پارساى واصل حله پاسخ داد:
اگر من به اندازه اى نيرومند و قوى بودم كه در حال گفتگو با شما از ياد
خداوند غافل نشده ، شما نيز در اثر توجه به من ، در انديشه خداى بزرگ
فرو مى رفتيد، بى ترديد به ديدارتان مى شتافتم . ولى مى ترسم در اثر
گفتگو با شما از ياد خداوند بازمانده ، به شما توجه كنم . معناى چنين
حادثه اى آن است كه پروردگار را از ولايت عزل كرده ، به دوستى و ولايت
شما پردازم . و قلبم را كه جايگاه اوست به شما كه مملوكى بيش نيستيد
وانهم . و اين در ديدگاه من به منزله كفر است .
البته ممكن است در گفتگوى با شما گاهى ياد خدايم باشم و گاهى به شما
بينديشم . كه در اين صورت به شرك و هلاكت دچار مى شوم زيرا شما و
پروردگارم هر دو را در قلب جاى داده ام .(93)
بدين ترتيب سيد كه مرشدى وارسته بود، در راه تازه اى از پيشرفتهاى
روحانى قرار گرفت از 645 تا 648 در آن حرم آسمانى ساكن شد. البته هيچ
كس از چگونگى و اندازه عروج عارف شيداى حله در اين سالها آگاه نيست .
تنها مى توان يادآورى كرد كه بزرگترين پيروزيهاى معنوى سيد در اين
سالها تحقق يافته است پيروزيهايى كه خود درباره آنها به فرزندش چنين
نگاشت :
((در نجف از مردم كناره مى گرفتم و جز فرصتى
اندك با آنها آمد و شد نمى كردم . بدين سبب مشمول عنايتها قرار گرفتم .
عنايتهايى در دين و دنيايم كه سراغ ندارم مانند آن را به كسى ديگر از
ساكنان آن حريم داده باشند.(94)))
او براى آنكه همواره در شمار ميهمانان و پناهندگان به آستان آسمانى
نخستين امام معصوم جاى داشته باشد، آرامگاهى براى خويش در نجف آماده
ساخت . اين آرامگاه چنان ساخته شده بود كه سر رضى الدين در پايين پاى
پدر ارجمندش ابى ابراهيم موسى قرار مى گرفت . او بر آن بود پس از مرگ
سرش در پايين پاى پدر قرار گيرد تا فرمان خداوند كه مردم را به فروتنى
در برابر پدر و مادر و احترام به آنان فراخوانده است اطاعت كرده باشد.(95)
باز باران
در روزهاى پايانى 648 سيد(96)
به دليلى ناگفته كه البته چيزى جز ادامه پرواز در آسمان تجرد نبود راه
كربلا پيش گرفته ، تا ضمن زندگى خانوادگى در آن ديار پاك ، از عنايات
ويژه سالار شهيدان و ياران به خون خفته اش سود برد.
هر چند رضى الدين در آغاز برنامه زمانى خاصى براى زيستن در كربلا نداشت
ولى بعدها چنان انديشيد كه اگر سه سال در آن وادى بماند بهتر است . او
بر آن بود تا پس از پايان اين سالها استخاره كرده ، راه سامرا پيش
گيرد و تنها كسى باشد كه در اين سه ناحيه مقدس با خانواده اش زندگى
كرده
(97) و از همسايگان رسمى پيشوايان خفته در آن مناطق به
شمار آيد. البته از بررسى مجموعه نوشته هاى سيد درباره اين سفرها چنان
برمى آيد كه نوعى دور شدن تدريجى از بستگان و آشنايان و نشستهاى معمول
آنها نيز مورد نظر وى بوده است بدين معنى كه در نجف كناره گيرى از مردم
به اندازه اى نبود كه رضى الدين را خشنود سازد و او گاه و بيگاه در
معرض ملاقاتهاى ناخواسته و زيان آور قرار مى گرفت . سفر به كربلا وى
را از حله نشينان دورتر و از ديدارهاى ناخواسته و زيانبار ايمن تر ساخت
ولى هنوز كناره گيريها در حد مورد نظر سيد نبود بنابراين در سال 652
استخاره كرد تا به سامرا، كه از دسترس آشنايان دورتر بود، رود تا در
پيمودن مدارج معنوى موفقيتى بيش از پيش به دست آورد.(98)
در دام پايتخت
در 652 ه . ق عارف شيداى حله ديگر بار اسباب سفر بسته ، همراه
خانواده اش به سوى سامراء كه به گفته خودش چونان صومعه اى در بيابان مى
نمود، روان شد. ولى به عللى نامشخص
(99) سفرش را نيمه تمام نهاده ، در بغداد فرود آمد و در
خانه قديمى خويش اقامت گزيد.(100)
هر چند زندگى اين روزگار با توقف پانزده ساله ايام جوانى در بغداد
تفاوت بسيار داشت و بيشتر وقت عارف شيداى حله در خلوت و عبادت سپرس
مى شد ولى هرگز در دستگيرى نيازمندان و نجات بيچارگان ، ترديد نمى كرد.
