ، كتابهاى آموزشى نبودند. سبك نگارش آنها براى تدريس مناسب نبود و بسيار از متون درسى براى قرنهاى پيشين تدوين شده بود. مدرسه حقانى نخستين گام را براى تغيير كتب درسى برداشت . كتاب ((صرف ساده )) بسيار شيوا و روان از سوى دو تن از استادان مدرسه تدوين شد و به عنوان متن درسى در مدرسه تدريس ‍ گرديد.
آية الله قدوسى هماره طلبه ها را به تهذيب اخلاق سفارش مى كرد. درسهاى اخلاق او، هر هفته روح تشنه طلاب را با پندهاى آسمانى سيراب مى ساخت . خطبه همام و برخى ديگر از سخنان روح بخش امام على عليه السلام را براى طلبه ها، از حفظ مى خواند و با صدايى لرزان و چشمانى گريان طلاب را با اوصاف پرهيزگاران آشنا مى ساخت .
بسيار مواظب بود كه طلبه ها گرفتار غيبت ، دروغ و سخنان لغو نشوند. هماره طلبه ها را به خواندن نماز شب سفارش مى كرد و مى گفت : افرادى كه در ظاهر مقدس تر از شما بودند و بعدها منحرف شدند و روحانى نمايانى كه حوزه را رها كرده ، با رژيم همكارى كردند. همه در اين مسائل اشكال داشتند.
ايشان نيمه هاى شب به مدرسه مى رفت تا ببيند كه طلبه ها براى نماز شب بر مى خيزند يا نه .
قدوسى با تمام توان در راه پيشبرد هدفهاى اصلاحى مدرسه تلاش مى كرد. رهبر انقلاب ، حضرت آية الله العظمى خامنه اى در اين باره فرموده است :
((چند خصوصيت در ايشان وجود داشت . كه نه تنها من ، بلكه همه را جذب مى كرد، يكى از آنها صداقت و صفاى اين مرد بود... خصوصيت دوم پركارى و پشتكارى ايشان بود... اگر رياست مدرسه حقانى با كسى غير از آقاى قدوسى بود من باور نمى كردم كه اين مدرسه به اين اندازه از ارزش و آثار مى رسيد.
مدرسه حقانى از زمانى كه آية الله قدوسى مديريت آن را بر عهده گرفت ، تا پيروزى انقلاب اسلامى ، يكى از سنگرهاى مبارزه در برابر رژيم پهلوى بود. طلاب مدرسه همگى مقلد امام بودند. ساواك بارها به مدرسه يورش برد و شمارى از طلبه ها را دستگير كرد. بسيارى از اعلاميه ها در اين مدرسه تكثير مى شد.
مدرسه حقانى ، مدرسه علميه نمونه قم بود. نظام آموزشى و ادارى مدرسه چنان به موفقيت رسيد كه متوليان بسيارى از مدارس علميه قم و مشهد از الگوى موفق اين مدرسه درس گرفته ، به اصلاح نظام ادارى - آموزشى مدارس پرداختند.
بسيارى از طلاب جوان ، با علم ، خوشفكر، متقى و آگاه به مسائل سياسى اين مدرسه ، پس از پيروزى انقلاب اسلامى در مسؤ وليتهاى اجرايى ، قضايى و سياسى ، خدمتهاى شايانى به انقلاب نمودند.

next page

fehrest page

back page