فقهاي نامدار شيعه

عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۵ -


4- ابن جنيد اسكافى

(متوفى 381 ه.ق)

گفتار استاد:

«ابن جنيد اسكافى،از اساتيد شيخ مفيد،گويند كه در سال 381 ه.ق درگذشته‏است و گفته‏اند تاليفات و آثارش به پنجاه جلد مى‏رسد.فقهاء از ابن جنيد و ابن‏ابى عقيل به عنوان‏«القديمين‏»(دو فقيه دوران قديم)ياد مى‏كنند.آراء ابن جنيدهميشه در فقه مطرح است. » (1)

ابن جنيد و روزگار او:

ابو على محمد بن احمد بن الجنيد اسكافى،در اسكاف(كه محلى بين بصره ونهروان است)در يك خانواده علمى و روحانى گام به عرصه زندگى گذاشت.او درروزگارى به سر مى‏برد كه مناطق اسلامى تازه از تركتازى خلفاى بنى العباس نجات پيدامى‏كرد و به تعبير مسعودى در مروج الذهب،كار آل ابيطالب يا كشتار و زندان يا جنگ‏و گريز بود.

از زمان رحلت رسول اكرم(ص)تا حدود 300 ه.ق،شيعيان وضع ناگوار وموقعيت‏خطرناك و نامطلوبى داشتند.چه آنان هميشه در اقليت‏بودند و در دولت‏بنى اميه و بنى عباس سعى فراوان مى‏شد كه از نفوذ امامان جلوگيرى به عمل آيد و رابطه‏آنان با شيعيان به كلى قطع گردد.به همين جهت از اقصاى آفريقا و اسپانياى آن روز تامصر و روم شرقى و سرحد چين، همه زير نگين خلفاى عباسى و اموى بود و شيعه درمحدوديت و فشار كامل به سر مى‏برد و از هر گونه ابراز عقيده و اعلام وجود ممنوع‏بود.ولى از اواسط قرن چهارم هجرى از دوران ابن جنيد اسكافى شيعيان به ميزان قابل‏توجهى در كشورهاى خاورميانه از آن محدوديتها رهايى پيدا كردند،زيرا از يك طرف‏خلفاى فاطمى كه شيعه اسماعيلى بودند در مصر دولت نيرومندى را تشكيل دادند و ازابهت و شكوه دربار بغداد كاستند،و از سوى ديگر سيف الدوله حمدانى و امراء آنان كه‏در شام حكومت مى‏كردند،نسبت‏به شيعه ابراز تمايل بسيارى مى‏نمودند.از جانب‏ديگر در مشرق و جنوب شرقى و شمال ايران نيز سلاطين گوريان، صفاريان،طاهريان‏و كمى قبل از آنها،علويان مازندران حكومت داشتند كه همه شيعه بودند. آنان پرچم‏استقلال بلند كرده و بر ضد خلفاى عباسى قيام كردند.از همه مهم‏تر،ظهور دولت‏مقتدر آل بويه بود كه از شيعيان مخلص بودند و حكومت آنان تا شام و مصر گسترش‏داشت و در احترام و تجليل شيعيان كوشا بودند. (2)

اين علل و عوامل زمينه را فراهم ساخت تا شيعيان از گوشه و كنار سر برآورده وبا همت‏شايان توجه،به تشكيل جمعيتها و تاسيس حوزه‏هاى علمى و نشر معارف وحقايق اهل بيت(ع) بپردازند،كه تشيع ابن ابى عقيل در آن روزگار،و ارتباط ابن جنيد بادانشمندان اهل سنت و مسافرت كلينى و صدوق،دو پيشواى بزرگ حديث‏به بغداد واقامت آنان در آن شهر(مركز اهل سنت)نشانه‏هايى از اين فضاى مناسب سياسى‏مى‏باشد.

