58- آية الله العظمى شيخ محمد على اراكى
(متولد 1312 ه.ق-متوفى 1415 ه.ق)
شيخ العلماء و المجتهدين،قدوة الفقهاء العاملين،اسوة الاذكياء و
الاتقياء،آية اللهالعظمى الشيخ محمد على الاراكى ابن حجة الاسلام حاج
ميرزا آقا فراهانى،يكى ديگراز آخرين يادگارهاى حوزه پربركت مرحوم حاج شيخ
عبد الكريم حائرى،و يكى ازمراجع عاليقدر تقليد و از اوتاد و زهاد وارسته و
يكى از عالمان عاملى بودند كه علم راهمراه عمل،و عمل را مقدم بر علم و دنيا
را قرين آخرت،و آخرت را مقدم بر دنياساخته بودند.ايشان يكى از برجستگان
ذخيرهاى اين عصر بودند كه هرگز هيچكدام ازمباحث اصولى و فقهى استاد را ترك
نگفته بودند.
ولادت:
ايشان در سال 1312 ه.ق در اراك،در يك خانواده روحانى قدم به عرصهحيات
نهادند،و تا سال 1340 در آن شهر از محاضر اساتيد بزرگوارى مانند
مرحومسلطان العلماء و ديگران كسب دانش نمودند تا اينكه در سال 1340 ه.ق به
هنگامعزيمت آية الله حاج شيخ عبد الكريم حائرى در سال مزبور،همراه مؤسس به
حوزهعلميه قم مهاجرت نمودند و در ملازمت و همراهى ايشان بودهاند.ضمن
تحصيل،پيوسته در تهذيب نفس و تكميل مراتب علمى و پربار ساختن فقه و اصول
ومبادى معارف اسلامى كوشا و ساعى بودهاند و درس فقه و اصول ايشان همواره
موردتوجه و عنايت فضلاء و دانش پژوهان قرار داشته است.
سندى از تاريخ:
صاحب آئينه دانشوران در مقام معرفى اساتيد حوزه علميه قم،در آن
اوانشكلگيرى حوزه در سالهاى 1340 و 50 چنين مىنويسد:
«آقاى شيخ محمد على عراقى،فرزند حاج ميرزا آقا فراهانى است كه در
سال1312 ه.ق در سلطان آباد عراق تولد يافته است.معزى اليه در مسقط الراس
بوده كهحوزه علميه به قم انتقال يافته بود.ايشان نيز از علماى مهاجر بودند
و از خصيصين(اصحاب خاص و ويژه) مؤسس آية اللهى به شمارند.چه بيشتر تحصيلات
ايشانخدمات حضرتمعظم له بوده و امروزاز مدرسين ودانشمندان موثقحوزه
بشمارند.» (1)
خصوصيات و ويژگيها:
چهره نورانيشحكايت از نور ايمانو تقوى،نگاه نافذشنشانى از بصيرت
وتوسم خدايى، بيانشيرينش بيانگرهدايت و تربيت،قدخميدهاش نشانى ازتلاش و
كوشش در راه خدا،وجود روحانيش نمايانگر شخصيت معنوى و فضايل وكمالات نفسانى
و اخلاقى مىباشد.او محضر گرم و باصفا،سخنان عالمانه وحكمتآميز داشت.نماز
جماعت او در مدرسه فيضيه ميعادگاه محتاطان و وارستگان واهل يقين و تقوى بود
كه به آسانى حاضر نبودند پشتسر هر امام نمازگزارى،قامتببندند،و نماز جمعه
او در هر هفته آن ايام تيره و سياه روزگار طاغوت،محل اجتماع وگرد آمدن
دردمندان و منتظران حكومت عدل الهى بود كه به سهولت و آسانى حاضرنبودند
پشتسر هر امام جمعه منصوب رژيم قيام ورزند.ما خود اين روزهاى سياه وآن
خطبههاى حكمتآميز و پر از وعظ و اندرز آن ايام را ديديم و صفوف منظم
ومشحون از انسانهاى خداجوى و دردمند را كه شبستانهاى طرف شمال مسجد
امامحسن عسكرى(ع)را با وجود خود پر مىساختند.و عطش انقلاب و حركت
اسلامىخود را با بيانات ايشان تسكين مىبخشيدند.شاهد بوديم در جمع آن
نمازگزارانجمعه،شخصيتهاى حوزوى و فرهنگى و اهل دل و اهل درد فراوان يافت
مىشد.ايننماز پربركت و پرصلابت تا اوايل پيروزى انقلاب ادامه داشت،تا
ايامى كه دورانكهولت و پيرى اجازه نداد و حضور مرتب در جمعههاى هفته
واقعا سختبود.
نعمات الهى:
مجله پيام انقلاب،در شمارههاى 125 و126 در سال1363 ه.ش،مصاحبهاىبا
معظمله انجام دادهاند كه حاوى نكاتى از زندگى آن فقيه بزرگوار از زبان
خودشانمىباشد.چه بهتر عنان قلم را معطوف بيانات خود معظم له نمائيم تا
ترسيم صحيحتر ودقيقترى از زندگى ايشان داشته باشيم:
«از نعمات بزرگ الهى بر بنده،يكى وجود مرحوم حاج احمد شيرازى بود
كهبسيار آدم بصير و بينائى بود و ايشان يك دفعه مىفرمود كه خداوند به
تو(يعنى بنده)سه نعمتبزرگ عنايت كرده كه به احدى نداده است:يكى استادى
خداوند به شما دادهكه به احدى نداده(منظورشان مرحوم حاج شيخ عبد الكريم
حائرى بوده است)و نيز يك پدرى هم به شما داده است كه به احدى نداده،پدر من
يك آدم بخصوصى بود.ازعلم و ايمان و ايشان علاقه خاصى به پدرم داشتند.و
همچنين از آنجا كه ايشان باخانواده بنده محرميت داشتند و با هم در يك منزل
مىنشستيم،مىگفتند خداوند عيالىبه شما داده كه به احدى نداده است.(از فضل
و تقوى)همچنانكه مرحوم حاج احمد شيرازى نيز فرمودند،پدرم يكى از
بزرگتريننعمات الهى به بنده بوده است.ايشان دست پرورده مرحوم آخوند ملا
محمد ابراهيمالجدانى بود كه از اوتاد عصر بوده است و نيز دستپرورده شيخ
اصفهانى بوده كه موردعلاقه خاص مرحوم شيخ بوده است.از پدرم شنيدم كه مىگفت
آخوند به من مكررامىفرمود كه تو استوانه مسجد ما هستى.يعنى هر وقت كه
آخوند به مسجد مىرفته، پدرم را در مسجد در حال قيام مىديده است.پدرم اين
طور بود.
