4- ابن جنيد اسكافى
(متوفى 381 ه.ق)
گفتار استاد:
«ابن جنيد اسكافى،از اساتيد شيخ مفيد،گويند كه در سال 381 ه.ق
درگذشتهاست و گفتهاند تاليفات و آثارش به پنجاه جلد مىرسد.فقهاء از ابن
جنيد و ابنابى عقيل به عنوان«القديمين»(دو فقيه دوران قديم)ياد
مىكنند.آراء ابن جنيدهميشه در فقه مطرح است. » (1)
ابن جنيد و روزگار او:
ابو على محمد بن احمد بن الجنيد اسكافى،در اسكاف(كه محلى بين بصره
ونهروان است)در يك خانواده علمى و روحانى گام به عرصه زندگى گذاشت.او
درروزگارى به سر مىبرد كه مناطق اسلامى تازه از تركتازى خلفاى بنى العباس
نجات پيدامىكرد و به تعبير مسعودى در مروج الذهب،كار آل ابيطالب يا كشتار
و زندان يا جنگو گريز بود.
از زمان رحلت رسول اكرم(ص)تا حدود 300 ه.ق،شيعيان وضع ناگوار
وموقعيتخطرناك و نامطلوبى داشتند.چه آنان هميشه در اقليتبودند و در
دولتبنى اميه و بنى عباس سعى فراوان مىشد كه از نفوذ امامان جلوگيرى به
عمل آيد و رابطهآنان با شيعيان به كلى قطع گردد.به همين جهت از اقصاى
آفريقا و اسپانياى آن روز تامصر و روم شرقى و سرحد چين، همه زير نگين خلفاى
عباسى و اموى بود و شيعه درمحدوديت و فشار كامل به سر مىبرد و از هر گونه
ابراز عقيده و اعلام وجود ممنوعبود.ولى از اواسط قرن چهارم هجرى از دوران
ابن جنيد اسكافى شيعيان به ميزان قابلتوجهى در كشورهاى خاورميانه از آن
محدوديتها رهايى پيدا كردند،زيرا از يك طرفخلفاى فاطمى كه شيعه اسماعيلى
بودند در مصر دولت نيرومندى را تشكيل دادند و ازابهت و شكوه دربار بغداد
كاستند،و از سوى ديگر سيف الدوله حمدانى و امراء آنان كهدر شام حكومت
مىكردند،نسبتبه شيعه ابراز تمايل بسيارى مىنمودند.از جانبديگر در مشرق
و جنوب شرقى و شمال ايران نيز سلاطين گوريان، صفاريان،طاهريانو كمى قبل از
آنها،علويان مازندران حكومت داشتند كه همه شيعه بودند. آنان پرچماستقلال
بلند كرده و بر ضد خلفاى عباسى قيام كردند.از همه مهمتر،ظهور دولتمقتدر
آل بويه بود كه از شيعيان مخلص بودند و حكومت آنان تا شام و مصر گسترشداشت
و در احترام و تجليل شيعيان كوشا بودند. (2)
اين علل و عوامل زمينه را فراهم ساخت تا شيعيان از گوشه و كنار سر
برآورده وبا همتشايان توجه،به تشكيل جمعيتها و تاسيس حوزههاى علمى و نشر
معارف وحقايق اهل بيت(ع) بپردازند،كه تشيع ابن ابى عقيل در آن روزگار،و
ارتباط ابن جنيد بادانشمندان اهل سنت و مسافرت كلينى و صدوق،دو پيشواى بزرگ
حديثبه بغداد واقامت آنان در آن شهر(مركز اهل سنت)نشانههايى از اين فضاى
مناسب سياسىمىباشد.
گفتار نجاشى:
نجاشى،درباره او گويد:
«محمد بن احمد بن الجنيد ابو على الكاتب الاسكافى،آبروى اصحاب
ما،ثقه،جليل القدر. داراى تاليفات فراوان و متعدد.از برخى از مشايخ خود
شنيدم كه در پيشاو مال و شمشيرى از حضرت صاحب(عج)بود كه به هنگام مرگ به
كنيزش وصيتنمود و پيش او ضايع گرديد.»
او پس از شمارش تاليفات متنوع و متعدد ابن جنيد،اظهار مىدارد:
«از مشايخ موثق خود شنيدم كه او قائل به قياس بود و همگى خبر دادهاند
كه آناناجازه روايت كتابها و مصنفات او را داشتهاند.» (3)
گفتار سيد صدر:
مؤلف كتاب تاسيس الشيعه كه او را در عداد فقهاء برجسته شيعه نام مىبرد
و درحق او توصيف و تجليل شايانى دارد،مىگويد:
«يكى ديگر از بزرگان فقهاى ما،ابن جنيد محمد بن احمد بن الجنيد ابو
على،مشهور به كاتب اسكافى است.او داراى كتابهاى متعددى در فروع و اصول
فقهمىباشد.فقه را تنظيم و ابوابى بر آن مترتب ساخت.ابواب را جدا از هم
قرار داد ونهايت تلاش خود را در اين راه صرف نمود. اگر مسالهاى روشن
بود،در آن مورد فقطبه ذكر فتوى اكتفاء ورزيد،و اگر مساله تا حدودى مشكل و
غامض بود،به عامل اصلىآن نيز اشاره كرده و دليل آن را نيز ذكر مىنمود.و
اگر مساله داراى اقوالى از سوى فقهابود،آنها را نيز نقل مىكرد.از كتابهاى
او مىتوان:«تهذيب الشيعه لاحكام الشريعة»،و«كتاب الاحمدى للفقه
المحمدى»و كتاب«النصرة لاحكام العترة»و... را نام برد.