اوج تلاشهاى وى در رهايى بينوايان و ناتوانان را مى توان در سال 655 ه
. ق دانست . در اين سال لشگر مغول به عراق هجوم آورده ، بغداد را
محاصره كرد. خليفه ((المستعصم بالله
)) امير سپاهش ((قشمر))
لشگرى را به بيرون شهر گسيل داشت ، ساكنان پايتخت را به پايدارى و جهاد
تشويق مى كردند.(101)
رضى الدين با مشاهده وحشت همگانى ، ضمن ارسال نامه اى به خليفه از او
خواست تا به وى اجازه دهد كه تنها و بى هيچ سلاح و سربازى نزد مغولان
رفته براى صلح و قرار داد متاركه نبرد با آنها گفتگو كند، ولى خليفه
نپذيرفت .
سيد كه با توجه به بى كفايتيهاى خليفه و همكارانش سقوط شهر را پيش
بينى مى كرد ديگر بار به ديدار يكى از نزديكان خليفه ، كه با او سابقه
آشنايى داشت ، شتافته ، از او خواست اجازه بگيرد تا با گروهى از مؤمنان
و شخصى كه زبان مغولان بداند، از شهر بيرون روند و با سران سپاه دشمن
گفتگو كنند. شخصى دربارى گفت : مى ترسيم مغولان شما را با چنين
لباسهايى فرستاده رسمى ما به شمار آوردند و اين سبب آبروريزى دربار
شود.
سيد در پاسخ اين بهانه درباريان گفت : شما هر كس را مى خواهيد همراهمان
گسيل داريد تا اگر ما نزد سالار مغولان از سوى شما سخنى بر زبان رانديم
يا خود را فرستاده خليفه خوانديم ، ما را گردن زده ، سرهامان را
برايتان فرستد. اينجا كشور مسلمانان است و من فرزند پيامبرم ، ناچار
وظيفه خود مى دانم پاى در ميان نهاده به وحشت مردم پايان دهم . اينك
اگر تقاضايم را بپذيريد، خواهم رفت و به اميد پروردگار پيروزمند
بازخواهم گشت و اگر نپذيريد، نزد خداوند بزرگ معذورم .
مرد دربارى گفت : همين جابنشين ، تا بازگردم . بايد به خليفه عرض كنم .
آنگاه رفته ، مدتى بعد بازگشت و از سوى دربار گفت : هرگاه نياز پيدا
كرديم به شما اجازه مى دهيم . مغولان سالارى ندارند تا با آنها گفتگو
كنى ، آنها تنها براى غارت آمده اند.(102)
بدين ترتيب تلاشهاى سيد براى ميانجيگرى ناكام ماند.
ديدار سران
از سوى ديگر ((مجدالدين
))، برادر زاده سيد كه به دليل بى كفايتى خليفه همه راههاى نجات
را بسته يافت بر آن شد تا با همكارى سديدالدين يوسف حلى و ابن ابى
الغز،(103)
دانشوران فرزانه حله ، نامه اى به هلاكوخان نگاشته ، ضمن اعلام دوستى
خويش شهرهاى مقدس را از هجوم مغولان نجات دهند. هلاكو چون نامه آنان را
ديد، به فرستاده شان گفت : اگر به راستى با ما دوستيد، نزد ما آييد تا
از نزديك گفتگو كنيم .
بدين ترتيب مجدالدين
(104) و يارانش به ديدار هلاكو شتافتند.
فرمانرواى مغول به آنها گفت : هنوز نتيجه نبرد من با خليفه مشخص نيست ،
چرا از خليفه نترسيده به مكاتبه با دشمنش دست يازيديد؟
نمايندگان حله پاسخ دادند: امام نخستين ما چنين پيش بينى كرده است كه
بنى عباس به دست مردمى با صفات خاص نابود مى شوند. ما آن صفات را در
شما يافتيم . پس به سويتان شتافتيم تا امان ستانيم .