امن هو قانت اناءالليل ساجدا و قائما يحذر الآخرة (2)
دوران تحصيل و اساتيد:
شوهر همشيرهاى داشتم به نام آقاى عمادى.ايشان مرا در سن 11 يا 12
سالگىبه درس و تحصيل علوم الهيه واداشت.يادم مىآيد پدرم يك پنجه حمد كه
كتابى بودداشتيم و من در حالى كه چيزى از خواندن و نوشتن نمىدانستم،و
نمىفهميدم مرتباين كتاب دست من بود، و ورق مىزدم و براى خودم چيزهايى
مىخواندم.اين آقاىعمادى كه خود يكى از نعمتهاى بزرگ الهى براى من بود،كه
ايشان مرا دلالت فرمود بهمرحوم حاج شيخ جعفر كه از اوتاد خاص بودند و دروس
صمديه،سيوطى،معالم،رسائل و مكاسب را تدريس مىفرمودند،و اديب كاملى از هر
جهتبودند.
بعد از ايشان آقاى سلطان وارد اراك شدند.آية الله شيخ محمد تقى شيرازى
درمورد آقاى سلطان فرموده بودند او نور چشم و قوت بازوى من است.لذا پيش
خودممىگفتم كسى را كه حاج محمد تقى شيرازى اينچنين بگويد،اين بايد ملك و
ازفرشتگان باشد.دور آقاى سلطان مثل پروانه پر مىزدم.ايشان را بسيار
دوستمىداشتم و از حضورشان فيض مىبردم.
بعد از فوت حاج سيد جعفر در همان سال،در محضر شريف آية الله حاج سيدمحمد
تقى خوانسارى(اعلى الله مقامه الشريف)بودم.ايشان هم شخص عجيبى بود.
دواب قلب بود.مجاهد في سبيل الله و مقامى بس عظيم داشت.ايشان هم مقدارى
مراكفالت فرمودند.
پس از فوت ايشان،يك حاج حسينى نجار بود كه او نيز شخص بزرگى بود.درعظمتش
اينقدر كه بعضى توهم مىكردند كه خدمت آقا مىرسند.بعيد هم نبود.مقامات
عجيبى داشت.
آشنايى با حضرت امام(ره):
حضرت آقاى خمينى مدتى را در اراك بودهاند و در حوزه اراكيه آنجا
تحصيلمىنمودند و حتى منبر مىرفتهاند كه در آن مدت با ايشان آشنايى
نداشتم.اما آن وقتىكه در قم بوديم معارفه تامى پيدا كرديم و يكى از
همصحبتهاى بنده بودند.گاهى اتفاقمىافتاد از منزل تا ميدان كهنه قم،نزديك
شاهزاده حمزه،اين راه را دو به دو طىمىكرديم و ضمن صحبتها و مباحثهها
برمىگشتيم.با هم خيلى مانوس بوديم.آن اوايلكه وارد قم شدم ايشان به من
اظهار كرد،شما يك درس تفسير صافى براى من بگوييد،تفسير صافى با اصول فقه و
اصطلاحات آن مناسبتى نداشت و لذا چون با آناصطلاحات مانوس نبودم،چند شب
تدريس كردم.اما ديگر نرفتم.ايشان هم اصرارىنكرد.بله اوايل آشناييمان اين
طور بود.
ايشان مرد بسيار جليل است و او را به جلالتشناختم.بسيار مرد پاكى است.
پاك،پاكى نفس دارد.پاكى ذاتى و درونى دارد و اين بر همه خلق معلوم شده
است.مادر مدت پنجاه سال كه با اين شخص بزرگ آشنايى پيدا كردهايم،جز تقوى و
ديانت وسخاوت و شجاعت و شهامت و بزرگى نفس و بزرگى قلب و كثرت ديانت و جديت
در علوم نقلى و عقلى و طى مقامات عالى و...در او چيز ديگرى نيافتيم و
نديديم.
مردى با تقوى به تمام معنى و مردى فداكار اسلام به تمام معنى.اين مرد قد
مردانگىعلم كرد و در مقابل كفر ايستادگى كرد و يد غيبى هم با او همراهى
كرد.به طورى كهمحير العقول بود و در هيچ خانهاى و هيچ زاويهاى از زواياى
اين مملكتباقى نماند،مگر كه گفته شد:«مرگ بر شاه»او(حضرت امام)جان در كف
دست گذاشته است و در مقابل تبليغ قرآن و دينحنيف اسلام جانبازى مىكند،جان
در كف گذاشته و حاضر براى شهادت شده است.
خداوند قوه غريبى در اين مرد خلق فرموده كه همچو قوهاى كه به ايشان
داده بههيچ احدى نداده.همچنين جراتى،چنين شجاعتى و ديدى به او داده است كه
به احدىنداده.او مانند جدش على بن ابيطالب(ع)است كه:«ضربة على يوم الخندق
افضل منعبادة الثقلين»شد.يك چنين جراتى را خداوند به حضرت امير داده
بود.حالا فرزندشنيز اين طور است.اين همه عمرو ابن عبدودها در دنيا نعره
مىزنند و فرياد مىكنند،ولى ابدا ترسى ندارد.اين چه شجاعتى است كه خداوند
به او داده است!ان شاء اللهخداوند از چشم بد محفوظش بدارد.يك چنين كسى
كمياب است.كم نظير است ونظير ندارد.خداوند عاقبتش را ختم به خير كند ان شاء
الله.و آنچه را كه مىخواهد و دردل دارد،خداوند نصيبش كند.
س:حضرت آية الله از مشكلاتى كه در ايام تحصيل در قم داشتيد،يا
چنانچهخاطراتى از سختيها و مشقتهايى كه در دوران رژيم رضاخانى براى
روحانيان فراهممىشده است،در خاطرتان مىباشد،مطالبى را بيان بفرمائيد.
