29- علامه وحيد بهبهانى(استاد الكل)
(متولد1117-متوفى 1205 ه.ق)
گفتار استاد:
«محمد باقر بن محمد اكمل بهبهانى،معروف به«وحيد بهبهانى».اين مرد
شاگردسيد صدر الدين رضوى قمى شارح وافيه،و او شاگرد آقا جمال خوانسارى
سابقالذكر است.
وحيد بهبهانى در دوره صفويه قرار دارد.حوزه اصفهان بعد از انقراض صفويه
ازمركزيت افتاد. برخى از علماء و فقهاء-از آن جمله سيد صدر الدين رضوى
قمىو استاد بهبهانى-در اثر فتنه افغان به عتبات عاليات مهاجرت كردند.
وحيد بهبهانى كربلا را مركز قرار داد و شاگردان بسيار مبرز تربيت كرد.از
آنجمله است:سيد مهدى بحر العلوم،سيد على صاحب رياض،ميرزا
مهدىشهرستانى،سيد محمد باقر اصفهانى شفتى معروف به حجة الاسلام،ميرزامهدى
شهيد مشهدى،سيد جواد صاحب مفتاح الكرامه، سيد محسن اعرجى و...
علاوه بر اين خدمات،او در راه دفاع از اجتهاد و مبارزه با اخبارىگرى كه
در آنوقتسخت رواج يافته بود مبارزه پىگيرى كرد.شكست دادن
اخباريان،تربيتگروهى مجتهد مبرز سبب شد كه او را استاد الكل خوانند.او
تقوى را در حد كمالداشت.شاگردانش براى او احترام بسيار عميقى قائل
بودند.وحيد بهبهانى نسببه مجلسى اول مىبرد،يعنى از نوادههاى دخترى مجلسى
اول(البته به چندواسطه)است،و او آمنه بيگم همسر ملا صالح مازندرانى بوده كه
زنى فاضله وفقيهه بوده است،گاهى آمنه بيگم مشكلات علمى شوهر فاضل خود را
حلمىكرده است.» (1)
ولادت او:
ولادتش در سال1117 ه.ق در اصفهان،به فاصله چند سال پس از درگذشتمجلسى
بوده است. او در دامن مادر مهربان و پدر بزرگوار رشد و نما كرد و پس از
رشدو نما،در آغاز امر در بهبهان سكونت گزيد و در اواخر به كربلا انتقال
يافت.
علامه بزرگوار،مرحوم آقا محمد باقر اصفهانى،يكى از بزرگترين و
نامورترينفقيهان نامدار مىباشد كه از دويستسال پيش تا عصر ما،خود و
شاگردانش ازاستوانههاى بزرگ فقهى به شمار آمده و سر منشا تحولات عظيم در
فقه و دفاع از آئينپاك تشيع بودهاند.
او يكى از نامآورترين مشعل داران علم اصول فقه در تاريكترين
دورانهاىحيات علمى آن بوده است كه به حمايت و دفاع از آن برخاست و علم
اصول را از نوپايهگذارى و احياء نمود.
استاد اكبر و مروج شريعتسيد البشر،علامه ثانى و محقق ثالث،آقا
وحيدبهبهانى،يكى از اكابر فقهاى اواخر قرن دوازدهم و اوايل قرن سيزدهم هجرى
قمرىمىباشد.او از شاگردان سيد صدر الدين رضوى قمى،شارح وافيه،و او
شاگردآقا جمال خوانسارى بوده است،و پدرش محمد اكمل شيرازى فاضل عصر
خويش،ازشاگردان مبرز شيخ جعفر قاضى و ملا ميرزا محمد شيروانى و علامه مجلسى
بود،ومادرش دختر نور الدين بن ملا محمد صالح مازندرانى و جده پدرى
مادرش،عالمهفاضله،آمنه بيگم دختر مجلسى اول و خواهر مجلسى دوم بوده است،از
اين رو از اولبه جد و از دومى به خال تعبير آورده مىشود.
نسب او:
طبق سلسله نسبى كه در دست فرزندان و رجال فاميل ايشان است،نسب او
باچهارده واسطه به شيخ مفيد دانشمند والا مقام و فقيه نامور اسلامى مىرسد
و از طرفمادر نيز نسبى بس بزرگ و شريف دارد،چه مادر وى نوه فقيه
عاليقدر،مرحوم ملاصالح مازندرانى و داماد علامه مجلسى اول است،و پدرش،ملا
محمد اكمل،دراجازات و كتب خود از مجلسى اول و ملا صالح، به عنوان جد،و از
مجلسى دوم بهدايى تعبير مىكند.پس از بررسى شرح حال هر يك از اين مردان
بزرگ،پى مىبريم كهخاندان ايشان از نظر نسب بسيار بلند مرتبتبودهاند.