گفتار نجاشى:

نجاشى،درباره او گويد:

«محمد بن احمد بن الجنيد ابو على الكاتب الاسكافى،آبروى اصحاب ما،ثقه،جليل القدر. داراى تاليفات فراوان و متعدد.از برخى از مشايخ خود شنيدم كه در پيش‏او مال و شمشيرى از حضرت صاحب(عج)بود كه به هنگام مرگ به كنيزش وصيت‏نمود و پيش او ضايع گرديد.»

او پس از شمارش تاليفات متنوع و متعدد ابن جنيد،اظهار مى‏دارد:

«از مشايخ موثق خود شنيدم كه او قائل به قياس بود و همگى خبر داده‏اند كه آنان‏اجازه روايت كتابها و مصنفات او را داشته‏اند.» (3)

گفتار سيد صدر:

مؤلف كتاب تاسيس الشيعه كه او را در عداد فقهاء برجسته شيعه نام مى‏برد و درحق او توصيف و تجليل شايانى دارد،مى‏گويد:

«يكى ديگر از بزرگان فقهاى ما،ابن جنيد محمد بن احمد بن الجنيد ابو على،مشهور به كاتب اسكافى است.او داراى كتابهاى متعددى در فروع و اصول فقه‏مى‏باشد.فقه را تنظيم و ابوابى بر آن مترتب ساخت.ابواب را جدا از هم قرار داد ونهايت تلاش خود را در اين راه صرف نمود. اگر مساله‏اى روشن بود،در آن مورد فقطبه ذكر فتوى اكتفاء ورزيد،و اگر مساله تا حدودى مشكل و غامض بود،به عامل اصلى‏آن نيز اشاره كرده و دليل آن را نيز ذكر مى‏نمود.و اگر مساله داراى اقوالى از سوى فقهابود،آنها را نيز نقل مى‏كرد.از كتابهاى او مى‏توان:«تهذيب الشيعه لاحكام الشريعة‏»،و«كتاب الاحمدى للفقه المحمدى‏»و كتاب‏«النصرة لاحكام العترة‏»و... را نام برد.

نجاشى درباره او گفته است كه او در حدود 200 مساله در 2500 ورق دارد.او معاصرابن بابويه والد شيخ صدوق و معاصر حسين بن روح نوبختى،سفير سوم امام عصر(عج)بوده و از ابن العزافر شلمغانى در روزگار او در دين،روايت كرده است و از او نيزابو محمد هارون بن موسى التلعكبرى،و هم طبقه او روايت نموده‏اند...» (4)

گفتار صاحب معجم رجال الحديث:

مرحوم آية الله العظمى خوئى،پس از نقل آراء و نظريات بزرگان تراجم،سخن‏علامه حلى(ره) را در حق او نقل مى‏كند كه او را با ثقه بودن و جلالت قدر مى‏ستايد.

سپس سخن نوه شهيد ثانى،شيخ محمد بن حسن بن الشهيد الثانى در اعتراض به‏توصيف علامه را بازگو مى‏نمايد،جايى كه مى‏گويد:«سخن علامه نمى‏تواند خالى ازغرابت و تعجب باشد،چون نجاشى و شيخ در حق او گفته‏اند كه او قائل به قياس بود واين دو گفتار نشانه آن است كه اختلالى در امر او وجود داشته است،چون اصحاب ماعقيده دارند كه ترك عمل به قياس از ضروريات است.و اعتقاد به آن مضر عقيده وموجب خروج از عدالت مى‏باشد،پس چگونه او مى‏تواند«ثقه‏»بوده باشد؟»مرحوم آية الله خويى پس از نقل سخن او اظهار مى‏دارد: «مثل اينكه او دراعتراض به سخن علامه حلى،قول خود نجاشى را نديده است و در عين اينكه مساله‏اعتقاد به قياس را در حق او بازگو مى‏كند،در عين حال او را با ثقه و جليل القدر بودن‏توصيف مى‏كند،حقيقت امر آن است كه عدم جواز عمل به قياس،هر چند ازضروريات مذهب شيعه است،ولى از كجا معلوم كه شيخ عالم به اين امر بوده است،پس عمل او به قياس بر حسب اجتهاد خود بوده است و او در اين باره معذور است.واگر تنزل نموديم و گفتيم عمل او به قياس موجب فسق است(و با جزم اين سخن رانمى‏گويم)باز اين امر منافاتى با وثاقت او نمى‏تواند داشته باشد.» (5)