هلاكو گفتارشان را پذيرفت و امان نامه اى براى مردم حله ، نجف ، كربلا
و كوفه بديشان داد.(105)(106)
شب زخمى
عارف بزرگ عراق پس از ناكامى در ميانجيگرى تاچار در خانه نشست و
تن به حوادث سپرد تا آنكه شب 21 محرم 655 فرارسيد در آن شب تاريك
سرانجام مغولان با استفاده از شكافى كه در برج العجمى پديد آمده بود بر
بخشى از استحكامات سربازان عباسى دست يافتند و توانستند 6 روز بعد در
شبى هراسناك به پايتخت سرازير شوند.(107)
شدت و گستردگى يورش مغولان به گونه اى بود كه سيد و خانواده اش چون
ديگر شهروندان پايتخت سر بر بالين آرامش ننهادند و تا بامداد در وحشت و
نگرانى بسر بردند. خاطره آن شب دشوار اينگونه در نوشته هاى سيد به
يادگار مانده است :
((اين واقعه در دوشنبه 28 محرم بود و من در خانه
خود در المقتديه بغداد بودم . در اين حادثه درستى خبرهاى پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) آشكار شد. ما آن شب را كه شب هراس و وحشت بود
تا بامداد بيدار مانديم . و خداوند ما را از آن حوادث و رنجها سالم
نگاه داشت و پيوسته در حمايت الهى بوديم ...(108))).
سرانجام آبها از آسيا افتاده ،(109)
مغولان پيروزمندانه بر تختهاى عباسيان تكيه زدند. هلاكو فرمان داد،
دانشوران شهر در مدرسه المستنصريه حاضر شوند. چون همه انديشمندان و
فقيهان در مدرسه گرد آمدند، از آنان خواست در اين باره كه آيا
فرمانرواى كافر دادگر برتر است يا مسلمان ستمگر حكم خويش را صادر كنند.
فقيهان در آزمونى دشوار گرفتار آمده بودند، فضاى ترديد بر مدرسه سايه
افكنده ، همه چيز در انتظار حكم دانشوران بود. در اين لحظه رضى الدين
از جاى برخاسته ، حكم خويش مبنى بر، برتر بودن فرمانرواى كافر دادگر از
مسلمان ستمگر را اعلام داشت . در پى او ديگر فقيهان نيز به تاءييد حكم
پرداخته ،(110)
هلاكو را به دادگرى فراخواندند.
شكوه بازيافته
فرمانرواى مغول در 10 صفر سال 656 ه . ق سيد را فراخواند و امان
نامه اى عمومى براى او و همه يارانش صادر كرد.(111)
رضى الدين كه در پى راهى براى بيرون بردن بسيارى از مؤمنان از پايتخت
بود، هزار نفر گرد آورده ، تحت حمايت سربازان هلاكو به حله برد و چون
سالم به حله پاى نهادند، سيد با پروردگارش پيمان بست كه به شكرانه
سلامتى از اين حوادث همه ساله در چنان روزى دو ركعت نماز شكر به جاى
آورد.(112)
البته چنانكه گذشت او در انديشه اقامت در حله نبود، بلكه بيشتر به
حوادث پيش بينى نشده بغداد مى انديشيد. بنابراين در نخستين فرصت ديگر
بار خود را به پايتخت رساند(113)
تا شايد بتواند مؤمنى را از رنجى برهاند يا بى گناهى را از كيفرى نجات
بخشد.
در اين روزگار هلاكو از او خواست تا مقام نقابت علويان را پذيرا شود.
رضى الدين عذر خواسته ، به فرستاده هلاكو گفت : نمى توانم مقام نقابت
بپذيرم .
وقتى فرستاده فرمانرواى مغول به سوى كاخ روان بود تا پاسخ سيد را به
سرورش رساند، خواجه نصيرالدين طوسى ،(114)
دوست و همدرس سيد، او را ملاقات كرده و چون از پاسخ رضى الدين آگاه
شده ، گفت : پيام منفى وى را با خان در ميان مگذار، من با سيد سخن مى
گويم .