ج:مشكلات بسيار بوده است،يكى از مشكلات اينكه آن زمان كه رضاخان
نظاماجبارى سربازگيرى و بىحجابى را حكم كرده بود،آقايان علماى اصفهان به
قم آمدند وچندين ماه در قم ماندند يك حاج آقا نور اللهى بود كه اس و اساس
اين نهضت وجريان بود كه تمامى مخارج اين برنامه به عهده ايشان بود،و اول
متمول ايران شايدبود.علماى عصر ما در يك گوشه صحن اجتماع مىكردند و
سخنرانى مىشد و!656 توسلاتى داشتند و آن مرد كه(رضاخان)تمام اينها را
مىشنيد و در دل نگه مىداشت واز اين مىترسيد كه نكند اين علما پيش
ببرند.و مرتب تلفنى با قم در تماس بود وماجرا را دنبال مىكرد تا اينكه
قضيه حاج شيخ محمد تقى بافقى پيش آمد كه شخصاآمد قم و توى پلههاى مدرسه
فيضيه كه از در صحن كهنه باز مىشود ايستاد و نعرهاىزد كه تا آخر مدرسه
نعرهاش رفت.مىگفت ذرياتتان را به آب مىندازم و بر مىاندازم.
خيلى نعره كشيد و رفت.(پس از آن)سيد محمد تقى را گرفتند و آن ملعون با
دستخودش جلوى ايوان آيينه خواباند و شلاق زد و او هم مرتب مىگفتيا
صاحبالزمان.البته ابتدا حاج شيخ محمد تقى به ضريح حضرت معصومه(س)پناهنده
شدهبود كه سيد ناظم رئيس امنيه قم با رفقايش با چكمه وارد حرم حضرت
معصومه(س)شدند و هيچ احترام و اعتنايى نكردند و حاج شيخ محمد تقى را گرفتند
و بردند امنيه وپس از شلاق زدن در جلوى ايوان آيينه،به حبس انفرادى نمور و
تنگ و تاريك بردند.
براى شام شبش كه چيزى نياورده بودند دست در كيسه پولش كرده و يك ريال
پولداشته، بيرون مىآورد و به زندانبان مىگويد اين را براى من نخودچى و
كشمش بخر وبياور.نخودچى و كشمش را دو سه شب تناول مىنمود و با آنها تحمل
مىكرد و پس ازآن كه ديگر هيچ نداشته است،رو به آسمان كرده و به خدا عرض
مىكند:«خدايا!
آخوندت حركت دارد و مىجنبد.»اشاره به اينكه تو خود در قرآن روزى هر
جنبده وموجود زندهاى را تضمين فرمودهاى.پس حالا كه من گرسنهام،روزى مرا
برسان.
شب بعدش يك سينى غذا و اطعمهاى كه تا آن موقع حاج شيخ نخورده و
حتىنديده بود برايش مىآورند.اين را آقاى حاج شيخ محمد رازى در كتاب
تقوا(التقوا والتقوا و ما ادريك ما التقوى در احوال حاج شيخ محمد تقى
بافقى)مفصلا نوشته است.
اين يك خاطره از آن دوره سختبود و يك مشكل ديگرمان در دوران تحصيل،قطع
شدن شهريه بود،مىگفتند شهريه نرسيده،حالا بايد چكار كرد؟اين ماه را بهنصف
شهريه قرض مىكردند.از تجار قم نصف اين شهريه را قرض مىكردند تابتوانند
تمام ماه را بگذرانند. شهريهاى كه فوق فوقش 12 تومان بود و خيلى خيلى
كهبالا مىرفت،15 تومان بود.و خيلى خيلى كه بالاتر مىرفت،20 تومان
مىشد،و هرگزشهريهاى به 21 تومان نمىرسيد.و مىشد زمانى كه تنگى و قحطى
پيش مىآمد و درخيابان و دكان نانوايى جمعيت پشتسر هم جمع بودند تا چقدر
معطل مىشدى تانانى به اندازه يك آجر كه فقط اسم نان را داشت،ولى معلوم
نبود كه چه هست،همهاشچلغز و گلگز گندم بود.
س:آيا اين قحطى در زمان جنگ و در اثر جنگ پيش آمده بود؟
ج:خير،اين قحطى در اثر خشكسالى و نيامدن باران بود.مساله جنگ
مصيبتديگرى بود كه پيش آمدن آن هم بليهاى ديگر بود كه مفصل است و اينكه
تمام اين شهرقم را متفقين پر كرده بودند،كه قضيه نماز استسقاء هم در همان
اوان پيش آمد.
س:حضرت آية الله!حضرتعالى از كى به اقامه نماز جمعه پرداختيد و
آثاراجتماعى،سياسى نماز جمعه را چه مىدانيد؟
ج:من نماز جمعه را واجب تخييرى مىدانم و از خيلى سال قبل هم بنا بر
حكمخودم اقامه مىكردم تا وقتى ديدم براى من پيرمرد اشكال دارد.عذر خواستم
كه ديگرپير شدهام.اما آثار اجتماعى آن،خوب معلوم است.از سنتهاى ائمه
اطهار(عليهمالسلام)است كه هر جمعه جمعيتى را جمع كنند و به گوش آنها نصايح
و مواعظ رابرسانند.آنچه كه مناسب وقت و زمان عصر است،از مسائل سياسى و
اجتماعى را بايدگوشزد نمود.
س:تقريرات و نوشتههاى حضرتعالى چه مىباشد؟
ج:مقدارى از درس مرحوم آقاى سلطان است،پيش از آنكه مرحوم حاج شيخعبد
الكريم به اراك بيايند.يكسال تقريرات بحث ايشان را نوشتم.بعد از آن
تقريراتمرحوم حاج شيخ را هم قدرى از طهارت،و از اصول او تقريبا سه دوره يا
چهار دورهكه ناتمام بوده و از فقه او هم، مكاسب،بحثبيع و خيارات را
نوشتهام كه بعضىجاهايش ناتمام است.
مباحثه آقاى خوانسارى را هم بعضى وقتها مىنوشتم.يك بحث ارث هم!658
مرحوم حاج شيخ در اراك گفته بودند كه آن را هم نوشتهام.»
مرجعيت:
پس از رحلتحضرت امام(قدس سره)در سال1409 ه.ق،بويژه پس ازرحلت فقيد
حضرت آية الله العظمى گلپايگانى(رضوان الله تعالى عليه)يك حالتخاص در
جامعه اسلامى پيش آمد كه مىتوان از آن وضع موجود با عبارت خلامرجعيت
متمركز و جا افتاده تعبير آورد.چون اغلب مجتهدين و مدرسين محترم درشرايط
خاص تساوى شان و شهرت قرار داشتند، انتخاب و گزينش يكى و تقديم يكىبر
ديگرى خالى از اشكال و عارى از نقص نبود.