تاليفات او:

او در عمر پر بركت‏خويش،تاليفات متعددى را به رشته تحرير درآورده است كه‏تعداد آنها را تا پنجاه جلد نگاشته‏اند كه بيشتر آنها در فقه،اصول،كلام و علوم ادبى‏است كه اسامى برخى از آنها به اين ترتيب آمده است:

1-احكام الارش

2-احكام الصلوة

3-احكام الطلاق

4-المختصر الاحمدى للفقه المحمدى

5-الارتياع في تحريم الفقاع

6-ازالة الران عن قلوب الاخوان(در امر غيبت)

7-استخراج المراد عن مختلف الخطاب

8-الاستنفار الى الجهاد

9-الاستيفاء

10-الاسراء

11-الاسفار في الرد على المؤيدة

12-الاشارات الى ما ينكره العوام

13-اشكال جملة المواريث

14-اظهار ما ستره اهل العناد من الرواية عن الائمة في امر الاجتهاد

15-الافهام لاصول الاحكام

16-الفى مسالة(دو هزار مساله)

17-الالفية(هزار مساله)در كلام

18-امثال القرآن(مثلهاى قرآن)

19-الايناس بائمة الناس

20-البشارة و القدارة

21-تبصرة العارف و نقد الزائف(در فقه اثنى عشرى حاوى احتجاج بر مذهب‏حق)

22-التحرير و التقرير

23-التراقى الى اعلى المراقى

24-بنية الساهى بالعلم الالهى

25-تهذيب الشيعه لاحكام الشريعه

26-حدائق القدس

27-قدس الطور و ينبوع النور في معنى الصلوة على النبى

28-مشكلات المواريث،كه مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى،در جلد 21 الذريعه‏به نقل از نجاشى آن را ذكر مى‏كند.

29-المسح على الخفين

30-كتاب المسح على الرجلين

عنوان و تيتر كتابهاى فوق،بدون توجه به محتوى و مضمون آنها نشان دهنده‏ادب و معرفت او به اساليب بلاغت و فصاحت مى‏باشد.از اين رو گفته شده است كه اودر اثر مهارتى كه در اصول نگارش و املاء داشته است،عنوان‏«كاتب‏»و نويسنده را نيزداشته است. (6)

صاحب رجال نجاشى تعداد ديگرى از تاليفات را در حق او آورده است كه يكى‏از آنها كتاب ما نقضه الزجاجى النيشابورى بر ابى فضل بن شاذان مى‏باشد. (7)

وفات او:

او پس از عمرى تلاش و كوشش در راه اسلام،و با به جا گذاشتن بيش از 50عنوان كتاب در زمينه فقه،اصول،كلام و تفسير،در سال 381 ه.ق،همان سال وفات‏شيخ صدوق درگذشت و كلمه‏«شفا»ماده تاريخ وفات اوست.

پى‏نوشتها:‌


1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 294.

2- مروج الذهب،ج 4،ص‏307- مكتب اسلام،سال اول،شماره‏3،ص 48-49.

3- رجال نجاشى،ص 385 تا 388،كد معرفى‏1047.

4- تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام.

5- معجم رجال الحديث،ج 14،ص 318 تا 322،كد معرفى 10081.

6- رجال نجاشى،ص‏386،كد معرفى‏1047.

7- معجم رجال الحديث،ج 14 ص 318 تا 322،كد معرفى 10081.