آنگاه خود را به دانشور عارف عراق رساند، با بيان پيامدهاى هولناك اين
پاسخ وى را بر آن داشت تا پاسخ مثبت دهد. سپس نزد فرستاده هلاكو بازگشت
و از او خواست تا پاسخ مثبت فقيه بزرگ حله را به فرمانروا رساند.
سيد كه پذيرش اين مقام از قدرت و نفوذ سياسى ويژه اى در سرزمينهاى زير
فرمان هلاكو بر خوردار شده بود، در خانه خويش بر بالش سبز رنگ تكيه زد
و مردم گروه گروه در حالى كه جامه هاى سياه ، شعار عباسيان را بيرون
آورده ، لباس سبز علويان پوشيده بودند، به ديدارش شتافته ، با او تجديد
پيمان كردند در چنين روز خجسته اى شاعران قصيده هاى فراوان در مدح سيد
بر زبان راندند على بن حمزه در بخشى از شعر خويش چنين گفت :
((اين رضى الدين على فرزند ابوابراهيم موسى بن
جعفر به امام هشتم على ابن موسى الرضا (عليه السلام) شباهت دارد. على
بن موسى (عليه السلام ) براى امامت سبز پوشيده نزد مردم حضور مى يافت و
رضى الدين براى نقابت علويان لباس سبز آشكار كرده است .(115)))
پرواز واپسين
هر چند جشن مؤمنان در بزرگداشت نقابت رضى الدين بسيار باشكوه
بود و خاطره روزهاى آغازين ورود حضرت رضا (عليه السلام) به خراسان را
در قلبها زنده كرد ولى دريغ كه چرخ بر مدار اراده نيكان نمى گرديد و
استمرار شادى پاكدلان نمى پسنديد. با گذشتن سه سال از آن روز فراموش
ناشدنى آثار بيمارى و ناتوانى در پيكر كهنسال عارف ارجمند حله پديدار
شده ، آشنايان را در نگرانى و رنج فرو برد. بيمارى دشوارى كه روز به
روز پيشتر رفت تا سرانجام در بامداد دوشنبه پنجم ذى قعده 664(116)
آوار مصيبتى جانكاه بر دلهاى مؤ منان فرو ريخت . در اين روز چشمان نافذ
سيد براى هميشه بسته شد، و روان آسمانيش تا دورترين ستاره كمال بشر
پرواز كرد.
شيعيان از هر سو خود را به پايتخت رسانده ، پيكر پيشواى بزرگ خويش را
به حريم پاك على (عليه السلام) بردند.(117)
پس از شستشو و غسل در كفنى كه در عرفات ، مسجدالحرام ، مسجدالنبى و
ديگر مشاهد مشرفه متبرك شده بود، نهاده ، نگين عقيقى كه نام پروردگار و
خلفاى ارجمندش بر آن نقش بسته بود، بنابر وصيت رضى الدين ، در دهانش
قرار دادند(118)
و آنگاه در ميان ناله ها و غريو لااله الاالله مؤمنان به خاكهاى سبز
نجف سپردند.
بخش پنجم : ميراث سبز
كارنامه سيد
عارف گرانمايه حله آثارى بسيار ارجمند از خويش به يادگار نهاده
است .
علاوه بر فرزندان پرهيزگار و دانشور در كارنامه سيد شاگردان و كتابهاى
فراوانى به چشم مى خورد كه اشاره اى كوتاه به آنها مى تواند در بهتر
نماياندن چهره آسمانى رضى الدين سودمند باشد:
الف - شاگردان
بسيارى از دانشوران حله و ديگر شهرهاى عراق از محضر نورانى پژوهشگر
فرزانه روزگار خويش ابوالقاسم ، رضى الدين ، على بن موسى استفاده كرده
اند در ميان اين جمع پارسا مى توان از نامهاى زير به عنوان چهره هاى
برجسته محافل علمى سيد ياد كرد.
1 - شيخ سديدالدين يوسف بن على بن مطهر پدر فرزانه علامه حلى .
2 - آيت الله جمال الدين حسن بن يوسف مشهور به علامه حلى .
3 - شيخ جمال الدين يوسف بن حاتم شامى .
4 - شيخ تقى الدين حسن بن داود حلى .
5 - شيخ محمد بن احمد بن صالح القسينى .
6 - شيخ ابراهيم بن محمد بن احمد القسينى .
7 - شيخ جعفر بن محمد بن احمد القسينى .