جامعه مدرسين حوزه علميه قم،بيش از هر نهاد ديگر،مرجعيت ايشان را
مطرحساختند،و بر اساس اين گزينش،تبليغات را آغاز نمودند.در پى اين اقدام
بود كه برخىاز وزنههاى علمى حوزه مطالب و گفتگوهايى را انجام دادند.
در اين گفتار به برخى از خصوصيات و ويژگيهاى معظمله اشاره شده است.
«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم،
بسم الله الرحمن الرحيم.
ضايعه اسفبار ارتحال آية الله العظمى گلپايگانى(رضوان الله تعالى
عليه)را بهپيشگاه ولى عصر(ارواحنا فداه)تعزيت عرض مىكنيم.آنچه فعلا
درباره مرجعيتجهان تشيع مطرح است، اين است كه حضرت آية الله العظمى اراكى
به نظر ما مرجعمتعين جهان تشيع است،زيرا هميشه-مخصوصا عصر كنونى-عناصر
محورىمرجعيت را بايد شناخت و بر اساس آن شناخت عمل كرد.چهار عنصر محورى
درمرجعيت دخالت دارد كه به اين شرح است:
1-حضور علمى و فقاهت تام:عنصر اول،فقاهت تام و كامل است كه به
تمامابواب فقهى حضور علمى داشته باشد.اين كار بدون مهارت چندين ساله تدريس
وتاليف و تصنيف خارج فقه و اصول ميسور كسى نخواهد بود.آن احاطه تام كه اگر
در!659 مشرق زمين،در مغرب زمين حكم الهى را بخواهند از كسى سؤال بكنند،او
فورا بتواندپاسخ بدهد،اين يك احاطه تام به تمام ابواب فقه را طلب مىكند و
اين احاطه تام نيزمحصول مهارتهاى چندين ساله است كه حضرت آية الله العظمى
اراكى ساليان متمادىبا تدريس خارج فقه و اصول و پرورش شاگردان زياد و
مجتهدين و علماى بزرگ،ايناحاطه تام را دارند.اين اجتهاد مطلق و حضور علمى
و فقاهت تام در تمام ابواب فقه.
2-تقوى،عدالت و وارستگى:عنصر محورى ديگر،«وارستگى»است.زيرازمام دينى
مردم به دست دين شناس امين است.دين امانتخداست،چه اينكه بندگانخدا امانت
الهى هستند. امانت جز به فرشتگان و انبياء و ائمه(عليهم
السلام)بالاصالهداده نخواهد شد كه اينها امين وحى هستند و بعد از ارتحال
آنها و يا در زمان غيبت آنها،جز به فقيه دين شناس ديندار پارساى وارسته و
منزه داده نخواهد شد.«امين دين بودن»يعنى چيزى را كه نمىداند نگويد و
براى خدا فتوى بدهد و آن چه را مىداند كتماننكند و تا نداند فتوى
ندهد.اين كار،كار يك انسان امين وحى خدا است،و اين امانتوحى،غير از
فرشتگان و ائمه و انبياء(عليهم الصلوة و عليهم السلام)در عصر غيبت،جز
عالمان ديندار و فقيهان وارسته نصيب كسى نخواهد شد.
و اين عنصر محورى دوم را نيز آية الله العظمى اراكى به خوبى دارا
است.زيراتقريبا يك قرن است كه دارد امتحان مىدهد.يعنى سن شريفشان الآن به
102 سالرسيده است.در حدود 90 سال است كه در حوزههاى علمى اراك و قم به
فضيلت وپارسايى و تقوى و ديندارى و نزاهت و صيانت نفس معروف و زبانزد
هستند.
3-مرجعيت مايه هراس دشمنان و اميد دوستان:عنصر محورى سوم آن استكه كسى
جاى امام مىنشيند كه مرجعيت او كار امامت امام را در زمان
غيبتبكند.ذاتاقدس الله وقتى امامت على بن ابيطالب امير المؤمنين(عليه
افضل صلوات المصلين)رامطرح مىكند، مىفرمايد:/اليوم يئس الذين كفروا من
دينكم/فرمود:با خلافت وولايت و امامت على بن ابيطالب(عليه السلام)كافران و
منافقان و دشمنان دين نا اميدشدند.اگر امامت امام نقش تعيين كننده دارد،كه
كافران و منافقان و دشمنان نااميدمىشوند و متقابلا مؤمنان و موحدان خوشحال
مىشوند،كسى مىتواند به جاى امامبنشيند و جانشين امام در عصر غيبتباشد
كه با مرجعيت او دشمن بترسد و نااميدبشود و موحدان و محرومان الهى سراسر
جهان خوشحال بشوند.وقتى على بنابيطالب(صلوات الله و سلامه عليه)در جريان
غدير به مقام امامت تكيه زد،همانطوريكه آيه/اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت
عليكم نعمتى/نازل شد،جريان/اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و
اخشون/نيز نازل شد.اگر كسىبخواهد به مرجعيتبرسد و داعيه آن را داشته باشد
كه در زمان غيبت جانشين امامباشد و با مرجعيت او دشمن دين نهراسد،معلوم
مىشود كه او به جاى امام ننشستهاست. كرسى امامت طبعا رعبآور است و
دشمنان را نااميد مىكند و دوستان را اميدوارمىكند. اينهم عنصر محورى سوم.
4-توحيد در ترس:عنصر محورى و اصل چهارم كه در مرجعيت هميشه شرطبود و
مخصوصا در جريان كنونى،آن است كه كسى مرجع مىشود كه دشمن ازمرجعيت او
بهراسد،چه اينكه در عنصر سوم و اصل سوم بيان شد،كسى مايه هراسدشمن است كه
در ترس موحد باشد. يعنى هم از خدا بترسد و هم از غير خدا نترسد.
آنكه اصلا نمىترسد،انسان متهور و بىباك ملحدى است كه از هيچ كس
نمىترسد،نهاز خدا و نه از غير خدا.آنكه هم از خدا و هم از غير خدا
مىترسد،او در خشيت وخوف و ترس موحد نيست،قهرا شايسته مرجعيت نخواهد بود.