نجاشى درباره او گفته است كه او در حدود 200 مساله در 2500 ورق دارد.او
معاصرابن بابويه والد شيخ صدوق و معاصر حسين بن روح نوبختى،سفير سوم امام
عصر(عج)بوده و از ابن العزافر شلمغانى در روزگار او در دين،روايت كرده است
و از او نيزابو محمد هارون بن موسى التلعكبرى،و هم طبقه او روايت
نمودهاند...» (4)
گفتار صاحب معجم رجال الحديث:
مرحوم آية الله العظمى خوئى،پس از نقل آراء و نظريات بزرگان
تراجم،سخنعلامه حلى(ره) را در حق او نقل مىكند كه او را با ثقه بودن و
جلالت قدر مىستايد.
سپس سخن نوه شهيد ثانى،شيخ محمد بن حسن بن الشهيد الثانى در اعتراض
بهتوصيف علامه را بازگو مىنمايد،جايى كه مىگويد:«سخن علامه نمىتواند
خالى ازغرابت و تعجب باشد،چون نجاشى و شيخ در حق او گفتهاند كه او قائل به
قياس بود واين دو گفتار نشانه آن است كه اختلالى در امر او وجود داشته
است،چون اصحاب ماعقيده دارند كه ترك عمل به قياس از ضروريات است.و اعتقاد
به آن مضر عقيده وموجب خروج از عدالت مىباشد،پس چگونه او
مىتواند«ثقه»بوده باشد؟»مرحوم آية الله خويى پس از نقل سخن او اظهار
مىدارد: «مثل اينكه او دراعتراض به سخن علامه حلى،قول خود نجاشى را نديده
است و در عين اينكه مسالهاعتقاد به قياس را در حق او بازگو مىكند،در عين
حال او را با ثقه و جليل القدر بودنتوصيف مىكند،حقيقت امر آن است كه عدم
جواز عمل به قياس،هر چند ازضروريات مذهب شيعه است،ولى از كجا معلوم كه شيخ
عالم به اين امر بوده است،پس عمل او به قياس بر حسب اجتهاد خود بوده است و
او در اين باره معذور است.واگر تنزل نموديم و گفتيم عمل او به قياس موجب
فسق است(و با جزم اين سخن رانمىگويم)باز اين امر منافاتى با وثاقت او
نمىتواند داشته باشد.» (5)
تاليفات او:
او در عمر پر بركتخويش،تاليفات متعددى را به رشته تحرير درآورده است
كهتعداد آنها را تا پنجاه جلد نگاشتهاند كه بيشتر آنها در فقه،اصول،كلام
و علوم ادبىاست كه اسامى برخى از آنها به اين ترتيب آمده است:
1-احكام الارش
2-احكام الصلوة
3-احكام الطلاق
4-المختصر الاحمدى للفقه المحمدى
5-الارتياع في تحريم الفقاع
6-ازالة الران عن قلوب الاخوان(در امر غيبت)
7-استخراج المراد عن مختلف الخطاب
8-الاستنفار الى الجهاد
9-الاستيفاء
10-الاسراء
11-الاسفار في الرد على المؤيدة
12-الاشارات الى ما ينكره العوام
13-اشكال جملة المواريث
14-اظهار ما ستره اهل العناد من الرواية عن الائمة في امر الاجتهاد
15-الافهام لاصول الاحكام
16-الفى مسالة(دو هزار مساله)
17-الالفية(هزار مساله)در كلام
18-امثال القرآن(مثلهاى قرآن)
19-الايناس بائمة الناس
20-البشارة و القدارة
21-تبصرة العارف و نقد الزائف(در فقه اثنى عشرى حاوى احتجاج بر مذهبحق)
22-التحرير و التقرير
23-التراقى الى اعلى المراقى
24-بنية الساهى بالعلم الالهى
25-تهذيب الشيعه لاحكام الشريعه
26-حدائق القدس
27-قدس الطور و ينبوع النور في معنى الصلوة على النبى
28-مشكلات المواريث،كه مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى،در جلد 21 الذريعهبه
نقل از نجاشى آن را ذكر مىكند.
29-المسح على الخفين
30-كتاب المسح على الرجلين
عنوان و تيتر كتابهاى فوق،بدون توجه به محتوى و مضمون آنها نشان
دهندهادب و معرفت او به اساليب بلاغت و فصاحت مىباشد.از اين رو گفته شده
است كه اودر اثر مهارتى كه در اصول نگارش و املاء داشته است،عنوان«كاتب»و
نويسنده را نيزداشته است. (6)
صاحب رجال نجاشى تعداد ديگرى از تاليفات را در حق او آورده است كه
يكىاز آنها كتاب ما نقضه الزجاجى النيشابورى بر ابى فضل بن شاذان مىباشد.
(7)
وفات او:
او پس از عمرى تلاش و كوشش در راه اسلام،و با به جا گذاشتن بيش از
50عنوان كتاب در زمينه فقه،اصول،كلام و تفسير،در سال 381 ه.ق،همان سال
وفاتشيخ صدوق درگذشت و كلمه«شفا»ماده تاريخ وفات اوست.
پىنوشتها:
1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 294.
2- مروج الذهب،ج 4،ص307- مكتب اسلام،سال اول،شماره3،ص 48-49.
3- رجال نجاشى،ص 385 تا 388،كد معرفى1047.
4- تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام.
5- معجم رجال الحديث،ج 14،ص 318 تا 322،كد معرفى 10081.
6- رجال نجاشى،ص386،كد معرفى1047.
7- معجم رجال الحديث،ج 14 ص 318 تا 322،كد معرفى 10081.