8 - شيخ على بن محمد بن احمد القسينى .
9 - سيد غياث الدين عبدالكريم بن ابى الفضائل احمد بن طاووس ، فرزند
برادرش .
10 - سيد احمد بن محمد علوى .
11 - سيد نجم الدين محمد بن الموسوى .
12 - شيخ محمد بن بشير.
13 - فرزندش صفى الدين محمد.
14 - فرزند ديگرش رضى الدين على .(119)
اينان همراه شمارى ديگر از فقيهان و پژوهشگران در مدت زندگانى پربار
سيد پارساى حله ، به فراخور حال خويش در محافل علمى وى حضور يافته از
خرمن اندخته هايش بهره بردند و اجازه نقل روايت گرفتند.
ب - كتابها
از عارف و اصل حله نوشته هاى فراوان برجاى مانده است كه برخى از آنها
در نوع خود بى نظيرند. استفاده از نام مستعار در نگارش كتابهاى جنجال
برانگيز اعتقادى ، بر جاى نهادن وصيتنامه اى سراسر تجربه ، عشق و ايمان
براى فرزندان ، اهميت فراوان به دعا و پيوند معنوى با پروردگار و
پيشوايان معصوم (عليه السلام) بخشى از ويژگيهاى كارهاى نوشتارى سيد
پرهيزگار عراق است . علاوه بر اين كتابهاى آن پژوهشگر وارسته به عنوان
حلقه اتصال ما با بسيارى از نوشته هاى از ميان رفته دانشوران شيعه و
سنى بسيار پر ارج و درخور بررسيهاى گسترده است .
هر چند ارائه ويژگيهاى فراوان كتابهاى رضى الدين ، ابوالقاسم ، على بن
موسى در نوشته اى چنين خرد نمى گنجيد ولى بيان ليستى از آثار جاودانش
مى تواند بسيار سودمند باشد:
1 - الامان من اخطار الاسفار و الزمان
اين كتاب كه به نام ((امان الاخطار فى وظايف
الاسفار)) نيز از آن ياد شده است به امورى كه با
سفر ارتباط دارند پرداخته براى مثال كيفيت پوشيدن لباس ، چگونى
نگاهبانى خود از خطرها و بيماريها، برداشتن زاد راه و دعاهايى براى
مراحل گوناگون سفر.
2 - انوار اخبار ابى عمر و الزاهد
در اين نوشتار كه با عناوين ((المختار من اخبار
ابى عمر و الزاهد)) يا ((الاختيارات
من كتاب ابى عمر و الزاهد المطرز)) يا
((كتاب اخترته من كتاب ابى عمرو الزاهد))
نيز از آن ياد شده است ، سيد به گردآورى روايتهاى برتر پرداخته ، كتاب
ابى عمر و الزاهد را به صورت منتخب و گلچينى از آن در آورده است .
3 - انوار الباهره فى انتصار العتره الطاهره
رضى الدين در كتاب ياد شده ، چنانكه از نامش پيداست به يارى خاندان
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) تافته و برترى آنها را براى احراز
خلافت اثابت كرده است . البته او نخست نام ((التصريح
بالنص الصريح (الصحيح ) من رب العالمين و سيد المرسلين على على بن ابى
طالب باميرالمؤمنين )) را براى كتابش برگزيد ولى
بعدها به ((انوار الباهره فى انتصار العتره
الطاهره )) روى آورد. دانشور ارجمند حله اين
كتاب را هنگامى كه بيش از هفتاد سال داشته ، به رشته تحرير درآورد.
يعنى در سال 659 يا پس از آن كه در پايتخت زندگى مى كرده است .
4 - الاسرار المودعه فى ساعات الليل و النهار
در اين كتاب سيد به دعاهاى وارد شده براى ساعتهاى شبانه روز پرداخته و
به گفته برخى از صاحب نظران همان كتاب ((ادعيه
الساعات )) يا ((كتاب
الساعات )) است كه كفعمى در چند نوشته خويش به
رضى الدين نسبت داده است .
5 - اسرار الصلوات و انوار الدعوات
6 - البهجه لثمرات المهجه (فى مهمات الاولاد و ذكر اولادى )
اين كتاب درباره امور فرزندان نگاشته شده و دانشمند پاكراءى عراق در آن
به بيان شرايط ازدواجش ، حوادث آغاز زندگى ، تدريس و مطالعات ، خواستن
فرزند از خداوند و... پرداخته است .