آنكه مىترسد و فقط از خداى سبحان مىترسد،نظير امام راحل-رضوان
اللهتعالى عليه-او در زمان غيبت جاى امام مىنشيند و اين وصف انبياء و
اولياء است.ذاتاقدس الله در سوره مباركه احزاب،انبياء و مبلغان الهى و
پيامآوران حق را چنين وصفمىكند:/الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا
يخشون احدا الا الله/يعنى انبياء كهمبلغان راستين الله هستند، فقط از خدا
مىترسند،از غير خدا از احدى نمىترسند،نه ازشرق ديروز و نه از غرب
امروز.نه از توطئه داخل،نه از تحريك خارج.آنكه احيانااحتمال هراس مىدهد و
ترس را بر خود تحميل مىكند،او به جاى امام و پيغمبرنمىنشيند،چون اوصاف
نائب را از اوصاف منوب عنه بايد شناسائى كرد.خداىسبحان مبلغان الهى را به
توحيد در ترس وصف كرد.فرمود:اينها موحد در ترسهستند.آن مرجعى كه ملاحظه
كار باشد،هم از غرب بهراسد،هم از توطئه بيگانگانبترسد،او براى مرجعيت
صلاحيت ندارد.زيرا او جاى كسى نشسته است كه از خدامىترسد،و بس.چنين كسى كه
هم از خدا و هم از غير خدا مىترسد،نمىتواند بركرسى نيابت تكيه
كند.اينها،يعنى مساله فقاهت از يك سو كه از دير باز معروف بود،مساله تقوى و
عدالت كه اين از ديرباز مشخص بود.اين عنصر سوم و چهارم را نيزكاملا بايد در
نظر داشته باشيم.يعنى مرجعيت كسى را بپذيريم كه بيگانگان از مرجعيتاو
مىهراسند.مرجعيت كسى را بپذيريم كه او جز از خدا از احدى نمىترسد.و فعلا
آنكسى را كه ما مىشناسيم،حضرت آية الله العظمى اراكى است.انسان يا خودش
بايدمثل امام راحل(ره)شجاع و بطل ميدان مبارزه باشد،يا لااقل تاييد كننده
نظام و امام(ره)باشد.اگر آية الله العظمى اراكى آن شهامتبىبديل امام(ره)و
آن شجاعت كم نظير امامراحل(ره)را نداشت،لكن امام شناس بود،مؤيد امام(ره)
بود و هم اكنون مؤيد نظام ورهبرى است.چنين كسى اگر از نظام سخنى به ميان
بيايد،چون نظام را به رسميتمىشناسد و عظمت و اسلامى بودن نظام را كاملا
تحقيق كرده است،در متن انقلاب ازنزديك حضور آگاهانه داشته است،نظام را
تاييد مىكند و روى آگاهى تاييد مىكند.درجريان كربلا،بعضى از سالمندانى
بودند كه سيد الشهداء(ع)را با حضورشان تاييدكردهاند.كسانى بودند كه عمر
شريفشان در حدود 1 قرن بود و توانستند با حضورشاندر محضر سالار
شهيدان(صلوات الله و سلامه عليه)او را يارى كنند.آنان اگر چهنمىتوانستند
نظير جوانها شمشير بزنند،اما حامى نهضتسالار شهيدان و قيام حسينىبودند،و
آية الله العظمى اراكى حامى انقلاب بود،حامى امام(ره)بود،و هم اكنون
حامىرهبر است و حامى اين نظام است.هم عنصر اول و دوم،يعنى فقاهت و عدالت
را درحد عالى و اعلى دارا است،و هم كسى است كه از مرجعيت او آمريكا رنج
مىبرد.اومىتواند به جاى كسى بنشيند كه در خلافت او آيه نازل شده است كه
اليوم يئس الذين كفروا من دينكم
اينكه بيگانگان اصرار دارند به بهانههاى سن و بهانههاى واهى
گوناگونمرجعيت اين بزرگ مرجع تقليد جهان تشيع را لكهدار كنند،براى آن است
كه ازمرجعيت او مىهراسند.در حقيقت از نظام و ادامه راه امام(ره)هراسناكند.
به نظر ما مرجعيت جهان تشيع چه در داخل كشور،چه در خارج كشور،امروزدر
حضرت آية الله العظمى اراكى(متع الله المسلمين بطول بقائه الشريف)متعين
است.
اميدواريم كه دسائس و وساوس بيگانگان در پيروان مكاتب قرآن و
عترت(عليهمالصلوة و عليهم السلام)اثر نگذارد،و همه شيعيان داخل و خارج به
مرجعيت اينبزرگ مرجع تقليد احترام بگذارند.» (3)
تاليفات:
از حضرت آية الله العظمى اراكى تاليفات متعددى به جاى مانده است.كه
نوعاپيرامون فقه و اصول مىباشد.تاليفات ايشان به ترتيب زير مىباشد:
1-تقريرات بحث مرحوم آية الله شيخ محمد سلطان العلماء اراكى.
2-تقريرات درس فقه حاج شيخ عبد الكريم حائرى شامل:
الف:كتاب الطهارة
ب-رسالة في الاجتهاد و التقليد،كه در ضمن كتاب درر الفوائد مرحوم
حائرىچاپ شده است.
ج:رسالة في الولايه،كه به ضميمه جلد اول كتاب«القرآن و العقل»به
چاپرسيده است.
د:الارث:
ه:نفقه زوجه،كه همراه كتاب ارث با نام«رسالتان في الارث و نفقة
الزوجة»بهچاپ رسيده است.
!663 و:المكاسب المحرمه.
ز:كتاب البيع.
ح:كتاب الخيارات،اين هر سه به چاپ رسيده است.
3-تقريرات درس اصول فقه حاج شيخ عبد الكريم حائرى(3 دوره).
4-حاشيه بر«درر الاصول»مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى،كه در
پاورقىهمان كتاب چاپ شده است.
5-تقرير درس فقه آية الله العظمى سيد محمد تقى خوانسارى كتاب الطهارة.
6-حاشية العروة الوثقى.
اين حاشيه را با مشاركت آية الله العظمى خوانسارى نوشتهاند و راى هر دو
درتمامى مسايل مطابق هم است مگر در دو مورد،يكى بقا بر تقليد از ميت و
ديگرى نمازجمعه كه آيت الله اراكى اولى را جايز و دومى را واجب عينى
دانستهاند.اين حاشيه ابتدابه نام حضرت آية الله خوانسارى چاپ شد ولى بعدها
كه مردم به حضرت آية اللهاراكى رجوع كردند و بر نوشتن رساله عمليه اصرار
ورزيدند،ايشان در جواب آنانفرمودند حاشيه العروه مرحوم خوانسارى را بگيريد
عمل كنيد;كه با هم نوشتهايم.