مهاجرت به بهبهان:
وحيد بهبهانى كه در اصفهان به دنيا آمده بود،پس از طى مراحل آغازين
زندگى،در اين شهر، همراه پدرش به بهبهان آمد و به تحصيل اشتغال ورزيد،و
شايد عاملمهاجرت پدر ايشان به بهبهان،بر اساس تصريح جمعى،براى مبارزه با
مسلكاخبارىگرى باشد كه توسعه چشمگيرى در اين شهر يافته بود،در اين شهر
مردم را كهاختلافى با هم داشتند،دعوت به برادرى نمود،و بيش از سى سال در
اين شهر بهتدريس اشتغال ورزيد و گروه زيادى از مردم را از اخبارىگرى
رويگردان نمود.
سفر به كربلا:
علامه بهبهانى،پس از طى اين مدت به كربلا عزيمت فرمود و علت آن را
برخىاين گونه نوشتهاند:روزى ايشان در بهبهان مشغول برگزارى نماز بودند و
در بين دونماز،«خواجه عزيز كلانتر»(حاكم وقتشهر)به ايشان گفت:«ببينيد بر
اثر دستورى كهدادهام چه قدر مردم در نماز جماعتشما شركت كردهاند و
جمعيت چه قدر زياد شدهاست.»اين سخن وحيد را منقلب نمود و از بيم آنكه
مبادا يك نفر نادان زنگ ريا را دردلش بنشاند،قصد عزيمتبه كربلا را نمود و
در سال1159 ه.ق به اتفاق تمام فاميل وبستگانشان بهبهان را به قصد عتبات
عاليات ترك گفت.
عدهاى ديگر علت عزيمت او را اين موضوع مىدانند كه نفوذ اخباريين در
اينمنطقه زياد شده بود و آقا مىخواستند آن را ريشهكن سازند و در آن
شرايط ميسورنبود،به هر حال بعد از ورود به نجف اشرف و شركت در مجلس بحث
مدرسين،آن وقت متوجه شد كه استاد كاملى كه بتواند از او استفاده كند،وجود
ندارد.از اين رو خودبه كربلا انتقال يافت.در كربلا نفوذ اخباريها بسيار
زياد بود،به طوريكه وقتى برخى ازآنها مىخواستند كتابى را كه قبلا در دست
مجتهدين بوده است،به دست گيرند،دستمال بر دور كتاب پيچيده و آن را
برمىداشتند،چون آن را نجس مىدانستند.و اينوضع مجتهدين در كربلا بود،ولى
پس از ورود آقا به شهر و شركت در مجلس بحثآنان،روزى در صحن شريف ايستاد و
با صداى بلند فرياد بر آورد كه: «مردم!من حجتخدا بر شما هستم.»علماء و
فضلاء از هر طرف متوجه او شدند و به دور او اجتماعنمودند،گفتند چه
مىخواهى؟وحيد گفت:مىخواهم شيخ يوسف صاحب حدائقمنبرش را در اختيار من
بگذارد و دستور دهد تا شاگردانش پاى منبر من حاضر شوند.
چون اين خبر به شيخ يوسف رسيد،از آنجا كه وى آن روزها از مسلك اخبارى
عدولكرده بود، ولى از ترس جهال نمىتوانستحق را اظهار كند،با طيب خاطر
تقاضاىوحيد را پذيرفت، شايد او بتواند بطلان مسلك اخبارىگرى را براى آنان
ثابت گرداند.
وحيد سه روز به درس و بحث و گفتگو پرداخت و در نتيجه دو ثلث از شاگردان
شيخيوسف را به روش اصولى برگردانيد.و صاحب حدائق از اين موضوع بسيار مسرور
وخوشحال شد.
با اين مقدمات،نفوذ اخباريها روز به روز در كربلا كمتر شد و حتى نماز
خواندندر پشتسر شيخ يوسف متروك شده و خود شيخ يوسف نماز خواندن در
پشتسروحيد را صحيح دانسته و گفته بود كه بعد از مرگش وحيد بر جنازهاش
نماز بخواند واين عظمت تفكر و اطلاعات عميق و وسيع وحيد را مىرساند،و سستى
فكر و راىاخباريها را.به اين ترتيب وحيد را در عصر خود،«مجدد
مذهب»مىناميدند وشاگردانش همه جا او را مروج دين حنيف و مجدد طريق اجتهاد
و تقليد و زنده كنندهاساس تشيع مىدانستند.