7 - البشارات بقضاء الحاجات على يد الائمه عليهم السلام بعد الممات
چنانكه از عنوان پيداست سيد در اين كتاب به نيرومندى معصومان (عليه
السلام) در بر آوردن نيازمنديهاى مؤمنان مى پردازد و اين توان را پس از
مرگ آنها نيز برايشان ثابت مى شمارد تا مؤمنان نوميد نشده ، دست از طلب
ندارند و بدانند كه امامان معصوم (عليه السلام) هميشه چون پنجره اى
گشوده به سوى درياى بى پايان رحمت خداوندند.
8 - الدروع الواقيه من الاخطار فيما يعمل مثله كل شهر على التكرار
اين كتاب مشتمل بر دعاهايى است كه در روز مخصوصى از ماه تكرار مى شود.
9 - فلاح السائل و نجاح المسائل فى عمل اليوم و الليل
اين نوشتار دو جزء و 43 فصل داشته است . جزء نخست با سى فصل به دعاهايى
كه بايد ميان ظهر و شب خوانده شود و جزء دوم با 13 فصل به دعاهاى هنگام
بيدارى براى نماز شب تا پيش از ظهر پرداخته است .
10 - فرج المهموم فى معرفة نهج الحلال و الحرام من علم النجوم
سيد پارساى حله اين كتاب را در 20 محرم 650 ه . ق در كربلا به پايان
برده است . هر چند اين تاريخ كه در پايان كتاب آمده مورد ترديد برخى
پژوهشگران قرار گرفته ولى امكان درستى نيز وجود دارد. در اين اثر
دانشور عارف آل طاووس به اينكه علم ستاره شناسى در اصل علم درستى است
پرداخته ، آن را اثبات مى كند و در تعيين راههاى حلال و حرام آن مى
كوشد.
11 - فرحه الناظر و بهجه الخواطر
اين كتاب يكى از نخستين نوشته هاى ، عارف بزرگ حله شمرده مى شود چنانكه
بيشتر گذشت سيد روايتهاى گرد آمده توسط پدر ارجمندش ، برصفحات پراكنده
را در مجموعه اى چهار جلدى گردآورده ، براى هر جلد خطبه اى ساخت و
مجموع آنها را ((فرحه الناظر و بهجه الخواطر))
ناميد.
12 - فتح الابواب بين ذوى الالباب و رب الارباب ، فى الاستخارة و ما
فيها من وجوه الصواب
اين نوشتار شامل مطالبى در دفاع از استخاره و نماياندن شيوه هاى
استفاده درست از آن است . تاريخ آغاز كتاب سه شنبه 24 رجب 642 و پايان
آن 5 جمادى الاول 648 ه .ق مى باشد.
13 - فتح الجواب الباهر فى خلق الكافر
14 - غياث سلطان الورى لسكان الثرى
اين تاءليف چنانكه نويسنده فرموده به قضاى نماز ميت از ديدگاه فقهى
پرداخته است .
15 - الابانه فى معرفة كتب الخزانه
سيد، نام كتابهاى موجود در كتابخانه خويش را در اين مجموعه گردآورده
است .
16 - اغاثه الداعى و اعانه الساعى
اين كتاب به عنوان مجموعه دعاهايى كه با انشاء حضرت مهدى (عليه السلام)
است توصيف شده است .
17 - الاحتساب على الالباب
كتابى با اين نام از سوى كفعمى به ابن طاووس نسبت داده شده است ؛ ولى
اينكه كدام فرد از اين خاندان چنين تاءليفى داشته آشكار نيست از طرفى
چون كتاب به دعاها پرداخته ، به احتمال زياد از آثار رضى الدين مى
باشد.
18 - اجازه (براى قسينى )
اين اجازه در تاريخ جمادى الاول 664 نوشته شده و سيد در آن به شمس
الدين محمد بن احمد بن صالح القسينى و پسرانش : جعفر، على و ابراهيم و
نيز محمد بن حاتم الشامى ، احمد بن محمد العلوى النسابه ، نجم الدين
ابو نصر محمد الموسوى و صفى الدين محمد بشير العلوى الحسينى اجازه نقل
كتاب ((الاسرار المودعه فى ساعات الليل و النهار))
داده است .
19 - الاجازات فيما يخصنى من الاجازات
طرق ابن طاووس به تعدادى از كتابهاى روايى در اين مجموعه گرد آمده است
.