7-شرح مفصل العروة الوثقى-باب طهارت.
8-توضيح المسائل(كه مكرر به چاپ رسيده است).
9-مناسك حج.
10-رساله استفتائات.
11-مقدمه بر تفسير«القرآن و العقل»تاليف آية الله سيد نور الدين اراكى.
12-كتاب النكاح و الطلاق. (4)
اقدامات اجتماعى و سياسى:
1-مشاركت در تاسيس حوزه علميه قم:نخستين اقدام مهم آن بزرگوار،همراهى با
مؤسس حوزه علميه در قم در تاسيس حوزه تشيع در قم مىباشد كه در آناوضاع
خفقان با پشتيبانى آن استاد دلسوخته در به ثمر رسيدن حوزه تلاش بسيار كرد.
2-اقامه نماز جمعه:
اقدام سياسى مهم ديگر ايشان اقامه نماز جمعه در آن دوران ظلمانى
بود.فتواىايشان در مورد نماز جمعه،مبنى بر وجود عينى آن در عصر غيبتحضرت
ولى عصر(عج)ايشان را بر آن مىداشت كه اين سنت را در هر جمعه به پا
كند.ايشان خود درجواب سؤالى پيرامون اقامه نماز جمعه و آثار اجتماعى و
سياسى آن چنين فرمودهاند:
«من نماز جمعه را واجب عينى مىدانم و از خيلى سال قبل هم بنا بر حكم
خودم(آن را)اقامه مىكردم;تا وقتى ديدم براى پيرمرد اشكال دارد،عذر خواستم
كه ديگر پيرشدهام.» (5)
استاد شيخ ابو الحسن مصلحى در اين مورد و نيز تاريخ نماز جمعه در سده
اخيردر قم چنين فرمودهاند:
«ايشان(حضرت آية الله اراكى)مطلبى را از مرحوم حاج شيخ عبد الكريم...
مؤسس حوزه علميه قم نقل مىفرمودند كه مرحوم حاج ميرزا محمد ارباب
(6) پدرآقاى اشراقى كه مرد فاضل و ملايى بود و به خاتم المحدثين شهرت
يافته بود،ايشانفرد سرسختى بود و به راحتى مسئوليت نمىپذيرفت.وقتى حاج
شيخ وارد قم شدند،ايشان گفته بودند كه من بايد او را امتحان كنم.وقتى كه
امتحان كرده بودند،فرمودهبودند كه حاج شيخ تهمتن علم است.چون مرحوم ارباب
محدث بودند،قائل بهوجوب نماز جمعه بودند.لذا به حاج شيخ پيشنهاد مىكند كه
شما اقامه نماز جمعه كنيدو من هم چون در قم و اطراف آن نفوذ دارم،از مردم
دعوت مىكنم كه در نماز شركتكنند،حاج شيخ فرموده بودند كه من هنوز بحث
نماز جمعه را مطرح نكردهام وخوشايند هم نيست كه بحثخارج را عوض كنم،هر
موقع رسيديم و از مشروعيت آنفارغ شديم،اقامه مىكنم.
بعد از رحلت ايشان مرحوم حاج شيخ،آية الله سيد محمد تقى خوانسارى كه
باپدرم(حضرت آية الله اراكى)هم مباحثه بودند در مورد نماز جمعه بحث
كردند،مرحوم خوانسارى راجع به نماز جمعه قائل به احتياط وجوبى بودند و حضرت
آقاواجب مىدانستند و اين يكى از دو مسالهاى بود كه اين دو بزرگوار با هم
اختلاف نظرداشتند.
مرحوم آقاى خوانسارى بعد از نماز استسقاء-كه داستان آن معروف استشديدا
مورد توجه بسيارى از مردم بودند.از همين رو جمعيت كثيرى به نماز جمعهايشان
مىآمدند.در همان موقع روزهايى كه مرحوم آقاى خوانسارى كسالت داشتند،پدرم
مىآمدند و به جاى ايشان اقامه نماز جمعه مىكردند و بعضا آقاى خوانسارى
همبه ايشان اقتدا مىكردند و خطاب به پدرم مىفرمودند:شما در خطابه و
تهييج از منقويتر هستيد.بعد كه حضرت آية الله بروجردى به قم آمدند و در
كفايت نماز جمعه ازظهر(كافى بودنش به جاى نماز ظهر)شبهه كردند،ديگر آقاى
خوانسارى صلاحندانستند كه اقامه جمعه كنند.لذا به پدرم فرمودند كه شما
اقامه كنيد.از آن به بعد،باجمعيت كمترى نماز جمعه در مسجد امام حسن
عسكرى(ع) توسط ابوى اقامهمىشد.
ايشان همانند يك جلسه درس براى نماز جمعه و خطبههاى آن مطالعهمىكردند
و از خطب نهج البلاغه و خطبههاى آن آماده مىنمودند و هر كسى مىگفتآقا
نصيحتى به ما بكنيد مىفرمودند:روز جمعه بياييد نماز جمعه.
رفته رفته نماز جمعه رونق بيشترى گرفت و با جمعيتبيشترى برگزار گرديد
وامامت ايشان بر نماز جمعه تا بعد از انقلاب كه حضرت امام به قم
آمدند،ادامه داشت.حضرت امام در مدتى كه در قم بودند روزى به منزل ما آمدند
و مرحوم پدرم خطاب بهامام خمينى فرمودند كه شما الآن دستتان باز است و
مقتدر هستيد،چون در زمانحكومت اسلامى قرار داريد شما بايد اقامه نماز جمعه
كنيد،ولى ايشان به پدرمفرمودند:شما نماز جمعه را بايد اقامه كنيد.لذا
مرحوم پدرم نماز را با شكوه تمام اقامهمىكردند و بعد هم بر اثر ازدحام
جمعيتبه صحن حرم مطهر حضرت معصومه(ع)انتقال داده شد.