درباره مقام علمى ايشان،همين بس كه شاگردانى چون علامه بحر العلوم وصاحب
رياض او را«علامه بهبهانى»،و صاحب جواهر و شيخ انصارى و ديگران،همه جا او
را«استاد اكبر»و«استاد كل»خواندهاند،و ديگر اينكه ايشان در ديباچه
حاشيهكتاب مدارك نوشته است كه صاحب مدارك را در خواب ديد كه اعتراف به
غفلتهاىخود و يادآوريهاى او نمود و از وى در اين خصوص اظهار خوشنودى
كرد.در موردخصوصيات و فضايل اخلاقى ايشان تعاريف زيادى شده و گفتهاند كه
وى بسيارخوشرو و خوش صحبت و لطيفهگو بوده است و بسيار زاهد،به طوريكه
لباسهايشكرباس و تابدار بود و به ظواهر دنيا هيچ نظرى نداشت.
تاليفات او:
اين مرد بزرگوار،قريب شصت كتاب تصنيف فرمود و تعدادى از تاليفاتش
بهفارسى،و بسيار متين و پرفايده مىباشد،كه از آن ميان كتب زير را مىتوان
به اختصاربرشمرد:
1-ابطال القياس
2-اثبات التحسين و التقبيح العقليين
3-الاجتهاد و الاخبار
4-اصالة البرائة
5-اصالة الصحة في المعاملات و عدمها
6-الاستصحاب
7-اصول الاسلام و الايمان
8-التحفة الحسينيه
9-التعليقة البهبهانية
10-التقية
11-حاشيه ارشاد علامه
12-حاشيه تهذيب علامه
13-حاشيه ارشاد اردبيلى
14-حاشيه مسالك الافهام
15-حاشيه معالم
16-شرح مفاتيح الكلام
اساتيد و شاگردان او:
از اساتيد وى مىتوان:آقا سيد محمد طباطبايى بروجردى،و آقا صدر
الدينهمدانى و پدر علامهاش را نام برد.از شاگردان ايشان مىتوان عالم
عاليقدر،علامهبحر العلوم،و ميرزا محمد مهدى شهرستانى،و آقا سيد على
طباطبايى(صاحبرياض)و شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء، و بسيارى از فضلاى ديگر
را دانست كه هريك از آنان از مفاخر و مشاهير زمان مىباشند.
وفات او:
عمر وحيد بهبهانى در حدود نود سال بود و در اواخر عمر،ضعف بر وىمستولى
شد و درس و بحث را ترك نمود و تنها به تدريس«شرح لمعه»اكتفا ورزيد ودستور
داد كه سرآمد شاگردانش، «علامه بحر العلوم»به نجف اشرف بازگردد و مستقلابه
تشكيل حوزه درس و بحث و رسيدگى به امور شيعيان همت گمارد.
به گفته نوه عاليقدرش،«آقا احمد»،ايشان در29 شوال 1205 ه.ق وفات
يافتند.او در كربلاىمعلى،به جوار رحمتحق پيوست و در رواق حضرت امام
حسين(ع)،پايين پاىشهداء مدفون گرديد.
در مورد او گفتهاند:
و البهبهانى معلم البشر مجدد المذهب في الثانى عشر ازاح كل شبهة و ريب
فبان للميلاد كنه العقل
اين مرد بزرگوار،تمام عمر گرانبهاى خود را صرف نگاهدارى علوم و اخبار
وآثار اهل بيت عصمت(عليهم السلام)و تعليم و تربيت نوابغ و برجستگان
بىشمارىنمود و خدمات فراوانى به مذهب شيعه كرد.از ايشان فرزندان عالم و
بزرگوارى بر جاى مانده كه راه پدر را ادامه داده و در تبليغ دين مبين اسلام
كوشيدهاند. (2)
روانش شاد باد.
پىنوشتها:
1- آشنايى با علوم اسلامى،ص307.
2- ريحانة الادب،ج 1،ص53- علاوه بر آن كتاب«وحيد
بهبهانى»تاليف فاضل نامى آقاى دوانى- نقشروحانيت پيشرو در جنبش
مشروطيت،حامد الگار،ص 51- تشيع و مشروطيت، دكتر عبد الهادى حائرى-
مقاله كوير،باستانى پاريزى،تفكر نوين سياسى در اسلام،دكتر حميد
عنايت،ص 230- روضة الصفا،هدايت،ج9،صفحات 204 و 205 و...از منابع
قابل استفاده در اين مورد مىباشند.