20 - الاقبال بالاعمال الحسنه فيما يعمل مره فى السنه
اين كتاب را شامل دو جلد دانسته اند، جلد نخست به دعاهاى ماههاى شوال
تا ذى الحجه و جلد دوم دعاهاى محرم تا شعبان پرداخته است . اين نوشتار
در دوشنبه 13 جمادى الاول 605 در كربلا به پايان رسيده است ؛ البته
بعدها به مناسبتهاى گوناگون دانشور ارجمند عراق مطالبى به برخى از فصول
آن افزوده درست است .
21 - الاصطفاء فى اخبار الملوك و الخلفاء
اين تاءليف شامل تاريخ عمومى خلفا و جزئياتى درباره نياكان نويسنده است
.
22 - جمال الاسبوع فى كمال العمل المشروع
نوشتار ياد شده داراى 49 باب است . 9 باب آغازين به دعاهاى روزهاى هفته
، پس از آن بخش عمده كتاب به روز جمعه و دعاهاى گوناگون آن مى پردازد.
23 - كتاب الكرامات
تاءليف ارجمندى است كه در آن به كرامات بزرگان دين پرداخته و در مواردى
از مؤمنانى كه هنگام نماز يا زيارت حرم شريف حسنى درندگان و خزندگان به
آنها آسيب نرسانده اند، ياد مى كند.
24 - كشف المحجة لثمرة المهجه
نام ديگرى نيز به عنوان ((اسعاد ثمره الفؤ اد
على سعاده الدنيا و المعاد)) توسط سيد بدين
نوشتار داده شده است . تاءليف آن در 15 محرم 49 - شصتمين سالگرد تولد
مؤلف - در كربلا آغاز و در اواخر همان سال پايان يافته است . اين
مجموعه به فرزندانش محمد و على - كه در آن زمان خردسال بودند - هديه
شده و داراى اجازه اى بر آنها نيز مى باشد.
25 - لباب المسرة من كتاب مزار ابن ابى قرة
اين نوشتار را عبدالكريم برادرزاده رضى الدين به وى نسبت مى دهد و بايد
گزيده اى از كتاب ((المزار ابن ابى قرة
)) باشد.
26 - اللهوف على قتلى الطفوف
رخدادهايى كه به حادثه كربلا منتهى شد، نبرد عاشورا و پيامدهاى آن در
اين مجموعه گرد آمده است .
27 - المنامات الصادقات
خوابهايى كه پس از رويت ، در خارج تحقق يافته اند موضوع اين كتاب
ارجمند است .
28 - مسالك المحتاج الى معرفة مناسك الحج
درباره فرايض حج در اين كتاب بحث شده است .
29 - المصراع الشين فى قتل الحسين (عليه السلام)
30 - كتاب المزار
در اين كتاب كيفيت زيارت در حرمهاى پيشوايان دين عليهم السلام گنجانده
شده است .
31 - المضمار للسباق و اللحاق بصوم شهر اطلاق الارزاق و عتاق الاعتاق
دعاهاى ماه مبارك رمضان در اين مجموعه گرد آمده و عنوان ديگرى نيز به
نام مضمار السبق فى ميدان الصدق براى آن ياد شده است .
32 - مصباح الزائر و جناع المسافر
اين كتاب در اصل سه جلد و مشتمل بر زيارتى است كه در كنار مقبره
پيشوايان دين و پرهيزگاران بزرگى چون سلمان فارسى ، نمايندگان خاص
امام عصر (عليه السلام)، حكيمه فرزند امام جواد (عليه السلام) و...
بايد خوانده شود.
33 - مهج الدعوات و منهج العنايات
34 - محاسبه النفس
اين كتاب كه به ((محاسبة الملائكة آخر كل يوم من
الذنوب و الآثام )) نيز شهرت دارد. به حسابرسى
درونى و كسب آمادگى براى محاسبه الهى در رستاخيز پرداخته است .
35 - المهمات فى صلاح المتعبد و التتمات لمصباح المتهجد
اين نوشتار كه از آن به عنوان ((المهمات و
التتمات )) ياد شده است .
در واقع تكميل كننده مصباح المتهجد شيخ طوسى به شمار مى آيد و دعاهاى
وقتهاى مختلف و پندها و رواياتى براى اهميت به آنها در آن گنجانده شده
است .
36 - المجتنى من الدعاء المجتبى