ولى بعد از مدتى چون ايشان شبههاى در مورد امامتشيخ كثير السن
(7) داشتندكه آيا مجزى هستيا خير،لذا به خاطر همين شبهه نماز جمعه
را به ناچار تركنمودند.» (8)
3-امامت جماعت:
حضرت آية الله اراكى ساليان متمادى(نزديك به 35 سال)در محراب نمازجماعت
مقتداى مشتاقان وصال قرب الهى و برآورده ساز آرزوى سالكان شركت دراين عروج
روحانى و مجمع عرفانى بود.ابتدا در كنار مقبره حاج شيخ عبد الكريم حائرىبه
اقامه جماعت پرداخت و بعد از آن در بقعه شاه عباسى(مسجد امام
خمينى)فريضهظهر و عصر و در مدرسه فيضيه تا چند سال قبل نماز مغرب و عشاء
را اقامه مىكرد.
نماز جماعت ايشان با حال و هواى خاص خود،مصداق حقيقى عروج مؤمنان بود.
4-همگانى با انقلاب اسلامى:
حضرت آية الله اراكى به عالمان مجاهد عشق مىورزيد و احترام فوق
العادهبراى آنان قائل بود و تجليلشان از حضرت آية الله سيد نور الدين
اراكى و آية الله سيدمحمد تقى خوانسارى بر همين اساس بود.ايشان بارها به
همراهى آية الله خوانسارىپيشنهاد قيام و مبارزه عليه طاغوت را با آيت الله
بروجردى در ميان گذاشته بود.و نيز درماجراى فدائيان اسلام به رهبرى شهيد
نواب صفوى چون مرحوم خوانسارى از آنانحمايت مىكرد،ايشان هم نظر مساعد
داشت.
به همين سبب از زمانى كه حضرت امام،حركتخود را در خرداد 1342 آغازكرد
ايشان همواره حامى و پشتيبان امام بودند و چنان كه نقل كرديم بعد از تبعيد
امام،درنجف اشرف با ايشان ديدار كرد.بعد از انقلاب اسلامى نيز پيوسته
طرفدارى خود را ازحضرت امام و انقلاب اعلام مىكرد.با اينكه ايشان حدود ده
سال از حضرت امامبزرگتر بودند،اما لحظهاى در تقويت و تاييد نهضت اسلامى
درنگ نكردند و در تماممقاطع حساس از جمله انتخابات حضور داشتند و اين مطلب
از جواب ايشان به سؤالىكه در مورد انقلاب از ايشان كردهاند كاملا هويدا
است. وقتى از ايشان پرسيده شد كهروحانيون در قبال اين انقلاب كه قرآن را
زنده كرده است،چه وظيفه دارند،فرمود:
«من از شخص معتمدى شنيدم كه از آقا سيد احمد خوانسارى شنيده بود
كهايشان فرموده بودند:عجب امتحان بزرگى است،خيلى هنر مىخواهد آدم خودش را
ازاين امتحان سالم در بياورد.خيلى هنر مىخواهد،امتحان بزرگى است.
جماعت دنيا كه رئيسشان آمريكا و شوروى است و سايرين هم كه دستبستهآنان
هستند همگى در يك طرف هستند و آقاى خمينى تنها;چه مىشود كرد؟امتحانبزرگى
است.آقاى خمينى شخص نيك نفس است جاى شك ندارد و هيچ غرضى دراو جز ترويج دين
نيست.و ديدن اين تحكمات و زورگويىهايى كه اين دو نفر-پدر وپسر (9)
-چه كارها كردند، مىخواستند اصل دين اسلام را بكلى از ريشه
بكنند،مثليزيد كه مىخواستبه كلى ريشه دين را از بين ببرد.اگر نهضتحضرت
سيد الشهداء(ع)نبود الآن من و شما كافر بوديم.اشهد ان لا اله الا الله بين
ما نبود.اثر قيام حضرتابا عبد الله(ع)و آن شهادتهاى 18 نفر از بنى هاشم
كه نظير ندارند،خداوند دينش راحفظ فرمود تا به ماها رسيد.اين شخص(پهلوى)هم
مىخواست همين كار را بكند.
اين نهضت هم امروز انشاء الله اميدواريم از عنايات و الطاف خداوند متعال
انشاء الله بهثمر برسد...» (10)
5-حمايت از دفاع مقدس:
در مورد جنگ نظر مباركشان اين بود كه چون اين جنگ دفاع از اسلام ومسلمين
است، شركت در آن و تقويت رزمندگانش واجب است.وقتى از ايشان پرسيدهشد:«لطفا
نظر خودتان را نسبتبه جنگ و انقلاب اسلامى بيان فرماييد»چنين
اظهاركردند:«نظريه من هم مثل آقاى خمينى است.آقاى خمينى و همه علما نظرشان
ايناست كه هر گاه اسلام در خطر باشد بايد تمام مسلمانان در مقام دفاع
برآيند;هر كس كهمىتواند.در اين عصر و زمان آقاى خمينى اين مطلب را احراز
كرده است كه همينطوراست.يعنى دول خارجه تماما دستبه دست هم داده و
مىخواهند اسلام را سرنگونكنند و به كلى كلمه اسلام را از ميان بردارند.
از اين جهت آنها دشمنى تمام با حقيقت اسلام دارند،خصوصا پاپها آنها
راوادار مىكنند كه حقيقت اسلام از ميان برداشته شود و اين را حضرت آقاى
خمينىاحراز كرده است و لهذا در مقام دفاع برآمده به هر شكل و به هر نوع كه
ممكن باشدبايد در مقابل حفظ اين سرزمين و جامعه مسلمانان بيرون آمد و العلم
عند الله.
جنگ هم همان دفاع است و پاسداران هم همان جنگجويانى هستند كه ازحقيقت
اسلام حمايت مىكنند و همهشان مؤيد و منصورند انشاء الله/ان تنصروا
اللهينصركم و يثبت اقدامكم/و پاسدارها جزو همين آيه هستند.» (11)
6-تاييد و تقويت رهبرى بعد از رحلت امام:
در موقعيتحساس بعد از رحلتحضرت امام خمينى كه دشمنان اسلام از هرسو
چشم دوخته،طمعها داشتند،ايشان با حركتحساب شده و سريع خود كمكمهمى در
روند انقلاب اسلامى و حفظ نظام اسلامى انجام دادند.وى در ضمن پيامى،رهبرى
حضرت آية الله خامنهاى را تاييد و پشتيبانى خود را از ايشان اعلام
كرد،متنآن پيام چنين است:
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمين آقاى خامنهاى رهبرجمهورى
اسلامى ايران(دامت افاضاته)
ضمن ابراز تسليت در مورد فقدان اسفناك و ضايعه جبران ناپذير رحلت
مرحومآية الله العظمى امام خمينى(طاب ثراه)كه حقا مجدد المذهب در قرن حاضر
مىباشداعلام مىدارد:
انتخاب شايسته جنابعالى به مقام رهبرى جمهورى اسلامى ايران مايه دلگرمى
واميدوارى ملت قهرمان ايران است.شكى نيست كه در موقعيتحساس كنونى حفظنظام
جمهورى اسلامى كه از اهم واجبات شرعى است متوقف به اين امر مهم مىباشد.
اينك اينجانب با ابتهال و تضرع به درگاه ربوبى و با استغاثه به ناحيه
مقدسه حضرتولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشريف)دوام تاييدات و توفيقات آن
جناب را درانجام اين مسئوليتبسيار سنگين خواستارم.بديهى است در متشابهات
امور شرعيه ومسائل مهم مملكتى مشورت با مراجع عظام و علماى اعلام راهگشاى
همه خواهد بود.
اميدوارم همچون گذشته دست غيبى آن حضرت مكر و نقشه اجانب را نقش برآب
فرموده آن جناب را يار و ياور باشد.و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
(12)
الاحقر محمد على العراقى-6 ذيقعده1409
7-پيامها در مقاطع حساس:
چنانكه ذكر شد حضرت آية الله اراكى در هر موقعيتى كه احساس
مىكردندانقلاب و نظام جمهورى اسلامى نياز به حمايت و تقويت دارد،در عمل و
با قلم خوداز هيچ كوششى فروگذار نمىكردند.نمونه آن،صدور پيامهاى مختلف در
مقاطعحساس انقلاب و شرايط خاص مسلمانان است كه ما به عناوين آنها اشاره
مىكنيم:
1-پيام به مناسبت انتخابات رياست جمهورى و همه پرسى متمم قانوناساسى.
(13)
2-پيام به مناسبت انتخابات مجلس شوراى اسلامى و تاييد آن. (14)
3-پيام به مناسبت ارتحال حضرت آية الله العظمى خويى. (15)
4-پيام به مناسبت گراميداشت اربعين ارتحال امام خمينى. (16)
5-پيام به مناسبتشهادت شانزده تن از حجاج كويتى به دست آل سعود.
(17)
6-پيام به مردم براى حضور در انتخابات مجلس خبرگان. (18)
7-پيام در پى هتك حرمت عتبات مقدسه و اهانتبه آية الله خوئى درعراق.
(19)
8-پيام به مناسبت ارتحال حضرت آية الله العظمى گلپايگانى. (20)
و ساير پيامهايى كه ذكر همه آنها موجب طول كلام خواهد شد.
8-مرجعيت:
بعد از رحلتحضرت امام خمينى مقلدين ايشان به حضرت آية الله
اراكىمراجعه نمودند و پيرامون باقى ماندن بر تقليد امام كسب تكليف نمودند.
چون فتواى معظم له جواز بقاء بر تقليد ميتبود لذا مقلدين حضرت امام
توانستند بارجوع به ايشان در تقليد حضرت امام باقى بمانند و اين فتوا از
عنايات الهى بود،لذا درمورد سؤال از بقاء بر تقليد حضرت امام(ره)همان فتواى
قبلىشان را به عينه تكرارنمودند.
وفات:
حضرت آية الله اراكى پس از يك قرن و اندى عمر توام با وارستگى و
قداست،در اول آبان ماه1373 با بروز يك عارضه عروقى در بيمارستان شهيد
رجايى تهرانبسترى و پس از يك و ماه و اندى بسترى شدن،بالاخره در ساعت23
شب سهشنبههشتم آذر1373 مطابق 25 جمادى الثانى 1415،مرغ روحش از قفس تن به
عوالم بالاپرواز نمود و نداى/ارجعى الى ربك/را لبيك گفت و انبوه مقلدان و
پيروان خود رادر غم و اندوه فرو برد.با اعلام خبر ارتحال آن مرجع عاليقدر
تمام بلاد ايران اسلامىعزادار شده و يكسره به سوگوارى پرداختند. (21)
پىنوشتها:
1- آئينه دانشوران،ص 50.
2- الزمر،آيه9.
3- روزنامه جمهورى اسلامى،25 ديماه 1372،دوم شعبان 1414.
4- آية الله اراكى(يك قرن وارستگى)،على صدرائى خوئى و ابوالفضل
حافظيان،ص76- 74.
5- پيام انقلاب،ش126،ص 15،مصاحبه با حضرت آية الله اراكى.
6- حاج ميرزا محمد فرزند محمد تقى بيك مشهور به ارباب از اجله
عالمان،محدثان، حكيمان و متكلمانسرشناس بود.در شهر قم قبل از
مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى رياستى بزرگ و مرجعيتى
تمامداشت،در سال 1341 ه.ق در قم مرحوم و در قبرستان شيخان مدفون
گرديد.از تاليفات او«اربعينالحسينيه»به طبع رسيده است.تاريخ
قم،ناصر الشريعه،ص 280.
7- كسى كه پير شده و سنش زياد گشته است.
8- روزنامه رسالت،پنجشنبه،ش 2578،10 آذر1373،ص 4.
9- منظورشان رضا خان پهلوى و پسرش محمد رضا است.
10- مجله حوزه،ش 12،ص 45- 44.
11- پيام انقلاب،ش126،ص 15،مصاحبه با حضرت آية الله العظمى
اراكى.
12- روزنامه جمهورى اسلامى،ش29-66،خرداد 1368،ص 11.
13- روزنامه جمهورى اسلامى،9 آذر 1368،ص 2.
14- روزنامه جمهورى اسلامى،9 آذر 1368،ص 2.
15- روزنامه جمهورى اسلامى،ش19583،17 فروردين 1368،ص 2.
16- روزنامه جمهورى اسلامى،ش 2928،18 تير 1368،ص 4.
17- روزنامه جمهورى اسلامى،ش2993،6 مهر 1368،ص 4.
18- روزنامه كيهان،ش14016،15 مهر1369،ص 2.
19- روزنامه كيهان،ش 14331،20 آبان 1370،ص 2.
20- روزنامه جمهورى اسلامى،20 آذر 1368.
21- آية الله اراكى(يك قرن وارستگى)،على صدرائى خوئى و ابو
الفضل حافظيان،ص 144-143.